حيدر علي قلمداران و ديدگاه او در باب حکومت اسلامي
حيدرعلي قلمداران، فرزند محمد اسماعيل، نويسنده، معلم، روشنفکر ديني ودگرانديش در مسائل اسلامي بود که طي چهار دهه پيش از پيروزي انقلاب اسلاميفعاليت فرهنگي و فکري داشت. وي که نام خانوادگياش هيربد بود و سپس به قلمدارانتبديل شد، به سال 1290 شمسي (1333قمري بر اساس گفته خودش در «حکومت دراسلام»، ج 2، ص 143) در روستاي ديزيجان ـ از بخش خَلَجستان در ميان راه قم، اراک،تفرش ـ به دنيا آمد.
در يادي از يار، تولد او را در سال 1292 دانسته و سن وي را در وقت درگذشت، 76 سالعنوان کرده است. در تربت پاکان قم، سال تولد وي 1291 آمده که گويا مستند به نقليکي از فرزندان وي شده است.
وي در سال 20ـ1319 شمسي در قم سکونت گزيد و حوالي سي سالگي به خدمتآموزش و پرورش اين شهر درآمد و همزمان به کار نويسندگي به صورت مقاله و کتابپرداخت.
قلمداران پس از چند دهه فعاليت فرهنگي و نويسندگي، در سال 1358 زماني که درروستاي خود (ديزيجان) بود، مورد حمله مسلحانه قرار گرفت که زخمي شد و از آنترور جان سالم بدر برد. وي در سال 60 دچار سکته مغزي شد و پس از گذراندن هشتسال بيماري طاقت فرساي فلج، در 68.2.15 (29 رمضان 1409) در سن 78 ـ 76سالگي درگذشت و پس از آن که مصطفي حسيني طباطبايي، از دوستان و همفکرانش،بر وي نماز گزارد، در باغ بهشت قم دفن شد. کتابخانه وي هم به دليل وجود آقايحسيني طباطبايي در بنياد دائرة المعارف به کتابخانه بنياد آن انتقال يافت. (يادي از يار، ص15)
فعاليت فرهنگي و نگارشي وي از همکاري با مطبوعات ديني در دهه بيست آغاز شد.وي مقالاتي در نشرياتي مانند «استوار»، «سرچشمه»، در قم، و نشرياتي مانند «وظيفه» و«يغما» در تهران مي نوشت. قلمداران در روزگار جواني، در اواخر دهه بيست، مقالاتي در سال چهارم نشريه آيين اسلام به چاپ رساند. از جمله در شماره 30 اين سال مقاله اي تحت عنوان «آيا متدينين ما دروغ نميگويند؟» چاپ شده که در يکي ازشمارههاي بعد مورد انتقاد آقاي محيالدين انواري قرار گرفت. (ش 35، ص 11)
همچنين در نشرياتي مانند نوردانش و نداي حق هم مقالاتي چاپ کرد. عنوان مقاله اي ازوي در نوردانش اين بود: «ميدانيد که اعمال زشت ما
موجب بدنامي ديانت است؟» (مجله نور دانش، سال اول، شماره 29، ص 804). وي درشمارههاي متعدد مجله هفتگي نور دانش و گاه سالنامهها مقالاتي دارد. از جمله بنگريد به مقاله وي در همان نشريه، سال اول، ش 36 و شعري که در باره آيه (أفحسبتم أنّماخلقناکم عَبَثَاً) سروده است. شعري ديگر در صفحه نخست شماره 40 از وي چاپ شدهاست.#
نيز عنوان مقاله اي از وي در نداي حق، ش 169 چنين بود: «مقلديد يا محقق». عنوانمقاله اي از وي در مجله مسلمين هم اين بود: من از عاشورا چنين مي فهمم. (مسلمين، ش17، سال 1371.1330ق، صص 21ـ20)
قلمداران از همان جواني شيفته آثار آيت الله شيخ محمد خالصي گرديد و به ترجمه آثاروي که قدري متفاوت از مشي رسمي تفکر شيعي با نگاه اصلاحي نوشته شده بود،همت گماشت. کارهاي ديني وي از اين زمان به بعد بيشتر ترجمه آثار خالصي بود. کتابهايي مانند المعارف المحمديه، احياء الشريعه، الاسلام سبيل السعادة و السلام و الجمعة شيخ محمد خالصي را به فارسي ترجمه کرد.
نشريه هفتگي وظيفه که روزگاري همراهي و حمايت خالصي را پشت سر داشت،مقاله اي از قلمداران در ترجمه کتاب الجمعه خالصي چاپ مي کرد که اين مقالات کهحاوي برخي از مباحث مربوط به حکومت ديني هم بود، بعدها تحت عنوان ارمغان الهيبه صورت کتاب درآمد. اين به جز کتاب او با عنوان ارمغان آسمان در بيان علل و عواملانحطاط مسلمانان (1339) است.
مرحوم خالصي در مقدمه آن اثر، از قلمداران به عنوان جواني ياد کرد که: «در عصرغفلت و تجاهل مسلمين... اين حقايق را بدون ترس و هراس، با کمال شجاعت و دليريمنتشر مي نمايد.»
قلمداران، همچنين کتاب سه جلدي احياء الشريعه خالصي را (که توضيح المسائل بود) به فارسي ترجمه کرد که در سالهاي 1330، 36 و 37 چاپ شد. کتابچه اي هم با نام شَرَرُ فتنةِالجَهل في ايران از خالصي توسط وي به فارسي درآمد که در سال 1344 ضميمه يکي ازنوشتههاي قلمداران با عنوان آيا اينان مسلمانند چاپ شد. علاوه بر آن در نشريه وظيفه،مقاله اي تحت عنوان «انحطاط مسلمين و چاره آن» به چاپ رسيد. بخشي از آن درشماره 630 (تير 1338) و بخشهاي ديگر در شمارههاي بعدي وظيفه آمده که بسيارطولاني است. چند مقاله رد و ايراد بين قلمداران و حاج سراج انصاري در نشريه وظيفهبه چاپ رسيده است. مجموعه نوشته حاج سراج که بخشي در باره همين علل انحطاط وبخشي هم در باره مسأله توسل و معناي اولوالامر است (تحت عنوان «در موضوع توسلو معناي اولو الامر») به صورت يک جزوه مستقل در هشت صفحه (ضميمه وظيفهشماره 697) به چاپ رسيده است. (تاريخ خاتمه آن، آبان 1339 است).
گرايش نخست قلمداران به زنده کردن تمدن اسلامي و بررسي علل انحطاط بود، بههمين دليل برخي از نوشتههايش را با عنوان «سلسله انتشارات حقايق عريان در علل وعوامل انحطاط و ارتقاي مسلمانان» نشر مي کرد.#
در همين فضا بود که توجهش بهاصلاحگري جلب شد و اين اصلاحگري از نظر او، که در فضاي ايران شيعي مي زيست،محصور در اصلاح تشيع گرديد. وي که با نگاهي مذهبي و سنتي به سراغ اين بحث آمدهبود، حرکتش را با عنوان «مبارزه با بدعت» توجيه مي کرد، اين برخلاف و متفاوت بامشي کساني بود که در ايران تحت تأثير جنبش فکري در غرب، به اصلاحگريميانديشيدند.
