۵۴۳۳
۰
۱۳۹۳/۰۴/۰۱

زندگی، تحصیل، تحقیق/ مصاحبه با استاد سید احمد اشکوری

پدیدآور: سید احمد حسینی اشکوری

خلاصه

متن زیر مصاحبه ای است با استاد سید احمد حسینی اشکوری که در جشن نامه ایشان چاپ شد.
(1) جناب استاد اشکوری! ما می خواهیم از زندگینامه شما شروع کنیم. پدر، مادر، تولد، محل تولد و...

این جانب سید احمد فرزند سید علی فرزند سید حسن (آصف آگاه) حسینی اشکوری طبق نسب نامه ای که در دست داریم، نسب به عبدالله فرزند امام محمد باقر(ع) می رسد و حسینی نسب می باشیم.

(2) آیا خانواده شما روحانی بودند؟ چه خاطراتی یا اسنادی از آنان باقی مانده است؟

پدرم مرحوم سید علی اشکوری در نجف اشرف چشم بدین جهان گشود. پس از گذراندن کلاس های مدرسه «علوی» که ایرانیان در نجف تأسیس کرده بودند، به درس حوزوی پرداخت و در مرحله سطح و خارج از شیخ عبدالحسین رشتی و شیخ شعبان گیلانی و شیخ ضیاءالدین عراقی بهره برده و تقریرات اصولی استاد اخیر را نوشته است. پس از درگذشت وی، به درس دیگری حاضر نشد و سال های آخر عمر را در اثر ناراحتی شدید چشم نتوانست به تدریس و کارهای علمی دیگر ادامه دهد. در عبادات کوشا و با دوستان حسن سلوک داشت، مشکلات اقتصادی را با بردباری تحمل می کرد و هیچ گاه دست نیاز دراز نکرد.

جدم مرحوم سید حسن اشکوری متولد در «کیارمش» از قرای اشکور، پس از فراگرفتن مقدمات علمی، به نجف اشرف آمد و اندکی محضر درس مرحوم ملا محمد کاظم آخوند خراسانی را درک کرد و پس از درگذشت وی، به درس مرحوم میرزا علی شیرازی حاضر می شد. جدم، که هنگام کودکیم او را دیدم پیر و ناتوان در حالت انزوا به سر می برد، بسیار کم حرف و به حال خود بود، بدین جهت خاطره خاصی از وی در ذهن ندارم جز اظهار محبت به کودکان فرزندانش، گرچه او را گاهی آزار کودکانه می دادند.

مادرم بی بی زهرا اسلامی فرزند شیخ احمد شیخ الاسلام لشکاجانی، از عالمان برجسته منطقه و مورد احترام و تکریم مردمان آنجا بود. زنی وارسته، در زندگانی قانع، خانه داری کدبانو بود، با دعا و قرآن انسی خاص داشت، با این که از سواد بی بهره بود دارای اطلاعات دینی نیکویی بود، در شوهر داری و تربیت فرزندان بدون چشم داشت خاص کوشش می کرد.

چهارمین فرزند خانواده ام و شب سیزدهم ربیع الاول 1350 در نجف اشرف زاده شدم و در همان شهر تا چهل سالگی روزگار گذراندم. سا ل های کودکی و نوجوانی و جوانی را با مشکلات فراوانی درگیر بودم، ولی با لطف الهی موانع دانش طلبی و علم اندوزی را با صبر و بردباری برطرف ساختم و توانستم تا حدی خود را بسازم.

اجداد ما از عالمان بسیار محترم اشکورات بودند و مردمان آن مناطق عقیدتی وافر بدانها داشته و دارند و گاه کراماتی برای آنان نیز نقل می کنند. در حال حاضر چون از منطقه دوریم و رفت و آمدی نداریم، اسناد و مدارک مربوط به خاندان از بین رفته و جز نسب نامه چیزی در دست نداریم.  

(3) از پدر و اجداد چه خاطره ای دارید؟ والد گرامی شما از کسانی بوده اند که در زمان حضور انگلیسی ها در عراق بوده اند. آیا در این رابطه همه از ایشان خاطراتی دارید؟

پدرم خوش مجلس و زیبا بیان و دارای محفلی گرم بود. مکرر به ایران سفر کرده و با قشرهای مختلف آشنا و رابطه دوستانه داشت. طبعاً دارای خاطرات جالبی بود که در این گفتگوی مختصر فرصت بازگویی آن ها نیست.

انگلیس را بزرگ ترین کانون استعمار می دانست و بر این باور شواهد و داستان های گوناگونی نقل می کرد، بعضی از آن ها دیده های خودش و بعضی شنیده هایی از دیگران.

به یکی از نقل هایش در این فرصت بسنده می کنم. می گفت:

در یکی از روزهای حصار نجف و زد و خوردهای نجفیان با انگلیس ها، شخصی با لباس محلی بین دو درب مسجد هندی در آغاز بازار قبله، بر فراز کرسی که با خود آورده بود به فحاشی و ناسزا به حصارکنندگان استعمارگران سخنرانی پرشوری کرد و آن چه را که توانست حتی فحش های رکیک به زبان آورد. مردم جمع شده به شعار دادن پرداختند و ضد انگلیس ناسزا می گفتند. پس از پایان یافتن سخنرانی آن چنینی، سوی انتهای بازار می رفت و من دنبال او به راه افتادم. در آخر بازار یکی از درب های سور شهر نجف معروف به «باب الزغیره» «درب کوچک» بود، درب بسته و پشت آن گروهی از ارتش انگلیس مستقر بودند، سخنران چون به درب رسید با انگشت تلنگری مخصوص زد و درب کوچک میانه درب بزرگ اندکی باز شد و چند لیره طلاب در دست وی ریخته شد. لیره ها را شمرد گویا آن ها را کم دیده اعتراض کرد. به او گفته شد که بعضی فحش ها را در هنگام سخنرانی نگفتی. گفت: آن ها بسیار رکیک بودند و مرا شرم آمد که بر زبان آورم. گفته شد: قرارداد همان بود و طبق قرارداد بیش از این حق نداری.

پدرم از این داستان داستان های این چنینی، نتیجه می گرفت که پیر استعمار حتی فحاشی به خودش را وسیله ای برای گسترش و استحکام پایه های قدرت می دهد و نباید به شعارهای ظاهری مغرور شد. پدرم عقیده داشت: باید ملت ها همواره بیدار باشند و با چشم بصیرت به رویدادهای سیاسی بنگرند گر چه به ظاهر ساده و ناچیز باشند.  

(4) اولین سال های تحصیلی شما در کجا بود؟ خاطره ای از اولین یا معلمان اولیه دارید؟

در حوزه علمی نجف به تحصیل شروع کردم. پدرم اولین استادم بود که صرف میر را برایم تدریس می کرد. روشی سخت در تدریس داشت و متوقع بود که متن و همه حاشیه هایی که در جامع المقدمات آمده یکجا بفهمم و حفظ کنم. گویا متوجه شد که این روش سنگین و موافق درک برای چنین مبتدی نخواهد بود، لذا استادی دیگر برایم تعیین کرد و نسبتاً مرا آزاد ساخت.

به نظر من، مشکل نوآموز حوزه های ما این است که اساتید و مدرسین توجه به این نکته ندارند که دانش آموزانشان، مخصوصاً در مرحله اول تحصیلی، باید قواعد ادبی را حفظ کنند و به خاطر بسپارند و می توانند در مراحل دوم و سوم هدف هر یک از قواعد را درک کنند. چون اساتید فهم قواعد را از مبتدی توقع دارند، روند پیشرفت علمی را برای وی کند می کنند و امکاناً او را از دانش طلبی باز می دارند.

چون طبعاً به کتاب خوانی، از آغاز فراگیری الفبا علاقه داشتم با میل درونی به دروس حوزی پرداختم. با صراحت یادآور می شوم که از آغاز تحصیل تا گذراندن مرحله مقدمات هیچ گونه تشویقی از من نشده است. وسایل تحریر نداشتم، کتاب های درسی را باید از نسخه های وقفی استفاده کنم، کاغذم از کیسه های شکرپاره که در کوچه پیدا می کردم تأمین می شد، مرکب را از دوده های اجاق ها می ساختم. با همه این مسائل شاد بودم که تحصیل می کنم و علم می آموزم. اینها را می گویم تا نوجوانان بدانند که چه مشکلاتی را پشت سر گذاشته ایم و چگونه خود را ساخته ایم.  

(5) برادران شما چه می کنند؟ آیا آنها نیز مانند شما روحانی هستند؟ چه شد که طلبه شدید؟

برادران من سید نورالدین و سید محمدرضا در سلک روحانیت می باشند و مراتب تحصیلی را در نجف اشرف طی کرده اند. در حال حاضر به وظیفه ارشاد و فعالیت های علمی اشتغال دارند. محیط خانوادگی ما علمی دینی بود و بدون شک این محیط در ما اثرگذار می توانست باشد.  

(6) تحصیل علوم دینی را در نجف چطور آغاز کردید؟ چه مراحلی را پشت سر گذاشتید؟

برنامه تحصیلی ام کاملاً سنتی و به روش قدیم حوزه ها بوده است. از کتاب های در مجموعه «جامع المقدمات» شروع کردم تا کتاب های «مکاسب» و «رسائل» و «کفایة الأصول». البته در روزهای تعطیلی به بحث در کتاب های مربوط به علم کلام و تفسیر و ادب عربی اشتغال داشتیم و ایام ماه مبارک رمضان به درس های اعتقادی و اخلاق حاضر می شدیم. و در نتیجه تعطیل های درسی ما بسیار کم و فراورد علمی چشم گیر بود.

من فقط مرحله مقدمات و سطوح را طی کردم و موفق به حضور در درس های خارج فقه و اصول نشدم. از آنجا که عقیده دارم باید طلاب علوم حوزوی تخصصی کار کنند تا بتوانند کاملاً فردی مؤثر باشند و نیازهای علمی حوزه دینی را رفع نمایند، معتقدم طلاب باید تا مرز درس خارج، دو مرحله مقدمات و سطوح را به طور کامل و با جدّ و جهد طی کنند. وانگهی در هر رشته ای که علاقه دارند به طور تخصصی و دقیق در آن رشته کار کنند. چون اگر دو مرحله یاد شده فاضلانه طی شود، با پایه هایی استوار، دانش های تخصصی را می توان پیش برد، ولی اگر طلاب دارای برنامه ای این چنینی نباشند، به جز اتلاف وقت و سرگردانی بهره ای از عمر خود نخواهند برد.

بنابراین اندیشه، به تحقیق نسخه های خطی و فهرست نگاری و شرح حال دانشمندانمان پرداختم و به استفاده های علمی گذرا از بزرگان حوزه بسنده کردم.  

(7) از استادان خود نام ببرید. چه خاطره مهمی از آنها دارید؟

بیشتر استفاده های درسی من از شیخ محمد رشتی و شیخ محمد مدرس افغانی و شیخ غلام رضا باقری اصفهانی و شیخ مجتبی لنکرانی بود و سال هایی که در کاظمین و بغداد اقامت داشتم نزد شیخ فاضل لنکرانی شرح باب حادی عشر و بخشی از شرح تجرید را خواندم و نزد شیخ هادی شِطیط قسمتی از شرح لمعه را خواندم. جز این استادان درسی، از محضر جناب میرزا حسن بجنوردی و سید یحیی مدرسی یزدی بهره های فراوانی بردم و پس از انتقال به قم خصوصاً شب های شنبه در منزل مرحوم سید حسین قاضی از جلسات خصوصی علامه طباطبائی صاحب «المیزان» به صورت سؤال و جواب بهره ها داشتم. حضور عالمان برجسته را همواره مغتنم شمرده فرصت استفاده از محضرشان را از دست نداده و نمی دهم.

هر یک از استادان و فرهیختگان یاد شده دارای اخلاق و روش تدریسی خاص به خودشان داشته اند. مثلاً مرحوم افغانی در آغاز درس می گفت: بحث امروز به دانستن پنج مقدمه ضرورت دارد، ولی مطلب را که بیان می کرد می دیدیم که دو مقدمه از پنج مقدمه برای فهم آن مفید و بقیه ضرورت نداشت. همچنین تکرار در بیان و این که سخن را چند مرتبه بازگو کند، چون گاهی اعتراض می کردم که این روش وقت بر است می گفت: رعایت حال شاگردان ضعیف را در نظر دارم.

مرحوم شیخ مجتبی لنکرانی درس هایش آمیخته به طنز و شوخی بسیار بود و گویا نمی توانست بدون چاشنی مزاح، مطلبی را توضیح بدهد. البته دارای بیانی نیکو بود و مقدمات را نیکو توضیح می داد و به طور شایسته نتیجه می گرفت و بدین روش، مسائل مشکل و پیچیده را آسان می ساخت و برای شاگردان کمک خوبی بود.

مرحوم باقری اصفهانی با بیان شیرین خود کوشش داشت آنچه را که در متن کتاب آمده، به شاگرد تفهیم کند و ضمن گزارش مطلب به حاشیه نمی رفت چنان که بعضی از استادان به حواشی می پردازند و اصل را گنگ و نامفهوم می سازند.

مرحوم شیخ فاضل لنکرانی در مقبره فرهاد میرزا مدخل صحن کاظمین(ع)، از صبح زود تا هنگام ظهر اشتغال می ورزید. با شاگردان دوست بود و گشاده رو، خوش بیان و به آسانی مطلب را به شاگرد انتقال می داد. تقریباً تمام علما و فضلای کاظمین از محضر درسی ا ش به گونه ای استفاده کرده و هرکس هر درسی درخواست می کرد، از تدریسش امتناع نمی نمود.

ویژگی استادان و عالمانی که من خوشه چین علم آنان بودم، فروتنی، تواضع، حسن اخلاق، دلسوزی برای شاگرد، سعی در بهره رسانی علمی به بزرگ و کوچک بود. این صفات نیکو شاگرد را به استاد و استاد را به شاگرد نزدیک می کرد و نوعی پیوند روحی بین آنان به وجود می آمد. هر دو را تشویق می کرد که بیشتر و بهتر در پرورش علمی کوشا باشند.

(8) شما مدتی را هم در بغداد به سر بردید. چند سال طول کشید؟ چه شد که دوباره به نجف اشرف برگشتید؟

رفتن به بغداد در اثر پیش آمدی ناگوار بود. چهار سال در کاظمین اقامت داشتم و روزها به انگیزه کاسبی به بغداد می رفتم و در سال آخر دارای مغازه  لوازم تحریر فروشی در بازار «سرای» بودم. وضع کسبی من بسیار خوب بود و مغازه ام دارای رونق خاص و پرمشتری بود. اگر به کارم ادامه می دادم پیش بینی می شد آینده ای سرشار از ثروت باشد. ولی ثروت اندوزی مرا خوشایند نبود و کشش علمی مرا به نجف کشاند. به یاد دارم که هنگام فروش مغازه و تصفیه حساب ها مرا روانی خواندند. اما روانی نبودم و دانش دوستی بود که همه چیز را دگرگون کرد و به اقامت در حجره ای بسیار تنگ در مدرسه آخوند وسطی نجف اشرف انتقال داد.  

