۵۴۸۸
۰
۱۳۸۳/۱۰/۱۷

گزارش سفر به ترکيه (10 _ 18 خرداد ماه 1383)

پدیدآور: رسول جعفريان
بنام خدا

روز دهم خرداد 1383 با پرواز ايران اير، در ساعت 4.5 بعد از ظهر، همراه دوست عزيز جناب آقاي اکبر ايراني عازم آنکارا شديم و دوساعت و نيم بعد از آن به فرودگاه آنکارا رسيديم. همسفر ما آقاي خداداد از اعضاي رايزني ايران بود که همگي با هم عازم شهر شده و در هتل علاءالدين مستقر شديم. اين هتل طرف قرارداد با سفارت است. قرار است چندين برنامه داشته باشيم و از چند جا ديدن کنيم و يکي دو سخنراني هم من داشته باشم.
شهر آنکارا يا آنقره سابق از پس از تشکيل جمهوري جديد، به صورت شهري مدرن درآمد و آتاتورک براي دور شدن از محيط استانبول، اين نقطه را به عنوان پايتخت انتخاب کرد. در حال حاضر حدود 4.5 ميليون نفر در اينجا سکونت دارند که البته بيشتر يک شهر اداري و دانشگاهي است. اين در حالي است که در استانبول جمعيتي بالغ بر دوازده تا چهارده ميليون نفر زندگي مي کنند. بهترين خيابان شهر آنکارا بلوار آتاتورک است، و چهارراه هلال احمر يا قزل آي تقريبا شلوغترين نقطه شهر که همان لحظه اول ديديم.
يک مرکز آموزش زبان فارسي در اين بلوار هست که در گذشته فعال بوده و امروزه هم کمابيش کار مي کند. رايزني هم در يک ساختمان مستقل است که زمان ِامين رياحي يعني پيش از انقلاب، مِلک آن با پول اقبال (رئيس شرکت نفت)، خريداري شده است. يک زميني هم در مرکز شهر از زمان رضاشاه خريداري شده بوده که بعدها مورد بي توجهي قرار گرفته و حدود سالهاي 1362 توسط شهرداري آنکارا تصرف و تبديل به پارک با نام پارک قو شده است.
اولين محلي که پس از هتل زيارت شد محل رايزني بود که آقاي خلج منفرد چند سالي است آنجا هستند و البته قرار است که به زودي به ايران باز گردد.
صبح روز دوشنبه 11 خرداد در نخستين ديدار به دانشکده زبان و تاريخ و جغرافيا در دانشگاه آنکارا رفتيم. دفتر گروه زبان فارسي را ديديم. با چند استاد و دانشيار که اکثريت آنها جوان بودند، صحبت شد و موضوع سخن درباره سابقه آن گروه و کارهاي انجام شده در آنجا بود.
دکتر مرسل ازتورک رئيس گروه است که حضور داشت. يک استاد قديمي هم دارند که از قول وي نقل کردند که: زماني پيش از انقلاب، مجلسي براي خيام در سفارت برقرار بود و يک خم درستکرده بوديم با پياله هاي فراوان. امين رياحي آن بالا اشعاري از خيام مي خواند و پايين هم مردم با پياله پذيرايي مي شدند.
در اتاق گروه يک کتابخانه کوچک بود. مجله يغما، لغتنامه دهخدا، ودايرةالمعارف ترکيه و چند کتاب ديگر. چند صندلي هم بود که هر کدام يک مدل بود.مي شد گفت موزه صندليها بود و همه کهنه. شايد به تعمد به بخش فارسي بي توجهي مي شد. يک عکسِ آتاتورک هم طبق معمول بالاي ديوار . يک عکس هم از نجاتيلوغال آنجا بود که بنيانگذار گروه زبان فارسي در دانشگاه آنکارا بوده است. به نظرم دانشگاه آنکار از نظر مالي فقير آمد.
زبان فارسي در دانشگاههاي آنکارا، ارزروم و قونيه فعال است و دانشجو دارد. در آنکارا ازکارشناسي هست تا دوره دکتري. افرادي که اينجا درس خواندهاند فارسي را خيليخوب صحبت مي کردند. دکتر اُرْس از دانشياران اينجا است که تز دکترايش روي کتاب عالم آراي اميني بوده است. متاسفانه اين کتاب راپيش از وي يک مستشرق انگليسي و سپس در ايران کس ديگري ضمن مطبوعات ميراث مکتوب چاپ کرده، و طبعاً کار ايشان بدون نتيجه مانده و اين سبب ناراحتي او شده است. زبان فارسي را به خوبي صحبت مي کرد و اخيرا هم با برخي ديگر از اعضا به ايران آمده در نمايشگاه کتاب شرکت کرده بودند. اما شماردانشجويان: کارشناسي: 10 نفر، ارشد: 4 و دکتري 2 نفر که فعلاً مشغول پاياننامه هستند.
برخي از استادان کارهايي را تصحيح کرده اند که چاپ نشده و روي دستشان مانده است. دکتر ارس شرح رساله حي بن يقظان فضل بن روزبهان را تصحيح کرده است.
يک دانشجوي دکتري هم بهجة التواريخ را به تازگي تصحيح کرده و با ترجمه ترکي آماده نموده که در دفتر گروه ملاحظه شد.
در دانشگاه آنکارا ، زنِ باحجاب راه نميدهند، و مي گويند زناني که قصد حجاب دارند ازکلاهگيس استفاده مي کنند و قبل از ورود به دانشگاه آن را به سر مي گذارند، يعني روي موهاي اصلي يک بند مي گذارند و بعد کلاهگيس را روي آن مي گذارند. گفتند مشکل فقهي آن هم حل شده است!
پس از بازگشت از دانشکده زبان، در يک رستوران ناهار خورديم و جهت رفتن به مرکز آرشيو دولتي حرکت کرديم. در ميانه راه در يک مسجد نماز خوانديم.مسجد دو بخش است: يک بخش که براي نماز جمعه و جماعت باز است، يکقسمت نمازخانه که براي افرادي است که در غير وقت جماعت براي خواندن نمازمي آيند. يک گوشهاي از آن هم براي خانمها بود که دورش يک حصار شيشهاي ـ آهني کشيدهاند.
بعد از ظهر دوشنبه، ساعت 3، به ديدن مراکز اسناد و آرشيو ترکيه آمديم کهدانشيار دکتر يوسف ساري ناي رئيس آن بود. آقاي منفرد، بنده و آقاي ايراني را معرفي کرد.
خود آقاي دکتر، دکتراي تاريخ معاصر دارد. ايشان گفت: بخش اسناد در اينجا ويژه اسناد دوره جمهوري است، اما اسناد دوره عثماني همه در استانبول نگهداريمي شود. به ايشان عرض کردم که: مي خواهم دفاتر مهمه لري را ببينم، همين طور بخشي از دفاتر صرّه همايون را. ايشان به دفتر استانبول زد تا جمعه بتوانيم به آنجا رفته و آن اسناد را ملاحظه کنيم. بعد آقاي ايراني درباره کتابهاي ميراثمکتوب توضيحاتي داد. از اول خيز گرفت و توضيح داد البته از کمي بعد از تولد حضرت آدم.
ار رئيس مرکز پرسيدم: آيا مجموعهاي از اسناد مربوط به ايران را مي توان در يک فهرست معرفي کرد؟ مثل کاري که شاه با اسناد موجود در مراکز پرتغال کرد و يک فهرستي منتشر شد؟ گفت: کسي از ايران براي اين کار نيامده است. البته ما کارهايي راجع به ايران کرده ايم. ايشان گلايه مي کرد که در ترکيه کسي راجع به ايران کار نمي کند.
