۸۲۴۸
۰
۱۴۰۱/۰۲/۱۹

حکم شرعی «علم آموزی»، یادگیری کدام علم واجب و کدام یک ..... حرام است؟

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

این که «علم آموزی» مشمول احکام شرعی پنجگانه فقهی باشد، یعنی واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح، نکته ای است که در ادبیات فقهی مسلمانان مطرح بوده است. در اینجا رساله ای از شمس الدین ذهبی را ترجمه کرده و نگاهی نیز به آرای برخی از فقها و علمای شیعه کرده ام. هدف نشان دادن محدودیتی بوده که برای فراگیری علم در فقه اسلامی تعریف شده است.

 

زمانی که از اهمیت علم در اسلام سخن به میان می آید، اغلب دلایل زیادی ارائه می شود که نشان از آن دارد که در اسلام، به طور مشخص قرآن و حدیث، ادله فراوانی برای سوق دادن به دانش هست. برای نشان دادن این اهمیت، علاوه بر آن، گاه به کلماتی از دانشمندان مسلمان هم استناد می شود که اندک نیستند. اما در عمل چه اتفاقی افتاده است؟ به نظر می­رسد به رغم همه تلاشها، رنگ تبلیغی ماجرا از آنچه به صورت واقعی وجود دارد، متفاوت است. ستایش ها از علم فراوان است، اما در دین تعریفی از علم داده شده که همه علوم را در بر نگرفته و با ایجاد محدودیت، مشکل برای آن درست کرده است.

همه ما می دانیم هم در قرآن و هم در منابع دیگر از علم ستایش شده، اما این علم در میدان واقعی، گرفتاری های زیادی داشته است. تصور کنید، این که مسلمانان در قرن اول و دوم طرفدار فرهنگ شفاهی بودند و اصولا بجز قرآن با نوشتن کتابهای دیگر موافقت نداشتند، چه مقدار می توانست به علم لطمه بزند؟ یا این که طی سه قرن نخست، هیچ اندیشه ای در باره تأسیس مدارس در کار نبود، چه علتی داشت؟ تفسیر علم به علم حدیث، تا کجا می توانست ما را در آموختن آنچه برای حیات انسانی لازم است یا اساسا اقتضای عقل بشری است، محدود کند؟

در ستایشنامه­ هایی که برای علم نوشته می شود، اصل دانایی مورد تشویق قرار می گیرد، اما دامنه آن ضمن مطالبی که در برخی از آثار فقها آمده است، محدود شده است. در باره محدودیت فقهی در آموزش، دو نقطه وجود دارد.

نکته نخست این که حدیث «طلب العلم فریضة» آموختن چه علمی را توصیه می کند و دیگر این که حکم فقهی آن چیست؟ واجب، مستحب، مکروه، حرام یا مباح. برخی در اصل حدیث هم تردید دارند و آن را حداکثر «حسن» می دانند نه صحیح.

در باره مصداق این علم، و این که مقصود صرفا علوم دینی است یا خیر، فراوان بحث شده است. اگر ما آرای قدما را در این باب ملاک قرار دهیم، نه علائق جدیدی که در ارتباط با عمومیت دانش در عصر جدید مطرح است، در می­ یابیم که مقصود و برداشت آنان از این روایت، صرفا علوم دینی بوده است. شاهد در این زمینه بسیار فراوان است و به برخی اشاره خواهد شد.

به هر روی، به دلیل کاربرد تعبیر «فریضه» در باره «علم»، علم آموزی موضوعی برای تعیین تکلیف حکم شرعی شده است. اینجاست که بحث محدودیتی که به آن اشاره کردیم مطرح شده که مرور خواهیم کرد.

و اما نکته دوم در ورود به این بحث، طرح «مساله علم» و آموختن، به عنوان یک موضوع کلامی در حوزه معرفت اصول دین است؛ این که دانستن اصول دین، لازم است تحقیقی و استدلالی باشد یا آن هم می تواند تقلیدی باشد؛ اگر استدلالی است چه مقدار. در این مساله، هم میان اهل حدیث (که اساسا منکر معرفت عقلی و جریان «کلام» هستند)، متکلمان اشعری و معتزلی و امامی اختلاف نظر هست. جریان نخست، اساسا هیچ وجوبی برای یادگیری مباحث کلامی قائل نیست، در حالی که اشاعره متأخر صرفا برای دفع شبهات علم استدلالی و نظری را لازم می دانند، اما معتزله و امامیه، یاد گرفتن اصول دین را برای هر فرد مسلمانی به صورت استدلالی لازم دانسته و تقلید را کافی نمی دانند. در میان دو گروه اخیر، معتزله سخت گیر و امامیه اندکی سهل گیرترند. مسائلی که مطرح شد، به تفصیل در منابع آمده و مقالاتی هم در باره آنها نوشته شده است.

