۳۷۷۲
۰
۱۳۹۳/۰۷/۱۷

یک تجربه منفی از اسلامی کردن علم نجوم

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

این ترم محور اصلی درس فرهنگ و تمدن دوره ارشد را روی بحث فلسفه علم نجوم گذاشتم. بیشتر با این هدف که هم دانشجویان با پیشینه این علم آشنا شوند و هم به لحاظ فرهنگی و تمدنی از تأثیر علم نجوم در زندگی اجتماعی مسلمانان آگاه گردند. این بحث جنبه های بسیار گسترده ای دارد و در اینجا مروری بر چند رساله در باره اثبات نظریه زمین مرکزی و استدلالهای ارائه شده در این باره داریم.

 

یکی از مقالات خوبی که این اواخر خواندم مقاله آقای کامران ارجمند در باره «ظهور مدرنیته علمی در ایران: مناقشات پیرامون احکام نجوم و اختر شناسی جدید در اواسط سده سیزدهم هجری / نوزدهم میلادی» بود که در مجله میراث علمی اسلام و ایران سال اول شماره دوم (پاییز و زمستان 1391) منتشر شده است.

در این مقاله، مروری بر برخی از مواضع محافظه کاران در حوزه علم، در مقابل نجوم جدید در ایران دوره قاجاری به خصوص دوره ناصری شده، و نشان داده شده است که مقاومت هایی برابر نجوم جدید به خصوص در زمینه تقویم نگاری و احکام نجوم و انتشار تقاویم ثبت سعد و نحس ایام صورت گرفته است.

سابقه نجوم جدید در ایران از چه زمانی است؟‌ می دانیم که نخستین بار تیکو براهه  (م 1601م) و سپس کپلر (م 1630م) و بعد از آن گالیله (م 1642م) توانستند نجوم جدید را پایه گذاری کنند و صاحب چندین کشف مهم که متفاوت از نگاه نجوم قدیمی و سنتی بود بشوند. این اطلاعات کی به ایران رسید؟
14-10-2-193725%DA%A9%D9%BE%D9%84%D8%B1.j
کپلر

14-10-2-193756%DA%AF%D8%A7%D9%84%DB%8C%D

 

آ







گالیله
آقای ارجمند در مقاله مزبور اشاره کرده اند که پیترو دلاواله (م 1652) نخستین بار در باره برخی از این مسائل با یکی از منجمان گفتگو کرده است. بر اساس یادداشت های دلاواله: «وی در سال 1624 هنگام توقف در گوا، نامه ای به ملازین العابدین لاری نوشت و او را در جریان ساختن تلسکوپ (آلت چشمک دراز) و پیشرفت های ریاضیات و نجوم قرار داد». گویا این ملازین العابدین برادر عزالدین بن عبدالحی لاری منجم معروف زمان شاه عباس اول است که آثاری مانند حل و عقد را از او در نجوم می شناسیم.
 

14-10-2-193855Pietro_Della_Valle.jpg

 

اما این مسأله یعنی انتقال تجربیات و دانش جدید نجوم از اروپا به ایران، پس از آن ساکت ماند و دست کم از این که اطلاعاتی در این باره به ما رسیده باشد، آگاهی نداریم. در این زمینه، نباید در دوره افشاریه و زندیه اتفاق خاصی افتاده باشد، زیرا ایران ظرفیت های دوره صفوی را در این زمینه ها از دست داده و عقب تر رفته بود.

