۳۸۲۶
۰
۱۳۸۴/۰۳/۰۵

گزارش فتنه شيعه و سني در بخارا در محرم سال 1328 قمري

پدیدآور: صدر الدين عيني
{مقدمه}
صدرالدين عيني شاعر و اديب عالم برجسته تاجيک، در بيستم فروردين ماه 1257 ش / چهاردهم آوريل 1878 در يکي از روستاهاي بخارا ديده به جهان گشود. او از چهره هاي فرهيخته، از شاعران و اديبان به نام و از جمله سياسيوني است که در تأسيس کشور تاجيکستان نقش فعالي داشت. البته شعر و ادب او و اثارش در اين زمينه بيش از همه زبانزد است.
درگذشت وي در شهر دوشنبه در 24 تيرماه سال 1334 ش بود.
در ايران آثار چندي از وي و در باره او منتشر شده است. از آن جمله است کتاب زير با اين مشخصات:
تاريخ انقلاب فکري در بخارا، صدرالدين عيني، با مقدمه اي از: کمال الدين صدرالدين زاده عيني، سروش، تهران، 1381ش.
عيني در اين کتاب شرحي از خاطرات خود را در دوران جواني و زماني که در بخارا تحصيل مي کرده و مي زيسته بيان کرده است.
از جمله اين خاطرات شرحي است در باره جنگ ميان ايرانيان ساکن بخارا و اهالي آنجا که تحت عنوان جنگ شيعه و سني صورت گرفت و در آن ميان شمار زيادي از دو طرف کشته شدند.
اين واقعه در محرم سال 1328 ق و در جريان برگزاري يک تعزيه اتفاق افتاد که يک طلبه سني از يک صحنه تعزيه خنديد و کتک خورد و به دنبال آن اين فاجعه رخ داد.
صدر الدين عيني که همه را مسلمان و برادر مي داند و خود شاهد اين فتنه بوده تلاش کرده است تا ريشه هاي اصلي آن را به دست دهد و شرح دهد که اهل بلوا يعني شورشيان که اين ماجرا را عليه ايرانيان شيعه به راه انداختند مشتي متعصب بودند که تنها و تنها انگيزه آنان فتنه گري بود.
او پس از شرحي که در باره اين ماجرا آورده بخشي از اشعار خود را هم در اين باره در پايان اين گزارش درج کرده است. (صص 45 – 53)
گفتني است که ديگر گزارش هاي وي هم در اين کتاب خواندني و براي شناخت سرنوشت سياسي و فرهنگي بخارا نهايت اهميت را دارد.#
^fetneh.jpg^
#
{فتنه شيعه و سني}
چون فتنه شيعه و سني در پس منازعه مکتب واقع شد و همان آدمياني که در مکتب ايجاد فتنه کردند، در اين فاجعه نيز سبب حقيقي ايشان بودند، قدري از اسباب واقعات اين فاجعه نيز بيان نمودن مناسب افتاد. هر چند در سال هاي پيش، يک دو بار در ميان اين دو فرقه در بخارا اختلاف افتاده باشد هم، به تدبير کارداران حکومت کدورت رفع شده، برادروار زندگاني مي کردند. در ميان رعيه و اهالي کدورت و رنجش از يکديگر نبود. اما در ميان مأموران حکومت هميشه نفاق و کدورت بود. در حقيقت سبب اين اختلاف، اختلاف مذهب نبود. بلکه رقابت سياسي و جاه تلاشي بود. از بس که کار وزارت و زکات هميشه به دست طايفه ايراني بود، خزاين و دفاين حکومت از دست ايشان مي گذشت، سپاهيان ايل دار و نوکران بخاري الاصل از اين وجه به دل کينه سخت داشتند. چون برهان الدين رئيس بنا بر اسبابي که در صفحه هاي بالا بيان يافت هميشه در صدد افتاندن آستانه قلي قوش بيگي بود، يک سال باز براي فتنه فرصت مي کافت. در اين فتنه نيز وکيل اول برهان الدين رئيس، ملا قجر بود؛ تفصيل آن که:
در اوايل سال 1327 هجري روزي در خانه غياث مخدوم اعلم، داملا عبدالرزاق مفتي، ملا خال تاشکندي، ملا فيضي مفتي تاشکندي و ملا قمر تاتار حضور داشتند. فقير نيز در آن مجلس حاضر بودم. ملا قمر از مسأله شيعي و سني صحبت آغاز کرده گفت: «اين طايفه در عهد قاضي بدر الدين در رسم و آيين خود بسيار غلو نداشتند. چون قاضي بدرالدين مرحوم شد، شهر را تمام صاحب شدند. امسال در ماه محرم به هر کجا علنا عزاداري کردند. اين حرکت ها همه بدعت است. بايد حضرات علما در اين باب روايتي کنند تا که اين بدعت از ميان برداشته شود».#
ديگران اهل صحبت، فکر ملاقمر را تقويه کرده، گفتند: « شما روايت را تحرير کنانيد، ما مهر و امضا مي نمائيم». ملاقمر گفت: «داملااکرام مفتي مرد خوش حوصله و جامع اند؛ به نزد ايشان مي روم، تحرير خواهند کرد».
