۵۳۰۹
۰
۱۳۸۷/۰۵/۲۸

تجديد عاشقي (گزارش سفر عمره - مرداد ماه 1387)

پدیدآور: رسول جعفريان

خلاصه

صدای یک افغانی هم می آمد که بلند بلند در حال صحبت و به اصطلاح نصیحت مردم بود. مردم اندکی گوش دادند، بعد هم شروع به فرستادن صلوات های مکرر کردند.

 

تجدید عاشقی<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

سفر عمره امسال بنده روز 14 مرداد ماه 1387 مصادف با دوم شعبان 1429 آغاز شد. قرار بود ساعت پنج و بیست دقیقه بعد از ظهر پرواز کنیم، اما به دلیل مشکل قطعی برق، 3 ساعت طول کشید تا زائران، گیت خروجی را برای کنترل گذرنامه پشت سر بگذارند. بنابرین بیشتر مسافران، نزدیک به دو ساعت، گرمای فوق العاده داخل هواپیما را تحمل کردند تا آن که بالاخره هواپیما در ساعت 7 پرواز کرد. دوساعت و بیست و پنج دقیقه بعد در مدینه به زمین نشستیم. خروج 500 مسافر در اینجا نسبتا به سرعت انجام شد. سعودی ها وسائل و ساکها را تنها با دستگاه کنترل می کردند. استثناءا برخی از چمدانها باز شد که از آن جمله چمدان آقای مهریزی بود. چیزی از کتابهای مختصری که بود بر نداشتند. راهی هتل شدیم.

هتل ما با نام مفامبیک در سمت جنوب مسجد النبی (ص) یا به عبارتی سمت قبله است. تا کارت اتاق را گرفته و مستقر شدیم ساعت از یازده گذشته بود. نماز را خوانده و به استراحت پرداختیم.

صبح عازم حرم شده محضر رسول الله (ص) و ائمه بقیع (ع) رسیده زیارات وارده و نماز خوانده شد. پیش از این خبر رسیده بود که کنترل در بقیع شدید شده است. به نظرم اوضاع چندان تفاوتی با گذشته نکرده بود. البته در جریان سفر آقای هاشمی رفسنجانی، آزادیهایی داده بودند. مسلما به آن صورت تکرار نمی شد، گرچه آثاری از آنها باقی مانده بود و عصرها زنها، تا پشت دیوار بقیع می‌آمدند. صبح ها، در پایین دیوار بقیع، کاروانها روی زمین نشسته مشغول خواندن زیارت نامه بودند و کسی به آنان کاری نداشت. سالهاست که داخل بقیع خواندن زیارت نامه به صورت گروهی مجاز نیست، گرچه گاهی به آرامی کسی شروع به خواندن زیارت یا روضه می کند. امروز نیز همین طور بود که مأموری از آن جلوگیری کرد. لحظه ای به طرف من گفت که خواندن آداب الحرمین و مفاتیح ممنوع است. این امر تازه ای بود، چون من برای خودم می‌خواندم. این مأمور عرب به من گفت: حجی! کتاب رو ببند لطفا. عقب تر آمدم و زیارات را خواندم و  پس از آن به هتل برگشتم.

اولین صبحانه را در خدمت دوستان بودیم. افراد کاروان ما تفاوت چندانی نکرده و همان افرادی که در سفرهای گذشته در این کاروان بودند، امسال نیز در کاروان حاضرند. از علما آقایان کریمی، طاهری خرم آبادی، سیدان، گرامی، مقتدایی، حائری، شیخ حسن جواهری و علامی و دیگران بودند. امسال از آقای غیوری خبری نیست.

جمع پنج نفره ما یا اصحاب خمسه نیز شامل آقایان مهدوی راد، معراجی، عابدی، مهریزی و بنده نیز حاضر هستند. کلمه مجمع علامت اختصاری ماست. سه میم، یک جیم و یک عین.

روز سه شنبه، نخستین روز اقامت ما، بیشتر به مسائل عادی گذشت. شرکت در نماز، رفتن به حرم و همین طور استراحت. هیچ برنامه کتابخانه و غیره نبود. کار نوشتنی بنده در این ایام، تدوین و ترتیب خاطرات آیت الله کریمی بود. فکر می‌کنم بتوانم روزی پانزده صفحه نگاه کنم. اگر به همین ترتیب تا روز آخر پیش بروم، تمام خواهد شد. نکات تازه ای در این خاطرات هست که به اجبار باید با ایشان که در این سفر مانند اسفار پیشین در همین کاروان است، در میان بگذارم. ویژگی ایشان این است که 25 سال در خدمت امام بوده است.

 روز چهارشنبه هم عمدتا به کارهای عادی و نوشتنی و زیارت گذشت. عصر این روز عازم مکتبه جریر شدیم که در نزدیکی دانشگاه مدینه در انتهای شارع سلطانه هست، جایی که چندین کتابفروشی دیگر هم هست. این انتشارات که مدرن است، حدود 27 سال پیش تأسیس شده اما شعبه مدینه آن که یک ساختمان بسیار بزرگ چند طبقه است، دو سال است که افتتاح شده است. کتاب، لوازم التحریر، کامپیوتر و لوازمی از این قبیل در اینجا توزیع می شود. خود جریر، ناشر مهمی است و کتابهای داستان و تاریخ و ادب و غیره نشر می دهد. طبعا توزیع کتابهای ناشران دیگر را هم بر عهده دارد. محمد عبدالرحمان العقیل از اهالی قصیم صاحب اصلی این مکتبه است که در زمان شروع کار، آن را در یک ساختمان کوچک شروع کرد. در حال حاضر مالکیت آن، عمومی و سهام آن در بورس سعودی نیز عرضه می شود که این خود نشان از اعتبار آن دارد. این انتشارات تاکنون بیش از هزار عنوان کتاب چاپ. کرده است.

همه ما احساس کردیم که ای کاش چنین ناشر و چنین ساختمانی در قم وجود داشت.