گفتم: در آسيا همسايه ها همديگر را نمي شناسند. ايشان گفت که: سالها از شناخت همديگر هم فرار مي کردند، اما حالا در اثر فعاليتهاي رايزني زمينه فعاليت فراهم شده است. او تأکيد کرد که:طي 25 سال اخير دو کشور همديگر را از زبان شخصي ثالث مي شناسند. سبب اينها يک سري مسائل بي اساس بوده و سرد نگاه کردن. امروز آن مسائل از بين رفته و شکسته شده است. الان هم مشکلات ما ناشي از نداشتن کارشناس است. البته چند جا زبان فارسي هست، اما آنها هم به تاريخ کار ندارند، بيشتر به ادبيات توجه دارند.
در آخر آقاي يوسف ساري ناي گفت: چند جلد کتاب فهرست دفاتر مهمه لري را به بنده دادند. يک سند هم مي خواستم که درباره مذاکره سفير ترکيه با رضاشاه درباره سفر او به ترکيه بود که کپي آن را به من داد. بعد از آنجا به يک فروشگاهي رفتيم و برخي از اجناس و هداياي ضروري را خريداري کرديم. دو ساعتي طول کشيد که برگشتيم.
ترک گرايي در ترکيه نيرومند بوده و هست، اما بالفعل افول کرده، چون مشکلات ترکيه واقعاً زياد است. يکي ازبزرگترين بيمارستانهاي آنکارا، بيمارستان ابن سينا است که آنها وي را از خود مي دانند. فارابي هم محبوبيت دارد، چون ترک فرض مي شود و سالن بزرگي در دانشکده زبان و تاريخ و جغرافي به نام سالن فارابي هست.
مغرب به مسجد کجا تپه يا مسجد بزرگ که در آنکارا شبيه مسجد سلطان احمد ساخته شده اما بزرگتر است، آمديم. حدود ده سال قبل افتتاح شده و قريب 20 هزار متر زيربنا دارد. دقيقاً مدل مسجد سلطان احمد استانبول است. چهار مناره و گنبدي دروسط، و مدل مساجد ارتدوکسي يعني چند گنبدي.
امام جماعت مسجد کجا تپه از اهالي بورسا بوده و زماني که امام در بورسا تبعيد بوده، خانهاش نزديک خانه محل استقرار امام بوده است. اخيراً هم سفري بهايران رفته است. وي يک امام جماعتِ ريش تراشيده و با کروات است که وقت نماز يک کلاه به سر مي گذارد.
بعد از نماز شخصي به نام آقاي طاهري نزد امام جماعت آمد و کتابي از مصطفي حسيني طباطبايي را به امام هديه کرد. اسم کتاب فتح المنان و موضوع آن روايات تفسير قرآن از زبان امام علي (ع) بود. بعد ما چهار نفري با آسانسورِ يکي ازمنارهها بالا رفتيم. مناره 110 متر است که ما تا يکصد متري رفتيم. واقعاً از آنجا شهرديدني بود. در واقع بلندترين نقطه بود، و چون شب بود ديدن آنکارا از فاصله بلندي يکصد متري عالي به نظر مي آمد.
آقاي خداداد گفت: پس از آن که اين امام جماعت را به ايران فرستاديم او را در رتبه دوم گذاشتند، يعني اين مسجد که مسجد اول آنکارا است، دو امام جماعت دارد،اين اولي بود و ديگري دومي . اما اکنون او را بر اين مقدم داشته اند. اين هم از مزاياي آمدن ايران. دو هفته پشت سر هم آن ديگري نماز مي خواند، و اين فرد يک هفته.
با آقاي خداداد درباره رجب طيب اردوغان صحبت شد که در استانبول زندگيمي کرد و اخيراً که نخستوزير شد در يکي از محلات پايين شهر آنکارا خانه اي اجاره کرده و نشسته است. البته اينجماعت حاکم چندان کاري در ارتش و دانشگاه نميتوانند بکنند و خيلي به آرامي قدم بر مي دارند. گفته مي شود که علويها مخالف اينها هستند چون علوي ها لائيک اند و آتاتورک را ناجي خود ـ از دست عثمانيها ـ مي دانند. آتاتورک چون نيروي لائيک مي خواستاز علويها بيشتر استفاده کرد. اکنون هم در استانبول يک بخش وسيع، محلات مسکوني آنهاست. در حزبجمهوريخواه که مخالف حزب عدالت و توسعه است علويها حضور فعال دارند. در ارتش هم فعال هستند، و باايران هم ميانهاي ندارند چون مي گويند: ايران سياست جعفري کردن علويها را دنبال مي کند. گاهي هم به شيعيان ايراني مي گويند: شما سني شدهايد چون شما شيعيان، به شريعت اعتقاد داريد! مگر امام شما در مسجد نکشتند چرا به مسجد مي رويد؟
امروز سه شنبه، 12 خرداد، ساعت 8 صبح از آنکارا به سمت قونيه آمديم. آقاي ارطغرل ارتکين که به علي اکبر او رامي شناسيم همراه ما بود. ايشان طلبه اي بود که سه سالي در قم بوده، و چند سال قبل از آن شيعه شده و الان مشغول کارهاي فرهنگي است. ساعت 11، بعد از طي حدود سيصد کيلومتر به قونيه رسيديم. شهري مذهبي مثل بورسا که مرکزتصوف در آناتولي است و قبر مولانا و عدهاي ديگر آنجاست.
ابتدا به اتاق مدير مقبره مولانا که حالا يک موزه شده رفتيم و منتظر آمدن ايشان شديم. اينجا اتاق عبدالباقي گولپينارلي - نويسنده شيعه معروف ترک - بوده که رياست اين موزه و مقبره را داشته و عکس وي همچنان روي ديوار بود. يک تصوير هم از آتاتورک مربوط به سفرش به قونيه همراه با اصل خط وي روي آن به صورت قاب روي ديوار بود. يک نقاشي جالب هم از مجموعه بناي ملاي رومي در اين اتاق بود.
هدايايي از ايرانيها به در و ديوار اينجا بود که برخي فرشهاي کوچک، برخي نقاشي و مينياتور است و پيداست که کساني رفت و آمد دارند.
بالاخره آقاي رئيس آمد. وي سابقا دانشجوي زبان فارسي بوده، سال 1974پسر اردشير زاهدي آمده اينجا و بورسيه به او داده، و ده ماه در مشهد در دانشکده ادبيات بسر برده است.
در دقايقي که آنجا بوديم صداي هواپيما شديد است، و به نظرم براي بناهاي تاريخي اينجا بسيار مضر است، نمي دانم اين وضع هميشگي است يا موقت. آقاي ايراني باز هم مفصل شرحي درباره ميراث مکتوب داد و گفت: اي کاش فلان کتاب را آورده بودم؛ اي کاش سي دي مثنوي را آورده بودم، و وعده داد که بعداً بياورد! رئيس در گذشته نزد گولپينارلي بوده و گفت: من خودم کتابخانه اش را از استانبول به اينجا آوردم که حدود 2500 عدد بود؛ 300 خطي هم ميان آنها بود.