در این باره غزالی با توجه به مشرب خاص خود، دیدگاههای خاص خود را دارد و توسعه ویژه ای در این بحث دارد که البته آن هم تحت تأثیر نگاه کلی اشعری است.

بدین ترتیب بحث از احکام شرعی علم، هم در کتاب های حدیث بود؛ هم در فقه و هم در متون کلامی.

در اینجا دو نکته هست، اول این که وقتی عنوان «فریضه» مطرح می شود، از نظر یک فقیه یا عالم دینی، بحث از این خواهد بود که چگونه؟ و این که آیا این فرض عین است یا هم آن و هم فرض کفایت. و دیگر این که علم آموزی غیر فریضه هم داریم؟ این که کسب نوعی از دانش واجب نباشد، اعم از این که حرام یا مستحب یا مکروه و یا حتی مباح باشد؟

نکته دوم این است که اگر مقصود از مفهوم علم در اینجا، علوم دینی یا مقدمات آنهاست، تکلیف سایر علوم مثل ریاضی و طبیعیات و غیره چیست؟ این سایر علوم که گاهی از آنها صحبت می شود چگونه می توانند مصداق احکام پنج گانه شرعی باشند؟ در اینجا، می شود به علم موسیقی یا سحر اشاره کرد که دلایل خاصی برای تحریم آنها مطرح شده و به نوعی به دین مربوط می شوند. در باره حساب و طب هم، بحث نیاز به آنها در سلامتی انسان و نیز استفاده از علم ریاضی برای محاسبات ارث، زمینه را برای این که نوعی حکم شرعی برای آنها فراهم شود، مطرح شده است. باقی موضوعات علمی، جز آن که از مشابه این طرق به دین متصل شوند، از اساس خارج از این روایت هستند و همین سبب شده است تا غالبا به آنها پرداخته نشود.

اکنون در جامعه ای که همه چیز را دینی می بیند، چه نگاهی به علوم غیر دینی خواهد داشت، و آیا اساسا وقتی دین تشویق به علم آموزی می کند، به «سایر علوم» هم نظری دارد یا ندارد؟ در عصر جدید، آموختن علومی مانند جامعه شناسی یا برخی از گرایشها یا نظریات موجود در آنها، همواره محل بحث علمای دین بوده است. به نظر می رسد این مسائل نیز به نوعی ادامه همان محدودیت هایی است که فقهای قدیم در ارتباط با برخی از علوم مطرح می کردند.

روشن است که در متون دینی، ستایش از علم منحصر به حدیث العلم فریضه نیست، اما چنان که در کتاب «سیر تحول مفهوم علم» نشان دادیم، در قرون اولیه، به استثناء مواردی که از کلیت علم یاد می شود، عالمان دین، علم را صرفا به معنای علم حدیث و حداکثر علوم دینی منشعب از آن می دانستند.

قصد ما در اینجا، توسعه این بحث نبود، بلکه صرفا مقدمه ای برای گزارش نسبتا کامل رساله ذهبی در باره تعلیم علوم و مرور بر برخی از آرای علمای شیعه است.

 

رساله ذهبی در باره احکام شرعی علم آموزی

رساله ذهبی، یکی از رسائل مستقلی است که در این موضوع نوشته شده و به بحث از احکام شرعی فراگیری و تعلیم علم از نظر حکم شرعی آن پرداخته شده است. ترجمه این رساله، برای نشان دادن این نکته است که به طور واقعی، توجه مسلمانان به علم در چه محدوده ای بوده و چه حدود و قیودی داشته است.

