پزشکان غیرمسلمان در دربارهای اسلامی دوره میانه[1]
خلاصه
این جستار در پی بررسی زمینه ها، علل و پیامدهای حضور پزشکان غیرمسلمان (ذمّی) در دربارهای اسلامی در دوره میانه است.
پزشکان غیرمسلمان در دربارهای اسلامی دوره میانه[1] بهروز شورچه دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران معصومعلی پنجه[2] استادیار گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
چکیده این جستار در پی بررسی زمینه ها، علل و پیامدهای حضور پزشکان غیرمسلمان (ذمّی) در دربارهای اسلامی در دوره میانه است. بنابر بررسی آماری کتابهای تراجم اطباء، نزدیک به نیمی از پزشکان حاذق و مشهور شاغل در دربارهای جهان اسلام، غیرمسلمانانِ مسیحی، یهودی و بعضا صابئی و سامری بودند. نیاز خلفا و درباریان به درمانگر، کمبود پزشکان حاذق مسلمان به نسبت پزشکان غیرمسلمان، و تساهل و تسامح خلفا و مصونیت نسبی این پزشکان زمینهساز حضور آنان در دربارهای اسلامی بود. حضور این پزشکان در دربارها افزون بر درمانگری، نتایج و آثار دیگری، از جمله گسترش و پیشرفت دانش پزشکی و ورود به درگیریهای سیاسی و اجتماعی را در پیداشت که در مواردی به تنزّل یا ارتقای جایگاهشان در دستگاه حکومت و میان مردم یا طرد و قتل آنان میانجامید.
کلیدواژهها: اهل ذمه، پزشکان غیرمسلمان، پزشکان درباری، پزشکی و سیاست.
مقدمه بررسی آماری کتابهای تراجم پزشکان چون طبقات الأطباء والحکما اثر ابن جلجل (د. 332ﻫ)، إخبار العلماء بأخبارالحکماء تألیف ابن قفطی(د.642ﻫ)، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء تألیف إبنأبیأُصیبعه (د.668ﻫ) و معجم الأطباء من سنة 650ﻫ إلی یومنا هذا اثر احمد عیسی بک (د.1293ﻫ) نشان میدهد که از حدود هزار و صد پزشکی که تا سده دهم هجری در سرزمینهای اسلامی دارای شهرت شایان ذکر بودهاند، حدود یکصدوبیست تن از آنان در دربارهای اسلامی فعالیت چشمگیر و جایگاه ویژهای داشتهاند که نزدیک به نیمی از این شمار را پزشکان غیرمسلمان مسیحی، یهودی و در مواردی صابئی و سامری تشکیل میدادهاند. این پزشکان غیرمسلمان _که به عناصر فعّال و مؤثر دربارهای اسلامی تبدیل شدند_ چگونه و به چه دلایلی به درگاه خلیفگان و شهریاران مسلمان راه مییافتند؟ و پیامدها و نتایج حضورشان چه بوده است؟ پرسشهایی است که این جستار در پی پاسخگویی به آنها است.
1. تحلیل آماری پیش از بررسی و واکاوی نقش و جایگاه پزشکان غیرمسلمان در دربارهای اسلامی شایسته است با تکیه بر منابع زندگینامهای آماری از شمار این پزشکان به تفکیک دین آنان و سلسلههایی که بدانها خدمت میکردند به دست داده شود. بر اساس دادههای زندگینامهای، پنجاه و پنج تن از پزشکان فعّال دربارهای اسلامی در دوره میانه را پزشکان غیرمسلمان تشکیل میدادند که از این پنجاه و پنج تن، سی نفر بر دین مسیحیت بودند. از این پزشکان مسیحی، پنج تن در دربار امویان (40-132ﻫ)، و پانزده تن در دربار عباسیان (132-656ﻫ) به عنوان پزشکانی مطرح فعّالیت داشتهاند. در دربار طولونیان (254-292ﻫ)، و اخشیدیان (323-358ﻫ) هر کدام، یک پزشک مسیحی حضور داشته است. دربار فاطمیان (297-567ﻫ) سه پزشک مسیحی و دربار ایوبیان (567-648ﻫ) دو پزشک مسیحی را به خدمت گرفته بود. یک تن از این پزشکان مسیحی به آلزیار (315-434ﻫ)، و دو نفر دیگر به آلبویه (334-447ﻫ) خدمت میکردند. طبیبان یهودی که به دربارهای مسلمان در سدههای نخست تا دهم هجری راه یافتند نوزده نفر بودند. در دربارهای امویان، ادریسیان (171-374ﻫ) و اغلبیان (184-297ﻫ)، هر کدام یک پزشک حاذق یهودی حضور داشت. دربار فاطمیان و ایوبیان هم هر یک چهار تن از پزشکان یهودی را در خدمت داشتند. به دربار امارت بنی هود (503-431ھ) هم یک پزشک یهودی راه یافته بود و دوتن از این پزشکان نیز به خدمت غزنویان (351-581 ﻫ) و سه نفر دیگر به خدمت سلجوقیان (447-590ﻫ) درآمدند. در دربار ایلخانیان (654-736ﻫ) هم یک پزشک یهودی فعالیت داشت. پزشکان صابئی مذهب که سه تن بودند در دربارهای آلبویه و عباسیان به کار گرفتهشدند و دو پزشک سامری هم به ایوبیان خدمت میکردند؛ و تنها طبیب هندو نیز در دربار عباسیان، فعّال بود. از نظر زمانی، در سده اول و دوم هجری هر یک، چهارپزشک غیرمسلمان فعّال بوده است. در سده سوم هجری ده پزشک، در سده چهارم هفده و در سده پنجم سه پزشک غیرمسلمان در دربارهای اسلامی دارای شهرت و فعّالیت چشمگیر بودند. در سدههای ششم و هفتم هجری هم به ترتیب دوازده و پنج طبیب غیرمسلمان در دربارهای اسلامی حضور داشتهاند. شایان ذکر است که در سدههای هشتم و نهم پزشک غیرمسلمانی که بتوان او را فعّال درباری نامید در این منابع مشاهده نگردید. در نگاهی کلی پس از سدههای سوم و چهارم هجری، قرن به قرن شاهد کاهش حضور پزشکان غیرمسلمان در دربارهای اسلامی هستیم و این کاهش ناشی از افزایش شمار پزشکان حاذق مسلمان، و گروش بیشتر غیرمسلمانان به اسلام است. در مقایسه میان دولتها، پزشکان مسیحی و یهودی به نسبت یکسانی در دربار امویان حضور داشتهاند، و بیشترین حضور و فراوانی پزشکان مسیحی در دربار عباسیان بوده است. حضور آنان در دربار طولونیان، اخشیدیان، آلبویه و زیاریان هم قابل توجه است. پزشکان یهودی کمترین حضور را در دربار عباسیان داشتهاند، درحالیکه فراوانی آنان در سایر دربارها از جمله فاطمیان، ایوبیان، غزنویان و سلجوقیان درخور توجه است؛ همچنانکه حضورشان در دربار ادریسیان، اغلبیان و بعدها بنی هود و ایلخانیان بیشتر از مسیحیان است. دربارهای آلبویه و ایوبیان هم بیشتر از دیگر دربارها محل حضور پزشکان صابئی و سامری بوده است. در پردازش و تحلیل این مقایسه البته باید همواره ملاحظاتی چند، همچون دوره زمانی،کوتاهی و بلندی دوره هر سلسله و قلمرو جغرافیایی آنها را به جهت حضور بیشتر یا کمتر یک اقلیت دینی مدنظر داشت.
