۷۹۶۲
۰
۱۳۸۴/۰۱/۰۹

نقد و بررسي گزارش اعدام مردان بني قريظه بعد از جنگ خندق

پدیدآور: وليد عرفات ، مصطفي صادقي مترجم: وليد عرفات ، مصطفي صادقي
{مقدمه مترجم}
ماجراي بني قريظه و کشتار صدها نفر از يهوديان مدينه به دست مسلمانان، يکي از حوادث جنجالي و قابل بررسي در سيره نبوي است که تا دوران معاصر نقدي جدي متوجه آن نبوده و مورخان آن را نقل و نويسندگان آن را تفسير و توجيه کرده اند. به نظر مي رسد در پي ايرادات مستشرقان و بويژه يهوديان به اين رويداد، برخي محققان در صدد رد جزئيات آن از جمله تعداد کشتگان برآمده اند. وليد عرفات نويسنده معاصر از اين جمله است که با رد گزارش ابن اسحاق و اشکال به راويان وي، معتقد است داستان آبشخوري ديگر دارد که به قرن ها پيش از اسلام برمي گردد. نوشتار حاضر شرح و تفصيل گفتاري از اوست که توسط ترکي بن فهد آل سعود در مجلة الجمعية التاريخية السعودية (سال سوم، ش 5) به چاپ رسيده است. پيش از اين، خلاصه اين مطلب به صورت سخنراني در مجموعه بحوث المؤتمر الدولي للتاريخ طرح شده و در مجموعه مقالات آن کنفرانس به صورت خلاصه چاپ شده بود.
فهد بن ترکي در مقدمه اين مقاله مي نويسد:
حادثه بني قريظه از جمله حوادثي است که مستشرقان روي آن حساسيت زيادي دارند. از آن جمله ويليام مولر در کتاب حياة محمد (The Life Muhammad) اين داستان را به صورت فوق العاده دراماتيک وصف کرده است.
در اين زمينه، اساس روايت ابن اسحاق است که نياز به تأمل جدي دارد. براي مثال وقتي ابن اسحاق مي گويد: رسول خدا (ص) بني قريظه را در مدينه در خانه دختر حارث زني از بني النجار زنداني کرد، سپس چندين خندق کنده دستور داد آنان را آوردند و در حالي که گروه گروه آنان را مي آوردند سرهايشان را قطع کرد و در ميانشان دشمن خدا حيي بن اخطب و کعب بن اسد بودند، و اينها ششصد يا هفت صد و برخي تا هشتصد و نهصد نفر گفته اند .
وي سپس در باره چگونگي کشتن آنان ادامه مي دهد که همچنان ادامه داشت تا رسول خدا (ص) از اين کار فراغت يافت (ابن هشام، تحقيق طه عبدالرؤف سعد، دارالجيل، 1411، 4/200 – 201).
برکات احمد در جزئيات اين روايت مناقشاتي کرده و گفته است که مگر نمي شد پيامبر (ص) اينها را به مدينه نياورد و همچنان کنار قلعه خودشان آنان را گردن بزند. و نکته ديگر اين که مگر خندق از قبل در نزديک مدينه نکنده بودند. چه لزومي داشت تا دوباره خندق بکنند؟
ahmad, Barakat: Muhammad and the Jews, New Delhi, p.84-5))
اين پرسشها ومانند آنها مسائلي است که بايد طرح شود. #
اين بحث تکميل آن خواهد بود و من در شماره آينده اين مجله براي تکميل اين مطالب مقاله اي در نقد کيستر (M. Kister) خواهم نوشت.
و اکنون متن نوشته وليد عرفات:

* * *

هنگام ظهور اسلام سه قبيله يهودي در يثرب سکونت داشتند و علاوه بر آنان گروه هايي از جمله در خيبر و فدک ( شمال مدينه) مي زيستند. رسول خدا (ص) در ابتدا اميد داشت که يهوديان يثرب با اسلام که دين توحيدي بود از در دوستي و تفاهم در آيند زيرا آنها هم پيروان دين آسماني بودند، اما يهوديان وقتي پيشرفت اسلام را ديدند موضع مخالف گرفته و از در دشمني با آن در آمدند. نتيجه اين نزاع ، بيرون راندن آنان از جزيره العرب بود. مورخان گويند بني قينقاع (ابن هشام، تحقيق السقاء و ديگران، 2/47 – 49) و سپس بني نضير (السيرة النبويه ابن کثير، تحقيق مصطفي عبدالواحد، 3/145) مسلمانان را به زحمت انداختند . از اين رو بوسيله ايشان محاصره شده و پس از تسليم شدن‘ از مدينه اخراج و اموال منقولشان تصرف شد. در فرصت ديگري، آنان از خيبر و فدک هم اخراج شدند. بنا به گزارش ابن اسحاق بني قريظه- سومين قبيله يهودي – با قريش وهم پيما نان او که براي نابودي اسلام به مدينه حمله کردند‘ همراه شد . اين حرکت در تهديد اسلام خطري بزرگ بود. پس از شکست آنان، پيامبر خدا (ص) يهوديان را محاصره کرد همانگونه که بني نضير را محاصره کرده بود. بني قريظه با طولاني شدن محاصره تسليم شدند اما برخلاف بني نضير به حکم سعد بن معاذ که از قبيله اوس و هم پيمان بني قريظه بود، تن دادند. سعد حکم کرد که مردان بالغ کشته و زنان و اطفال آنان به اسارت درآيندَ . بنابراين گودالهايي در بازار مدينه حفر شد و مردان بني قريظه دسته دسته احضار و گردن زده شدند. شمار کشته شدگان را از چهارصد تا نهصد نفر گفته اند .
با دقت در اين داستان، اشکالاتي برآن امکان پذير خواهد بود و مي توان گفت استدلال بر اينکه ششصد يا هشتصد يا نهصد نفر از بني قريظه اعلام شده اند صحيح نيست و اين گزارش به منابع اسلامي افزوده شده است و در فرهنگ يهود اصل و نمونه اي براي آن هست. در حقيقت مي توان بر گشت اين گفته ها را در تاريخ قديم يهود جستجو کرد.
در اينجا ابتدا به منابع عربي پرداخته و روايات يهودي را در آنها نقد و بررسي مي کنيم . آنگاه به نمونه اصلي آن در تاريخ يهود اشاره خواهيم کرد.
قديمي ترين تأليفي که در دست ماست و بيشترين جزئيات حادثه بني قريظه را در بردارد سيره ابن اسحاق است که مورخان بعدي در بيان رويدادهاي متعدد برآن تکيه کرده و از آن اخذ کرده اند، اما ابن اسحاق در سال 151 ، يعني 145سال پس از واقعه بني قريظه از دنيا رفته است.#
مورخان پس از او گزارش او از واقعه را نقل کرده و به منابع مبهم او توجه نکرده اند.
البته برخي به عدم اقناع خود از اين واقعه اشاره کرده اند، اما زحمت نقد و بررسي آن را به خود نداده اند . ابن حجر عسقلاني اين واقعه و گزارش هاي مربوط به آن را انکار مي کند و از آن به « حکايات غريب» تعبير مي کند (تهذيب التهذيب:4/45). معاصر ابن اسحاق يعني مالک بن انس هم ابن اسحاق را به دروغگويي متهم کرده و او را به جهت نقل چنين رواياتي، دجَال ( آنکه راست و دروغ رابه هم مي آميزد) مي شمارد . مورخان و سيره نويسان، قوانين سختگيرانه محدثان را رعايت نکرده اند و اينکه تمام راويان ثقه باشند و از فرد پيش از خود بدون واسطه روايت کرده باشند را رعايت نکرده اند. اينها در روايات سيره نبوي بسيار سهل گيرانه تر از برخوردي که با احاديث نبوي دارند برخورد کرده اند.
نکته مهم آن است که منبع و مواد گزارش ابن اسحاق درباره محاصره مدينه و برخورد با بني قريظه از يهوديان تازه مسلمان شده است.