زماني که قلمداران قدم در اين مسير نهاد، به طور طبيعي مي بايست به تجربههاي پيشينمينگريست و او اين کار را با پيروي از شريعت سنگلجي (م 1322ش) و مهمتر از اوسيد اسدالله خرقاني (م 1316 ش) و نيز شيخ محمد خالصي دنبال کرد. ورود در اينورطه او را به سمت و سويي هدايت کرد که پيش از آن، کسروي و حکميزاده در آنگامهايي بر داشته بودند. وي که در جواني مطلبي هم در نقد کتاب اسرار هزار ساله نوشته بود، سرانجام در همان مسير افتاد، گرچه هيچ گاه تدين خود به اسلام را از دست نداد. درواقع قلمداران که به طور رسمي معتقد به اسلام بود و حتي در اين باره، به خصوصاجراي احکام اسلامي، تعصّبي خاص مي ورزيد، همزمان گرايشهاي اصلاحي تند همداشت، و اين چيزي است که به عنوان يک وصف کلي مي توان براي نوع اصلاح طلبانيکه گرايش به نگرشهاي مشابه وهابيت دارند، ملاحظه کرد. در اين گرايش، اصلاحگريهمزمان متأثر از توجه به سنت از يک سو و مدرنيته از سوي ديگر است و اين تناقض بهطور بنيادي در انديشه اين افراد وجود دارد.
بايد توجه داشت که در زمينه حکومت اسلامي، وي در مقابل کسروي قرار دارد و درحالي که کسروي مدعي آن است که در اسلام حکومت وجود ندارد، قلمداران سخت بروي و مطالبش در کتابچه پيرامون اسلام تاخته و تلاش مي کند تا ثابت کند در اسلام، نظريهحکومتيِ خاص وجود دارد.
قلمداران کارش را از نقد گرايشها و رفتارهاي غلوّآميز شيعي (بر حسب آنچه خودتعريف مي کرد) آغاز نمود و کتاب راه نجات از شرّ غُلات را نوشت و ضمن آن به بحث ازعلم امام، ولايت، شفاعت، غلوّ و زيارت پرداخت. کتابي هم در باره خمس داشت که طبق معمول، مطابق نوشتههاي افراد ديگري که در اين جريان بودند، با عقايد فقهيپذيرفته شده در شيعه سازگار نبود و به صورت تکثيري به چاپ رسيد. اين تکثير دراصفهان انجام شده و در واقع، کساني که در پي انديشههاي غروي بوده و يکساني مياناين دو تفکر را دريافته بودند، اقدام به انتشار آن کردند.
کتاب راه نجات از شرّ غلات چندين بخش بوده و هر بخش آن اختصاص به موضوعيداشته است. بخشي از آن با عنوان زيارت و زيارتنامه زير عنوان فصل پنجم کتاب راه نجاتاز شرّ غلات به صورت تکثيري چاپ شده است. #اين کتاب همان عقايد رايج وهابيان را درباب زيارت بيان کرده و کوشيده است با استفاده از متون مختلف، ادله اي بر آن ارائه کند.قسمت ديگري از آن درباره شفاعت است که به سال 1392ق. چاپ شده است. وي درمقدمه آن کتاب اشاره مي کند که چاپ اين کتاب در قم مواجه با مشکل شده و وي مجبور شده است تا هر بخشي از آن را در شهرستاني به چاپ برساند.
قلمداران همزمان با حسيني طباطبايي و ابوالفضل برقعي در تماس بود و برقعي آنچنانکه در خاطراتش نوشته، هم متأثر از کتاب راه نجات بود و هم مقدمه و حواشي براي کتاب شاهراه اتحاد او نوشت. ابوالفضل برقعي شرحي هم از مخالفت برخي از طلاب در قم باقلمداران، پس از پيروزي انقلاب داشته و ماجراي تيراندازي به او و مجروح شدنش رادر خاطرات خود آورده است. (خاطرات سيد ابوالفضل برقعي ، ص 126).
قلمداران با جريان مشابهي در تبريز که خانواده شعار آن را هدايت مي کردند وديدگاههاي خود را در قالب تفسير قرآن بيان مي نمودند، ارتباط داشت. زماني که درسال 1352 يادنامه اي براي ميرزا يوسف شعار با عنوان يادنامه استاد حاج ميرزا يوسف شعارچاپ شد، علاوه بر آن که جعفر شعار، پسر ميرزا يوسف و رهبر بعدي اين جريان درتبريز، در آنجا مقاله داشت، افرادي مانند ابوالفضل برقعي و حيدرعلي قلمداران هم مقالاتي در آن يادنامه نوشتند. قلمداران در پايان مقاله خود در صفحه 42 آن کتاب، به ستايش از ميرزا يوسف پرداخت.
وي دو کتاب هم در اقتصاد اسلامي نوشت که يکي درباره زکات و ديگري در باره خمسبود. عنوان کتاب زکاتش حقايق عريان در اقتصاد قرآن بود که با نام مستعار الاحقر الحاج احمدنوانديش چاپ شد. کتاب خمس او که به صورت جزوه بود، دست کم دو بار به صورت پليکپي انتشار يافت که بار دوم آن در 220 صفحه رحلي منتشر شد و در پايان آن،جوابيه اي هم به يکي از نقدها داده شده بود.
نگرش وابستگان به اين نحله در باره مفهوم امامت، به طور معمول بر اين پايه است که نصوص امامت را به گونه اي ديگر توجيه و تأويل کرده و اعتقادشان حتي از شيعيان زيدي هم نسبت به امامت و جايگاه آن کمتر است. در اين باره، قلمداران کتاب شاهراه اتّحاد را در بررسي نصوص امامت نوشته است. اين کتاب که با مقدمه و حواشي سيدابوالفضل برقعي که خود به مراتب در عمق بيشتري در اين جريان حرکت مي کرد، و دراين اواخر يک سني افراطي و وهابي شده بود، به صورت تکثيري به چاپ رسيده است.براي نمونه قلمداران طي صفحات 86 و 87 به مانند سنيان تلاش مي کند تا معناي موليرا در حديث غدير از «اولاي در تصرّف» خارج سازد. #
همان زمان کتابي با عنوان ضربشمشير بر منکر غدير از ذبيح الله محلاتي منتشر شد و قلمداران در پاسخ آن کتابي با عنوانپاسخ يک دهاتي به آيت الله محلاتي نوشت.