گشتی درکتابفروشی زدیم و عناوینی را انتخاب کردیم که برخی تازگی داشت و جالب بود. خوشبختانه فهرست کتابخانه روی رایانه من بود و همین امر مانع از خرید تکراری کتابها شد.

 از کتابهای جالبی که دیدم کتاب رؤی متحده با عنوان «ردای پیامبر» بود که با عنوان بُردة النبی (ص) چاپ شده و مترجم آن رضوان السید است. تا آنجا که می دانم این کتاب در حوالی سال 1983 – 1984 چاپ شده و تاکنون به فارسی درنیامده است. این در حالی است که به چندین زبان ترجمه و چاپ شده و این بار ترجمه آن به عربی آن هم از کسی مانند رضوان السید عرضه شده است.

روی جلد کتاب، مؤلف به عنوان استاد تاریخ در دانشگاه هاروارد شناسانده شده و به عنوان مدیر برنامه امیر ولید بن طلال برای پژوهشهای اسلامی معرفی شده است. وی متولد 1940 در نیویورک است که در سال 1970 از هاروارد دکتری گرفته و پیش از آن مدتی در کمبریج هم بوده است. وی که بهایی است، چندین کتاب دارد که از آن جمله «رهبری و امامت در جامعه قدیم اسلامی»، «جنگهای صلیبی از دید بیزنطی ها و مسلمانان»، «درسهایی در شریعت اسلامی» و تعداد زیادی مقاله است.

در سال 2000 مجله Foreign Affairs کتاب بردة النبی را از جمله 75 عنوان کتاب مهمی دانست که به انگلیسی در باره عالم غیر غربی در طول قرن بیستم نوشته شده است. آقای متحده که علی القاعده رفاقتی هم با رضوان السید دارد که سه سالی استاد مدعو هاروارد بوده، مقدمه ای برای ترجمه عربی نوشته و گفته است که سالهاست در صدد است کتابی هم در باره حوزه نجف بنویسد. وی در آنجا یادآور شده است که متن انگلیسی کتاب سه بار چاپ شده است.

این کتاب شرح حال یک طلبه فرضی ایرانی است که در سال 1979 از ایران رفته و متحده از وی با نام علی هاشمی یاد می کند. داستان این کتاب شرحی است از زندگی علی هاشمی و در واقع نوع تک نگاری از زندگی یک طلبه در قم که ضمن آن شرحی از وقایع یک صد ساله اخیر ایران به خصوص از دوران مصدق به این سو در آن آمده است. به عبارت دیگر کتاب در صدد است که فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی را با محوریت زندگی طلبگی و لوازم و تبعات آن شرح بدهد.

کتاب دیگری که کوچک اما برای من جالب بود نقد کتاب «عمر و التشیع» حسن العلوی بود. وی زمانی در حزب بعث بود. بعدها از عراق گریخت و کتاب الشیعه و الدوله القومیه را نوشت و ثابت کرد که حقوق شیعیان در دوره بعثی ها از بین رفته است. پس از سقوط صدام و با آغاز جنگهای طائفی، وی کتاب عمر و التشیع را نوشت و خواست وسیله ای برای تقریب بیابد. جهت گیری کتاب دفاع از خلیفه دوم است و به همین دلیل در اینجا توزیع می شود.

یک کتاب دیگر که جلب توجه کرد، در باره تحریفی است که در نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق رخ داده است. عنوان این کتاب «عنصریة أهل الکتاب فی تحریف اسم الذبیح من اسماعیل الی اسحاق». می دانیم که در منابع تفسیری معمول مسلمانان هم همین نظریه یهودی جا افتاده و روایات آن از طریق اهل کتاب نقل شده است. خاطرم هست سالها پیش استادم سید جعفر مرتضی این مطلب را در کتاب سیره خود توضیح داده بود.

بعد از نماز عشا عازم مکتبة العلوم و الحکم شدیم. این ناشری است که در اینجا دفتر دارد، چنان که در سوریه و مصر هم شعبه دارد. ابودجانه صاحب این کتابفروشی است و شعبه ای روبروی دارالزمان نزدیک مسجد امام بخاری و شعبه ای هم در دانشگاه مدینه دارد. ابتدا به شعبه داخل شهر آمدیم. چند کتاب جدید خودش چاپ کرده بود که خریداری کردیم. بعد هم به شعبه دانشگاه رفتیم. چیز تازه ای نداشت با این حال چندین کتاب گرفتیم. در آنجا یک جوان که صورتا شکل افغانی ها بود آمد و به فارسی پرسید از کجا هستید؟ گفتم ایران. گفت که در قزاقستان زندگی می‌کند. معلوم شد از تاجیکهایی است که در زمان شوروی به آنجا برده شده اند. او فکر کرد که ما سنی هستیم، برای همین خیلی خوشحال بود. وقتی فهمید شیعه هستیم، منفعل شد. کتابی هم در باب اشراط الساعه خرید و اخبار دجال را آورد و این حدیث را به من نشان داد که دجال از اصفهان همراه هفتاد هزار یهودی خروج می کند! به او گفتم که احادیث اشراط الساعه بیش از نود درصدش کذب است. اتفاقا در همان صفحه، یک حدیث دیگر هم بود که دجال در مشرق جایی که خراسانش گویند، خروج می کند. او گفت که قبلا در حرم نبوی درس می خوانده، اما امسال در دانشگاه قبول شده است. یک برادرش هم در گرگان درس خوانده است.