روزي به فرض تحرير روايت ملا قمر به پيش داملااکرام رفته، واقعه سابقه را حکايت کرده، تحرير فتوا را طلب نمود. داملا در جواب گفتند: «اين حرکت شما محض اقتضاي تعصب است. اگر غرضتان خالصا لوجه الله رفع بدعت باشد، بسيار کارهاي حرام و خلاف شرع است که در بين جماعه خود ما عادت شده است، بايد اول آن ها را رفع کنيد. مثلا به بهانه ختم يازدهم، جمعيت هايي درخانقاه ها و سر مزارها و خانه هاي خصوصي در يازدهم هر ماه برپا مي شود. اگر به نظر دقت به آن جمعيت ها بينيد، چه کارهاي حرام که به نام عبادت ادا نمي يابد. اين چنين در «کل سرخ» مزار حضرت بهاءالدين عليه الرحمه به نيت زيارت مردم چه کارها که کرده نمي آيند. يا بزم هايي که در طوي ها رسم است، چيست؟ حتي در دربار پادشاهي به حضور قاضي و مفتيان، مجلس بزم و رقص آمارد اجرا مي يابد، حضرات علما سکوت مي کنند. و از اين قسم است کوب کاري. علاوه بر اسرافات و تبذيراتي که در کوب کاري مي شود و نزاع و جدالي که به سبب کوب کاري در بين مسلمين مي افتد، بزي که در کوب کاري کشته مي شود، در تحت مصداق «و ما أهل لغيرالله» داخل است. اين فصل در تحت نظارت قضات تومانات اجرا مي يابد، کسي در صدد منع نيست. و الحاصل در اين کارها و امثالش که لا يعد و لا يحصي در لباس رسم و عادت هر روز واقع مي شود و شده ايستاده است، سکوت کرده، رسم تعزيه را بدعت گفته به رفعش کوشش کنيم، خالصا لله نمي افتد، بلکه به مقتضاي نفس متعصبه خود عمل کردگي حساب مي يابيم. کاري که محض، از سر تعصب نه از راه دينداري خالص کرده شود، عاقبت خير نمي بخشد. احتمال سبب شعله زدن آتش تعصب طرف مقابل شده فتنه هاي سخت برپا گردد. بنابراين بهتر آن است که از اين باب سکوت کنيد، يا اول رفع بدعت هاي مذکوره را نماييد».#
ملا قمر بعد از اين مصاحبه از داملااکرام کينه سخت به دل گرفته در هر کجا بر ضرر ايشان فکر مي داد. ذاتا ميانه داملااکرام و علماي بخارا سازشي کلي نبود. به سببي که در مدرسه هاي بخارا از کتاب اخلاق اصلا درس داده نمي شود، ميانه علما جهت مناظره هاي بي معني منافرت سخت پيدا مي شود. چون داملا اکرام در مناظره نطاق و حاضر جواب بودند، خصمشان براي نبرداشتن عار الزام به تحقير و تشنيع به هم مي آمد. طبيعي نتيجه دوام از اين قبيل معامله، منافرت و دل خنکي است. داملا اکرام به اشارت سبابه، عامل و به سنت بودن آن قائل بودند، از اين جهت نيز ميانه علما و داملا مخالفت منجر به منافرت بود. خصوصا ملاخال تاشکندي در باب اشارت به داملا صف ها شکسته بود. اکثر مفتيان، آق مهر، يعني کاغذ روايت را پيش از تحرير فتوي مهر کرده، به محررين فتاوي مي فروختند. داملا اکرام در اين کار سخت مقابل بودند و عاملين اين کار را تنقيد مي کردند. داملا اکرام به خريد و فروش حجرات مدرسه مقابلت داشتند. علما که خود به اين بلا مبتلا بودند، از اين وجه نيز داملا را دشمن خود مي دانستند ( به همين اسباب به رغم داملااکرام، علما در مسأله مکتب سخت تر حرکت کرده بودند).