(9) آن زمان چه مقدار ایرانی در نجف بود؟ آیا حوزه نجف یک حوزه ایرانی بود یا عربی؟

در نجف و کربلا ایرانیان بسیاری زندگی می کردند. گروهی پدرانشان به این دو شهر مهاجرت کرده و تربیت شده عراق به شمار می آمدند. اما بیشتر ایرانیانی که در نجف بودند طلاب علوم دینی یا مردمانی بودند که به انگیزه مجاورت در شهر علوی اقامت گزیده بودند. احتمالاً دو سوم طلاب حوزه ایرانی و یک سوم عرب یا از ملیت های دیگر بودند.

خاندان های علمی عرب در نجف، مانند آل جواهری و آل کاشف الغطاء و آل حکیم و آل بحرالعلوم و آل سِمیسِم و آل حمامی و آل یس و آل راضی و مانند اینان دارای جایگاهی والا بودند، و در عصر ما مرحوم سید محسن طباطبائی حکیم مرجع اعلای شیعه به شمار می آمد. ولی طلاب برجسته و مراجع ایرانی غلبه داشتند و بروز و ظهور علمی ایرانیان بر دیگر ملیت های حوزوی امتیاز داشت و طلاب ایرانی گرمی خاصی به درس و بحث ها می دادند و با جدیت بیشتر به فراگیری دانش می پرداختند.  

(10) وضعیت نشر کتاب نجف اشرف چگونه بود؟ شما اولین بار در کجا با تحقیق و پژوهش آشنا شدید؟

بیشتر کتاب هایی که در نجف نشر می شد مربوط به حوزویان بود، و چون امکانات مالی این گروه محدود و جنبه تجارتی گسترده ای نداشت، کتاب ها از حیث چاپ و کاغذ و جلد به صورت مطلوب و روزپسند انجام نمی گرفت و آن چه که به چاپ سپرده می شد، در نسخه های اندک چاپ می شد. پس از بغداد، نجف حایز مرکز دوم چاپ و نشر عراق بود و با محاسبه وضع آن روزگار می توان گفت نجف در تألیف و نشر موفق بود.

هنگامی که از بغداد به نجف بازگشتم، مقداری پول داشتم و چون بنا داشتم که از حقوق شرعی و شهریه حوزه استفاده نکنم، با قناعت روزگار می گذراندم. پس از چندی اندوخته ام پایان یافت و به فکر کاری افتادم که زندگیم را تأمین کند و مزاحم درس و بحث نباشد و با دانش پیوندی داشته باشد. بهترین وسیله را در تصحیح فرم های چاپی یافتم و با تماس با بعضی از چاپخانه ها بدین کار مشغول شدم. تصحیح کتاب مرا به تحقیق و احیای آثار قدما سوق داد و چاپ کتاب «امل الآمل» در دو جلد و «مجمع البحرین» در شش جلد اولین تجربه تحقیقی من می باشد.  

(11) درباره کتابخانه های آن وقت نجف بفرمایید. مهمترین کدام بود؟

مهم ترین کتابخانه های شخصی آن عصر کتابخانه شیخ محمد سماوی بود که حدوداً دارای هفتصد نسخه خطی و بیش از چهارهزار کتاب چاپی بود. در نسخه های خطی این کتابخانه نسخه های منحصر به فرد و نفیس یافت می شد. کتاب های چاپی آن مهم و همه جلد کرده و پاکیزه بود. پس از درگذشت سماوی چهارصد و پنجاه نسخه خطی وی برای کتابخانه عمومی آیت الله حکیم خریده شد و تعدادی از دیوان های آن را شیخ محمد علی یعقوبی خرید، چند نسخه از خطی هایش را در کتابخانه مدرسه مستنصریه بغداد دیده ام. کتاب های چاپی این کتابخانه توسط حاج کاظم کتبی در بازار حراج به فروش رفت و پراکنده شد.

مرحوم شیخ علی کاشف الغطا کتاب های خطی و چاپی مهمی فراهم آورده بود. کتاب هایش توسط فرزندش شیخ محمد حسین کاشف الغطا به مدرسه علمیه خاندان کاشف الغطا منتقل شد با افزودن کتاب های چاپی متفرقه دیگر، برای این کتابخانه در سال های اخیر با تشویق و پشتوانه مالی حضرت آیت الله سیستانی ساختمانی ساخته شد تا کتابخانه ای عمومی باشد.

کتابخانه حسینیه شوشتری ها را می توان تنها کتابخانه عمومی دانست که در آن سال ها مورد استفاده همگان بود. این کتابخانه دارای مجموعه ای از کتاب های خطی و چاپی بود بدون تنظیم مخصوص و تنها سید محمد علی امام شوشتری می دانست که چه کتابی در کدام رف نهاده شده است و او هم مدیر بود و هم کتابدار و گاه از دستبرد بعضی رندان در امان نبود. پس از تخریب حسینیه در عصر حکومت بعث معلوم نشد که کتاب ها چه شد.

مدارس علمیه نجف دارای کتابخانه بودند. بیشتر کتاب هایشان درسی و مورد استفاده طلاب ساکن در مدرسه بود که به رسم امانت در اطاق هایشان نگهداری می شد. اغلب کتاب ها چاپ سنگی و گاه نسخه های خطی بود.

با تأسیس کتاب های عمومی منظم «مکتبة الامام امیرالمؤمنین» و «مکتبة الامام الحکیم» نجف مرحله فرهنگی جدیدی را در این تجریه کرد و فرصت بیشتری برای مؤلفان و محققان پیش آمد و سبب شد که کتابخانه های عمومی دیگری تأسیس شود.  

(12) فهرست کتابخانه آیت الله حکیم از کارهای شما در نجف اشرف است. آیا فهرست نویسی و کار با نسخه خطی را از آنجا شروع کردید؟ از کتابخانه آیت الله حکیم چه در ذهنتان مانده است؟

شروع در تحقیق کتاب «امل الآمل» مرا به نیاز شناسایی نسخه های خطی و امتیاز تاریخی و تصحیحی آن ها رهنمون شد. دریچه ای جدید به رویم باز شد و احساس کردم که شناخت و معرفی نسخ خطی، کلید آشنایی با فرهنگ اصیل دینی می باشد. در پی این احساس به کاوش در نسخه های خطی بعضی از مدرسه های علمی پرداختم و به درخواست کتابخانه آیت الله حکیم برای فهرست نگاری نسخه های آنجا پاسخ مثبت دادم و به کار شروع کردم.

با عجله نسخه ها پس از شماره گذاری در دفتر کتابخانه ثبت شد و فیش هایی برای دستیابی مراجعه کنندگان ترتیب دادم. البته این مرحله اول که با شتاب زدگی انجام گرفت دارای کاستی هایی بود که می باید در فرصتی بیشتر فهرستی منظم برای چاپ تدوین شود که این کار را شروع کردم.

کتابخانه آیت لله حکیم تنها کتابخانه نجف نبود، هفتاد و اندی شعبه در شهرهای عراق داشت و چند شعبه در خارج کشور. هدف از تأسیس شعبه های داخل عراق این بود که مرکزی برای گردآمدن جوانان و توجیه آنان باشد و به طور غیر مستقیم فرهنگ صحیح اسلامی بدان ها تفهیم شود. آیت الله حکیم به من دستور داد که از فروع کتابخانه نجف بازدید کنم و چگونگی وضع آن ها را گزارش دهم. در سه سفر، به شهرها و مراکز مختلف رفتیم و برای هر یک از کتابخانه ها گزارشی با عکس تهیه شده و به حضرتش تقدیم داشتیم.  

(13) نقش شیخ محمد رشتی که مسؤول کتابخانه آیت الله حکیم بود، در مباحث نسخه شناسی و... مغفول باقی مانده است. درباره وی چه چیزهایی می دانید؟ چه نقشی در توسعه کتابخانه آیت الله حکیم داشت؟

مرحوم شیخ محمد رشتی به اضافه مقام علمی بسیار مدیر و کاردان بود. نزدیک ترین نزدیکان آیت الله حکیم و مورد اعتماد وی بود. کارهای مربوط به اداره حوزه بدو سپرده شده و با حسن اخلاق و حوصله و تأنّی و کاردانی تمشیت می کرد. سعی داشت که مراجعه کنندگان به وی رضایت خاطر داشته باشند. مخصوصاً می کوشید نیاز نیازمندان را رفع کند. از اختیارات وسیعی که به وی داده شده بود، هیچ گاه سوء استفاده نکرد و لذا زندگیش ساده و بی تجمل بود.

به کتاب تعلق خاطر داشت و امتیاز نسخه های خطی را نیکو می شناخت، در کتاب های چاپی و تشخیص چاپ های مختلف مهارت داشت. تأسیس کتابخانه آیت الله حکیم بدین انگیزه بود که کتاب های وابسته به دروس طلاب در غرفه جدید البنائی ملحق به مسجد هندی، بزرگ ترین مرکز درس و تدرس حوزه فراهم آید تا مراجعه طلاب به منابعی که احتیاج دارند آسان شود. با همّت و کوشش شیخ ما در اندک مدت، کتابخانه ما، یکی از دو کتابخانه برجسته نجف به حساب آمد.  

(14) نحوه جدا شدن شما از کتابخانه آیت الله حکیم سرگذشت خاصی دارد. می توانید جزئیات آن را بیان فرمایید؟

هیچ گاه از کتابخانه آیت الله حکیم جدا نشدم. با این که از بعضی دست اندرکاران آنجا گله هایی داشتم، تا دو روز قبل از هجرت به ایران به کار فهرست نسخه های خطی و بازنگری نوشته های گذشته ام ادامه دادم و در این راستا دویست و نود نسخه را برای چاپ معرفی کردم. دستور خروج ایرانیان و خطرات امنی که احساس می کردم مرا مجبور به مهاجرت کرد و کار ناتمام ماند.

(15) در نجف اشرف زمان شما کارهای تحقیقی مهمی انجام شده بود. مثل الغدیر، الذریعه و... شما نجف اشرف آن زمان را چگونه تعریف می کنید؟

حوزه نجف اشرف، حوزه هزار ساله شیعه بود و مسلمانان و شیعیان جهان از عصر شیخ طوسی و تأسیس این پایگاه عظیم نظر علمی و دینی خاصی بدین حوزه داشتند و با همه مشکلاتی که دولت های غیر شیعی مسلط بر عراق پیش روی این حوزه کهن سال قرار می دادند، همواره پربار بود و در امتداد تاریخ آثار علمی مختلف ارزنده ای عرضه کرده است. در عصر ما نیز این حوزه، نه تنها آثار فقهی و اصولی برجسته داشت، بلکه در علوم عقلی و کلامی و تفسیر و ادبیات و دیگر شاخه های علمی و فکری، بدون سر و صداهای پوشالی، پیش قدم بود. اما جوّ حاکم بر عراق و نبودن امکانات کافی برای نشر دانش ها و افکار و دشمنی های بعضی مخالفان نجف، بزرگ ترین سدی بود که نجف نتواند حرکت کافی داشته باشد و آن گونه که هست شناخته شود.  

(16)  دانشوران و محققانی که آن کارهای تحقیقی مهم را تألیف کردند بسیار بودند. خاطرات شما از این دانشوران باید مهم باشد. شما با چه کسانی بیشتر مرتبط بودید؟

با مراجع عظام و دانشوران و مؤلفان پرکار ارتباط نزدیک داشتم. و طبعاً از آنان خاطرات بسیار و جالب دارم که بیان همه آن ها فرصت وسیعی می طلبد. نکته ای که آموزنده است و می توان از اغلب آن فرهیختگان یاد کرد ساده زیستی و به دور بودن از تجمّلات مادی بود. چون دانش طلبی هدف نهایی طلاب حوزه در سطح های مختلف بود، با زندگی ساده می ساختند و قناعت را پیشه می کردند و از تجمّل به دور بودند. البته نمی خواهم بگویم صد در صد افراد حوزه چنین بودند ولی اغلب این گونه روزگار می گذراندند.

مرحوم شیخ اسد حیدر مؤلف کتاب ممتاز «الامام الصادق والمذاهب الأربعه»، کتابش را در شش جزء به چاپ رساند. به چاپخانه «الآداب» مقروض شد و فروش کتاب برابر با قرض ها نبود، ناچار به فروش کتاب های مرجعی که در منزلش داشت، بود. آیت الله حکیم از موضوع اطلاع پیدا کرد، دستور داد کتاب هایش خریده شود به عنوان کتابخانه عمومی و پس از دو سه هفته دستور داد کتاب هایش را بازگردانند و گفت: این کتاب ها وسیله و ابزار کار شیخ می باشد و باید در اختیار داشته باشد. کسانی که کتاب یاد شده را دیده اند می دانند که کتاب تحقیقی مذهبی ممتازی است و مؤلف آن در جمع مواد و تألیفش زحمت فراوان کشیده، و این چنین کوشش چند ساله خود را عرضه می کند. از قرارداد با مؤسسه ای یا درخواست حق التألیف از ناشری خبری نبود.

مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی مؤلف دو اثر گران سنگ «الذریعه» و «اعلام الشیعه» با سطحی پایین تر از سطح متوسط قناعت می کرد و آن چه داشت به تهران می فرستاد تا فرزندش آقای منزوی اجزای ذریعه را به چاپ رساند. تابستان گرم نجف را تحمل می کرد و بدون تهویه مطبوع، حتی بدون «پنکه» به کار گردآوری مواد کتاب هایش می پرداخت و هیچ گاه شنیده نشد که از این وضع گله ای داشته باشد.

این جانب که وضع زندگیم بهتر بود و شاید بعضی از دوستان به من رشک می بردند، با داشتن شش فرزند، خانه ای شصت و یک متری داشتم. دارای دو اطاق، غرفه همکف برای عائله و اطاق بالا کتابخانه و دفتر کار و غرفه پذیرایی. از این وضع خوش بودم و روزی چهارده یا پانزده ساعت کار می کردم و شاداب بودم که چیز یاد می گیرم و نیاز به اتلاف وقت به درب این خانه و آن خانه نیستم.

هر اثری که چاپ می شد، گویی که هدیه ای بسیار گرانبها به من داده اند و عمری جاوید یافته ام. این زندگی بسیار ساده و بی آلایش بزرگ ترین لذت حوزویان بود به دور از حرص در گردآوری مال و منال. هنگام مهاجرت از عراق تمام اثاث خانه را فروختم و قرض هایم به بقال و عطار و قصاب را پرداختم و با نیم گونی کتاب و هفتصد و پنجاه تومان به قم رسیدم.  