روز پنج شنبه به کارهای عادی گذشت. عصر از ساعت شش تا مغرب را در کتابفروشی مغامسی بودیم که در فاصله نزدیکی با مکتبه جریر است. در آنجا که نزدیک دانشگاه مدینه است چندین کتابفروشی دیگر هم مانند مکتبه المؤیدیه و مکتبه السلفیه هست. در فاصله یک ساعت و نیم کتابهای جالب زیادی از مغامسی خریداری کردیم که البته فرصت حسابرسی نشد. کتابی با عنوان عصمة الامام که در سه مجلد و در نقد و بررسی قانون اساسی ایران بود. یک کتاب قطور دیگر هم در نقد ولایت فقیه بود. دست کم سه کتاب تازه در رد شیعه هم خریداری کردم. آثار دیگری که گرفتیم در حوزه های مختلف تاریخی و جالب بود. شب زود برگشتیم و عازم حرم شده دعای کمیلی برای خودمان خواندیم. نماز عشا را هم به جماعت خوانده و برگشتیم.

در برنامه ریزی جدید حرم، زن ها فرصت بیشتری برای رفتن به حرم دارند. علاوه بر صبح ها و عصرها، شب هم از ساعت ده تا دوازده را اختصاص به زنها داده اند. آن زمان شب ها مسجد بسته می شد، اما در طول سال گذشته، مسجد بسته نشده و تا صبح باز است.

صبح جمعه من از زیارت دوره باز ماندم. چون ساعت دقیق آن را نمی دانستم. حالا باید فرصت دیگری خودم بروم. الان که نزدیک ظهر است در هتل مشغول کار روی خاطرات آقای کریمی هستم. در عین حال نماز جمعه را هم از تلویزیون گوش می کنم. تقریبا خطبه اول که مفصل است، همه اش در باره بحث توبه بود.

عصرجمعه به کتاب فروشی مویدیه رفتیم. مکتبه نسبتا بزرگی است. تازه ترین کتاب این ناشر، کتاب نظام الخلافه بین اهل السنه و الشیعه بود. تراکت بزرگی هم زده و این کتاب را معرفی کرده بود. در معرفی آمده بود: این اثری است که تطور مفهوم امامت را در این دو فرقه نشان می دهد. چندین کتاب دیگر هم که برخی قدیمی بود و نداشتیم خریداری کردم. خوشبختانه کامپیوتر همراه بود و تکراری نخریدم. مسیر رفتن را با یک راننده وانت دو کابینه رفتیم. نوار سرودی گذاشته بود. پرسیدم چیست؟ گفت: اناشید مربوط به زهرا. آیا او را می‌شناسید؟ خندیدیم. معلوم شد شیعه است و احتیاط می کرده است. صحبت ما گرم شد. پرسیدم: آیا مغازه ای هست که سی دی این اناشید را تهیه کنیم؟‌گفت: هرگز. اینها در بحرین و منطقه شرقیه تولید می شود.

بعد از خرید، نماز مغرب را در مسجدی خواندیم. وقت عشاء شد. کنار خیابان نشسته بودیم. یک ماشین با بلندگو دعوت به رفتن به مسجد می کرد. ما در پارکی نزدیک مسجد قبلتین نماز را خواندیم. بعد هم در یک ساندویچ فروشی رفته شام خوردیم. ساعت ده بود که به هتل برگشتیم.

یک کتاب تازه در باره مدینه از سمهودی به نام ذروة الوفاء بما یجب لحضرة المصطفی خریدم. در این کتاب بحث های تازه ای در باره برخورد با قبر رسول الله مطرح شده است. اطلاعات پراکنده ای هم در باره شیعیان مدینه دارد که باید وقتی آنها را در جایی بنویسم. در واقع فصل سوم آن در باره ساکنان مدینه در قرن هفتم هجری است. سمهودی آدم شگفتی است و اهمیت او در موضوع تاریخ مدینه، بی مانند است. حیف که به رغم آن که سید حسینی است، ضد شیعه است. منبع سمهودی برای معرفی ساکنان شهر کتاب نصیحة المشاور و تعزیه المجاور از ابن فرحون (693 – 769) است که با تصحیح حسین محمدعلی شکری در سال 1417 توسط دار المدینه المنوره چاپ شده است. نسخه ای از آن را از سید انس به امانت گرفتم تا ملاحظه کنم.

صبح شنبه همراه دوستان به مرکز دراسات و بحوث المدینه المنوره رفتیم. رئیس آن مؤسسه که عبدالباسط البدر بود، مرخصی بود. احمد شعبان هم نبود. دو شماره مجله به علاوه کتاب اتحاف الزائر و  کتاب مکة و المدینة فی القرن السادس و السابع را که بر اساس سفرنامه ها نوشته شده گرفتم. قدری هم صحبت کردیم. یک محققی که البته در آنجا شاغل نبود می گفت که در باره سنگهای ورکانیه و اتفاقی که حوالی سال 750 افتاده تحقیق می کند. او مدعی بود که بر اساس برخی از اخبار در آن موقع، آتش فشانی شروع به کار کرد و دود ناشی از آن به طرف مدینه آمد. بعد از دعا و راز و نیاز و توبه مردم مسیر آن عوض شده به سمت شمال رفت. روی نقشه های هوایی، سنگهای سیاه ورکانی از جنوب آغاز شده و اندکی بالاتر از مدینه البته در فاصله سی و چند کیلومتری مدینه ادامه دارد. آن نقطه دیدنی و به قول او در حال حاضر هم سیاحتی است.

بعد از آن به کتابفروشی مکتبة العلوم و الحکم رفتیم. حساب کتابها را کرده و آنها را کارتون کردیم. از آنجا برگشته حرم مشرف شدم. نماز ظهر و عصر را در حرم خواندم و به هتل برگشته استراحت کردم.