شمس الدين ذهبي(م 748) ،‌ رساله­ کوچکی با عنوان «مسائل فی طلب العلم و اقسامه»[1]‌ دارد كه موضوع آن حکم شرعی «علم آموزی» است.‌ این امر بی سابقه در فقه نیست و شماری از فقها و شارحان کتب حدیث به آن یا برخی جهات آن پرداخته­اند. در مباحث مربوط به مکاسب محرمه، از زاویه بیان احکام درآمدهای نامشروع، و همانجا که به کتب ضاله هم پرداخته شده، گهگاه از این موضوع نیز یاد شده است. نمونه روشن آن تعلیم سحر است که به عنوان کاری خلاف از آن یاد شده و کسب درآمد از آنجا غیر مجاز شمرده شده است.[2]

و اما بحث از این که آموختن کدام علم واجب، و کدام یک مستحب یا مباح یا مکروه است، توسط فقهای شیعه هم مطرح شده است. یک نمونه از علامه حلی است که مانند ذهبی، علم را موضوعی برای احکام پنجگانه قرار داده است و در پایان بحث از رساله ذهبی، آن را خواهم آورد.

ذهبی در این رساله بر اساس این اصل که هر فعل از افعال آدمي، مشمول یکی از احکام پنج گانه: واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام می شود، احکام علم آموزی را بیان کرده است. پرسش رساله او این است که علم آموزی از نظر موضوعی که باید فرا بگیریم، چه حکمی از احکام پنجگانه دارد؟ کدام بخش آن واجب و کدام بخش مستحب یا مکروه یا حرام یا مباح است؟

در لابلای رساله، غالبا از «علوم اسلامی» یاد می کند، و بیم آن می رود که مقصودش سایر علوم نباشد، اما اشاره ­های او در متن رساله، به دانش هایی مانند کیمیا، طب، موسیقی، هندسه، فلسفه، تاریخ عالم، و مانند اینها، این فرض را تقویت می کند که مقصودش سایر علوم هم هست، هرچند تمرکز او بیشتر روی علومی است که به عنوان علوم اسلامی تعلیم می شود. طبعا در آن روزگار، علوم دیگر، چندان در نظام تعلیم و تربیت مطرح نبود، یا اگر بود، موردی و پراکنده بود. مهم این است که در ذهن او، منشأ این بحث از حدیث طلب العلم فریضه بوده و مصداق علم در اینجا، علوم دینی است. نهایت به صورت حاشیه ای به برخی از علوم دیگر هم اشاره شده و اساسا آن علوم، از حیطه مفهوم علم در ذهن وی و مانند او خارج است.

 

گزارش و ترجمه رساله ذهبی

وی در آغاز از علومی که آموختن آنها به فرض فرض عین یا کفایت واجب است یاد کرده، مسائلی ذیل آن مطرح می کند، و در ادامه، از موارد مستحب و مکروه و مباح هم یاد کرده است.

موضع ذهبی در اینجا، یک حنبلی است، البته در روزگاری که کما بیش علم کلام هم وجهه ­ای بدست آورده است. حنبلی بودن و تعلق خاطر او به اهل حدیث، وی را در برابر عقل و علوم عقلی قرار می دهد. فارغ از آن، موضع قاطعی برابر اندیشه ­های باطنی دارد و برای مثال، از خواندن کتب قرامطه و اسماعیلیه و فلاسفه متصوف پرهیز می دهد. او به هیچ روی، کنکاش زیاد در امور دیانتی را نمی پسندد، و از «اکثار» در هر نوعی علمی، یا «امعان» و تدقیق در آنها، پرهیز می دهد.

از نظر او، حتی برای رفع تردید ها در شبهه های مذهبی ـ  کلامی هم، بهتر است کسی سراغ علم کلام و حکمت نرود. از نظر او این شبهات، نوعی بیماری قلبی است که با دعا و نماز و تلاوت قرآن رفع می شود. او دعایی هم برای رفع این بیماری که ممکن است عاقبت شخص را بکشد، توصیه کرده است.

اموری که یادگیری آنها واجب است

اما آنچه یادگیری آن «فرض» و  واجب بر هر مسلمانی است [فرض عینی] نماز و ایمان و بخشی از اوامر و نواهی اسلام است که کودکان هم می دانند. مواردی که یادگیری آن فرض کفایت است، اموری است چون حفظ قرآن، و برخی فرایض موردی، مناسک، و معرفت حلال و حرام. اینها مصداق سخن رسول (ص) است که ـ اگر فرموده باشد ـ «طلب العلم فریضة علی کل مسلم» معنای آن فی الجمله صحیح و مربوط به علم لازم است. [در اینجا مصحح توضیح می دهد که این حدیث، حدیث صحیحی نیست، و گرچه از طرق مختلفی روایت شده، اما درستی آن قطعی نیست و برای همین ذهبی هم در انتساب آن به رسول، قاطعانه قضاوت نمی کند].

