۳۴۳۵
۰
۱۳۹۸/۰۷/۱۲

حکایتی عبرت آموز از شیخ علی خان زنگنه وزیر بزرگ عصر صفوی

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

شب هنگام، نخست وزیر صفوی، شیخ علی خان زنگنه، عازم مسجد است... شبه درویشی را می بیند که .... شمع را از خادمش می گیرد، و او را دور می کند. آنگاه بارانی اش را روی درویش و ... می اندازد تا مردم متوجه او نشوند... و آنگاه عازم مسجد می شود و باقی ماجرا

 

در باره شیخ علی خان زنگنه (م 1101)، نخست وزیر [اعتماد الدوله] با کفایت شاه سلیمان صفوی (سلطنت از 1077 تا 1105) مطالب زیادی در منابع تاریخی دوره صفوی آمده است. عامه مردم، تا روزگار ما، با تعبیر «خان ببخشد، ولی شیخ علی خان نبخشد» از اصرار وی در اجرای حق و رعایت حقوق مردم، آشنایند.  

در یک منبع قدیمی، در وصف او آمده است:

«و يكى از آنها شيخ على خان بود كه بعد از اميرآخورى و حكومت كرمانشاهان به منصب وزارت خاصه رسيد، و سالها مستقلا وزارت كرد، و انتظامى كامل در ممالك محروسه شاهى داد. صاحب اخلاق نيكو بود، طبعى واهب و ذهنى صايب و همتى‏ بلند و عقيدتى سودمند داشت، در تقويت دين و دولت مى‏كوشيد، و در تحريم و تكريم سادات و علما و فضلا مبالغت مى‏كرد، شبها به جامه تبديل در محلات گردش مى‏نمود، به فقرا و ضعفا و طلبه علوم و ايتام بذل و بخشش مى‏فرمود، و حمامات نيكو و رباطات دلجو در شهر و عرض راه عتبات عاليات بنا كرد كه هنوز آثار آن برقرار است، و مدت پانزده سال من حيث الاستقلال وزير و اعتماد الدّولة پادشاه بود، و با عموم خلق به خوبى و راستى سلوك مى‏نمود ... شيخ على خان زنگنه در سال يك‏هزار و صد و يك  به جوار رحمت حضرت ايزد متعال پيوست». (روضه الصفا: 8/6936).

شاردن فرانسوی جهانگرد و جواهر فروش که دوست داشت وزیر احمقی سر کار باشد تا او جواهراتش را به درباریان قالب کند، هم در باره عزل او و امکان بازگشت وی به وزارت می نویسد: «شيخ‏ على‏ خان‏ صدراعظم دانا و دورانديش و درستكار چهارده ماه پيش معزول و مغضوب شده بود و سه تن از بزرگان وظايف صدارت را انجام مى‏دادند. آنچه براى من سخت ناخوشايند و مايه نگرانى و پراگندگى خاطر بود اين بود كه مى‏گفتند شاه دگربار سر آن دارد صدارت را به كف كفايت شيخ‏ على‏ خان‏ بسپارد، و اين چنان كه اشاره كردم براى من مايه ناراحتى خيال بود زيرا شيخ‏ على‏ خان‏ اصولا به اروپاييان و مسيحيان خوش‏بين نبود. و با آنان دشمنى مى‏ورزيد. دو ديگر اين كه نه رشوه مى‏گرفت و نه توصيه و تحفه مى‏پذيرفت. وجودى فسادناپذير بود، و دايم در اين انديشه بود با كاستن مخارج بى‏جاى دربار و جلوگيرى از كارهاى ناشايسته بر اعتبار و قدرت و جمعيت كشور بيفزايد؛ و بيم از آن داشتم كه وقتى بدين مقام بزرگ رسيد شاه را از خريدن جواهرات من كه به سفارش، و كاملا به دلخواه پدرش خريده بودم و آورده بودم مانع آيد. ازاين‏رو تصميم كردم هر چه زودتر خبر مراجعتم را به عرض پادشاه برسانم. (سفرنامه شاردن، 2/547 ـ 548)

امروز یک متن خطی از دوره صفوی را مرور می کردم، ضمن آن، حکایتی از رفتار شگفت وی نقل کرده بود که خواندنی است. نویسنده فقیه و عالم شیعی است و این حکایت را از «صحیح القولی» در وقتی که از عتبات به ایران می آمده، و یک ماهی در کرمانشاهان، محل امارت آن وقت شیخ علی خان سپری کرده، (و این در سال 1092) بوده،  نقل کرده است.