عصر شنبه ساعت چهار و نیم همراه آقای شهرستانی و سایر دوستان به دیدن منزل سید انس الکتبی رفتیم. هفت ماهی است که به خانه جدید منتقل شده است. نزدیک سه ربع آنجا بودیم. راننده‌ای که ما را با تاکسی خود برد شخصی به نام زین العابدین و شیعه بود. می گفت که خانه پدری او در اطراف حرم بوده که با ثمن بخس از آنان گرفته اند و حالا با ساختن این هتل ها درآمد میلیاردی دارند. گویا تعداد قابل توجهی از شیعیان در این شهر تاکسی دارند. از وی پرسیدم که ازدواج کرده است یا نه که گفت نامزد دارد. پرسیدیم آیا شیعیان فقط از خودی ها زن می گیرند تا از دیگران نیز؟ گفت: خیر، ممکن است از شیعیان منطقه احساء بگیرند اما فقط و فقط از شیعیان می‌گیرند. چند روز قبل هم از یک راننده تاکسی که در قبا ساکن بود و البته شیعه نبود، پرسیدم که آیا نخاوله هم در قبا ساکن هستند؟ گفت: سابقا زیاد بودند اما اکنون کم شده اند. قبا سابقا شیعه نشین بوده اما اکنون چنین نیست، هرچند در آنجا هم فراوان هستند.

امروز خبردار شدم که در مدینه یک موزه افتتاح شده است. محل آن در خیابان قبا در نزدیکی مجموعه الکعکی در کنار بانک راجحی است. امیدوارم در این سفر بتوانم سری به آنجا بزنم. بانی آن دکتر مهندس عبدالعزیز الکعکی است که سالهای قبل او را در باغ پدرش در طریق مطار چند بار ملاقات کرده ام. هموست که کتاب معالم المدینه المنوره را نوشته که تاکنون سه مجلد آن نشر شده است. سالهاست منتظر مجلد چهارم آن هستم که تاریخ مساجد مدینه است.

عصر روز شنبه پیش از مغرب راهی مسجد قبا شدم. سرکار علیه هم بود. یک ربع قبل از اذان رسیدم. قدری قرآن و نماز خواندم. مغرب و عشاء را نیز خواندم ساعت یک ربع به هشت بود که از مسجد قبا بیرون آمدیم. با تاکسی به کعکی مول رفتیم. رئیس اداره داخلی آن با سید انس کتبی است. به دفترش رفتم و سراغ موزه را گرفتم. کسی را فرستاد تا مرا به موزه که جنب همان کعکی مول بود برساند. آدرس آن در میان شارع قباست و موزه در داخل یک کوچه در یک خانه قدیمی است. شاید مجموعا مساحت آن سیصد متر باشد. بانی آن هم همان طور که گفتم عبدالعزیز بن عبدالرحمان کعکی یعنی همان مهندسی است که کتاب چند جلدی معالم المدینه المنوره را نوشته است.

این موزه که در داخل یک فضای حدودا سیصدمتری است، اطرافش تصاویر قدیمی از مدینه است. گاهی تصویر قدیم و جدید یک مسجد آمده است. برخی از اشیاء قدیمی هم که بیشتر می توان به عنوان یک موزه اجتماعی از آن یاد کرد، در اطراف دیوارها داخل غرفه های کوچک نگهداری شده است. در وسط آن هم چندین ماکت از غزوه بدر و احد و یکی هم معالم سیره نبویه درست شده است. ماکت احد آن دقیقا همان چیزی است که بنده در کتاب آثار اسلامی مکه و مدینه آورده‌ام. خود دکتر عبدالعزیز نبود. بیرون موزه که اتاق مدخل ورودی است، نمایشگاهی از کتابها و نقشه هایی از مدینه منوره چیده شده بود. جمعا 250 ریال کتاب و نقشه خریداری کردم. عنوان آن متحف دار المدینة المنوره بود که یک کاتالوگ دو برگی هم برای آن چاپ شده است. در آن وقت تنها بازدید کننده من بودم. یک کتاب با عنوان «بقیع الغرقد» از مهندس حاتم عمر طه و دکتر محمد انور بکری خریدیم. کتاب دیگر المدینة المنورة الحدیثه و سوم کتاب الدینار عبر العصور الاسلامیه، از عبدالمجید بن محمد الخریجی و نایف بن عبدالله الشرعان، و نیز کتاب النسیج العمرانی للمدینة المنوره (الخصائص و المقومات) که از خود عبدالعزیز کعکی است. دو نقشه هم از مدینه در نمایشگاه بود که آن را نیز خریداری کردم. یک تصویر بزرگ فرضی از نخستین بنای مسجد النبی (ص) بود که بسیار عالی طراحی شده بود. این اولین بار است که چنین نقشه یا نقاشی را می‌دیدم. آن را نیز گرفتم. ساعت 9 بود که به هتل برگشتم.

امروز مجبور شدیم کارتون های کتابی را که خریداری کرده بودیم، خالی کرده و کتابها را در کارتون های کوچک تر بگذاریم. این کار نزدیک دو ساعت وقت ما را گرفت. زیرا کارتونها، هر کدام در یک کتابفروشی بود. آنها را در زیر زمین بعثه که واقع در قصر الدخیل است گردآورده، همگی به جان آنها افتاده دوباره در کارتون های کوچک بسته بندی کردیم. ظهر بود که برای نماز راهی حرم شدیم.

عصر یکشنبه عازم زیاد قبر حمزه سید الشهداء شدم. یک تاکسی گرفتم وهمراه خانواده و آقای مهریزی و خانواده ایشان به زیارت رفتیم. خدا از سعودیها نگذرد، چنین محیط با ارزشی را با راه دادن دست فروش ها در تمام بخش ها، خراب کرده اند. اصلا جای راه رفتن نبود. همه جای دنیا این مکان های خود را به درستی سامان داده، بازارچه ای در گوشه ای بنا می کنند و محیط را آرام نگاه می دارند. تنها مطلب مهم برای هیئت امر به معروف و نهی از منکر مخالفت با زیارت نامه خوانی است که چندین نفر پشت پنجره های مزار شهداء، طرف مردم ایستاده و نرده ای هم برای جلوگیری ازهجوم مردم گذاشته، آنان را نهی می‌کنند.