از اواسط دوره قاجار به تدریج و بار دیگر انتقال این دانش آغاز شد. همین جا بود که هم در زمینه احکام نجوم یعنی دانش تنجیم و بحث اختیارات ایام و هم در زمینه نظریات نجومی به خصوص زمین مرکزی مسائلی از نجوم جدید در ایران مطرح شد. این مسأله در کشوری مانند ایران که منجمان بسیاری در آن در سطوح مختلف از دربار تا سطوح مردمی و عمومی و حتی از میان علمای دین وجود داشت، با مقاومت هایی روبرو شد. زیرا طبیعی بود که پارادایم های موجود در ایران اجازه نمی داد که ذهنیت موجود در باره سکون زمین بشکند و به سادگی نظریه حرکت زمین به دور خورشید و هم به دور خود پذیرفته شود. در زمینه احکام نجوم مشکل تقاویم بود که زندگی عادی مردم بر اساس آن اداره می شد و یکی از کارهای جاری همین بود که انجام فلان کار مثلا ازدواج یا غیره در فلان وقت مناسب است یا خیر. در مقاله آقای ارجمند توضیحاتی در این باره آمده است که ناصرالدین شاه تلاش کرد تا با تقویت نجم الدوله، منجم مدرن، راه را بر تقاویم قدیمی ببندد اما نجم الدوله به او نوشت که مردم هیچ نوع تقویمی را که مشتمل بر آن قسم احکام نجومی نباشد اصلا خریداری نمی کنند.

به هر حال آن مقاله به بخش قابل توجهی از این مجادلات به اشاره و گاه با تفصیل مختصر پرداخته که خواندنی است.

اما این تجربه جدای از تقابل مدرنیته علمی با علوم بومی در یک مورد مشخص که از قضا با زندگی عادی مردم هم خیلی سروکار دارد، همچنان از جهاتی دیگر قابل تعقیب و محل تأمل است. یک مورد مهم آن، توجه داشتن به این مهم است که دفاع از نجوم سنتی با محوریت سکون زمین، احیانا، صورت دینی و مذهبی به خود گرفته و مقاومت برابر نجوم جدید از آن روی بود که هر کسی مثلا قائل به حرکت زمین گرد خورشید است، نگاهی بوالهوسانه و غیر دینی دارد.

در واقع، بخشی از پارادایمی که در اطراف این نجوم سنتی پیچیده شده بود، جنبه دینی پیدا کرده و خدشه ناپذیر می نمود. بنابرین بسیاری از کسانی که از آن دفاع می کردند، تحت عنوان اسلامی بودن نجوم سنتی (اگر بخواهیم به زبان روز صحبت کنیم) از آن دفاع می کردند. آنها می گفتند، نظریه قدیمی بطلمیوسی مورد تأیید بسیاری از آیات و روایات است و نمی شود در آن خدشه کرد. سابقه این مسأله به قرنهای گذشته بر می گشت که به تدریج، علوم مختلف فلسفی و طبیعی و دینی به هم تنیده بود و هر بار از نقلیات به ظاهر دینی برای تایید برخی از گزارهای علمی یا فلسفی استفاده می شد.

زمانی که بحث های احکام نجومی هم مطرح می شد، یعنی بحث اختیارات ایام، صورت مذهبی آن جدی تر می شد. شاید امروزه به صراحت گفته شود که قرآن هیچ نوع تأییدی از نظریه بطلمیوسی ندارد، یا حتی با استناد به گفته برخی از فقها و علمای قدیم اسلامی گفته شود که احکام نجوم یعنی آنچه در باره قرانات فلکی و ارتباط سرنوشت آدمیان با آن گفته می شود، هیچ مبنای دینی ندارد، اما در آن مقطع تاریخی، بسیاری از این باورها جزئی از یک پارادایم استوار شده و آشکارا رنگ دینی داشت.

نویسنده این سطور درست روی همین نقطه تکیه دارد که چطور می شود که یک نظریه علمی غلط که ریشه در فرهنگ علمی یونان و نجوم بطلیموسی دارد، به تدریج رنگ دینی به خود گرفته و دست کم برای بسیاری به عنوان یک امر دینی غیر قابل خدشه شده است؟

این اتفاقی است که در حوزه طب سنتی هم صورت گرفته و همچنان نیز طرفداران زیادی در همه سطوح، از تصمیم گیری های دولتی تا سطوح مردمی دارد.

ما امروزه به راحتی می توانیم توضیح دهیم، بحث هایی که در باره تعیین اول و آخر ماه می شود، گرچه از علم ریاضی و نجوم کمک می گیرد، اما مرز آن را مسائل فقهی برای تعیین روز اول ماه ذی قعده روشن است و کسی اینها را خلط نمی کند، اما بحث ما مربوط به یک دوره طولانی است که طی آن دانشی مانند نجوم، رنگ دینی به خود گرفت و زمانی که توسط کشفیات جدید به چالش کشیده شد، مدتها مقاومت کرد و در این مقاومت تاکید بر اسلامیت خود داشت.