گولپينارلي در سال 1980 فهرست نسخ خطي را تمام کرد و دو سال بعد هم مرد. سه جلد قديم چاپ شده بوده و اضافات هم کار گولينارلي بوده که آنها هم چاپ شده است. مدير افزود: گولپينارلي خيلي به من علاقهمند بود و يک عکس هم براي من امضا کرده، و زيرش روي طنز به فارسي خطاب به من که جوان بودم نوشته:پدر بزرگوارم. گولپينارلي سال 1971 به اينجا آمده است و در سال 1982 درگذشته است.
اين اتاق را که فعلاً اتاق مدير است، در اصل ميدان شريف مي گويند. دده ها و مولويان بعد از شام اينجا مي آمدند و قهوه مي خورند، و در سيني تکه هاي نان خشک بوده که آن را برداشته با قهوه بدون شکر مي خوردند. اگر کسي بر نمي داشت قهوه را با نمک مي خورد. بعد ده دقيقه حالت خلسه به خود مي گرفتند و سپس مي رفتند.
شبِ عروس، يعني شب وفات مولانا اگر هوا بد باشد و نتوانند بيرون برگزار کند اينجا يعني در داخل مي آيند، وگرنه لب حوض بيرون مي روند که آنجا حوض عروس مي نامند. اکنون روز دهم تا 17 ميلاديِ ماه دوازده مراسم گرفته مي شود و مراسم در فصلي خاص ثابت شده است، قبلا بر اساس ماههاي قمري بود و گولپينارلي بر اساس هجري قمري براي خودش اين مراسم را انجام مي داد و کاري به ديگران نداشت.
يک فرشِ تصوير مولانا را استاندار زنجان در سه سال پيش به اينجا اهدا کرده است.
بعد آمديم مطبخ شريف که محل پخت غذا براي صوفيان صافي طويت بوده است. آموزش سماع در اينجا انجام مي شده، افراد دده مي شدند و امتحان مي دادند. اول نوآموز است و بعداً هزار و يک روز چله نشين مي شود و سه ماه سماع ياد مي گيرد. خانواده مولانا هم همين اطراف بوده اند که از اين آشپزخانه غذا براي آنها مي بردهاند و خيلي چيزهاي ديگر که رئيس موزه از روي حفظ آنها را توضيح مي داد. وسط حيات يک باغچه است که قسمت قبرستان ني زن ها بوده است. نيز آن سوتر يک شادروان هست که به دست سلطان ياوز سليم در سال 1516 درست شده است. در سال 1931 دوباره بازسازي شده، و باز در سال 1990. چهار ستون آن قديم و بقيه جديد است.
وارد ساختمان موزه که در اصل، مقبره ملاي رومي و بسياري از مشايخ ديگر طريقت مولويه است شديم. اول اتاق تلاوت است. خطوط قديمي فراواني در آنجا هست، از جمله خط سلطان محمود عثماني.
به کلاه مولوي سکه مي گويند. «سکه» مطلق، يعني کلاه مولوي. يک کلاه که اجزاي ريز آن در اين تصوير آيات قرآن وبرخي چيزهاي ديگر است.
ساختمان مقبره در حال حاضر موزه شده است، اما وقتي از اتاق تلاوت وارد مي شويم دست راست تعداد زيادي مقبره است. 67 مرد و 18 زن. روي قبر مردها کلاه است. ده تن از بزرگان مولوي از جمله حسام الدين چلبي اينجا دفن شده اند.
روي يک سنگ نوشته «رجال خراسان» که اشاره به نفوذ تصوف خراسان در اينجا است. اصلاً مولوي خود بلخي بوده است. بعد از مولانا حسام الدين بود. بعد از حسام الدين که يازده سال شيخ طريقت بود، بهاء پسر ملاي رومي که او هم قبرش همين جا است شيخ شد.
اين ساختمان چند تکه است که هر قسمتي در يک دوره ساخته شده و هفتصد سال طول کشيد تا اين ساختمان درست شد.
در ميان همين قبور، بزرگترين قبر، قبر مولوي است. کنارش قبر پدرش استو مي گويند: وقتي مولانا مُرد و مي خواستند او را دفن کنند پدرش از قبر برخاست! روي قبر مولانا پارچهاي اطلس است که طلا هم در آن بافته شده و سلطان عبدالحميد به اينجا تقديم کرده است.
اندکي جلوتر در قسمتي از اين بنا، در ديوارهاي بالا، چند گچبري ديده مي شود که جمعاً چهارتا است. وسط آن نام يکي از مشايخ صوفيه واطراف هر يک از آنها نام سه تن از امامان است.
اولي وسط آن يا حضرت حسام الدين و اطرافش يا حضرت علي، يا حضرت حسين و يا حضرت حسن. دوميوسطش: يا حضرت جلال الدين رومي و اطرافش يا حضرت علي النقي، يا حضرت محمد المهدي، يا حضرت حسن العسکري. سومين وسطش: يا حضرت سلطان ولد و اطرافش يا حضرت زين العابدين، يا حضرت جعفر صادق و ياحضرت باقر. چهارمين وسطش: يا حضرت شمس تبريزي و اطرافش يا حضرت کاظم، يا حضرت محمد تقي ياحضرت علي بن موسي الرضا.
بدين ترتيب تسنن دوازده امامي را يکبار ديگر مي توان در اينجا ملاحظه کرد و به ياد مسجد النبي (ص) افتاد.
در مدخل ورود موزه روسري گذاشتهاند. هر زن بي حجاب که بخواهد وارد شود روسري مي گذارد.
قسمت ديگر ساختمان را ديديم که حالت حجره حجره دارد و متعلق به افرادي بوده که همه دوره هاي آموزشي ورياضتي را پشت سر گذاشته اند. مجسمه يک نفر را هم درست کرده درون حجره گذاشته در حالي که جلويش يک رحلو قرآن يا چيز ديگر هست.
يک اتاق در همين مجموعه محتوي کتابخانه گولپينارلي بود. يک نقاشي هم ازخانه او که در استانبول بوده در اينجا هست. بعد از درگذشت وي کتابهاي ديگرش هم که در اسکودار بود به اينجا آمده است. تعداد کتابهاي اين اتاق 2055 عدد کتاب است که حدود 350 عدد آن خطي است، البته کتابخانه اصلي اينجا، جاي ديگرياست. نسخه اي از علي نامه را از کتابخانه قونيه که از آن سي دي گرفته بودند بر حسب درخواست رايزني به ما دادند. عکس آن در دانشگاه تهران هست که براساس همان، آقاي شفيعي کدکني يک مقاله در مجله دانشکده ادبيات مشهد نوشت.
از مدير مقبره و موزه مولوي، راجع به مذهب گولپينارلي پرسيدم. گفت او شيعه بود، و ظهرها يکساعت نماز ظهرش طول مي کشيد، و نماز جمعه هم نميرفت و مي گفت: در دنبال تابعين عمر نماز نمي خوانم.
ظهر ناهار را در سفره مولانا، يک رستوران بسيار شيک، در حاشيه پارک مولاناکه همان قبرستان قديم بوده، صرف کرديم. همان جا نماز هم خوانديم و سپس به سراغ مقبره شمس تبريزي آمديم. در وسط يک پارک قرار دارد که به درون مقبره رفتيم. يک مسجد است و کنار آن هم مرقد شمس تبريزي. چندان شلوغ نبود، بلکه غير از دو سه نفر زن کسي نبود. زنها بيشتر مي آيند و دست به دعا برمي دارند. روي قبر يک پارچه انداخته اند. بيرون مقبره شمس، قبر اسحاق پاشا در يک بناي مستقل در وسط همان پارک هست که در واقع قبرستان بوده است.