ملاقمر از اين وسايط استفاده نموده، در ويراني ميانه داملااکرام و علما خوب خدمت کرد. خلاصه ملاقمر هر چند از سر سوداي استفتاي تعزيه محرم گذشت، از اغوا، ذره اي فروگذاشت نکرد. علما، عوام و طلبه را هميشه بر ضد تعزيه و به مقابلت بر رسم تعزيه تشويق و تحريص مي نمود. ذاتا طلبه بخارا جهت بي خبر بودنشان از تاريخ اسلام و احوال عالم به تلقي افکار تعصب پرورانه قابل بودند، به اندک غيرت ملاقمر همه در اظهار تعصب حاضر شدند.
در دهم ماه محرم 1328 هجري، روز شنبه جماعه اي از مسافرين و اهلي ايراني در جوار ميدان مشق سرباز در حياطي آيين عزاداري داشتند. چندي از طلبه تاشکندي و فرغانگي و بعضي اهالي بخارا نيز در آن مجلس به طريق تماشا حاضر شده بودند. چون بعض رسم و آيين مخالف عادات بخارا از جماعه عزاداران سر زد، يکي از طلبه فرغانگي خنده کرد.#
در مجلس عزاداري خنده کردن اين طلبه را در حق رسم و آيين خود، استهزا دانسته، اوباش عزاداران به طلبه مزبور يک باره هجوم کرده، به ضرب چوب و مشت و لگد مجروح نمودند. بعضي از متشخصين عزاداران در ميانه درآمده، مجروح را از دست اهل بلوا خلاص کرده، پنهان نمودند. تماشابينان بخارايي يک باره به طرف شهر گريخته درکوچه هاي شهر فرياد مي کردند که: «ايرانيان طلبه علوم را کشند!» طلبه هايي که از مجلس عزاداري به شهر وارد مي شدند، مدرسه به مدرسه ندا در داده، ملاها را به نزاع و قتال دعوت مي کردند (همان روز فقير، ميرزا عبدوالواحد منظم، مير اکرام مخدوم پسر قاضي بدرالدين، و امين مخدوم پسر ميرضيا مخدوم درگذر شاه افسي به حولي نقشبندخان پسر ايشان سلطان خان در مجلس وليمه و طوي حاضر بوديم، يکي از مأموران مير برهان الدين رئيس در آن مجلس آمده، خبر داد که من به چشم خود ديدم چند ملا را کشتند. به ملاهاي مدرسه ها اين خبر را رساندن لازم است، گفته، برآمده رفت). خلاصه در فرصت نيم ساعت تمام کوچه و بازارهاي شهر را فتنه و بلوا فرو گرفت. دکان ها، سراي ها و تجارت خانه ها بسته شد. کساني که از فتنه و فساد مي ترسيدند درکنج خانه خود خزيدند. طلبه، اول در رسته عطاري – که اکثر اهالي آن رسته، ايراني است – هجوم کردند. چون دکان ها مسدود و احدي جاندار نبود، يک دو دکان را شکسته مالش را تاراج و تلف کردند. به در سراي قرشي يک شخص را به لباس پرسياني يافته، کشتند. ساعت به ساعت اهل بلوا زياده شده، آتش فتنه بالا مي گرفت. دسته اهل بلوا – به جمعيت کثيره – در ريگستان نمايش کرده، از دست ايرانيان دادخواهي نموده، به حضور قوش بيگي در بالاي ارک برآمدني شدند. قوش بيگي از احوال پيش تر خبردار شده، قراول دروازه ارک را بسيار کرده بود؛ هجوم مردم را ديده، باز يک دسته سرباز ديگر براي محافظت ارک حاضر کرد. به نزد اهل بلوا نماينده فرستاده، مطلبشان را استفسار نمود. اهل بلوا گفتند که: «ما به حضور قوش بيگي بالذات درآمده، عرض ما را زباني خواهيم کرد». #
قوش بيگي از بيم قتل و غارت از برآمدن اهل بلوا در بالاي ارک مانع آمد. اهل بلوا به زور و هجوم برآمدني شدند. چون به دست و زبان منع کردن سربازان قراول به اهل بلوا اثر نکرد و قريب بود که به دروازه داخل شوند، [يک] سرباز به امر سرکرده خود در هوا ملتق خالي کرد. به آواز ملتق اهل بلوا از در ارک دورتر شده ، در شورش آمدند، «قوش بيگي اهلي دادخواه را تيرباران کرد». گفته، در غلغله انداختند. قوش بيگي براي تسکين دهاندن اهل بلوا، بزرگان علما را به ارک دعوت نمود. بقا خواجه قاضي کلان، مير برهان الدين رئيس، غياث مخدوم اعلم و ساير مفتيان و مدرسان جاه طلب به دروازه ارک عالي حاضر آمده، اکثري از روي زبان اهل بلوا را نصيحت مي کردند. قوش بيگي را «چرا سرباز را به تير انداختن امر فرمودي؟» گفته، توبيخ و سرزنش مي نمودند .