 اینجا چند مساله هست،

مساله اول این که بر هر شخصی واجب است که آنچه را رسول (ص) آورده، اجمالا تصدیق کند، و اعتقاد جازم به آن داشته باشد. برای کسی که همین مقدار او را راضی می کند، لزومی به یادگیری کلام و ادله [معتقدات] نیست. غالب علمای سلف و خلف بر این باورند مگر شماری از متکلمان. ابن الصلاح نوشته است: صدر امت، همه بر این امر اتفاق دارند، مذهب فقها هم همین است، چنان که شمار زیادی از متکلمان از اصحاب ما نیز همین باور را دارند.

مساله دیگر این است که اگر کسی در نواحی کفر، مسلمان شد، واجب است اصول واجبات و  محرمات را که متواتر است بداند، و اما اگر زنا کرد یا مشروب خورد، یا دزدی کرد، در حالی که [ادعا کرد که] جاهل بوده، باید به او تعلیم داد، و گناه نکرده؛ و اما این که آیا تعزیر می شود، یا حد می خورد یا بخشیده می شود، بین علما اختلافی است. ظاهر آن است که حد بر او جاری نمی شود، به خلاف کسی که میان مسلمانان زندگی می کند، که [در صورت گناه] ادعای این که جاهل بوده از او پذیرفته نیست، و حد بر او جاری می شود.

مساله دیگر این است که اگر کسی شک و تردید در قلب او وجود دارد، و وسوسه [ذهنی] او جز با سوال و پرسش برطرف نمی شود، می­تواند به مقداری که شک از او بر طرف شود، بیاموزد، اما عمیق نشود. بهترین دارو برای این شخص، اظهار فقر به سوی خداوند و استغاثه به درگاه او ست. برای رفع مشکل، او این دعا را زیاد بخواند: اللهم ربّ جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، منزّل التوراة و الانجیل، اهدِنی لما اختلف فیه من الحق باذنک، إنّک تهدی من تشاء الی صراط مستقیم.

این شخص بهتر است مکرّر توبه و استغفار کند، و از خداوند یقین و عافیت بخواهد. ان شاءالله چند روزی نخواهد گذشت که از این مریضی رها خواهد شده، توحیدش پاک خواهد گشت، و از ورود در علم کلام، راحت می شود. [کلام] علمی [است] که آموختنش بسا یک درد را درمان کند، اما دردهای دیگری به همراه دارد  که ممکن است شخص را بکشد. در واقع، بیشتر شک و تردیدها، از ناحیه همین کسانی است که مشغول به علم کلام و حکمت هستند. داروی واقعی، دور ریختن این چیزهای هلاک کننده، و پرهیز از آنها، و به جای آن کثرت تلاوت قرآن و نماز و دعا و ترس از خداوند است. اگر شخص از این دارو استفاده نکرد، و به دنبال درمان بیماری با بیماری دیگری بود، در دریای آراء و اندیشه ها فرو خواهد رفت که ممکن است جان سالم بدر ببرد، کما این که ممکن است بمیرد. گاه این بیماری آن قدر طول خواهد کشید که او را خواهد کشت.

مساله دیگر: آیا یادگیری احکام پرداخت زکات برای کسی که اموالی دارد، «فرض» است، و این که شخص یاد بگیرد چگونه «حج» به جای آورد؟ [جواب این است که] این آموختن، برای آدم دارای مال واجب است نه مسکین. همین طور تاجر هم باید احکام خرید و فروش و آنچه از آن حرام است را بداند، به خلاف کسی که نیاز به این امر ندارد. تاجر، پرداخت کننده زکات، و حاج، فقط آنچه را ناچارند، یاد بگیرند [نه بیشتر].

مسأله دیگر: آیا آموختن «قبله» مثل یادگیری «وضو» واجب است؟ [پاسخ] صحیح آن است که یادگرفتن آن، واجب نیست، چون غالبا به آن نیازی نیست. یادگیری این امر واجب کفایی است نه عینی.

مساله دیگر: برخی از افعالی که انجامش واجب است، ممکن است که یادگیری آنها هم واجب باشد. مثل احکام نکاح، یا خرید و فروش و حج، زیرا انجام این اعمال، شروطی دارد که اگر کسی نشناسد، به حرام می افتد.