(17) از سید هبة الدین شهرستانی برایمان بگوید؟ رابطه شما با وی چقدر بود؟ گویا کتابی را که ایشان در علم نجوم نوشته بود ترجمه کردید؟

به روزگار اقامتم در کاظمین و بغداد، گاه به «مکتبة الجوادین» که مرحوم شهرستانی در صحن مقدس کاظمین تأسیس کرده بود، برای استفاده می رفتم. حضرت شهرستانی در کتابخانه یاد شده غرفه ای خصوصی داشت و آثار چاپ نشده شخصی اش با همه نامه و اسناد مربوط به وی در آن غرفه نگهداری می شد و تقریباً هر روز قبل از ظهر از بغداد به کاظمین می آمد و در آن غرفه مهیا برای پذیرایی دیدارکنندگان بود. ترددم به کتابخانه وسیله ای برای آشنایی با وی بود.

با این که نابینا بود، در لباس و آن چه تعلق به وی داشت پاکیزه بود. عبا و قبا و لباده و حتی کفشش از پارچه های گرانبها به یک رنگ تهیه می شد. در نهایت نظم بود و حلب هایی دارای عناوینی زیر نیمکت غرفه اش نهاده شده و نامه های وارده و آن چه تعلق به وی داشت هرکدام در حلب مربوط به عنوان خاص نهاده می شد. حافظه اش، جز دو سال آخر عمرش، قوی و آنچه را که دیده و شنیده بود به یاد داشت. خوش بیان و شیرین سخن بود و با اخلاقی نیکو و چهره ای شاد به سؤال ها پاسخ می گفت. به فراوانی عناوین مؤلفات و نگاشته هایش علاقه داشت و بیشتر کتاب هایی که برایش نام می برند، چیزی نیست جز مقاله هایی با صحائفی محدود. در نوشته هایش متجدد مآب بود و گاه نظراتی مطرح می کرد که مورد انتقاد قرار می گرفت، ولی در بیشتر آثارش را دارای آرا و افکار استوار می باشد و به فرهنگ دینی روزگارش خدمت کرده است.

تصادفاً کتاب «الهیئة والاسلام» را دیدم، در تطبیق هیئت جدید با روایات اهل بیت(ع) موفق بوده و با تواضع تکرار می کند که آن چه می نگارد موافق کشفیات روز است و امکاناً در آینده نظرات و تطبیق ها به گونه ای دیگر باشد. به کتاب علاقمند شدم اما چاپش نامطلوب بود، پیشنهاد کردم که تجدید چاپ شود به اضافه عکس های نجومی مناسب مطالب بحث شده.

سید جواب داد: در زمانی که چشمم سالم بود، در نسخه ای یادداشت هایی سودمند افزوده ام و در حال حاضر کسی را ندارم که افزودگی ها را به روشی مناسب در کتاب تنظیم کند. گفتم: اگر صلاح بدانید من این کار را انجام می دهم. ایشان استقبال کردند و نسخه را در اختیارم گذاشتند. کتاب را در نجف اشرف به صورت مطلوبی چاپ کردم و چند نسخه به خدمتش بردم. مقدمه ای را که برای این چاپ نوشته بودم، در محضرش خواندم، بسیار پسندیده و مرا با هدیه ای تشویق کرد و گفت: این هدیه نه برای تعریف و ستایش من است و نه نسخه ای از کتاب می خواهم، بلکه خداوند متعال به تو نعمتی بزرگ داده است و خوب می نویسی، قدر نعمت الهی را بدان و در خدمت به فرهنگ دینی کوشش کن.  

(18) از آقا بزرگ و علامه امینی چه خاطراتی دارید؟ با علامه امینی(ره) هم ارتباط داشتید یا ارتباط خاصی برقرار نبود؟

علامه امینی در دوستی و علاقه به مقام منیع ولایت علوی حالات غریبی داشت. هر شب در حرم مطهر با ادب روبروی ضریح مقدس دو زانو می نشست و با گریه و حالت انکسار زیارت می کرد. چنان زمزمه داشت که گویی حضرت را مشاهده می کند و با وی سخن می گوید و با تمام توجه مصایب آن حضرت را احساس می کند. در همه عمر زائری این چنینی ندیده ام. در هر مجلسی که می نشست درصدد این بود که فضایل اهل بیت را از منابع مخالفان بازگو کند و بدین طریق اثبات امامت نماید. «الغدیر» را با عقیده ای استوار نوشت و برای فراهم آوردن مواد آن، در سفر و حضر رنج ها برد و کتاب را بدون لقب خاصی برای خود چاپ کرد. دارای اندیشه هایی بنیادی بود، اما متأسفانه پیش آمدهای سیاسی و فشارهای دولت بعث عراق مانع پیشبرد کارهایش شد و بالأخره بیماری ممتد او را از هر کوششی باز داشت.

بنیاد کتابخانه عمومی «مکتبة الامام امیرالمؤمنین» به جهت کمک رسانی به طلاب و مؤمنان نهاده شد و تا حیات داشت کتابخانه رشد چشمگیری داشت. نوکاران علمی را تشویق و راهنمایی می کرد. به جوانانی که در اندیشه بحث و تحقیق بودند یاری می داد. هنگام شروع در تحقیق کتاب «مجمع البحرین» در جستجوی جایی خلوت و آرام بودم، در آن وقت کتابخانه امینی ساخته شده و مشغول تنظیم کتاب ها در قفسه بودند و هنوز افتتاح نشده بود. آنجا را برای کارم انتخاب کردم و با دوستی قبل از ظهرها می رفتیم و برای تخریج آیات به «کشف الآیات» قرآنی چاپ سنگی مراجعه می کردیم و چون شماره ها در آن چاپ بسیار مغلوط بود، سخت به زحمت بودیم. روزی مرحوم امینی به کتابخانه آمد و ما را سرگرم کار دید، چون دید که ما به زحمت هستیم به خانه اش رفت و پس از دقایقی بازگشت و کتاب قطوری را از زیر عبا درآورد، «المعجم الفهرس» بود که در آن وقت نادر و عزیز الوجود بود، چگونگی استفاده از کتاب را به ما آموخت و آن را در اختیار ما گذاشت و رفت. این لطف به قدری در من اثر گذاشت که پس از پنجاه سال هنوز فراموش نمی کنم.  

(19) چقدر با علامه آقابزرگ محشور بودید؟ خاطره ای از ایشان در ذهن دارید؟

علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی با پیری و فرسودگی و قدی خمیده، تا چند روز پیش از درگذشتش از کتاب و قلم جدا نشد. همواره می خواند و می نوشت و هیچ گاه ندیدم که از خستگی کار شکایت کند. اگر نبودن وسایل کار را در آن عصر به نظر آورید و با تعمّق در این موضوع بیندیشید، خواهید دانست که این پیر از خودگذشته چقدر کار کرده و بدون یاری گیری از کسی چه کار عظیمی را به جهان علم و دانش عرضه داشته است.

نسختی از کتاب «ریاض العلماء» دارای حواشی حاج میرزا حسین نوری و یادداشت هایی از شیخ، در کتابخانه وی بود. نیاز مراجعه به این کتاب پیدا کردم، پس از استفاده از کتاب اصرار داشت که کتاب را به رسم امانت به منزل ببرم، من عذر خواستم چون هیچ گاه کتاب خطی را به امانت نگرفته و نمی گیرم. نسخه یاد شده نادر و نفیس، ولی شیخ آن را در اختیار جوانی می نهد که به تحقیق اشتغال دارد و بدین کار سخاوتمندانه او را تشویق می کند و به کوشش علمی بیشتر وا می دارد.

روزی در محضر شیخ بودم، جوانی طلبه به حضور آمد، سؤالی داشت، شیخ پاسخ گفت، طلبه پرسید: این مطلب را چه کسی بحث کرده است؟ شیخ نام کتابی را یاد کرد، پرسید: این کتاب را دارید؟ شیخ برخاست که کتاب را بیاورد، پلکان چوبی نسبتاً سنگینی را با زحمت جابجا کرد، چون خواست بالا رود، شصت پای راست وی به گوشه پلکان خورد، از درد به زمین نشست و مقداری انگشت پا را مالش داد و بر فراز پلکان رفت و کتاب را آورد. طلبه گفت: ممکن است مطلب را ارائه دهید؟ شیخ کتاب را گشود و مطلب مورد سؤال را پیدا کرد. طلبه گفت: متن را بخوانید تا من بنویسم. شیخ چنین کرد و طلبه که کارش انجام شد بدون تشکر بیرون رفت. شاید اگر ما بودیم از بی ادبی طلبه جوان نکوهش می کردیم، ولی پیر تحقیق از راهنمایی وی شاد بود و گله ای به زبان نیاورد.  

(20) شما قبل از آمدن به قم، آیا با ایران هم مراوده داشتید؟

در سال 1389 قمری سفری به ایران آمدم. هدفم این بود که بزرگان از دانشمند و علما را بشناسم و خوشه چین دانش آن بزرگان باشم. ضمناً از کتابخانه های مهم بازدیدی داشته باشم. این سفر شش ماه به طول انجامید و به چند شهر رفتم و بهره های فراوان از فرهیختگان بردم و یادداشت های ارزنده ای از شنیده ها و دیده ها ثبت کردم که متأسفانه در شرایط استثنایی اخراج از عراق از بین رفت.

در این سفر به کرمانشاه و همدان و قم و تهران و چند شهر مازندران و گیلان و مشهد مقدس و یزد رفتم و به عراق بازگشتم. این سفر برای من بسیار پربار بود. دیدار چهره های گوناگون حوزوی و دانشگاهی برای من آموزشگاهی بزرگ بود، سرشار از آموزه های دینی و فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی، مرا به دنیایی رهنمون کرد که به خیالم نمی گذشت که چنین دنیایی را مشاهده کنم. آشنایی با مراجع معظم قم و تهران و گفتگو با دانشمندان شهرها و بعضی روستاها برای من مدرسه ای بود آموزنده. در تهران و قم و مشهد مرا برای اقامت دائم دعوت کردند ولی ناچار از بازگشت به عراق بودم. در این سفر از قرائنی به این نتیجه رسیدم که ایرانیان دیگر نمی توانند در عراق بمانند. به هنگام بازگشت به نجف خود را برای مهاجرت مهیا کردم و در اثر فشار حکومت بعث پس از چند ماه با وضعی ناخوشایند نجف را ترک کردم.  

(21) زمانی در نجف بودید، بیشتر با کدام یک از بیوت علما در ارتباط بودید؟ البته این را می دانیم که همیشه شما روی پای خود ایستاده اید.

هیچ گاه با بیتی به عنوان وابستگی مرتبط نبودم و به دفترها نمی رفتم. با احترام به بیوت مراجع، حاشیه نشینی را خوش نداشته و ندارم. به قدر لزوم با همه مراجع رفت و آمد داشتم و با خانواده های علم دوست بوده و هستم. با آیت الله حکیم و فرزندانش انسی خاص و رفاقتی ویژه داشتم و در کربلا با خاندان شیرازی نیز مأنوس بودم.  

(22) اولین آثار شما در نجف اشرف چه کتبی بود؟ امل الآمل و مجمع البحرین به کجا رسید؟

اولین کار تحقیقی ام، چنان که گفتید «امل الآمل» در دو جلد و «مجمع البحرین» در شش جلد بود. چاپ این دو کتاب مورد پسند صاحب نظران واقع شد و مرا تشویق کرد که به این راه ادامه دهم. البته کتاب «امل الآمل» به خرج کتابفروشی در بغداد چاپ شد و چون ناشر تمام پول چاپخانه را نپرداخت، مجبور شدم هجده دینار کمبود را بپردازم، فقط ناشر یک نسخه از کتاب به من داد و اگر می خواستم کتاب را به دوستی اهدا کنم از کتابفروشان می خریدم. مقداری از مجمع البحرین را به خرج خودم چاپ کردم و از ادامه نشر عاجز ماندم. ناشری چاپ شده ها را با ضرر خرید و به تحقیق آن بدون دریافت حق التحقیق ادامه دادم. این دو کتاب مکرر در ایران و بیروت چاپ شده حتی نسخه ای به من ندادند.  

(23) شما عمدتاً علاقه به شرح حال نویسی در کنار فهرست نویسی داشته و دارید؟ نخستین کارهای شما در این زمینه چه بود؟ آیا سلسله اعلام الامامیه، بنای اولیه کتاب تراجم الرجال بود؟

به نگارش سلسله ای با عنوان «اعلام الامامیه» شروع کردم بدین اندیشه که هر یک از بزرگان علمی قدیم و متأخر شیعه را در کتابی معرفی کنم. کتاب های «الامام الحکیم» و «الامام الثائر» و «الامام الشاهرودی» در این سلسله منتشر شد. ولی به جهت موانعی به این کار ادامه ندادم.

«تراجم الرجال» معلوماتی است جدید پیرامون عالمانی که در کتاب های شرح حال، نام و نشانی از آن ها در دست نیست و از روی کتاب های خطی و اجازه ها و کاغذ پاره ها و یادداشت های پراکنده استفاده کرده ام، به تدریج این یادداشت های گذرا کنار هم نهاده شده و شرح حالی کوتاه یا مفصل فراهم آمده است. گاه نام و شرح حال صاحب عنوان در کتابی آمده است، به منبع اشاره می شود و پس از کلمه «و نقول» مطالب نویافته عرضه می شود. این کتاب در چاپ سوم در چهار جلد چاپ شده و در حال حاضر به همین اندازه اضافه شده است با نمونه خط صاحبان عنوان و برای چاپ مجدد مهیاست.  بنابرین آن سلسله و این کار، دو گونه‌اند.

(24) چه شد که از نجف به قم آمدید؟ داستان هجرت شما هم باید شنیدنی باشد. آیا جزئیات آن را به خاطر دارید؟

در کتاب «الامام الحکیم» قصیده ای ضد حزب بعث و دولت حاکم عراق از شعر دکتر محمد حسین صغیر آورده ام. نشر این قصیده سبب مزاحمت «امن - اطلاعات» بعثی ها بود و صبح و شام مرا تعقیب می کردند و گاه تهدید. در اعلان رسمی اخراج ایرانیان مجبور به مهاجرت بودم، چون احساس خطر جدی می کردم. فرزندان آیت الله حکیم اصرار داشتند که در نجف بمانم، ولی چون زنان و بعضی نوجوانان را در خیابان ها گرفته و به جایی نامعلوم می بردند، ماندن در این شرایط برایم بسیار دشوار بود.