ساعت 2 بود، به طرف دانشگاه قونيه يا به قول اينها کونيه رفتيم. وسط شهر ميدان علاءالدين کيقباد است که قبر او هم در بالاي تپه است و اطراف آن پارک و سپس خيابان است که دور تپه دور مي زند.
وارد دانشگاه سلجوق قونيه شديم و به زيارت گروه زبان فارسي آمديم. مدير آنجا يعقوب شفق است، از استادان يکي آقاي يوسف اوز که ايشان استاديار زبان فارسي است.
در اين دانشگاه، مرکزي هست که درباره مولانا و سلجوقيان تحقيق مي کند. خواهش کرده بودند ابتدا آنجا برويم. مدير آن کوچک يوسف داغ، يک استاد تاريخ و متخصص در طريقت صفوي است. اين مرکز در سال 1985 تأسيس شده وهدف آن بررسي تاريخ و ادبيات و زبان سلجوقيان آناطولي است، و نيز زندگي و آثار مولانا. يک کتابخانه و آرشيو دارند. هر دو سه سال کنگرهاي درباره سلجوقي ها برگزار مي شود و البته به سلجوقيان ايران و شام نمي پردازند. يک مقدار درباره طريقت صفوي در آناطولي بحث شد که اگر عثماني جلوگيري نکرده بود کل آناتولي اکنون بر همان طريقت صفوي شايع شده بود. رئيس اصرار داشت که طريقت صفوي صرفاً رنگ باطني داشته و هيچ رنگ شيعي در آن نبوده و بعداً بر آن افزوده شده است. او مي گفت: دولت عثماني در مقابل دولت صفوي، از گرايش خلوتيه دفاع مي کرد. همين طور مولويه را هم در برابر طريقت صفوي درست کرد. وي گفت: کتابي درباره طريقت صفوي و طريقت خلوتيه نوشته است، و اکنون راجع به ارتباط مولويه و صفويه کار مي کند.
مدير گروه زبان فارسي پايان نامه دکتري خود را درباره سروري نوشته که شرحي هم به فارسي درباره مثنوي دارد و يک شرح ترکي درباره حافظ.
آقاي يوسف اوز مي گويد: ما ميراثي داريم که فقط ما مي شناسيم و بقيه (ديگر ترکهاي ترکيه از آن خبر ندارند). اما ماري را که روي اين گنج نشسته، نمي توانيم بکشيم.
در حال حاضر متأسفانه تنها سه چهار دانشجو در تمام مقاطع، در رشته زبان فارسي در دانشگاه سلجوق درس مي خوانند، ولي گويا قرار است اوضاع بهتر شود.
بالاخره از قونيه آمديم بيرون؛ امشب در استانبول بايد به مجلسي که براي شيعيان ترکيه در آنکارا داريم برسيم. سه ساعت تا چهار ساعت راه از قونيه تا آنکارا هست. بستگي به سرعت ماشين دارد. گويا نزديک به سيصد کيلومتر است.
«بنياد باب علي» يک وقف است که آقاي حاج موسي آيدين از روحانيون شيعه آن را هدايت مي کند. اين بنياد تشکيل شده از سي نفر از شيعيان است که برخي از آنها قبلاً سني يا علوي بوده و بعدا ًشيعه شده اند. اين گروه هر هفته شنبه پيش از نماز مغرب جمع مي شوند و ضمن سخنراني و پاسخ به سؤال، نماز مغرب را مي خوانند. دو مسجد ديگر در آنکارا است که از آن شيعيان است: يکي مسجد اللّه اکبر، و ديگري مسجد محمّديه که شيعيان سنّتي در آنها شرکت مي کنند. در مسجد اللّه اکبر شيخ حسن نام که در نجف درس خوانده، نماز مي خواند و در مسجد محمّديه سيّد عبداللّه که او هم گويا نجف بوده - و فعلاً برادر زادهاش سيّد شجاع قم است - در آنجا اقامه نماز مي کند. حاج موسي در شهرک کريکاله - چهل قلعه - «بنياد وقف» دارند که دو آپارتمان سه طبقه اي دارند و هر روزبرنامه دارند. آقاي موسي آيدين قم درس خوانده و هفت هشت سال است که در اينجا مشغول تبليغ است. ايشان همراه با انتشارات کوثر کار مي کند که آقايان شيخ قدير و کاظمي آن را مي گردانند. شيعيان سنّتي اينجا معمولاً مقلِّد آقاي سيستاني هستند و اين افراد را خيلي انقلابي مي دانند. حالا اين اختلافات رنگهاي ديگري هم به خود گرفته است. چند سال قبل که آقاي شهرستاني – نماينده آيت الله سيستاني - اينجا آمده بود آن قدر اختلاف ميان آنها زياد بود که عدهاي حاضر به ديدار از ايشان که در خانه ديگران وارد شده بود، نشدند.
شيخ صلاح الدين هم از تحصيل کرده هاي نجف است که گاه تلويزيون اينجاهم با او مصاحبه مي کند و زير اسم او مي نويسند: رئيس شيعيان ترکيه، که اين سبب ناراحتي ديگران مي شود.
ساعت هفت و ربع بود که به محل وقف باب علي رسيديم. حدود سي نفر بلکه بيشتر جمع شده بودند. قرار شد دقايقي صحبت کنم و بعد سؤال و جواب باشد. يک اتاق ديگر هم مخصوص خانمها بود. اين برنامه تا ساعت 10.5 ادامه يافت که مجموعا 3ساعت شد و بيش از دو ساعت آن سؤال و جواب بود. خود آقاي حاج موسي ترجمه مي کرد؛ چند جواب مرا هم آقاي علي اکبر ترجمه کرد. به نظرم جلسه خوبي بود و راضي رفتند. من هم شاد که انجام وظيفه کرده ام، غافل از آن که خدا بايد قبول کند. آقاي ايراني هم صبوري کرد و اين سه ساعت را نشست . من از شور و هيجان افراد حاضر خوشم آمد که تقريبا همراه جلسه تا به آخر آمدند با اين که خيلي طولاني شده بود. يکي از مسائل اساسي آنها بحث از عراق بود که تلاش کردم يک شرح کلي از مسائل دوره اخير آن بدهم. شب ساعت يازده بود که به هتل برگشته نماز خوانده، نان و پنيري خورديم و خوابيديم. صبح ساعت 7.5 صبحانه را خورديم.
روز چهارشنبه يا 13 خرداد، ديدار از کتابخانه ملي داشتيم. رئيس کتابخانه آقاي تونگل آجار گفت که: بعد از جمهوريت اينجا تأسيس شد، اما آن چه از دوره عثماني باقي مانده است در کتابخانه دولتي بايزيد است که در استانبول است. قبلاًساختمان اينجا در قزل آي بوده، اما سال 1983 به اينجا آمده اند. 250 نفر در اينجا مشغول کار هستند. هر روزِ هفته از 9 صبح تا 11 شب اينجا فعال است. روزانه بين1500 تا 2000 نفر اينجا مي آيند. او گفت: کل کتابهاي ما و مکتوبات ما 2 ميليون نسخه است. يک ميليون و دويست هزار عدد آن کتاب است. حدود سي هزار جلد هم نسخه خطي هست. سجلات شرعيه هم از عثماني مانده که 9 هزارجلد است. کتابخانه، همچنين نشريات و سي دي و غيره هم دارد.
