۴۸۸۷
۰
۱۳۹۴/۰۹/۰۸

سفرنامه مکه

پدیدآور: کیکاووس میرزا فرزند فتحعلی شاه قاجار مصحح: مقدمه رسول جعفریان

خلاصه

در میان انبوه سفرنامه های حج از دوره قاجار، سفرنامه کیکاوس میرزا از سال 1253 ق / 1837 یکی از قدیمی ترین هاست که برای نخستین بار به چاپ می رسد.

در میان انبوه سفرنامه های حج از دوره قاجار، سفرنامه کیکاوس میرزا از سال 1253 ق / 1837 یکی از قدیمی ترین هاست که برای نخستین بار به چاپ می رسد. این اثر به تازگی از چاپ درآمده و در اینجا مقدمه آن شامل شرح حال نویسنده و مروری بر سفرنامه تقدیم عزیزان خواننده می شود. این اثر یکی از آثار با ارزشی است که افزون بر اطلاعات جغرافیایی، شناخت راهها، تجارت و جز اینها، ما را با دیدگاههای مولف در باره بسیاری از مسائل مذهبی آشنا می کند. اطلاعات آن در باره قم، شاه عبدالعظیم و مشهد نیز قابل توجه است.

کیکاوس میرزا کیست؟

کیکاوس میرزا ملقب به شهاب السلطنه[1] فرزند فتحعلی شاه، مؤلف سفرنامه‌‌‌ای است که تقدیم خواهد شد. در تذکره خاوری[2] ـ رساله‌‌‌ای که به طور مستقل در باره فرزندان فتحعلی شاه نوشته شده - از وی به عنوان سی و دومین فرزند ذکور فتحعلی شاه یاد شده (متولد 1222 ق) و درباره وی آمده است: «برادر صلبی و بطنی نواب کیقباد میرزاست... مدتی مدید در عهد صاحبقران رشید به نیابت آن مستوره معظمه [صبیه محترمه ابراهیم خلیل خان جوانشیر، حاکم قراباغ که وی را تربیت کرده بود] به حکومت دارالایمان قم رسید و بی‌شائبه اغراق، از حُسن تدبیر، باعث آبادانی آن ولایت گردید. شاهزاده، با ثروت و مکنت است و بی‌‌‌‌نهایت مایل عیش و عشرت. در سنه ۱۲۵۳ به زیارت بیت الله الحرام شتافت و در یک هزار و دویست و پنجاه و چهار مراجعت کرده و در دارالخلافه آرام گرفت». خاوری در جای دیگری در باره آن بانو که مربی کیکاووس میرزا بود، نوشته است: «حضرت اعلی نواب شاهزاده کیکاوس میرزا که از بطن مطربه شیرازیه بود، به فرزندی او عنایت فرمود».[3]همو در باره فرزندان وی هم نوشته است که شمارشان هشت نفر از ذکور (5 نفر) و اناث (3 نفر) است.[4]

سفر حج که خاوری از آن یاد کرده،‌‌‌ همین اثر حاضر با نام «مسالک السالکین» است که بخش مهمی از آن مشتمل بر ادعیه و زیارات چهارده معصوم (ع) و بخشی هم سفرنامه است و آنچه در اینجا آمده، بخش سفرنامه‌‌‌ای آن است که در باره آن شرحی خواهد آمد.

خاوری تقریباً شبیه‌‌‌ همان مطالب را در «تاریخ ذوالقرنین» آورده، و این نکته را در باره قم، برآن افزده است: «عمارات عالیه از دار الاماره و بازار و کاروان‏سرا و حمام و غیره در آن دیار بسیار پرداخت و از کثرت مکنت و ثروت، خود را محسود امثال و اقران ساخت. حسن تدبیرش به مثابه اى‏ بود که وقتى جمعى از مؤدّیان تنخواه دیوانى و مقصرین اعمال شیطانى در روضه مقدسه پناه برده، بیرون نمى‏آمدند، باب بیت الخلاى صحن مقدس را امر به انسداد نمود تا مجاورین به ستوه آمده از آن خارج شدند. در سنه یک هزار و دویست و پنجاه و سه [1253] به زیارت بیت الله الحرام شتافت و بعد از مراجعت در دار الخلافه آرام یافت».[5] نکته وی در باره جدالش با مالیات دهندگان در قم، در منابع دیگری نیامده و مغتنم است.

در «تذکره گلشن محمود» نیز شرح حال مختصری از وی آمده که حاوی نکات تازه‌‌‌ای است. محمود میرزا نویسنده آن، برادر کیکاوس میرزا بود و طبیعی است که داده‌های آن از این زاویه با ارزش است: «احوال نواب کیکاووس میرزا: شعرای تابان سپهر کامکاری، نواب کیکاووس میرزا، روز جمعه هجدهم شهر شوال المکرم سنه 1222 رونق ده اریکه عالم وجود آمد. شاهزاده‌‌‌ای فرشته خصال و یوسف است با کمال جلال و جمال. در پیش ماه عارضش ماه فلک هر ماهی دوبار در زوال، چون ستر کبری و مهد علیا صبیّه مرضیه ابراهیم خلیل خان جوانشیر بیگلربیگی شوشی که یکی از بانوان معظمه حرم محترم پادشاهی است، از اولاد بی بهره بود، بنابر آن حسب الامر شاهنشاهی زمین و زمان به تربت او مأمور گشت.[6] الحق، حق تربیت را به نوعی به عمل آورده که شاهزاده آزاده را در هر فنی از فنون کمال، سرآمد اقران و امثال کرد. از آن جمله خط شکسته را به نوعی درست‌‌‌ می‌نویسد که خط نسخ بر خطوط متقدمین کشیده، اگرچه به علت معاشرت ستر کبری به جز زبان ترک، به لسانی متکلّم نیست، لکن در حلّ مشکله تازی و دَری کمال مهارت دارد و لغتی را لاینحل نمی گذارد. در اسباب بزرگی از التفات شاهنشاهی از همگنان ممتاز و همواره به تحصیل علوم همراز است. اخ کهتر نور چشم کرام کیقباد میرزا است که ذکر صفاتش ایراد شد و برادر مهتر کیخسرو میرزا است که ذکر حالش بعد از این ایراد خواهد شد. امید که جاویدان و سرخوش باشد».[7]

این اظهار دو نکته دارد: نخست اینکه کیکاوس میرزا تنها‌‌‌ می‌توانست به ترکی تکلم کند که بسا بعدها در معاشرت با دیگران فارسی سخن گفتن را هم فرا گرفته است. آنچه برای ما اهمیت دارد فارسی نویسی اوست که در این سفرنامه شاهد آن هستیم که فارسی را به خوبی‌‌‌ می‌دانسته است هر چند به اقتضای نثر آن دوره، نگارش او در این زبان چندان روان نیست. نکته دوم جنبه ضد ترکی در این سفرنامه است که بسیار آشکار است و روشن نیست وجه آن چیست. در این باره اندکی سخن خواهیم گفت؛ اما این که تعلیم و تربیت او درست بوده، باز باید با توجه به متن حاضر استناد کرد که تسلط او را بر برخی از رشته‌های علمی از جمله علوم دینی و طب نشان‌‌‌ می‌دهد و او را فردی درس خوانده‌‌‌ می‌نمایاند.

اعتضاد السلطنه در باره وی نوشته است: «بیست و هشتم (از فرزندان فتحعلی شاه) شهاب السلطنه کیکاوس میرزا: تولد آن شاهزاده معظم در روز جمعه هیجدهم شهر شوال المکرم سنه 1222 اتفاق افتاد و مدت‌های مدید حسب الحکم خسرو آفاق به مسند حکومت دارالایمان قم قدم نهاد و ابواب آبادی و عدل و داد بر اهل آن بلد گشاد و در سنه 1250 نواب ظل السلطان پس از جلوس، نواب کیکاوس میرزا را از وصال حکومت مأیوس ساخت و الله ویردی میرزا با شاهد حکمرانی مأنوس که در حال خسرو کیکاوس علم سکندر کوس رأیت سلطنت افراخت و نواب کیکاوس میرزا سمند حرکت به جانب دارالخلافه تاخت. در سنه 1253 به اذن اقدس به طواف بیت الله و زیارت قبور ائمه اطهار پرداخت. اینک نیز بر مسند عزت و احترام مقام دارد و روی به کاری که خلاف فرموده الهی و منافی طبع شاهنشاهی نیارد. اولاد ذکورش شش نفر است: اول نواب شاهویردی خان، دویم نواب سلطان قزل ارسلان، سیم نواب اسماعیل میرزا، چهارم نواب سلطان سنجر میرزا، پنجم نواب اسدالله میرزا، ششم نواب انوشیروان میرزا».[8] قبلاً دیدیم که در برخی از منابع، اولاد ذکور وی را پنج نفر گفته بود و عدد هفت هم در جای دیگری آمده است.

در اینجا دو نکته تازه هست یکی این که حکومت وی بر قم در سال 250 خاتمه یافته است؛ دیگر این که چون تا حال تاریخ وفات وی را نمی دانیم، عجالتاً باید آن را پس از سال 1258 بدانیم، که البته‌‌‌ می‌تواند سالها پس از آن باشد.

در ناسخ التواریخ، بخش قاجاریه هم اشارت کوتاهی به وی و فرزنداش شده است.[9]

در تذکرة مدینه الادب هم آمده است: «18 شوال 1221 در طهران متولد شد و در طهران وفات یافت. هفت اولاد ذکور داشت (نام تک تک آنها را آورده است)».[10]علی القاعده سال 1222 درست، چنان که در تذکره گلشن محمود و دیگر منابع آمده است. در تاریخ منتظم ناصری هم تولد او 1222 آمده است.[11] در تاریخ عضدی هم ـ که نویسنده اش احمد میرزا عضدالدوله فرزند دیگر فتحعلی شاه است ـ از شاه پسند خانم مادر کیقباد، کیکاووس و کیخسرو یاد شده است.[12] گذشت که در برخی از منابع مادر او را مطربه شیرازیه دانسته بود که پس از تولد، وی را برای تربیت بدست دختر میرزا ابراهیم حاکم قراباغ دادند. در این باره باز اشاره‌‌‌ای خواهیم داشت.

کیکاوس میرزا حاکم قم

چنان که به اشاره در شرح حال‌های پیشگفته بود، کیکاوس میرزا مدتی در روزگار سلطنت پدرش، حکومت قم را داشته اما در سال 1250 عزل شده است. ظاهراً این تنها منصب حکومتی است که در طول عمرش داشته است.

در تاریخ نو ضمن بر شمردن حکّام شهرها، نوشته شده است که «کیکاوس میرزا در قم مشغول به حکومت و فرمانروایی» بود. سالی که پس از آن اشاره کرده، سال 1243 است،[13]و احتمال حکومت وی دست کم در این سال بر قم برقرار بوده و چنان که گفته شد تا 1250 ادامه داشته است.

در تاریخ ذوالقرنین با ذکر نام یکی از همسران فتحعلی شاه با نام «آغا بیگم الملقبه به آغا باجی» دختر «ابراهیم خلیل خان جوانشیر حاکم قراباغ» و این که او عقیمه بوده و لذا کیکاوس میرزا را «که از بطن مطربه شیرازیه بود، به فرزندی او عنایت فرمود»، آمده است: «معزّی الیها نیز همتی ملوکانه بر تربیت او بست. از قراری که ذکر شده، به نیابت آن معظمه بر مسند ایالت دارالایمان قم نشست. عمارت قصر کاوس که قریب به امامزاده قاسم بلوک شمران و از مستحدثات شاهنشاه زمان است، ییلامیش آن مستوره معین گشت و در ایام تابستان، اوقات شریفه اش در آن مکان به خوشی می‌گذشت.»[14]

در باره حضورش در قم اخبار چندی به صورت پراکنده وجود دارد. زمان دقیق شروع حکومت وی بر قم را بنده نیافتم، جز همان اشاره که در سال 1243 برقرار بوده، زمانی که وی تنها 21 سال داشته است. اما در باره فعالیت‌های کیکاوس میرزا در کتابهای تاریخ قم، اشارات فراوانی در منابع وجود دارد که برای شناخت وی بهتر است برخی از آن‌ها را بیاوریم.

در درجه اول، اظهارات خود او در این سفرنامه در بخش مربوط به قم است. در آنجا ضمن بدگویی فراوان از مردم قم، بخصوص خدّام حرم، از فعالیت‌های خود در آبادانی شهر سخن گفته و نوشته است: «و بناهای بسیار از عمارات و دکاکین و کاروان‏سراها و حمّام‏ها و بیوتات و قلاع و آبادی‏ها از این بی‏مقدار هست، و باعث آبادی و مشوّق اهل آن سرزمین بودیم، و هزار مقابل از سابق رو به آبادی گذارده بود، و صفت معروضه از اهل آن جا مادامی که زمام اختیار ایشان به دستم بود، اوصاف ذمیمه از آن‏ها به علت وعد و وعیدم بروزی نداشت و مکنونی داشت. پس از آن که سوانح روزگار خواست که بروزی دهد ما فی الضّمیر حضرات را ما چشم پوشیدیم. آن چه از سابق مکنون و مخزون حضرات بود، به دایره نادرستی ریختند و مشغول شدند به ناپاکی».