برادرم سید نورالدین را در حله گرفته به مرز فرستاده بودند، باید عائله اش را با خود راهی کنم. اداره «امن» حله اصرار داشت که آن ها را خود به مرز ببرد، با احتمال خطر به حله رفتم و پس از گفتگوی بسیار موافقت شد که عائله با من باشند. برادر دیگرم سید محمدرضا نیز به ما ملحق شد. دو کودک شیرخوار در جمعمان داشتیم و این افراد بزرگ و کوچک باید به ایران منتقل شوند. در مسیر کاظمین ساعتی برای زیارت وداع توقف داشتیم و هنگام عصر به مرز خسروی رسیدیم. بیش از دو کیلومتر ماشین ها دنبال یکدیگر ایستاده و منتظر رسیدن به گمرک بودند، باید حدوداً بیست و چهار ساعت در بیابان توقف می‌داشتیم. با وجود برف و سرمای شدید و نبودن وسایل استراحت و داشتن چند کودک کم سال خود را کاملاً بیچاره یافته و در آن حال راه به جایی نمی بردم. راننده ماشین با احتمال خطر از جاده منحرف شد و از بیراهه با وجود برف و گل ما را به چند متری گمرک رساند. با زحمت پیاده شده وارد گمرک شدیم و بدون تشریفات اداری فاصله بین دو اداره را پیاده طی کردیم. داخل گمرک ایران از جمعیت غوغایی بود، پس از کوشش فراوان برای زنان و کودکان زیر سقف جایی یافتیم و خودمان باید تا صبح روز بعد در زمین پربرف به سر بریم. ساعت هشت افسری با سؤال و جواب مختصر ما را با اتوبوس و مأموری به کرمانشاه فرستاد.

در کرمانشاه در مدرسه آیت الله بروجردی اسکان داده شدیم. جوانی که خود را مأمور ساواک معرفی کرد و کارت اداریش را نشان داد، پس از سؤال و جواب بسیار مرا به همکاری دعوت کرد با تضمین این که در هر شهری که مایل باشم وسایل آسایش برایم فراهم شود، گفتم: ما هر جا باشیم مؤمنین وسایل رفاه را برایمان فراهم می کنند، باید دولت به فکر صدها هزار آواره‌ای باشد که کوچ داده شده و راه به جایی نمی برند، باید دولت آنان را تأمین کند تا کسب و کاری بیابند و منزل و مأوایی برای خود فراهم کنند. روز بعد، از تلفزیون با دوربین ها و وسایل ضبط و عکاسی آمدند و خواستند مصاحبه داشته باشم. جواب مثبت ندادم و مصاحبه نکردم.

پس از سه روز اقامت در کرمانشاه ما را به قم آوردند و شب اول در تکیه آقا سید حسن با گروه بسیاری بیتوته کردیم. صبح زود مرحوم حاج آقا مهدی آیت الله زاده گلپایگانی به دیدنمان آمد و ما را با ضمانت شخصی آزاد کرد. ظهر مهمان حاج آقا کاظم مدرسی بودیم و عصر به منزل شیخ عبدالله جاذبی منتقل شدیم. دو روز بعد خانه ای در خیابان ورزشگاه صفائیه به دویست و پنجاه تومان اجاره کرده و بدون استمداد از کسی به کارهای خودم مشغول شدم.

این نقل و انتقال از دیدی پررنج و اضطراب بود و سبب از بین رفتن بسیاری از کوشش های فرهنگیم شد. ولی از دیدی دیگر پربرکت بود که در قم با اطمینان خاطر به کارهایم ادامه دادم و دلهره ای نداشتم. خدای را سپاس گزارم که نعمت امن و امان را روزیم ساخت و توفیق انس با کتاب و قلم را به من ارزانی داشت.  

(25) آیا مشکل خاصی سبب آمدن شما از نجف به قم شد؟ دقیقاً چه سالی آمدید؟ چه ماهی؟ چه روزی؟

سبب آمدن به قم را در بند گذشته توضیح داده ام. سال 1391 ق سال هجرت به قم بود.  

(26) آن زمان چه تصوری از قم در ذهن نجفی ها بود؟

قم را البته مرکز دوم حوزوی می دانستند و توقع داشتند که شعاع فکری و علمی و دینی آن فراگیر باشد. قم را راویان حدیث در عصر حضرات معصومین علیهم السلام «عش آل محمد» ساختند و در ایران بزرگترین پایگاه مذهب شیعه بود. نجفی ها قم را چنین شناخته و امیدوارند که در امتداد تاریخ چنین باشد.  

(27) هنگام هجرت به قم، آثار علمی و کتب شما چه شد؟ آیا آن ها را هم توانستید از مهلکه به طور سالم نجات دهید؟

چون برای نوشته ها و عکس هایی که داشتم احساس خطر می کردم، آثارم را نزد دوستی عراقی به رسم امانت گذاشتم، بعضی از آن ها را در باغچه خانه اش دفن و بعضی در معرض آفتاب و باد و باران بود و از بین رفت. کتابهایم را با اثاث منزل برای ادای قرض ها فروختم و فقط با نیم گونی کتاب به قم آمدم.  

(28) وقتی وارد قم شدید، سیره علمی و طلبگی نجف اشرف با قم چه تفاوت هایی داشت؟

بیشتر طلاب ایرانی در نجف چون از کشورشان دور بودند و هنگام اقامت در حوزه فقط دانش آموزی را هدف نهایی خود قرار داده بودند، طبعاً در تحصیل جدی بودند و به کارهای جنبی نمی پرداختند. اکثر طلاب عرب منبری بودند. اما طلاب ایرانی چون اهل زبان نبودند فرصت منبر و آمیزش مردمی را نداشتند و بدین جهت وقت بیشتری برای درس و بحث داشتند. تعطیلات در حوزه نجف کم بود، روزهای تعطیلی دارای درس و بحث هایی در علم کلام و اخلاق و تفسیر بودند و در ماه مبارک رمضان مدرسین عالی رتبه قاعده ای فقهی یا اصولی تدریس می کردند و گاه به بحثی فلسفی (البته با شاگردانی فاضل و محدود) سرگرم بودند. اما در قم، بیشتر طلاب دست رسی به شهرها و روستاهای خود داشته و در فرصتهای پیش آمده، به دیدار خویشان و هم محلی ها می رفتند، و در ماه محرم و صفر و رمضان برای تبلیغ و ارشاد از حوزه پراکنده می شوند و در نتیجه تعطیل درس ها زیاد بود. مطالعات منبری وقت بسیاری می طلبد و قهراً از جدیت در درس می کاهد.

می توان گفت: نجفی ها در تحصیل کوشاتر و قمی ها در ارشاد مذهبی پیش قدم تر بودند.  

(29) نخستین روزهای ورودتان در قم را وصف کنید؟

چنان که در بند گذشته یادآور شدم، اولین کار روزهای نخست ورود به قم اجاره خانه ای در خیابان ورزشگاه بود. سه شب اول حضرات مراجع آن عصر نجفی مرعشی و شریعتمداری و گلپایگانی برای دیدن و دلجویی سرافرازم کردند و همچنین مدرسین کرام و بعضی از طلاب در این شب ها تشریف آوردند و مرا رهین منّت خود ساختند. مقید بودم که پذیرایی ها محترمانه باشد با این که کم پول بودم. بعضی از خویشان پذیرایی ها را غیر لازم دانستند، در پاسخ آن ها می گفتم: دوست ندارم مرا نیازمند بدانند.

روز اول استقرار در خانه اجاره ای، لوازم بسیار ضروری زندگی را خریداری کردم چون اثاثی با خود نیاورده بودم. روز دوم نیم گونی کتاب هایم را روبرویم گشودم و به کار مشغول شدم. به درِ هیچ خانه ای به دریوزگی نرفتم و قناعت در زندگی را بر خوشگذرانی زودگذر ترجیح دادم. این حال دارای مشکلات و محرومیت از ظواهر مادی بود ولی خوشی داشته و دارد. هر یک از مراجع معظم مرا به کاری دعوت کرد، دعوت آیت الله نجفی مرعشی را به فهرست نگاری کتاب های خطی کتابخانه شان را پذیرفتم نه به عنوان کارمندی.  

(30) در آن زمان رفقایی در قم داشتید؟ در کجا اسکان یافتید؟ آیا با برنامه آمده بودید؟

در سفر شش ماهه ام به ایران حرکت علمی حوزه قم را از شهرهای دیگر جدی تر یافتم. به این نتیجه رسیده بودم که در قم بیشتر و بهتر می شود به کار تألیفی و تحقیقی پرداخت و حضور در حوزه بزرگ این پایگاه فرصت بیشتری برای نشر دانش می توان پیدا کرد. به اقامت در چند شهر دعوت شدم و امکاناً وضع مادی در شهرهای دیگر بهتر بود، ولی هدفم چیز دیگر و ایده ای فراتر بوده و هست.

هنگام هجرت از عراق برنامه خاصی نداشتم چون به اختیار خود نبودم. برنامه های خود را پس از استقرار در قم تنظیم کردم. با گروهی از طلاب و چند نفر تاجر و کاسب آشنایی و رفاقت داشتم اما پیش از اجاره خانه، خود را به کسی نشان ندادم تا گمان نبرند که نیازمند آنانم.  

(31) پس از ورود به قم چه برنامه ای داشتید؟ برای زندگی و برای پژوهش؟

برنامه ام برای زندگی توکل به حضرت الله و برای پژوهش همان برنامه تألیفی و تحقیقی بود که در نجف پی گیری می شد. عقیده دارم که اگر یک خط مستقیم دنبال شود بهره های فرازی کسب می شود. آنان که چند راه را می خواهند بپیمایند نیمه های راه عاجز می مانند و مخصوصاً سال های جوانی را باخته اند.  

(32) یکی از نکات جالب زندگی شما رابطه تان با سید حسین قاضی طباطبائی تبریزی(ره) است. چه شد که هنگام ورد به قم با ایشان مرتبط شدید؟ چه خاطراتی از ایشان دارید؟

مرحوم قاضی و شیخ رضا منجمی و میرزا حسن تیلی و شیخ محسن مشکینی، ساعتی پیش از ظهر در کتاب فروشی شیخ اسدالله اسماعیلیان برای استراحت و تنوع گرد می آمدند. با شیخ در نجف آشنا بودم و در سفر اول به ایران گاهی به این گروه می پیوستم. این دیدارها وسیله‌ای شد که با قاضی رابطه پیدا کنم و به تدریج رابطه ما به دوستی مبدل شد و به مرور ایام این پیوند روحی شدید شد. مکرر به من می گفت: از معاودین (کسانی که از عراق به ایران هجرت کرده اند) تو را انتخاب کرده ام و من می گفتم: از آقایان ترک ها شما را انتخاب کرده ام.

صفات پسندیده اش مرا به خود جلب کرده بود: فروتن و متواضع بود، گشاده رو و حالت تبسم داشت، نور ایمان در چهره اش هویدا بود، لباس هایش پاکیزه و اندامی دلنشین داشت، اخلاقش نیکو و در سخن هیچ گاه ندیدم کسی را آزار دهد یا غیبت کند، در معاشرت رفیق بود و خود را برتر از دیگران نمی دید، با این که در تهذیب نفس کوشا بود تظاهر نمی کرد، از کسی چیزی نمی گرفت و می گفت: شهریه حوزه برای زندگی شخصی ام کافی است و اگر آخر ماه چند تومانی اضافه داشت، به طلبه ای فقیر می داد و چیزی اندوخته نمی کرد، برای صرف غذا دعوتی را قبول نمی کرد و می گفت: همسرم مریض و من پیرم، نمی توانم کسی را در خانه ام پذیرایی کنم تنها به سفره این و آن حاضر شدن و سفره نینداختن روا نمی باشد، به خانه ای محقر قناعت کرده و از هرگونه تجمل به دور بود، جز چهار پنج طاقچه کتاب های درسی و خانه مسکونی میراثی برای فرزندانش ننهاد، به خاندان رسالت عقیده ای ویژه داشت و در مجلس حسینی که عصرهای جمعه در منزلش منعقد می شد خودش برای مشارکت و حصول ثواب پشت سماور می نشست و به واردین چای می داد.

خاطراتی که از مرحوم قاضی در ذهنم مانده از قبیل مدعیان عرفان و اهل سیر و سلوک نیست، بلکه خاطراتی است گویای صفای باطن حقیقی و عقیده استوار و ایمان بدون ریا و خودنمایی. یاد آن ها به طول انجامد. در کتابم «عرض حال» اشاره به بعضی از آن ها رفته و می توانید بدان جا رجوع کنید.  

(33) شما هنگام ورود به قم و کمی بعد از آن چند اثر را ترجمه کردید. نامه ای هم از شهید سید محمد باقر صدر خطاب به شما هست که اجازه ترجمه کتاب فدک را به شما داده است. رابطه شما با ایشان در چه حدی بود؟ آیا از نزدیک رابطه داشتید یا فقط یک رابطه کاری بود؟ ایشان شما را از کجا می شناخت؟

آشناییم با شهید صدر از ابتدای جوانی بود. به جهت نبوغ ذاتی و احاطه علمی و سعه فکری و شیوایی قلم و حسن بیان که در این بزرگ مردی می دیدم، مرا بدو نزدیک کرد. رابطه ما نه رابطه استادی و شاگردی بود، بلکه می توان گفت که علاقه قلبی بود و آثارش را دقیقاً می خواندم، البته بدون این که همه نگارش هایش قبول یا رد کنم. آن چه را که به چاپ می رساند به رسم هدیه نسختی برایم می فرستاد و من مقید به بررسی کتاب هایش بودم.

چون در آن زمان بسیاری از کتاب های کمونیستی در عراق منتشر شد و من آن ها را می خواندم، به رد و پاسخ نظرات آن ها اهتمام ویژه ای داشتم تا در گفتگو با جوانان کمونیست بدانم چه باید گفت. در نگارش های غیر حوزوی مرحوم صدر بهترین پاسخ ها را می یافتم و بزرگترین کمک فکری برای بود. کتاب های ضدّ کمونیستی نویسندگان عراق خالی از ضعف نبود و نبشته های مرحوم صدر عمیق و پربار بود، اطلاع بر آن ها در آن مقطع زمانی برایم لازم می نمود.  

(34) آن وقت نجف و قم را می توانید مقایسه کنید؟

در بند بیست و ششم اشاره ای بدین موضوع رفته است.  

(35)   اکنون با چه بیوتات یا کسانی در نجف اشرف رابطه دارید؟

در سفرهایی که پس از فروپاشی نظام بعث به عتبات داشته ام، با مراجع و بزرگان علمی حوزه نجف دیدارهایی دارم خالی از رابطه بیتی. با مراکز تخصصی و تحقیقی مرتبطم و چند بار جلسات سخنرانی تخصصی در سطح حوزه و دانشگاه داشته ام و از نظرات و برنامه های کاریم استقبال شده است.

(36) شما همیشه روی معیشت مستقل تأکید داشتید و این که از پول آخوندی استفاده نکنید. چه برنامه ای برای زندگی خود تدارک دیدید؟

برنامه خاصی برای زندگی شخصی ام تدارک ندیده ام. زندگیم نسبت به بیشتر همقطارانم ساده می باشد و چون به فکرآوری ثروت بیش از لزوم و تجملات دست و پاگیر نیستم، بحمدالله مشکلی از این جهت ندارم. کار تخصصی ام مرا تأمین می کند با این که بسیاری از کارهایم بدون پاداش مادی است و فقط به عنوان ادای وظیفه و کومک به نونهالان علم و دانش انجام می شود. سادگی زندگی و نپرداختن به ظواهر فریبنده مادی بهترین ثروتی است که به انسان ها هدیه می شود و او را از لغزش ها حفظ می کند.  