به هر رنگي که بود امروز قريب غروب از در ارک، اهل بلوا يک درجه متفرق شدند. ليکن کساني که اين گونه فتنه را از خدا مي خواستند ، چرا اين فرصت را به آساني از دست دهند؟! فتنه جويان امشب تا روز نخوابيده، در صدد بيدار کردن فتنه نيم خواب بودند. امشب تا روز در خانه هاي دشمنان قوش بيگي و قاضي کلان، مجلس ها برپا بود. فقير در آن وقت به مدرسه کوکلتاش استقامت داشتم. طلبه هايي که في الجمله عقل و ادراک داشتند، از عاقبت وخيمه فتنه مي ترسيدند، به قدر مقدور در تسکين فتنه مي کوشيدند. يک قسم طلبه بي سر و پا در صدد ايقاظ فتنه بودند. #
شب به هزار پريشاني در حجره خود خوابيدم. بعد از نيم شب در مدرسه فريادي شد. به رفاقت همسايه حجره ام قاري داوود خواجه در روي مدرسه برآمديم که: دو نفر آدم مجهول فرياد مي کنند که «ما به امر ايشان رئيس به شما مي فهمانيم که سلاح و يراق حاضر کرده، مهياي غزا باشيد. ايرانيان براي قتل طلبه حاضر شده اند. البته سهل نگيريد. صبح همه مسلح در صحن مدرسه مير عرب جمع شويد!» (ليکن به خوبي به ما معلوم نشد که در واقع اين ها به فرموده رئيس اين اعلان را کردند، يا فتنه جويان ديگر بودند). الغرض صبح يک شنبه اهل بلوا در صحن مدرسه مير عرب جمع شد. بزرگان علما به حضور قوش بيگي رفتند. قوش بيگي متصدي شد که در اول فتنه، کدام ايراني که به طلبه تعرض کرده باشد جزاي سخت دهد، اگر مقتول شدن طلبه ثابت شود قصاص فرمايد. با مصالحه، علما اهل بلوا را متفرق کرده، درس خانه ها را کشاده، به درس گويي مشغول شدند. ليکن طلبه و ساير فتنه جويان در شورش حاضر شده بودند، اثر سکونت در وجاهتشان پيدا نبود. از طرف ديگر ايرانيان نيز به مدافعه آمادگي مي کردند. ايرانيان اهالي تاتار محله، افشار محله و زيرآباد همه مسلح شده، در شهر درآمده، به تکيه ها، تعزيه خانه ها و به خانه هاي بزرگان ايل منزل کرده، مهياي مدافعه بودند.
