۶۲۶۴
۰
۱۳۸۳/۱۲/۲۰

ايران مرکز ربع مسکون

پدیدآور: رسول جعفريان
همه عالم تن است و ايران دل‌
نيست گوينده زين قياس خجل‌
زان ولايت که سروران دارند
بهترين جاي بهتران دارند

نظامي گنجوي، هفت پيکر، ص 13

{ايرانشهر مرکز ربع مسکون و اقاليم سبعه}‌
تقسيم‌بندي ربع مسکون را در دنياي امروز ما، با قاره‌ها مشخص کرده‌اند، اما در دنياي قديم‌، متناسب با فرهنگ‌هاي‌ متفاوت‌، به گونه هاي مختلف‌، انجام مي دادند. شايد در يک تقسيم بندي بتوان گفت‌، اين تقسيمات به طور کلي بر دو دسته بوده:
يک دسته که بر حسب محاسبه طول و عرض جغرافيايي و محاسبه طول روز در بخش مسکوني زمين بود.
و دسته ديگر که ربع مسکون بر اساس فرهنگها و نوع نگاه خاص آنان‌، تقسيم مي شد.
از نوع اول که بگذريم‌ که روشي است علمي و ربطي به نوع نگرش و غيره ندارد، در باره نوع دوم‌، ابوريحان ‌بيروني (362 ـ 440) توضيحاتي جالبي به دست داده است‌. اين پس از آن است که وي مباني «اقليم ‌شناسي‌» را برحسب طول و عرض جغرافيايي يعني همان دسته اول تشريح کرده است‌.
نخستين تقسيم بندي نگرشي از ربع مسکون که بيروني از آن ياد کرده‌، متعلق به پادشاه اساطيري ايران افريدون است که به قول بيروني از «جبّاران پارسيان‌» بوده است‌. افريدون، ‌زمين را به سه بخش‌ کرده آن را ميان ميان فرزندانش قسمت کرد:
پاره مشرقي که اندر او ترک و چين است پسرش را داد تور، و پاره مغربي که اندر او روم است پسرش را داد آن که سلم بود،و پاره ميانگين که ايرانشهر است ايرج را داد و اين قسمت به درازاست‌.
تقسيم بندي نگرشي دوم‌، تقسيم بندي است که به قسمت نوح‌ شهرت دارد. در اينجا هم ربع مسکون به سه قسمت براي سه فرزند نوح منقسم مي شود:
نخستين از سوي جنوب کجا سياهان‌اند پسرش را حام‌، و ديگر شمالي کجا سپيدان‌اند پسرش را يافث‌، و سويم ميانگي کجا گندم ‌گونند پسرش را سام‌.
يک تقسيم بندي هم از آن يوناني‌هاست که آنان نيز عالم مسکون به دو پاره تقسيم کرده‌اند: مشرق را ايسيا (آسيا) و مغرب را به دوبخش تقسيم کرده‌اند، لوبيه که بخش جنوبي و اندر آن سياهان و گندم گونانند و ديگر سوي شمالش اوربي‌، و اندروسپيدان و سرخانند. در اين تقسيم آسيا هم به صورت غربي و شرقي تقسيم شده به آسياي خرد که عراق و پارس وخراسان است و آسياي بزرگ که «آنچه بماند ايسياء بزرگ‌» خوانند.#
اما تقسيم بندي ديگر از آن پارسيان است که «به حسب مملکت‌ها، به هفت کشور تقسيم کردند». (التفهيم‌ لصناعة التنجيم‌، تصحيح جلال الدين همايي‌، تهران‌، 1319، صص 194 ـ 196).
در اينجا بيشتر واحد سياسي مورد نظر آنان بوده است‌.
جغرافي نويسان بعدي هم طي قرون مختلف از اين تقسيم بندي ها ياد کرده اند. براي مثال حافظ ابرو (م 833) به پيروي از بيروني و ديگر جغرافي‌دانان‌، سه نوع تقسيم بندي از تقسيماتي که گذشت را شرح کرده است‌. قسمت نوح‌، قسمت افريدون‌، و قسمت فارسيان‌. در قسمت نوح‌:
از مشرق تا مغرب در بخش جنوب از حام بن نوح است‌.
ميانه اين ربع مسکون از سام بن نوح است‌
طرف شمال از يافث بن نوح است‌.
در اين باره‌، مؤلف مجمل‌ التواريخ شرحي مفصل آورده و به رسم آنچه رايج بوده‌، اسامي مناطق مختلف را بر حسب نام نوادگان ‌اين سه تن فهرست کرده است‌. براي نمونه‌، يافث را هفت پسر بود: اول چين‌، دوم ترک، سيم خزر، چهارم سقلاب‌، پنجم روس‌، ششم ميسک، پدر يأجوج و مأجوج‌، هفتم کماري و او پدر بلغاريان و برطاسيان بود. (مجمل التواريخ و القصص‌، چاپ آلمان، ص 77).