اشاره کرديم که وي حرکت فرهنگياش را با عنوان مبارزه با بدعت و خرافه آغاز کرد. اينها دو مفهومي بود که در انديشه اصلاحي او اهميت بسيار داشت. او معتقد بود که رواج خرافات و بدعتها سبب عقب ماندگي جامعه اسلامي و نيز بياعتنايي نسل جوان به دين شده است. نمونه اي از بدعت هايي که وي به ما مي شناساند، در اين عبارت وي فهرست شده است:
«ما خود امروز شاهد و ناظر اعمال بسياري هستيم که به عنوان اعمال ديني و اوامرمذهبي صورت مي گيرد که نه تنها در دين خالص و شريعت صحيحه اسلامي اثري از آننيست، بلکه شارع ]در حال[ مبارزه با آن است، چون تشريفات نامشروع براي اموات وساختمان بقاع و ضرايح و تجديد و تعظيم قبور و وقف املاک و اشياء بر گور مردگان وزيارتهاي اختراعي و مسافرتهاي بدعي مذهبي، و نذورات حرام بر اَنْداد و تعزيت وتظاهرات قمه زن، و سينه زن و مخارج و مصارف گزاف و نوحه خوانيهاي ممنوع وقصيده پردازيهاي غاليانه و شبيه در آوردن خلاف شرع و عقل، و قربانيهاي مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ و خواندن دعاهاي مجعول و نامعقول در ايّام و ليالي متبرّکه و صدها از اين قبيلکه ما حتّي به اشاره هم قادر نيستيم که آنها را نام ببريم، نعوذ باللّه من سخطه و غضبه»
قلمداران بر اين باور بود که در مسير زندگي خود، حرکتي در جهت مبارزه با بدعت داشته و همين امر، او را در معرض بليّات ومصايب متعدد قرار داده است. بايد گفت، قلمآقاي قلمداران بسيار تند بود و بسيار طبيعي بود که ديگران را بر ضد او تحريک کند.براي نمونه وقتي وي مجلد سوم کتاب راه نجات را به بحث از شفاعت اختصاص داد،علت ترويج عقيده به شفاعت را از سوي منبريها و روحانيون، اين معرفي کرد که «چونخود، سر تا پا آلوده معاصي و گناهاند و چنين کسان گاه باشد که در وجدان خود احساسگناهکاري و حقارت کنند براي آنکه در اين وضع و حال شرکايي و رفقايي داشته باشند تااز تنهايي و انفراد وحشت نکنند و رنج نبرند، ديگران را نيز بدين وضع و حال مي خوانند و به اين عرصه مي کشانند، به گمان آنکه با رفقا و شرکاي بسيار، خدا را ناچار به صرفنظر از عذاب و عفو از کيفر خود خواهند کرد». (راه نجات از شر غلات، قسمت سوم، شفاعت،ص 4). توجيهي سبکتر از اين ممکن نبود!#
انتشار اين قبيل آثار و مطالب، سبب شد تا وي به عنوان يک دگرانديش، با گرايشهايوهابي شهرت پيدا کند. در اين ميان، محافل ولايتي مخالفت بيشتري با او داشتند، اما بهطور کلي، حتي روحانيون معتدل نيز حاضر به پذيرش او نبودند. وي از جمع روحانيون،از آقاي مطهري با احترام ياد مي کند. اين مطلب، در نوشتههاي پس از انقلاب اسلامياوست. با دکتر شريعتي هم ارتباطاتي داشته و اشاره به آن دارد که تقريظهاي مکتوب ازوي در اختيار دارد. به علاوه، آنچنان که از کتاب راه نجات او، بخش سوم که شفاعتاست به دست مي آيد، از نظريه تشيع صفوي شريعتي هم سخت متأثر است. بايديادآوري کرد که کتاب «تشيع علوي و صفوي» گويا نخستين بار در آبان ماه 1350 توسطانتشارات حسينيه ارشاد چاپ شد و قلمداران که بحث شفاعت خود را در سال 1351نوشته، از تعابيري مانند «علماي شيعه صفوي» ياد مي کند.
وي پس از بحثي در مجلد دوم کتاب حکومت در اسلام در باره مبارزه با بدعت و ذيلعنوان شرح بليّات من در مبارزه با بدعت گزارشي از زندگي فردي و فکري خود ارائه کردهاست. اين شرح شامل ترور وي در سال 58 توسط گروهي که به نظر وي از مخالفان ويبوده و بيشتر تعلق به جريانهاي ولايتي تند در قم داشتهاند، بوده است.
در کل بايد گفت که در رژيم شاه، اعم از پهلوي اول و دوم، مبارزه خاصي با افکاراصلاحي از قبيل آنچه قلمداران مطرح مي کرد، صورت نميگرفت. در واقع، يکيازاهداف فرهنگي خود رژيم پهلوي تقويت جريانهاي اصلاحي بود. به همين دليل بودکه در دوره پهلوي اول، شريعت سنگلجي سرش به سلامت بود. در دورههاي بعد همجريانهاي مذهبي تا آنجا که داراي چنين موضعي بودند، مشکلي نداشتند. شگفت آناست که قلمداران حتي با انتشار مجلد اول کتاب حکومت در اسلام که مي توانست کتابيخطرناک براي دولت باشد، با مزاحمت چنداني روبهرو نشد، با اين حال، خودش بر اينباور است که ترس و اضطراب در تمام اين دوره داشته است.
{آثار ترجمه اي و تأليفي قلمداران از زبان خودش}
پيش از اين اشارهاي به برخي از تأليفات مهم وي داشتيم و شرح داديم که بيشتر آنهاترجمه آثار شيخ محمد خالصي است که با سليقه اي خاص نگاشته شده است. رويکرداصلي قلمداران در اين نوشتهها، فکر اصلاحي او در مبارزه با بدعت و غلوّ بوده و تلاشکرده است براي درستيِ عقيده خود، از منابع قرآني و حديثي؛ اعم از شيعه و سنياستفاده کند. وي در پايان مجلد دوم کتاب حکومت در اسلام که در سال 1358 تأليف شده و در شمار آخرين نوشتههاي اوست، شرحي از تأليفاتش به دست داده که مناسب استدر اينجا براي تکميل آنچه در وصفِ حال او گذشت، آن را نيز بياوريم. وي در آغاز،فهرست ترجمهها و سپس فهرستي از تأليفات خود را به دست داده است:#
«اينک بايد ديد که کتب و مقالات و آثار و رسالات من چه بودهاند و چه آوردهاند کهگروهي را آنچنان به خشم و کين آورده که مرتکب اعمالي چنين مي شوند. از مقالاتي که من در جرايد ديني و غير آن مي نوشتم امروز اثري نيست؛ زيرا بيش از بيست سال است که در هيچ روزنامه و مجله اي چيز نمينوشتم. پس اگر بگوييم انگيزه اين جنايت به علتآن مقالات بيست سال گذشته است درست نيست و بايد علت آن را در آثارِ موجود جستجو کرد. اينک فهرست آن آثار:
1. اوّلين اثر مطبوعه از من، که به کثرت انتشار يافت، ترجمه مقداري از کتاب کُحلُالبصرفي سيرة خَيرِ البشر مرحوم محدّث عاليقدر حاجي شيخ عباس قمي است که حاوي اخلاق وکردار پيغمبر بزرگوار اسلام است.... ترجمه اين کتاب در سالهاي 24 و 25 انجام شد.