در بازگشت در نزدیکی همان منطقه، کنار کتابفروشی العبیکان پیاده شدیم. عبیکان ناشر بسیار بزرگ و برجسته ای است که سال قبل کتابهای زیادی از آن خریداری کردیم. کتابهای دینی و غیر دینی، همه چیز منتشر می کند. بیشتر مدرن است تا سنتی. همچنین ناشر کارهای عائض القرنی است که من هیچ وقت سر توی آنها نگذاشتم تا بفهمم. حدس می زنم مشابه چه کسانی در داخل کشور ما می نویسد. به ه رحال،عبیکان، ناشری شبیه مکتبه جریر، اما به نظرم مفصل تر است. کتابفروشی هم بزرگ بود. چند کتاب تازه خریدیم. به دلیل فرستادن کتابها، امکان خرید گسترده نبود. یک کتابچه کوچک با عنوان الدولة الصفویه و اثرها علی العالم الاسلامی چاپ سال 1429 – 2008 منتشر شده بود که خریدم. کتابچه ای است از سلسله کتاب منارات که گویا یک مجله است و گهگاه کتابچه هایی هم منتشر می‌کند. شبیه همان کتابچه هایی که همشهری لاری روزنامه اش چاپ می کند. نگاهی اجمالی کردم. با نگاه وهابی نوشته شده است.

یک کتاب جالب دیگر از نظر من کتابی در باره روابط حبشه و شبه جزیره عربستان از قدیمی ترین ایام تا دوران تسلط حبشه بر یمن بود که مربوط به مسائل پیش از اسلام است. به نظرم در فارسی و در تحقیقات مربوط به سیره نبوی جای این موضوعات خالی است؛ گرچه بعید می دانم عربها کار پژوهشی جدی در این باره بکنند که معمولا نیاز به چندین زبان دارد. ناشر آن ایتراک است که از ناشران تازه سردرآورده است. نویسنده هم استاد تاریخ دانشگاه ام القری است. در حال اگر اثر خوبی باشد باید کسی آن را به فارسی درآورد.

مغرب از عبیکان برگشتیم؛ اما به نماز نرسیدیم. قرار شد برای نماز عشاء به حرم برویم. امشب آخرین شب اقامت ما در مدینه است.

روز دوشنبه 22 مرداد آخرین روز ما در مدینه است. صبح برای نماز عازم حرم شدم. بعد به بقیع مشرف شدم و زیارت خوانده شد. کبوترهای داخل بقیع امسال خیلی زیاد شده اند و برای آنها، آن قدر گندم می ریزند که حد و حصر ندارد. پروازهای دسته جمعی آنها از روز زمین باعث برخاستن خاک در هوا می شود و قدری فضا را برای تنفس دشوار می کند.

بنده به خاطر شلوغی، پشت سر جمعیت بودم. یک نفر از عوامل نهی از معروف در لابلای جمعیت حرکت کرده و می‌گفت کتابهای دعا را ببندید. صدای یک افغانی هم می آمد که بلند بلند در حال صحبت و به اصطلاح نصیحت مردم بود. مردم اندکی گوش دادند، بعد هم شروع به فرستادن صلوات های مکرر کردند.

طبق معمول ساعت چهار از هتل خارج شدیم، ساعت پنج به سمت شجره حرکت کردیم. دو ساعت و اندی تا وقت نماز مغرب بود که به هر حال گذشت. نماز مغرب با امام جماعت اهل سنت خوانده شد الا این که حیات مسجد شجره پایین تر از محراب امام است و بنابرین توصیه که آنجا کسی برای جماعت نایستد. نماز عشاء را با امامت آقای نجفی که فعلا مسؤول دفتر بعثه در مدینه است خواندیم. قبل و بعد از نماز، کاروان ها تحت هدایت آقایان محرم شدند. شور و نشاط در کاروان های دانشجویی واقعا زیاد و توجه آنان به مسائلی که روحانی بیان می کند خاص و ویژه است. در وسط نماز می‌شنیدم که فردی پشت سر من در میان سجدتین به جای کلمه استغفار، آیه استرجاع را می خواند. تصور می‌کنم اشتباهی برایش پیش آمده بود، اما برای پرت کردن حواس ما در نماز کافی بود. به ویژه که یک بچه هفت هشت ساله را هم مُحرم کرده، لباس به او پوشانده بودند و جلوی ما نشسته بود و بدون آن که توجهی به لباسش که بد جور کنار رفته بود داشته باشد مشغول خوردن آب و پفک بود و این خود حواس نه من که عده ای دیگر را هم پرت کرده بود. قبل از مغرب هم یک زائر اصفهانی که شغلش رانندگی اتوبوس بود و دنبال یک همزبان می گشت، قریب یک ساعتی دو بلکه چهار گوش شنوا پیدا کرد و بنده و آقای مهریزی را از خاطرات تلخ و شیرین خود با لحن خاص اصفهانی به فیض رساند. بالاخره اتوبوس هتل کرد و ساعت دو بعد از نیمه شب در بیرون هتل رمادا برابر هتل شهداء در منطقه اجیاد پیاده شدیم. وسائل را به طبقه شانزدهم بردیم. آماده شده به حرم رفتیم و تا نماز اعمال را تمام کرده برای نماز هم ساعتی ایستادیم و ساعت پنج و نیم بود که برگشتیم. طبق معمول وقتی برخاستیم که بیاییم یک نماز میت هم اعلام شد که خواندیم. بعد هم دیدم که شش هفت جنازه را از باب عبدالعزیز بیرون بردند. معلوم می شود که همه مرده های روزانه مکه را اینجا می‌آورند، چون ظهر و عصر و مغرب هم جدا نماز میت هست.

در ایران در باره مسعای جدید مطالب زیادی شنیده بودیم. اختلاف میان فقها مطرح بود و این که آیا واقعا اینجا بین صفا و مروه هست یا نه. تا این اواخر می‌گفتند نظر برخی از مراجع این نیست، اما بالاخره متخصصین و اهل تاریخ و کسانی که قدیم ها را به خاطر داشتند مشکل را حل کردند. موقتا مسعای جدید را اندکی عقب تر درست کرده اند تا مسعی قدیم آماده شود. علی القاعده یکی را برای رفت و دیگری را برای برگشت خواهند گذاشت. یکسره مشغول کار هستند. خاک و سر و صدا هم کم وبیش هست.