امروز (روز يک شنبه) ساعت دو بعد از ظهر خبر اراجيفي به شهر شهرت يافت : «گويا ايرانيان مسلحا خروج کرده، اهالي مدرسه خيابان، جويبار، ايشان املا و مدرسه نقيب را قتل و غارت کرده باشند». به مجرد شيوع اين خبر گويا شهر انبار باروتي بود که به وي آتش زدند. همه به يک باره در شورش آمده، فتنه به قوت تمام برخاست. طلبه علوم و بلوا طلبان، بعض کارد، بعض شمشير، بعض چوب، بعض تبر و تيشه گرفته، به طرف خيابان روانه شدند. کم آدمي بود که به دستش ملتق يا طپانچه باشد. يک فرقه، دکان هاي سلاح فروشي را شکسته، غارت کردند، اما سلاح درستي به دست ندرآمد.#
و الحاصل، جماعه بلواطلبان به خيابان رسيدند که يک دسته سرباز سوار راه عبور را مسدود کرده از مرور مانع است. يک جماعه متکثره به زور و هجوم صف سرباز را درانده، به طرف گذر جوي زروايشان املا روانه شدند. به طرف گذر جوي زر به يک تنگ کوچه خيلي پيش رفته بودند که از در و بام باران بلا باريدن گرفت. يعني ايرانياني که به بام خانه و سر ايوان سراي خود متحصن بودند، از پس و پيش به تير انداختن شروع کردند. حاصل، جاي قرار و راه فرار مهاجمين مفقود و مسدود بود. طلبه علوم را از اين هجوم غير از مرگ ناگهاني ديگر نصيبه اي نبود. فرقه اي که به طرف ايشان املا رفته بودند، به اميد ايراني يابي در بالاي مزار برآمدند، در ميانه پشته ها فرقه اي از ايرانيان مسلح را ديده، يک باره هجوم کردند. ايرانيان تا تقرب ملايان توقف کرده، وقتي که نزديک رسيده بودند، سغانه ها را سپر نموده به تيرباران مهاجمين را به خوابيدگان در آن پشته ملحق نمودند. بقا خواجه قاضي کلان و مير برهان الدين رئيس نيز به نيت تسکين دادن بلوا به مدرسه خيابان آمده منزل کرده بودند. تمام رسته خيابان را آتش فتنه فرو گرفته بود. از بام حولي، رسته و سراها تير مي آمد، هر کسي را که اجل رسيده باشد به خاک مي انداخت. هنوز اهل شهر و ملايان به طرف خيابان شتابان بودند، چون فرقه اي به طرف جوي زر و فرقه اي به طرف ايشان املا مقتول و مجروح افتادند و بعضي در رسته خيابان به پيش چشم اهل بلوا جان مي دادند، اهل بلوا هراسيده، پس گشتند. آناني که به طرف جوي زر و ايشان املا زنده مانده بودند، بعضي سرکفيده، بعضي پاشکسته، بعضي تير خورده به هر راهي که مي توانستند خود را در مأمني گرفتند. از بس که در معرکه خيابان، ايرانيان مدافع و مسلح و طلبه ها مهاجم و بي يراق بودند، هر مقتولي که بود از طلبه بود. از ايرانيان نه کسي مقتول و نه کسي مجروح شده بود. #
اما اهل بلوايي که از خيابان مغلوبا برگشته بودند، هر کسي را که به هر کجا به قيافه ايراني يافتند، کشتند. هر کس به هر کس دشمن باشد، کشت، يا کشته شد. چند نفر آدمان معلوم بخاري الاصل را نيز کشتند. آدمان سرسري، گدا و بي خانمان بي کس و کوي را نيز به تهمت ايراني گري کشتند. چند دکان پرسيانان را تاراج کردند. در بازار نو به حولي ميرزا حسن خان دکتر هجوم کرده در آمده، خودش را کشتند و شکم زنش را که حمل داشت پاره کردند. در لب حوض گاوکشان به حولي سيد محسن در آمده، در آن جا يک ايراني اعمي را يافته کشتند.