2. دومين ترجمه از من، کتاب گرانقدر المعارف المحمّديه مرحوم علاّمه خالصي درتوحيد، و ردِّ شبهات ماديين و طبيعيين است که به عقيده دانشمندان آن روز، بهترين تأليف در اين فنِّ شريف بود. اين کتاب که به نفقه مدير روزنامه استوار چاپ شد با اينکهغلطهاي چاپي بسيار داشت، معذلک امروز کمياب است.
3 و 4 و 5. ترجمههاي جلد اول و دوم و سوم کتاب احياء الشريعة في مذهب الشيعه علاّمهخالصي است که حاوي حکمت احکام آيين اسلام است. طبق آخرين دريافت علومحسي و طبيعي، و سنگ محکمي است به دهان ياوهسرايان ملحد و مخالفان شريعت اسلام که از آنها هنوز نسخههايي باقي است به نام آيين جاويدان.
6. ترجمه کتاب الجمعه در وجوب نماز جمعه، با نام ارمغان الهي.
7. ترجمه جزوه فلسفه قيام حسيني.
8. ترجمه وصيتنامه علاّمه خالصي است به نام آيا اينان مسلمانند.
9. ترجمه کتاب الاسلام في سبيل السعادة و السلام که يک دوره فِقه ديني، و خود يک رسالهعملي است که اصول و فروع اسلامي را با حکمت احکام آن شامل است.
10. ايران در آتش ناداني ترجمه «شرر فتنة الجهل في ايران» که راجع به خرافات شايعه درمشاهد و مدارس اسلامي چون نجف و قم و مشهد و ساير بقاع است.
11. ترجمه کتاب مطابقة الاختراعات العصرية في ما أخبر به سيد البريّه، تأليف ابوالفيض احمدبن الصديق العماري الحسني، که حاوي اخباري است از پيغمبر بزرگوار و در خصوصاختراعات و حوادث روزگار تأليف شده است و خود از بزرگترين معجزات رسولمختار است که اکثر پيشآمدهاي عالم را در چهارده قرن قبل پيشگويي فرموده است.#
{امّا تأليفات و تصنيفات من}
1.اوّلين تصنيف چنان که قبلاً هم اشاره شده، پاسخي بود که در سال 1322 به اسرار هزارساله حکمي دادم و مورد تشويق مرجع وقت، مرحوم آيتاللّه فيض قمي قرار گرفتم وتحت دقت و نظر آيتاللّه گلپايگاني و آقاي بدلا منتشر شد و جز چند نسخه از آن ماشيننشد و اکنون در دسترس نيست.
2. کتاب ارمغان آسمان در بيان عوامل و علل ارتقاء و انحطاط مسلمانان، که در آن شرح ترکاحکام و سُنن مُسلّمه اسلام است که اِعمال آن موجب ترقي و اعتلاي مسلمين و ترک آنباعث ذلت امّت و استيلاي دشمنان دين است و اشاره به پارهاي از خرافات شايعهميباشد. اين کتاب نيز در همان بدو انتشار جالب توجهِ افکار و انظار بيدارانِ روزگار ازعلماي ابرار چون آيتاللّه خالصي، و شهيد مطهري و معلم شهيد دکتر شريعتي گرديدکه علاوه بر تقديرات شفاهي، تقريظات کتبي ايشان ـ رحمةاللّه عليهم ـ موجود است وآن در سال 1339 شمسي منتشر گرديد.
3. کتاب حکومت در اسلام که در آن شرح و اثبات وجوب تشکيل حکومت اسلامي طبقمقرّرات اسلام و خاتمه دادن به سلطنت حکّام جور است و به همين جهت مورد بغض وعناد دولت طاغوتي گرديد و مدتها مؤلف در زير نظر و بدبيني ساواک بود و موجب گرفتاريهاي بسياري شد که همگان بيش و کم از آن واقفند. اين کتاب نيز آنچنان موردعلاقه علاقمندان به حقايق دين شد که يکي از حجج و آياتي که اکنون در رديف صدرنشينان حکومت اسلامي است (ظاهرا اشاره به آيت الله منتظري) آن را چون درسي مغتنم و گرانبها به شاگردان و مريدان خود القا و ابلاغ مي نمود و در سال 1344منتشر شد.
4. کتاب حج يا کنگره عظيم اسلامي که در آن شرح عظمت و فوايد و منافع حج اسلامي وکيفيت انجام آن ـ به نحوي که در صدر اسلام بوده ـ داده شد و رفع اشکالات و ايراداتيکه مخالفان بدان آوردهاند گرديد و آن در همان سالهاي 39 و 1340 منتشر شد.
5. کتاب حقايق عريان در اقتصاد قرآن ]«زکات»[ که به نام بحثي در بيان مسائل اقتصادي اسلامچاپهاي مکرّر يافت، ليکن به علت مبغوض بودن مؤلف آن، به علت تأليف حکومت دراسلام که نامش در ليست سياه ساواک در رديف دشمنان حکومت طاغوتي بود. اين کتابکه در موضوع زکات اسلامي است چنانکه کتاب و سنّت بيان مي کند، نه آنکه شهرتنقص و فسادش گواهي مي دهد، به اسم ديگران علي هيربد (نام اوليه وي حيدرعليهيربد بوده) و احمد نوانديش در سالهاي 1354 و بعد چاپ و منتشر شد.
6. کتاب خمس که در آن شرح مسأله خمس ارباح مکاسب به طريقي که معمول است بهتحقيق پرداخته و بطلان آنچه مشهور است را آشکار ساخته است و البته توضيح مطلبيچنين، موجب خشم و کين عده بسياري مي شود که دکانهايي از دين ساختهاند و بهاحتمال قوي همين تأليف انگيزه اين تأليف ]کذا [است.#
7، 8، 9، 10 و 11. پاسخهايي که به علماي طرفدار خمس کذايي در پنج جزوه در جوابپنج کتاب داده شده است و شايد کساني که از پاسخ علمي و مقنع درماندهاند، اسبجهالت در سران رذالت راندهاند! هر چند بعيد مي نمايد. ]کتاب خمس قلمداران در قطعرحلي و به صورت تايپي در اصفهان تکثير شده و ضمن 220 صفحه در نسخههايمحدود توزيع شده است.[
12، 13، 14، 15 و 16. کتابي است به نام راه نجات از شرّ غلات که در پنج قسمت تأليفشده است. قسمت اول آن در اثبات اين حقيقت است که هيچ کس را بر علم غيب راهينيست جز آنچه علاّمالغيوب به وسيله وحي بر پيغمبران نازل کرده است و آنان نيز بهپيروان خود گفتهاند. اين قسمت در سال 1352 منتشر گرديده و قسمت دوم آن در بحثولايت است که در آن مسأله ولايت ـ که آن را غاليان تا حدِّ شرک جلي و بالاتر بردهاند ـمورد تحقيق قرار گرفته و ولايتي که قرآن بدان امر مي کند، توضيح کافي داده شده است.قسمت سوم در بحث شفاعت، قسمت چهارم در بحث زيارت و قسمت پنجم در معرفيغاليان است که ظاهراً اين بخشها به وسيله شخصي يا اشخاصي در حال چاپ يا درمعرض انتشار باشد. بر حسب آنچه مؤلف در انتهاي «راه نجات از شرّ غلات» نوشته،اين کتاب در رد بر کتاب «امراء هستي» از ابوالفضل نبوي قمي نوشته شده است.