امّا در قسمت افريدون‌:
از شمال به جنوب‌، قسمت مغربي‌، از سلم است‌.
قسمت ميانه از ايرج‌.
قسمت مشرقي از تور.
حافظ ابرو (جغرافياي حافظ ابرو، 1 / 92) در باره تقسيم بندي فارسيان نويسد:
ايشان زمين را هفت پاره دارند و هر پاره اي را کشوري خوانند. ايرانشهر اندر ميان و شش کشور گرداگرد وي‌. و ايرانشهر ازآمويه گيرند تا آب فرات‌. و کشورهاي اطراف‌، يکي هند و ديگري چين و تبت‌، و سه ديگر ترک و خزر و چهارم روم وصقالبه تا افرنج‌، پنجم مصر و شام و زمين عرب‌، ششم زنگ و حبشه و مغرب تا نهايت عمارت.
حافظ ابرو، سپس به تقسيم بندي نويسنده صاحب کتاب المسالک و الممالک مي پردازد که «زمين را به دو قسمت‌» کرده «و سرخط ‌اين قسمت از درياي چين برخيزد و به زمين هند گذرد و هم چنين ميان ممالک اسلام گذرد تا زمين مصر و مغرب‌». مردم ‌شمال سفيد پوست هستند تا سفيدتر، و مردمان جنوب متمايل به سياه تا سياه‌تر».
تقسيم بندي دقيق‌تر که همان تقسيم بر هفت اقليم است‌، بر مبناي طول و عرض جغرافيايي است که حافظ ابرو آن را به‌حکما منسوب کرده است‌. در اين تقسيم «مواضع اجزاء سطح ارض‌، در طول به حسب تجربه دايره معدل النهار، و درعرض‌، ما بين قطبين معدل النهار بخش کرده‌اند». (جغرافياي حافظ ابرو، ج 1، ص 93)
بايد توجه داشت که عدد هفت‌، قدسيت تاريخي شگفتي در جهان باستان داشته و به همين دليل انواع تقسيم ربع ‌مسکون به جز عدد سه‌، تقريبا روي عدد هفت است‌. نوع ساده‌تر اين تقسيم بندي که ابن فقيه همداني ارائه کرده تطبيق عددهفت‌، بر هفت اقليم به حسب کشورهاي شناخته شده در ادبيات اسطوره اي ـ تاريخي يعني ديار عرب‌، روم‌، حبشه‌،هند، ترک‌، چين و يأجوج و مأجوج است‌. (مختصر کتاب البلدان‌، چاپ ليدن‌، 1302 ق‌، ص 5)#
بدين هم بايد توجه داشت که اين اقاليم همه مربوط به نيم کره شمالي است و غالب جغرافي دانان نسبت به نيمکره ‌جنوبي و اين که مسکوني باشد، اظهار بي اطلاعي مي کنند گرچه در اين باره حدسهايي مي زنند (اعلاق النفيسه ، ابن رسته‌، ترجمه قره چانلو، تهران‌، اميرکبير، 1365، ص 115 ـ 116).
در اين کتابها، آشکارا، مردم نواحي مختلف را بر حسب آب و هوا و موقعيت جغرافيايي‌، وصف کرده‌، ويژگي‌هاي‌علمي و پوستي و اخلاقي آنان را تبيين مي کنند.
حمزه بن حسن اصفهاني‌، از جغرافي‌دانان ايراني‌، مي گويد زمين دايره است و کمتر از ربع آن مسکوني است و همان هم بخشي‌خشکي و بخش آبي است و به هفت پاره تقسيم مي شود که به هر پاره آن‌، ايرانيان کُشْخَر ]کشور[ مي گويند. عربها به‌جاي کشخر، از سرياني واژه اقليم را که براي رستاق بکار مي رفت‌، به استعاره گرفتند (به نقل از: معجم البلدان‌، ج 1، ص 42).
ياقوت پس از نقل جمله فوق‌، اصطلاح ايراني را در باب تقسيم اقاليم‌، اصطلاحي مي داند که دبيران‌، غالبا همان را اساس ‌کار خويش قرار مي دهند. اما برخلاف دبيران‌، رياضي دانان و منجمان‌، بر تقسيم دو پاره زمين از روي خط استوا اعتماد دارند. (همان‌، ص 43. وي در قريب به اتفاق اين مباحث‌، بر آنچه بيروني گفته‌، تکيه کرده است‌).
همچنين وي به اصطلاح اندلسي‌ها و نيز اصطلاح رياضي‌دانان به صورت مستقل اشاره کرده است.