شکل 1. توزیع پزشکان درباری (مسلمان و غیرمسلمان) به نسبت کل پزشکان دوره میانه
شکل 2. توزیع پزشکان غیرمسلمان براساس دین و آیین
شکل 3. توزیع پزشکان غیرمسلمان در دربارهای مسلمان
شکل 4. توزیع پزشکان غیرمسلمان درباری در سدههای میانه
پزشکان غیرمسلمان فعّال در دربارهای اسلامی
جدول شماره 1. پزشکان غیر مسلمان در دربارهای اسلامی دوره میانه 2. زمینهها و علل 2. 1. نیاز خلفا و درباریان به درمانگر اگرچه آیات[3] و روایاتی[4] در دست است که مسلمانان را از مراوده و معاشرت با غیرمسلمانان پرهیز میدهد، اما در عمل میان مسلمانان و غیرمسلمانان ارتباطات و مناسبات قابل توجهی برقرار بوده است. ارتباط و تعامل خلفا و درباریان مسلمان با نخبگان غیرمسلمان بیش از هر چیز متأثر از نیاز حاکمان به مهارت غیرمسلمانان در مدیریت تشکیلات نوپای دیوانی و نهادهای اداری بوده است. در حیطه پزشکی هرچند گزارشی مبنی بر ارتباطگیری مسلمانان با طبیبی غیرمسلمان در عهد رسول خدا _صلی الله علیه و آله و سلّم_ و با اطلاع یا دستور ایشان با هدف استعلاج و درمان مسلمانی بیمار وارد شده است و همین موضوع هم یکی از جوازهای مراجعه به پزشک غیرمسلمان دانسته شده،[5] اما بیماری و رنجی که بر درباریان به ویژه شخص خلیفه عارض میشد زمینهساز حضور پزشک غیرمسلمان در دربار بود. نخستین پزشک غیرمسلمان که به درگاه حاکمی مسلمان راه یافت ابنأُثال پزشک مسیحی دربار معاویه (حک.41-60ﻫ) در دمشق بود. ابوالحکم نصرانی دیگر پزشک معاویه و پس از او پزشک پسرش یزید بود.[6] حجاج بن یوسف ثقفی(د.95ﻫ)، تیاذوق پزشک مسیحی را به خدمت درآورد.[7] در خلافت عباسیان ضعف معده منصور عباسی (حک. 138-158ﻫ) جورجیس بن جبراییل بن بختیشوع را از جندی شاپور به دربار عباسی کشاند[8] و سردردهای هارون رشید (حک.170-193ﻫ) زمینهساز حضور بختیشوعبنجورجیس به دربار شد.[9] بیهوشی یکباره ابراهیم بن صالح پسر عموی هارون خلیفه پای صالح بن بَهلَه[10] هندی را که در طب هندی سرآمد بود و تازه به بغداد وارد شده بود به دربار هارون باز کرد[11] و تعصب مذهبی سلجوقیان مانع نشد که ابن ملکا ابوالبرکات، پزشک یهودی به دربار شهریار سلجوقی جهت مداوای او فرا خوانده نشود.[12] هرچند فقدان دیوانی با نام طب و طبابت در ساختار تشکیلات اسلامی خود میتواند نمایانگر عدم اهتمام حکومتگران به سلامت و بهداشت عمومی در جامعه باشد، اما جان و تن خلیفه و تأمین سلامت او آنقدر اهمیت داشت که مهمترین توجیه بهرهگیری از پزشکان غیرمسلمان در دربارهای اسلامی و بالاتر از آن احترام تام شخص خلیفه به پزشک غیرمسلمان بررغم احساسات مذهبی عامه باشد. این مهم از عیادت شخص خلیفه معتصم بالله عباسی از سلمویة بن بنان پزشک مسیحی خود قابل درک است؛ خلیفه دستان خود را زیر سر سلمویه بسان بالش نگهداشته و به اطرافیان میگوید: «پس از سلمویه زنده نخواهم ماند چرا که سلامت من در دستان این مرد است».[13] گاه وجود عارضهای در خلیفه یا یکی از درباریان و درمان او از سوی پزشکی گمنام زمینه ترقی و ورود او به دربار را فراهم میساخت؛ در مصر زخم پای الحاکم بامرالله فاطمی (حک. 387-412ﻫ) جراح یهودی گمنامی را که در نزدیکی دربار به معالجه و خرید و فروش دارو مشغول بود به دربار خلافت رهنمون کرد و او توانست با درمان زخم پای حاکم به پاداش هزار دیناری دست یابد و ضمن انتخاب شدن به عنوان پزشک دربار از سوی خلیفه ملقب به «الحقیر النافع» گردد.[14] بیماری چشم یکی از غلامان فضل بن ربیع (د. 208ﻫ) ماسویه داروساز اخراج شده از بیمارستان جندی شاپور را به دربار هارون الرشید هدایت کرد و پس از درمان چشم غلام ربیع و بعدها چشم خلیفه به جایگاهی رسید که محسود رئیس سابقش که اکنون پزشک دربار بود گشت.[15] بنابراین نیاز به زدودن درد و رنج بیماری عامل مهمی بود که پزشکان غیرمسلمان را به دربارهای اسلامی فرا میخواند بهویژه آنگاه که پای سلامت خلیفه در میان بود.
2. 2. کمبود پزشک حاذق مسلمان شمار کم پزشکان حاذق مسلمان در سرزمینهای اسلامی بهویژه در قرون اولیه به نسبت پزشکان غیر مسلمان ماهر یکی دیگر از دلایل حضور پررنگ آنان در دربارهای اسلامی بود. در شرایطی که مسلمانان در سده نخست هجری فتوحات اسلامی را پیگیری میکردند، آنچه از علوم و معارف مورد توجه آنان قرار گرفت بیشتر علوم شرعی و نقلی بود. اعتقاد بخشی از حاکمیت اسلامی مبنی بر کفایت کتاب خدا نیز موجب بی توجهی به علوم طبیعی و پزشکی شد.[16] در این شرایط پزشکان چیرهدست غیرمسلمان در شرق و غرب جهان اسلام نیازهای درمانی جامعه و خلیفگان و امیران درباری را تأمین میکردند.[17] چنان که دربار امویان در دمشق از پزشکان غیرمسلمان بهویژه مسیحیان شام بهره میگرفت و سپس دربار عباسیان نیز محل حضور و رفت وآمد پزشکان غیرمسلمان ایرانی حاذقی شد که بیشتر دانشآموخته جندیشاپور بودند و مهارت و توان حرفهای آنان اعتماد درباریان را به خود جلب کرد؛ به نظر میرسد این اعتماد دستگاه خلافت به جامعه هم تسری یافته باشد. وقتی فضل بن یحیی برمکی(د.193ﻫ) سؤال کرد حاذقترین پزشک در عراق، خراسان و شام کیست؟ جوابی که بیدرنگ دریافت کرد این بود: بولس، اُسقف بزرگ مسیحی شیراز.[18] عامه مردم بغداد هم بررغم نفرتی که از پزشکان یهودی داشتند، درد و رنج خود را با آنان در میان میگذاشتند[19] و این دلالت بر حذاقت پزشکان غیرمسلمان و جایگاه آنان در آن دوره دارد. هرچند مجموعه عواملی زمینهساز توجه بیشتر مسلمانان به علوم عقلی و طبیعی شد[20] که نتیجه آن ظهور پزشکان مسلمان بزرگی نظیر محمد زکریای رازی، ابن سینا، ابن رشد، و ابن نفیس و دیگران بود؛[21] اما حضور این پزشکان نامآور و جریانساز هم نمیتوانست کمبود پزشکان حاذق مورد نیاز دربار خلافتهای شرقی و غربی را جبران نماید؛ مقارن فعالیت محمدبن زکریای رازی (251-312ھ) و شکوفایی بوعلی سینا (359-416ھ) به عنوان دو پزشک حاذق مسلمان، پزشکان غیر مسلمان بسیاری در دربارهای اسلامی فعالیت داشتند. اسحاق بن سلیمان اسرائیلی (د.320ھ) پزشک بارگاه ادریسیان مغرب؛ فرات بن شحناثا (د.ق.3ھ) پزشک توانمند اغلبیان (184-296ھ)؛ سعیدبن توفیل (د.ق.3ھ) در دربار طولونیان (254-292ھ)؛ موسی بن العیذار اسرائیلی، سعید بن بطریق، سهلان بن عثمان، منصور بن سهلان بن مقشر و افرائیم بن زفان یهودی در خلافت فاطمیان مصر (297-567ﻫ)؛ جوادطبیب و ابنملوکه نصرانی و حسدای بن شبروط یهودی در دربار امویان اندلس؛ شماری از پزشکان غیرمسلمان در دربارهای اسلامی بودند.[22] وجود گزارشهایی مبنی بر حضور بیستوچهار طبیب بر خوان سیف الدوله حمدانی (د.356ھ) و نظارت بر طعام و تغذیهی او،[23] اگرچه بیانگر اثبات توانمندی و مهارت کامل حرفهای آنان نتواند بود[24] اما حکایت از شمار بسیار آنان دارد. کمبود پزشک حاذق مسلمان در قرون بعدی حتی در سلسلههای کوچک نیز مشهود است؛ به عنوان مثال اتابکان آذربایجان (حک.622-531ھ) به دلیل کمبود پزشکان شاخص مسلمان، پزشکان خاص خود را از میان غیرمسلمانان مهاجر به قلمروی خود انتخاب میکردند؛ سموئل بن یهودای مغربی که در اصل از یهودیان مهاجر اندلس بود یکی از همین طبیبان بود که به عنوان پزشک خاندان اتابکی و شخص اتابک محمد پهلوان اشتغال داشت.[25] به نظر میرسد از دلایل کمبود پزشکان حاذق مسلمان در سرزمینهای اسلامی و به تبع آن در دربارها، عدم نگرش مثبت مسلمانان به علوم پزشکی باشد. دلیل این مدعا یکی آن که طبقهبندیهایی که در قرون میانه تمدن اسلامی از علوم صورت گرفته نمایانگر فضایی است که علوم پزشکی و طبابت در آن دارای شأن و منزلت قابل توجهی نبوده است.