در جای دیگری گفته است: «دکاکین و مساجد معموره دارد. صحن‏های مطهّره در نهایت روح. گنبد مطهّر طلا و ضریح مقدّس نقره، و جواهرات منصوبه از قبیل جیقه و غیر آن موجود، از بناها و موقوفات والد خان خلدآشیان است، و روضه مطهّره آینه‏کاری از بناهای این حقیر کثیر التقصیر است».

یکی از مطالبی که در این گزارش آمده این است که آینه­کاری داخل حرم، کار کیکاوس میرزاست. این مطالب در گنجینه آثار قم هم ذکر شده است: «در سال 1251 کیکاوس میرزا فرزندش [فتحعلی شاه] در دوره حکومت خود در قم، جدار حرم مطهر را با آینه بیاراست».[15] ‌‌همان نویسنده در باره نقشی که در آبادانی شهر داشته، سخن گفته و به­ویژه اطلاعاتی در باره آب­های قنوات و چاه‌های قم داده که جالب است. در واقع، زمانی که کتیبه مزبور نوشته شده یعنی 1251 وی معزول بوده اما به احتمال، کتیبه از قبل آماده شده و چون اصل کار مربوط به او بوده، نامش بر کتیبه مانده که در منابع دیگر خواهد آمد.

در تاریخ کاشان نیز از تلاش وی برای رساندن آب به قریه شوراب در روزگاری که وی حاکم قم بوده، سخن گفته شده است.[16] در منابع دیگری هم اشاره شده که وی همزمان حکومت قم و کاشان را داشته است.

سدید السلطنه در باره ورودی مدرسه فیضیه به حرم، نوشته است: «صحن قدیم از مدرسه وارد صحن شوند و مقرنس سر در، از کیکاوس میرزا پسر فتحعلی شاه است».[17]

در باره حرم مطهر هم نوشته است: «گنبد و بارگاه را شاه طهماسب صفوى ساخته و در ماه رجب سال نهصد و پنجاه و پنج به اتمام رسیده است. دروازه‏اى که رو به صحن قدیم باز شود با دو گلدسته که در برابر گنبد است و گنبد مطهر را فتحعلى شاه تماماً طلاکارى کرده‏اند. ضریح چوبین مرقد مطهر در زمان شاه صفى میرزا تقى اعتماد الدوله ساخته شده است و ضریح نقره را ناصر الدین شاه روى آن ضریح چوبین نصب نموده است و آن ضریح اخیراً به معاضدت محمد خان حاجب الدوله در سال هزار و دویست و هفتاد و چهار به انجام رسیده است. درون گنبد را کیکاوس‏ میرز پسر فتحعلی آیینه‏کارى نموده‏اند. و در کتیبه دوره هزاره تماماً آیات و روایات نوشته شده‏اند و یادگار زمان صفویه است و پایین کتیبه‏‌ها سنگ­هاى یک‏پارچه از مرمر نصب کرده‏اند».[18]

در کتاب سفرهای ناصرالدین شاه[19] به قم هم اشاره‌ای به برخی از بناهای کیکاوس میرزا در قم شده است. نویسنده با اشاره به اینکه «شاه در عمارت دیوانی جنب حرم منزل دارد» نوشته است: «مدت‌ها بود این عمارت را ندیده بودم. همان طورکه ذکر شد، کیکاوس میرزا، پسر فتحعلی شاه در ایام حکومت خود، این را ساخته است. در تالار بیرونی صورت فتحعلی شاه را با قریب صد و پنجاه نفر از اولاد او که در آن زمان حیات داشتند، کشیده است».[20]

در باره آثار کیکاوس میرزا در حرم حضرت معصومه (س) استاد حسین مدرسی هم اطلاعات با ارزشی بدست داده است: «بقعه‏اى­که اکنون بر فراز تربت منوّر استوار است از آغاز دوره صفوى است و چنان‏که گذشت، آن را شاه بیگى بیگم، دختر مهماد بیک بکتاش موصلو، همسر شاه اسماعیل به سال ۹۲۵ در جاى ساختمان پیشینِ حرم بنیاد نهاده است. باز گذشت که مقرنس‏کارى سقف در میانه قرن دوازدهم تجدید شده است. بدنه و سقف این بنا آراسته به کاشى‏هاى نفیس معرق بوده که در میانه قرن سیزدهم به وسیله کیکاوس‏ میرزا، فرزند فتحعلى شاه ـ که آن هنگام حاکم قم بود ـ با آینه پوشیده شده است».[21] آینه کاری داخل در آغاز فرمانروایی محمد شاه تمام شده و «کتابه دو بغله شرقی و غربی درگاه ورود حرم از ایوان طلا» از آن برجای مانده است.[22] «بنای آینه کاری بقعه مبارکه در اواخر دولت خاقان خلد آشیان فردوس مکان ـ اسکنه الله فی روضات الجنان فتحعلی شاه قاجار در اوائل دولت بندگان اسکندر شان دارا دربان قیصر پاسبان السلطان بن السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان السلطان محمد شاه قاجار خلد الله ملکه و دولته الی یوم المیعاد صورت اتمام پذیرفت، و بانی این بنا سرکار عظمت مدار نواب مستطاب والا شاهزاده اعظم کیکاوس میرزا ـ‌ زید عمره و دولته ـ جهت آمرزش خاقان فردوس مکان غفر الله له، سنه 1251.»[23]

آقای مدرسی متن فرمانی از فتحعلی شاه را با تاریخ 1244 که در بالای عریضه میرزا ابراهیم مستوفی در باره موقوفه میرزا ابوالقاسم، حاکم قم، خطاب به کیکاوس میرزا صاحب اختیار قم بوده آورده اند.[24]

فرمان دیگری از محرم سال 1248 باز از سوی فتحعلی شاه در بالای عرضه داشتِ میرزا محمد علی صاحب نسق در باره مستمری او خطاب به کیکاوس میرزا آورده شده است.[25] نیز فرمانی از جمادی الثانی 1248 از فتحعلی شاه در امضای مقرری میرزا محمد علی صاحب نسق از آستانه، خطاب به کیکاوس میرزا و میرزا محمد رضا متولّی باشی؛[26] و همچنین فرمانی با تاریخ ربیع الاول 1249 در واگذاری نظارت بر معاملات موقوفات و دیگر امور آستانه به حاجی سید محمد خطیب، خطاب به کیکاوس میرزا حاکم قم؛[27] و فرمانی دیگر از فتحعلی شاه با تاریخ جمادی الثانی 1243.[28]

یک یادداشت دیگر در باره کیکاوس میرزا و قم آن است که در زمان وی، از مدرسه مؤمنینه به عنوان مدرسه تحویلخانه یاد‌‌‌ می‌شده، به این دلیل که از آنجا به عنوان محل تحویل اجناس دیوانی استفاده‌‌‌ می‌کرده‌اند.[29] از «باغ شاهزاده کیکاوس میرزا» هم در زمره باغات قم یاد شده که «در دولت خاقان مغفور احداث شده است».[30] همچنین ذیل عنوان «باغ کوچه خوزیان» آمده است: «از باغات قدیم بوده است. شاهزاده کیکاوس میرزا او را در ارک خود قرار داد. عمارات عالیه در او ساخت. الان بیوتات شهر شده است. قدری به حالت باغی مانده است. مساحت باقی مانده 20 جریب».[31]

مهدی بامداد صرفاً برخی از مطالب منابع دیگر را تکرار کرده، نوشته است: «کیکاوس میرزا، پسر بیست و هشتم فتحعلیشاه قاجار، مدتی حاکم قم بود و در ایام حکومت خود عمارت دیوانی جنب حرم حضرت معصومه (ع) را ساخت و برای تزیین عمارت و خوش آمد پدر دستور داد که در روی دیوارهای تالار بیرونی آن، نقاشان صورت فتحعلی شاه را با قریب یکصد و پنجاه نفر از اولاد و احفاد او که در آن زمان حیات داشتند بکشند و در این تاریخ قسمت اعظم آن نقاشی‌ها هنوز باقی است».[32]

به هر روی حکومت وی بر قم تا سال 1250 برقرار بوده و چنان که از برخی منابع بر‌‌‌ می‌آید، گلایه‌ها و شکایاتی علیه او در دربار طرح شده است.

در تاریخ عضدی در باره تغیّر خاطر فتحعلی شاه نسبت به فرزندانش از ناراحتی شاه نسبت به کیومرث میرزای ابوالملوک یاد شده و این که «بعد از چند روزی اهل قم از کیکاوس میرزا شاکی شدند. خاقان مرحوم برای دلجویی از ابوالملوک فرمودند: قمی‌ها را ببر مطالبشان را برس و در تدارک حکومت قم باش. ابوالملوک برای اظهار کمال و کفایت خود چند فرد از بابت نقد و جنس و تفاوت عمل ولایتی با صورت مطالب عارضین به خط خود در نهایت خوبی نوشت. وقتی که به نظر پادشاه رسانید، فرمودند: تو‌‌‌ می‌خواهی هم میرزا باشی و هم حاکم؟ نان اهل قلم را قطع نمی کنم. کسی که فرد نویسی کرد، به درد امور حکومت نمی خورد، اهل ولایت از پرتو او نان نمی توانند خورد. مأموریت او به همین بهانه موقوف شد».[33] با این حال به نظر‌‌‌ می‌رسد گلایه‌ها از کیکاوس به عزل او منجر شده، یا آن که عزل او به ابتدای زمان سلطنت محمد شاه موکول گشته باشد.

نکته دیگر در باره وی و قم، موقعیتی است که شاعر معروف، آذر بیگدلی، نزد وی داشته و آقا بزرگ به آن اشاره کرده است. وی در زمانی که کیکاوس میرزا هنوز حاکم قم بوده یعنی سال 1248 درگذشته و در ایوان طلا در کنار پدرانش دفن شده است.[34]

اما آنچه از سفرنامه حاضر در باره قم بدست‌‌‌ می‌آید، اطلاعات تازه و با ارزشی است. وی به تفصیل از مردم قم سخن گفته، از خدّام بدگویی و شدیداً از تولیت آن میرزا اسدالله انتقاد کرده است. در این باره، چیزی نباید گفت، جز آن که آن بخش را خواند. در آن بخش،‌‌‌ می‌توان با بخشی از دشواری‌های او در ارتباط با قمی‌ها و مسأله موقوفات و غیره آشنا شد.

کیکاوس میرزا و شورش اصفهان در سال 1266

کیکاوس میرزا در قضایای اصفهان هم در سال ۱۲۶۶ نقشی داشته که گزارش آن در بیشتر تواریخ قاجاریه آمده؛ و آن سرکوب شورشی بوده که در سال مزبور در این شهر رخ داده است.[35] در جریان این شورش، که شرح آن مفصل است، مخالفان همراه سیّد اسدالله[36] پسر مرحوم سیّد محمد باقر شفتی عازم تهران‌‌‌ می‌شوند که در مورچه خورت، مورد حمله نیروهای حکومتی، به فرماندهی کیکاوس میرزا که اتفاقی در اصفهان حضور داشته و لشکری برای سرکوب در اختیارش گذاشته شده بوده، قرار‌‌‌ می‌گیرند. [37] در ناسخ التواریخ گفته شده است که در این وقت «حاجی کیکاوس میرزا در اصفهان از بهر ضبط تیول و سیورغال جای داشت».[38] رساله مستقلی در باره آن ماجراها تحت عنوان بلوای اصفهان در سالهای 1265 ـ 1266 منتشر شده که در چندین مورد آن، نام کیکاووس میرزا به عنوان یکی از سرکوبگران آمده است.[39] این متن یک مثنوی است و در جایی از آن آمده است که سیّد اسدالله فرزند سیّد محمد باقر شفتی توسط کیکاوس میرزا، چوب خورده و عنوان آن بخش این است: «چوب خوردن آقاجون به فرمان شاهزاده کیکاوس میرزا».[40] همان طور که از این عبارات بدست‌‌‌ می‌آید وی برای کاری در اصفهان بوده و حکومت برای سرکوب شورش، نیرویی در اختیارش گذاشته که او در مورچه خورت به آنان که قصد رفتن نزد شاه را داشته اند، رسیده و سرکوبشان کرده است.

نکته دیگر در باره رابطه او با اصفهان، نکته‌‌‌ای است که او به اشارت در باره حاکم اصفهان نوشته است. وی در این سفرنامه که آن را در سال 1353 و 1354 نگاشته حاکم اصفهان را (که معتمدالدوله گرجی بود) یک گرجی ارمنی زاده و حیله گر خوانده است. هرچه هست او منافعی در این شهر داشته و به آن رفت و آمد‌‌‌ می‌کرده است. عبارت او در باره حاکم اصفهان، در جایی است که مطلبی را در باره خرهای مصری که فاصله میان کاظمین و بغداد را سریع طی می‌کنند، سخن گفته و نوشته است: ‌«خر مصری بسیاری در درب قلعه آن هست، به جزئی کرایه داده، به شهر بغداد می‌روند، می‌آیند. دایم در کارند، بلکه اتصالی دارد. بسیار راهوار و زیرک. خرهایی هستند به خلاف پاره‌ای حیوانات ناطق، مثل حکام معاصرین، خاصه حاکم دارالسلطنه اصفهان که از ارامنه بوده [در حاشیه: ‌ یعنی ارمنی‌زاده]، ترک و جوان شیرنما و روباه به جلد شیر درآمده باشد».