سالهاست که به مکه و مدینه مشرف می‌شویم و هر سال، گوشه ای در حال تخریب و بازسازی است. اما خرابی امسال در مکه به قدری وسیع و بی سابقه است که دیدنی است. بسیاری از هتل ها و بازارچه های سمت شمال مسجد الحرام در منطقه شامیه تا شعب را تخریب کرده اند. هتل بزرگی روبروی بیمارستان اجیاد با نام الصفوه ساخته اند که امسال افتتاح شده است. پشت آن هم زمین بزرگی را با مسطح کردن کوه ها آماده کرده و یقینا در حال ساختن هتل دیگری هستند.

پس از رسیدن به هتل به جز خواب کار دیگری نمی توانستیم انجام دهیم. به رغم خستگی از حوالی ساعت 9 با سروصدای زیادی که ناشی از دستگاه های کوه کنی بود بیدار شدم. در اینجا غالبا هتل ها شیشه های دو جداره دارند، به طوری که حتی اگر در کنار مسجد النبی یا مسجد الحرام باشید، صدای اذان را نمی‌شنوید. اما این دستگاه ها به قدری صدای خشنی دارند که اصلا امکان ادامه خواب نبود. برخاستم و مشغول کار شدم. در طول اقامت یک هفته ای مدینه به جز کار خرید کتاب، نیمی از خاطرات آقای کریمی را هم مرتب کردم.

ظهر برای ناهار به هتل الشهداء رفتیم. در لابی هتل یک نقشه از حرم شریف مکی با دست کشیده و قاب کرده بودند. بسیار جالب بود. اسامی اماکنی که در مرز حرم بوده آورده اند اما نقشه داخل شهر آن ناقص است. تصویری از آن خواهم گرفت. یک هندی هم با چرخ و بساطش در لابی ایستاده بود و بخور داشت و چیزی شبیه چای یا قهوه هم تعارف می‌کرد. امسال کلاس هتل شهداء بالاتر رفته و اجازه بردن غذا و مشابه را در اتاقها نمی‌دهند. مراسم ناهار ما هم که دو سال پیش در طبقه چهارم بود، امسال به سالنی در طبقه دوم منتقل شده بود و روی میز و صندلی بود.

اما هتل رمادا که یک سالی است افتتاح شده، هرچه ظاهرش شیک بود، باطنش مزخرف و به لحاظ مدیریت هم ضعیف بود. اتاق های آن غالبا تنگ و کوچک بود. درها خراب، آب گرم ساختمان رنگ زنگ زدگی داشت و حتی وضو گرفتن با آن دشوار به نظر می‌آمد. نماز مغرب و عشای روز سه شنبه را در حرم خواندم. در راه هرچه سراغ کافی نت گرفتم، گفتند اطراف حرم ممنوع است و فقط در عزیزیه وجود دارد. به هتل رمادا که رسیدم سراغ کافی نت هتل را گرفتم. گفت نداریم. پرسیدم چرا؟ گفت برای این که هتل جدید است و هنوز آماده نشده است. به او گفتم: این چه هتل جدیدی است که همه در و پیکرهایش خراب و فرشهایش کثیف است؟ تعجب کرد؟

امروز یکی از دوستان کتابچه‌ای را که نامش پناهگاه توحید یا حصن التوحید بود به بنده داد و گفت، دو روز قبل آن را در بقیع توزیع می‌کردند. این کتاب ترجمه برخی از پرسشها و پاسخهایی است که در باره مسائل مربوط به توحید و شرک و همین طور چند مسأله دیگر از سوی علمای وهابی مطرح شده است. از جمله مباحثی که مفصل به آن پرداخته شده مسأله جشن گرفتن و بزرگداشت نیمه شعبان و همین طور روزه گرفتن آن روز است. در این کتابچه به تفصیل توضیح داده شده است که موافقان و مخالفان به چه ادله ای استناد کرده اند. این بحث، ربطی به تولد امام زمان (ع) در این روز ندارد و یک بحث داخلی بین خود اهل سنت در حول و حوش موضوع بدعتهای عبادی سالانه و ماهانه است که از قدیم مطرح بوده است. علمای شام از حمله مکحول به احیای این شب باور داشتند. بعدها غزالی و دیگران از جمله اوزاعی که از فقهای قدیمی شام است آن را قبول کردند. اما حنابله از جمله ابن رجب و ابن تیمیه و عده ای دیگر آن احادیث را ضعیف می‌دانند. هرچند به اعتراف همین کتابچه، از خود احمد بن حنبل اثباتا و نفیا چیزی در این باره روایت نشده است. معمولا در سعودی نسبت به بزرگداشت این شب حساسیت دارند و یک وجه مخالفت میان وهابی ها و دیگران همین امر است. در وسط کار یک طعنه ای هم به لیلة الرغائب ماه رجب زده شده و نماز آن شب را هم که غزالی در احیاء‌ العلوم آورده محکوم کرده است.

صبح روز چهارشنبه که قدری از خستگی ها کاسته شده بود، راهی عزیزیه شدیم. در قدم اول به مکتبه الاسدی رفتیم. کتابهای تازه زیادی خریداری کردم. قلاد النحر در شش جلد در تراجم بود که سال گذشته برای نخستین بار چاپ شده است. یک کتاب کوچک با عنوان الشهادة‌ الثالثه در رد بر شیعه چاپ شده بود که گرفتم. یک کتاب هم با نام البدع الحولیه در باره بدعت های سالانه بود و دقیقا به همان بحث سطرهای قبلی که در باره نیمه شعبان گذشت، مربوط می شد. یعنی مربوط به روزها و مراسم های سالانه بود که به قول نویسنده در دین اضافه شده است.

این کتابفروشی همراه چندین کتابفروشی دیگر در نزدیکی دانشگاه ام القری است. علی الاصول باز هم باید به آنجا برویم و جستجوی بیشتری بکنیم.