(37) آیا طلبه ها می توانند همزمان کار اقتصادی و علمی داشته باشند؟ تجربه شما چگونه است؟

اگر طلبه به فکر ثروت اندوزی نیفتد، می تواند ساعت های خود را بین علم و کسب تقسیم عادلانه کند، به اندازه ضرورت کاری بیابد که بهره مالی داشته باشد و از دانش طلبی باز نماند. ولی تجربه نشان داده است که بیشتر طلاب در اثر انتخاب کاری، از درس و بحث باز مانده اند و شیرینی پول، آنان را از لذت علم جدا کرده است.

طلاب که از حقوق شرعی ساخته شده اند و آنچه دارند از این راه دارند، از انصاف به دور است که به داد و ستدهای بازاری بپردازند. به نظرم اگر خواستند کاری مالی انجام دهند، باید کاری انتخاب کنند که نفعی برای دین و علم داشته باشد. خودم این گونه بوده و هستم و سعی می کنم خادم دین و دانش باشم.  

(38) از زندگی شخصی خود در آن روزها بفرمایید؟ چند بچه داشتید؟ جمعاً چند نفر هستید؟

زندگی شخصی من ویژگی خاصی ندارد. در نجف مانند دیگر طلاب روزگار می گذراندم جز این که شهریه حوزه را نمی گرفتم و وضع اقتصادیم وابسته بود به کارهای تصحیحی و تحقیقی و آن چه در سال های اخیر از کتابخانه آیت الله حکیم (ماهی ده دینار) دریافت می کردم. دو سال از هجرت به قم مشکل اقتصادی داشتم، چون عائله بزرگ و واردات مالی ناچیز بود. مجموعاً از زندگی خود خوش بوده و هستم، چون همیشه عقیده داشته و دارم که زندگی دارای مشکلات خواهد بود و باید با آرامش و شکیبایی هر مشکلی را حل کرد و زانوی عجز به زمین نزد.

دارای یازده فرزند می باشم، نه پسر و دو دختر. همه پسرها به کار مشغول و دارای زندگی مستقل می باشند و دخترها ازدواج کرده اند. در حال حاضر دو نفر بیش نیستیم، ولی همواره به برکت رفت و آمد فرزندان و نوه ها و مهمانان متفرقه تنها نمی باشیم.

(39) زندگی طلبگی بر شما سخت نمی گذشت؟ اکنون از چند دهه زندگی طلبگی خود راضی هستید؟

مکرر گفته ام از زندگیم راضیم، برای این که ساده زیستی را پیشه کرده ام و چون در سلک طلبگی می باشم همیشه خوشم و شکایتی از وضعم نداشته و ندارم.  

(40) اگر با تجربه امروز، شما را مخیر بگذارند بین انتخاب طلبگی یا یک محقق آزاد، کدام را انتخاب می کنید؟

اگر از طلبگی درس و تدریس و منبر و تألیف در سطح عامه و این گونه وظایف بدانید، و تحقیق را به معنی احیای میراث های فرهنگی معرفی کنید، البته انتخاب دومین بخش را برای خودم بیشتر می پسندم. در سطح ایران ده ها هزار طلبه داریم و می توانند وظایف ارشادی را انجام دهند، اما احیاکنندگان میراث هایمان اندکند و کارهای بسیاری مربوط به مواریث گذشتگان داریم که در انتظار احیاکنندگان می باشند.

اصطلاح «تحقیق» دو معنی می تواند داشته باشد: پی گیری و کاوش در موضوعی خاص از دانش ها و نتیجه گیری از یافته ها، دوم تصحیح و مهیا کردن کتابی برای چاپ به صورتی مطلوب. هر دو رشته اطلاعات علمی و ادبی فراوان می طلبد و محقق باید تأنی و دقت بسیار و حوصله در کار داشته باشد. کمتر کسی می توان واجد این شرایط باشد و راه را درست بپیماید.  

(41) شما پس از ورود به قم مدتی را در کتابخانه دارالقرآن مدرسه آیت الله گلپایگانی سپری کردید. در این باره نکته خاصی هست که بیان بفرمایید؟ فهرست های کتابخانه ایشان را شما نوشتید؟ این روی چه سابقه ای بود؟

تأسیس کتابخانه عمومی آیت الله گلپایگانی به دستور معظم له توسط آیت الله زاده مرحوم حاج آقا مهدی گلپایگانی، با کوشش و سرپرستی این جانب انجام شد و اولین کتاب های خطی این کتابخانه را من از مرحوم حاج شیخ عبدالرزاق کتابچی (12500 نسخه) از اصفهان منتقل کردم و جلد اول فهرست نسخه های خطی را به چاپ رساندم. هیچ گاه به عنوان کارمند در کتابخانه نبودم و انگیزه همکاریم فقط دانش دوستی بود و این که غنای حوزه بیشتر باشد و حوزویان بیشتر بهره برند، برای تمام آنچه را که در کتابخانه انجام دادم تقاضای مادی نداشتم و چیزی به من پرداخت نشد. خرسندم که کار مثبتی توسط من انجام گرفت و کانونی علمی برپا شد و طلاب عزیز و دیگر دست اندرکاران تحقیق و پژوهش از این کانون بهره ور می گردند.

(42) بعد از آن به کتابخانه آیت الله مرعشی آمدید. این مربوط به چه سالی است؟

پس از چند روز ورود به قم همکاری با کتابخانه آیت الله مرعشی را پذیرفتم. این در سال 1391 هجری قمری و پیش از تأسیس کتابخانه آیت الله گلپایگانی انجام گرفت.  

(43) کار اصلی شما در کتابخانه آیت الله مرعشی چه بود؟ چه شد که از آنجا جدا شدید؟

کار اصلی من در کتابخانه آیت الله مرعشی، فهرستنگاری نسخه های خطی بود، ولی در جنب این کار چاپ سلسله «من مخطوطات مکتبة آیة الله المرعشی» را به راه انداختم و چند اثر مهم از مواریث علمی عربی را در این سلسله توانستبم ـ گاه بدون داشتن این عنوان به خصوص ـ تحقیق کرده و چاپ کنبم که یکی از آن ها «ریاض العلما» میرزا عبدالله افندی در هفت جلد و «ملاذ الأخیار» علامه مجلسی در شانزده جلد می باشد.  

(44) دقیقاً چند سال و چند جلد فهرست نوشتید؟ آیا خاطراتی از آن سالها دارید؟

شاید مهمترین سبب جدا شدن من، جدی نبودن برخی از کارها بود. این حقیر علاقه به کار جدی داشته و دارم و سعی می کنم از کارهای صوری فاصله داشته باشم.

(45) آنجا که به یاد داریم شما خوش خط بودید؟ در این باره بفرمایید؟ آیا اساساً خط درشت شما هم خوب است؟ اصولاً به خط علاقه دارید؟ به کارهای هنری؟ چه سابقه ای برای این کار در ذهن شما هست؟

از کودکی و هنگامی که در مکتب خانه به آموزش کودکانه اشتغال داشتم، در خط مخصوصاً ریزنویسی تمرین می کردم و در این فن از کودکان دیگر برتر بودم. چند کتاب در روزگار جوانی به خطم چاپ شده است، اما حرفه ای، در این هنر کار نکرده ام و استاد خطاط نداشته ام. در همان روزگار گاهی خط درشت می نوشتم و تابلوهایی، نه به خط ممتاز نوشته ام. در حال حاضر بیشتر دستنویس هایم به خط نسخ و گاه به خط نستعلیق می باشد، خوانا، پاکیزه ولی معمولی. کارهای هنری را دوست دارم نه تا مرز عشق، البته هر بشری در نهادش علاقه به هنر و زیبایی نهفته شده، من هم از این خصیصه سهمی دارم و زیباپسندم.  

(46) نظم در زندگی شما مهم است. این را می دانیم. شما صبح ها همیشه و سر ساعت در کتابخانه مرعشی بودید برای ساعات دیگر خود چگونه برنامه ریزی می کردید؟

نظم در وقت و باقی شئون زندگی بهترین وسیله برای پیشبرد کارها می باشد. ما باید در استفاده از ساعت های عمر و بهره بری از فرصت هایی که پیش می آید جدی باشیم. این موضوع چون تابلویی در برابرم همیشه خودنمایی می کند. تا آنجا که امکان پذیر باشد، از وقتم استفاده می کنم گرچه فرصتی پنج دقیقه ای باشد. در حضر و سفر از قلم و کاغذ جدا نیستم و اگر حمل به گزافه گویی نکنید چند کتاب در فرودگاه ها و هواپیماها سر هم کرده ام و بعضی از آن ها چون «عرض حال» چاپ شده است. منابع مهم تحقیقی را در منزل فراهم آورده ام، ساعت هایی که در کتابخانه آیت الله مرعشی بوده ام و ساعت هایی که در این سال ها در «مرکز احیای میراث اسلامی» می گذرانم، به کارهای مربوطه اشتغال دارم و بقیه ساعت ها را در کارهای تحقیقی و تألیفی شخصی می گذرانم و هر یک از ساعت های روز را به کاری اختصاص داده ام.  

(47) همان زمان چاپخانه ای هم در قم داشتید؟ گویا به اسم خیام. این را برای چاپ آثار خودتان استفاده می کردید یا برای امرار معاش بود؟ فایده ای هم داشت؟

در چاپ کارهایم چون موضوع اتقان و زیبایی در مدّ نظر بود، در چاپخانه های متعددی با آن ها کار می کردم مشکل داشتم. این موضوع انگیزه ای شد برای تأسیس چاپخانه خیام. سیزده سال نظارت بر کارها داشتم و کتاب هایم در آنجا چاپ می شد و کتاب های دیگران را هم چاپ می کردیم ولی بخشی از وقتم تلف می شد و انگیزه مالی در این کار نداشتم و لذا چاپخانه را فروختم تا بتوانم بیشتر به کاغذ پاره هایم برسم و فرصت عمر را هدر ندهم.  

(48) یک سیری از تألیفات و آثار خود از نظر انگیزه ها و زمینه ها در دوره ای که همزمان در کتابخانه مرعشی بودید و کارهای خانه برای ما بیان کنید. (اسامی کتاب ها را دقیقاً نمی خواهیم، بیشتر روی انگیزه ها و سیر کارها تأکید داریم).

من ادعا دارم که انگیزه اصلی در کارهایم، پر کردن خلأ می باشد. کاری را که انجام می دهم باید بدان نیاز باشد، پاسخگوی احتیاجی باشد، کاری جا مانده که دیگران توجه بدان ندارند یا نیاز جدی آن را احساس نمی کنند. چند تا کتاب را باز کردن و مطالب آن ها را کپی نمودن را کار نمی دانم. هنگامی که در نجف اشرف به تحقیق و فهرست نگاری روی آوردم، مرا از طلاّب حوزه نمی دانستند و الان هم گویا طالب علم نمی دانند، اما من همچنین به کار خود طی بیش از پنجاه سال ادامه دادم و فکر می کنم تا حدودی خلائی را پر کرده ام. یکی از کارهایی که در خانه انجام داده ام، کتاب چهارده جلدی «التراث العربی المخطوط فی مکتبات ایران العامه» می باشد که در کشورهای اسلامی و مراکز علمی اروپایی جای خود را باز کرده و همواره مرا بر این فهرست عربی تشویق می کنند.  

(49) در آن سال ها مرتب شما در منزل آقا عزیز طباطبائی بودید. ارتباط شما با ایشان از چه زمانی بود؟ چه خاطراتی از ایشان دارید؟

از روزگار جوانی، مرحوم طباطبایی می شناختم. مکرر در سفرهای برون مرزی و داخل کشور مصاحب بودیم. دارای حافظه ای قوی و در مطالعه حوصله داشت و در پاسخ به پرسش های پژوهشگران، بردبار و کوشا بود، ولی در اثر اهمال کاری و عدم تنظیم در وقت و کار و بی تفاوتی نسبت به یادداشت هایی که می نوشت، فرصت انجام کاری جاوید نیافت و با درگذشتش پرونده اش بسته شد.  

(50) شما از قدیم با آیت الله روضاتی در اصفهان مربوط بودید. شاید با علمای دیگر این شهر هم. چه تصوری از ایشان و دوستان دیگرتان در اصفهان دارید؟

اصفهان یکی از مراکز و حوزه های علمی پرآوازه ایران بوده و هست. اصفهانیان دارای مواهب خدادادی هستند و در کوشش های علمی برجسته اند و می توانند مصدر کارهای گسترده ای باشند. در چند سال اخیر حرکت پربرکتی در این شهر شروع شده و اگر موانعی پیش نیاید می توان امید داشت که در این شهر فرهنگ دینی قابل ستایشی به جامعه اسلامی ارائه شود.

با فرهیختگان علمی اصفهان رفت و آمد دارم و در همان شهر یا قم یا مشهد مقدس نشست های دوستانه و علمی بسیاری با آنان داشته ام و از انفاس قدسیه شان بهره ها برده ام. با مرحوم روضاتی از دیر زمان دوستی داشتم و می دانستم که مجموعه ای از معارف اسلامی را در سینه نهفته دارد، اما بازدید کتابخانه اش پس از درگذشتش مرا به شگفتی و تعجب انداخت، صدها کتاب را با دقت از آغاز تا انجام خوانده و حواشی انتقادی یا توضیحی سودمند بر آن ها نوشته است. این برگ های زرین حکایت از کتابخوانی مداوم و دقت در بررسی و توجه به مواقع اشتباه یا سهل انگاری مؤلفان می کند. اگر این یادداشت استخراج شوند و با کارشناسی دقیق تنظیم شوند دائرة المعارف بهره وری خواهد بود.

(51) بعد از بیرون آمدن از کتابخانه آیت الله مرعشی، مرکز احیا را تأسیس کردید؟ هدفتان از تأسیس مرکز احیای میراث اسلامی چه بود؟ چه شد که به این تصمیم رسیدید که این مرکز را راه اندازی کنید؟

شاید بیش از یک سال قبل از جدایی از کتابخانه آیت الله مرعشی، به راه اندازی «مرکز احیای میراث اسلامی» موفق شدم. در کنگره «کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامی» در تالار کتابخانه آستان قدس – مشهد مقدس، سخنانی پیراموش مشکلات کتابخانه ها و محققان و چگونگی رفع آن مشکلات داشتم. از جمله راهکارهای رفع آن ها پیشنهاد تأسیس مرکزی برای عکس برداری از نسخه های خطی داخل و خارج کشور و در اختیار نهادن امکانات برای محققان بدون تشریفات دست و پاگیر معمول در کتابخانه ها بود. مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی و جناب آقای سید جواد شهرستانی در آن جلسه حضور داشتند، در مشهد و قم مکرر اصرار کردند که چنین مؤسسه ای را خود بنیان گذار باشم و آقای شهرستانی از دفتر آیة الله العظمی سیستانی هزینه های مالی را تقبّل کردند.