اما آدماني که عقل و ادراک داشتند، ايرانيان پناه آورده به خودشان را حمايت کردند، در سراي ها و خانه ها پنهان نمودند، به تغيير لباس از شهر برآوردند. حاصل به قدر قوه يارمندي نمودند. در طرف خيابان، اوباش ايرانيان، بقيه السيف طلبه ها [را] که به مسجدي متحصن شده بودند، شب دوشنبه به وحشانيت تمام کشتند اما ايرانيان با عقل هوش همسايگان تاجيکشان و اهالي مدرسه هاي طرف خودمان را که به بلوا همراه نشده بودند، از اوباش خودهاشان محافظه کردند، تا تمام روزهاي بلوا به محصورين آذوقه رساندند (بعد از تسکين بلوا معلوم شد که خبر اراجيف روز يک شنبه تمام بي اصل بوده است بالعکس ايرانيان، به مدرسه نقيب قراول گذاشته از اوباش محافظه کرده آذوقه نيز رسانده بوده اند). امشب تمام کوچه هاي شهر را سرباز پياده قراول بود؛ سرباز سوار به کوچه و پس کوچه ها دوريه مي گشت. امشب درهاي مدرسه ها را بسته از طلبه ها قراول گذاشته شد. طلبه هاي ترکمان مدرسه کوکلتاش به تأثير وعظ و نصيحت حاجي عبدالحليم امام ترکان به بلوا همراه نشده بودند، اما مسلحا به محافظت مدرسه مي کوشيدند. امشب آواز ملتق و طپانچه از هر طرف شهر بلند بود. اما حادثه بزرگي اتفاق نيفتاد.#
در اثناء اين فجايع امير عبدالاحد خان درکرمينه بود، خبرهاي فتنه و بلوا به واسطه هاي مختلفه به امير رسيد. خبرها را، طبيعي قوش بيگي به نفع خود، قاضي به نفع خود، رئيس به نفع خود، علما و ساير اعيان دولت نيز به نفع خودهاشان مي رساندند. ليکن امير به واسطه حدس صايب خود حقيقت کار را به خوبي فهميده بود، سر منشأ ميربرهان الدين رئيس و بعض علما بودن را نغز مي دانست، تنبيه مقصرين حقيقي را به وقت مرهونش گذاشته، عجالتا به تسکين دادن بلوا کوشش کرده، ميرزا نصرالله بي حاکم «شهر سبز» و ميرزا نظام الدين خواجه اورنگي حاکم چارجوي را به اختيارات واسعه در بخارا فرستاد. اين ها به مجرد ورود در شهر در صدد گرفتن انتقام چند ساله از قوش بيگي افتادند. ساير سپاه و سرکردگان ازبک و تاجيک نيز برخلاف قوش بيگي برخاسته بودند.
خلاصه به ورود اين مأموران نيز در فتنه اثر تخفيف نمايان نشد. روز دوشنبه اهل بلوا به هر کجا جمع و در صدد انتقام بودند، اما غير از آن که هر زمان در کوچه يک بي سرو پائي را بي جان نمايند، کاري شان نمي آمد. يعني امروز به هجوم به طرف خيابان جسارت نمي کردند. فقط بعض حولي هاي ايرانيان را که به طرف چارجوي بخارا بود، تاراج کردند. از اين جمله در حولي «امين جان» نام، آدم قوش بيگي که در گذر حافظ قونقورات بود، از ديوار کوچه شکافته درآمدند، دو پسر 18 ساله و 16 ساله اش را که در خانه اي متحصن بودند، از بام شکافته درآمده کشتند. يک دختر 8 ساله امين جان از ترس خود را به مبرز انداخته بود، علي نام تاتار حميت مند از درون نجاسات خلاص کرده گرفته حمايت نمود. از خانه امين جان مال و اشياء لايعد و لايحصل تاراج شد. صندوق نقد، بغچه هاي قماش، تاي هاي آلاچه نصيب اهل بلوا و دزدان فرصت خواه شد، به قول خودهاشان «غنيمت گرفتند».#
امروز اهل بلوا خيلي سلاح هم حاضر کرده بودند، هر کجا به هر کسي ملتقي يا طپانچه اي سراغ داشتند، طوعا و کرها گرفتند. يهوديان بخارا نيز سلاحشان را به اهل بلوا داده، دلجويي و خاطرخواهي نمودند.
امروز از تمام تومان ها و قشلاق هاي اطراف شهر صحرانشينان به نيت جدال با ايرانيان به شهر آمده بودند، اما کارداران حکومت از بيم قتل و غارت عمومي شهر به دروازه ها قراول مانده، ايشان را از دخول به شهر مانع آمدند. اما اهالي قشلاق گلابيان و عربان يگان يگان به شهر درآمده از مير برهان الدين رئيس فاتحه گرفته، به اهل بلوا همراه مي شدند. امروز از اطراف ولايات، اوباش و اراذلي که اين گونه روزها را از خدا مي خواستند به شهر بسيار آمدند، به کدام حولي و دکاني که اهل بلوا هجوم کردني شوند، اوباشان تاراج مي کردند.