اين کتابخانه صرفاً براي استفاده مطالعه کنندگان نيست. تمام کتابها ومجلات ترکيه اينجا مي آيد تا مشخصات کتابشناسي آنها ثبت شود. از امسال قرار است که صفحه صفحه به صورت pdf در کامپيوتر بگذاريم. فهرست نسخه ها و شهرهاي مختلف را هم طبق قانون، ما بايد چاپ کنيم. چندين فهرست تا بحال از شهرستانها چاپ کرده ايم. رايزني ايران هم يک جلد از نسخ فارسي را براي چاپِ مشترک آماده کرده که در برنامه سال جاري ماست.
يک فهرست از منشورات چاپ عثماني هم عرضه شده که بسيار سودمند است. مراجعين اينجا بيشتر دانشجويان و استادان هستند.
رئيس مرکز گفت کتابشناسي کتابهايمان آن لاين است که حدود هشتصد هزار مي شود و تکراريها را حذف کرده ايم. اين طرح از سال1992 آغاز شده و به تازگي تمام شده است. خريدهاي ما از ساير کشورها بيشتر از طريق مبادله است، و اين کتابخانه صرفاً کتابهايي که در جاهاي ديگر به نوعي مطالبي مربوط به ترکيه دارد تهيه مي کنند. ارتباطات ما از طريق ايفلا است که اطلاعات مربوط به کتابهاي مربوط به خودمان را که در جاهاي ديگر چاپ مي شود مي گيريم. با برخي از کشورها هم روابط دو جانبه داريم. گفتني است که رئيس کتابخانه ملي پانزده سال است که در اين سِمَت است.
بعد از آن گشتي در کتابخانه زديم و ساعت 11.5 از آنجا بيرون آمديم. سر راه سري به يک فروشگاه زديم و باز چند تکه لباس خريداري کرديم. ساعت 1.5 به رستوران حاجي عارف رفتيم و ميهمان سفير بوديم. سفير ايران آقاي دولت آبادي است که 20 ماه است در اينجا مسؤوليت دارد.سابقاً معاون وزير بازرگاني بوده است. دو معاون وي هم حضور داشتند. آقاي خلج منفرد و ايراني هم بودند. تا ساعت4.20 در آنجا بوديم و صحبت کرديم. در آنجا بحث شد که موقعيت ترکيه به لحاظ بحرانهاي استراتژيک بسيار خطرناک است. موضوع قبرس که افتضاح شد؛ بحث پيوستن به اتحاديه اروپا که ترکها تاکنون شکست خوردهاند و ذلت زيادي تاکنون کشيده اند. ماجراي کردها و همين طور بحث استانبول و طرابوزان و غيره که اروپاييها هنوز روي آن حساس هستند و تلاش پنهاني شگفتي براي جدايي آن دارند. ظاهر امر اين است که ترکيه همه چيز را از دست داده، ميراثي از گذشته ندارد و عجالتا چارهاي هم جزچسبيدن به آتاتورک ندارد. اين دولت فعلي هم سپر يک دولت پنهاني است و آنها منتظرند تا ببينند دولت فعلي چه مي کند، اگر شکست خورد که هيچ، اگر غلبه کرد کار را از دست او بگيرند. اين روزها روابط آنها با اسرائيل تيره شده و آمريکاييها هم حاضر به حمايت هاي استراتژيک طولاني از ترکيه نيستند. قصّه اعزام نيرو ي امريکايي ها از طريق ترکيه به عراق هم که با مشکل مواجه شد نشان از عمق اين تيرگي بالقوه دارد، گرچه آمريکاييها نياز جدي به آن نداشتند. گفتني است که خانه سليمان دميرل روبروي رستوران بود که وقتي بيرون آمديم او هم آمد سوار ماشين شد و رفت. رئيس دفترش آمد با سفير صحبت کرد و قرار شد فردا ساعت 6.5 با معاون وزارت خارجه ايران، امين زاده به ديدن او بروند. دميرل رئيس جناح راست ترکيه است که حزب عدالت هم در تقسيم بندي کلي زير مجموعه آن است. دميرل سخت مورد اعتماد آمريکاييها است.
عصر روز چهارشنبه، ساعت 7 بعد از ظهر يک جلسه سخنراني براي کارمندان سفارت و اعضاي دفاتر هواپيمايي و غيره که شاغل هستند داشتم. يک ساعت سخنراني طول کشيد و نيم ساعت هم سؤال و جواب. موضوع بحث راجع به تشيع و اعتدال در برخوردها بود که درباره امام علي (ع) و صبر او در مسائل سياسي، همين طور رفتار عقلاني امام حسن، رفتارعقلاني امام حسين، و بعد راجع به امامان (عليهم السلام) و تا خواجه نصير و علامه حلّي و کرکي و امام خميني صحبت کردم. واقعاً گوش مي دادند و بحث خوبي بود. من با کت و شلوار و پيراهن يقه آخوندي سفيد بودم، مثل وزارتخارجه اي ها. راجع به سايت بازتاب خيلي سؤال کردند، به نظرم خيلي بيينده دارد. دراين جلسه حدود شصت ـ هفتاد نفر بلکه اندکي بيشتر حاضر بودند. بعد، نماز جماعت خوانده شده و شام دادند.
امروز پنجشنبه روز آخر اقامت ما در آنکارا است و قرار است از چند مرکز ديدن کنيم. عجالتاً صبح اول وقت عازم رايزني هستيم تا قدري وضعيت کتابهايمان را درست کرده، کارتن کنيم تا با اتوبوس به ايران بفرستند.
از رايزني ساعت ده عازم بنياد تاريخ ترک شديم که در زمان آتاتورک تأسيس شده، يعني در سال 1922. يک مؤسسه مستقل که بسيار هم نيرومند و قوي و پولدار است. آتاتورک يک بنياد زبان و يک بنياد فرهنگ ترک هم تأسيس کرده است. رئيس آن آقاي خلج اوغلو فردي بسيار خوش برخورد است وقرار است اين مرکز بر اساس يک قانون جديد يک مرکز آکادميک تر شود. يک گروه مخصوص فهرست بندي،نسخه هاي خطي اين مرکز را فهرست مي کنند که تازگي تمام شده است. اينجا بيش از يک هزار نسخه خطي فهرست شده است.
او گفت: يک موضوع مهم که در دستور کار ما قرار دارد، فعاليت روي شناخت کارهاي معماري ترکهاست که در دنيا باقي مانده است. کار روي ايران هنوز انجام نشده است. براي هر کشوري سه نفر داريم: يک مورخ، يک معمار، و يک کارشناس هنري. تابحال تنها چند کشور عربي کار شده است. مصر و اردن و تونس و همين طور با اسرائيل هم تفاهم نامه امضا شده است، ايضاً با الجزاير.
با ايران يک تفاهمنامه امضا کرده ايم که يک بند آن هم مربوط به اين مطلب است.
او گفت: يک طرحي هم درباره خاندانهاي ترک در چين داريم انجام مي دهيم. خود من هم يک پروژه دارم که درباره تاريخ عشاير ترکيه است. يک کار ديگر ما انتشار دفاتر مهمه لري است، بخشي دفاتر همايوني است و بخشي گزارش هاي شهرها و قصبات است که در حال انتشار است. گزارشهايي هم از بالکان و تبريز داريم که در حال نشر است.