(52) ارتباط شما با حجت الاسلام والمسلمین شهرستانی (زید عزه) از کی شروع شد؟ این ارتباط چطور به تأسیس مرکز احیا منجر شد؟

روابط من در کربلا و نجف با حضرت حجة الاسلام والمسلمین مرحوم سید عبدالرضا شهرستانی بسیار دوستانه بود و در کارهایی فرهنگی دینی با آن مرحوم تشریک مساعی داشتم. از آن سال ها با خاندان شهرستانی آشنا بودم و همین آشنایی وسیله ای بود که با فرزند آن مرحوم، جناب سیدجواد شهرستانی آشنا بلکه دوست صمیمی باشم. اما انگیزه تأسیس مرکز، دوستی نبود بلکه دانش دوستی طرفین و حبّ خدمت به علم و دانش بوده و همچنین ادامه دارد.  

(53) درباره مرکز احیا توضیح بفرمایید. چه بخش هایی دارد؟ این بخش ها با چه هدفی تأسیس شدند؟ اکنون در چه مرحله ای قرار دارد؟ دقیقاً چند نسخه خطی دارید؟ چه قدرش فهرست شده است؟ چرا تاکنون طول کشیده است؟ آیا فهرست همه آنها بزودی منتشر خواهد شد؟

مرکز احیا، مرکزی است کاملاً در خدمت محققان و پژوهشگران با حذف همه تشریفات غیر لازم. شعارش پاسخ مثبت دادن به هر مرجعه کننده ای بدون ملاحظه جنبه های دوستی یا دشمنی و این که از چه ملیتی باشد یا چه جهت مقام رسمی یا اجتماعی را دارا باشد. بخش های مرکز با اختصار چنین است:

1- بخش عکسی ها، دارای بیش از هشتاد هزار نسخه.

2- بخش نسخه های خطی، دارای دوازده هزار نسخه.

3- بخش کتاب های چاپ سنگی، دارای بیش از سه هزار جلد.

4- بخش اسناد تاریخی، دارای بیش از هفت هزار سند.

5- بخش روزنامه ها و مجلات.

6- بخش عکسبرداری با دستگاه های مدرن.

7- بخش کامپیوتر، برای ضبط عکس و حروف چینی.

8- بخش اینترنت و اطلاع رسانی.

9- موزه نوشت افزار، موزه ای ابتکاری و جالب.

10- صالون محققین، با داشتن هجده هزار کتاب چاپی منبع.

11- مخازن کتاب های چاپی.

12- بخش صحافی و ترمیم.

(54) یکی از کارهای اصلی شما در این مرکز، فهرست نویسی است. در این زمینه کار تا کجا پیش رفته است؟

تابحال یازده جلد فهرست نسخه های خطی به فارسی و چهار جلد فهرست نسخه های عربی به عربی نوشته خودم چاپ شده، هفت جلد فهرست عکسی ها نوشته فرزندم سید جعفر چاپ شده، یک جلد فهرستواره نسخه های خطی و عکسی تنظیم فرزندم سید محمدرضا منتشر شده است. کار فهرست های نسخه های خطی و عکسی و چاپ سنگی ادامه دارد و توفیق چاپ و نشر بقیه را از حضرت حق خواستارم.  

(55) خدمات دهی شما در این مرکز چه امتیازاتی دارد؟ اصولاً در مقایسه با مراکز دیگر چه امکانات اضافی را فراهم کرده اید؟

خدمات بسیار سریع و بدون هیچ تشریفاتی و با هزینه ای ناچیز انجام می شود. در پاسخگویی به مراجعین محدودیتی در نوع یا تعداد نسخه ها در نظر نیست. درخواست کنندگان آنچه را که بخواهند در اختیار گذاشته می شود. من نشان ندارم این اندازه همکاری با محققان در کتابخانه یا مؤسسه ای انجام شود. عکسبرداری از کتابخانه های داخل و خارج کشور و خرید نسخه های خطی همچنان ادامه دارد، البته با داشتن این توان کاری خدمات دهی  ها گسترش بیشتر هم خواهد داشت.  

(56) اکنون که پس از چند سال به کارنامه خود در مرکز احیای میراث نگاه می کنید، آیا به اهداف خود رسیده اید؟ این چند سال را موفقیت آمیز می دانید؟

سال های طی شده واقعاً موفقیت آمیز بود. در هفده سال با داشتن کارمندان محدود و فقط چهار ساعت وقت کاری، بخش های پرباری که گزارش شد، حکایت از موفق بودن مرکز می کند. من در این باره از لطف الهی سپاس گزارم.  

(57) آیا کسان دیگری هم در این زمینه از شما الگو گرفته اید؟ مثلاً مرکز کاشف الغطاء در نجف اشرف تقریباً در سبک و سیاق شما کار می کند. نظرتان درباره این مرکز چیست؟

در چگونگی خدمات به محققان تا اندازه ای بر بعضی کتابخانه ها اثرگذار بوده ایم. بیشتر اهتمام مؤسسه کاشف الغطا در رشته های تحقیقی است و کمتر به عکسبرداری از نسخه های خطی می پردازد، بلکه در دو سال اخیر هیچ کاری در این جهت انجام نداده است. ما در دو سفر کاری نه چندان طولانی بسیاری از نسخه های نجف را عکسبرداری کرده ایم که جناب کاشف الغطا بدان ها توجه نداشته است.

(58) شیوه فهرست نویسی شما چندین بار مورد نقد قرار گرفته است. یکی به علت اختصار زیاد است که بسیاری از نکات از قلم می افتد و دیگری برای سرعت کار است. در فهرست نویسی مختصر، سرعت کار بالا می رود ولی آفاتی دارد از جمله این که مثلاً در مجموعه ها بسیاری از رسائل و کتاب ها که بسار مهم هم هستند از قلم می افتند. نظر شما چیست؟

من در فهرست نویسی راه وسط را پیش گرفته ام. به نظرم فهرست نسخه نویسی به جز مقاله نویسی برای کتاب است. آفتی را که یاد کردید بسیار اندک بوده و انگیزه نقد فردی خاص در این موضوع نه انگیزه نشر علم و راهنمایی صحیح بلکه نوعی عقده گشایی است. نقدکننده خود اطلاعی از این فن ندارد و به زحمت دیگران می نازد. البته انسان مصون از خطا نیست و من هم مانند انسان های دیگر دارای خطا و اشتباه می باشم و بدین کمبود اعتراف دارم. در آغاز دو جلد راهنمای فهرست کتابخانه مرعشی پاره ای از خطاهای خود را یادآور شده ام.  

(59) وضعیت فهرست نگاری در ایران را چگونه می بینید؟ آسیب ها و آفت های آن چیست و برای پیشرفت آن چه پیشنهاداتی دارید؟

فهرست نگار باید اطلاعاتی از دانش های اسلامی داشته باشد تا کتاب را درست بشناسد و درست معرفی کند. چون بیشتر نسخه های خطی عربی است، باید عربی دان باشد وگرنه راه را به غلط می پیماید. باید انگیزه فهرست نویس علم دوستی و ارج به دانش باشد نه انگیزه مادی. باید بردبار و با حوصله باشد نه شتابزده. با دانستن این شرایط و شرایطی دیگر از این قبیل، خودتان می توانید وضع فهرست نویسی را در این چند سال اخیر که این فن رواج دارد بسنجید. تفصیل گفتگو در این موضوع، فرصتی طولانی می طلبد، باشد که فرصت به دست آید و سخن به درازا کشد.  

(60) شما روی نسخه های عربی ایران تأکید دارید. چرا؟ آیا انعکاسی از انتشار فهرست نسخ عربی ایران در میان نویسندگان عرب خارج از ایران دارید؟

عقیده دارم که ایران دارای بیشترین نسخه های خطی می باشد. از طرف دیگر نسبت به هریک از کشورهای اسلامی دیگر و همچنین در این کشور بیشترین فهرست نوشته و چاپ شده است با این که بسیاری از نسخه های کتابخانه های عمومی و شخصی مان هنوز فهرست نشده است. با همه این مراتب در سطح جهانی ذخایر غنی کشورمان را نمی شناسند و نمی دانند ما چه گنجینه های بی بدیلی را داریم. چون فهرست هایمان فارسی است و کشورهای عربی و بیشتر مؤسسه های فرهنگی جهان این زبان را نمی شناسند و از استفاده از نوشته هایمان محرومند. گاه از خودم پرسیده اند که آیا کتابخانه های عمومی دارید یا نسخه های خطی در اختیارتان هست؟ پاسخ من و معرفی کتابخانه هایمان آن ها را متعجب می سازد. شاید سخنم را بیشتر و به احترام قبول می‌کنند تا  این که باور داشته باشند.

احساس نیاز به معرفی میراثمان، انگیزه ای بود که جنب فهرست های فارسیم فهرست های عربی نیز تنظیم کنم. تجربه نشان داد که این کار دارای بازدهی فرهنگی شگرفی است و می تواند کمکی به نشر دانش هایمان در سطح عرب زبانان و عربی دانها باشد. کتاب چهارده جلدی «التراث العربی» از منابع دست اول عرب قرار گرفته و این همان چیزی است که خواسته من بود.  

(61) شما به کشورهای زیادی مسافرت کردید. بهترین و ناگوارترین وضعیت نسخ خطی مربوط به کدام کشورهاست؟ ایران در مقایسه با آن کشورها در چه وضعیتی قرار دارد؟

بهترین وضع کتاب های خطی که من از نزدیک دیده ام، کتابخانه های انگلستان بود. در کتابخانه موزه بریتانیا در لندن و کتابخانه بادلیان در دانشگاه آکسفورد با رعایت همه شرایط کتابداری از جهت مخازن بهداشتی و ترمیم نسخه های آسیب دیده و فرسوده و چگونگی در اختیار محققان گذاشتن و احتیاطات لازم دیگر، ممتاز بودند.

بدترین وضع نگهداری نسخه های خطی در کتابخانه های هند و پاکستان بود. هوای مرطوب و ساختمان های قدیمی موریانه زا می باشد. برگ ها حالت شکستگی دارند و سریع از بین می روند. در کتابخانه ای که دارای نسخه های خطی ممتازی بود، وسط باغچه نیمکتی گذاشته و حدود سی نسخه روی آن در آفتاب گذاشته بودند. علت را پرسیدم. گفتند: این کتاب ها در مخزن مرطوبند و می خواهیم خشک شوند. گفتم: دو تا هواکش می تواند هوای مرطوب داخل مخزن را معتدل سازد و این گونه خشک کردن کتاب، برگ ها را بیشتر فرسوده می کند. تقریباً در هند و پاکستان نسخه ای بدون آسیب موریانه و فرسودگی از رطوبت دیده نمی شود.

در ایران آن گونه که باید و شاید قدر کتاب خطی دانسته نشده است. در مخازن کتابخانه های بزرگ، هنوز شرایط نگهداری کتاب به طور شایسته رعایت نمی شود و باید اولیای امور بیشتر بدین موضوع بها دهند و میراث گرانقدر ما را از خطرات احتمالی حفظ کنند.

(62) پاکستان و هندوستان در گذشته چه جایگاهی در حفظ میراث شیعه داشتند و الان وضعیت نسخ خطی در این مناطق چگونه است؟

هندوستان بزرگ در روزگار گذشته دارای فرهنگ اسلامی استواری بوده و دانشمندان آن سامان آثار گرانقدر بسیاری بوجود آوردند و در حفظ میراث های اسلامی سهم بزرگی داشته اند و از جهت غنای دانشی در جایگاهی والا بوده اند. اما در عصر ما در هند و پاکستان تأثیرگذاری فرهنگ انگلیس بسیار به چشم می خورد و جز قشری مخصوص علاقه ای به فرهنگ اسلامی و بومی ندارند و از این جهت می توان گفت که دانش های ما در حالت نامطلوبی به سر می برد و باید فکری جدی برای بازیافتن میراث اصیلمان بکنیم تا از خطر به دور بمانیم.  

(63) میراث غنی شیعی در کشورهای زیادی وجود دارد. شما چه پیشنهادی برای حفظ این میراث دارید؟

ایجاد ارتباط سراسری با کتابخانه ها منهای مسائل اعتقادی و اقلیمی و قومی، آموزش نگهداری نسخ خطی به روش صحیح و فنی، کمک مادی و غیر مادی برای رفع نیازهای جدی بیشتر کتابخانه ها، و عکسبرداری از نسخه ها به هدف آن که نسخه دومی از هر یک از آنها در اختیار باشد، کاری است که باید انجام گیرد.

(64) برخی به صورت طنزی تلخ می گویند: اگر غربیان یک نسخه یا شیء موزه ای را به کشورشان ببرند، باید تازه از آنها تشکر کنیم! زیرا آنها قدر این چیزها را می دانند و به خوبی از آنها نگهداری می کنند! شما این دیدگاه را می پذیرید؟

البته غربیان (مخصوصاً فرانسه، آلمان، انگلستان) کالاهای عتیقه را در منازل شخصی یا موزه های عمومی بهتر از ما نگهداری می کنند. ولی ما هم باید این چنین باشیم و قدر این میراث های گران بها را بشناسیم، نه این که به گمان نگهداری بهتر میراثمان را در اختیار دیگران بگذاریم. این گونه سخنان سخن دلال هاست نه سخن کسی که برای خود و تاریخ و فرهنگش ارزش معنوی قائل می باشد.  

(65) فرزندان شما هم کنار شما موفق هستند در این زمینه چه احساسی دارید؟ آیا آنها را افراد موفقی می دانید؟ مقصودم این است که همان انتظاری بود که از آنها داشتید؟

فرزندانم را بدون دستور دادن توجیه کرده ام. چون رخسار پدر برای فرزند الگو است. من سعی کرده‌ام عملا اثر گذار باشم. از رفتارشان گله ندارم. امیدوارم همیشه موفق باشند.

(66) بزرگترین طرح های پژوهشی و فهرستی شما کدام است؟ اخیراً فهرستی از کتابهای قرآنی که مؤلفان آنها شیعه بودند نوشتید؟ چه انگیزه ای سبب این تألیف شد؟

کتاب «التراث العربی المخطوط فی مکتبات ایران العامة» کاری است اثرگذار و گسترده، می تواند معرّف میراث مخطوطمان در بیرون از محیطمان باشد و چهره فرهنگی ما را در ورای مرزهای ایران بنمایاند. این اثر بزرگ در چهارده جلد چاپ شده است ولی هر روز عناوین یا معلوماتی بر آن می افزایم و گمان دارم که خدمت شایسته ای به دستاوردهای علمی کشورمان باشد.