چند نکته دیگر در باره کیکاوس میرزا

در منابع جسته گریخته از برخی نوادگانش یاد شده است؛ اسماعیل میرزا فرزند کیکاوس میرزا، نقاش بوده و در باره او آمده است که در زمان سلطنت محمد شاه قاجار متولد شد. به هنر تصویر سازی علامند بود. از آثار رقم دار وی: «قلمدان ابری خوبی است که در رویه آن تصویر زیبای بزمی است با رقم اسمعیل میرزا. دیگر تصویر آبرنگی جوانی با حواشی مذهب و تشعیر استادانه با رقم اسمعیل میرزا».[41]

در جای دیگری از «یوسف میرزا نواده کیکاوس میرزا» یاد شده که طبیب اردوی حسین قلی خان نظام السلطنه مافی بوده است.[42]

یک اشاره که حضور وی را در سال 1263 در تهران نشان‌‌‌ می‌دهد این است که رساله «شرح و توجیه ده عبارت از شیخ احمد احسائی» نسخه مجلس (فهرست، ج 22، ص 95 ـ 97) آمده است که تاریخ کتابت آن 1254 ق و کاتب اسماعیل حکیم است، آنگاه در پایان نسخه آمده است: «تمّ فی ثلاثة عشر من شهر شعبان سنه 1263 فی دارالخلافة طهران فی دارالنواب الاشرف الوالا شاهزاده کیکاوس میرزا طول الله عمره و زاد دولته».

چند سند در باره کیکاوس میرزا

در سازمان اسناد ملی ایران، اسناد ملکی و... چندی وجود دارد که مربوط به کیکاوس میرزا‌‌‌ می‌شود. یکی از اینها مربوط به سال 1252 است که در آن اشاره به مصادره اموال وی در قم شده، اقدامی که طبعاً توسط محمدشاه صورت گرفته و از او خواسته شده است تا در ازای پرداخت بدهی‌های خود، آنها را باز پس بگیرد. روشن است که این زمان دیگر حاکم قم نبوده است.

فهرست این اسناد به شرح زیر است:

اس‍ت‍ش‍ه‍ادی‌ ج‍ه‍ت‌ ت‍ث‍ب‍ی‍ت‌ وض‍ع‍ی‍ت‌ ق‍طع‍ه‌ زم‍ی‍ن‍ی‌ در ب‍راوس‍ت‍ان‌ و ی‍ک‌ ب‍اب‌ دک‍ان‌ واق‍ع‌ در ق‍م‌ م‍ت‍ع‍ل‍ق‌ ب‍ه‌ ش‍اه‍زاده‌ ک‍ی‍ک‍اوس‌ م‍ی‍رزا (شناسه سند: 296/8947).

ت‍ق‍س‍ی‍م‌ ام‍لاک‌ م‍ت‍ع‍ل‍ق‌ ب‍ه‌ زوج‍ه‌ ک‍ی‍ک‍اوس‌ م‍ی‍رزا واق‍ع‌ در ف‍ش‍م‌ ب‍ی‍ن‌ ف‍رزن‍دان‍ش‌ و ف‍روش‌ ام‍لاک‌ م‍زب‍ور ب‍ه‌ پ‍درش‍ان (شناسه سند: 296/8956).

خ‍ری‍د و ف‍روش‌ و م‍ص‍ال‍ح‍ه‌ن‍ام‍ه‌ه‍ای‌ (ک‍ی‍ک‍اوس‌ م‍ی‍رزا) ف‍رزن‍د ف‍ت‍ح‍ع‍ل‍ی‍ش‍اه‌ درخ‍ص‍وص‌ چ‍ن‍د م‍زرع‍ه‌ و.... در ق‍م‌ (پنج صفحه) (از سالهای 1242 ـ 1249) (شناسه سند: 296/8922).

سواد فرامین ناصرالدین شاه در خصوص برقراری مواجب به صورت تیول و نقدی و نیز تخفیف مالیاتی به عده‌‌‌ای از رجال و رعایا از بابت ولایات مختلف (یکی از آنها متعلق به کیکاوس میرزا) (شماره بازیابی: 60 ـ 18).

ص‍لح‍ن‍ام‍ه‌ ف‍روش‌ ی‍ک‌ رش‍ت‍ه‌ ق‍ن‍ات‌ و ام‍لاک‌ و م‍س‍ت‍غ‍لات‌ واق‍ع‌ در م‍زارع‌ م‍وم‍ن‌ آب‍اد ق‍م‌ ب‍ه‌ ش‍اه‍زاده‌ ک‍ی‍ک‍اوس‌ م‍ی‍رزا/ق‌1246 (شناسه سند: 296/894).

ف‍رام‍ی‍ن‌ م‍ورد ت‍ق‍اض‍ای‌ ک‍ی‍ک‍اوس‌ م‍ی‍رزا ازم‍ح‍م‍دش‍اه‌ در خ‍ص‍وص‌ آزاد ن‍م‍ودن‌ ام‍لاک‌ وی‌ درق‍م‌ از ت‍وق‍ی‍ف‌ و ب‍از پس‌ گ‍رف‍ت‍ن‌ ب‍ده‍ی‍ه‍ای‌ وی‌ / ق‌1252 (شناسه سند: 295/5632).

فروش بخشی از املاک و مستغلات مزرعه براوستان قم به شاهزاده کیکاوس میرزا (شناسه سند: 8952 / 296).

شجره نامه کیکاوس میرزا

پیش از این، منابع اسامی فرزندان کیکاوس میرزا را یادآور شدیم، اما آنچه کاملتر است متن زیر است که دوستم جناب آقای بهمن بیانی در اختیار بنده گذاشتند:

کیکاوس میرزا فرزند 38 شاه. اسامی فرزندان و برخی از نوادگان بشرح زیر است:

  1. شاهوردی میرزا که مادرش دختر فضلعلی بیک جوانشیر بوده است.

2. قزل ارسلان میرزا

3. اسماعیل میرزا که فرزندان ایشان بشرح زیر است و خانواده کیکاوسی از ایشان ادامه پیدا کرده است.

الف: اجلال الدوله محمد رضا میرزا و همسرش عزیز السلطنه. / ب: مفرح الدوله همسر محتشم الملک کریمی زند بود و دو فرزند دارد: هوشنگ و فرح کریمی زند. / ج:  خانم افتخارالدوله همسر لسان السلطنه خواجوی. / د: امیرزاده خانم همسر روح الله میرزا جهانبانی. یک فرزند بنام همایون دارند. زمانی که فامیل‌ها عوض شد، جهانبانی‌ها نام فامیل خود را عوض کردند و ایشان فامیل کیکاوسی را انتخاب کرد. / هـ:  تیمسار سلطان مراد میرزا؛ فرزندان ایشان از همسر اول خانم عزیزالسلطنه دختر نفیسه خانم سالور بود، و دختری هم از ایشان دارد و دختر دیگر با گلوله کشته شد که در روزنامه‌های گذشته خبر آن به تفصیل ذکر شده است. بعداً این خانم طلاق گرفت و تیمسار همسر دیگری انتخاب کرد که چند فرزند از ازدواج دوم دارد به نام‌های حمید و آریا و ستاره و سودابه و نیلوفر/ ح: محمد نقی میرزا/ ط: سیف الدین میرزا/ ی: کیومرث میرزا از صیغه/ ک: تاج الملوک خانم از صیغه.

4. سلطان سنجر میرزا

5. اسدالله میرزا سرهنگ توپحانه که فرزندش سلطان حسین میرزا بود و جزو نزدیکان میرزا حسین خان سپهسالار و از توجه خاص ایشان در حال ترقی بود و در جوانی فوت کرد.

6. ذوالفقارمیرزا

7. معصومه خانم ملقب به نزهت السلطنه همسر مظفرالدین شاه. دو فرزند از شاه دارد ملک منصور میرزا شعاع السلطنه و اقدس الدوله که همسر ظهیر الاسلام بود.

8 . ذبیح الله میرزا سرتیب

9. انوشیروان میرزا

گفتنی است که خانم نزهت السلطنه زنی بسیار مادی بوده و شعاع السلطنه را مرتب به گردآوری مال تحریک‌‌‌ می‌کرد و تمام گرفتاری ایشان در شیراز از تحریکات همین مادر بود. این مطلب از قول فتح الله میرزا فرزند ارشد شعاع السلطنه شنیده شد.
15-11-28-215152111.jpg

در باره این کتاب

مسالک السالکین، همان طور که از نامش بدست‌‌‌ می‌آید، کتاب سفرنامه نیست، هر چند بهانه نگارش آن، سفر حج کیکاوس میرزا در سال 1253 ق است که به احتمال پس از عزل در سال 1250 و مشکلاتی که تا سال 1252 از مصادر اموالش داشته و به احتمال زیاد در ازای پرداخت مبالغی، اموالش آزاد شده، برای دور شدن چند ماهه از ایران، به حج رفته است.

این که کتاب در مسأله سلوک باشد، به معنای آن است که اثری مذهبی و دینی است که البته در اطراف سفر حج شکل گرفته است.

از محتوای کتاب چنین بر‌‌‌ می‌آید که در ادامه موضوع «زیارت» نوشته شده و حاکی از نگاه وی به حج از همان دید است. برای یک شیعه، حج اهمیت زیادی دارد، اما زیارت تک تک امامان (ع) و همین طور رسول اکرم (ص) و فاطمه زهرا (س) بسیار مهم است. به همین دلیل از قدیم، آثاری در باره زیارت نوشته‌‌‌ می‌شد که همراه کتابهای دعا بود.

آنچه در ذهن نویسنده بوده این است که اثری در باره آداب زیارت بنویسد و در ضمن آن به بحث حج هم بپردازد. بخشی از این بحث، سفرنامه است که آن هم در قالب گزارش راه‌های حج، مشکلات، مسائل، نیازمندی‌ها و مراقبت‌های لازمه در آن و دیگر آگاهی هایی است که یک مسافر زائر به آن نیاز مند است. جالب است که در میان همان سفرنامه نیز مرتّب، مباحث دینی و نصایح اخلاقی مطرح‌‌‌ می‌شود.

اما این که ساختار کتاب چگونه است که در میان آن، بحث‌های سفرنامه‌‌‌ای آمده، لازم است اشاره کنم که تقسیم بندی فصول آن بسیار پیچیده و تو در تو است. برای این که با بخشی از این تقسیم بندی آشنا شویم، و در ضمن بدانیم محتوای این کتاب چه نوع مطالبی است، بخشی از عناوین آن را در نیمه نخست کتاب‌‌‌ می‌آوریم. توجه داشته باشید که عناوین اصلی که عنوان فصل دارد، شش تاست که ضمن عناوین ذیل آمده و‌‌‌ می‌توان ساختار اصلی کتاب را از آنها بدست آورد:

فصل اول در آداب و رسوم عتبات عالیات و نجف اشرف و کاظمین علیهما السلام و سر من رأی و شهر بغداد.

فصل دوم در رسوم و آداب حرکت حاج از کاظمین (ع) الی شام محنت انجام.

فصل سوم در بیان تعمیر قبور مقدّسه حضرت رسول و ائمّه هدا ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ و ثواب زیارت ایشان و آداب زیارت‏های ایشان عموماً و در آن چند مقصد است:

مقصد اوّل: در ثواب زیارت هر یک از ایشان به سندهای صحیح و معتبر.

مقصد دوم: در آداب زیارت هر یک از ائمّه (ع).

مقصد سوم: در فضیلت و کیفیّت زیارت و ذکر بعض از مصایب حضرت رسول (ص) که مشتمل بر چند مقاله است:

مقاله اول: در فضیلت زیارت آن حضرت.

مقاله دوم: در بیان کیفیّت زیارت آن حضرت.

مقاله سوم: در فضیلت مسجد حضرت رسول (ص) و اعمالی که مستحب است که در آن مسجد به عمل آورند

مقاله چهارم: در وداع حضرت رسول (ص)

مقاله چهارم: در بیان فضیلت زیارت آن حضرت در شهرهای دیگر غیر مدینه طیّبه و کیفیّت آن

مقصد چهارم: در بیان ذکر مصیبت و زیارت حضرت فاطمه ـ صلوات الله و سلامه علیها ـ است و شامل دو مکالمه: مکالمه اول: در ذکر مصیبت آن حضرت. مکالمه دوم: در بیان فضیلت و آداب زیارت آن حضرت است.

مقصد پنجم: در کیفیّت فضیلت زیارت و آداب زیارت ائمّه بقیع و ذکر مصیبت حضرت امام حسن صلوات الله علیهم اجمعین است و در آن دو مقدّمه است: مقدّمه اول در ذکر مصیبت حضرت امام حسن (ع) است و مقدّمه دوم در بیان فضیلت زیارت و آداب زیارت ائمه بقیع صلوات الله علیهم اجمعین است.

مقصد ششم در بیان اعمالی که در مدینه مستحبّ است

مقصد هفتم در بیان فضیلت زیارت و ذکر مصیبت امیرالمؤمنین –صلوات الله علیه- و کیفیّت زیارت آن حضرت و در چند امر است:

امر اول: در بیان ذکر مصیبت آن حضرت.

امر دوم: در بیان فضیلت زیارت.

امر سوم: در بیان زیارات مطلقه آن حضرت که مقیّد به وقتی از اوقات نیست.

امر چهارم: در بیان زیارت امیرالمؤمنین (ع) که مخصوصند به ایّام متبرّکه و زیارت وداع مطلقه آن بزرگوار.