يک طرح ديگر، تاريخ تصوف ترکيه است که آقاي احمد پاشا اجاق مشغول اين کار است. اجاق، صفوي شناس برجسته است و يک نظرش آن است که ترکها همه شيعه بوده اند. اين شخص هم اتاقي آقاي خلج اوغلو در دانشگاه بوده است. او گفت: ما شاگردهاي سه چهار استاد قديمي هستيم که اين کارها را انجام مي دهيم.
يک پروژهاي هم دست يک خانم انگليسي داريم که موضوع ترانسفورماسيون اقتصادي در بالکان است. اين پروژه وضعيت اقتصادي بالکان را قبل از عثماني و بعد از آمدن عثمانيها کار مي کند، و در اين طرح از آرشيوهاي بالکان و واتيکان و بلغارستان و غيره استفاده مي شود.
پروژه هم راجع به ارامنه داشتيم که چاپ شده است. هدف آن هم اين بود که ماجراي کشتار ارامنه روشن شود. آن زمان کشورهاي اروپايي براي اصلاحات بر عثماني فشار آوردند و دولت عثماني پانصدهزار ارمني را به سوريه تبعيد کرد. برخي هم به قفقاز و عراق رفتند. ارامنه مدّعي بودند و هستند که آنان قتل عام شدند. ما در اين پروژه ثابت کرديم که چنين قتل عامي صورت نگرفته است. من بايد اضافه کنم: خوب بايد توجه داشت که دولت عثماني دولت خشني بود و از اسلام هم چهره خشونت در اروپا تصوير کرد. البته از جنبه هاي ديگر خدماتي هم به اسلام کرد.
اوغلو که نشان مي داد روي اين مساله تا چه اندازه حساسيت دارد، افزود که اروپاييها مي گويند: اسناد اين قتل عام را از بين برده ايد ولي ما قبول نمي کنيم. وظيفه ما اين بود تا بر اساس آرشيوهاي مختلف، اين کتاب را تهيه کنيم. 50 هزار برگ سند از آن آرشيوها گرفتيم و در اين تحقيق از آن استفاده کرديم. ما براساس اين اسناد تعداد جمعيت ارامنه را قبل از سال 1915 به دست آورديم، موضوع تحقيق اين بود که اين جمعيت بعد از جنگ جهاني به کجا رفت؟ اين مسأله مهمي براي ترکيه است، و در حال حاضر فشارهاي زيادي روي ترکيه هست. در سال 1923 ترکيه در لوزان با اروپاييها صحبت کرده در آنجا آمار ارمني ها را به ترکها دادند. با مقايسه اين رقم، بارقم سال 1914، ديديم چيزي از شمار ارمني ها کم نشده است. آمار رسمي 1914 با 1919 يکي بود و اين همان آمار سال1923 بود. حدود 200 هزار اختلافي بود که در جنگها يا حمله عشاير کشته شده بودند، تعدادي هم به ايران و سوريه وآمريکا مهاجرت کردند.
البته مي دانيم که اين مسأله معرکه آراء است و طي چند سال گذشته چندين پارلمان اروپايي مجددا آن را محکوم کردند ولي پارلمان ايران حاضر به اظهار نظري در آن باره نشد. واقعه مزبور در سال 1915 صورت گرفته و گزارشهاي فراواني در اسناد وزارت خارجه ما هم هست که آن زمان از عثماني به ايران مخابره شده است.
248 شماره مجله تاريخ اين مرکز بِلّتَن بولتن درآمده است. از سال 1932 تاکنون چاپ مي شده است. کتابخانه بنياد ترک هم 250 هزار جلد کتاب دارد.
رئيس گفت: شرفنامه را هم که تاريخ ترک است در حال ترجمه به ترکي هستيم و دکتر مرسل مدير گروه زبان فارسي درحال ترجمه آن است.
در تمام اين مراحل آقاي منفرد به ما کمک جدي مي کرد و رهنمود مي داد که چه مباحثي مطرح شود. آقاي ترابي هم بسيار خوب ترجمه مي کرد. جواني که اصلاً رشتي است، همسرش ترک، و مترجم خوبي است. پايان نامه اش راجع به علويان ترکيه براي دانشگاه آزاد تهران گويا واحد جنوب نوشته است.
از تجربه ملاقاتهاي اخير معلوم شد چقدر فهرست نسخ خطي در اينجا چاپ مي شود، ولي متأسفانه هنوز يکدست نشده و گويا در حال شکل گيري است. چندين فهرست مشترک از آنها درکتابخانه مرعشي موجود است.
در هر حال ملاقات بسيار خوبي بود و ايشان دو کتاب هم به ما هديه کرد که يکي تواريخ آل عثمان بود. قرار شد آثار ديگرشان را هم بعداً بفرستد.
ظهر ناهار خورديم، در راه نماز خوانديم، و ساعت 2 براي ديدار با آقاي شوقي معاون رئيس سازمان ديانت به اين سازمان رفتيم. ايشان ضمن خوشامدگويي گفتکه: من به عنوان يک استاد اطلاعاتي از ايران ندارم. اصلاً اين کشورهاي اسلامي خبري از هم ندارند، حتي اخيراً مصر بودم، ديدم راجع به ترکيه چيزي نمي دانند، من با لهجه عربي صحبت مي کردم، مي گفتند که: مگر شما در ترکيه عربي مي خوانيد؟ من اعتقادم اين است که بايد ما همديگر را از نزديک بشناسيم و جوامع علمي با همديگر آشنا باشند. ان شاءاللّه که اين فعاليت ادامه يابد و اين روابط استوارتر شود.
آقاي شوقي تأکيد کرد که: دراينجا ترکها مي گويند: عثماني، زبان عربي را آورد و ترکي را از بين برد، و عربها هم مي گويند عثماني، ترکي را آورد و عربي را خراب کرد (اين هم طنز تاريخ است که سلطان سليم ديوان فارسي دارد و شاهاسماعيل ما ديوان ترکي). الان فعاليت مسيونرها را مي شنويم، ولي کسي نميگويد ما چه مي کنيم.
مسؤول روابط بين الملل ديانت نيز حضور داشت. ايشان هم گفته هاي استادشوقي را تأکيد کرد و گفت: ما بايد به پيوندهاي فرهنگي خودمان بنگريم و بر اساس آن عمل کنيم، همان طور که اروپاييها هم به پيوندهاي خودشان تکيه مي کنند. يک پيوند خوب فرهنگي بايد بر اساس روابط خوب باشد. ديگران از جداييهاي ما استفاده مي کنند و بين ما اختلاف بيشتر مي اندازند. ما بايد با توجه به پيوندهاي گذشته روابط فعلي را استحکام ببخشيم. بعد هم آقاي ايراني تشکر کرد و گفت: ما مرکز نشر تراث را برايتحقيق در همين زمينه تأسيس کرده ايم.
سازمان ديانت، بزرگترين سازمان ترکي بعد از وزارت آموزش و پرورش است که بيش از 85 هزار کارمند دارد. اين نکته شگفت است که در يک کشور لائيک تا اين اندازه سازمان ديانت در آن قوي است.