[26] دیگر اینکه علوم پزشکی از آنجا که در حیطه محسوسات و علوم تجربی است که باید از راه حواس درک و تبیین گردد، از نظر اندیشمندانی که اصالت را به معنا میدادند در مراتب بعدی اهمیت قرار داشته است؛ امام محمد غزالی (د. 505ﻫ) متفکر مسلمان، به دلیل مشی صوفیانهاش با آن که در تشریح ساختمان بدن انسان به عنوان موضوع مورد مطالعه پزشکی، مطالب قابل توجهی ارائه داده است و توجه و دقت در پیچیدگیهای خلقت تن را یکی از راههای رسیدن به مقصد میداند،[27] با این حال در مقام ارزشگذاری علوم به نظر میرسد حق را به صوفیان داده که گفتهاند: «علم حجاب است از این راه (حواس)»، خود نیز دل را بهمثابه حوضی پنداشته که باید هر آنچه از جویهای حواس به آن وارد شده را بیرون ریخت تا خود از عمق بجوشد.[28] مدعای سوم گزارشی است که ابن اخوة (د.726ھ) از وضعیت پزشکی در جامعه اسلامی عصر خود به دست میدهد. او در این باره میگوید: «پزشکی واجب کفایی است اما در روزگار ما کسی از مسلمانان به آن نمیپردازد و چه بسا شهرهایی که طبیب ندارد جز اهل ذمّه».[29] ابن اخوة در بیان دلایل بی انگیزه بودن مسلمانان در پرداختن به پزشکی میگوید: «در این زمان کسی را نمیبینم که دانش پزشکی را فراگیرد، اما در علم فقه بخصوص مسائل اختلافی و جدلی غور میکنند و شهر پر از فقیهانی است که سرگرم فتوا و پاسخ به وقایع هستند و من نمیدانم که دین چگونه اجازه میدهد که مردم به یک واجب کفایی که یک گروه به آن پرداختهاند سرگرم شوند و عمل به واجب دیگری را که متروک مانده همچنان ترک کنند. سبب این غفلت جز این نتواند بود که علم طب مانند علم فقه وسیله به دست گرفتن قضا و فرمانروایی و صاحب مقام بودن و بر دیگران برتری جستن و غلبه بر رقیبان نیست».[30] بنابراین از آنجا که ورود مسلمانان به آموزشهای پزشکی بنا بر مصلحتهای مذهبی و اجتماعی به تأخیر افتاد و تقریبا پس از تردّد رسمی پزشکان غیرمسلمان به دربارهای اسلامی و[31] نهضت ترجمه و ساخت بیمارستان ضرورت فراگیری این حرفه برای مسلمانان و درباریان احساس شد،[32] در نتیجه شمار پزشکان حاذق غیرمسلمان که توان حضور و ارائه خدمت در دربارهای مسلمانان را داشتند بیشتر از مسلمانان بود.
2. 3. تساهل و تسامح خلیفگان و مصونیت نسبی پزشکان غیر مسلمان در جامعه اسلامی، غیرمسلمانان «دیگرانی» محسوب میشدند که با پذیرش شروط و معاهداتی امکان زندگی در سرزمینهای اسلامی برایشان فراهم شده بود و به گونهای مسالمتآمیز به فعالیت اجتماعی و عبادی خود اشتغال داشتند؛ اما هرگاه زمینههای تعصب و اختلافهای دینی به دنبال عوامل تحریککننده فراهم میشد شورشهایی از سوی مسلمانان برضد آنان به وقوع میپیوست که جان و مال آنان را در معرض آسیب جدی قرار میداد. در مواردی دامنه شورشها و تعصبات مسلمانان خلیفگان را به واکنش وامیداشت؛ واکنشی که تبعاتی از جمله اخراج از مشاغل، قتل و اسلامپذیری «اگرچه ظاهری» غیرمسلمانان را به دنبال داشت.[33] آنگاه که خلفا و درباریان وادار به إعمال سیاستهای تنبیهی و برخوردهای حذفی با غیرمسلمانان شاغل در دربارها میشدند، تنها پزشکان بودند که از حمایت خلیفه و حاکم و مصونیت نسبی برخوردار میشدند؛ اما در فضای مسامحهآمیز جامعه و دربار دارای آزادیهای بیشتری جهت فعالیت غیرحرفهای خود و مداخله در امور سیاسی بودند. دربار امویان شام تا چندی رویکردی تسامحگرایانه در قبال غیرمسلمانان داشت؛ زیرا به لحاظ سیاسی ناگزیر از جلب رضایت مسیحیان قلمرو خود بودند که شمار عظیمی از ساکنان آن سرزمین را تشکیل میدادند.[34] اما به نظر میرسد محدودیتها و برخوردهایی که به دنبال تعصبات دینی و مذهبی نسبت به غیرمسلمانان فعّال در دربارهای اسلامی إعمال میشد بیشتر معطوف به طبقه کاتبان و دیوانسالاران بود؛ آن دسته از غیرمسلمانان شاغل در دربارها که سلامت خلیفه وحرمش وابسته به حضور آنان نبود. این ممنوعیت در اقدامات خلیفگانی نظیر عبدالملک بن مروان (86ھ)، ولیدبن عبدالملک (96ھ) و سلیمان بن عبدالملک (99ھ) که سیاست تحدید و تضییق غیرمسلمانان را در پیش گرفتند، آشکار است. عبدالملک با صدور دستور تعریب دیوانها[35] و ضرب سکهها به عربی[36] به دنبال محدود کردن ذمّیان بر دیوانها بود و این اقدامات موجب نگرانی آنان شد، چنانکه سرجون بن منصور نصرانی کاتب[37] پس از دیدن دیوان عربی شده شام به گروهی از همکاران رومی خود گفت: «از این زمان به بعد باید از راه دیگر معاش کنید».[38] در بیانیه تند عمربن عبدالعزیز (د.101ھ) به عاملان خود در ممنوعیت استخدام ذمّیان نیز تأکید او نسبت به مسئولان خراج و دیوانها بیشتر احساس میشود تا پزشکان.[39] برخورد مأمون خلیفه عباسی (د.218ھ) با کاتب نصرانیش و إخراج او از دربار به دنبال اعتراض فقیهی که به مجلس او وارد شده بود[40] نمونهای از برخورد خلفای عباسی با ذمیان در جهت جلب رضایت عامه است؛ با این حال، پزشکان غیرمسلمان از هجوم تعصب مذهبی مسلمانان در پناه حمایت خلیفگان مصون میماندند؛ واکنش خلیفه هارون رشید به منتقدان همراه بودن طبیبش جبراییل بن جورجیس در سفر مکه و ورود او به حرم درخور توجه است؛ وی در پاسخ به این اعتراض گفت: «قوام امپراتوری اسلام به خلیفه است و قوام خلیفه به این مرد».[41] سختگیری و تعصب مذهبی متوکل عباسی (د.247ھ) یهودیان و عیسویان را در تنگنا قرار داد. او با تحکیم قوانین مالی علیه ذمّیان و منع آنان از اشتغال در دوایر و مقامات دولتی نشان داد که قصد تعامل مسالمتآمیز با غیرمسلمانان را ندارد. این کنش او گرچه حرفه پزشکی را هم تحت تأثیر قرار داد و داروفروشی عیسوی را که مسلمان شد و بعد به دین مسیحی برگشت و حاضر نشد آن را ترک گوید زنده سوزاند، اما رفتار همین خلیفه سختگیر با پزشک مخصوص خود بختیشوع سوم نشاندهنده حاشیهای امن برای پزشکان غیرمسلمانی است که به خلوت خلیفگان راه مییافتند و سلامت آنان را در دست داشتند؛ چرا که بختیشوع اگرچه مسیحی بود، اما متوکل با رفتاری دوستانه او را پذیرفت و اجازه داد از مال و ثروت هنگفتش استفاده کند.[42] صدور فرمان ممنوعیت بکارگیری یهودیان و عیسویان در امور دولتی به استثنای پزشکان و صرافان از سوی مقتدر عباسی(د.320ھ) نیز مؤید این برخورد دوگانه است.[43] حضور پزشکان غیرمسلمان در دربار غزنویان متعصب[44] خود دلیل دیگر این مدعا است و سخن باسورث مبنی بر عار نداشتن سلاطین غزنوی از استخدام طبیبان ذمّی، نظیر یعقوب دانیال در دربار مسعود (432ھ) و ابوسعید موصلی در دربار بهرامشاه غزنوی، (547ھ) آشکارا نمایانگر تسامح و تساهل دربار و مقاومت سلاطین غزنوی در برابر تعصب مذهبی عامّه از بکارگیری پزشکان غیرمسلمان است.[45] موارد فوق نمونههایی از مصونیت نسبی پزشکان غیرمسلمان در دربارهای متعصب و سختگیر بود، اما در دربارهایی که بنابر دلایلی نگرش مسامحهآمیز با عموم غیرمسلمانان داشتند به طریق اولی پزشکان به دلیل وظیفه مهم درمان و تأمین سلامت صاحبان قدرت در وضعیت برتری قرار داشتند؛ آنگاه که مامون به خلافت رسید، به دلیل ایرانی بودن مادر و سردارش طاهر، وضع اهل ذمّه رو به بهبود نهاد. سلطه معزالدوله بر بغداد و اتخاذ سیاست تشویقی او از پزشکان[46] و ساخت بیمارستان عضدی واشتغال پزشکان غیرمسلمان در آن، نگاه تسامحگرایانه خلفای فاطمی به غیرمسلمانان، جز در مواردی معدود،[47] بازگشت سریع یهود و نصارا به مقامهای سیاسی خود در زمان سلاجقه، بهویژه در خلافت القائم بأمرالله[48] و بعدها در دوره ایلخانیان که سیاست جذب پزشکان غیرمسلمان را پیش گرفتند،[49] شرایط مطلوب و امنیت خاطر بیشتری برای حضور و فعالیت حرفهای و غیر حرفهای این پزشکان فراهم بوده است.
