۳۵۰۰
۰
۱۳۹۸/۰۲/۱۹

مثنوی شیخ الاسلام کاظم و اشارات آن به پاره ای از مجادلات مذهبی در قرن سیزدهم

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

یادداشت زیر، گزارشی است از یک مثنوی بلند از قرن سیزدهم هجری که در باره مسائل مذهبی، اختلاف نظرها و چند حکایت و بهره گیری های مذهبی از آنها و نیز علیه صوفیه سروده شده است.

مقدمه

در دوره صفوی، اتفاقی که برای تفکر شیعی افتاد، هم احیاء و هم ترکیب نگره های کهن مذهبی از اخباری گری، غلوّ، صوفی زدگی در تشیع از قرن هفتم و هشتم، و طبعا عقل گرایی و یونانی زدگی بود. برخی از این وجوه، نخستین بار در حکمت متعالیه خود را نشان داد، اما پس از آن هم، هر بار جنبشی با رهبری عالمی پدید می آمد که روی یکی از این تمایلات تأکید می کرد. ملامحمد امین استرآبادی، اخباری گری را احیاء کرد که روی بسیاری از دانشمندان قرن یازده و دوازده شیعی اثر گذاشت. فیض کاشانی در این ترکیب و التقاط، نقش بسیار موثری داشت و مکتب او اساسا محصول جنبه های ترکیبی اخباری گری، عرفان، و فلسفه بود.

به یاد داریم که در تمام این دوره و پیش از آن، ادبیات فارسی، صورت صوفیانه اش، هم از میراث حافظ و هم میراث مولوی، حضوری قاطع در گرایش های مذهبی داشت و بطور مداوم به عنوان شاهد  مثال از آن اشعار استفاده می شد. از قرن دوازدهم به بعد، هر کتاب مهم تولیدی این دوره را که می خوانیم، بخش هایی از صور مختلف مربوط به این نحله ها را در خود دارد. افرادی مانند فیض هستند که نگاه ترکیبی مثبت دارند، و از همه اینها در ایجاد صورت جدید استفاده می کنند، افرادی هم هستند که با برخی از این گرایش ها میانه ای ندارند و تا حد ردیه نوشتن هم پیش می روند. مدل ترکیب ها، متفاوت است. بخش هایی از عرفان و تصوف، با اخباری گری ، آن هم بیشتر با روایات غالیانه، با هم ترکیب می شود و ماده شیعی خود را از امامت و ولایت می گیرد، و به صورتی در می آید که در ادامه در شیخیه خود را نشان می دهد. یک شیخی، وقتی پیرو شیخ احمد احسایی است، می تواند بهره ای از تصوف و عرفان، بهره ای از اخباری گری، و بهره ای از میراث غالیان کهن و میانه مثل رجب برسی داشته باشد.

یکی از شواهد نشان دادن آن تمایلات، ارجاعات این اشخاص و علائق آنها به آوردن اشعار برگزیده و مورد نظر، و یا کلمات قصار است. برخی از این نحله ها، وقتی با اتهام التقاط یا اتهام تمایل به یک گرایش خاص روبرو می شوند، ممکن است ردیه علیه آن هم بنویسند و منکر انتساب به آن شوند، اما زمانی که به بررسی مولفه های فکری آنها می پردازیم، آثاری از آن نحله ها را به خوبی در آنها ملاحظه می کنیم.

برای نمونه حضور اندیشه های عرفانی و صوفیانه در افکار شیخ احمد احسایی، البته به سبک خاص خود او، و ترکیب آن با تمایلات غالیانه شیعی، امری روشن است. در این تفکر، باطنی گری، تأویل گرایی افراطی، اندیشه های اشراقی و نوری، و حتی استفاده از نوعی کارهای طلسمات، مباحث حروفی و نظایر آن وجود دارد، اما و در عین حال، تقابل با صوفیه بازاری رسمی هم در آن دیده می شود.

این علاوه بر آن است که شیخیه، منتقد بخش هایی از حکمت متعالیه هم هستند، و بویژه در باره وحدت وجود که درمعنای هم سنخی خالق و مخلوق آن، موضع گرفته آن را کفر می دانند. اما معنای این موضع، این نیست که شیخ احمد احسایی، تحت تأثیر تفکر اشراقی و تأویلی نیست، بلکه به عکس، صورت اندیشه های وی، نوعی اخباری گری اشراقی است.