در مقابل اين منابع متأخر غير معتبر، قرآن – تنها منبع اصيل و معاصر حادثه – به گونه اي بسيار کوتاه به حادثه اشاره مي کند : و انزل الذين ظاهروهم من أهل الکتاب من صياصيهم و قذف في قلوبهم الرعب فريقا تقتلون و تأسرون فريقا ( 26 احزاب ) و هيچ اشاره اي به تعداد کشتگان نمي کند.
ابن اسحاق در آغاز گزارش مربوط به نبرد احزاب مصادر خود را اينگونه ذکر مي کند: يکي از موالي آل زبير و ديگراني که متهم به کذب نيستند بخش هايي از اين گزارش را از عبد الله بن کعب بن مالک زهري و عاصم بن عمر بن قتاده و عبد الله بن ابي بکر و محمد بن کعب قرظي و ديگر عالمان مسلمان آورده اند. بنا بر اين روايت ابن اسحاق مجموعه اي است مرکب از اين روايات. در جاي ديگر ابن اسحاق از عطيه نيز نقل کرده است و او فردي از بني قريظه است که عفو شامل حالش شد. قابل توجه اينکه عطيه از خاندان زبير بن باطا عضو بارز بني قريظه و کسي است که در جريان بني قريظه نقش داشت.
اين روايت با توصيف تلاش هاي سران يهود براي انعقاد پيمان با نيروهاي دشمن عليه مسلمانان آغاز مي شود و در آن فهرستي از اسامي اين سران آمده است: 3 نفر از بني نضير‘ 2 نفر از قبيله وائل – که قبيله اي ديگر از يهود است – و افراد ديگري از اين دو قبيله که نامشان ذکر نشده است .اين افراد پس از آنکه قبايل اطراف مدينه يعني غطفان و مره و فزاره و سليم و اشجع را براي مبارزه عليه مدينه تحريک کردند به مکه رفتند و در آنجا نيز موفق شدن قريش را به سوي يثرب به حرکت درآورند. هنگامي که نيروهاي محاصره کننده مدينه جمع شدند حيي بن اخطب يکي از رهبران بني نضير نزد بني قريظه - که هنوز در مدينه سکونت داشتند - رفت و به رغم نظر کعب بن اسد رهبر بني نضير، آنان را قانع کرد که پيمان خود را با رسول خدا (ص) نقض کنند. حيي چنين تصور مي کرد که مسلمانان قدرت مقابله با نيروهاي مهاجم را ندارند و سيادت و آقايي بني قريظه و ديگر يهوديان به زودي باز خواهد گشت . ليکن محاصره مدينه به شکست انجاميد و قبايل يهود طعم همدستي با دشمن را چشيدند.#
موضع علما و مورخان نسبت به روايت ابن اسحاق همراه است با قبول آميخته به ترديد در برخي قسمتها و ردّ و انکار در برخي بخشهاي ديگر. اما آنچه پذيرفته اند همانند پذيرش گزارش هاي سيره و داستان نبردهاست که به نسل هاي بعدي منتقل شده اما معيارهاي نقد و بررسي که در فقه و حديث به آن توجه مي شود در اينجا اعمال نشده است. به همين جهت، تحقيق و بررسي درباره راويان گزارشهاي سيره را ضروري ندانسته اند و به بيان سلسله روات به صورت متصل و غير متصل اهميت نداده اند. چنانکه اين موضوع در سيره ابن اسحاق مشهود است؛ بر خلاف فقه که راوي ثقه و اتصال راويا ن، موضوعي مهم در آن به شمار مي رود و به همين دليل مالک که از فقها ست به ابن اسحاق توجه چنداني ندارد و مورخان بعدي و مفسران هم يا سخن ابن اسحاق را تکرار کرده يا به بخش هايي از آن اشاره کرده اند. علاوه بر آنکه مورخان با اين روايت به سردي برخورد کرده اند . مثلاً طبري که حدود 150 سال پس از ابن اسحاق آمده‘ بر خلاف شيوه خود که روايات گوناگون از يک حادثه را نقل مي کند در موضوع بني قريظه رعايت نکرده است بلکه عبارتي آورده که ترديد برانگيز است. او مي گويد: واقدي گمان کرده که رسول خدا (ص) دستور داد گودال هايي براي بني قريظه بکَنند.
ابن قيم در زاد المعاد ضمن اشاره اي بسيار گذرا به اين داستان درباره رقم کشتگان حرفي نزده اما گويا ابن کثير درباره آن ترديد جدي داشته که تاکيد مي کند: داستان را گزارشگري مورد اعتماد همچون عايشه نقل کرده است!