مقصد هشتم: در بیان فضیلت و اعمال وادی السّلام و نجف اشرف و مساجد کوفه است و در آن چند بیان است:

بیان اول: در فضیلت کوفه، وادی السّلام و نجف اشرف.

بیان دوم.... بیان سوم....

بیان چهارم: در بیان فضیلت و اعمال مسجد صعصعه بن صوحان.

مقصد نهم: در بیان فضیلت و زیارت مطلقه و مختصّه حضرت سیّد الشهدا امام الانس والجن حسین بن علی (ع) است و در آن چند مقام است:

مقام اول: در بیان فضایل آب فرات و اجر زیارت و شرافت تربت و حایر و انواع مختلفه ثواب زیارت آن حضرت است و در آن چند حدیث است:... فصل چهارم: در بیان دستورالعمل و رفتار حجّاج است که به چه قدر استطاعت آن‏هاست. بعد از فهمیدن، چه قسم حرکت کنند، و چه بردارند، در این ضمن چند فقره است که ضبط باید نمود.

فصل پنجم: در قواعد حرکت و سکون حجّاج است به طریق اجمال

فصل ششم: در بیان مناسک حج است.

این موارد نشان‌‌‌ می‌دهد که هدف اصلی نگارش کتاب، بحث زیارت و فضائل آن، انواع زیارات و زیارت نامه هاست. به همین مناسبت است که در کتاب، زیارت چهارده معصوم (ع) را آورده، ضمن اینکه گزارشی از مشهد، قم، و حضرت عبدالعظیم هم در آن آمده است.

با این حال چنان نیست که مباحث سفرنامه‌‌‌ای وی و به خصوص بحث از راهها و منازل اندک باشد، اما مشکل آن است که در لابلای مباحث آمده و در چند نقطه از کتاب درج شده است. البته از جایی که بحث حرکت از عتبات به سمت حلب، دمشق، سپس مدینه و مکه مطرح شده، تقریباً یک بحث منسجم در این باره دیده‌‌‌ می‌شود، جز آن که در لابلای آن چندین بار روضه خوانی مفصّل در باره شام و کربلا صورت گرفته است.

کاری که ما انجام دادیم، استخراج مباحث سفرنامه‌‌‌ای است، اما برای این که محل آنها روشن باشد، تمام شماره فریم‌های مربوطه را در کروشه آورده ایم. بنابرین ممکن است یک مرتبه صد یا حتی دویست فریم کنار گذاشته شده و در ادامه مباحث سفرنامه‌‌‌ای دوباره درج شده باشد. در باره بحث زیارات و روضه‌ها که دو بخش اصلی حذف شده است، مباحث یاد شده به کرّات در منابع دیگر، و صد البته دقیق تر آمده و نیازی نبود از زبان یک شاهزاده که چندان هم در نقل، محل اعتماد نیست و بیشتر همان روش‌های ضعیف قاجاری را در گردآوری این مباحث دارد، نقل کنیم.

تنها نسخه باقی مانده از کتاب، 917 صفحه است که البته نسخه از صفحه 4 آغاز شده و با 899 پایان‌‌‌ می‌یابد. نسخه تا صفحه 869 به یک خط و باقی آن با خط دیگری است. چنان که خط اول، درشت با 14 سطر است اما بخش آخر، ریز تر و هر صفحه با سطور کم و زیاد و پر حجم تر است. به نظر‌‌‌ می‌رسد قسمت اول را کسی پاکنویس کرده و بسیاری از کلمات را نیز غلط نوشته است، چنان که محتمل است بخش دوم را دیگری پاکنویس کرده، چنان که شاید خود مؤلف نوشته باشد که شاهدی بر آن نیست. غلط‌های بخش اول بسیار جالب است، به طوری که همه جا متاع که به معنای کالاست، مطاع نوشته شده است. موارد دیگری هم وجود دارد که گهگاه در پاورقی اشاره کرده‌ام. نثر کتاب هم تا حدّی اغلاق دارد، اما به طور کل همانند دیگر آثار قاجاری است. شاید این که نویسنده ترکی‌‌‌ می‌دانسته و به تدریج فارسی را، آن هم به صورت نوشتاری یاد گرفته، در این اغلاق مؤثر باشد. در مواردی هم که سعی کرده است فلسفی و اجتماعی سخن بگوید، دشواری بیشتر هم‌‌‌ می‌شود.

آخرین بخش کتاب، در مناسک حج است که ناقص است و البته قرار بوده از روی مناسک حج سید محمد باقر شفتی نوشته شود، اما تنها چهار صفحه شامل یک مقدمه و چند نکته کوتاه نوشته، و ناقص رها شده است. بر اساس تقسیم بندی مؤلف، مناسک، فصل ششم کتاب بوده است. این نسخه به شماره 24680 – 5 در کتابخانه ملی نگهداری‌‌‌ می‌شود و بر حسب آنچه روی وبسایت کتابخانه مزبور بوده، در اختیار ما قرار گرفته است. شماره های داخل کروشه در متن، مربوط به فریم های نسخه است.

مروری بر محتوای سفرنامه

چنان که گذشت کیکاووس میرزا در سال 1253 در سن 31 سالگی عازم حج شده و پس از انجام فریضه حج و رفتن به مدینه، در ماههای آغازین سال بعد به ایران بازگشته است. وی در آغاز این سفرنامه به برادرزاده اش که سلطان ایران بود، یعنی محمد شاه دعا کرده است: «وأسأل الله من أن تفضّل علی سلطان زماننا «محمد» بمحمّد و آله الذین هم معدن الجود و الکرامات». با این حال، همچنان به پدرش خاقان مغفور، فتحعلی شاه، مفتخر بوده و بارها در جای جای کتابش از او و فعالیّت‌های وی یاد کرده است.

صفحات نخستین کتاب در باره عتبات است، و دلیل آن این که وی راه عتبات به سمت شام را ترجیح داده و به این بهانه، بحثی هم در باره عتبات و گزارش سفری از آن بدست ارائه کرده است. این در حالی است که گزارش سفر وی به حج، از طهران به کرج، از آنجا به قزوین و زنجان و سپس میانه و تبریز و آنگاه رفتن به سمت عثمانی و ارزنة الروم تا حلب است و ربطی به رفتن به عتبات ندارد. ترجیحاً باید چنین فکر کنیم که وی ـ شاید وقتی دیگر ـ سفری هم به عتبات داشته و ترجیح داده که مباحث مربوط به آنجا را همراه با زیارت نامه‌های مفصل و فضائل آن شهرها در بخش اول کتاب بیاورد.

عنوان فصل اول کتاب «در آداب و رسوم عتبات عالیات و نجف اشرف و کاظمین و سامرا و بغداد» است. طبق معمول از هر کدام از شهرها و مردمان آنها توصیفی بدست داده، از بنای کلّی حرم و برخی از بناهای جزئی آن هم به اختصار یاد کرده است. این اطلاعات همه با ارزش هستند که جای مرور بر آنها در این مقدمه کوتاه نیست. طبق معمول در اینجا هم کنایه هایی به این و آن دارد: «خر مصری بسیاری در درب قلعه آن هست، به جزئی کرایه داده، به شهر بغداد می‌روند، می‌آیند. دایم در کارند، بلکه اتصالی دارد. بسیار راهوار و زیرک خرهایی هستند، به خلاف پاره‌ای حیوانات ناطق؛ مثل حکام معاصرین، خاصه حاکم دارالسلطنه اصفهان که از ارامنه بوده است». مقصودش منوچهر خان گرجی است.

وی از حضور عجم در شهرهای کربلا، نجف و کاظمین یاد کرده، چنان که در باره کربلا گفته است: «خلق خوب و اکثر آن عجم و عرب اهل هستند»؛ اما شگفت که هیچ گزارشی از علمای وقت نجف و کربلا بدست نداده است. هر کجا که نشانی از بناهای خاقان مغفور یعنی پدرش فتحعلی شاه و دیگر قاجارها در عتبات یافته از آن یاد کرده است. در باره صحن امام حسین (ع) نوشته است: «صحن عالی بنا کرده‌اند و از جمله بناهای خاقان شهید عم والد بزرگوار آقا محمد از بناهای سلطان شهید مذکور است مشتمل بر حجرات منقّش و گنبد و دو مناره طلا و ایوان آینه کاری از بناهای علی سهراب خان تحویلدار وجوه نقدی ممالک محروسه و اصل حرم هم آینه بند، و آینه بند اصل حرم محترم از بناهای مرحوم عالیجاه امان الله خان والی کردستان است، و ضریح مطهره نقره از جمله موقوفات خاقان مرحوم ـ نورالله مرقده و اعلی الله مقامه ـ است و همچنین ضریح مطهر، نقره اشرف الناس حضرت عباس (ع) که از موقوفات سرکار ایشان است که بعد از رحلت بدار بقاء و استحکام امر سلطنت، سلطان زمان محمد شاه قاجار ـ خلدالله ملکه ـ [به همت] سرکار ایشان سمت اتمام یافت و امر به حمل و نقل بقیه آن فرمودند». وی ضمن بیان زیارت ائمه (ع) از برخی زیارتگاههای کوچک دیگر هم یاد کرده است: «وسط راه در کناره، آبادی هست از جماعت یهود، و بقعه هست که ذالکفل نبی مدفون است. جماعت یهود زیاده از حد اعزاز و احترام می‌‏دارند، و به زیارت آن مکرّر مشرّف می‌‏شوند».

پس از گزارش از عتبات، در باره «راه رفتن به شام از بغداد» سخن گفته است. چنان که گفته شد گزارش عتبات از سوی وی، مقدمه‌‌‌ای برای رفتن به آن مسیر برای حج است. در اینجا، در باره آمادگی و تهیه تدارک این سفر یاد کرده و تمام تلاش وی آن است که خواننده را در جریان ملزومات این سفر قرار دهد و اطلاعات لازم را در باره مسائل مالی و تدارکاتی در اختیارش بگذارد. نوع تعامل با حمله داران که همیشه از آنان بدگویی‌‌‌ می‌کند و همین طور عکام باشی که کار هدایت شتران را در اختیار دارند، از دیگر نقاطی است که وی روی آنها تمرکز دارد و نسبت به بستن قرارداد با آنان، نوع پرداخت پول و مسائل دیگر، با دقت مطالبی را بیان کرده است.

در واقع، در این بخش، هنوز گزارش سفرنامه‌‌‌ای ننوشته، بلکه قصد دارد با ارائه کلیاتی در باره راه شام، خواننده را در جریان اقداماتی که باید در این سفر انجام شود، قرار دهد. یک هدف دیگر وی آن است که کسی جز از این راه نرود و به قول وی خریّت نکرده از «راه دریا و راه سوگ شیوخ [بصره] و جبل که از نجف اشرف است و امثال آن خالی از خطر نیست بلکه با خطر است» به حج برود.

در میان صفحات 35 تا 436 که یک بخش بسیار طولانی است، مباحث زیارتی آمده که ما در اینجا نیاورده ایم، اما در آنجا به مناسبت رسیدن به زیارت علی بن موسی الرضا (ع) بحثی هم در باره مشهد نوشته شده است. ابتدا گزارشی از راه طهران تا مشهد بدست داده شده، از شهرهای طول راه یاد شده و در باره هر یک، توضیح و توصیف مختصری آمده است. در این جا، از حملات ترکمانان که این سالها و تا سالها بعد همچنان یک خطر عمده برای ساکنان و مسافران شهرها و روستاهای میان سمنان تا مشهد بود، یاد شده است، مطالبی که در گزارش‌های سفرنامه‌‌‌ای دیگر این دوره هم شاهد آن هستیم. در یک جا نوشته است: «منازل آن اکثرش طولانی و مخوف است، اغلب اوقات از جماعت ترکمانیّه‌ی تارک شریعت غرّای نبویّه، و متروک از احکام اجسام روحانیّه، صدمات متواتره‌ی متکاثره‌ی مترادفه، بر عابرین و متردّدین ذهاباً و ایاباً وارد بر واردین و واردات، منازل میامی و الحاک و عباس آباد و مزینان، پیاپی در این منازل مذکوره چشم زخم رسیده، و می‏رسد». همچنین از مردمان این شهرها یاد کرده و گاه از بناهای خاقان مغفور، چنان که در باره سمنان نوشته است: «مسجدی دارد از بناهای والد شاهنشاه خاقان خلد آشیان فتحعلی شاه قاجار». از سبزوار و سپس نیشابور سخن گفته، اما تأکید دارد که مردمان این شهر «روبه شکاران ترکمان کش با تیغ و سنان هستند»؛ که اشاره به مقاومت نیشابوریان برابر ترکمانان دارد.

سپس به مشهد رسیده و گزارشی از این شهر و حرم مطهر بدست داده و این که «درِ ضریح تمام مرصّع از موقوفات والد، که خاقان خلد آشیان باشد». از کتابخانه و کتابهای موجود در آن و مصاحف فراوان آنجا یاد کرده است. همچنین از خادمان حرم مطهر ستایش کرده و طعنه زیادی به خادمان قم زده که از آنها سخت متنفر بوده است. به عقیده او خادمان مشهد نسبت به حدیث [ساختگی] «اشرار قومنا خدام قبورنا» یک استثنا هستند و به نظر وی «اگر شرّ خدام قم نمی بود، در عالم هیچ شری موجود نبود، چنان چه اگر شیطان نمی بود، یک کافر وجود نداشت».

در باره وضعیت موقوفات در مشهد گفته است که «انضباط موقوفات از سرکار مرحوم نایب السلطنه عباس میرزا است» و در این باره اشارت کوتاهی کرده که مغتنم است.