17. کتاب شاهراه اتّحاد، در شرح مهمترين وسيله اختلاف ميان مسلمانان است که به علتجهل جاهلان و تحريک و تشويق مخالفان اسلام در مسأله خلافت پديد آمده و بيش ازهزار و سيصد سال موجب اختلاف و نفاق و شقاق مسلمانان گرديده است و اگر انصافو وجدان حاکم شود به آساني مي توان بدان توفيق يافت و بنياد اختلاف و افتراق رابرانداخت.
18. کتاب سنّت رسول از عترت رسول، در اثبات اين حقيقت است که اگر فرد يا جميعمسلمانان در صدد نجات خود در دنيا و آخرت باشند، چارهاي ندارد جز اينکه احکاماسلام را از عترت پيغمبر، که ائمّه اثني عشر هستند، بگيرد وگرنه مذاهب ديگر هيچ کدامخالي از خطر نيستند.
19. کتاب حاضر ]حکومت در اسلام، ج 2[ است که در شرح وظايف حکومت اسلامي استکه طبق فرمان روشن قرآن و سنّت پيغمبر آخرالزمان بايد جامعه و حکومت اسلامي بهانجام آن بپردازد تا موجب سعادت دنيا و آخرت مسلمين شود. اينها است آنچه ما را درجامعهمان به چنين حالت درآورده است. (حکومت در اسلام، ج 2، صص 183 ـ 179)#
آنچه در شرح بالا مورد نظر قلمداران بوده و آن را در 1358.11.2 نگاشته، نوعي کاوشگري در علت ترور خود بوده است. وي بيشتر روي کتاب خمس تأکيد دارد و ديگراحتمالات را بعيد مي شمرد. اما پس از حروفچيني متن کتاب، در شرحي که به قلمخودش نوشته و به صورت عکسي در پايان مجلد دوم کتاب حکومت در اسلام چاپ شده،به بعد اصلي قضيه اشاره مي کند و آن اينکه وي متهم به وهابيگري شده و برخي ازافراطيون شيعه به همين دليل اقدام به ترور او کردهاند. قلمداران در اين متن خود را از ايناتهام مبرّي دانسته و خود را شيعه اي واقعي مي داند که به اخبار و احاديث اهل بيتوفادار بوده و در کتاب سنت رسول از عترت رسول اين عقيده خود را بيان کرده است.
وي در اين متن، با اشاره به اينکه مخالفانش گاهي او را سني و زماني وهابي قلمدادکردهاند، تقريبا به صورت دفاعيه، تأکيد مي کند که با نوشتن کتاب سنت رسول از عترترسول تلاش کرده است تا احاديث اهل بيت: را مبناي کار خود قرار دهد. او اتهامات سني گري را رد کرده و در مقام شرح باورهايش تأکيد مي کند که:
«ما مسلمانيم که به يگانگي خدا چنانکه تمام انبيا و اوليا معترف و قرآن و نهج البلاغه واخبار ائمه اطهار راهنمايي مي کنند و عقل و وجدان گواهي مي دهد و به رسالت جميعپيغمبران که قرآن رسالت ايشان را تصديق مي نمايد و به آنچه محمد رسول الله و آلاو از جانب خدا بيان داشتهاند و به بعث يوم النشور ايمان داشته و در انگيزه اين ايمان بهآنچه در قدرت ما بوده عمل کرده و مي کنيم».
تاريخ اين مقدمه سيزدهم ربيع الاول سال 1400 قمري است.
ريشههاي پيوند ميان چند نفر از اين نحله؛ امثال سيد ابوالفضل برقعي، مصطفي حسينيطباطبايي و قلمداران از يک سو، و نوشتههاي فراوان او مانند در شاهراه اتحاد و جز آن،زمينه را براي اتهامي که وي از آن گريزان است، به خوبي فراهم مي کند. بحث از عدمدلالت حديث غدير بر امامت و ولايت! ديگر چه چيزي از تشيع باقي مي گذارد؟ نقد زيارت و کاستن از آن در حد يک عبرت ديگري از قبرستان، چگونه با فرهنگ زيارتي شيعه که از قرن دوم - سوم به اين سو در شمار ميراث مکتوب و اصيل شيعه بوده، سازگاري دارد؟ و پرسشهاي ديگر که لايعد و لايحصي از مطاوي فرمايشهاي ايشان به دستميآيد.
{در باره کتاب حکومت در اسلام}
يکي از آثار قلمداران، کتاب حکومت در اسلام؛ يعني همين کتاب حاضر است که تأليف آنرا پس از ديدن خوابي در شب هيجدهم خرداد سال 1343، از صبح همان روز درروستاي ديزيجان آغاز و در 23 رمضان سال 1358 يعني 26 دي ماه 1344 به پايان بردهاست.#
موضوع اين کتاب حکومت از ديدگاه اسلام است؛ بحث بسيار مهمي که به نظر مؤلف ازيک سو شيعه و سني در آن به خطاهاي فراوان رفتهاند و از سوي ديگر، کمتر مورد توجه فقيهان و دينشناسان بوده و در واقع، به طور جدي به آن پرداخته نشده است. وي درمقدمه آن کتاب نوشته است:
«جاي منتهاي تأسف و غايت اندوه و دريغ است که حتي کساني که خواب حکومتاسلامي مي بينند و آرزوي پيدايش و به وجود آوردن چنين دولتي را در مغز خودميپرورانند و مردم را بدان مي خوانند، حتي در خيال تحقق اين آرزو تا پاي زندان واعدام مي روند، هنوز حدود و رسوم وقواعد و مقررات اسلام را در اين موضوع تعييننکرده و نميدانند که چه مي خواهند و مردم را به چيز دعوت مي کنند.»
مجلد اول اين کتاب، که در اصل حکومت اسلامي و لزوم و وجوب آن است، در سال1344 انتشار يافته، اما مجلد دوم آن، که در موضوع وظايف حکومت اسلامي است، بهدليل مشکلات مالي آن زمان تدوين نهايي نشده و بعدها در سال 1358 منتشر گرديدهاست. اين کتاب از چند بخش اصلي تشکيل شده است (در کتاب، اين بخش بندي بهصورت مشخص نيامده و چهار قسمت کردن آن از ماست):
بخش نخست؛ تا حدود يکصد صفحه، در باره اثبات ضرورت حکومت اسلامي و توجه به آن، به عنوان يک امر ديني و فريضه اي حتمي و الزامي است. مقدمه اين بحث، درچرايي بيتوجهي جامعه اسلامي؛ اعم از شيعه و سني به امر حکومت اسلامي است.
بخش دوم؛ بحث از انواع حکومتها، حکومت اسلامي و به ويژه طرز انتخاب حاکماسلامي در حکومت اسلامي است که تا حوالي صفحه 264 کتاب ادامه مي يابد.
