۳۶۱۹
۰
۱۳۸۶/۸/۴
خاطرات ابوالقاسم کسمايي

خاطرات ابوالقاسم کسمايي

پدیدآور: ابوالقاسم کسمايي مصحح: ايرج افشار

خلاصه

میرزا سعید خان مؤتمن الملک در جوانی در دستگاه امیر کبیر یکی از منشی ها بود. قتلی در همدان اتفاق افتاده و حکومت قاتل را دستگیر کرد. چون به امیر اطلاع دادند، امیر به میرزا سعید خان می فرمایند:‌ سعید! به حکومت همدان بنویس قاتل را همان جا بکشند.

معرفی کتاب

اطلاعاتی که در این سرگذشت خفته است قسمتی مربوط به دلالی و تجاری است و قسمتی حاوی گوشه هایی مربوط به مشروطیت و مهاجرت و نهضت جنگل و طبعا فایده هایی از یک از آنها برگرفتنی است.<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

در این کتاب نام بسیاری از کاروانسراهای بازرگانی در شهرهای تهران، بابل، استانبول، بادکوبه و قیمت بعضی از اجناس و نوع هایی از پارچه ها و تنباکو و اصطلاحات خاص دفتر نویسی قدیم بازاری و نام عده ای از تجار مهم مندرج است.

در واقع این خاطرات از نوع دیگر است. یعنی اگر خاطرات افراد سیاسی غالبا چاپ می شود باید متأسف بود که چرا تاجران بزرگ و دیگر طبقات اجتماع خاطرات خود را نمی نویسند تا مردم بخوانند و از زندگی اجتماعی هم آثاری برجای بماند.

یک نویسنده هم گفته بود که ای کاش زنها هم خاطرات خود را از گفتگوهای بینابین خود نمی نویسند تا وجه دیگری از تاریخ هم که مربوط به نقش زنان می شود آشکار شود.

این سخن درستی است و خاطرات ابوالقاسم کسمایی (م 1292 قمری و متوفای بعد از بهمن 1331 شمسی) از این دست است.

علاوه بر این که او گاه نکاتی را هم که از این و آن شنیده در این خاطرات آورده که در جای خود شیرین است. برای نمونه یک خاطره از امیر کبیر نقل می کنم:

 

امیرکبیر چه کسی را برای پست وزارت خارجه می پسندید؟

میرزا سعید خان مؤتمن الملک در جوانی در دستگاه امیر کبیر یکی از منشی ها بود. قتلی در همدان اتفاق افتاده و حکومت قاتل را دستگیر کرد. چون به امیر اطلاع دادند، امیر به میرزا سعید خان می فرمایند:‌ سعید! به حکومت همدان بنویس قاتل را همان جا بکشند.

میرزا سعید خان قلمدان را بسته به جیب خود گذاشته برخاست به امیر عرض کرد:‌  اجازه می فرمایید سعید به خانه خود برود و دعاگو باشد؟

امیر یم فرمایند:‌ مگر نشنیدی چه گفتم و چه دستوری به تو دادم؟

سعید می گوید: شنیدم. قلم سعید حکم قتل نمی تواند بنویسد.

امیر می فرمایند:‌ بسیار خوب، تو حکم قتل ننویس. بنشین کار دیگر دارم.

سعید می نشیند. منشی های دیگر می آیند. امیر همان دستور را می دهند و منشی می نویسد. امیر امضا و مهر کرده به قاصد می دهد که به همدان برده به حکومت وقت برساند. قاصد حرکت می کند.

امیر میرزا سعید خان را همراه خود به حضور ناصرالدین شاه می برد. معرفی و عرض می کند:

سعید باید وزیر خارجه شود. امر فرمایند فرمانش نوشته شود.

شاه می فرماید که چه نظر و مناسبت یک منشی وزیر شود آن هم وزیر خارجه؟

امیر عرض می کند: سعید از شوکت و جلال و عظمت سلطنت اعلیحضرت و از سیاست این بنده نترسید ولی از خدا ترسید. عرض کرد حکم اعدام نمی تواند بنویسد. این جوان لیاقت وزارت دارد و جان نثار و خدمتگذار خواهد شد.

 

از دست نکات در خاطرات کسمایی فراوان است و بر اساس آنچه گذشت خاطرات وی گرچه ساده و بی پیرایه است اما به هر حال اثری متفاوت است.

 

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

حقایق

حقایق

ناشناس

حقایق متنی کهن (شاید قرن پنجم یا ششم) از نویسنده ای ناشناس است. نسخ کتاب در چین بود. هرچند کتاب در ب

دانشنامه ی هزاره (جلد اول)

دانشنامه ی هزاره (جلد اول)

زیر نظر شورای علمی

دانشنامه یا دایرة المعارف، به کتابی گفته می شود که به ترتیب الفبایی یا موضوعی، درباره ی رشته یا رشته

منابع مشابه بیشتر ...

ابن ابی الحدید و فهم نهج البلاغه

ابن ابی الحدید و فهم نهج البلاغه

محسن رفعت

کتاب پیش رو تلاشی است برای فهم روش تفسیری ابن ابی الحدید و می کوشد روش تعامل او با حدیث و روایت را د

بریتانیا و کشور حائل: فروپاشی امپراتوری ایران 1914-1890

بریتانیا و کشور حائل: فروپاشی امپراتوری ایران 1914-1890

دیوید مک لین

کتاب حاضر با تکیه بر منابع و اسناد دست اول، دورنمایی از جایگاه ایران در رقابت روس و انگلیس در اواخر