{ريشه باور فارسيان از کجاست‌؟}
پاسخ اين پرسش اين است که خاستگاه اين تقسيم بندي‌، تفکر اوستايي است که عينا و با صراحت همين تقسيم بندي هفتگانه را بامرکزيت ايران براي ربع مسکون طرح کرده است‌. در بندي از اوستا ضمن اشارت به اين سرزمين آمده است‌:
آنجايي که شهرياران دلير، قواي بسيار مرتب سازند، آنجايي که کوه‌هاي بلند و چراگاهان بسيار براي چارپايان‌... موجوداست‌... به کشور اَرِزَهي و سَوَهي‌، و فرَدَذَفْشو و وِيدَذَفْشو به اُرو بَرِشْتي و اُروجَرِشتي به اين کشور خونيرث درخشان‌، آنجاکه ستوران آرام دارند و پناهگاه سالم ستوران است‌، مهر توانا نگران است‌. (يشت‌ها، ]گزارش پورداود[، ج 1، ص 431).
در بُندهش از ديگر متون کهن ايراني‌، همين تقسيم بندي وجود دارد:
هنگامي که تيشتر آن باران را ساخت که درياها از او پديد آمدند، زمين را همه جاي نم بگرفت‌، به هفت پاره گسست‌، داراي‌زير و زِبَر و بلندي و نشيب بشد. پاره اي را به اندازه نيمه اي در ميان و شش پاره (ديگر) پيرامون آن‌. آن شش پاره به اندازه‌خُونيرَس است‌. او (آنها را) کشور نام نهاد، زيرا (ايشان را) مرز ببود، چنان (که‌) پاره اي را (که‌) به ناحيه خراسان است‌،کشور اَرْزَه‌، پاره اي (که‌) به ناحيه خاوران است‌، کشور سَوَه‌، دو ژپاره را (که‌) به ناحيه نيمروز است‌، کشور فِرَدَدَفش وويدَدَفش‌. دو پاره را (که‌) به ناحيه اباختر است‌، کشور وُروبَرِشن‌، وُروجَرِشن خوانند. آن را که ميان ايشان و به اندازه ايشان‌است‌، خونيرس خوانند. (بندهش‌، به کوشش مهرداد بهار، تهران‌، توس‌، 1369، ص 70)
بنابرين‌، خونيرس همان ايران شهر است‌.
اين تقسيم‌بندي با همان اسامي در فرهنگ پارسي ايراني بعد از باقي ماند و در مقدمه کهن شاهنامه‌ فردوسي جاي خويش را باز کرد. در آنجا آمده است‌:
و ببايد اکنون ياد کنيم از کار شاهان و داستان ايشان از آغاز کار. آغاز داستان‌: هر کجا آرام‌گاه مردمان بود، به چهار سوي‌جهان‌، کران تا کران‌، اين زمين را ببخشيدند و به هفت بهر کردند و هر بهري را يک کشور خواندند. نخستين را ارزه خواندند، دوم را سوت‌، سوم را فرددفش خواندند، چهارم را ويددفش خواندند. پنجم را وروبِزَست، ششم را وروجِرَست خواندند. هفتم را که ميان جهان است ‌خنرس‌ بامي‌. اين است که ما بدو اندريم و شاهان او را ايران شهر خواندني‌ )بنگريد: هزاره فردوسي مجموعه مقالات کنگره فردوسي‌ شناسي سال 1313، تهران‌، ]افست‌[ دنياي کتاب‌، 1362) صص 166 ـ 167. در آنجا علامه‌ قزويني‌، شرحي در باره اين تقسيم بندي هفتگانه ايراني در پاورقي نوشته است).#
اکنون بايد گفت: جغرافي‌نويسان عالم اسلامي‌، هر کدام تحت تأثير يکي از انواع اين تقسيم بندي‌ها بوده‌اند؟