به نظرم بهتر است که خودتان آن را بخوانید. از نظر عبارات، چند مورد ابهام داشت که با [کذا] اشاره کرده ام. اما اصل حکایت به هر حال جالب است. جالب بودن، از چندین جهت است.

یکی نکاتی که در باره شیخ علی خان زنگنه می گوید که ما را با اطلاعات کاملا تازه ای روبرو شده و همه آنچه را که از نیکی و پاکی این مرد گفته شده، تأیید می کند. دیگر خدمات او برای زوار عتبات است که در این گزارش هم مورد تأیید است. نکته دیگر، منش او در حکومت و دوستی با مردم از هر طبقه است که او را از ارجمندی خاص بهره مند می کند. اما خود حکایت، چشم پوشی او از یک گناهکار و ستر او و عفو وی با روشی بدیع است که این نکته، مورد نظر مولف این متن بوده است. او وقتی در یک شب، یک درویش دروغین را با کودکی زیر لحافی در حال عمل زشتی می بیند، شمع را از خادمش گرفته او را دور می کند، آنگاه بارانی خود را روی او می اندازد تا دیگران متوجه نشوند و خودش به مسجد رفته به تهجد مشغول می شود. نویسنده می گوید، اندکی بعد آن مرد بیدار شد و بارانی را که دید دریافت چه شده، آنجا را گذاشت و رفت و توبه کرد. نویسنده  از این رفتار شیخ علی خان دفاع می کند، و نکاتی که در دفاع از او هم می گوید، لطیف است.

اصل حکایت

صحیح القولی نقل کرده که خان بلند مکان، شیخ علی خان که الحال چند سال شده که وزیر اعظم پادشاه ایران، و نافذ فرمان و محسود سکنه  اقطار زمین بل اکثر عظمای جهانیانست، در سالی که حاکم سرحدّ عراق عرب و والی ولایت کرمان شاهان بود، من و چندی از زوّار از بغداد و عتبات عالیات برگشته، وارد بلده ای که مسکن خان معزا الیه و حاکم نشین آن حدود بود گشتیم، و معزا الیه به مقتضای دأب و عادت پسندیده خود که صادرین و واردین مملکت خود را علی تفاوت طبقاتهم به صنوف عواطف و نوازشات بر حسب قابلیت آنها می نواخت، ما چند کس را که پیاده بازگشته بودیم، در مهمانسرای مقرّر برای مترددین جا داده، به لوازم تفقّدات در مأکول و مشروب و سایر ضروریات عنایت تمام نمود؛ و تا یک ماه که ماندگی راه گرفتیم، در حِجر عنایت و عطوفت معزا الیه به کمال آسایش و راحت و رفاه گذراندیم.

و از بناهای معز الیه در جنب دیوان بیگی خانه، یکی دار الضیافه بود و در کمال وسعت و زیبایی، و دیگری مسجدی متصل به آن در غایت صفا و دلگشایی، و غالبا جمعی فقرا در غرفات آن مسجد ساکن، و از تفقّد و رعایت معزا الیه مرفه و مطمئن بودند، و معزا الیه صلوات یومیه و تهجد را در آن مسجد می گذراند.