آنچه هست خود روايت نمي تواند سهل گيرانه يا با ترديد مورد قبول قرار گيرد.
ابن اسحاق به عنوان يک مولف در دو مورد در معرض هجوم تند محققان معاصر و بعدي قرار گرفته است:
مورد اول آن است که کتاب مشتمل بر بر روايات يا قصه هاي ساختگي و نادرست و غير مطابق با قواعد نقد است؛ و مورد دوم پذيرش قطعي او نسبت به کشتار بني قريظه است.
مالک از محدثان و فقهاي نخستين، آشکارا از وي به دروغگو و دجال و کسي که رواياتش را از يهوديان مي گيرد‘ تعبير کند . مالک با به کارگيري معيار مخصوص به خود‘ روش ابن اسحاق را رد مي کند و منابع و روش وي را داراي اشکال مي داند. طبيعي است که مالک ، منابع و روش کار ابن اسحاق را در جمع آوري اخبار امثال اين ماجرا نپذيرد.
ابن حجر، از نسل هاي بعدي، ديدگاه مالک را چنين شرح مي دهد که ردّ مالک نسبت به ابن اسحاق به دليل رواياتي است که او در موضوعات نبردهاي صدر اسلام از يهوديان نقل مي کند که آنان هم از پدران خود روايت کرده اند. ابن حجر روايات محل ترديد را با عبارات استواري مانند اين عبارت «مثل هذه الروايات العجيبة، کقصة قريظة و النضير» وصف مي کند. به نظر نمي رسد که صريح تر از اين تعبير براي رد آن اخبار به دست آورد.#
لازم است قرآن کريم را به عنوان تنها منبع معتبر و معاصر در برابر مصادر متأخر و مشکوک و راويان متروک قرار دهيم . چنان که پيش تر گفته شد قرآن به گونه اي بسيار مختصر در آيه 26سوره احزاب به اين حادثه اشاره کرده و فقط از کساني که مستقيماً در نبرد شرکت داشته اند سخن مي گويد . اگر کشته شدگان در اين حادثه 600 تا900 نفر بودند رويدادي مهم تلقي و در قرآن به صورت روشن به آن اشاره مي شد که از آن درس و عبرت گرفته شود. اما با اعدام سران خطاکار بني قريظه، فقط طبيعي است که بيش از اين مقدار در قرآن اشاره نشود.
علاوه بر آنچه گفته شد که گزارش هاي مربوط به واقعه، بسيار متاخر از اصل واقعه و همچنين غير قابل اعتماد است و بررسي درباره آنها صورت نگرفته و علاوه بر آنکه قرآن اشاره اي به کشتار جمعي نکرده است، دلايل ديگري در ردّ اين موضوع مي توان به شرح زير بيان نمود:
الف: حکم اسلام در چنين واقعه اي آن است که تنها مسئولين فتنه مجازات شوند، چنان که تعداد و اسامي آنان در متن واقعه ذکر شده است . کشتن چنين رقم بالايي از افراد با عدل اسلامي و مباني اساسي قرآن بخصوص آيه «لا تزر وازره وزر اخري» سازگار نيست .
ب: داستان کشتار بني قريظه با حکم قرآن در خصوص اسيران جنگي مخالف است که مي فرمايد: يا منت گذاشته آزادشان کنيد يا از آنان فديه بگيريد ( سوره محمد آيه 4)
ج: بسيار بعيد است بني قريظه کشته شوند در حالي که با مجموعه هاي قبلي يهود که پيش يا پس از آنان تسليم شدند با رفق و مدارا برخورد شده و اجازه کوچ به آنها داده شود. ابوعبيد بن سلام در کتاب الاموال (ص 247) چنين نقل مي کند که وقتي خيبر به دست مسلمانان فتح شد برخي گروه ها يا خاندان ها بودند که در دشمني با رسول الله افراط مي کردند‘ با اين حال پيامبر فقط با اين کلمات آنان را خطاب کرد که چيزي بيش از توبيخ نبود: اي خاندان ابوحقيق، دشمني تان را با خدا و رسولش مي دانم اما اين باعث نمي شود بيش از آنچه با دوستانتان رفتار کردم با شما هم رفتار کنم .... آن حضرت اين سخن را پس از غائله بني قريظه فرموده است.