پاسخ آن است که کساني ‌يکسره سخن حکما را پذيرفته و همه چيز را بر اساس محاسبات هندسي کره خاکي و بر حسب طول و عرض ‌جغرافيايي که ريشه در جغرافياي يوناني داشت و بعدها در دوره اسلامي‌، به ويژه از زمان مأمون عباسي به اين سوي‌تقويت شد، تقسيم مي کردند. جالب‌ترين شرح و تفصيل علمي از مفهوم اقليم و مباحث مقدماتي آن در جغرافياي‌علمي قديم‌، همان است که بيروني در التفهيم آورده است‌. (التفهيم‌، صص 188 ـ 200)
يک نمونه از آنچه از روي همان انديشه‌ها نوشته‌ شده‌، در کتاب صور الاقاليم (مجهول المؤلف‌، به کوشش ستوده‌، تهران‌، 1353) تأليف سال 748 آمده که به خصوص به مورد محاسبات دوره مأمون درصفحه 6 اشاره کرده و پيش و پس از آن توضيحاتي در آن باره داده است‌.
اما کساني هم بودند که همان تقسيم بندي فارسي کهن را مورد توجه قرار مي دادند. در واقع طبيعي بود که تصور فارسيان دراين حوزه حغرافيايي‌، به انديشه جغرافيايي آنان حتي پس از اسلام نيز سرايت کند. آنان در اين حوزه مي زيستند، آباداني آن ‌را شاهد بودند، و نمي‌توانستند تصوري درست از نقاط دوردست داشته باشند. به علاوه، نقطه مياني در آسيا که مرکز عالم متمدن شناخته مي شد، جايي در همان حدود ايرانشهر بود. از يک سوي تا مرز چين و از سوي ديگر تا افريقا.
اصطخري در باره ايرانشهر نوشت‌:
و هيچ ملک آبادان‌تر و تمام‌تر و خوش‌تر از ممالک ايرانشهر نيست‌، و قطب اين اقليم بابل بود و آن مملکت پارس است وحد اين مملکت در روزگار پارسيان معلوم بود. (مسالک وممالک ابواسحاق ابراهيم اصطخري‌، ترجمه قرن پنجم و ششم‌، به کوشش ايرج‌افشار، تهران‌، علمي و فرهنگي‌، 1367، ص 5)
در ترجمه کهن ديگراز همين کتاب آمده است: اما آنچه معمورتر و خير و خصب آن بيشتر و استقامت سياست آن نيکوتر وعمارت در آن قايم‌، مملکت ايرانشهر است‌، و بابل قطب و اصل آ اقليم است و آن را مملکت پارس گويند و حد آن مملکت در ايام عجم و جاهليت‌معلوم بود. (مسالک وممالک، ترجمه محمد بن اسعد تستري‌، به کوشش ايرج افشار، تهران‌، 1373، ص 6).
بخش متمدن و پر رفت و آمد در آسيا ، تقريبا همين جايي بود که آن را ايرانشهر بودند. شهرت اين منطقه به اين نام چندان بود که ابوعلي ابن رُسته فارسي در اواخر قرن سوم‌، فصلي را به بيان ايرانشهر، حدود جغرافيايي آن و بخشها و شهرهاي آن اختصاص داد‌. ابن رُسته‌، ايرانشهر را در ميان# ربع مسکون‌، مانند سينه ‌مي‌داند و دل ايرانشهر را چونان قلب در اين سينه وصف مي کند. (اعلاق النفيسه‌، تأليف شده اندکي پس از سال 290، متن عربي‌، ص‌104، متن فارسي‌، ص 119 ـ 124. در باره مؤلف بنگريد: تاريخ الادب الجغرافي العربي‌، ص 179).