عصری را به استراحت گذراندیم. شب نماز مغرب و عشا را به حرم رفتیم. وقتی برگشتیم شام خورده عازم عزیزیه شدیم. به کتابفروشی اسدی رفتیم. من چندین کتاب دیگر انتخاب کردم. از جمله ده پانزده کتاب چاپ یمن در باره تاریخ این کشور را در یک ردیف دیدم. کتابهای بسیار ارزشمندی بود. تقریبا همه آنها را گرفتم. مجموعا دو کارتن کتاب به قیمت دوهزار و اندی ریال سعودی شد که هر ریال بین 250 تا 260 تومان است. به نظرم قیمت ها بسیار خوب است و با توجه به بالا رفتن قیمت کتاب در ایران، تازه به یک تعادلی رسیده است.

در بین کتابها، کتابی از عبدالملک بن عبدالله بن دهیش در باره تاریخچه و بحث های فقهی صفا و مروه بود. این اثر با عنوان «حدود الصفا و المروة، دراسة تاریخیة فقهیة» به مناسبت توسعه جدید مسعی نوشته شده است. وی موافق این توسعه بوده و تمام بحث های کتاب مقدمه ای برای جواز توسعه آن در بخش جدید است. وی شرح می دهد که پهنای مسعی بسیار بیش از آن بوده که در بنای قبلی وجود داشته و توسعه این پهنا در طرح فعلی اشکال ندارد. عبدالملک مصحح کتاب «اخبار مکه» فاکهی است که آثار متعدد دیگری هم از جمله حدود الحرم المکی دارد. پدرش عبدالله بن دهیش قاضی مکه بوده و اکنون پسرش که اسمش به صورت شگفت آوری به نام یکی از خلفای اموی، «هشام بن عبدالملک» شده است، کتاب پدر را در باره صفا و مروه چاپ کرده که معلوم می شود قرار است او هم وارد این قبیل کارها بشود. پسر اسدی کتابفروش گفت که عبدالملک کتاب افاده الانام را در دست تصحیح داد که قرار است انتشارات الداره که در ریاض است آن را در هفت مجلد منتشر کند. کتاب افاده اثر مهمی در تاریخ مکه است و بویژه بخش های اخیر آن در باره شرفای اخیر مکه و تصرف این شهر توسط وهابی ها جالب توجه و پر سند و خاطره است. امیدوارم تحریفی در آن صورت نگیرد. این کتاب یکی از منابع مهم تاریخ مکه از احمد السباعی بود که دو سه سال قبل به فارسی ترجمه کردم و نشر مشعر منتشر کرد.

کتابی هم با عنوان تاریخ الیمن اسلامی در میان کتابهای یمنی بود که فکر می کنم اثر خوبی در تاریخ یمن است و ارزش ترجمه به فارسی دارد. یک نسخه اضافه گرفتم تا اگر خداوند یاری کرد به مرور ترجمه کنم.

امشب یک ایرانی مقیم سعودی را هم در کتابفروشی اسدی دیدم. اسمش سید مهدی طباطبائی بود و می گفت قبل از انقلاب در اینجا مقیم شده و عبدالله غنام خواهرش را به او داده است. این غنام از مطوف های قدیمی بوده و طباطبائی هم مدیر کاروان بوده است. به نظرم پسر این غنام داماد آقای لواسانی (پسر مرحوم لواسانی که نماینده علما در مدینه بود) مقیم مدینه هم هست. موسوی گفت: قبلا یک زن ایرانی هم داشته و بعدا یک زن لبنانی هم گرفته است. او گفت از هر کدام دو پسر و دو دختر دارد که همه تحصیل کرده هستند و دو پسرش در ایران جراح هستند. یک هتل هم در مدینه دارد که ارثیه زن سعودی اوست و خودش با سه همسر همانجا زندگی می‌کند. او گفت ایرانی هایی که غیر کاروانی می آیند بیشتر در هتل او اقامت می‌کنند. شغل اصلی او توزیع نقره و مروارید است. او گفت پنج هزار ایرانی در سعودی هست که تابعیت سعودی دارند و همه از پیش از انقلاب هستند، اما ارتباطی با هم ندارند چنان که هیچ مراسمی هم با یکدیگر ندارند.  او گفت که فروشگاه باوارث هم از یک سرهنگ ایرانی به نام عباس سلطانی است که دفترش در ریاض است. این از آن فروشگاه هایی است که هر زائر ایرانی که به مکه بیاید و آنجا نرود حجش اشکال پیدا می کند!

بعد از اتمام کار به فروشگاه سیتی بلازا رفتیم تا خانواده‌ها که مشغول خرید بودند بازگردانیم. روشن است که این کار تا چه اندازه سخت است.

صبح بعد از صبحانه تصمیم گرفتم سری به اطراف حرم بزنم تا دامنه تخریب ها را ملاحظه کنم. اصلا فکرش را نمی کردم. ما در شارع اجیاد هستیم. با تاکسی به شعب عامر که برابر باب مروه است رفتم. تمام بناهای اطراف مروه را تا شعاع چند صد متری تخریب کرده اند. در واقعا هرچه در شمال و شمال غرب بوده صاف شده است. باور کردنی نبود. وقتی کسی در کنار درب کتابخانه مکه مکرمه می ایستد به جز مسجد الحرام هرآنچه در سمت راست اوست، تخریب شده است یا در حال تخریب است. حجاج از لابلای همین محله های تخریب شده در حال رفت و آمد به خانه خدا یا محل های سکونت هستند. تعدادی عکس گرفتم. در حال حاضر دیگر خبری از بازاری که ایرانی ها آن را بازار ابوسفیان می نامیدند نیست. این خاطره برای همیشه از بین رفت که جمعیتی از ایرانی ها را در حال چک و چانه زدن در مغازه های داخل بازار و پاساژهای تابعه می دیدیم. فقط چند متری از انتهای بازار در کنار مسجد الرایه مانده است. به نظرم هزاران نفر بیکار شده اند. به یاد سرتراش های فراوانی که پشت مروه و بازارچه زیر آن بودند و مرتب صدا می زدند. تمام این مغازه ها نیمه ویران است. هتل بزرگ و زیبای سوفیتل با تمام پاساژ زیر آن کاملا از بین رفته است. صدها هتل و مهمانسرای دیگر هم. از آنجا یک راه برای ورود به حرم هست و شخص باید وارد مسعی شده تا آخر این مسیر را طی کند و درست قبل از رسیدن به کوفه صفا به فاصله چند متر، به طرف صحن مطاف برود..