اگر اين مطلب درست باشد که صدها نفر در بازار کشته شده و گودال هايي براي اين امر حفر کرده باشند پس چرا آثاري از آن يا کمترين علامتي که بر اين واقعه اشاره کند وجود ندارد. اگر چنين کشتار عظيمي رخ داده بود فقها آن را به عنوان يک مبنا مورد استناد قرار مي دادند، در حالي که برعکس‘ مبناي آنان بر اساس آيه «لا تزر وازره وزر اخري» است. نمونه آن گزارشي است که ابو عبيد در الاموال – که کتابي فقهي و نه تاريخي است – چنين نقل مي کند: زماني که عبد الله بن علي، حاکم شام، گروهي از اهل کتاب را قلع و قمع کرد دستور داد به محل ديگري کوچ کنند؛ اوزاعي فقيه معاصر ابن اسحاق زبان به اعتراض گشود که آشوب از سوي همه آن افراد نبوده است تا همه مجازات شوند، و حکم الهي آن است که گروه زيادي به خطاي چند نفر مجازات نمي شوند بلکه بالعکس است.#
اگر اوزاعي داستان بني قريظه را پذيرفته بود بر اساس آن حکم مي کرد.
آنچه در اين جريان ديده مي شود اينکه از اشخاص معيني نام برده شده و سپس همانها کشته شده اند، بخصوص که برخي از ايشان به دشمني شديد عليه مسلمانان وصف شده اند. نتيجه منطقي آن است که اين چند نفر که رهبري ماجرا را بر عهده داشته اند مجازات شده باشند نه همه قبيله.
مطالعه جزئيات رويداد بني قريظه نشان مي دهد که موضوع قتل و کشتار در ميان خود يهوديان مطرح شده و سپس به عنوان کار پيامبر (ص) تلقي شده است. موضوعاتي چون مشورت سران قبيله هنگام محاصره و سخن کعب بن اسد و پيشنهاد کشتن زنان و کودکان براي جنگيدن جدّي با مسلمانان، مطالبي است که نسل بني قريظه براي تمجيد اسلاف خود نقل کرده باشند. همانگونه که بازماندگان مسلمانان مدينه هم در صدد تجليل بزرگان خود بوده و موضوع قضاوت سعد بن معاذ عليه بني قريظه و حمايت رسول خدا (ص) از او که فرمود «حکم الهي را در مورد آنان بيان کردي» از فرزندان سعد نقل شده و طبيعي است که براي بزرگداشت پدران و تبرئه ايشان قصه هايي توسط نسل بعدي ساخته و پرداخته شود و ابن اسحاق هم آنها را نقل کند.
مطالب ديگري نيز دراين گزارش هست که پذيرش آن را مشکل مي نمايد: مانند اينکه گفته مي شود صدها نفر از بني قريظه پيش از اعدام در خانه زني از بني نجار زنداني شدند.
به طور کلي تاريخ قبايل يهودي پس از ظهور اسلام کاملاً روشن نيست، چنانکه کوچاندن جمعي آنان از مدينه هم نياز به تجديد نظر دارد. ابن حزم در کتاب جمهره انساب العرب به يهودياني اشاره مي کند که همچنان در مدينه مي زيسته اند، (و نيز بنگريد : نسب قريش تحقيق عبدالسلام هارون، ص 340) يعني از آنجا اخراج نشدند . واقدي (مغازي: 2/634، 684) هم در دو مورد گزارش کرده است که وقتي رسول خدا (ص) آماده نبرد خيبر مي شد – و اين زماني است که ادعا مي شود گروه هاي سه گانه يهودي از مدينه تبعيد و اخراج شده اند – هنوز يهودياني در مدينه حضور داشته اند . در گزارش اول سخن از 10 يهودي مدينه است که در مسير خيبر به مسلمين پيوستند و گزارش دوم مي گويد يهودياني از مدينه که با رسول خدا (ص) پيمان داشتند، هنگام بسيج نيرو عليه خيبر بسيار ترسيده بودند. واقدي همچنين نقل مي کند که اين يهوديان در صدد بودند مسلماناني را که به يهوديان بدهکار بودند از مقابله با خيبريان منع کنند. ابن کثير تنها به اقدام عمر در اخراج يهودياني از خيبر که پيماني با رسول خدا (ص) نداشتند اشاره مي کند و توضيح مي دهد که در سال سيصد هجري، يهود خيبر ادعا کردند قراردادي در اختيار دارند که رسول خدا(ص) آنان را از دادن جزيه استثنا کرده است . برخي علما هم اين سخن را پذيرفته و آنان را از اعطاي جزيه مستثني کردند، در حالي که چنين چيزي درست نبود، زيرا در قرارداد موهوم از کساني نام برده شده بود که در آن زمان مرده بودند و در آن اصطلاحاتي به کار رفته بود که جز در زمان هاي متأخر کاربرد نداشت. جالب اينکه در آن پيمان خيالي از معاويه به عنوان شاهد نام برده شده که وي در آن وقت هنوز جزء مسلمانان نبوده است.#