به یاد داشته باشیم که در دهه اول انقلاب در قم، مرکزی به نام دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی وجود داشت که ادعاهایی در باره فیزیک و شیمی اسلامی هم مطرح می کرد.

می دانیم که این قبیل پارادایم ها به سادگی جای خود را به ذهنیت های تازه نمی دهد و حتی ممکن است برای چند ده سال مقاومت کند. در مقاله پیشگفته آقای ارجمند با واسطه یا بی واسطه به برخی از موارد مقاومت اشاره شده است و بنده نمی خواهم بر آنها مرور کنم. در اینجا تنها می خواهم به سه مورد که برخی هم به اشاره در نوشته مزبور آمده، اما متن آن دیده و گزارش نشده، بپردازم.

نخستین مورد در باره رساله محمد باقر(1239 ـ 1319ق) از رهبران شیخیه همدان (باقریه) است که به دلیل آن که پیش از او حاج محمد کریم خان در مسأله سکون زمین درگیر شده و از آن دفاع کرده بود، او نیز وارد این مبحث شد. آقای ارجمند توضیحاتی در باره دیدگاه حاج محمد کریم خان و مقابله اعتضاد السلطنه را با وی آورده است.

محمد باقر در این رساله (نسخه ش 2769 مجلس، صفحات 149 ـ 184)  نوشته است:

«و بعد چنین گوید این بنده خاسر محمد باقر - غفرالله له و لوالدیه و لاخوانه المؤمنین ـ که چون در این اوان محنت اقتران بعضی از بوالهوسان برخلاف سابقان به سکون آفتاب و حرکت زمین قائل شده اند و حال آن که سکون زمین و حرکت آفتاب مانند آفتاب واضح است. خواستم این مطلب را به مقدماتی چند بدیهی الانتاج ذکر کنم، به طوری که بعد از دیدن این مقدمات، احتمالی باقی نماند در حرکت آفتاب و سکون زمین و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم، و امید است که اگر امر واضحی را در آن مقدمات ذکر کنم بعضی از گوشه گیران استهزاء نکنند که چرا امر واضحی را نوشته ام، چرا که امور خفیه را باید به امور واضحه، واضح ساخت چنان که در نزد صاحبان شعور واضح است».

در پایان این رساله که شکل استدلالی بر اساس مبانی خود برای اثبات سکون زمین دارد، به عنوان نتیجه گیری آمده است: «و بعد از فهم مقدمات سابقه ... معلوم شد الحمد لله که زمین ساکن است و حرکت شبانه روزی از مشرق به مغرب از صورت های دوازده گانه است به واسطه فلک الافلاک و حرکت سال از حرکت خاصه آفتاب است از مغرب به مشرق و سبب بلندی و کوتاهی روزها و شبها در تابستان و زمستان عرض بلاد است، چنان که معروف بود سابق بر اینها در این بلاد. و همین قدر از بیان برای بستن زبان بوالهوسان کافی است و الحمد لله رب العالمین. تمام شد این مقدمات در شب پنج شنبه هفتم ماه ذی الحجة الحرام 1294 حامدا مصلیا مستغفرا، تمت».

 

14-10-2-194130zamin3.JPG

 

همین شخص رساله دیگری هم در باره نفی حرکت وضعی زمین دارد که در امتداد نوشته سابق و باز در پاسخ پرسشی دیگر بوده است. در آغاز آن رساله که در کتابخانه ملک نگهداری می شود آمده است:

«چنین گوید این بنده خاکسار محمد باقر ـ غفرالله له - که چون در این زمان محنت اقتران تعلیقه ای رسید از جانب سنّی الجوانب بندگان عظمت بنیان نواب مستطاب اشرف امجد والا عباسقلی میرزا ایده الله تعالی... و در ضمن آن فرمایشاتی چند و امر به جواب فرموده بودند، پس فقرات فرمایش ایشان را مصدّر داشته و جواب آنها را مؤخر نگاشته تا از برای هر فقره جوابی بر وفق صواب به توفیق الهی واقع گردد و الله ولی التوفیق. و هو خیر رفیق. فرموده اند: یک وقتی رساله ای از جنابعالی در اثبات سکون ارض و حرکت افلاک دیدم و تمام را ملاحظه نمودم. از مرحوم مغفور آقا ـ اعلی الله مقامه ـ [حاج محمد کریم خان] هم جوابی در سوال خسروخان از آذربایجان در همین مطلب دیده شد، طریقه منجمین و حکمای سابقین را هم می دانم، یعنی دیده و شنیده ام جمعی از سابقین هم معتقد به حرکت ارض بوده اند، البته اقوال آنها و قال و قیلها را شنیده و دیده اید، مقصود این بود که حضرات فرنگیان برهانی بر حرکت وضعی ارض دارند که تفصیل آن را به جناب مستطاب آخوند حالی کرده و عرض نموده به عرض جنابعالی می رسانند. بعد از بیان آن برهان در صورت ثبوت آنچه در ابطال آن به نظر مبارک می رسد، مرقوم فرمایید».

بدین ترتیب این رساله هم در نفی حرکت وضعی زمین آغاز شده و از آغاز تا پایان مجادله با این نظر فرنگی هاست که زمین گرد خود می چرخد و نویسنده حاضر نیست آن را بپذیرد.

وی در پایان این رساله دوازده صفحه ای می نویسد:

«اما جریان و حرکت شمس در نزد اهل دین و اسلام از متشابهات نیست و در نزد ایشان حرکت شمس یقینی است و انکار آن از برای کسانی که ادعای اسلام می کنند خالی از ضرر نخواهد بود. باری فتح باب کلی همان بود که عرض شد که هر لفظی از آیات و اخبار که معنی آن به طور یقین نرسیده، جهل به آن یا توقف در آن یا احتمال دادن یکی از محتملات در آن ضرری ندارد، و همین قدر بیان ان شاءالله کافی است».

 

14-10-2-194045Untitled-1.jpg

 

همین جناب محمد باقر، رساله دیگری هم در این زمینه دارند که در کتابخانه ملک همراه احقاق الحق در نقد مسیحیت و یهودیت آمده است. در آغاز آن رساله آمده است:

«و بعد چنین گوید این بنده خاکسار محمد باقر ـ غفر الله له ـ که چون چندی قبل از این رساله در اثبات حرکت شمس و سکون زمین نوشته بودم و از حسن اتفاق در این اوان بهجت اقتران آن رساله به نظر انور دقیق با تحقیق خلیل جلیل و دلیل نبیل مولای بی عدیل و مثیل میرزا محمد اسماعیل ادیب اریب طبیب طهرانی ـ ثبته الله الی سواء‌السبیل ـ رسیده و ایشان بر این ضعیف منت گذارده، با بیانی لطیف ایراداتی چند به صورت شبهات بر آن وارد گرفته و منّتی بر منت افزوده و ارسال داشته، رفع آنها را از این خاکسار خواسته با بعضی از مطالب دیگر، پس خطابات ایشان را در هر عنوان مصدر می دارم و اعتذارات در تلو آن بیان می کنم.»

آنگه در ادامه ابتدا گفته های میرزا محمد اسماعیل را آورده و سپس به آنها پاسخ داده است.
 

 

14-10-2-194231Untitled-2.jpg

 

جالب است که به خاطر ورود حاج کریم خان در این مساله شیخی ها به جد درگیر این مساله شده و از جمله زین العابدین کرمانی (م 1320) نیز رساله شمس الجاریه در اثبات سکون زمین و حرکت افلاک را نوشت که در سال 1345ق در مطبعه سعادت چاپ شده است.

14-10-2-22353122-04231-2-3.jpg

رساله آفتاب و زمین در اثبات سکون زمین

اما رساله آفتاب و زمین که آقای ارجمند هم به آن اشاره کرده در اصل متعلق به میرزا عباس یزدی فرزند میرزا علی اکبر صراف است که آن را در سال 1332 ق / 1293 ش نوشته است.