بخش سوم؛ احکام مربوط به مناسبات ميان مردم و حاکم است که شامل مباحثي چوننقض بيعت، لزوم اطاعت از امام، عدم لزوم اطاعت از حاکم متجاوز و غيره مي شود. دراين بخش، شرحي تاريخي هم از سيره خلفاي عادل و در مقابل شرحي از سيره حاکمان فاسق به دست داده شده است. اين مباحث تا حوالي صفحه 400 ادامه دارد.
بخش پايانيِ؛ لزوم مشارکت در دولت، حليت گرفتن حقوق دولتي و روا بودن گرفتنجوايز از سلاطين جور است که تا انتهاي کتاب (صفحه 430) ادامه يافته است.
در همه اين مباحث، به جز توضيحات کلي که بيانگر ديدگاههاي مؤلف در هر زمينهاست، استفاده از قرآن و حديث و سيره، به عنوان مهمترين ادله، در صدر مباحث جايدارد. در ادامه، نمونههاي تاريخي مورد توجه قرار مي گيرد و در اين زمينه، به طوريکسان از منابع شيعه و سني، به عنوان دليل و حجّت استفاده مي شود.#
{الف: ضرورت حکومت}
نويسنده در بخش نخست از «ضرورت حکومت در اسلام» قلم فرسايي مي کند وميکوشد تا دو ابهام را رفع نمايد؛ نخست ابهامي که در کليت جامعه اسلامي از مفهومحکومت اسلامي وجود دارد و کسي از آن سخني به ميان نميآورد. دوم اشکال و ابهامي که کساني چون کسروي مطرح کرده و معتقد بودند که آنچه به نام «نظام سياسي دراسلام» شده، براي امروز نبوده و اينها ربطي به اسلام ندارد. وي به سبک و سياق آنروزگار، تلاش مي کند تا از زبان مستشرقان اثبات کند که اسلام به احکام سياسي توجهخاص دارد و در آن زمينه ديدگاههاي مشخص ارائه کرده است و منشأ اين بيتوجهي راهمزمان، از افراط سنيان در امر حکومت، در اطاعت از هر فاسق و فاجر و افراط شيعياندر منحصر کردن مفهوم «امام» در امامِ معصوم مي داند که عملا منجر به تعطيلي آن شدهاست. وي در اينجا، رواياتي از شيعه را که هر نوع حکومتي را پيش از قيام قائم باطلدانسته، مورد نقد قرار داده و اين گونه روايات را مجعول مي شمارد. او که در اين زمينه،متأثر از کتاب به قول خودش نفيس، بي نظير و شريف محو الموهوم خرقاني است، دربارهاين قبيل احاديث چنين نتيجه مي گيرد که:
«هر چه هست اينگونه احاديث منشأ اين عقيده سخيفه در جامعه شيعه گرديده که دولتحقّه و حاکم بر مقدّرات مسلمين تنها آن دولتي است که تشکيلات آن در آسمان ريختهشده و هيأت دولت آن را معصومين و فرشتگان، بدون دخالت آدميان تشکيل دهند وحاکم و امام آن معصوم و منصوصِ مِن عنداللّه با نام و نشان مخصوص بوده باشد، بهعبارت واضح: ملت شيعه اخيراً به هيچ تشکيلات سياسي و اجتماعي علاقمند نبوده، بلکه پارهاي از آنها دخالت در اين امور را حرام و آن را خاص و مخصوص امام دوازدهم حضرت مهدي محمّد بن الحسن العسکري 8، متولد سال 255 هجري مي دانند وبس! نتيجه آنکه شيعه گرفتار بيعملي و بيمسؤوليتي در قبال حکومت شده است.»
وي عامل ديگر اين باور را آزارها و شکنجه هايي مي داند که شيعيان در طول تاريخگرفتار آن بودهاند و مي گويد: شيعيان از بس در نهضتها و قيامهاي خود شکست خوردهاند، منتظر ظهور مهدي (ع) شدهاند! به هر روي، وي معتقد است: عاقلانه نيستکه خداوند عالميان سرنوشت امت را رها کرده باشد تا روزگاري دراز که کسي از راهبرسد و آن را اصلاح کند و رهبري امت را در دست گيرد: #
«کدام معتقد به خدا و رسول و روز معاد و مؤمن به شرع ابدي اسلام است که بگويداحکام مهم اسلام و حدود قوانين الهيه بايد منسوخ و معطّل بماند تا فردي خاص و اماميمخصوص و منصوص با آن شرايط معهود، از جانب خدا بيايد و اجرا کند؟ و چه قدرتيقادر است امامي را که داراي آن شرايط و اوصاف است ايجاد کرده يا از پشت پرده غيبتچندين قرن به عرصه ظهور آورد تا مصدر و متصدّي آن امور گردد جز خدا؟»
قلمداران سپس وارد بحث اصلي خود؛ يعني «نظر اسلام راجع به اصل حکومت وسلطنت و وجوب آن» مي شود و از کتاب و سنت براي آن شاهد مي آورد. وي علاوه برآيات و احاديث و ترجمه آنها به فارسي، گهگاه توضيحاتي هم مي دهد. در اين بخش،موضوعِ شگفتي او غفلت مسلمانان از اين اصل مهم است که عامل مهم نکبت و ذلّتآنها در دنياي جديد شده است. نويسنده کتاب پيشگفته، بارها از اين ذلّت به عنوان يکياز تکيهگاههاي اصلي ذهنيت خود نسبت به وضعيت امت اسلامي ياد مي کند. به علاوه،در اين ميان، برداشتهاي خاص خود را هم دارد. براي نمونه وي به تفسير «اولي الا¤مر»پرداخته و به هيچ روي آن را منحصر در معصومين نميداند و بحث کاملتر را به کتابارمغان آسمان وا مي گذارد.
از بحثهاي مفصل وي در اينجا، شرح مفهوم «امام» در روايات است. اين بحث در فقهشيعي سابقه داشت اما قلمداران با قاطعيت بر آن است که مصداق «امام» در روايات ومتون کهن فقه شيعي، به هيچ روي منحصر در امام معصوم نيست. و رواياتي در تأييد نظرخود درباره اصل وجوب حکومت در اسلام آورده، مي افزايد:
«ميبينيم در پارهاي از کشورهاي اسلامي، رذلترين، پستترين، بيعفتترين،بيدينترين مردم بر مسند حکومت مسلمين تکيه زده و دائرمدار امور مسلمين گرديده وکشور اسلامي و منابع زرخيز آن را دربست به بيگانگان و دشمنان اسلام تسليم نموده وزن و مرد مسلمان را برده و اسير آنان کردهاند! و عجب آنجا است که مسلمانان از عالي وداني و عالم و عامي با اين همه دستورات و احکام و قوانين و امر حکومت، اصلاً و ابداًاعتنايي بدان نداشته، بلکه اساساً نميدانند که چنين حکمي در دين آنها هست و اگرهست لابد براي عمل است!»