يهوديان بخارا از بيم قتل و غارت به ايلچي خانه روس مراجعت کرده، براي محافظت خودهاشان عسکر طلب کردند. قوش بيگي و نصرالله بي نيز از محافظت شهر عاجز آمده، عسکر روس طلب کردند. امير عبدالاحد خان چون ديد که مأموران و سرکردگان از تسکين بلوا عاجز آمدند، يا قصدا فتنه را تسکين ندادند، پسر و ولي عهد خود مير عالم خان را که در کرمينه حاکم بود، در بخارا فرستاد. جناب ولي عهد از ورود به شهر د رحالت بلوا انديشه مند شد. با دخول عسکر روس، متعاقبا درآمدند. اهالي شهر در استقبال ولي عهد به القاء آدمان رئيس و ساير اعيان دولت، «داد از دست قوش بيگي» گفته، فرياد مي کردند. ولي عهد متأثر شده گريه مي نمودند. عسکر روس يک دسته پياده و سواره با توپخانه و پوله موت در زير فرمان يک گنرال در شهر درآمده به هر کجاي شهر قراول استاد، پوله موت را در بالاي بام ارک بخارا برآورده وضع کردند. عسکر سوار روس شهر را دوريه گشته، جمعيت مردم را متفرق نمود.#
يک قسم عسکر روس با نماينده هاي ايلچي خانه و ميربرهان الدين رئيس و محمد يونس بي در بيرون شهر برآمده، قشلاقيان را به وعظ و نصيحت متفرق کردند. روز چهارشنبه گنرال روس براي تحقيق و تفتيش اسباب بلوا و شنيدن مطالب اهالي، شهر را دور زد. نماينده هاي رئيس، پيش پيش گنرال روس به هر کجا آمده: «داد از دست قوش بيگي، مطلب ما فقط عزل قوش بيگي، گوييدتان»، گفته به اهالي القا مي کردند. گنرال مع آدمان و ترجمان خود شهر را گشته، به هر کجا، از جماعت مردم مطلب مي پرسيد. مردم مثل گرامافون تلقين کرده هاي آدمان رئيس و ساير دشمنان قوش بيگي را به يک زبان، مي سرودند. در نتيجه تفتيش، گنرال به عزل قوش بيگي قرار داده، با مشورت ولي عهد به امير معلوم کرد. امير، ميرزا نصرالله بي را به جاي قوش بيگي تعيين فرموده، قوش بيگي را معزولا به کرمينه دعوت کرده، به منزلي جاي داد. اتباع و مقربين قوش بيگي را نيز از شهر متفرق کرد. گناه حقيقي که به قوش بيگي نسبت مي دادند، سلاح دادن مقربين قوش بيگي به ايرانيان بود. اما محقق نشد که مقربين قوش بيگي اين حرکت را از پيش خود کرده باشند، يا به فرموده قوش بيگي؟ بعد از عزل قوش بيگي براي بدنام کردن قوش بيگي حکايت هاي عجيت بافته و ساخته در ميانه اهالي شهرت دادند. از اين جمله، «گويا قوش بيگي براي خود تاج ساخته باشد، ايرانيان را مسلح کرده، اهالي را قتل و غارت نموده، تخت بخارا را خود صاحب شدني باشد.». به غيرت علما و فداکاري امراي نمک خوار امير، تخت از تزوير قوش بيگي خلاص شده، به صاحب مشروعش قرار يافته باشد.». و کذا وکذا. آناني که اول بار اين حکايات را مي ساختند، غرضشان معلوم بود. اما اهالي نادان بيچاره اين مزخرفات را باور کرده، قوش بيگي را تشنيع مي کردند. کسي که في الجمله عقل و ادراک دارد، به ديوانه نسبت داده نشدن اين اسنادات را مي داند، چه جاي به قوش بيگي؟ #
تخت بخارا به نام صاحب مشروع، اما حقيقتا به کام دولت روس بود؛ بي رضا و صواب ديد دولت روس مأموريت مهم تري به کسب حواله نمي يافت، چه رسد به تخت.
نيت گنرال روس از شهر نبرآمده، به لطايف الحيل ديپلوماتي به کارهاي داخلي بخارا تداخل کردني بود. اما بعض حميت مندان و کاردانان در ميانه ايلچي خانه روس و حکومت بخارا رفت و آي کرده، از وزارت خارجيه روس خروج گنرال را از بخارا امر گرفتند. گنرال، عسکر را از درون شهر برآورده، به تحت دروازه قواله منزل داد؛ براي احتمال تکرار بلوا، چندگاه بودن عسکر روس را در حواشي بخارا لازم دانست. چون آثار اختلال هرگز ظاهر نشد، عاقبت عسکر روس از بخارا کوچيده، به مرکز خود رفت. برسياناني که دکانشان تاراج شده بود، به واسطه ايلچي خانه روس از حکومت بخارا اضعافا مضاعفه اموال مفقوده خود را تضمين کناندند.