3. پیامدها و نتایج حضور و فعالیت پزشکان غیرمسلمان در دربارهای اسلامی تا سده دهم هجری پیامدهایی مثبت و منفی در پی داشت، از جمله ترویج حرفه پزشکی و ارتقای شأن آن نزد طبقه حاکم و آگاهی آنان از اسرار و اعمال نهانی متولیان قدرت و سیاست که در مواردی به تنزّل در شأن و شخصیت پزشکان غیرمسلمان و گاه طرد و قتل آنان میانجامید.
3. 1. ترویج و ارتقای حرفه پزشکی حضور پزشکان غیرمسلمان در دربار مسلمانان یکی از عوامل توجه و علاقهمندی خلیفگان و امیران به دانش و پیشه پزشکی بود؛ به عنوان نمونه در دوره اموی، توجه خالدبن یزید (د. 85ﻫ) به علم طب و نجوم و کیمیا و سفارش او به مریانوس نصرانی مبنی بر ترجمه کتابهایی در این زمینه از زبان یونانی[50] میتوانسته تحت تأثیر همنشینی با پزشکان غیرمسلمان دربار باشد. شاید بتوان گفت که حضور موفقیتآمیز پزشکان غیرمسلمان در درمان خلفای اموی به تدریج بر نگرش حاکمان و درباریان نسبت به حرفه پزشکی مؤثر واقع شد و آنان را از انکار علوم دیگر _خاصه علومی که حاملان آن غیر مسلمانان بودند_ به تردید و تأمل واداشت. واکنش تردیدگونه عمربن عبدالعزیز (حک. 99-101ﻫ) نسبت به جواز انتشار رسالهای در طب که ماسرجویه از سریانی به عربی ترجمه کرده بود میتواند مؤید این مدعا باشد؛ چراکه عمربن عبدالعزیز در مورد سود و زیان این رساله طبی به مدت چهل روز هنگام نماز استخاره میکرد و سرانجام حکم به مضر نبودن این کتاب برای مسلمانان داد.[51] مشاهده عینی کارکرد طب و طبابت خلفای عباسی را برآن داشت که ضمن گشودن دربارهای خود به روی پزشکان غیرمسلمان، ارتباط رسمی با جندیشابور و بیمارستان آن برقرار کنند[52] و زمینههای لازم را برای شکلگیری نظام پزشکی جدید در تمدن اسلامی فراهم آورند.[53] از سویی دیگر اهتمام دربارهای اسلامی به اکرام و بزرگداشت پزشکان حاذق غیرمسلمان و ارتقای شأن مادی و معنوی آنان خود انگیزهای شد جهت ترویج این حرفه در نزد مسلمانان.[54]
3. 2. آگاهی از اسرار قدرت و سیاست و استفاده هدفمند از آن پزشکان دربار به اقتضای ویژگیهای حرفهای خود که درمان خلیفه و درباریان و در مرحلهای فراتر پیشگیری و حفظ سلامت آنان بود، باید بیشترین ملازمت و همراهی را با آنان میداشتند. به دنبال این ارتباطات و همنشینیها چه بسا طرح و نقشه پنهانی خلیفه و یا مرگ و حیات او برای پزشکان ذمّی فاش میشد و این امر موجب پیشدستی و دخالت آنان در مناسبات قدرت و سیاست میگردید وچه بسا فرصت گفتوگو و مجالست بین خلفا و این طبیبان و انس و الفت و اعتماد حاصل از آن به دامنه قدرت و مسئولیت سیاسی آنان میافزود، قدرتی که افزایش نفوذ و ارتقای موقعیت غیرمسلمانان در جامعه از جمله تبعات آن بود. درمواردی هم این دخالتها و اقدامات سیاسی پزشکان غیرمسلمان، هلاکت آنان را به دنبال داشت.[55] ابن أُثال به خاطر همکاری با معاویه در قتل عبدالرحمن بن خالد، سِمت جمعآوری خراج حمص را نیز به دست آورد،[56] و ابوالحکم نصرانی به دنبال جلب اعتماد معاویه و تحت فرمان او، همراه یزید که امیرالحاج بود، به مکه رفت.[57] جورجیس بن جبراییل با بی اعتنایی نسبت به کنیزهای اهدایی منصورعباسی توانست اعتماد این خلیفه را به دست آورد و هارون رشید با اطمینان خاطر اجازه داد جبراییل بن بختیشوع محبوبه او را درمان کند.[58] اگر بپذیریم که یکی از روشهای تغییر سیاستها و مدیریتهای غیرهمسو با حکومت حذف فیزیکی اشخاص بوده است میتوانیم برای بختیشوع بن جرجیس و پسرش جبرائیل بن بختیشوع در قصه هلاکت برمکیان[59] _که تلاشها و راهبردهایشان در فرهنگ و تمدن اسلامی زمان خود نقش داشته_ سهمی دستکم به اندازه ناظر و شاهد قائل شویم هر چند موضعگیریهای بعدی پزشک غیرمسلمان در نزاعهای سیاسی دربار شائبه نقش داشتن او در حذف منتقدان خلیفه را پررنگ میسازد؛ ازجمله اینکه وی در مجلس مأمون عباسی و با اشاره او، ابوغانم حمید بن عبدالحمید طوسی با نوشیدن شربتی که همین پزشک به دست او داد، از پای درآمد.[60] حضور هر لحظه پزشکان غیرمسلمان در کنار خلیفگان امکان اطلاع و مداخله آنان را در امور و تصمیمهای درباری فراهم میساخت و آنان خواسته یا ناخواسته مسیر تحولات را تغییر میدادند؛ به عنوان مثال، أبوغالب بن صفیه پزشک مسیحی مستنجد عباسی بود که با جلب اعتماد خلیفه سِمت مهم منشیگری او را نیز به دست آورده بود، در جریان منازعات سیاسی بین شرفالدین وزیر با قطبالدین قایماز و دیگر رجال درباری، با فاش کردن محتوای نامه محرمانه خلیفه زمینه قتل او را در حمام فراهم نمود.[61] ملازمت پزشکان غیرمسلمان با خلیفه و درباریان در احوال و شرایط خصوصی و غیر آن غالبا تا لحظه مرگشان استمرار داشت؛ چنانکه جبراییل، چشم پزشک، فردی بود که همهروزه پس از نماز صبح مأمون، پیشتر از دیگران، بر او وارد میشد.[62] سلمویه، پزشک معتصم، نیز یکی از دو نفری بود که میتوانست در همه جا حتی در خوابگاه و محافل خصوصی معتصم وارد شود.[63] از این رو پیداست شناختی که این طبقه از ذمیّان از دربارهای اسلامی به دست میآوردند شناختی عینی و بدون واسطه باشد، شناختی که در بعضی موارد آنان را از توهین و تمسخر خلیفگان و درباریان باز نمیداشت، همانگونه که ابن ماسویه طبیب، لحظه جان دادن مأمون عباسی در پاسخ مردی که شهادتین را بر او تلقین میکرد، گفت: «فریاد نزن به خدا او اکنون تفاوت بین پروردگارش و مانی را نمیداند».[64] واثق نهمین خلیفه عباسی هم هنگامیکه در دجله مشغول ماهیگیری بود تنها به خاطر اینکه به پزشک مخصوصش یوحنا گفته بود که: «ای شوربخت از سمت راست من برخیز»، با واکنش سرزنش و اهانتآمیز او روبهرو شد.[65] بنابراین وقتی که جایگاه و شیوه برخورد این پزشکان در قبال قدرت اول دربار اینگونه بوده، احتمال عدم واهمه آنان از دیگر قدرتهای دربار بعید نبوده است، جایگاهی که پزشکان غیرمسلمان را در آستانه ورود و مداخله در امور غیرحرفهای به امید مطامع گوناگون وا میداشت. ابوالکرم صاعد بن تومای مسیحی(د.620ﻫ) پزشک مخصوص و مورد اطمینان الناصرلدین الله عباسی بود که خلیفه از فرط اعتماد، اموال خود و خواصش را بدو میسپرد و پیامهای سری خود را به وسیله او به وزیر میرساند، آنگاه که وزیر قمی، نامهای به خلیفه نوشت و اشتباهی واضح در آن دید از انجام کار دست کشید تا حقیقت را دریابد. با فاش کردن علت بروز اشتباه در مکاتبات خلیفه، جان خود را از دست داد.[66] یوحنای طبیب هم به دستور وشمگیربن زیار، دومین فرمان روای زیاریان در 357ﻫ، با دریافت هزار دینار زر، به ابومنصور عبدالرزاق طوسی (جامع و مترجم شاهنامه فردوسی)، زهر داد و او را هلاک کرد.