«مؤلفات الامامیة» فهرستی است عربی عمومی برای تألیفات و نگارش های شیعه امامیه، در تمام رشته های معارفی و به هر زبان تحریر شده باشد، بدون ارزیابی محتوای علمی یا ارزش موضوعی یا گستردگی نگارش یا کوتاهی آن. مهم این است که تمام آثاری که یاد می شوند به اجمال معرفی می شوند، اگر چاپی است محل چاپ یاد شده و اگر نسخه خطی مهمی است محل وجود آن را در کتابخانه هایی که خودم بازدید داشته ام ذکر می شوند. شرط اصلی در این کار دیدن کتاب است نه نقل از فهرست ها یا نوشته ها یا ادعای مؤلفان یا محققان و اشخاصی که ادعای دیدن کتاب را دارند. این شرط برای آن است که کتاب باید معرفی شود و باید به روشی باشد مختصر و گویا نه به حاشیه پردازی و نه گنگ نویسی، بدین جهت باید کتاب را ببینم و آن گونه که به نظرم شایسته است معرفی کنم. بخش مهمی از این کار انجام شده و همواره در گسترش است. تا خدا چه خواهد.  

(67) کار مربوط به شرح حال معاصران به کجا رسیده؟ آیا قصد دارید بزودی آن را منتشر کنید؟

شرح حال معاصران به نام «حسن الأثر فی اعلام القرن الخامس عشر»، کاری است جنبی و بنای چاپ آن را به این زودی ندارم.  

(68) خودتان کدام یک از کارهایتان را بهترین می دانید و به آنها می بالید؟

به هیچ یک از کارهایم نمی بالم. کارهایی اند نتیجه سال ها عمر، به روش و سلیقه شخصی کارهایی را ارائه داده ام و آن ها را در طبق اخلاص نهاده ام. صاحب نظران باید نظر دهند، نقد کنند یا ستایش نمایند، داوری با آن هاست نه با بالیدن من.  

(69) فکر می کنید آقای اشکوری در بیرون از وجود خودش، به کدام یک از آثارش شناخته شده است؟

شاید تألیف و تحقیق چند کتاب در روزگار جوانی در نجف اشرف بهترین وسیله معرفی بود، این گونه کارها در حوزه ها معروف نبود و طبعاً خواه ناخواه مورد توجه روشن بینان خواهد بود. سفر به کشورهای مختلف و نشست و گفتگو با فرهیختگان و داشتن مطالعات و اطلاعات جنبی می تواند سبب شهرت باشد. داشتن کارهای بزرگ چند جلدی و نسبتاً ابتکاری، سببی دیگر برای شهرت است.  

(70) زندگی روزانه خود را در چند سطر برایمان بنویسید؟

صبح پس از ادای فریضه صبح و اندکی خواندن قرآن و دعا، تا ساعت نه - منهای ده دقیقه برای صرف صبحانه – به کارهای بزرگ مشغول می شود که طی هفت سال در این ساعت ها «التراث العربی» پس از آن طی دو سال «معجم المؤلفات القرآنیة» انجام شد. اگر کار لازمی در بیرون از خانه داشته باشم در این ساعت به قدر ضرورت دنبال کارهای خصوصی می روم. چون به خانه باز می گردم به تصحیح کارهای حروف چینی شده یا بازبینی نوشته هایم می پردازم. اول ظهر پس از صرف غذا می خوابم و ساعت دو و نیم از خواب برخاسته و پس از نماز به کارهای سبک چون برگ شماری کتاب های تازه وارد به کتابخانه ام یا مطالعات جنبی اشتغال دارم. در این ساعت به مرکز احیا می روم - جز عصرهای پنجشنبه - و ساعت هشت به خانه باز می گردم. پس از صرف شام به کارهای تحقیقی و مراجعه به منابع لازم مشغولم. ساعت ده و نیم وقت استراحت است.

صبح روزهای جمعه تا ساعت نه بعضی از طلاب جوان برای سؤال و جواب های علمی تحقیقی می آیند. ساعت نه تا ظهر مجلسی در منزلم با دوستان و دیدارکنندگان دارم، بعد از ظهر جمعه و شب شنبه سهم فرزندان و خویشان و دید و بازدید خانوادگی می باشد. این برنامه روزانه با دقت در قم اجرا می شود، اگر پذیرایی مهمان های داخلی و خارجی و دیدارهای جنبی نباشد. البته نشست با دوستان و پاسخ جویندگان و راهنمایی محققان جوان را کار و انجام وظیفه می دانم و به اندازه لزوم از این گونه وقت گذرانی ها گریزان نیستم و به عنوان داشتن کار زیاد از التزام به شئون اخلاقی فرار نمی کنم.  

(71) شما مجلس روضه ای هم دارید؟ این سنت از کی در خانه حضرت عالی بوده است؟ آیا یادگاری از نجف است؟

مرحوم پدرم شب های جمعه مجلس هفتگی داشت و بیشتر شاگردان برجسته مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی که پدرم نیز از شاگردان این بزرگ مدرس حوزه بود، به مجلس ایشان می آمدند و با حضور فضلای دیگر انجمن علمی خوبی تشکیل می شد. این سنت در منزلم قبل از ظهر روزهای جمعه احیا می شود.

(72) آیا نمونه خود را در میان دیگران قابل تکرار می دانید؟

من خود را نمونه برجسته ای نمی دانم تا تکرار شود یا نشود.  

(73) از کتابخانه شخصی تان بفرمایید؟ چند جلد کتاب دارد؟ آیا همیشه در صدد جمع آوری کتاب بوده اید؟

درصدد جمع آوری کتاب به عنوان کتاب دوستی هیچ گاه نبوده و نیستم، ولی همواره برای بیشتر استفاده بردن از وقت منابع کاری خود را خریده ام، گاه با قیمت های بسیار گران. در سفرها ضمن دیدار از مراکز فرهنگی یا کتابفروشی های مهم، کتاب های خوبی تهیه کرده ام و در حال حاضر کتابخانه ام به گونه ای است که پاسخگوی محققی باشد که در رشته های مختلف تحقیق می کند. تمام کتاب ها از بهترین چاپ های تحقیق شده و چاپ اصلی تهیه شده و آن چه نیاز به جلد داشته تا حدّ امکان به بهترین جلدها جلد شده اند. مجموعه کتاب ها بیش از بیست و شش هزار کتاب است و گاه مهیای پذیرایی اهل تحقیق می باشد.

(74) غیر از کشورهای پاکستان و هند، وضعیت نسخ خطی در کشورهای عربی چگونه است؟ شما به کشورهای اروپایی هم سفر کرده اید. وضعیت نسخ خطی را در آنجا چگونه دیدید؟

وضعیت نسخ خطی در کشورهای عربی را می توان متوسط توصیف کرد. جز بعضی کتابخانه های دیرها در لبنان که وضعیت خوبی دارند ولی برای استفاده خودشان نه، برای مراجعه کنندگان غیر خودی. در اروپا نسخه ها را در بهترین شرایط نگهداری می کنند و به ترمیم و اصلاح کمبودهای نسخه بها می دهند.

(75) در کشورهای عربی وضعیت نسخ خطی، مانند نگهداری، خدمات دهی و... را چگونه دیدید؟ مثلاً شما سفری به یمن داشته اید. وضعیت یمن چگونه است؟

در کشورهای عربی، مانند کشور ما به دوستان و آشنایان و شخصیت های برجسته رسمی، خدمات نسبتاً خوبی ارائه می شود، ولی برای کسی که دستش به جایی بند نیست مشکلات و کارشکنی ها بسیار است. در یمن، چون به زبان عربی کاملاً مسلط هستم مشکلی نداشتم، مخصوصاً سفر دوم که ضمناً به فیش برداری برای کتابم «مؤلفات الزیدیة» اشتغال داشتم، در کتابخانه های عمومی و شخصی آنجا با استقبال مواجه بودم و کارهایم خوب پیش می رفت. آیا این سهل الوصولی  ها برای همه بوده و هست، نمی دانم.

(76) با اتفاقات چند سال اخیر در کشورهای عربی شما برای میراث مکتوب مسلمانان در این کشورها احساس خطر نمی کنید؟ برای نمونه هنگام اشغال عراق، یا همین چند مدت پیش در مالی، مخطوطات بسیاری به سرقت رفت یا از بین رفت. راهکار شما برای حفاظت از آنها چیست؟

خطرها بسیار جدی است. در عراق، هنگام حرکت معروف بـ «انتفاضه» مواقعی موشک افکنی شد و ضمن تخریب ساختمان ها کتاب های بسیاری از بین رفت یا چنان که شخصاً دیدم نسخه هایی نفیس آسیب دیده بود به گونه ای که قابل استفاده نبود. عکسبرداری سریع و همگانی می تواند حافظ بخشی از میراث ما باشد.  

(77) دو سال پیش بود که ناگهان در نمایشگاه کتاب دیدیم ریاض العلماء، تحقیق شما را یکی از ناشران بیروتی چاپ کرده و به فروش می رساند. واکنش شما به این ماجرا چه بود؟ به طور کل در این گونه موارد چه می کنید؟

چند کتاب از کارهایم در بیروت بدون اطلاع و اجازه به افست چاپ شده است چون «مجمع البحرین» شش جلدی و «امل الآمل» دو جلدی و «ریاض العلماء» هفت جلدی و کتاب های تکی دیگر. در ایران هم چند کتاب بدین گونه چاپ شده و امکان پیگیری قانونی هست. ولی درگیری در مسائل مادی را نمی پسندم و فرصت درگیری ندارم.

(78) آثار جدید شما چیست؟

کتاب «المفصل فی تراجم الأعلام» در پنج جلد، «الامام الحسین و أصحابه» در سه جلد، «عیون الشعر الولائی» در یک جلد، «دلیل المخطوطات» در چهار جلد، «فهرست کتابخانه میبدی» در چهار جلد، و کتاب های تکی دیگر. کار بزرگ «مؤلفات الامامیة» فراموش نشود.

(79) آیا آرزوی یافتن نسخه ای را داشته اید؟ چه نسخه ای است؟ آیا یافته اید یا هنوز پیگیر هستید؟

برای یافتن کتاب «مدینة العلم» شیخ صدوق و کتاب «اصحاب الامام الصادق» ابن عقده زیدی جارودی کوشش فراوانی داشته ام ولی تا به حال کوچکترین اثری از این دو کتاب نیافته ام.

 

 

 

 

آثار علمی استاد سید احمد اشکوری

 

الف: آثار چاپ شده

 1 - إجازات الحديث للعلامة المجلسي . طبع قم سنة 1410 ، وطهران سنة 1390 ش مع إضافات كثيرة .

 2 - الإمام الثائر . طبع النجف سنة 1386 وقم سنة 1424 مع تعديلات وإضافات .

 3 - الإمام الحكيم . طبع النجف سنة 1384 .

 4 - الإمام الشاهرودي . طبع النجف سنة 1385 .

 5 - التراث العربي في مكتبة آية اللَّه المرعشي . طبع قم 1414 في ستة أجزاء .

 6 - التراث العربي المخطوط في مكتبات إيران العامة . طبع قم سنة 1431 في أربعة عشر مجلداً .

 7 - تراجم الرجال . طبع قم سنة 1404 في جزء واحد و1414 في جزئين و1422 في أربعة أجزاء .

 8 - التعريف بالتراث . طبعت مقالات منه في مجلة « الهادي » بقم .

 9 - تلامذة العلامة المجلسي والمجازون منه . طبع قم سنة 1410 ، وطهران سنة 1390 ش 10 - حياة الشريف المرتضى . طبع النجف سنة 1385 .

 11 - دليل المخطوطات . طبع قم سنة 1397 . الجزء الأول .

 12 - راهنماى فهرست كتابخانه مرعشي . طبع قم سنة 1412 في جزئين .

 13 - السيدة سكينة بنت علي عليه السلام . طبع قم سنة 1412 .

 14 - شاعران فارسى سرا . طبع قم سنة 1426 .

 15 - عرض حال . طبع بطهران ضمن مجموعة « حديث عشق - 7 » .

 16 - على هامش الذريعة إلى تصانيف الشيعة . طبع قم 1383 ش ، ضمن مجموعة « نسخه پژوهى » المجلد الأول ، وطبع منفرداً في قم سنة 1430 .

 17 - فهرست مخطوطات خزانة الروضة الحيدرية . طبع النجف 1391 .

 18 - فهرست مخطوطات الشيخ محمد الرشتي المهداة إلى مكتبة الإمام الحكيم . طبع النجف سنة 1391 .

 19 - فهرست نسخه هاى خطى جامعة النجف الدينية - النجف الأشرف . طبع طهران سنة  1389 ش ضمن مجموعة « اوراق عتيق - 1 » .

 20 - فهرست نسخه هاى خطى خاندان ميبدي - كرمانشاه . طبع قم سنة 1423 .

 21 - فهرست نسخه هاى خطى خورشيد گرديزي - ملتان . طبع قم سنة 1422 .

 22 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه عمومى امام هادي عليه السلام - مشهد . طبع قم سنة 1418 .

 23 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مدرسه آية اللَّه بروجردي - كرمانشاه . طبع قم سنة  1422 .

 24 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مدرسه آية اللَّه خوئي - مشهد . طبع قم سنة 1419 .

 25 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه عمومى آية اللَّه كلبايكاني - قم . طبع قم سنة 1357 ش . الجزء الأول .

 26 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه عمومى آية اللَّه مرعشي - قم . طبع قم سنة 1354 - 1376 ش في سبعة وعشرين جزءً .

 27 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه امام حسن «ع» - النجف .

 28 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه دانشگاه بوعلى - همذان . طبع قم سنة 1426 .

 29 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه شخصى ميبدى - كرمانشاه . طبع قم سنة 1426 - 1429 في ثلاثة أجزاء .

 30 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه صدوقى يزدى - يزد . طبع قم سنة 1425 .

 31 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه فرهنگ وارشاد اسلامى - كاشان . طبع قم سنة  1424 .

 32 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مؤسسه آية اللَّه بروجردى - قم . طبع قم سنة 1426 في جزئين .

 33 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مؤسسه امام صادق عليه السلام - قم . طبع قم سنة  1425 .

 34 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مدرسه خان - يزد . طبع قم سنة 1426 .

 35 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مفتى الشيعه - قم . طبع قم سنة 1423 .

 36 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه ميبدي - كرمانشاه . طبع الجزء الأول منه سنة 1427 في  قم .

 37 - فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه هادى نجفى - اصفهان . طبع طهران سنة 1390 ش ضمن مجموعة « اوراق عتيق - 2 » .

 38 - فهرست نسخه هاى خطى مركز إحياء ميراث إسلامي - قم . طبع منه عشرة أجزاء 1419 - 1432 .

 39 - مؤلفات الزيدية . طبع قم سنة 1413 في ثلاثة أجزاء .