مؤلف مجمل التواريخ‌ هم در قرن ششم به اقاليم سبعه معتقد است‌، اما نه آنچه حکما مي‌گويند، بلکه آنچه را که فارسيان بدان باور دارند. در تقسيم بندي او هم که مشغول نگارش تاريخ ايران بوده و سخت به آن باور دارد‌، ايران مرکز دنياي آباد و معمور است‌. وي مي توانسته ‌اين نظريه را از حمزه اصفهاني که شديدا تحت تأثير نوشته‌هاي او بوده‌، گرفته باشد. حمزه اصفهاني‌، همان طور که‌ آگاهيم انديشه‌هاي ايراني و شعوبي داشت و در عين حال‌، در ادب عربي از سرآمدان روزگارش بود. وي درمقدمه تاريخ سني ملوک الارض از اقاليم سخن مي گويد و ضمن آن مي نويسد:
بدان که ربع مسکون‌، با تفاوت سرزمين هايش‌، ميان‌هفت امت بزرگ تقسيم شده است‌: چين‌، هند، سودان‌، بربر، روم‌، ترک و آريان‌. آريان از ميان آنان‌، همان فرس است که در وسط اين ممالک قرار دارد و امت‌هاي ششگانه ديگر در اطراف آنان هستند. جنوب شرقي در دست چينيان‌، شمال‌ در دست ترک، وسط جنوبي در دست هند، و برابر آنان در اين سو روميان در وسط شمالي زمين‌، سودان در جنوب غربي و برابر آنان بربرها در شمال غربي هستند. موقعيت اين ممالک ششگانه‌، همگي در اطراف بخش آباد زمين يعني حوالي‌سرزمين آريان است که وسط آنان قرار دارد. (تاريخ سني ملوک الارض و الانبياء، ص 6)
نويسنده مجمل التواريخ مي نويسد:
و اين کتاب را نام نهادم مجمل التواريخ و القصص‌ و مخصوص کرديم به شرح اخبار ملوک عجم که «ميانه جهان‌» است و از همهاطراف مرجع‌ِ پادشاهان عالم (ص 3).
به نظر وي‌، «ديگر اقاليم و زمين‌ها، چون چين و هند و زنج و عرب و بربر و روم و ترک از جنوب و شمال‌، مشرق ومغرب‌» اينها همه «پيرامون ايران زمين‌» است‌. به همين سبب است که «از اخبار عجم‌، نهاد و سيرت و عجايب و خاصيت‌ديگر زمين‌ها معلوم شود».
مؤلف مجمل التواريخ همداني است و طبعا در ايرانشهر غربي مي زيسته‌، جايي که در نگاه جغرافي دانان ايراني مرکز عالم متمدن بوده است‌. ايرانشهر از دورترين نقطه در خراسان آغاز مي شده و تا سواد عراق که از آن با نام دل ايرانشهر ياد مي شده ـ و به دليل‌اهميت آن ساسانيان آنجا را پايتخت خويش قرار داده بودند ـ امتداد داشته است‌.
مقصودِ مؤلف مجمل التواريخ از مرکزيت ايران براي ربع مسکون‌، آن‌جا بيشتر آشکار مي شود که وي در شرح اقاليم و نقاط تمدني ‌زمين‌، نقشه را چنان تصوير مي کند که ايران در وسط اقليم عرب‌، هند، چنين‌، ترک‌، روم و افريقيه قرار مي گيرد؛ يعني درست همان چيزي است که حافظ ابرو به پارسيان منسوب کرد.