کیکاوس میرزا در روال عادی که برای کتاب انتخاب کرده، پس از حضرت رضا (ع) سراغ حضرت معصومه (س) آمده و در اینجا در باره قم و حرم مطهر آنجا مطالبی نوشته است. او سالها حاکم قم بوده (از حدود 1243 تا 1250) و در این مدت، درگیری‌های زیادی در این شهر با تولیت داشته و لذا آنچه توانسته و در کلمات و نثر وی می‌گنجیده از او، خدّام حرم، مردمان قم و بزرگان این شهر بد گفته است. مطالبی که باید درست سنجیده شود، اما به هر حال در اینجا نوشته شده است. در میان روایاتی که در فضیلت قم است با آنچه وی شاهد آن بوده، ترجیح‌‌‌ می‌دهد که این وضعیت را یک استثناء بداند، اما حاضر نیست سر سوزنی از اتّهاماتی که متوجه قمی‌ها‌‌‌ می‌کند کوتاه بیاید. در لابلای آنچه گفته است، بحث‌های ملکی و معاملات ملکی و در کنار آن وقف، مهم ترین مسأله است و پیداست که بر سر اینها اختلافاتی با تولیت و دیگران داشته است. یکی از تندترین قضاوتهای او این است: «عاملات آن‏ها بالاخره بی‏علّت نخواهد بود، به خصوص حکایت معامله مِلک؛ البته چندین هزار تدبیر در تزویر و شیطان خیالهای خود کرده، بعد منتقل به یک مسلمانی می‏کنند، و تا عمر دارد باید معذّب باشد، و در معرکه مرافعات قدم زند. آخرالامر حکم محکم از محضر فلان آقای مجتهد قمی یا فلان ملّازاده که بارث، اجتهاد را مالک است، به مصداق «ولد الفقیه نصف الفقیه» بیرون آید که فلان بایع قبل از آن که به معرض بیع و شرای آن بیچاره زید درآورده باشد، به زن لوندش یا دختر بداخترش یا پسر بدگوهرش یا به عمرو دیگر فروخته، یا به قسم هبه یا انتقال یا مهریّه یا غیر آن شده است. قدری هم وجه در زیر مسند گذارند، و وجوه دیگر هم در قلمدان محرّر اندازند، و برخی هم به مشت شهود نابود دوانند، و بهره‌‌‌ای هم به صداق مصدّقین آن جمع بی‏دین درآورند. خلاصه حکم الوهیّت را با استحقاق توانند صادر نمود». سپس از شخصت تولیت نیز بدگویی فراوان کرده و نسبت‌های اخلاقی نیز‌‌‌ می‌دهد، اما در ادامه از شهریت قم و آب و هوا و زمین و کشاورزی آن را ستایش کرده است؛ از جمله اینکه خربزه آن در دنیا مانند ندارد. از بنای حرم و این که بسیاری از آن از آثار خاقان مغفور است: «دکاکین و مساجد معموره دارد. صحن‏های مطهّره در نهایت روح. گنبد مطهّر طلا و ضریح مقدّس نقره، و جواهرات منصوبه از قبیل جیقه و غیر آن موجود، از بناها و موقوفات والد خان خلدآشیان است، و روضه مطهّره آینه‏کاری از بناهای این حقیر کثیر التقصیر است».

کیکاوس میرزا که زمانی حاکم قم هم بوده، همچنین از نقشی که خودش در آبادانی شهر قم داشته چنین یاد کرده است: «و بناهای بسیار از عمارات و دکاکین و کاروان‏سراها و حمّام‏ها و بیوتات و قلاع و آبادی‏ها از این بی‏مقدار هست، و باعث آبادی و مشوّق اهل آن سرزمین بودیم، و هزار مقابل از سابق رو به آبادی گذارده بود». پس از آن به برخی از امامزاده‌های دیگر قم هم اشاراتی دارد و زیارت آنان را توصیه‌‌‌ می‌کند.

بعد از این به سراغ مزار شاه عبدالعظیم حسنی هم رفته و شرحی در باره آن داده و این که «اکثر از موقوفات و ابنیه از بناهای موقوفات والد خلدآشیان خاقان مغفور و مبرور است. از آن جمله صحن عالی و ضریح نقره و جیقه مکلّل به مروارید و امثال آن».

فصل چهارم کتاب «در بیان دستور العمل و رفتار حجاج» است و بدین ترتیب از اینجا که صفحه 584 است تا پایان کتاب، بخش مهمی گزارش راه حج از شام تا مدینه و مکه و در لابلای آن بحث‌های متفرقه دیگر در روضه امام حسین (ع) دارد که به دلیل عدم ارتباط با بحث، آن مباحث حذف شده و بخش‌های حج و راه، باقی مانده است.

مسأله مهم تأمین مخارج حج است که وی را واداشته تا بحثی در مفهوم استطاعات داشته باشد و سپس گزارش کلی از مخارج حج از هر جهت بدست بدهد. اگر مال، یعنی سواری از خودتان باشد یا کرایه کنید، فرق دارد. نویسنده‌‌‌ می‌کوشد تا همه هزینه‌های مختلفی که بر این مسأله و مسائل دیگر متوقف است، بدست دهد. قواعد کرایه کجاوه، تعامل با حمله دار، استخدام عکام برای هدایت کجاوه، و مبالغ هر کدام بر اساس تجربه شخصی از مسائلی است که به صورت ریز مورد بحث قرار گرفته است. یک نمونه آن این است: «متداولیِ کرایه و اجرت عکّام سنه مذکوره قبل که مشرّف بودیم تا شام، سرنشین که بیست من بار هم کند، پانزده تومان رایج ریال محمدشاهی عددی سی نخودی کجاوه، یک مقابل که سی تومان باشد. بار هم به نهج مذکور، چهل من تبریز به وزن هشت عباسی عیار بار است. عکّام هم شش تومان اجرت داشت. شش تومان قیمت خوراک کلاً دوازده بود». این نوع داده‌ها فراوان است؛ اما در شام چه چیزهایی باید تهیه کرد تا بتوان راه طولانی از دمشق تا مدینه و سپس مکه را طی نمود. در این باره از آفتابه و جوال یاد شده تا خیک بغدادی و نیازهای دیگر و این که هزینه هر کدام چه قدر است و سر جمع یک حاجی، چه قدر باید پول هزینه کند: «خارج خوراک و غیر آن بیش از ده تومان نمی شود. مخارج توقف مکه آن هم با قربانی و احرام، بیش از سه تومان نیست، اگر خواهد سوغات نگیرد، یا زیاده روی کند، دخلی به حساب ندارد». البته اگر دلش‌‌‌ می‌خواهد راحت باشد، باید دست به جیب باشد و هزینه کند: «هر کس به قدر همّت خود از پول در همه احوال بگذرد، خوش خواهد گذرانید. سفر خرج است نه امساک. پول ضرور است دیگر هیچ چیزی. خوش گذرانی و راحت و عزّت و حرمت کلاً داشتن وجه است، و خرج آن مشروط. این که به جا خرج شود، مبادا بی‏جا مخارج کند که نه به کار آخرت آید و نه به کار دنیا. فهمیده درِ سُرّه و کیسه باز کند، به انواع و اقسام هم پول می‏گیرند، به طریق شلتاق و بی‏حساب و زبان بازی‏ها. بایست به هوشیاری رفتار کند و اتلاف در مال خود نکرده، و به کسی اعتبار نکند». «از پول خودتان هم مراقبت کنید، تنخواه و قرض به هیچ کس حتی حمله دار ندهید که دیگر برگشت ندارد. در هر حال تقیّه کنید و مکنونات باطنی خود را آشکار نسازید». کیکاوس میرزا گزارشی هم در باره پول‌های رایج در این دوره و تفاوت نرخ آنها و تبدیل به یکدیگر بدست داده که از نظر اقتصادی جالب است: «پول‏های مختلف در آن بلاد معمول است بسیار مغشوش، زیاده از حدّ هوشیاری می‏خواهد که بداند و بشناسد» و این که «و بهترین سکه‏های آن حدود یک قروش است، در همه بلاد کسر ندارد تا به تبریز و سایر آن در بلاد عجم کسر می‏شود، ضرر کمی می‏کند. باید تنخواه هر بلد را در همان جا به کار دارد، و اضافه حمل و نقل نکند که باعث ضرر شود. به هوشیاری باید رفتار نمود در معامله مغبون نشود». وی‌‌‌ می‌گوید بسیاری از نیازمندیها در همه شهرها یافت‌‌‌ می‌شود و نیازی نیست که همه اینها را در ابتدای کار تهیه کند و بارکشی بیجا کند. در باره تهیه خوراکی‌ها به خصوص چایی و تنباکوی شیرازی و آب لیمو و آب غوره وسماق شکی و زرشک تبریز و خراسان و آلو بخارا و رب انار و غیره هم توضیحات سودمندی دارد: «آلو برقان گاهی ضرور‌‌‌ می‌شود، هر کسی بخواهد بردارد»!

نویسنده پیشنهاد بردن برخی از امتعه را برای فروش به دیگران هم داده و البته توصیه کرده که در این زمینه با آگاهی کامل عمل کنند. بردن برخی از پارچه‌ها با رنگ خاص مهم است مثلاً این که برخی «کافر پسند» است چرا که «دولت روم حکم فرموده‏اند یهود و نصارا غیر این رنگ‏ها را نه لباس کنند و نه عمّامه پیچند، زین سبب محکوم هستند، و سایر رنگ‏های دیگر را مسلم می‏خرد».

بخش اصلی گزارش سفر حج یا به عبارت بهتر منازل نامه حج، از صفحه 627 آغاز شده و تحت عنوان «فهرست اول» تا «فهرست صدم» هر کدام اختصاص به شهر و دیاری در طول راه از طهران تا مکه دارد. صدمین فهرست در فوائد بازگشت از راه شام است.

ساختار نوشته در اینجا این است که از هر شهری یا روستایی یاد کرده، در باره کلیات و دورنمای آن که بین کوه است یا دشت، گل و سبزه دارد یا ندارد، آب و آبادی خوب است یا خیر، بحث کرده و آنگاه در باره خود آن آبادی با عبارت «اصل ...» توضیحاتی داده است. سفر از تهران «که مقر چندین سلطان اعظم» بوده آغاز شده به سلیمانیه، روستایی با کاخی از خاقان مغفور رسیده «اصل سلیمانیه از بناهای خاقان خلد آشیان است»، سپس از گازر سنگ و امامزاده‌‌‌ای که «از بناهای منوچهر خان معتمدالدوله خاقان مغفور است» یاد شده و آنگاه به قزوین‌‌‌ می‌رسد. در شهرهای ایرانی طول راه، منهای کلیاتی که در باره آب و هوا، باغات، آبادانی و غیره‌‌‌ می‌دهد، اشاراتی هم به بناهای قاجارها دارد. این که برخی از بناهای جدید در عالی قاپوی قزوین «از بناهای علی نقی میرزا شاهزاده ملقب به رکن الدوله حاکم شهر مذکور، اکبر از بنده حقیر» است و البته این زمان ناقص بوده که وی امید‌‌‌ می‌برد «آن بنای خیر را به اتمام برساند». از مقاصد مهم بعدی سلطانیه است که در دوره قاجارها جایی شناخته شده بوده و اثر تاریخی گنبد خدابنده هم در آن هست. قلعه‌‌‌ای بزرگ در آن حوالی که «چند خانه وار دارد، و از بناهای خاقان مبرور است». شرحی هم از چند مزار اطراف گنبد خدابنده از جمله مقبره شیخ حسن کاشی داده است.

زنجان هم دست برادر دیگر او که «اکبر از حقیر» هستند یعنی شاهزاده عبدالله میرزا بوده و «سابق به سرپرستی اهل آن سامان بودند». سپس از روستاهای بعد تا شهر میانه یاد شده و از پشه‌های غریب نواز این شهر که آن زمان مشهور بوده سخن به میان آمده، و نیز از «چمن اوجان» که عمارتی در میانه آن از عباس میرزا نایب السلطنه بوده است: «بسیار باصفا از بناهای سرکار نایب السّلطنه العلیة العالیة شاهزاده مرحوم و مبرور عباس میرزا ـ نوّر الله مرقده. به حکم شاهنشاه خلد آشیان خاقان مرحوم است. محلّ جمع‏آوری عساکر منصوره و توقّف اردوی کیوان شکوه بوده است». در معرفی تبریز تفصیل بیشتری داده شده و این که «آکثر آبادی و بناهای عالیه از باغات و عمارات و غیر آن به حکم مرحوم نایب السلطنه به اتمام رسیده است».

وی به تدریج از قریه‌ها و روستاهای بزرگ و کوچکی که حدّفاصل ایران و عثمانی است عبور‌‌‌ می‌کند. اشارتی مهم به یکی از جنگهای ایران و عثمانی در «ولی بابا» دارد که نزدیک آن جایی به نام «تریاق قلعه» است و به گفته وی ایرانیان شکست سختی به عثمانی‌ها داده اند: «از آن جمله تریاق قلعه که محلّ لشکر آرایی مرحوم مغفور نایب السّلطنه مرحوم است. چوپان اقلی سردار دولت روم را که از جانب سلطان محمود ماهور بود با صدهزار لشکر مقابله نموده، ساعتی نکشیده که تاب مقاومت نیاورده، رو به هزیمت نهاده، و بسیاری از ایشان به درک واصل شده، و برخی دستگیر غازیان منصور آمده، غنیمت بسیار به چنگ آوردند، و سرداران سپه تبه روزگار مغتنم شمرده، بنای فرار را بر قرار گذاردند، و تفصیل حکایت آن اوضاع طولی دارد و این مختصر گنجایش طول و تفصیل ندارد؛ لهذا بیان او را موقوف نمودیم».