[67] مواردی نظیر همدستی اسراییل بن زکریای طیفوری طبیب با سرداران ترک در قتل منتصربن متوکل عباسی، کورشدن قاهر نوزدهمین خلیفه عباسی به دست طبیب مسیحی خود، بختیشوع چهارم،[68] نمونههایی از مداخله سیاسی و اِخلال پزشکان غیرمسلمان در دربارهای اسلامی است. در مواردی هم این مداخلهها با هدف اصلاح صورت میگرفت. اظهار نظر طبیب هندی دربار عباسی در ضرورت برخورد با افراد جاهلی که با برپا کردن بساط طبابت در معابر، مردم را به مخاطره میافکندند، از این نمونه است. [69] بررسیها پزشکان غیرمسلمانی را نشان میدهد که با حضور زیرکانه خود در دربارهای اسلامی و مسلط شدن برمصادر قدرت بیش از آنکه به دنبال تحقق اهداف محدود شخصی خود باشند در پی حمایت همه جانبه از همکیشان خود در جامعه اسلامی و خارج آن بودند. در اندلس حسدای بن شبروط، طبیب یهودی در دربارعبدالرحمان سوم (خلافت: 300-350ﻫ)، علاوه بر وظیفه حرفهای خود دارای مسئولیتهای مهم سیاسی و مالی نیز بود.[70] این پزشک موفق و متنفذ از موقعیت اجتماعی و سیاسی خود برای حفظ منافع جامعه یهودیان اندلس و در مواردی یهودیان مناطق دیگر استفاده میکرد، دلیل این مدعا نامهای است که او به زبان عبری خطاب به هلنا همسر امپراتور بیزانس نوشته مبنی بر درخواست حمایت از یهودیان بیزانس در مقابل ظلم و ستم ونیز توجه ویژه به ادبیات عبری و تأسیس نهادهای فرهنگی یهود. حسدای بن شبروط به عنوان یک خاخام یهودی فعالیت میکرد؛ مقامی که در عصر ملوک الطوایف اندلس از اهمیت خاصی برخوردار بود.[71] سعدالدوله پسر صفیالدین ابهری بنا بر گزارش تاریخ وصاف، طبیبی یهودی بود که برای معالجه درد پای ارغون خان مغول (حک.683-690ھ) از بغداد رهسپار دربار ایلخان در ایران شده بود، معالجه سلطان دریافت که خان به مال و ثروت علاقه زیادی دارد، او با هدف جلب اعتماد و نزدیک شدن به سلطان، اطلاعاتی از اسراف و تبذیر عمال بغداد به ارغون داد؛ ازجمله: «بوقا و برادر او آروق اموال دیوانی را به ضبط خود میآورند و به خزانه ایلخانی چیزی نمیرسانند». رفتار سعدالدوله آنچنان به مذاق خان مغول خوش آمد که مالک جان و مال مردم شد و از ایلخان جز نامی نماند و یهودیان زیر سایه اقتدار سعدالدوله اعتبار فوق العاده حاصل کردند و پس از سالها خواری با ایلخان و امیران همنشین و قرین شدند.[72] تصویری گویا از موقعیت و نفوذ یهودیان این دوره (که حاصل سیاستهای حمایتی سعدالدوله بوده)، در این دو بیت ارائه شده: یـهـودُ هـذا الـزمانُ قـد بَـلغوا مرتبـةً لا یَنالُـها المَـلـکُ یامَعشرَالناسِ کم نَصحتُ لَکُم تـهوّدوا قد تـهوّدالفَلکُ[73] اما پیوسته چنین نبود؛ زیرا بسیاری از پزشکان غیر مسلمان دربار هم به دلیل ورود به مسائل مرتبط با قدرت و سیاست و فاصله گرفتن از رسالت حرفهای موقعیت خود را در دربار از دست میدادند یا محکوم به مرگ میشدند. خصیب نصرانی به دلیل خوراندن شربتی به محمد بن ابوالعباس سفاح به اتهام قتل به زندان افتاد تا در آنجا مرد.[74] ابن اُثال، پزشک نصرانی اولین پزشک ذمّی دستگاه خلفا، که به فرمتن معاویه مرتکب قتلها شده بود، خود هدف تیر انتقام گشت و کشته شد.[75] ابوغالببنصفیه، پزشک مسیحی و قاتل مستنجد عباسی، به فرمان خلیفه بعدی، مستضئ و با سمّی که خود به دستور خلیفه تهیه کرده بود به قتل رسید.[76]
3. 3. تغییر و تنزّل شأن و شخصیت درباری پزشکان غیرمسلمان تغییر و تنزّل در شأن و شخصیت پزشکان ذمّی نتیجه قهری حضور آنان به عنوان غیرمسلمانانی فعال در دربارهای اسلامی بود. هر چند صِرف حضور این غیرمسلمانان در دربارهای اسلامی به ویژه در سدههای بعدی که پزشکان حاذق مسلمان هم در جامعه اسلامی پرورش یافته بودند، متضمن شهرت و اعتبار برای آنان بود، اما به طور کلی احترام و شأن این پزشکان غیرمسلمان در دربارهای اسلامی تابعی از عوامل نظیر خلقیات میزان خلیفگان و امرا، نگاه ابزاری سلاطین و شهریاران به آنان و نگرش مذهبی دربار بوده است. در کتاب مختصر الدول آمده است که روزی بختیشوع با لباسی زیبا که دامنش اندکی شکاف داشت به رسم عادت بالای سر متوکل عباسی (د.247ھ) ایستاده بود؛ در ضمن صحبت با او با آن شکاف بازی میکرد تا آن شکاف را به حد بندانداز شلوار رسانید و در این حال از پزشک پرسید چگونه میتوان دریافت که دیوانه را باید زنجیر کرد؟ بختیشوع گفت: «وقتی که شکاف دامن طبیب خود را تا این حد برساند آن وقت زنجیرش میکنیم». متوکل از این پاسخ آنچنان خندید که از پشت افتاد و دستور داد خلعتی نیکو و مالی بسیار به او بدهند.[77] اما مشاهده میکنیم روزی دیگر که همین طبیب، متوکل را بنا بر درخواست خود او به منزلش دعوت میکند تجمل و ثروت این پزشک، او و دیگر حاضران را آنگونه شگفت زده مینماید که چند روز بعد دستور مصادره اموال او از سوی همین خلیفه صادر میشود و پزشک محترم و مورد اکرام دیروز، امروز به خواری میافتد.[78] با وجود نگرش تسامحآمیز دربار نسبت به غیرمسلمانان و نیاز آنان به درمانگر، در مواردی بسیار نگاه ابزاری سلاطین و شهریاران به این پزشکان، زمینهساز تزلزل شأن و شخصیت آنان بود؛ خلیفگان تا جایی از این طبقه از ذمیّان دفاع میکردند که برایشان هزینه جدی سیاسی و مذهبی در پی نداشت؛ وگرنه غیرمسلمان بودن آنان کافی بود که دست از حمایت آنان بردارند. ابن أُثال طبیب مسیحی معاویه که با حذف رقیبان خلافت و انجام مسئولیتهای سیاسی و مالی نقش مهمی در تثبیت قدرت امویان در شام داشت شاید نمیپنداشت روزی به خاطر این خدمات کشته خواهد شد و عمده واکنش معاویه به قتل او این جمله باشد که خطاب به قاتلش خالد بن مهاجر بگوید: «به خدا سوگند اگر ابن أُثال فقط یکبار تشهد گفته بود به دلیل آن تو را به قتل میرساندم».[79] ابن تلمیذ، هبة الله بن صاعد، پزشک شهیر نصرانی که در طب عملی و نظری بقراط و جالینوس زمان بود[80] و به نام وبه معنا هبة الله،[81] با همه سابقه خدمتش در دربار عباسیان هرگز احتمال نمیداد که خلیفه روزی او را بی دفاع در برابر دانشمندی مسلمان خوار فرونهد: ابومنصورجوالیقی عالم و ادیب (446-531ھ) بر المقتفی بالله وارد شد و گفت: «السلام علی أمیرالمومنین و رحمة الله تعالی»، ابن تلمیذ در مقام حفظ جایگاه خلیفه و خدمتگزاری به او، گفت: «ای شیخ اینگونه بر امیرالمؤمنین سلام نمیدهند». جوالیقی بی اعتنا به ابنتلمیذ، درباره نحوه سلامش گفت: «ای امیرالمؤمنین اگر کسی سوگند یاد کند که یک نصرانی یا یهودی هیچگونه علمی به قلبش سرایت نکرده من کفاره او را به عهده نمیگیرم؛ چرا که خداوند بر قلب آنان مهر زده و مهر خداوند را جز ایمان نمیگشاید». خلیفه مقتفی در تأیید سخنان او گفت: «راست گفتی و درست اقدام نمودی». در این حال، گویی که ابن تلمیذ سنگی در گلو فروبرده است.[82] یکی دیگر از عوامل مؤثر بر شأن و جایگاه پزشکان غیرمسلمان، نگرش مذهبی دربار بود. در عصر غزنویان (344-538ﻫ) و سلجوقیان (426-538ﻫ) که تعصب دینی و مذهبی بالا گرفت و کسانی چون خواجه نظام الملک طوسی حاکمان را از بهکارگیری غیرمسلمانان و دگراندیشان نهی میکردند،[83] برخی از سلاطین، ضمن اذعان به نیازشان به پزشکان غیرمسلمان، هر گاه اقتضا میکرد در نکوهش و توهین به آنان کوتاهی نمیکردند. سلطان مسعود بن ملکشاه سلجوقی در این باره مبالغه میکرد، او ضمن کم التفاتی به طبیب مخصوصش، ابن تلمیذ نصرانی، در مقابل به سگش احترام میگذاشت و بر او جُلّ اطلس رنگارنگ میپوشاند و دست برنجن طلایی بر دست و پای آن میبست. ابن تلمیذ در واکنش به این توهینها سرود: من کانَ یَلبِسُ کلبَةُ و شیاً ویَقنَعُ لی بجلدی فالکلبُ خیرٌعـندهُ مِنّی و خیرٌ منهُ عندی[84] در دربار فاطمیان مصر، اما به دلیل رویکرد تسامحگرایانه نسبی به غیرمسلمانان شأن و جایگاه پزشکان ذمّی به گونهای محفوظ میماند. مکتوبی که العزیز بالله فاطمی به خط خود مبنی بر اظهار خوشحالی از شفاعت طبیب مخصوصش ابوالفتح منصوربن مقشر نوشته، قابل توجه است.[85]