از تفصيلاتي که به بالا بيان يافت، يک درجه اسباب فتنه شيعه و سني بخارا به خوبي معلوم گرديد، معذلک براي مختصرا نشان دادن علت اين فاجعه، سبب ها را اجمال کرده، به ترتيب ارقام به زير مي نويسيم:
1) مغرور شدن اتباع قوش به دولت و حشمت و محکم کردنشان به مطلقيت تمام به اين سبب:
2) متنفر شدن اهالي از حکومت که عبارت از قوش بيگي بود.
3) نفوذ کلي ايرانيان درحکومت بخارا و بدون خزينه و منصب هاي بزرگ در اختيار ايشان. به اين سبب:#
4) دشمن شدن سپاهيان ازبک و تاجيک به ايرانيان، خصوصا به قوش بيگي.
5) دشمني برهان الدين رئيس به قوش بيگي به رقابت ارثي و حالي. به اين سبب:
6) دشمن کناندن برهان الدين رئيس، علما و عوام را به قوش بيگي و از فرصت به خوبي استفاده کردن برهان الدين رئيس.
7) زياده متعصب بودن علما و طلبه شيعه و سني مدرسه هاي بخارا.
8) اصل سبب: بي خبر بودن عموم اهالي از احوال زمان و سياست دول و مطلع نبودنشان به مسائل ديني و اجتماعي. (بنابراين القاآت عالم نمايان را به نام دين قبول کرده، به هر گونه تهلکه مهيا مي شوند).
تأثرات خود را در اين فاجعه نظم کرده بودم که بعض آن ابيات را به زير ثبت مي نمايم:
انقلاب دهر و دور چرخ و کار روزگار
درس عبرت مي دهد با هر که باشد هوشيار
گر به نعمت، گر به محنت، گر به عزت، گر به ذل
امتحانگاه است ما را صحنه ليل و نهار
گر به کف شد دولت گيتي نمي بايد غرور
گر به سر شد محنت عالم، ببايد اصطبار
شکر مي بايد که از حد شمار افزون بود
نعمت حق را که افزون است از حد شمار
ناسپاسي سر زند استغفرالله العظيم
انتقام ايزدي را برد بايد انتظار
وان گه از آن شعله در يک دم نه تر ماند، نه خشک
وان گه از آن باد در عالم نه گل ماند، نه خار
چون وزيد امروز باد بي نيازي خدا
در بخارا برد از پير و جوان صبر و قرار#
فتنه اي افتاد، زايل گشت از تن ها شکيب
وقعه اي سر زد که بيرون کرد از جان ها دمار:
فتنه شيعي و سني که از اين رو تا به حال
عالم اسلام چندين بار گشته تار و مار
خان و مان ها زين الم اين دفعه هم تاراج يافت
گلعذاران زين ستم اين بار هم غلتيده خوار
رفت جان يک جهان بيچاره بر چنگ اجل
ماند جسم يک گروه افتاده بر خنجر دچار
کام ها شد از سموم محنت و غم تلخ و شور
ديده ها شد از هجوم خون حسرت، تنگ و تار
يأس حاصل شد چنان از زندگاني خلق را
هر که بر خود ديد حال نزع و وقت احتضار
يا کريم از محض لطف عام و فضل شاملت
عفو کن نقصان و، تقصيرات ما را در گذار
يا غفور از ما نآيد پيشه، الا معصيت
يا غني از ما نباشد تحفه، الا افتقار
تا به کي باشيم در کنج جهالت مستقيم؟
تا به کي باشيم در فکر ضلالت استوار؟
تا به چندين ريختن خون برادر جاي آب؟
تا کجاها کوفتن بر فرق مادر جاي مار؟
خودکشي بهر چه؟ از بيگانگان آريم شرم
دوست آزاري چرا؟ از دشمنان داريم عار
خون مؤمن ريختن بر مؤمنين کي شد روا؟!
مال مسلم تاختن بر مسلمين کي شد شمار؟!
مسلم از مسلم سلامت باشد، اين قول رسول
گفته است: «المؤمن اخوه» پروردگار
نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه بیشتر ...

دو رساله اعتقادی صریح السنه و التبصیر فی معالم الدین از محمد بن جریر طبری مورخ و مفسر (224 ـ 310)

رسول جعفریان

طبری بیش از همه به تاریخ و تفسیرش شهرت دارد. چندین اثر حدیثی هم دارد که یکی تهذیب الاثار است. در دهه

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در