وی پس از ورود به ارزنة الروم، در فهرست سی ام، گزارشی از فرسنگ و ساعت و تفاوت محاسبه آن در دو طرف دارد. تا اینجا مبنا فرسنگ بود اما از این پس ساعت مبنا خواهد بود. ساعت هم دو قسم است، ساعت اسبی و ساعت شتری: «ساعت اسبی، موافق مشهور و در میانه عجم یک ساعت نجومی را که اسب میانه‏رو را که برآنند، بعد از انقضای یک ساعت یک فرسنگ نامند، و یک ساعت شتری، نیم فرسنگ است. هر دو ساعت نجومی یک فرسنگ را طی می‏کند». از این پس در باره اسامی قریه‌ها باید دقت بیشتری صورت گیرد، به طوری که وی بر اساس آنچه‌‌‌ می‌شنیده، نامی را ثبت‌‌‌ می‌کرده، اما گاهی از نظر تلفظ دقیق یا حرفی که برای آن انتخاب‌‌‌ می‌کرده، تفاوت با اسامی مشهور دارد.

کیکاوس میرزا عاشق سبزی، آبادی، باغ، چمن و گل است و در این باره، در کمتر شهری است که این چیزها را ببیند اما به آنها نپردازد. این قبیل عبارات بسیار فراوان است: «بعضی از تلال، جنگل است. اکثر اشجارش کاج است. چشمه‏های گوارای بسیار و جاری. چمن و علف و گل‏های رنگارنگ زیاده از حدّ، تقریر و تحریر به قسمی که هر چه به نظر آید از قرار مذکور است. زمین و زمان مفروش است به فرش زمرّدی. زمینی خالی نیست مگر اصل راه، آن هم به علّت متردّدین که گیاه نروییده است. سبز و خرّم گلستانی است. از صفا نقصی ندارد. خداوند عالم قابلیّت صفا و روح را به قدری به آن سرزمین عطا فرموده است که مشک‏افزای بهشت برین است. عقل، قاصر و حیران است. مختصّ ارباب سلیقه و عشّاق است». در بیشتر موارد تأکید دارد که باید این مناطق را دید و قابل وصف با قلم نیست.

کیکاوس میرزا از دادن اطلاعات در باره برخی از اماکن مذهبی هم کوتاهی ندارد گرچه آشکار است که در یک سفر عبوری امکان گفتن بیش از این نیست. برای ایرانی‌ها فرات و شام یاد آور کربلاست و وقتی وی برای اولین بار به فرات‌‌‌ می‌رسد، به یاد کربلا و تشنگی اطفال حسین (ع)‌‌‌ می‌افتد و‌‌‌ می‌نویسد، اما باز از طعنه به متولی قم باز نمی ماند: «چشم باز کنید و به دیده بصیرت مشغول افعال و اعمال خود شوید، و ملعون و مطعون دارَین و مأبون نشأتین که عبارت از متولّی قم باشد، نشوید».

وی البته از همراهان به خصوص نوکرانی که داشت ناراحت است و در اینجا با عبارات زشتی از برخی آنها یاد کرده است. و اما روستای بقاز: «در نهایت صفا، چشمه‏ها در جوش، و بلبلان در خروش، و مرغان خوش الحان در نغمه و سروش، و چمن‏های نظیف و هوای معتدل و لطیف و گل‏های الوان معطّر و ظریف، بعضی از آن‏ها معروف و برخی غیر معروف، چند قسم گل مشاهده شد که از جمله غرایب به نظر آمد. گویا خاصّه همان جا باشد، در نهایت عطریّت و لون و طراوت که از تقریر صفت آن و به مقام تحریر درآوردن عاجزم. فرع دیدن است، نسترن بسیار، گل زرد بی‏شمار، و جنگل‏ها و لاله‏زارها و رودخانه‏ها مثل گوهر شاداب به هم غلطیده، ناله کنان جاری است. اگر خواهم حکایت صفای آن مکان را بیان کنم، عجزی دارم».

شهرهای مهم بعدی ارزنجان و آگین و روستاهای میانه آنهاست که وی عبور کرده و به خصوص از شهر آگین به رغم زیبایی آن، از سرازیری بعد از آن یاد کرده که «کانّه سرازیری قبر است... هر که خواهد از عالم برزخ خبری آورد، شهر آگین رفته، باز گردد». آگاهی‌های ریز وی از راه، باغها، کوهها و مردمان داخل شهر که ارمنی هستند یا مسلمان یا ترکیبی از آن، و نیز کالاهایی که برای فروش‌‌‌ می‌آورند، همه جالب توجه است. در اینجا و در فهرست سی و نهم باز از همراهان نمک نشناس بدگویی فراوان دارد. بیشتر آنها ترک هستند و وی در اینجا و دهها مورد دیگر کتاب از ترکها بدگویی‌‌‌ می‌کند و به این جمله «اترک التروک و لو کان ابوک، فإن احبوک و إن ابغضوک، قتلوک» استناد کرده آن را حدیث صحیح‌‌‌ می‌خواند!

در فهرست چهل و ششم از قریه «پرودی» یاد کرده و این که گلهای عجیب و غریبی سخن گفته و این که گویا مهدعلیا هم در این سفر با او بوده است با این عبارت: «پنجاه قسم گل زرد و سفید و رنگ‏های دیگر خود دیدم، و چیدم و به صحّت رسانیدم با جمعی از ارباب سلیقه که یکی از آن‏ها مهد علیا و سرّ ملک کبرا جهان خاتم صبیه عمّ مکرّم مرحوم مغفور مهرعلی خان قاجار ـ رضوان الله علیه ـ الحق در رفتار و گفتار و دانشمندی و عصمت و عفّت و گذشت و سخاوت بی‏شمار، نظیر نداشته و نخواهد داشت، و متّصف به کمالات صوری و معنوی و مادر یتیمان و دادرس بیچارگان بودند، و در این سفر خیریت اثر احیای اکثری از نفوس قدسیّه را نمودند، خاصّه ایّام وبا که حجّاج را فروگرفت، بسیار به کار مسلمین آمدند، و جمعی را از معرض هلاکت به سر منزل نجات و سلامت به جهت کثرت کفالت و عیادت رسانیدند».

در شهر انطاب به قرنطینه‌‌‌ می‌رسند، جایی که نقطه مرزی دولت عثمانی و قلمرو سلطنت محمدعلی پاشاست. وی وصفی جالب از قرنطینه و چگونگی قرنطینه کردن مسافران در آن داده و البته ناخشنودی خود را از آن بیان‌‌‌ می‌کند. از مجموع این سفرنامه بر‌‌‌ می‌آید که وی خود را در طب استاد‌‌‌ می‌داند و به علاوه در اینجا و به طور خاص از این رسم فرنگی انتقاد‌‌‌ می‌کند: «حال متداول است که قاعده آباء و اجداد را باطل نموده و ترک کرده‏اند، و پیرو خارجی مذهب شده، قانون خود را از دست داده، عاری و بری از مطلب شده‏اند، و مبتدی در قوانین کفرند. در نهایت پختگی به اعتقاد خودشان، ولیکن بی‏خبرانند که در ورطه خامی غوطه‏ورند و آلت مضحکه خارج و داخل گشته‏اند». البته از محمد علی پاشا ستایش‌‌‌ می‌کند و از این که و بر این مسئله که در سالهای قدرت وی، حجاج در امن و امان بوده اند، تأکید دارد: «این سر حد را دولتَین علیّه روس و انگلیس قرار دادند، هنگام شکست سلطان از محمد علی پاشا، موافق مصالحه نامه طرفین، و مصلحت دولتین، سایر سر حدّات آن‏ها را بر این قیاس دانستند که اجمالاً چه قسم صورت پذیرفته است. الحق بر متردّدین و حجّاج بیت الله الحرام در عصر محمد علی پاشا ـ طول الله عمره ـ زیاده از حدّ در مملکت آن خوش می‏گذرد، و سرپرستی‏ها می‏کنند، در نهایت نظم و نسق».

شهر مهم بعدی در فهرست پنجاه و یکم شهر حلب است که در باره آن تفصیل بیشتری داده و از مسائل اقتصادی و جغرافیایی و اماکن دینی آن یاد کرده است. جالب است که به ذهن وی آمده که بیشتر ساکنان آن یهود و نصارا هستند، بنابرین به حجّاج توصیه‌‌‌ می‌کند که مراقب پاکی و نجسی باشند: «تعداد نفوس و بیوتات آن از قرار تحقیق بیست هزار خانه‏وار و دویست هزار نفوس موجود است بلا خلاف، اکثرش یهود و نصارا و اکثر کسبه طایفتَین منحوستَین نجستَین مذکورتَین هستند. بسیار دقّت در حمّام‏ها و ابتیاع مأکولات باید کرد که ملوّث نشود، و اهل آن سامان آن‏ها را صاحب کتاب می‏دانند و پاک، و باکی از ملاقات مشرکین ندارند، و ذبح آن‏ها را می‏خورند، و جلد خنزیر و روباه و شغال و سگ و سمور و امثال آن را به محض دبّاغی کردن پاک می‏دانند، و لباس می‏کنند. خلاصه کفر ظاهر و باطن مستولی قلوب ایشان است. بوی ایمان به مشام اهل طریقت و شریعت از آن‏ها نمی‏رسد». در معری، مسجد نقطه و رأس الحسین است که اطلاعاتی از مشایخ محلّی گرفته و به عربی نوشته است. اطلاعات وی از شهرهای حما، حمص و نقاط دیگر به قدری غنی و با ارزش است که بدون شک منبعی برای وضعیت این شهرها در میانه قرن سیزدهم هجری است و در اینجا لزومی به مرور بر آنها نیست. در شرح وصف حما، شرحی از چرخ‌های بزرگی که آب را از زمین به ارتفاعات شهر‌‌‌ می‌رسانند بدست داده که جالب توجه است. وی از چشمه سید الساجدین و سپس قطیفه یاد کرده و به مناسب چندین سفر در باره لزوم شکر خالق سخن گفته است. از این پس، گهگاه بحث‌های دینی و عرفانی هم دارد و تأکید‌‌‌ می‌کند که لازم است تا نصایحی هم داشته باشد: «‌خلاصه رشته سخن در این مقام به این مجمل نصایح کشانید، و مجملی بیان نمودم، حال برویم بر سر داستان منازل».

اما شام شریف که از نظر شیعیان شام محنت انجام هم هست، چنان در نظر وی زیبا جلوه کرده که گوید: «الحق از صفا نقصی ندارد، از بیان آن عاجزم». شرح مفصلی از زندگی روزانه در شام و مردم و بازار دارد که خواندنی و پر اطلاع است و همان طور که اشاره شد، منبعی برای شناخت شام این دوره است. در باره شام بیش از هر شهر دیگری سخن گفته، از محلّات، دروازه ها و مناطق تابعه شام سخن گفته که البته برخی از اسامی مشکلاتی دارد. وی هم از نماز جماعت‌های شلوغ شام یاد کرده و هم از حظ خانه ها، جایی که افراد متمول «دایم به لهو و لعب مشغولند». از قهوه‌خانه‌ها سخن گفته که یکسره از جمیعت انباشته است. ا ز جامع دمشق و مقام رأس الحسین هم یاد کرده، از مناره بزرگ آن که از آنجا دمشق را‌‌‌ می‌توان دید.

وی در بخش قبرستان دمشق، از مزار رقیه خاتون در خود شهر یاد کرده و وجود آن را در آنجا خالی از صحّت نمی داند. این در حالی است که سخنها درباره مقبره ام کلثوم و سکینه را نمی پذیرد و‌‌‌ می‌گوید: «بی سند و خلاف است». با این حال چون به اسم مبارک آن حضرات است، زیارت آن اشکالی ندارد. این استدلال را در باره بسیاری از اماکن دیگر هم در طول راه و بعدا در مکه و مدینه با وجود تردید، بیان‌‌‌ می‌کند.

جالب تر از آن، بحث از مزار حضرت زینب است است و قریه‌‌‌ای به نام زینبیه. «اصل بقعه مشتمل است به دو صحن محقر، یکی از آنها مختص زنان است و یکی از آنها مختص مردان». نوع سفر بازگشت حجاج به گونه‌‌‌ای بوده که اربعین را در زینبیه بوده اند: «خاصه اربعین را که حتماً در آنجا حجاج حاضرند و انواع تعزیه داری‌‌‌ می‌کنند». و این نکته جالب در باره زینبیه: «و اطراف بقعه زینبیه، باغ است و زراعت بسیار دارد، و مکان با روحی است، و قلیل خانه دارد. در اطراف صحن ساکن‌اند ظاهراّ. موافق تقریر خودشان و افعالی که صادر‌‌‌ می‌شد از آنها، مطابق عجم است، و اهلَند بدون چون و چرا، و نوشته جات از علمای شیعه دارند به جهت اثبات تشیع خودشان».