نتیجه نیاز به حضور پزشکانی توانمند که درمان بیماری و تأمین سلامت خلفا و سلاطین را برعهده گیرند زمینهساز ورود پزشکان غیرمسلمان حاذق و آشنا با جریانهای پزشکی پیشین به دربارهای اسلامی بود. کمبود پزشکان حاذق مسلمان در سدههای اولیه تمدن اسلامی و نیز وجود نگرش تسامحگرایانه خلیفگان نسبت به این طبقه از نخبگان غیر مسلمان، حضور آنان را به عنوان گروههای فعال حرفهای در آن دربارها تثبیت نمود. این پزشکان غیرمسلمان افزون بر کارکرد حرفهای گاه در سایر عرصهها مهم نیز نقش مؤثری ایفا مینمودند؛ آگاهی آنان از اسرار نهانی قدرت و بهرهبرداری هدفمند از آن در جهت تضعیف یا تقویت جریانهای مؤثر علمی، سیاسی و فرهنگی، بر کارنامه نهایی سلسلههای اسلامی بی تأثیر نبود؛ همانگونه که موقعیت آنان به عنوان غیرمسلمانانی فعال در دربارهای اسلامی در پرتو نگاه ابزاری خلیفگان و سلاطین دچار ارتقاء و یا تنزّل میگردید.
کتابشناسی إبن أبی اُصیبعه، موفق الدین أبوالعباس أحمدبن قاسم، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ترجمه سید جعفر غضبان، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، 1386ش. إبن أثیر، عزالدین أبوالحسن علی بن أبی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر، 1385ﻫ. إبن إخوه، ضیاءالدین محمدبن محمدبن أبی زید القرشی، معالم القربة فی أحکام الحسبة، به کوشش صدیق عیسی المطیعی و محمد محمود شعبان، قم، مکتبة الأعلام الإسلامی، 1408ﻫ. إبن بحتری حلبی، صفی الدین أبی الفتح عیسی، أنس المسجون و راحة المحزون، به کوشش محمد ادیب الجادر، بیروت، دارصادر، 1997م. إبن أزرق، محمدبن علی، بدائع السلک فی طبائع الملک، به کوشش علی سامی النشار، بیروت، الدارالعربیة للموسوعات، 1427م. إبن جلجل، سلیمان بن حسان، طبقات الأطباء و الحکماء، ترجمه سید محمدکاظم امام، تهران، دانشگاه تهران، 1349ش. إبن حبیب بغدادی، أبو جعفرمحمد، أسماء المغتالین من الأشراف فی الجاهلیه و الإسلام، بهکوشش سید حسن کسروی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1422ﻫ. ابن ابی الحدید، عبدالحمید هبه الله، شرح نهج البلاغه، ج5، تهران، نی، 1368ش. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد، مقدمه، بیروت، دارالاحیاء تراث العربی. إبن طقطقی، محمدبن علی بن طباطبا، الفخری فی الآداب السلطانیه، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، چاپ، 1360ش. إبن عبدالبر، أبوعمریوسف بن عبدالله النمری القرطبی، بهجه المجالس و انس المجالس، بهکوشش محمدمرسی الخولی، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1981م. إبن العبری، غریغوریوس الملطی، تاریخ مختصر الدول، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1377ش. إبن قتیبه الدینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، عیون الأخبار، بهکوشش یوسف علی طویل، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ﻫ. إبن قفطی، علیبنیوسفبنابراهیم، تاریخ الحکماء، بهکوشش بهین دارائی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371ش. إبن موصلایا، امین الدوله ابوسعدبن ابی علی کاتب بغدادی، رسائل، بهکوشش عصام مصطفی عبدالهادی عقله، العین، مرکز زاید للتراث و التاریخ، 1424ﻫ. إبن ندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدّد، تهران، امیرکبیر، 1366ش. أبوالفرج إصفهانی، علی بن حسین، الأغانی، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1944م. احمدوند، عباس، «کارکرد سیاسی پزشکی در عصر اول عباسی(237-132)»، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، سال هفتم، شماره بیست و سوم، تابستان 1395ش. الگود، سیریل، تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه باهر فرقانی، تهران، امیرکبیر، 1371ش. باسورث، ادموندکلیفورد، تاریخ غزنویان، تهران، امیرکبیر، 1381ش. بخاری، ابوعبداله محمد بن اسماعیل، صحیح، ترجمه عبدالعلی نور احراری، ناشر شیخ الاسلام احمدجام، 1390ش. بلاذری، أحمدبن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه محمدمتوکل، تهران، نشر نقره، 1337ش. بلوکباشی، علی، و یونس کرامتی، «پزشکی»، دبا، ج13، زیرنظر محمدکاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1383ش. پنجه، معصومعلی، «شورش و گروش: قبطیان مسیحی و حاکمان مسلمان در مصر سدههای دوم و سوم هجری»، تاریخ و تمدن اسلامی، سال هشتم، شماره شانزدهم، پاییز و زمستان 1391ش. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، تهران، امیرکبیر، 1389ش. جهشیاری، محمدبن عبدوس، الوزراء و الکتاب، بیروت، دارالفکر الحدیث، 1408ﻫ. جیوسی، سلمی خضراء (زیرنظر)، میراث اسپانیای مسلمان، ترجمه عبدالله عظمایی و دیگران، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس، 1380ش. حسینی، مجدالدین محمد، زینت المجالس، تهران، کتابخانه سنایی، 1363ش. رکن الحکماء فیلسوف الدوله زنوزی تبریزی، عبدالحسین بن محمد حسن، مطرح الأنظار فی تراجم أطباء الأعصار و فلاسفه الأمصار، تهران، موسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل دانشگاه ایران، 1383ش. رنان، کالین، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، تهران، نشرمرکز، چاپ هشتم، 1394ش. رُهاوی، إسحاق بن علی، أدب الطبیب، ترجمه محمدصادق شریعت پارسا و دیگران، تهران، انتشارات طب سنتی ایران، 1389ش. شهرزوری، شمس الدین محمد بن محمود، نزهة الارواح و روضة الافراح، ترجمه ضیاءالدین دری، تهران، دانش، 1316ش. شیرازی، شرف الدین عبدالله، تاریخ وصاف، تحریر عبدالمحمدآیتی، بنیاد فرهنگ،1346ش. طبری، أبوجعفرمحمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بهکوشش محمدأبوالفضل إبراهیم، بیروت، دارالتراث، الطبعة الثانیة، 1387ﻫ. طسوجی تبریزی، عبداللطیف(گردآورنده)، هزارویک شب، تهران، دنیای کتاب، 1387ش. غزالی، ابو حامد محمد، کیمیای سعادت، تهران، مرکزی، 1319ش. قلقشندی، أحمدبن عبدالله، صبح الأعشی فی صناعة الإنشاء، بهکوشش محمدحسین شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا. کثیری، مسعود، طب در دوره مغول، اصفهان، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی، 1390ش. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، به کوشش سیدجواد مصطفوی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت(ع). گردیزی، أبوسعید عبدالحی بن ضحاک ابن محمود، زین الأخبار، بهکوشش عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، 1363ش. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت مؤسسه الوفاء، 1403ﻫ. مسعودی، أبوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1374ش. مسلم، ابوالحسن مسلم بن حجاج قشیری، صحیح، ترجمه خالد ایوبی نیا، به کوشش حسین رستمی، ارومیه، مؤسسه انتشاراتی حسینی اصل، 1393ش. مقدسی، أبوعبدالله محمد بن أحمد، أحسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، قاهرة، مکتبة مدبولی، 1411ﻫ. نصر، سیدحسین، علم وتمدن در اسلام، ترجمه احمدآرام، تهران، علمی و فرهنگی، 1391ش. نظام الملک، ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق طوسی، سیرالملوک (سیاستنامه)، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1378ش. نگرامی، سیدمحمد حسان، تاریخ طب، ترجمه سیده جلیله شهیدی، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل دانشگاه علوم پزشکی تهران، 1390ش. نواب تهرانی، میرزا مهدی، دستور الأعقاب، به کوشش سیدعلی آل داود، تهران، نشر تاریخ ایران، 1376ش. یعقوبی، إبن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371ش.
[1] . تاریخ دریافت: 4/5/1398؛ تاریخ پذیرش: 25/6/1398 [2] . رایانامه (مسؤول مکاتبات): panjeh@srbiau.ac.ir [3]. آل عمران، 3/61؛ نساء، 4/144، مائده، 5/51؛ ممتحنه، 9/60. [4]. مجلسی ج77، حدیث4؛ کلینی، ج2، حدیث10؛ مسلم، حدیث 2163؛ بخاری، حدیث 2926 و 3053. [5]. ابن قفطی، 224. [6]. إبن جلجل، 175، و نیز نک. رکن الحکما فیلسوف الدوله، 112. [7]. ابن قتیبه، 3/292. [8]. ابن قفطی، 185. [9]. همان، 141. [10]. نام این طبیب هندی «صاله» بوده که بر اثر تکرار در منابع عربی به «صالح» تغییر یافته است (نگرامی، 211). [11]. ابن قفطی، 300. [12]. همان، 468. [13]. ابن ندیم، 527. [14]. إبن قفطی، 245. [15]. رهاوی، 152. [16]. ابن ابی الحدید، 5/213-214؛ ابن خلدون، 544-545. [17]. ابن قفطی،140-146، 226 و 235. [18]. الگود، 268. [19]. هزار و یک شب، 2/215. [20]. نک. بلوکباشی و کرامتی، 13/643. [21]. رنان، 327-329. [22]. نک. جدول شماره 1. [23]. ابن قفطی، 344 نیز نک. زیدان، 603. [24]. تعداد قابل توجهی از آنان به دلیل رابطه خانوادگی و دوستی با پزشکان غیر مسلمان و یا به عنوان دستیار آنان در دربارها حضور داشتهاند (الگود، 113). [25].ابن قفطی، 290؛ ابن عبری، 302. [26]. نک. نصر، 46-51. [27]. نک. غزالی، 786-789. [28]. نک. غزالی، 29. [29]. ابن اخوه، 254. [30]. همان، 254. [31].بلوکباشی و کرامتی، 13/643. [32]. نک. نصر، 46-51. [33]. پنجه، 3-18. [34]. مقدسی، 157. [35]. بلاذری، 278-279. [36]. یعقوبی، 2/281. [37]. قلقشندی، 1/40. [38]. بلاذری، 278-279. [39]. در بیانیه عمربن عبدالعزیز آمده است: همانا خداوند اهل اسلام را با ایمان گرامی داشته و شرف داده، هرگز مسلمانان را بر غیر مسلمانان مسلط نکن، امور مسلمانان را به دیگران مسپار، جمعآوری باج و خراج را به آنان واگذار مکن، مگذار بر مسلمانان چیره شوند و دست و زبان دراز کنند (نک. ابن اثیر، 5/66). [40]. ابن عبدالبر، 2/359. [41]. رهاوی، 149. [42]. ابن قفطی، 143. [43]. همان، 153. [44]. نظام الملک، 215. [45]. باسورث، 1/202. [46]. الگود، 121، 179. [47]. ابن عبری، 3. [48]. خدیجه ارسلان خاتون بنت الود جغری بیگ (د. 469ﻫ) همسر القائم بامرالله بود که به دلیل روحیه خیرخواهانهاش مورد رجوع بسیاری از مردم عوام، فقرا و ... قرار میگرفت (نک. إبن الموصلایا، 39؛ الحسینی، 21). [49]. کثیری، 30 . [50]. ابن طقطقی، 117. [51]. ابن قفطی، 442؛ شهروزی، 2/3. [52]. ابن قفطی، 158-159. [53]. بلوکباشی و کرامتی، 13/643. [54]. جوانان توانگر با مشاهده تکریم و تعظیم پزشکان درباری و الگو گرفتن از آنان طب عمومی تحصیل میکردند به این امید که پس از خاتمه تحصیل به سمت پزشک مخصوص حاکم یا خلیفه منصوب شوند (نک. الگود، 278). [55]. نک. احمدوند، 49-68. [56]. یعقوبی، 2/222؛ نیز نک. جهشیاری، 23. [57]. ابن ابی اصیبعه، 327. [58]. همان، 342، 348. [59]. یعقوبی، 2/431-432؛ ابن اثیر، 16/117؛ ابن ابی اصیبعه، 349؛ ابن طقطقی، 286-287؛ حسینی، 1/168. [60]. ابن حبیب بغدادی، 190-191. [61]. ابوغالب حامل نامهای از سوی خلیفه برای وزیر بود که در آن فرمان به دارآویختن قطبالدین قایماز و استادالدار صادر شده بود، پزشک مخصوص خلیفه که بنابر مصالحی به مخالفانش پیوسته بود، آنان را از متن نامه آگاه کرد و آن دو با یاران خود برخلیفه تاختند و او را در حالیکه تضرع و التماس به حمام بردند و در به رویش بستند تا در آنجا بمرد (نک. ابن العبری، 289). [62]. ابن قفطی، 210. [63]. ابن ابی اصیبعه، 438. [64]. بحتری حلبی، 70. [65]. ابن العبری، 196. [66]. صاعد بن توما در پاسخ به اصرار وزیر که میخواست علت اشتباه در نامههای خلیفه را بداند گفت: «حقیقت آنست که چشمان خلیفه کمنور شده است و در بیشتر اوقات کارها به سهو میشود، پس زنی از زنان بغداد به نام ست نسیم که خطی شبیه خط خلیفه دارد بر عرایض مردم جواب مینویسد و تاجالدین رشیق خادم نیز در این کار با او مشارکت دارد». از این روی، وزیر از آن پس بیشتر دستوراتی را که صادر میشد انجام نمیداد. ست نسیم و تاجالدین حدس زدند که پزشک خلیفه، صاعدبن تومای، او را از واقعه آگاه کرده، پس رشیق خادم با دو تن از سپاهیان او را کشتند. خلیفه و وزیر قاتلان را یافتند و آنان را به قتل رساندند (همان، 333-335). [67]. گردیزی، 356. [68]. مسعودی، 2/694، 541. [69]. طبری، 8/352. [70]. جیوسی، 1/329 . [71]. همان، 1/330. [72]. شیرازی، 2/141-144. [73]. نواب تهرانی، 127: یهود این روزگار به مرتبهای دست یافتهاند که شاهان/فرشتگان بدان دست نیافتهاند. ای گروه مردمان چه قدر شما را اندرز دهم؟ یهودی شوید، همانا که فلک یهودی شده است. [74]. ابن ابی اصیبعه، 339. [75]. اصفهانی، 16/397. [76]. رکن الحکماء فیلسوف الدوله، 74: مستضئ پسر و جانشین مستنجد، زیرکانه تا ثبات قدرت سکوت کرد و شبی طبیب را خواسته، دستور داد سم کشندهای برای یکی از دشمنان دربار تهیه کند. فردا که طبیب به طمع پاداش، سم را به خلیفه عرضه کرد در کمال ناباوری خلیفه او را میان خوردن سم یا کشته شدن به شمشیر جلاد مخیّر کرد و او شربت را نوشید و ساعتی بعد جان داد. [77]. ابن العبری، 199. [78]. همان، 200-201. [79]. اصفهانی، 16/397. [80]. ابن قفطی، 463. [81]. ابن العبری، 291-293. [82]. ابن أزرق، 1/356. [83]. نظام الملک، 215. [84]. إبن طقطقی، 74: آن کس که سگش را جل رنگارنگ میپوشاند ولی درباره من تنها به پوستم قناعت میکند؛ سگ نزد او بهتر از من است. و نزد من هم سگ بهتر از اوست. [85]. ابن العبری، 254. |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