 40 - المخطوطات العربية في مركز إحياء التراث الاسلامي ، طبع منه أربعة أجزاء في قم سنة 1424 - 1427

 41 - مخطوطات دزفول ( مكتبة مدرسة النبوي ومكتبة السيد النبوي ) - دزفول . طبع قم سنة 1424 .

 42 - مخطوطات السيد الرضوي - كراتشي . طبع قم سنة 1424 .

 43 - مخطوطات مكتبة الأردبيلي - قم . طبع قم سنة 1424 .

 44 - مخطوطات مكتبة امام الجمعة - زنجان . طبع قم 1397 ضمن « دليل المخطوطات » .

 45 - مخطوطات مكتبة الامام الهادي عليه السلام - مشهد . طبع قم سنة 1424 .

 46 - مخطوطات مكتبة الجزائري النجفي - النجف الأشرف . طبع قم سنة 1424 .

 47 - مخطوطات مكتبة جلال الدين البري - مكة المكرمة . طبع قم سنة 1397 ضمن « دليل المخطوطات » .

 48 - مخطوطات مكتبة السيد الكشفي - اصفهان . طبع قم سنة 1397 ضمن « دليل المخطوطات » .

 49 - مخطوطات مكتبة السيد النجومي - كرمانشاه . طبع قم سنة 1397 ضمن مجموعة « دليل المخطوطات » و طبع منفرداً في قم سنة 1424 .

 50 - مخطوطات مكتبة عبدالعظيم الهادي - ضحيان . طبع قم سنة 1424 .

 51 - مخطوطات مكتبة فحول القزويني - قزوين . طبع قم سنة 1424 .

 52 - مخطوطات مكتبة مدرسة الاسماعيلية - شاهرود . طبع قم سنة 1424 .

 53 - مخطوطات مكتبة مدرسة الامام البروجردي - النجف الأشرف . طبع قم سنة 1397 ضمن « دليل المخطوطات » .

 54 - مخطوطات مكتبة مدرسة البروجردي - كرمانشاه . طبع قم سنة 1424 .

 55 - مخطوطات مكتبة المرتضوي - مشهد . طبع قم سنة 1424 .

 56 - مخطوطات مكتبة الميبدي . طبع الجزء الأول منه في قم سنة 1428 .

 57 - مصادر الحديث والرجال . طبع قم سنة 1432 .

 58 - معجم المؤلفات القرآنية . طبع بيروت سنة 1433 في مجلدين .

 

ب:‌ آثار چاپ نشده

 1 - آغاز و فرجام . المراحل التي يمر عليها الانسان من تكوين نطفته إلى ما بعد موته .

 2 - إجازات الحديث . مجموعة كبيرة لاجازات قديمة وحديثة كتبها العلماء لتلامذتهم أو المستجيزين منهم .

 3 - أحسن الأثر في أعلام القرن الخامس عشر .

 4 - أسبوع في النجف الأشرف .

 5 - پراكنده ها .

 6 - تحفة الزمن بإجازات أعلام اليمن .

 7 - تقديم الكتب وتقريظها .

 8 - ثلاثة أسابيع في الهند . رحلة هندية في سنة        .

 9 - حديث جولة .

 10 - حديثي مع المكتبات .

 11 - حوادث وخواطر .

 12 - ديوان الإربلي .

 13 - سرود غدير .

 14 - سمير الأديب .

 15 - شخصيات بلا رتوش .

 16 - صدف وخزف .

 17 - الطرق والمجازات إلى ما أصدرته من الإجازات .

 18 - عيون الشعر الولائي .

 19 - فهرست كتابخانه آية اللَّه رضوي - كاشان .

 20 - فهرست كتابخانه جليلي - كرمانشاه .

 21 - فهرست كتابخانه مدرسه نوربخش - بروجرد .

 22 - فهرس مكتبة الإمام الحكيم - النجف .

 23 - في رحاب الولاء . رحلة إلى العتبات المقدسة بالعراق في سنة 1429 .

 24 - قصة حياتي .

 25 - قطف الأزهار من محاسن الآثار والأشعار .

 26 - مؤلفات الإمامية .

 27 - مستدركات فهرست كتابخانه مرعشى .

 28 - المفصل في تراجم الأعلام .

 29 - مهذب الذريعة إلى تصانيف الشيعة .

 30 - نهج البلاغة في الشعر العربي .

 هذا ما عدا المقالات العربية والفارسية المنشورة في المجلات والدوريات العراقية والإيرانية، مقدمات الكتب وتقاريظ مطبوعة معها.

ج: آثار تصحیحی

 1 - اختصاص عموم النبوة بمحمد «ص» ، للسيد علي الحسيني الميبدي . طبع قم سنة  1430.

 2 - أطائب الكلم في بيان صلة الرحم ، للشيخ حسن الكركي العاملي، طبع قم سنة 1394 .

 3 - الإمام الحسين وأصحابه ، للشيخ فضل علي القزويني، طبع قم سنة 1415، الجزء الأول.

 4 - أمل الآمل ، للشيخ الحر العاملي . طبع النجف سنة 1385 في جزئين ، وطبع في بيروت وإيران مكرراً .

 5 - تاريخ ثورة النجف ، للشيخ محمد أمين صدر الإسلام الخوئي . طبع قم في المجلد الثالث من « ميراث إسلامي إيران » سنة 1416.

 6 - تبصرة المتعلمين ، للعلامة الحلي . طبع قم بدون تاريخ ، وطبع في بيروت وطهران مكرراً .

 7 - تتميم أمل الآمل ، للشيخ عبد النبي القزويني . طبع قم سنة 1407.

 8 - تسلية الفؤاد في بيان الموت والمعاد ، للسيد عبد اللَّه شبر ، حقق بالاشتراك مع الشيخ رضا أستادي . طبع قم سنة 1393 وبعدها مكرراً .

 9 - تعليقة أمل الآمل ، لميرزا عبد اللَّه أفندي . طبع قم سنة 1410.

 10 - تكملة أمل الآمل ، للسيد حسن الصدر . طبع قم سنة 1406 وبيروت 1407 . الجزء الأول.

 11 - جمل العلم والعمل ، للشريف المرتضى . طبع النجف سنة 1387 .

 12 - حياة الزهراء بعد أبيها الرسول «ص» ، للشيخ فضل علي القزويني . طبع قم سنة 1426.

 13 - ديوان أبي المجد ، الشيخ محمد رضا النجفي الأصبهاني . طبع قم سنة 1408 .

 14 - الذخيرة في علم الكلام ، للشريف المرتضى . طبع قم في سنة 1411 .

 15 - الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 26 . طبع مشهد سنة 1405 ، وطبع في بيروت مكرراً .

 16 - رجال الكشي . طبع النجف بدون تاريخ .

 17 - رسائل الشريف المرتضى. طبع النجف سنة 1386 المجموعة الأولى وقم سنة         المجموعة الرابعة.

 18 - رياض العلماء وحياض الفضلاء، لميرزا عبد اللَّه أفندي الأصبهاني. طبع قم سنة 1401 في ستة أجزاء والجزء السابع طبع في سنة 1415 .

 19 - ست أراجيز ، للسيد علي الحسيني الميبدي . طبع قم سنة 1425.

 20 - شرح الأرجوزة البطيخية، للسيد علي الحسيني الميبدي . طبع قم 1425.

 21 - ضيافة الإخوان، لآقا رضي القزويني . طبع قم سنة 1397.

 22 - عقل و ذوق، لميرزا علي مظهر الأصبهاني، طبع قم سنة 1390 ش.

 23 - فضل زيارة الحسين « ع » ، للشريف الشجري . طبع قم سنة 1403.

 24 - فقه القرآن ، للقطب الراوندي . طبع قم سنة    و1405 في جزئين.

 25 - الفوائد الغروية ، للمحقق الرودسري . طبع قم سنة 1419.

 26 - فهرست آل بابويه ، للشيخ سليمان الماحوزي . طبع قم سنة 1404 .

 27 - قبس من تفسير القرآن الكريم ، للشيخ علي سماكة الحلي . طبع النجف سنة 1391 .

 28 - كتاب القضاء ، لميرزا حبيب اللَّه الرشتي . طبع قم سنة 1401 .

 29 - كشف الريبة عن أحكام الغيبة ، للشهيد زين الدين بن علي العاملي . طبع النجف سنة  1382.

 30 - اللب اللباب في غريب الفقه والحديث والكتاب ، للشيخ محمد رضا الغراوي . طبع النجف سنة 1388 . الجزء الأول .

 31 - ما نزل من القرآن في أهل البيت « ع » ، للحسين بن الحكم الحيري . طبع قم سنة 1395.

 32 - مؤلفو الشيعة في صدر الاسلام ، للسيد عبد الحسين شرف الدين العاملي . طبع النجف سنة 1385 ، وطبع في طهران بالأفست .

 33 - المجلسية ، للسيد علي الحسيني الميبدي . طبع قم سنة 1425.

 34 - مجمع البحرين ومطلع النيرين ، للشيخ فخر الدين الطريحي . طبع النجف سنة 1381 في ستة أجزاء ، وطبع في إيران وبيروت مكرراً .

 35 - معدن الجواهر و رياضة الخواطر ، للكراجكي . طبع طهران سنة 1394 .

 36 - منتخب التصانيف ، لنور الدين الأخباري الكاشاني . طبع قم سنة 1397 ضمن « دليل المخطوطات » .

 37 - منية المريد، للشهيد الثاني . طبع قم سنة 1402 .

 38 - نزهة الناظر في الجمع الأشباه والنظائر ، للشيخ يحيى بن سعيد الحلي . طبع النجف سنة  1386 وطبع في قم مكرراً .

 39 - نهج الإيمان ، لزين الدين علي بن يوسف بن جبر . طبع قم سنة 1418 .

 40 - نهج المسترشدين في أصول الدين ، للعلامة الحلي . طبع قم بدون تاريخ .

 41 - وسيلة القربة في شرح دعاء الندبة ، للشيخ علي خاكمرداني الخوئي . طبع في مجموعة «ميراث محدث أرموي» المطبوع في قم سنة 1385 ش .

 42 - وصف العلماء ، لعلم الهدى الكاشاني . طبع قم ضمن المجلد الثاني من «ميراث إسلامي إيران» سنة 1374 ش .

 43 - الهيئة والاسلام ، للسيد هبة الدين الشهرستاني . طبع النجف سنة 1381 و1384 .

د:  الكتب المترجمة من الفارسية

 1 - رابطة العالم الإسلامي ، لميرزا خليل الكمره اى . طبع قم سنة 1392 .

 2 - القرآن في الإسلام ، للسيد محمد حسين الطباطبائي . طبع بيروت سنة 1393 و1402 وطهران سنة 1404 وبعدها مكرراً .

 

 

 

سالشمار زندگی استاد سید احمد حسینی اشکوری

 شمسی   قمری

1310    1350    تولد در نجف اشرف [13 ربیع الاول]

1319    1359    ورود به مکتب خانه

1320    1360    شروع درس حوزوی

1327    1367    سفر به بغداد و سکونت در آنجا جهت کسب و کار

                        استفاده از دروس شیخ فاضل لنکرانی و شیخ هادی شطیط

1331    1371    بازگشت از بغداد به نجف و سکونت در مدرسه وسطی آخوند

 1331  1371     شروع فراگیری سطوح عالیه حوزوی

1337    1337    دریافت اجازه روایی از آقا بزرگ به عنوان اولین اجازه روایی

1338   1378     ازدواج

1338   1378     تأسیس دارالثقافه در نجف

1340   1380     اولین تجربه تألیفی و ورود به دنیای نگارش

1349   1390     نگارش فهرتس نسخه های خطی خزانه روضه حیدریه

1349   1390     سفر شش ماهه به ایران و اقامت در قم، تهران، مشهد، یزد، و سفر

                        به مازندران و گیلان و بازدید از 12000 نسخه خطی

1350   1391     اخراج از عراق و سکونت در قم

 1350   1391    تدریس در مدرسه آیت الله گلپایگانی (ره)

1350    1391    شاگردی در محضر علامه طباطبائی (ه)

1352    1393    فهرست نگاری نسخ خطی کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی

1354    1395    چاپ مجلد اول فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله مرعشی

1354    1395    اولین سفر به یمن

1354    1395    دریافت اجازه روایت از سید احمد زباره مفتی یمن و دیگران

1355                تأسیس مجمع الذخائر اسلامی جهت تحقیق و نشر آثار اسلامی

1358     1398   وفات والد سید علی بن حسن نجفی اشکوری اعلی الله مقامه

1360     1401   انتشار ریاض العلماء

1363     1404   سخنرانی در کنگره یوم الحسین (ع) در لندن

1371     1412   دومین سفر به یمن و اقامت یک ماه و اندی برای تکمیل مؤلفات زیدیه

1371   1412    دریافت اجازه های حدیثی از علمای زیدی، سید احمد زباره و...

1372   1413    چاپ مؤلفات الزیدیه

1373               سخنرانی در کنگره کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامی در مشهد

                       تأسیس مرکز احیاء میراث اسلامی

1375               ترک فهرست نویسی در کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی

1376    1418   دریافت اجازه روایی از حضرت آیت الله سید حسن قمی

1377    1997   سفر اول به ایتالیا جهت بازدید از کتابخانه ها و تهیه نسخ عکسی

1378               برگزیده شدن به عنوان فهرست نگار نمونه توسط وزارت ارشاد

1378    1998   دومین سفر به ایتالیا و سخنرانی در کنفرانس سادات و علویان

1378    1419   شرکت در کنفرانس الغدیر در لندن

           1420    شرکت در کنگره محققیَن خوانساری در خوانسار

1379               سفر به پاکستان جهت بازدید از کتابخانه ها و تهیه نسخ عکسی

1381               تقدیر از استاد در آیین حامیان نسخ خطی کتابخانه مجلس

1382               چاپ اولین جلد از نگارش های عربی با عنوان المخطوطات العربیة

1384               سفر به عراق جهت بازدید از کتابخانه ها و تهیه نسخ عکسی

1384     1424  مراسم بزرگداشت ویژه برای استاد توسط حامیان نسخ خطی

1424               شرکت در کنگره سید عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری

1428               سفر به سوریه و لبنان برای افتتاحیه مجمّع الامام الصادق (ع)

1429               سفر به عراق و بازدید و فهرست نویسی کتابخانه های نجف و کربلا

1386               سفر به هند و بازدید از کتابخانه ها در شهرهای مختلف

1387               سفر به لبنان جهت افتتاح نمایندگی مرکز احیاء میراث اسلامی ایران

1390               سفر به لبنان جهت حضور در مراسم یکصدمین شماره مجله تراثنا

1391               تأسیس موزه نوشت افزار در مرکز احیاء میراث اسلامی

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه

مصاحبه با آیت الله استادی؛ زندگی، تحصیلات، تدریس و فعالیت های علمی و فرهنگی

متن زیر مصاحبه با آیت الله رضا استادی، درباره زندگی، آثار و تالیفات ایشان می‌باشد.