کاروان شام زیر نظر پاشای شام در نخستین مرحله به «مزیرب»‌‌‌ می‌رسد. فاصله بین شام و مزیرب با ساعت شتری، سی و پنج ساعت است. در واقع، این مسیر تا مکه، با ساعت شتری محاسبه‌‌‌ می‌شود، چون اسب جز به سختی نمی تواند این راه را طی کند. مزیرب محل اتراق حجّاج است، جایی که چند روز‌‌‌ می‌مانند تا تجهیزات سفر را کامل کنند. شگفت که در آنجا قبر خولی زیارتگاه مردم است!

از این پس، قریه ها، برکه‌ها و شهرهایی است که کاروان عظیم شام از آنها عبور‌‌‌ می‌کند تا به مدینه برسد. یک از آنها «عین الزرقاء» است که همچنان «راه خوبی با چمنی و لاله زاری و پرگل و گیاهی از قبیل بوی مادرون و بابونه و سایر گل‌های الوان و معطر» دارد.

وی در جای جای سفرنامه خود به نکاتی که به کار این سفر‌‌‌ می‌آید و وسائلی که باید بردارند توجه داده و از جمله در باره آب؛ و به رغم این که وظیفه حمله دار است که تدارک ببیند، از حجّاج‌‌‌ می‌خواهد تا در نقاط حساس و کم آب در فکر تدارک آن باشند. همین طور هیزم که ضروری است و مثلاً این که در «عنیزه یافت نمی شود» از قبل باید تدارک ببیند و در بازگشت از مدینه به شام هم باید در معان به فکر آن باشند.

نگاه نقّادانه مؤلف چنان که در باره مزار رقیه یا سکینه خاتون و ام کلثوم و برخی موارد دیگر گذشت و خواهد آمد، جالب است. او‌‌‌ می‌کوشد تا نشان دهد در این باره سخت گیر است. در این زمینه، در معان، وقتی «به سنگهای مدور شبیه به گلوله توپ»‌‌‌ می‌رسد که در باره آنها گفته‌‌‌ می‌شود «مربوط به قومی است که از طاعت حق سرپیچیده‌‌‌‌اند و اینها سرهایشان است که از بدنشان جدا و سنگ شده است»‌‌‌ می‌نویسد: «‌این حکایت محض روایت و حکایت مشهور میانه مخلوق آن سامان است، و روایتی معتبر دیگر در این خصوص به نظر نرسیده، دور نیست که بالمرّه بی‏اصل باشد. از قراین خارجه و موافق مشهور و شیاع ظن غالب بر صدق و وقوع این حکایت است، خاصه وضع و ترتیب آن سنگ‏ها هم زیاد دلالت بر صدق و ثواب می‏نماید».

به مدائن صالح هم که‌‌‌ می‌رسد و آثاری در ارتباط با شتر صالح‌‌‌ می‌بیند باز‌‌‌ می‌نویسد: «موافق اخبار این قضیّه روی داده است، ولیک این همان کوه است به تحقیق معلوم نیست، ذکر مشهوری و نقل اقوالی شد و عوام النّاس عرب و عجم بسیار‌های و هوی در آن عقبه می‏کنند. سبب پرسیدم، دلیل ناموجّه ادا نمودند که قابل ذکر ندانستم، و در این عقبه هم باید پیاده شوند. حجّاج سوار بودن، باعث هلاکت حمله‏داران است». جمله اخیر او باز طعنه با حمله داران است. در ادامه باز از آثار قوم ثمود نوشته و گوید: «موافق اخبار این قول وقوعی دارد، ولیک این اماکن به خصوص خاصّه آن‏ها باشد، قطعی نیست».

از معان راهی هم به بیت المقدس هست که برخی از حجّاج که دلشان‌‌‌ می‌خواست به زیارت آنجا هم بروند از آن راه‌‌‌ می‌رفتند، البته معروف بوده که «راه غیر معروف و مخوف است».

در اینجا باز از رفتار حمله داران و عکام بدگویی فراوان کرده است، رفتارهایی که خداوند نصیب حجاج کرده تا در ازای آنها به ایشان ثواب اخروی دهد. وی پس از پرداختن به تبوک و برکه معظم باز از مشکلات ناشی از رفتارهای نادرست و غیر عادلانه با حجاج یاد کرده و از آنان‌‌‌ می‌خواهد که شکایت نکنند، چون اگر شکایت کنی، گاه اوضاع سخت خواهد شد. به نظر وی آسمان در همه جا یک رنگ است و همانچه در ایران است در اینجا هم هست:‌«با خود گفتم که این رسم انحصاری ندارد، بلکه رسم و رسوم این گونه مناصب فقرات مذکوره لازم ذات آنهاست». این مطالب ضمن نصایح او بیان‌‌‌ می‌شود و این که «خلاصه مطلب حقیر آن است که در هر تفصیل منازل، اشاره از نصایح کرده باشد، همه روزه که ملتفت شوند به علّت چگونگی منازل، به این مختصر از فقرات نصایح هوشیاری حاصل نمایند، و دایم در ذکر و فکر آخرت و درماندگی خود باشند. لهذا جسته جسته بعضی از مقامات را که مستعدّ ملاحظه می‏نمایم، لابد مجملی بیان نصایح را موقوف نمی‏دارم».

فهرست هشتاد و سوم اختصاص به مدینه طیبه دارد، و کیکاوس میرزا ابتدا از شهر و جمعیت آن و بناهای عالیه سخن گفته اما از اهل و خدّام آن بسیار بدگویی‌‌‌ می‌کند، و دلیل آن هم که در غالب سفرنامه‌ها هست، رفتار زشت آنان با ایرانی هاست: «و اهلش بدترین مخلوق خدا هستند، خاصّه خدّام حرم محترم، بسیار زایرین را اذیّت می‏کنند، به خصوص اعجام را هنگام دخول در حرم محترم. نفری سه قروش، چهار قروش تا پنج قروش از غربا می‏گیرند. اگر روزی پنجاه دفعه مشرّف شوند، هر دفعه را مطالبه می‏کنند».

در اینجا از کارهایی که لازم است یک زائر مدینه انجام دهد، در ده قسمت سخن گفته است. از غسل زیارت گرفته، تا زیارت پیغمبر (ص) و ائمه بقیع (ع). به مناسبت، در باره محل قبر فاطمه زهرا (س) و قبور شناخته شده در بقیع و نیز زیارت احد و برخی از اماکن مشرفه دیگر نیز سخن گفته است.

سپس از مسجد شجره و محرم شدن و منازل تا مکه به اجمال سخن گفته است. بیشتر منازل این راه، جاذبه‌‌‌ای برای کیکاوس میرزا نداشته تا از گل و لاله آن شرح دهد. در عین حال، یک نکته جالب هست و آن این که مردم این نواحی بسیار علاقه مند به حنا هستند و هر کسی بیاورد تجارت خوبی خواهد کرد: «از قراری که ملاحظه نمودم نفع حنا را در هیچ متاعی ندیدم و لیکن بی حاصل است و مایه درد سر».

فهرست نود و چهارم مکه معظّمه است و نویسنده در وهله اول، اقدامات لازم توسط یک زائر را بیان کرده است. شرحی هم از شهر مکه و خانه‌های آن آورده: «اکثری از عمارت آن از بنای عالیه است، و غرفات بسیار خوب دارند، و دروب آن‏ها کلاً به معبر عام مفتوح می‏شود. چندین قهوه‏خانه‏ها دارد در غایت معموری». سپس از بازار آن به اختصار یاد کرده؛ از برنج هندی و این که کالاهایی از بنادری مانند مخا، مسقط، مملکت فارس و هندوستان به اینجا‌‌‌ می‌آید. در این میان بازار فروش برده و کنیز از همه جالب تر است و حیف است تفصیل آن را نیاورم: «بازار کنیز و غلام فروشان قریب به بازار صفا و مروه است. بسیاری از سیه رویان تبه روزگاران از حبشه و زنگبار آورده، به فروش می‏رسانند. مکان بیع و شرای آن‏ها در معبر عامّ است. از دو سمت معبر مراتبی قرار داده‏اند. خوبان و وجیهان آن سلسله منحوسه را زینت نموده، در مرتبه علیا نشانیده‏اند، و از آن‏ها یک پله پایین‏تر را یک پلّه پایین‏تر نشانیده، و زینت نموده‏اند، و دیوصورتان مهیب و متعفّن آن قوم را در مرتبه سفلا نشانیده‏اند. مشتریان آمده به مراتب نظّاره کنانند تا هر یک از آن سیه رویان موافق طبع اتّفاق افتد، علی قدر مراتبهم و قسمتهم، از صاحبان خواهش نموده، از مراتب به زیر آورده، صرّافی آن را کرده، از عیب و نقص بدنی که عاری و بری یافت، قطع قیمت آن را می‏نماید. تنخواه داده، مبیع خود را به سرای رفیع درآورد. قیمت آن گروه از پنجاه مجار است الی بیست مجار. با اعجام [ایرانیها] این قبیل معامله را نمی‏کنند، به علّت این که گویند الاعجام رَفَضه، یعنی عجم‏ها کلاً رافضی‏اند؛ رافضی یعنی شیعه خاص و خلّص است، حرام می‏دانند با این‏ها این گونه معامله را، زیرا که این سیه رویان را بیع نموده به اوطان خود می‏برند، و داخل روضه خواهند شد. ظاهراً محال است که به عجم، کنیز و غلام فروشند، مگر از اعراب و عکّامان و امثال آن، به اسم خود بیع نموده و به اعجام منتقل می‏کنند». به نظر وی به دلایل عدیده خرید آنها برای ایرانیان صرف ندارد. دوری راه، عدم سازگاری برخی از آنان با آب و هوای این سوی، و بدذاتی غالب آنها برخی از این دلایل است.

نویسنده شرحی از مسجد الحرام داده که بیشتر کلیات است و وقتی هم در مقام ابراهیم سخن گفته، به تفصیل از بحث ولایت یاد کرده است. نیز از محرابهای ائمه جماعت مذاهب چهارگانه با دقتی خاص سخن گفته و از این که در خانه کعبه هر شب باز است و مبلغی گرفته مردم را راه‌‌‌ می‌دهند و البته مانع ورودی ایرانی‌ها‌‌‌ می‌شوند مگر... «و درب خانه [کعبه] را شب‏ها باز می‏کنند؛ هر کس مشرّف شود یک مجار یا یک ریال فرانسا می‏گیرند. عجم را راه نمی‏دهند مگر به دو نوع: اول پول زیاد دادن و تطمیع نمودن آن‏ها، دوم متلبّس به لباس آن‏ها شدن، به قسمی که مشتبه کنند. ممکن است حقیر با جمعی از ذکور و اناث اعجام هر دو نوع را پیشنهاد خود کرده، به لطایف الحیل مشرّف شد». با این حال، خواجه سرایان حرم در مکه را بسیار بهتر از خواجگان حرم مدینه‌‌‌ می‌داند.

یادی هم از طائف دارد گرچه آن را ندیده است، اما گوید که انگور آن شهر در آن وقت که ماه حمل یا فرودین ماه بوده، به مکه رسیده بود.

در اینجا از رفتن به منی و عرفات و مشعر سخن گفته که علاوه بر بیان کارهای معمولی که هر زائر انجام‌‌‌ می‌دهد و او با توضیحاتی کوشیده تا وی را راهنمایی کند، شامل نکات اخلاقی و مذهبی هم‌‌‌ می‌شود؛ برای مثال وقتی در باره روز عرفه و اهمیت آن سخن‌‌‌ می‌گوید، بحث مفصلی در باره فضلیت بودن روز عرفه در کربلا بیان‌‌‌ می‌کند. همینطور از لزوم تضرّع و زاری در عرفات سخن‌‌‌ می‌گوید، در ادامه نیز از جمع کردن سنگریزه‌ها در مشعر، سپس آمدن به منی، اعمال آنجا، بازگشت به مکه، انجام طواف، سعی، طواف نساء و بازگشت مجدّد به منی. یک اشتباهی را هم دوبار تکرار‌‌‌ می‌کند که گویی روز یازدهم و دوازدهم تنها رمی جمره عقبه لازم است در حالی که این دو روز رمی هر سه جمره لازم است.

حج که تمام شد نوبت مستحبات و در رأس آنها زیارت اماکن زیارتی مکه است. زیارت مولد پیامبر (ص) در نخستین مرحله است و این که او به تفصیل ساختمان آن را شرح داده است. در ادامه از خانه خدیجه (س) و همین طور زیارت قبر ابوطالب و خدیجه در قبرستان معلات سخن گفته است.

در پایان سفر، بحث وداع خانه کعبه است که در آن از اعمال فراوانی یاد کرده، اما به نظر وی مهم ترین مسأله حاجی این است که از چه راهی باز گردد. کیکاوس میرزا از راه دریایی بسیار بد‌‌‌ می‌گوید و اصرار دارد تا کسی این راه را برای بازگشت انتخاب نکند. در واقع وی فقط راه شام را ترجیح‌‌‌ می‌دهد، نه راه دریایی، نه راه جبل، نه راه بصره. در باره راه دریایی نوشته است: «باری بعضی از حجّاج عزم سفر دریا نمایند. این عزم جزماً شغل بی‏خردان و بی‏دردان عالم است. و دریا، ناری است، عاقل هرگز غافل نشده، بی‏ادراکانه به طریق جاهل و اَتراک بی‏ادراک حرکت نماید. بد سفری است، به قدر امکان و اختیار طی این مسافتِ پر از تعفّن و کثافت را نبایست کرد». وی‌‌‌ می‌گوید حتی اگر کسی از دریا نجات یابد «رنجور و بیمار مثل مارگزیده و رنگ‏های پریده و زرد شده به سان رنگ‏های حکّام معزول سلطان زمان پراکنده به اوطان خود گردند».