إبن أبی اُصیبعه، موفق الدین أبوالعباس أحمدبن قاسم، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ترجمه سید جعفر غضبان، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، 1386ش. إبن أثیر، عزالدین أبوالحسن علی بن أبی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر، 1385ﻫ. إبن إخوه، ضیاءالدین محمدبن محمدبن أبی زید القرشی، معالم القربة فی أحکام الحسبة، به کوشش صدیق عیسی المطیعی و محمد محمود شعبان، قم، مکتبة الأعلام الإسلامی، 1408ﻫ. إبن بحتری حلبی، صفی الدین أبی الفتح عیسی، أنس المسجون و راحة المحزون، به کوشش محمد ادیب الجادر، بیروت، دارصادر، 1997م. إبن أزرق، محمدبن علی، بدائع السلک فی طبائع الملک، به کوشش علی سامی النشار، بیروت، الدارالعربیة للموسوعات، 1427م. إبن جلجل، سلیمان بن حسان، طبقات الأطباء و الحکماء، ترجمه سید محمدکاظم امام، تهران، دانشگاه تهران، 1349ش. إبن حبیب بغدادی، أبو جعفرمحمد، أسماء المغتالین من الأشراف فی الجاهلیه و الإسلام، بهکوشش سید حسن کسروی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1422ﻫ. ابن ابی الحدید، عبدالحمید هبه الله، شرح نهج البلاغه، ج5، تهران، نی، 1368ش. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد، مقدمه، بیروت، دارالاحیاء تراث العربی. إبن طقطقی، محمدبن علی بن طباطبا، الفخری فی الآداب السلطانیه، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، چاپ، 1360ش. إبن عبدالبر، أبوعمریوسف بن عبدالله النمری القرطبی، بهجه المجالس و انس المجالس، بهکوشش محمدمرسی الخولی، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1981م. إبن العبری، غریغوریوس الملطی، تاریخ مختصر الدول، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1377ش. إبن قتیبه الدینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، عیون الأخبار، بهکوشش یوسف علی طویل، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ﻫ. إبن قفطی، علیبنیوسفبنابراهیم، تاریخ الحکماء، بهکوشش بهین دارائی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371ش. إبن موصلایا، امین الدوله ابوسعدبن ابی علی کاتب بغدادی، رسائل، بهکوشش عصام مصطفی عبدالهادی عقله، العین، مرکز زاید للتراث و التاریخ، 1424ﻫ. إبن ندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدّد، تهران، امیرکبیر، 1366ش. أبوالفرج إصفهانی، علی بن حسین، الأغانی، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1944م. احمدوند، عباس، «کارکرد سیاسی پزشکی در عصر اول عباسی(237-132)»، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، سال هفتم، شماره بیست و سوم، تابستان 1395ش. الگود، سیریل، تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه باهر فرقانی، تهران، امیرکبیر، 1371ش. باسورث، ادموندکلیفورد، تاریخ غزنویان، تهران، امیرکبیر، 1381ش. بخاری، ابوعبداله محمد بن اسماعیل، صحیح، ترجمه عبدالعلی نور احراری، ناشر شیخ الاسلام احمدجام، 1390ش. بلاذری، أحمدبن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه محمدمتوکل، تهران، نشر نقره، 1337ش. بلوکباشی، علی، و یونس کرامتی، «پزشکی»، دبا، ج13، زیرنظر محمدکاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1383ش. پنجه، معصومعلی، «شورش و گروش: قبطیان مسیحی و حاکمان مسلمان در مصر سدههای دوم و سوم هجری»، تاریخ و تمدن اسلامی، سال هشتم، شماره شانزدهم، پاییز و زمستان 1391ش. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، تهران، امیرکبیر، 1389ش. جهشیاری، محمدبن عبدوس، الوزراء و الکتاب، بیروت، دارالفکر الحدیث، 1408ﻫ. جیوسی، سلمی خضراء (زیرنظر)، میراث اسپانیای مسلمان، ترجمه عبدالله عظمایی و دیگران، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس، 1380ش. حسینی، مجدالدین محمد، زینت المجالس، تهران، کتابخانه سنایی، 1363ش. رکن الحکماء فیلسوف الدوله زنوزی تبریزی، عبدالحسین بن محمد حسن، مطرح الأنظار فی تراجم أطباء الأعصار و فلاسفه الأمصار، تهران، موسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل دانشگاه ایران، 1383ش. رنان، کالین، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، تهران، نشرمرکز، چاپ هشتم، 1394ش. رُهاوی، إسحاق بن علی، أدب الطبیب، ترجمه محمدصادق شریعت پارسا و دیگران، تهران، انتشارات طب سنتی ایران، 1389ش. شهرزوری، شمس الدین محمد بن محمود، نزهة الارواح و روضة الافراح، ترجمه ضیاءالدین دری، تهران، دانش، 1316ش. شیرازی، شرف الدین عبدالله، تاریخ وصاف، تحریر عبدالمحمدآیتی، بنیاد فرهنگ،1346ش. طبری، أبوجعفرمحمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بهکوشش محمدأبوالفضل إبراهیم، بیروت، دارالتراث، الطبعة الثانیة، 1387ﻫ. طسوجی تبریزی، عبداللطیف(گردآورنده)، هزارویک شب، تهران، دنیای کتاب، 1387ش. غزالی، ابو حامد محمد، کیمیای سعادت، تهران، مرکزی، 1319ش. قلقشندی، أحمدبن عبدالله، صبح الأعشی فی صناعة الإنشاء، بهکوشش محمدحسین شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا. کثیری، مسعود، طب در دوره مغول، اصفهان، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی، 1390ش. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، به کوشش سیدجواد مصطفوی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت(ع). گردیزی، أبوسعید عبدالحی بن ضحاک ابن محمود، زین الأخبار، بهکوشش عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، 1363ش. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت مؤسسه الوفاء، 1403ﻫ. مسعودی، أبوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1374ش. مسلم، ابوالحسن مسلم بن حجاج قشیری، صحیح، ترجمه خالد ایوبی نیا، به کوشش حسین رستمی، ارومیه، مؤسسه انتشاراتی حسینی اصل، 1393ش. مقدسی، أبوعبدالله محمد بن أحمد، أحسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، قاهرة، مکتبة مدبولی، 1411ﻫ. نصر، سیدحسین، علم وتمدن در اسلام، ترجمه احمدآرام، تهران، علمی و فرهنگی، 1391ش. نظام الملک، ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق طوسی، سیرالملوک (سیاستنامه)، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1378ش. نگرامی، سیدمحمد حسان، تاریخ طب، ترجمه سیده جلیله شهیدی، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل دانشگاه علوم پزشکی تهران، 1390ش. نواب تهرانی، میرزا مهدی، دستور الأعقاب، به کوشش سیدعلی آل داود، تهران، نشر تاریخ ایران، 1376ش. یعقوبی، إبن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371ش. |
پربازدید ها بیشتر ...
رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)
به کوشش رسول جعفریانیکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در
مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب
رسول جعفریانکتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در
نظری یافت نشد.