توفیقی شد، طوافی کردم و نماز خواندم و به هتل برگشتم. ساعت ده و نیم با حضرت آیت الله سیدان قراری داشتیم. پنج نفری تا اذان ظهر خدمت ایشان بودیم و مسائل مختلفی در باره نحله های فکری مشهد صحبت شد. از مرحوم نخودکی، حاج شیخ مجتبی قزوینی، علوم غریبه، داستانهای شگفت و از این قبیل. اذان به هتل خودمان آمدیم تا نماز خوانده برای ناهار باز به هتل شهداء برگردیم. از ایشان جزواتی که حاوی متن های سخنرانی ایشان در سالهای اخیر است منتشر شده است. چند نمونه از آن را به بنده لطف کردند. قرار است در مؤسسه ای که خود ایشان در مشهد تأسیس کرده اند همه اینها به صورت کتاب منتشر شود.

ظهر به هتل رفتیم. از سابق این پرسش بود که چرا فندق الشهداء؟ به نام کدام شهداست. می دانیم که در مکه یک منطقه ای به نام شهداء هست که علی القاعده مربوط به شهدای فخ می باشد و تقریبا همان در نزدیکی مزار آنهاست. اما این بار با دیدن فهرستی از شهداء حرم مکی که مربوط به ماجرای جهیمان در سال 1400 ق است که به عنوان مهدی در مسجد الحرام قیام کرد، متوجه شدیم که این فندق به یاد کسانی ساخته شده است که در آن ماجرا کشته شده اند. نام 140 نفر در آنجا در دو قاب بزرگ در ده ردیف چهارده تایی آمده است. معلوم نیست اینها نام سربازان سعودی است یا نام همه کشته شدگان. در این چند سال من کتابی که شرح آن واقعه را با دقت داده باشد ندیده ام. ای کاش چنین چیزی بود. البته دو سه جزوه کوچک در کتابخانه در این باره داریم که از همان دوران است و بیشتر تبلیغاتی است. آیت الله فیض گیلانی هم آن شب تا صبح در مسجد بوده که خاطراتش را نوشته است. چندین ایرانی هم بودند که تا مدتها در زندان بسر یم بردند. به هر حال فندق الشهداء در یکی دو سال گذشته بازسازی شده و کارهای تبلیغاتی و جذاب برای جلب مشتری دارد. انصافا هتل بسیار گرانی است، آن قدر گران که امسال، ایران نتوانست آن را حتی برای درجه اولی های خود اجاره کند. در لابی هتل در جای جای آن نقاشی ها و تصاویری از مکه و اماکن مقدسه گذاشته اند که بسیار جالب است. یک مورد هم از کعبه و نشان دادن ارکان و مواقع دیگر آن است که تصویرش را گرفتم.

سر سفره دوستانی که صبح به غار حرا رفته بودند، سخت گلایه داشتند و می‌گفتند آنجا پر از میمون و بچه میمون و بسیار آلوده بوده است. این هم اعتنای وهابی ها به آثار رسالت. چه می‌شود کرد. عقایدشان این اقتضاء را دارد، اما بیش از آن، به نظر می رسد قصد بی‌حرمتی هم دارند و الا آنچه از نظر اینها نامشروع است، شدّ رحال برای رفتن به حراء است، اما این که چنین جایی که به هر حال منسوب به رسول الله (ص) است و در همه کتابهای منبع هم آمده، اینچنین کثیف باشد، این دیگر با کدام دین و آیینی سازگار است؟ از اتفاق که نباید چندان هم اتفاق باشد، اینها خانه خدیجه را که پیامبر در آن زندگی کرده و فاطمه به دنیا آمده و پایین بازار سابق موسوم به جودریه یا به اصطلاح ایرانی ها ابوسفیان بود، تبدیل به دستشویی کردند. امیدوارم در تغییرات جدید آنجا را اصلاح کنند که صد البته شعورش را ندارند. بعید می دانم متخصصین تاریخ مکه از این شهر توجه به اصل این محل نداشته باشند. بدون شک بسیاری از آنها این نکته را می دانند و محل آن را با دقت می شناسند.

امروز صبح که به آن سوی رفتم سری هم به مکتبه زدم که بسته بود. در و دیوارش پر از یادداشت نویسی های مردمی بود که عکس هم گرفتم. علی القاعده در این حیص و بیص خرابی ها، آنجا را تعطیل کرده اند. خدا کند که تخریب نکنند.

عصر پنج شنبه یکسره مشغول تدوین خاطرات آقای کریمی بودم. یک ساعتی هم اینترنت از هتل شهداء گفتم که پانزده ریال گرفت. نماز مغرب را به حرم رفتم. در راه اندکی با آیت الله مقتدایی د

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

شیخ محمد خالصی و افکار انقلابی او در سال 1301 ش

رسول جعفریان

زمانی که علمای عراق از جمله محمد مهدی خالصی ـ پدر شیخ محمد ـ به ایران تبعید شدند، مرحوم خالصی با پدر

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل

منابع مشابه بیشتر ...

ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

رسول جعفریان

در زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم

رسول جعفريان

گزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط

يک گزارش و سه سند در باره حجاج ايراني در راه جبل

رسول جعفريان

یش از یک هزار و سیصد سال، ایرانیانی که عازم حج بودند از راه جبل، به مکه می رفتند. این راه، حد فاصل ک