وی نکته‌‌‌ای در باره راه نجف و دشواری‌های آن هم گفته، و آن را همانند راه نجد دانسته، و سپس افزوده است: «راهی بهتر از راه شام نیست». آنگاهی در فهرست صدم، از فوائد بازگشت از راه شام‌‌‌ می‌گوید که یکی از آنها رفتن به دمشق و زیارت زینبیه در اربعین است: «روز اربعین کلّ حجّاج عجم به زیارت حضرت زینب خاتون مشرّف می‏شوند، و به مراسم تعزیه داری قیام و اقدام می‏نمایند». تا رسیدن به دمشق همراه محمل شام و در پناه آن هستند، اما از آنجا به بعد «هر چند نفری رفیق شده به راه‌‌‌ می‌افتند».

دو فصل پایانی یعنی پنجم و ششم، یکی در باره تدارک سفر از شام به مدینه است که جای آن در گزارش سفر خالی مانده بود. ظاهراً در آن بخش تنها قصد داشت از شهرها و قریه‌ها سخن بگوید، اما در اینجا بخشی را به تدارک سفر از شام و چگونگی پیمایش راه توسط محمل، تعداد کاروان‌ها و اسامی آنها و نقش مدیران محمل شام در اداره این کاروان عظیم اختصاص داده است. این زمان امیر حاج از طرف محمدعلی پاشا تعیین‌‌‌ می‌شده است در حالی که «سنوات سابق از طرف سلطان روم تعیین‌‌‌ می‌شد». این مسأله تغییر خوبی در وضعیت حجّاج ایرانی گذاشته است به طوری که «گویا در بلاد خود به این قسم راحت را ندیده و نخواهند دید. نهایت رفتار را با غربا به خصوص با عجم می‏کنند». اطلاعات وی در باره برخی از آداب اعراب مصر و شام جالب است. از جمله حمل شمع بزرگی است که طول آن چهار زرع شام است و نامش موم پیغمبر که برای حرم نبوی‌‌‌ می‌آوردند. شتر محمل هم که جای خود را دارد. هفدهم شوال حرکت از شام آغاز‌‌‌ می‌شود. و این کار با آداب خاصی است که مولف آن را شرح داده است. در اینجا از چندین حمل مختلف که همه داخل در کاروان شام هستند سخن گفته شده و تفاوت آنها بیان‌‌‌ می‌شود. یک توصیف وی برای نشان دادن نوع اطلاعاتش جالب است: «سَنه‏ای که مشرّف بودیم «انیس آقا نام» حمله‏دار بود، و در میان حمله‏دارها بالنسبه انیس و مونس بود، و عقب آن حمل، سقّاباشی و عقب آن کسان و بارهای سرّه امین، و عقب آن‏ها محمل شریف که حمل شنبری باشد، و عقب آن حمل عباس بن عثمان اعنی ولد الشیطان و عقب آن حمل شعلة النار، و عقب آن حمل عبدی ها، و عقب آن حمل سعید قصاص و عقب آن حمل سعید خاتون، و عقب آن جمعی سواران مستحفظ یمین و یسار حمول ارباب حفظ، جمعی هم سوار می‌روند. پاشا سوار تخت از یسار، و سرّه امینی سوار تخت از یمین می‏روند، و تخت روان هر یک از خمول پیش روی کجاوه‏ها می‏رود، کجاوه از عقب آن؛ و قرایوک هر کس بسته است به کجاوه و تخت آن، و سرنشینان از عقب آن‏ها و جمّالان با شترهای خالی از بار در عقب می‏روند».

کاروان با این عظمت، از دمشق به مزیرب رفته، چند روزی استراحت‌‌‌ می‌کنند تا آمادگی یک سفر طولانی را تدارک ببینید. در کنار این کاروان، دو کاروان دیگر به نام ساله و سخنی هست و افرادی که قصد کمتر هزینه کردن را دارند با آن‌‌‌ می‌روند. این هم نکته تازه‌‌‌ای است که برای اولین بار در گزارش‌های ایرانی آمده است، زیرا اغلب سفرنامه‌ها مربوط به سالهای پس از این دوره است و گویا به تدریج این کاروان‌ها یعنی ساله و سخنی برداشته شده است.

وی اطلاعات بسیار دقیقی از وضع کاروان شام داده و توصیه هایی هم به حجاج برای مریض نشدن دارد از جمله این که «گوشت را بسیار کم صرف کنند که مورث ناخوش است». این کاروان عظیم که در «پنج قطار به ردیف ... و تخمینا یک فرسنگ و نیم» است، وارد مدینه شده و مورد استقبال واقع‌‌‌ می‌شود؛ و اولین نکته مؤلف این که «عجم هر وقت که به حرم رسول (ص) مشرّف شوند، هر نفری را سه قروش می‏گیرند و هم چنین هنگام مشرّف شدن به بقعه ائمّه بقیع، هر نفری را پنج قروش می‏گیرند».

زائرین تا بیست و پنجم ذی قعده در مدینه هستند و آن روز عازم مکه‌‌‌ می‌شوند.‌‌‌ می‌دانیم که قبلاً منازل را گفته بود و لذا در اینجا خیلی کوتاه عبور کرده و سخنی کوتاه و سه سطری در باره ورود مکه معظمه‌‌‌ می‌گوید و بدین ترتیب فصل پنجم تمام‌‌‌ می‌شود.

فصل ششم در باره مناسک حج است که نویسنده مقدمه کوتاهی آورده و‌‌‌ می‌گوید که آن را از روی مناسک مرحوم شفتی خواهد نوشت، اما پس از نگارش یکی دو صفحه، نسخه خاتمه یافته است: «چون این مختصر مجموعه جمیع جهات است به سبب اعمال حج و زیارت لازم شد که مسایل حج را به قول یکی از علما که قبول عامّه معاصرین است، بیان شود، اگر چه هر کس مختار است در تقلید هر مجتهدی. بعد از بذل و جهد و سعی خود، در این مناسک که بعد ذکر خواهد شد، به جهت تقلید برادران دینی علتی نخواهد بود، و اعلم‏تر از جناب علامی فهامی قدوة المحققین و ملاذ المسلمین مجتهد جامع الشرایط، سرکار حاجی سید محمد باقر جیلانی ـ حفظه الله تعالی و طوّل عمره و اذّل عدوّه ـ بیاوردم؛ لهذا اقوال و ادای آن بزرگوار از قراری که خود مرتب ساخته، در اعمال حج بدون کم و زیاد نقل می‏کنیم. اول فرمایش سرکار ایشان است....».

مناسک مرحوم شفتی برای سالها مورد استفاده حجّاج بوده و نسخه‌های فراوانی از آن وجود دارد.[43]

 

[1] .‌‌‌‌ اکسیر التواریخ، (اعتضاد السلطنه، بکوشش کیانفر، تهران، 1370)، ص 213

[2] .‌‌‌‌ تذکره خاوری، (به کوشش میرهاشم محدث، تهران، 1379) ص 33

[3] .‌‌‌‌ همان ، ص 71

[4] .‌‌‌‌ همان، ص 145، در باره فرزندان وی نیز بنگرید: تاریخ ذوالقرنین  (خاوری شیرازی، تهران، 1380)، ج 2، ص 1128؛ ناسخ التواریخ (بخش قاجاریه، محمد تقی سپهر، تهران،1377) ، ج 1، ص 538

[5] .‌‌‌‌ تاریخ ذوالقرنین (تهران، 1380)، ج 2، ص 996

[6] .‌‌‌‌ حکایت چرایی این ماجرا که شیرین هم هست را بنگرید در: تاریخ عضدی، (چاپ نوایی، تهران، 1355)، ص 14

[7] .‌‌‌‌ تذکره گلشن محمود، (محمود میرزای قاجار، تصحیح میرهاشم محدث، تهران، 1394)، ص 97 ـ 98

[8] .‌‌‌‌ اکسیر التواریخ، ص 217. گفتنی است که کتاب اکسیر التواریخ بین سالهای 1253 تا 1258 نوشته شده و مولف آن علیقلی اعتضاد السلطنه فرزند چهل و هفتم فتحعلی شاه از مادری ارمنی به نام گل پیراهن است.

[9] .‌‌‌‌ ناسخ التواریخ، تاریخ قاجاریه، ج، ص 538

[10] .‌‌‌‌ تذکره مدینه الادب، عبرت نائینی (تهران، مجلس، 1376)، ج 1، ص 535

[11] .‌‌‌‌ تاریخ منتظم ناصری، (اعتمادالسلطنه، تهران، دنیای کتاب، 1363) ج 3، ص 1623

[12] .‌‌‌‌ تاریخ عضدی، ص 41

[13] .‌‌‌‌ تاریخ نو (جهانگیر میرزا پسر عباس میرزا)، به کوشش عباس اقبال، (تهران، 1384) ص 95 و 97

[14] .‌‌‌‌ تاریخ ذوالقرنین، ج 2، ص 1043 ـ 1044. در باره عبارت دیگری در باره حکومت وی در قم بنگرید: جامع جعفری، (محمد جعفر طرب نائینی، تهران، انجمن آثار ملی، 1353)، ص 99

[15] .‌‌‌‌ گنجینه آثار قم، ج 1، ص 421

[16] .‌‌‌‌ تاریخ کاشان (ضرابی، به کوشش افشار، تهران، 1378)، ص 93. مدرسی همزمان کیکاوس میرزا را حاکم قم و کاشان دانسته است. تربت پاکان،  (قم، 1353) ج 1، ص 29 (پاورقی)

[17] .‌‌‌‌ سفرنامه سدید السلطنه، (مشهد، 1362) ص 104

[18] .‌‌‌‌ سفرنامه سدید السلطنه، ص 114

[19] .‌‌‌‌ به کوشش فاطمه قاضیها، تهران، سازمان اسناد ملی، 1381

[20] .‌‌‌‌ سفرهای ناصر الدین شاه به قم، ص 147

[21] .‌‌‌‌ تربت پاکان، ج 1، ص 52

[22] .‌‌‌‌ تربت پاکان، ج 1، ص 29 (پاورقی).

[23] .‌‌‌‌ تربت پاکان، ج 1، ص 55، کتابه‌های حرم مطهر حضرت معصومه (س)، (منوچهر ستوده، قم، مرعشی، 1375)، ص 27

[24] .‌‌‌‌ تربت پاکان، ج 1، ص 262 ـ 263

[25] .‌‌‌‌ تربت پاکان، ج 1، ص 274

[26] .‌‌‌‌ تربت پاکان، ج 1، ص 275 ـ 276

[27] .‌‌‌‌ همان، ج 1، ص 321

[28] .‌‌‌‌ همان، ج 1، ص 348

[29] .‌‌‌‌ کتابچه تفصیل احوالات دارالایمان قم، (محمد تقی ارباب بیک) چاپ شده در فرهنگ ایران زمین، ج 22، ص 65 به نقل از تربت پاکان، ج 2، ص 227

[30] .‌‌‌‌ قم نامه، (مدرسی طباطبائی، قم، 1364)، ص 105

[31] .‌‌‌‌ همان، ص 110

[32] .‌‌‌‌ شرح حال رجال ایران، (تهران، زوار، 1357) ج 3، ص 179

[33] .‌‌‌‌ تاریخ عضدی، ص 115

[34] .‌‌‌‌ ذریعه، ج 9، ص 509؛ مکارم الاثار، ج 4، ص 1334: «او از خواص کیکاوس میرزا حاکم قم بوده). تاریخ قم (محمد حسین ناصرالشریعه، تهران، رهنمون، 1383)، ص 366

[35] .‌‌‌‌ حقائق الاخبار ناصری، ج 2، ص 78؛ و بنگرید: مکارم الاثار، ج 3، ص 837 (از تاریخ اصفهان)؛ رجال و مشاهیر اصفهان (جناب، اصفهان، شهرداری، 1385)، ص 156 ـ 157.

[36] .‌‌‌‌ این شخص خود از علما بود و رساله کوچکی در مناسک هم از وی به شماره 19068 در کتابخانه مجلس برجای مانده است.

[37] .‌‌‌‌ شرح این ماجرا را بنگرید در: روضه الصفا، (کیانفر، تهران، 1380) ج 10، ص 8521

[38] .‌‌‌‌ ناسخ التواریخ، بخش قاجاریه، ج 1، ص 1085؛ مراة البلدان، (اعتمادالسلطنه، تهران، 1367) ج 2، ص 990

[39] .‌‌‌‌ جشن نامه استاد سید احمد اشکوری، (به کوشش رسول جعفریان، تهران، علم، 1392) صص 19 ـ 124

[40] .‌‌‌‌ همان، ص 108

[41] .‌‌‌‌ احوال وآثار نقاشان، ج 1، ص 82 و بنگرید: اثر آفرینان، (تهران، 1384) ج 1، ص 251

[42] .‌‌‌‌ خاطرات و اسناد حسین قلی خان نظام السلطنه مافی، (به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1362) ج 1، ص 207

[43] .‌‌‌‌ بنگرید: فهرستواره دستنوشته‌های ایران «دنا»، ج 10، ص 28 ـ 29

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