و ناقل گفته که چند روز قبل از رسیدن ما به آن مکان، فقیری از سیاحان در کسوت درویشان با پسری صاحب جمال او هم در لباس فقر «برازاتر از البسه» [شاید] منعمان نمایان در غرفه ای از آن مسجد ساکن بودند، و از مواید احسان خان، گاه به حضور در مجلس عالی و گاه بی او بود، در همان مکان بهره مند گشته، ادای شکر التفات و دعای مزید جاه و ترقیات او می نمودند.

شبی معزّا الیه بر عادت مقرّره خویش، سحرگاه به قصد تهجّد به مسجد آمد، و در اثنای رفتن مصلّی، نظرش بر آن پسر و قلندر افتاد. از راه ستر عمل قبیح، شمع را از دست خادم گرفته، او را دور فرستاد، بر بالین آنها آمد، و پسر را مکشوف الدبر در بغل فقیر و آلت فقیر را در ثقبه او متجاوز از حد ایقاب دیده، با وجود قدرت بر تنبیه و ایذا، ستر و عفو و مغفرت را ترجیح داده، بارانیِ با تکلّف خود را که بر دوش داشت، بر آن هر دو غافل بر همان وضع پوشانیده، خود با شمع به سمت محراب رفته به نماز پرداخت.

در اثنای نماز خان یا بعد از خروج او از مسجد، فقیر بیدار شده، آن ماجرا دید، و بارانی معزا الیه را شناخته، در ساعت با آن پسر راه سفر پیش گرفته به سمتی بیرون رفت، و از نقل ثقات، به تأثیر میمنت آن عفو و ستر، توفیق توبه و انابه یافت، و آن پسر نیز تأدیب گشته، به راه سعادتمندی شتافت.

و از یمن این ادا، در سال دوم، معزالیه به سرداری خراسان، سرافراز گردید؛ و از میامن عدل و رفع ظلم، و کفّ اذی از عباد، و رعایت رعیّت در سال پنجم سرداری، قدم بر مسند وزارت به استقلال و اقتدار نهاد؛ و امسال که سال نود و دوم بعد از هزار هجرت سید ابرار است، یازده سال گذشته که معزی الیه محمود و مشکور و محسود جمهور، از شر و ضرر کید و مکر حساد محروس و بدور، به امر وزارت مشتغل و نظم مهام خلق ایران را متکفّل، همواره مصدر امور غریبه در احقاق حق و اعانت مظلوم و دفع ظالم و اشاعه احسان می کرد، و از بدایع افکار و احکام او نقلهای غریب بر السنه سکنه اقطار ربع مسکون سیار و دوّار است.

سبحان الله! جهانیان در احوال ایران از یمن یکتن وزیر خدای جوی صایب تدبیر، و در حال ملک این دیار با کمال دین داری و پرهیزکاری پادشاه وقت، به جهت نداشتن [کذا] چنان وزیر، چه گویند و چه شنوند، و در توجیه و تأویل، به چه راههای کژواژ روند.

اگر خرده گیری را به خاطر رسد که مقتضای دین داری با وجود علم کذایی، به آن عمل شنیع این بود که آن دو فاسق را تنبیه نماید، و اقامه حد شرعی بر آنها فرماید، نه آن که به مسامحه، سبب اغرا و اغوای فساق کرده، جوابش این است که:

به عقیده ایرانیان، اقامه حدود شرعیه، حکام جور را نارواست، با آن که [به علاوه آن که] مسأله جواز حکم حاکم در قضیه ای به مجرد علم خود، بدون شهود در غایت اشکال و خفاء است، با آن که [به علاوه آن که]  در این مقام، به اقتضای سوق کلام ستر معترض بر این تقصیر فرصتی، و توجیه و تأویل آن به هر وجهی شاید بجا و سزاست.

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

دو رساله اعتقادی صریح السنه و التبصیر فی معالم الدین از محمد بن جریر طبری مورخ و مفسر (224 ـ 310)

رسول جعفریان

طبری بیش از همه به تاریخ و تفسیرش شهرت دارد. چندین اثر حدیثی هم دارد که یکی تهذیب الاثار است. در دهه

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در