در اين نگاه‌، اگر يک دايره بزرگ را تصور کنيم‌، اقاليم ياد شده دايره‌هاي اقماري روي خط دايره اصلي قرار دارند و اقليم ‌ايران‌ شهر به عنوان يک دايره کوچک در مرکز آن است‌. وي خود اين تصوير را کشيده است تا اين معنا را خوب تصويرکند. وي مي نويسد:
هفت کشور نهاده‌اند آباد عالم‌، و زمين ايران در ميان‌، و ديگرها پيرامون آن بر اين صفت است‌، و هذه صورته‌. و اين اقاليم‌است بر وجهي آسانتر که نوشته شده است برين قاعده و ترتيب که نقش هست (ص 367).
پس از آن باز مي نويسد:
حد زمين ايران که ميان جهان است‌، از ميان رود بلخ‌، از کنار جيحون تا آذربادگان و ارمنيه تا به قادسيه و فرات و بحر يمن ودرياي پارس و مکران تا کابل و طخارستان و طبرستان و اين سره زمين است و گزيده‌تر و با سلامت از گرماي صعب چون‌اهل مشرق و مغرب‌، و از سرخي و اشقري بر سان روميان و صقالبه و روس‌، و سياهي چون حبشه و زنگ و هندو، و ازسخت دلي بر سان‌ِ ترکان و حقارت چينيان (ص 368).
در همين زمينه ياقوت هم شرحي را از منابع ايراني در باره ايرانشهر و اهميت آن براي شاهان ايراني آورده است (معجم البلدان‌، ج 3، ذيل مدخل «سواد»). تمام اين اهميت‌، به ويژه آنچه براي سواد گفته شده‌، به دليل اهميت اقتصادي و آباداني آن دردوره ساساني است‌. (بنگريد: تاريخ و فرهنگ ايران‌، #جلد دوم دل ايرانشهر، محمد محمدي ملايري‌، تهران‌، توس‌، 1375، صص 55 ـ 56)
وصف سرزمين فارس به «وسطيت‌» اختصاص به حمزه اصفهاني نداشت‌، بلکه ابن صاعد اندلسي (420 ـ462) نويسنده اثر شگفت التعريف بطبقات الامم که نشان مي دهد، نگرش شگرف و عميقي به وضعيت امم در اين دوره داشته‌، بر اين باور بود. وي در تقسيم امم به هفت امت‌، ابتدا از فرس ياد کرده مي نويسد: فالامة الاولي الفرس‌، و کانت‌ مساکنها في وسط المعمور. (التعريف بطبقات الامم‌، تصحيح غلامرضا جمشيد نژاد اول‌، تهران‌، ميراث مکتوب‌، 1376، ص 142)
حال بهتر مي توان به مفهوم شعر نظامي گنجوي پي برد که در آغاز همين مقال از آن ياد کرديم.
نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه بیشتر ...

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در

برهان المسلمین در توحید و فلسفه احکام و قوانین اسلام

رسول جعفریان

نویسنده کتاب برهان المسلمین که در سال 1307 خورشیدی نوشته و منتشر شده است، می کوشد تصویری از اسلام ار

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم

رسول جعفريان

گزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط

يک گزارش و سه سند در باره حجاج ايراني در راه جبل

رسول جعفريان

یش از یک هزار و سیصد سال، ایرانیانی که عازم حج بودند از راه جبل، به مکه می رفتند. این راه، حد فاصل ک