{ب: ماهيت حکومت و حاکم اسلامي}
بخش دوم درباره حاکم اسلامي است و نويسنده بحث را با شرحي از انواع حکومتهاآغاز مي کند و نخستين نوع حکومت را حکومتِ «پادشاهي» مي داند که اسلام با آن هيچ ميانه اي ندارد. وي در اين زمينه، از روسو و منتسکيو مطالبي را نقل کرده است.#
وي نوع دومِ حکومت را حکومت «مشروطه» مي شمارد که آن را هم نميپذيرد و بااشاره به «فجايع عصر مشروطيت» حتي تقسيم قوا را با استناد به مطالبي از مرادَشخَرَقاني، رد مي کند.
قلمداران که منتقد وضعيت موجود ايران است که به اصطلاح نظام مشروطه بر آن حاکماست، مي نويسد:
«به حقيقت مي توان گفت که در ايران آزادي و مشروطيت هيچ روزي نبوده و به قدرياين مشروطه امروزي ما مسخره است که بايد گفت: هزار رحمت بر زمان استبدادي آن!».
وي با توجه به اينکه به ماده اول و دوم متمم قانون اساسي براي نظارت پنجتن ازمجتهدين عمل نميشود، مي گويد: «واقعا زهي حماقت و ناداني که کسي اين حکومترا حکومت مشروطه بداند!»
نوع سوم از حکومت در نظر او «جمهوري» است که از آن دو نوع بهتر است اما در عمل،آن هم محقق نشده و اغلب آنچه در اين باره اظهار شده «حرف مفت» است.
در نظر وي «حکومت اسلامي مشورتي و انتخابي است». آيه (وَ أمرُهُم شُوري بَيْنهم)مبناي اين تعريف از نظام اسلامي است و تجربه حکومتي پيامبر و خلفاي پس از وي همنشانگر آن است که اين اصل به عنوان مهمترين اصل در حکومت اسلامي مقبول بودهاست. در اينجا وي به سراغ تحليل خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علي (ع) و اينکه آياروي مشورت کامل بوده يا نه مي رود. تحليل وي از «بيعت فَلْتةً» آن است که خلافت ابوبکر با مشورت کامل نبوده است. با اين همه، وي به توجيه آن پرداخته و علل آن راشرح مي دهد.
پس از پذيرفتن اين اصل که امامت انتخابي است، اشکال مهم از نظر او در اين بحث آناست که اگر حکومت مشورتي و انتخابي از سوي مردم است، پس اين همه نصوصامامت چيست؟ نظر وي در اين باره آن است که پيامبر از پيش خود، با توجه به صفاتي کهبايد يک حاکم اسلامي داشته باشد، علي (ع) را به عنوان نمونه اکمل و اتمّ آن معرفيکرد. نصوص امامت در همين حدّ است و بس. البته امامت به معناي مفسّر دينمخصوص ائمه اثني عشر است و آن را بايد از رهبري سياسي که مشورتي و انتخابياست جدا کرد. به اعتقاد وي «مقام رهبري و هدايت» با «مقام زمامداري و ولايت» دوچيز هستند، هر چند «مانعة الجمع» نيستند:
«پس حکومت و خلافت به معناي زمامداري، هر چند چنانکه گفته شد حق ايشان و باوجود قبول ايشان بر ديگران حرام است، اما به هر صورت آن چنان مقام مهمي نيست کهعلت غايي خلقت آنان باشد و منتهاي منظور خدا و رسول اين معني باشد که آنان بهخلافت رسيده و رياست تا يوم القيامه در ايشان باقي بماند، بلکه خلافت و حکومتشأني از شؤون ايشان است که هرگاه نبودند يا نشدند، ديگري را مي توان به جاي ايشانکانديدا کرد و گماشت. بهعلاوه آنچه از اخبار بر مي آيد ايشان را بر حسب تقدير از اينکيفيت خود بهرهاي نبوده است.»#
به هر روي پاسخ وي در اينکه «نصّ بر امامت علي» به چه معناست، جز اين نيست که:
«حکومت و ولايت اسلام در انحصار شخص يا اشخاص معين معدود و مخصوصينيست و فقط شخص اعلم و اَتْقي و اَوْرع امّت سزاوار اين مقام است و فرمان خدا و نصّرسول هم فقط ناظر به اين معني است، وچون اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) ازتمام افراد امّت عالمتر و عارفتر به حقايق دين اسلام و احکام آن بوده و از جميع مردمروي زمين به خلافت اسلامي اولي و لايقتر بود، لذا مصداق کامل فرمان خدا و تعريفرسول است و همچنين به شهادت تاريخ اسلام، اولاد گرام آن حضرت که عبارت از ائمّهاثنيعشر هستند، هر کدام در زمان خود اَعْلم، اَتْقي و اَوْرع امّت و در حقيقت در اينصفات منحصر به فرد بودند و پرواضح است کساني که در زمان چنين بزرگواراني با علمبه وجود ايشان و اطلاع از کمالات عاليه و صفات ممتازه آنها بدون مراجعه به ايشانمتصدي امر حکومت گرديدهاند، در حقيقت غاصب حقّ آن بزرگواران بودهاند.»
عدم اختصاص امامت به معصومين، از نکاتي است که وي مکرّر روي آن تأکيد دارد ودليلش آن است که «امر حکومت و زمامداري امّت اسلامي، امري است که به هيچ وجه تعطيل بردار نيست». اشاره وي به خصوص عصر غيبت است.
وي آنگاه به بيان ادله مشورتي و انتخابي بودن حاکم اسلامي از آيات و رواياتميپردازد. خلاصه ديدگاه وي در اين باره اين است که:
«در شريعت مطهّره اسلاميه، مسأله حکومت از مهمترين مسائل و بزرگترين فرايض ومورد توجه شارع است و آن به وسيله شور و انتخاب حاکم و امامي که عالمتر، عفيفتر،پرهيزکارتر و عارفترين مردم به کتاب و سنّت و شجاعتر و لايقترين امّت باشد انجامميگيرد و وي تحت نظر و مراقبت مسلمين و دانشمندان درجه اوّل، که به اهل حلّ و عقد تعبير مي شوند، به اجراي احکام الهي مي پردازد و مادام که در طريق شريعت، اموراجتماعي و سياسي و ديني ملت را عهدهدار و نظم بلاد و حفظ عباد را تمشيت مي دهد،اطاعت او مانند اطاعت خدا و رسول... واجب و مخالفتش حرام و سرپيچي از فرمانشفساد در زمين بوده و موجب مجازات شديد مي شود».#
به نظر وي، امام علي (ع) آنچه در باره حق خود در باره خلافت فرموده، تنها در دايرهاولويت است؛ يعني خود را از ديگران اولي مي دانست نه آنکه آن را يک حق الهي تصورمينمود. وي در اين باره، جملات فراواني از نهج البلاغه و ديگر منابع ارائه کرده و آنها راشاهد سخن خود آورده است.
وي بار ديگر از اينکه مي بيند شيعيان با همه اهميتي که به امامت مي دهند، اينچنيننسبت به حکومت اسلامي بيتوجهاند، گلايه کرده و همان را عاملي براي تسلط «بدترينافراد و ظالمترين آحاد» بر جامعه شيعه مي داند.