این مقدمه را نوشتم تا درآمدی باشد بر گزارشی از یک اثر منظوم مذهبی از یکی از مریدان شیخ احمد احسایی و از پیروان شیخیه که ضمن اشعاری و در قالب حکایاتی برخی از ایده های او را در تعارض با دیگران آورده است. این مثنوی که به نام مثنوی شیخ الاسلام کاظم فهرست شده، و نام شاعر با تعبیر «کاظم» در صفحه 89 آمده،  هرچند بیش از این چیزی از او دانسته نیست. نسخه در سال 1308 کتابت شده و کاتب می گوید که کسر دارد. اما این که سرایش آن چه زمانی است، دقیقا مشخص نیست. در جای جای این منظومه، از «کریم» هم یاد کرده که تواند حاج محمد کریمخان رئیس شیخیه باشد (از جمله صفحه 109،  173) که درگذشت او 1288ق است.

علیه صوفیان

این منظومه حاوی حکایات و قصه هایی است که گویی، صوفیه را هدف گرفته است، گرچه همه حکایات، علیه آنان نیست.  بخش قابل توجهی از آن حکایت یک صوفی است که بر سر یکی از پسران فتحعلی شاه که حاکم ملایر بوده، کلاه گذاشته، و حکایت او در تاریخ نو (ص 66 به بعد) هم هست. آن حکایت در اینجا به نظم طولانی ـ هر چند ضعیف ـ در آمده و لابلای آن حکایات و مسائل دیگر هم درج شده است.  منظومه های مذهبی فراوان نیستند، و شاید در سنت شعر فارسی، ناصرخسرو و سنایی و عطار از برجسته ترین افراد باشند.  این منظومه گرچه بسیار ساده سروده شده، و اما نسبت به روشن کردن پاره ای از جریان های فکری قرن سیزدهم هجری سودمند است. یکی از آن ابعاد، موضعگیری علیه صوفیه از طرف یک شیخی است، که می تواند جالب باشد.

نویسنده در بخشی از این مثنوی، زیر عنوان «معتقد اهل تصوف که باعث و زندقه و کفر آنهاست»، به انتقاد از وحدت وجود می پردازد. (مثنوی شیخ الاسلام کاظم: ص 47 ـ 51).

خلق را عین خدا انگاشتند /این حوادث در قِدم پنداشتند

زین سبب اینان انا الحق گفته اند/ خویشتن را حق مطلق گفته اند

زین سبب هر یک انا الله سر کند/هر یکی سر از خدایی برکند

همچو فرعون آن پلید کفر کیش / ربّکم اعلی بخواندی جمله خویش

هم بدین معنا، غزلها گفته اند / هم بر این وحدت مثلها گفته اند

هریکی از این نمط دیوانها / حق شمرده دیوها دیوانها

وی از انبیاء بزرگ یاد کرده که هیچ کدام ادعای انا الحقی نکرده اند، در حالی که این صوفیان چنین ادعاهایی دارند:

خویش را بر انبیاء بگزیده اند / انبیاء نادیده اینان دیده اند

موسی و آن معجزات آشکار / لن ترانی می شنید از کردگار

همچنین عیسی که روح الله بود/ بنده بود و بنده درگاه بود

هیچ کس دعوی اللهی نکرد / بنده گی را هیچ کوتاهی نکرد

خاصه احمد (ص) آن شهنشاه همه / شمع جمعُ و ماه خرگاه همه

خاصه احمد جلوه فرد صمد / غیر میمش فرق نبوَد با احد

با چنین قدر و جلال و این کمال / ما عرفنا کَش بُدی دایم مقال

دعویش هرگز نبد جز بندگی / بندگی شد مایه پایندگی

آنگاه به انتقاد از حلاج و بایزید و ادعاهای آنها پرداخته، و نظریه وجود وجودت آنها را با لوازمی مانند مورد زیر شرح می دهد:

بت حق و منصور حق، حق بایزید / شمر حق و قتل حق، حق با یزید

کفر حق و شرک حق و ظلم حق / فسق حق و جهل حق و علم حق

گر همه حق باشد ای احمق چرا / انبیاء کردند این سان ماجرا

هان شما از انبیاء آگه ترید / رفته رفته از خدا هم برترید

آری آری حق اگر منصور شد / آن پژوهان ناصر او منصور شد

آری آری حق اگر شد بایزید / نیست فرقش هیچ با شمر و یزید

این شاعر شیخی، در ادامه باز هم از صوفیان، انتقاد کرده، آنان را متهم به شکست شرع نبی کرده و تمایل آنان را به کنار گذاشتن شرع، به عنوان یک انحراف گوشزد کرده است. در اینجا، حکایتی از یک صوفی آورده که نزد شیخ احمد احسایی آمد و از او پرسید: «خدا شده یا نه». در این حکایت، ابتدا اشعار آن صوفی در پرسش از شیخ احمد، و سپس پاسخ شیخ از این خرافه آمده است:

صوفئیی شد تا برِ شیخ جلیل / زبده عالم دو عالم را کفیل

قطب ایمان مرکز ایمان همه / ای فدای او دل و هم جان همه

شیخ احمد آن وحید دهرها / غوث اکرم آن فرید عصرها

پس از تعاریف چندی از احسایی، گوید:

صوفی از وی خلوتی درخواست کرد / همچو سبطی جلوه از دادار فرد

رفت اندر خلوت شیخ زمَن / شد قرین نور یزدان اهرمن

گفت ای شیخ جلیل بی بدیل / ای که در گیتی کَسَت نبود عدیل

مختصر برگو به من منِت بِنِه / که خدا گردیده ای یا آن که نه!

فاش فرما بهر من این راز را / دم مبند از راز این دمساز را

آنگاه شیخ به وی چنین پاسخ می دهد، و این البته باز پس از اشعاری در ستایش شیخ است:

این خرافات از کجا اندوختی / بس کن ای احمق که خود را سوختی

بنده محتاج چون گردد خدا / کی خدا را انتها و ابتدا

بنده حادث چسان گردد قدیم / ما خودیّ خویشتن را فاقدیم

ما مجزّاییم و او باشد احَد / ما مرکب اوست الله الصمد

بنده گر از خود گذشت و صاف شد /پس صفات الله را وصّاف شد

بنده گر آیینه شد از خود گذشت / وصف حق ظاهر در آن آیینه گشت

سنگ اگر از بیخوری بلّور شد / سر بسر حاکی وصف نور شد

در اینجا، و ضمن اشعاری دیگر دیدگاه های اشراقی و نوری در میان شیخیه مورد تأکید قرار می گیرد ضمن این که باور صوفیه ی حلاجی و بایزیدی مورد انکار قرار می گیرد، و شاعر باز هم حملاتی به آنها می کند. در نهایت صوفی این حکایت، محضر شیخ را ترک می کند:

پس روان شد از بر شیخ زمان / بی روان و بی توان و بی امان

پس بشد مطرود آن شاه مهین / همچو ابلیس از شهاب آتشین

نور پاک شیخ او را کور کرد / شقوتش از درگه حق دور کرد

صوفی بی باک بر حق تیخ آخت / صوفی ناپاک کی حق را شناخت

وی در ادامه داستان بلندی را در فریب کاری یک صوفی طرار نسبت به یکی از شاهزادگان قاجاری از پسران فتحعلی شاه که حاکم ملایر بوده، طی صفحات طولانی روایت می کند. آن طرار صوفی اموال شاهزاده را می برد و شاعر ما، در کنار آن حکایت که به نظم در آورده (تا شکایت ملایریها نزد فتحعلی شاه و عقوبت شاهزاده توسط وی ص 181)، نصایح خود را دارد، (و بنگرید تاریخ نو، ص 66)  از جمله این که «تمثیل حال طرار شیطان و بردن او ایمان مردمان را». (ص 160). ضمنا در لابلای آن نصایح اخلاقی و برخی از دیدگاه هایش را دارد. از جمله در باره «این که ریاضت شرط هر کاری است به واسط آن در هر مرتبه ای ترقیات حاصل می شود» از نوعی ریاضت صوفیانه دفاع می کند. (ص 122). و بندی دیگر با این عنوان «باطن که به ریاضت صاف شد، اگرچه بر ضلالت باشد، او را مکاشفه دست می دهد». (ص 148). به نظر می رسد هدف او تفکیک بین صوفیه بازاری رسمی، با باورهای شیخی است که وجهی تأویلی از اسلام و تشیع است و گاه به اسم عرفان هم از آن یاد می شود.

بندی دیگر از همین شاعر، در باره «اهل مظنه و قیاس» (ص 183) یا همان مجتهدان هست که نشان از مجادله این گروه با مجتهدان دارد.  

این مثنوی که در این نسخه (دانشگاه، ش 7591) از آغاز تا صفحه 187 ادامه دارد، منبعی برای شناخت برخی از مجادلات مذهبی در قرن سیزدهم هجری می باشد. طبعا سطح اشعار در همین حدی است که مرور شد.

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

خواب ملاصدرا و تعبیر آن توسط خودش

رسول جعفریان

متن حاضر، خوابی است که ملاصدرا در شب سی ام رمضان 1028 هجری دیده و خودش آن را تعبیر کرده است.

سید حسین عرب باغی و نگاه مثبت به تحولات نوگرایانه دوره رضا شاه

رسول جعفریان

سید حسین عرب باغی (م 1329ش) از روحانیون پر نفوذ ارومیه در دوره رضاشاه است که آرای وی در خصوص تحولات