گفتني است که زمان انقلاب اسلامي يک نسل آتاتورکي سر کار بودند، اما الان يک نسل جديدي آمده و از جمله رئيس ديانت و معاون و مسؤول روابط عمومي از آن دسته هستند که زمان انقلاب ايران دانشجو بوده اند و خيلي راجع به ايرانرا خوانده اند و علاقه ويژه اي به ايران دارند. کتابهاي شريعتي هم ترجمه شده. پرفسور دکتر نظيف اوزترک رئيس اتحاديه نويسندگان ترکيه به يکي از دوستان گفته بود: ما ايام انقلاب آنقدر تحت تأثير ايران بوديم که گاه اداي آخوندهاي ايران را درمي آورديم و لباس آخوندي و شبه آن مي پوشيديم، اين نسل که تحت تأثير انقلاب ايران بوده، اکنون سر کار آمده است. اينها بيست سال زحمت کشيده اند تا اين اواخر که دولت اربکان تشکيل شد. خودشان مي گويند: آن موقع فهميديم نسخه ايران به درد ترکيه نمي خورد و بايد يک نسخه مطابق ترکيه جديد بنويسيم. در اين نسخه بايد به يک نسلي که دينش را نگه دارد و در عين حال تلاش براي حفظ اين سيستم کند پديد آوريم و براي همين بود که حزب توسعه و عدالت تشکيل شد که يک حرکت اصلاحي در درون حزب اربکان بود. آنها عقيده شان اين بود که بايد با قبول دموکراسي غربي و محافظه کاري و راه آمدن با نظام لائيک، کنار بياييم و آرام آرام ارزشهاي ديني را براي خودمان نگه داريم. مشهور است که بسياري از رهبران اين حزب براي اين که دخترانشان حجابشان را حفظ کنند آنان را براي تحصيل به امريکا مي فرستند. چون بر دانشگاه تسلط ندارند.
البته اين جريان اصلاحي هم شايد تحت تأثير جريان اصلاحي ايران در سالهاي اخير بوده است. اينها تحت تأثير نوشته هاي سروش هم بودهاند و آن جريان روي اينها هم تأثير داشته است. در داخل ترکيه اين جور تلقي شد که ايرانيها هم بريدهاند و دنبال اصلاح هستند. البته الان به غربيها وبخصوص آمريکاييها نزديک شدند، با اين همه تحت تأثير آن فضاي انقلاب اسلامي هستند. با اين حال، هنوز محتاط هستند، ولي به نظر مي رسد که در آينده قدري اوضاع بهتر شود.
ترکها به صورت اصولي دشمن وهابيها هستند که به هر روي اولين کساني از مسلمانان بودند در دنياي عرب که از عثماني جدا شدند. حال هم که شاهد هستند که عربها آثار عثماني ها را در بلاد خود شان انکار مي کنند. قلعه اي را هم که ترکها در مکه ساخته بودند اخيرا خراب کردند. اين اواخر يک سعودي گفت که اين را اشراف مکه ساخته بودند نه ترکها. البته مي دانيم که اشراف با پول ترکها زندگي مي کردند و بدون آن حتي نمي توانستند نفس بکشند.
به هر حال توليد انديشه و نشر آن به زبانهاي ترکي و ترويج آنها در اينجا اهميت فوق العاده دارد. قبلاً در ترکيه کتابهاي ايراني زيادي بوده و متأسفانه الان انديشه هاي جديدي عرضه نميشود و آثار ايراني به ترکي در نمي آيد.
عصر روز پنجشنبه 14 خرداد، ساعت 6 به سمت رايزني رفتيم تا در مراسم سالگرد امام شرکت کنيم. قرار بود در اين محفل هم که ايرانيهاي مقيم آنکارا بودند سخنراني کنم. جلسه بسيار گرمي بود و صحبت ساعت 7 شروع شده، هشت و اندي تمام شد. سفير و معاون وزارتخارجه آقاي امين زاده هم حضور داشتند. بحث من درباره آياتي از سوره مائده درباره بني اسرائيل و لزوم حفظ ميثاق الهي بود؛ پس از آن راجع به امام و شخصيت ايشان که به صورت طبيعي و بر اساس سنن الهي حرکت کردند سخن گفتم؛ قدري راجع به شخصيت حکيمانه امام بحث کردم و اين که امام، حکيم به معناي قرآني آن بود نه لزوماً فقيه ياعارف يا فيلسوف.
بعد از آن تا ساعت 12 آنجا بوديم و با ايرانيها صحبت مي کردم. يک ايراني 76 ساله که نقاش بود به نام محمّديان، در اين مراسم شرکت کرده بود. از جلال آل احمد و رفاقتش با او گفت و توضيح داد که: با نيروي سومي ها بوده و قدريخاطرات آن دوره را گفت و افزود: نقاشي او از امام با مشت گره کرده روزهاي بعد از انقلاب در نيوزويک چاپ شد که هفده ميليون تيراژ داشت. او گفت: خودم آن نقاشي را دست گرفته با چند نفر حرکت کرديم و آن عکس تصوير همان روز است.
امشب آخرين شب اقامت ما در آنکارا است و ان شاءاللّه فردا صبح عازم استانبول خواهيم شد. اميدوارم بتوانم يکي از دوستانم را که مشتاق ديدن او هستم ببينم.
صبح ساعت 5 به سمت استانبول حرکت کرديم و سراغ تشکيلات اِرسيکا رفتيم که بخش کارهاي فرهنگي سازمان کنفرانس اسلامي است. رئيس اين تشکيلات کمال الدين احسان اوغلو است که آن روز گويا در ترکيه نبود، اما معاون ايشان آقاي خالد اِرِن حضور داشت. اخيراً ترکيه تلاش مي کند تا در جريان اجلاس وزراي خارجه آينده سازمان که در استانبول برگزار مي شود اوغلو را به عنوان دبير کل ثابت سازمان کنفرانس اسلامي معرفي کند و در حال حاضر تلاش مي کند تا کشورهاي اسلامي را راضي کند. (که اين کار را کرد و اوغلو رئيس هم شد) البته ايران از اين بابت چندان راضي نيست. به هر حال آقاي ايراني خودش و بنده را معرفي کرد. به نظرم مساعِد رئيس خيلي آدم چيزفهمي نيامد. ايشان ما رابه بخشهاي مختلف مؤسسه برد و آنها را به طور اتوماتيک معرفي کرد. بخش زيادي از کار اينها مربوط به احياي مساجد کهنه،کارهاي معماري، مسابقات خط و عکس است. از ايران نيز کساني در اين مسابقات برنده شده اند که ضمن کاتولگهاي چاپ شده اسامي آنها آمده است.
قسمتي، ويژه ترجمه هاي قرآني است که يک فهرست هم از ترجمه ها ونسخه هاي آنها چاپ شده است. اين يک جلد مخصوص زبانهاي غير از ترکي وفارسي و اردو است، چون ترجمه قرآن در اين سه زبان زياد است.
يک بخش، ويژه هنرهاي دستي است که يک سمينار هم قبل از دو سال دراصفهان داشته اند، يکي هم در تونس بوده است که تعداد زيادي از کشورها در آن شرکت مي کنند. کتابي هم درباره سمينار تونس که درباره فرش بوده چاپ شده است که به زبان عربي و انگليسي است. يک سمينار هم در دمشق، و قبل از آن يکي هم در مصر و ديگري که پيش از اينها برگزار شده در پاکستان بوده است.