معتقد است که البته امامان معصوم، هاديان امّت هستند و حتي اگر رهبري سياسينداشته باشند، امامت خود را دارند و نتيجه اي که از اين مطلب مي گيرد اين است که بابرجسته کردن آن گونه رهبري ديني، رهبري سياسي را عموميتر نشان مي دهد و آن رادر زمان غيبت هم لازم و واجب مي داند که البته از طريق خاص انتخاب خواهد شد.
آنگاه به بيان و تحليل چند رخداد تاريخي ـ سياسي مي پردازد؛ علت بيعت امام علي باخلفا، عدم توافق روش عمر در تعيين شش نفر با روش مشورتي اسلام، عدم رغبت امامعلي به امر خلافت و حکومت و بررسي اين امر از نظر روايات و اخبار، مذمترياستطلبي، علت پذيرش خلافت از سوي امام علي به رغم کراهت اوليه از آن،فضيلت مقام حکومت و ولايت در اسلام، ثواب زمامداري در اسلام به جهتامداد مظلومين و... از مباحثي است که براي آنها آيات و رواياتي را شاهد آورده است.
به هر روي، در باره ماهيت حکومت اسلامي، نظر مؤلف چنان است که حکومتاسلامي حکومتي مشورتي و انتخابي است. در اينجا پرسش آن است که «مشورت به چهطريق و با چه کساني انجام مي گيرد؟» پيش از وي بسياري از متفکران عصر جديد، نظاممشورتي را با نظام پارلماني و انتخابات برابر گرفتهاند. وي با توجه به سخنان امامعلي7 که حق رأي را در انتخاب حاکم مهاجر و انصار مي داند، بر آن است که عموممردم نميتوانند در انتخابات شرکت کنند، بلکه اين تنها اختصاص به اهل حلّ و عقد يا بهعبارتي افراد فرهيخته دارد. وي ملاک اکثريت را نپذيرفته و با ايراد آيات فراواني که درمذمت اکثريت آمده از جمله آيه (قُلْ لاَ يَسْتَوِيالْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِيث ِفَاتَّقُوا اللهَ يَا أُولِي الاْلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (مائده: 100) هي کوشد تا رأي را ويژه گروهي خاصبداند. تجربه مؤلف از انتخابات زمان پهلوي ايجاب مي کند تا بگويد:
«در اين چند دوره انتخابات که ما خود شاهد و ناظر بوديم، کمتر کسي از اهل فضل وشرف در امر انتخابات شرکت کرد. چه مي دانند هر چقدر هم در اين باره کوشش کنندآراي آنان در مقابل اکثريت نادان هِمَج رعاع هيچ تأثيري ندارد». #
بنابر اين، وي که به رأي دادن اهل حلّ و عقد باور دارد، بحثي را درباره اين گروه آغازميکند و در نهايت با ملاکهايي که در مهاجر و انصار بوده، اين بحث را به نتيجه مطلوبخود مي رساند. پيداست که اين افراد حق وضع قانون ندارند و مجلسي را هم که تشکيلميدهند فقط براي «تطبيق و تأويل احکام با اوضاع زمان» است و بس. اين جماعت بايدبه مشورت کامل با يکديگر بپردازند و سپس حاکم را تعيين کنند. وي که در اين زمينه،علاوه بر سنّيزدگي، سنتيِ از نوع سنّيِ آن هم مي انديشد، به بيعت به همان سبک قديماعتقاد دارد که خلفا روي منبر بنشينند و مردم يکان يکان با او بيعت کنند. اين از رأي دادندر صندوق بهتر است گرچه ممکن است از نظر شرع آن هم اشکالي نداشته باشد!
از سوي ديگر، حاکم هم پس از انتخاب شدن، بايد با اهل حلّ و عقد در اجراي امورمشورت کند. مؤلف در اين باره هم شواهدي از تاريخ خلفا به دست داده است. در اينجاوي از سهم زنان در مشورت سخن مي گويد و تلاش مي کند تا آنان را در اين باره سهيمنشان دهد و آنچه را که در نهي از مشورت با زنان آمده، نقد کند.
وظيفه حاکم است که درباره امور حکومت، با افراد نالايق و بدسابقه مشورت نکند. دراين باره هم نمونههايي در روايات و اخبار تاريخي وجود دارد.
اکنون تصور کنيد که حاکم اسلامي چه کسي است: اوّلاً آنکه اعلم و اتقاي امّت است.ديگر آنکه مردم فرهيخته او را برگزيدهاند، و سوم آنکه بايد با اهل حلّ و عقد در امورمشورت کند. وي شواهدي طولاني در اين باره که حاکم بايد اعلم و اتقا و واجد صفاتعاليه ديگر باشد، از قرآن و سنّت ارائه کرده است.
{ج: مناسبات ميان مردم و حاکم اسلامي}
مؤلف در بخش سوم، که پس از بيان شرايط پيشوا و امام در اسلام آمده، بحث را که بهطور کلي در باره اهميت وجود حاکم و خليفه است با اين نکته آغاز مي کند که مردم بايداز حاکم خود اطاعت کنند. وي که چندين بار از سنيان گلايه کرده است که چرا هر فاسق ِفاجري را امام مي دانند، در اينجا ذيل عنوان «اطاعت امامِ فاجر» بر آن است که درشرايط خاص که امکان روي کار آمدن حاکم عادل متقي نباشد «اطاعت پيشواي فاجر وامام فاسق، مادامي که قدرت سلطنت و دستگاه حکومت را در مجرايشريعت به کارمياندازد و... واجب و فرمانش چون فرمان خدا و رسول لازم الاطاعه است.»#
وي اين نکته را از آن روي مي داند تا اهميت حکومت اسلامي را نشان دهد و بهمسلمانان، به خصوص شيعيان بفهماند که اهميت قضيه چندان است که لازم نيست حتماحاکم اسلامي، معصوم باشد، بلکه به هر قيمت شده، و هر کس در دسترس هست، بايداين وظيفه را به دوش بگيرد و مردم هم از او اطاعت کنند:
«پس ملت اسلام و مخصوصاً طايفه شيعه هيچ گونه عذري در پيشگاه پروردگار جهانندارند و با اين وضعي که به وجود آوردهاند ذليل و رو سياه دنيا و
پربازدید ها بیشتر ...
رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)
به کوشش رسول جعفریانیکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در
مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن
آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ
منابع مشابه بیشتر ...
مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب
رسول جعفریانکتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در
برهان المسلمین در توحید و فلسفه احکام و قوانین اسلام
رسول جعفریاننویسنده کتاب برهان المسلمین که در سال 1307 خورشیدی نوشته و منتشر شده است، می کوشد تصویری از اسلام ار
دیگر آثار نویسنده بیشتر ...
اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم
رسول جعفريانگزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط
يک گزارش و سه سند در باره حجاج ايراني در راه جبل
رسول جعفريانیش از یک هزار و سیصد سال، ایرانیانی که عازم حج بودند از راه جبل، به مکه می رفتند. این راه، حد فاصل ک
نظری یافت نشد.