این رساله در اصل یک رساله سیاسی و در زمره رساله های سیاسی پس از مشروطه است که هدفش باز نمودن دلایل انحطاط ایران زمین با آن همه سابقه درخشان است.

 

14-10-2-193949C.247-00004.jpg

 

متن رساله مزبور در کتاب «بنیاد فلسفه سیاسی در ایران عصر مشروطیت» (صص 248 ـ 296) بر اساس همان چاپ سنگی قدیم منتشر شده و گزارشی از آن هم در مقدمه همان اثر (ص 65ـ 67) از آن بدست داده شده است. متاسفانه بخش قابل توجهی از این رساله (صص 16 ـ 68) از چاپ سنگی، که در باره اثبات سکون زمین و حرکت شمس در گرد آن است، از چاپ آن در کتاب بنیاد فلسفه سیاسی به دلیل بی ارتباط بودن آن با بحث سیاسی رساله مزبور، حذف شده و در پاورقی ص 253 به این مسأله توجه داده شده است.

آنچه در این رساله جالب است این است که نویسنده که می خواهد بنیاد فرهنگ بومی را استوار نشان دهد و غرب را در برابر عظمت شرق و ایران گذشته تقویم و ارزیابی کند، در ضمن به یک مبحث علمی ـ نجومی هم پرداخته و سعی کرده از نظریه زمین مرکزی قدیم دفاع کند. در واقع، این دفاع به مثابه نوعی دفاع از سنت و علوم بومی در برابر تجدد است.

یک نکته شگفت آن است که در وقت تألیف این رساله، باور داشتن به حرکت زمین و سکون خورشید، از لوازم مشروطه خواهی بوده و یکی از دلایلی که سبب شده است نویسنده دنبال آن موضوع برود، همین است. گزارش وی از این که چرا این بحث را طرح کرده جالب است، بیشتر از این زاویه که دفاع از برخی از افکار بومی و به اصطلاح هویتی، می تواند ناشی از تلقی آنها به عنوان بخشی از دین باشد، چنان که می تواند نشأت گرفته از نگاهی ملی گرایانه یا بومی گرا باشد. این که فکر کنیم داشت های ما جاودانه است و هر چند کم و بیش اعتراف می کنیم که خطاهایی داریم اما در مجموع حاضر به دست برداشتن از اندیشه هایی که چارچوب های اصلی فکر ما را می سازد (افکار پارادایمی) نیستیم، اساس این نگرش است. وی می نویسد:

«و اما چیزی که این ناچیز را به نگارش این اوراق وا داشته، این است که شبی با چند نفر از آشنایان همصحبت بودم و سخن از حرکت و سکون زمین در میان آمد. بعضی از آنها می گفتند که زمین به دور خود می گردد و آفتاب در جای خویش ایستاده. و چون این اعتقاد را از لوازم و شرایط مشروطه طلبی می دانستند و مرام هم مشروطه خواه، توقعشان از من این بود که به این اعتقاد اقرار نمایم یا لااقل سکوت کرده به قصور فهم خود اعتراف ورزم. من می گفتم چیزی بر خلاف حس و بدون دلیل و برهان نمی توانم پذیرفت. آنها می گفتند: چون تو نمی توانی گرامافون و امثال آن را اختراع کنی باید هرچه می گویند تصدیق نمایی. من می گفتم: خود مخترع گرامافون هم ادعای نبوت نداشته و چنین توقعی را غیر از نبی صاحب معجز، احدی از من نمی تواند داشت و این اختراعات هم معجزات نیست، زیرا که از عالم طبیعت است و ساخته دست بشر و هر اختراع و اکتشافی در ابتدا حیرت بخش بی خبران بوده ولی نه موجب ایمان با خردان. و این گونه گفتگو با هم می داشتیم تا شب گذشت و آنها رفتند و من در این فکر مانده می گفتم که چرا حُسن قبول من کم شده و سوء‌ظنم زیاد؟ چه شده که بعضی به اعجاز برخی از اروپائیان تصدیق کرده و آنها را مخبر صادق می دانند و من هر وقت آنها را دیده یا کلماتشان را شنیده به خیال ساحر و افسون می افتم؟‌چرا بعضی ایشان را خضر پی خجسته سعادت می دانند و من از غول بیابان هلاکت می ترسم؟ چه باعث شده که پاره ای آنها را آزادی بخش و نجات دهنده می نامند و من در این اسمها معنی بندگی و اسارت می یابم؟‌بهتر آن است که در همین موضوع فکر کرده از تردید خارج شوم و به تحقیق پرداخته حقیقت را کشف نمایم. لهذا چند جلسه دیگر با این اشخاص گفتگو کرده دیدم حالا که من در مقام استدلال برآمده برهان جویی می کنم، یکباره طفره زده می گویند ما دلایل مدّعی را نمی دانیم، ولی البته خودهاشان دلیل دارند و چگونه می شود امری را که تمام اهل دنیا و حکمای عصر قبول کرده اند غلط و خطا باشد. من می دیدم که این حرف خیلی لغو و بچه گانه است به جهت آن که خودشان می گویند که چندین هزار سال اهالی دنیا و آن همه فلاسفه و حکما باور داشتند چیزی را که یک وقت یک نفر به خطای آنها برخورده و متدرجا عقیده او قایم مقام عقیده آنان گردیده است. پس به هیچ وجه اعتمادی به قول این مردم و حکمایشان نیست و خودم باید مطلب را به طور تحقیق بفهمم و در اعتقاد نفهمیده تقلید نکنم زیرا که مسوول وجدان و فهم خودم هستم. و چون از بیانات این اشخاص چیزی معلوم نمی شد گفتم بهتر آن است که کتب آنها را بدست آورده اگر دلیلی بر اثبات مدعی ذکر کرده باشند بدانم. لهذا از یک نفر از همان اشخاص خواهش کردم که اگر کتابی در این باب دارید بدهید ببینم. او هم دو کتاب آورد. یکی طبعی و یکی خطی. چون بدقت مطالعه کرده دیدم مطلقا دلیلی و برهانی ذکر نمی کند و آنچه نوشته از قبیل رد و اثباتهای ساختگی است. بعد ا زاین بیشتر به فکر افتادم به طوری که خواب از من ربوده شده بود و در این اثنا که فکر می کردم یقین کردم که زمین ساکن است و شمس متحرک و حاصل افکارم را نوشته به نام آفتاب و زمین نامیدم. چون که مثل آفتاب روشن است و مانند زمین متقن. و اگر آنچه نوشته ام در نزد ارباب خرد و اهل علم مقبول افتد می توانم گفت که تاریخ نگارش این مقاله مطابقت خواهد کرد با اوایل تاریخ بیداری این مملکت. (آفتاب و زمین، چاپ سنگی، 1332 ق، ص 16 ـ 19).

این یک نمونه بحث در باره یک مبحث علمی است که به عنوان نوعی فکر و اندیشه غربی مورد انکار قرار می گیرد. از غرب و افکار جدید آن به عنوان سحر و افسون یاد می شود و ضمن اعتراف به برخی از اختراعات، بر آن است که این قبیل اظهار نظرها بی دلیل و غیر علمی طرح شده است. یعنی ضمن این که بحث علمی می کند، تحت سیطره کامل افکار گذشته است و در درون آنها چرخ می زند.

این که مؤلف پس از آن تلاش کرده تا دلایل علمی خود را دایر بر نادرستی نجوم جدید آن هم پس از سیصد سال که از پذیرفته شدن آن در غرب گذشته ارائه کند، البته کار خوبی است. تلاش برای درک درست و علمی کار کردن امری شایسته است، اما آیا انگیزه آن، یک انگیزه علمی است یا هدف ایجاد تقابل میان دو طرف و تحلیل آن به عنوان دو فکر غربی و شرقی و یا حتی اسلامی و کفری است؟

نویسنده تا صفحه 67 کتاب مباحثی را در باره شناخت نجوم طرح می کند که البته در قالب نجوم بطلمیوسی و در عین حال برخی از استدلالهای ظاهرا ریاضی و نجومی و حسی است، اما در انتها تلاش می کند نظریه زمین مرکزی را یک نظریه قرآنی نشان دهد و به آیاتی که در ماجرای حضرت ابراهیم (ع) و خورشید پرستان آمده استناد کند. وی می نویسد:

«اغلب ارباب فکر این ممالک دست از تفکر کشیده و ره سپر بادیه تقلید گشته خویش را به بیگانه تسلیم نموده اند و هرچه می شنوند ندانسته قبول نموده سپس در مقام نشر و ترویج آن برآمده در اثبات حقانیتش دلیل تراشی هم می کنند». آنگاه در تأیید سخن خود گوید: این آیه از قرآن کریم را که در مقام احتجاج آمده و بداهیت و ضرورت شرط صحت حجت و قاطعیت برهان است یادآور می شویم: اذ قال ابراهیم ربی الذی یحیی و یمیت، قال انا احیی و امیت، قال إنّ الله یأتی بالشمس من المشرق، فات بها من المغرب، فبُهت الذی کفر. و چون اتیان بشیء‌ متضمن معنی سیر و حرکت و نقل از نقطه ای به نقطه ای است این آیه مبارکه دلالت دارد بر این که خداوند تعالی آفتاب را از مشرق بر می آورد، یعنی این حرکت منظمه خورشید را که حس می نمایید و در آن شکی نمی رود به تحریک انگشت قدرت پروردگار من است.». بدین ترتیب پای قرآن را در میانه بحث باز کرده و آن کتاب مقدس را مؤید نظریه خود معرفی می کند.

این تجربه، دست کم در اینجا و برای من، از زاویه اسلامی کردن علوم اهمیت دارد. این که ما بر قرن گذشته مرور کنیم و دریابیم که تلاش ها و روشهای ما برای تطبیق میان علوم جدید و افکار بومی و دینی، چه تجربه ای را پشت سر نهاده است.
البته آخرین حلقه های این نوع مطالب معمولا سر از شیوخ وهابی و سلفی در می آورد که نمونه اش کتاب معروف بن باز در باره کواکب و حرکت شمس و سکون ارض و این قبیل مطالب است که در سال 1402 ق در 74 صفحه منتشر شده است.
 

14-10-3-85918benbaz.jpg

 

همچنان فکر می کنم کتاب علم و دین باربور که به قلم توانای آقای خرمشاهی و قبل از سی سال پیش ترجمه شده، یکی از کتابهایی است که در این زمینه می تواند به ما کمک شایسته ای بنماید. طبعا آنچه گذشت نه به معنای صرف نظر کردن از تلاشهای علمی هزار ساله مسلمانان در مباحث نجومی است که خود میراث گرانقدری است و نه تحقیر فرهنگ و داشت های بومی. اما هیچ چیزی مقدس تر از دانایی نیست که خداوند بشر را به خاطر آن و تعلیم و یادگیری اسماء آفریده است.

 

14-10-2-1954504-00522-00091.jpg

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

منابع مشابه بیشتر ...

سید مرتضی، نقد احادیث مربوط به حیوانات و پرندگان و مسأله تنجیم

رسول جعفریان

سید مرتضی، نقطه اوج عقل گرایی در تفکر شیعی است، به طوری که بسیاری از آراء او متمایز از پیشینیان بود

پیشینه درآمیختگی میان روش های معرفتی دینی و دانش تجربی در تفسیر عرش (تجربه ای از تولید علم دینی در قرون میانه اسلامی)

رسول جعفریان

زمینه های بحث در باره رابطه علم و دین در دنیای اسلام بسیار گسترده است و در این میان، داد و ستد آنها،

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

چگونه دانش «کتاب شناخت» را به عنوان یک رشته جامع علمی تأسیس کنیم؟

رسول جعفریان

روز سه‌شنبه ساعت ۱۷ عصر اسفندماه سال ۱۴۰۲ با با حضور جمعی از پژوهشگران، فهرست‌نگاران و مدیران کتابخا

البدء و التاریخ مقدسی، اثری مبتکرانه در تاریخ نگاری اسلامی

رسول جعفریان

گزارشی است در باره کتاب البدء و التاریخ مقدسی که از جهاتی اثری مبتکرانه و منحصر به فرد در میان کتب ت