يک کتاب مفصل با عنوان الاثار في القاهره في العصر العثماني چاپ کرده اند. مجموعه بسيار نفيسي در معرفي تعداد زيادي از آثار عثماني در قاهره است. کتاب بزرگي با عنوان فنّ الخط چاپ کرده اند که از ابتداي ظهور خط عربي تا دوره اخيراست و آثار زيادي در آن چاپ شده است. يک قسمت مربوط به مخطوطات دارند که از جمله انتشار سه جلد مخطوطات کوپريلي است که ما هم در کتابخانه تاريخ داريم.
فهرست نسخه هاي طب اسلامي را هم منتشر کرده اند که البته ويژه مخطوطات ترکيه است. يک فهرست با عنوان«مختارات في مخطوطات نادرة في ترکيا» چاپ شده است و فهارس ديگر.
کتابخانه آنها داراي 65 هزار جلد کتاب در 54 زبان است که بسياري از آنها اهدايي است وتصاوير برخي از اهدا کنندگان را به ديوار زده بودند.
موظفين اين مؤسسه پنجاه نفر هستند. در دو ساختمان بسيار قديمي از قرننوزدهم. کتابها در اينجا بر حسب موضوع دسته بندي شده نه زبان.
ارسيکا سال 1979 تأسيس شده و اندکي بعد آقاي اوغلو مسؤوليت آن را عهده دار شده است.
بعد از آن به طرف کتابخانه سليمانيه رفتيم. رئيس آن آقاي نوزاد کايا است. پيرمردي است بالاي 65 که رئيس کتابخانه است و چندي قبل هم به ايران آمده بود و به نظر خوش برخورد آمد.
بنده از ايشان خواستم چند نسخه را بياورد ملاحظه کنم که سريع دستور داد آوردند. اسامي آنها را قبلاً يادداشت کرده بودم، و ضمن ملاقات، شماره هاي آنها را به ايشان دادم. ايشان گفت که: کتابخانه سليمانيه در کنار مسجد بوده و البته به قصد مدرسه ساخته شده بوده و از سال 1918 به عنوان کتابخانه از آن استفاده شده است.
چند کتابخانه وقفي بوده که همه را به اينجا منتقل کرده اند. تاکنون 114 کتابخانه زير نظر اين کتابخانه قرار گرفته است. مکتب راغب افندي، کوپريلي، نورعثمانيه،حاجي سليمان و غيره زير نظر اينجا است. تعداد ديگري کتابخانه، مثل طوپقاپي سراي هم مخطوطات دارند. در اينجا 120 هزار کتاب هست. معمولا آدرس هر کتاب را که مي دهند نام آن مجموعه وقفي را با شماره خاص آن مي آوردند.
خانم کلثوم يئيت که در دانشگاه تهران، رشته ادبيات عرب درس خوانده و در همان کتابخانه شاغل بود مترجم ما بود، والبته خيلي در انتقال مطالب موفق نبود، با اين حال خيلي در حق ما لطف کرد. رئيس اينجا آقاي نوزاد کايا، 22 سال است که در اين کتابخانه کار مي کند و ده سال است رياست دارد. ايشان گفت که: قرار داريم همه کتابها را سي دي کنيم. سه سال است کار مي کنيم. دو سال ديگر تمام مي شود. هفته آينده جشن سي دي شدن 15 هزار نسخه را مي گيريم. هر روز24 هزار برگ را عکس مي گيريم.
او گفت: افراد در دو شيفت کار مي کنند تا تصوير نسخه هاي آماده بشود و افراد شيفت دوم ما تا ساعت 11 شب کار مي کنند. برنامه اي هم براي کتابخانه هاي وابسته به سليمانيه داريم که همين کار را براي آنها هم انجام دهيم. قبل از چهارسال، نه پول داشتيم، نه دوربين داشتيم، اما اکنون تا اين اندازه رشد کرده ايم. کارها با اسکن نيست، بلکه با دوربين انجام مي شود. چند دوربين اينجا و در شهرهاي ديگر داريم. گفتني است که کتابخانه سليمانيه زير نظر فرهنگ و ارشاد است.
بعد از آن براي ناهار عازم شديم. راننده ما آقاي بهاءالدين يک جوان شيعه است - و قبلاً سني بوده - خيلي ما را در شهر گرداند تا يک جايي در خيابان آکساراي نگه داشت. ناهار را خورديم و براي نماز به مسجد سلطان احمد فاتح رفتيم تا هم مسجد را ببينيم و هم نماز بگذاريم. بعد از آن به مهمانسرا آمديم و آن قدر خسته بوديم که دو سه ساعت بدون آن که متوجه شويم، همه به خواب رفتيم. آقاي منفرد، آقاي پيري از اعضاي رايزني را با راننده همراه ما فرستاده بود و خداي رحم کرد که اينها از آنکارا با ما آمدند و الا سختي زيادي مي کشيديم. اکنون که اين کلمات را مي نويسم ساعت هفت بعد از ظهر پنج شنبه روز 14خرداد است.
روز جمعه همراه با آقاي ايراني بيرون آمديم. ايشان عازم ديدن موزه توپقاپي شد، ومن هم همراه يکي از دوستان محلي راهي شدم و با وي گشتي در قسمت پشت مسجد سلطان فاتح زدم و برخي ازمساجد بسيار کهنه که يادگار چهارصد پانصد سال پيش و مربوط به دوره سلطان فاتح است ملاحظه کرديم. بسياري از اين اماکن کوچک را توريست ها اصلا نمي بينند.
از جمله مدرسه حسين آقا را ديديم که کنار يک مسجد قديمي بود. اين مسجد هم کليسايي از قرن ششم ميلادي بوده که پس از فتح عثماني به صورت مسجددرآمده، و کنارش يک مدرسه ساخته شده است. شايد آن هم بخشي ديگر به عنوان دير بوده است. در حال حاضر اتاقها يا به عبارتي حجره هاي اين مدرسه هر يک به نام يکي از علماي پيشين ترک در بلاد اسلامي ناميده شده است. اين کار به تازگي صورت گرفته، به نام افرادي مانند: بيروني، محمّد امين رسول زاده، اولياء چل
نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

منابع مشابه بیشتر ...

چگونه دانش «کتاب شناخت» را به عنوان یک رشته جامع علمی تأسیس کنیم؟

رسول جعفریان

روز سه‌شنبه ساعت ۱۷ عصر اسفندماه سال ۱۴۰۲ با با حضور جمعی از پژوهشگران، فهرست‌نگاران و مدیران کتابخا

البدء و التاریخ مقدسی، اثری مبتکرانه در تاریخ نگاری اسلامی

رسول جعفریان

گزارشی است در باره کتاب البدء و التاریخ مقدسی که از جهاتی اثری مبتکرانه و منحصر به فرد در میان کتب ت

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

اندر تعریف صحیفه پنجم از کتاب صحائف العالم

رسول جعفريان

گزارش و معرفی کوتاهی است از بخشی از کتاب صحائف العالم، اثری که تاکنون منتشر نشده است. در این فصل، اط

يک گزارش و سه سند در باره حجاج ايراني در راه جبل

رسول جعفريان

یش از یک هزار و سیصد سال، ایرانیانی که عازم حج بودند از راه جبل، به مکه می رفتند. این راه، حد فاصل ک