به هر حال منبع واقعي داستان نادرست کشتار بني قريظه، فرزندان يهود مدينه اند که ابن اسحاق از ايشان اخذ کرده و مورد اعتراض شديد علما و مورخان قرارگرفته و مالک او را دجال دانسته است.
بنابرين مصادر قصه بسيار مشکوک و جزئيات آن با روح اسلام و احکام قرآن ناسازگار است به گونه اي که نمي توان آن را تصديق کرد. چون راويان مورد اعتماد بر آن خرده گرفته اند و قرآن هم آن را تاييد نمي کند. به نظر مي رسد اساسا تأييد آن ناممکن باشد. نه راويان موثقي آن را نقل کرده اند و نه ادله آن را تأييد مي کند و اين نشان از آن دارد که اين داستان واقعا مشکوک است.
از سوي ديگر بايد توجه داشت که اين، داستاني مشابه و نمونه اي در تاريخ قديمي يهود دارد که مي توان اين گزارش را نسخه اي از همان نقل کهن دانست. در آن حادثه گفته مي شود انقلابيون يهود عليه روميان قيام کردند، اما پس از تخريب معبد آنان در سال 73 ميلادي و فرار متعصبان (الغيوريين = Zealots) و افراطي هاي (السکاري = Masada) آنان از آنان به قلعه صخره در ماسادا (masada ) ماجرا به قتل عام ايشان پس از محاصره شان انجاميد .
آنگاه برخي از آنان از واقعه جان سالم به در بردند و به جنوب گريختند و بنا به يک نظريه همان ها به يثرب آمدند و در آنجا ساکن شدند و آنان که ماندند گزارش آن را به نسل هاي بعدي منتقل کردند.
کسي که در واقعه ماسادا حضور داشته و آن را ثبت کرده است فلافيوس جوسيفوس(flavius josephus است که سمتي در روم داشته اما يهودي بودن خود را پنهان مي کرده است. جزئيات اين واقعه شباهت زيادي به داستان بني قريظه و مقاومت آنان در جنگ دارد. مثلاً اسکندر، هشتصد يهودي را دستگير و در مقابل زن و فرزندشان کشت. چنانکه عده فراوان ديگري از يهوديان، در ماجراهاي ديگر کشته شدند. آنچه جلب توجه مي کند تشابه شمار کشتگان است در ماسادا کشته شدگان را 960 نفر گفته اند که 600 نفرشان انقلابيون يهود بودند.
تشابه ديگر اينکه وقتي از محاصره به تنگ آمدند، بزرگ آنان اليعازر مانند آنچه کعب بن اسد در ميان بني قريظه پيشنهاد کرد، از دوستان خود خواست که زنان و کودکان خود را بکشند تا بدون دغدغه آنان، به سختي مبارزه کنند يا حتي پيشنهاد شد به کشتن همديگر دست زنند.
تشابه ميان اين دو گزارش آن هم در جزئيات، جلب توجه مي کند. مشابهت تنها در خودکشي دسته جمعي نيست بلکه در اعداد و ارقام نيز هست. اينها تقريبا برابر است. برجستگي نام اشخاص و تشابه نام هايي هم که در آن داستان ها آمده محل توجه است.
به نظر مي رسد اصل داستان بني قريظه از اين واقعه گرفته شده و فرزندان يهود که به يثرب آمدند، آن را حفظ کرده و آن را با داستان بني قريظه آميخته اند . بسا کسي که تاريخ قديم و جديد يهود در اين واقعه را به هم آميخته، همان کسي است که ابن اسحاق از او نقل کرده و مورخان مسلمان بدون توجه و بررسي آن را آورده اند.
نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

منابع مشابه بیشتر ...

چگونه دانش «کتاب شناخت» را به عنوان یک رشته جامع علمی تأسیس کنیم؟

رسول جعفریان

روز سه‌شنبه ساعت ۱۷ عصر اسفندماه سال ۱۴۰۲ با با حضور جمعی از پژوهشگران، فهرست‌نگاران و مدیران کتابخا

البدء و التاریخ مقدسی، اثری مبتکرانه در تاریخ نگاری اسلامی

رسول جعفریان

گزارشی است در باره کتاب البدء و التاریخ مقدسی که از جهاتی اثری مبتکرانه و منحصر به فرد در میان کتب ت