مساله دیگر: لازم است بر پدر و مادر که به فرزندانشان کوچک خود، احکام آنچه را لازم است از آن اجتناب کنند، بیاموزند؛ همین طور آنچه را که باید به آن معتقد باشند و انجام دهند. در باره توحید، و این که خداوند ربّ العالمین است، خالق اشیاء است، رازق زنده­گان است، و این که محمد رسول خداست، و اسلام دین ماست؛ به گونه ای که کودک با این مطالب انس بگیرد و در «طبعش» رسوخ یابد.

وقتی طفل به سن تمییز رسید، احکام وضو و نماز و نیز پرهیز از زنا و سرقت و دروغ، حرام خوری و پرهیز از خوردن خون و میته و مانند اینها را به او بیاموزند؛ و این که وقت بلوغ، مکلّف می شود.

اموری که یادگیری آنها مستحب است

یادگیری علم فقه و ورود در آن، نیز شناخت اقوال صحابه و تابعین و استدلالهای آنها از کتاب و سنت صحیح، مستحب و برخی مستحب موکد است.

شناخت تفسیر و آموختن مقدماتی که تفسیر نیازمند آن است، مانند علم عربیت، و لغت قرآن و حدیث و فقه، و همین طور «مهمات طب» و احادیث صحیح و «حسن» از رسول (ص)، و نیز آنچه از قراءات صحیح است و اموری مانند آن مستحب است.

شناخت سیره و مغازی نبوی، سیره خلفای راشدین، شناخت رجال حدیث و جرح و تعدیل آنها، و علومی که به اینها مربوط است، مستحب است، و این ادامه دارد تا برسد به علومی که مباح است، مثل معرفت تاریخ عالم و لغات و شعر مباح.

هر علمی از علوم اسلامی، به این احکام پنجگانه تقسیم می شود، و چنین نیست که همه علوم اسلامی، [آنچه به این عنوان خوانده می شود] حق و آموختن آنها متعین باشد مگر کتاب خدا، بعد از آن،نوبت به حفظ متون حدیث صحیحین (بخاری و مسلم) سنن اربعه و موطاء مالک می رسد.

یادگیری برخی از این ها واجب است و ممکن نیست که شخص مسلمان به آنها جاهل باشد. یادگیری برخی موارد دیگر مستحب است، و این موارد را هم سزاوار نیست آدمی نداند، مانند شماری از احادیث در باره ایمان و طهارت و صلات، و زکات، و حج و بیع و نکاح وحدود و خوردنیها، برخی از موارد دیگر، موکد است، و شماری از آنها بر طلبه باهوش، واجب متعین.

برخی هم مباح است، مانند «حدیث ام زرع» [حدیث عایشه: کنت لک کأبی زرع لام زرع، که شماری از علما بر آن شرح نوشته اند]، و احادیث اسرائیلیات از جامع الاصول [ج 10، صص 295 ـ 326]، و موارد دیگری که در حکم قصص و داستان است. البته برخی نسبت به موارد دیگر [در توجه نکردن] اولویت دارد.

برخی از علوم هستند که حفظ آنها مکروه است، مثل روایات «فضل قزوین»، و حدیث «انا دار العلم» و حدیث ابن عباس در باره حفظ قرآن.  و این روایت که «سجلّ اسم کاتب وحی بوده»، و این قبیل احادیث ساختگی. کسی که وقت برای حفظ این متون می گذارد، ضرر خواهد کرد، روی ذهنش تأثیر خواهد گذاشت و بسا آنها درست خواهد پنداشت، بنابر این نباید مشغول حفظ آنها شد، مگر کسی که قصد شناساندن آنها را دارد تا دیگران را از آنها پرهیز دهد.

حفظ متون برخی از اینها حرام است، مانند حدیث عرق الخیل و الجمل الاورق، و این دروغها که در باره صفات خدا ساخته شده است. مطالبی که سزاوار نیست کسی آنها را به زبان آورد، و اگر کسی به زبان آورد، باید از آن پرهیزش داد. وقتی حکم برخی از «احادیث نبوی» این باشد، در باره دیگر علوم، چه می شود گفت؟ «فاذا کان هذا فی الحدیث النبوی، فما الظن بسائر العلوم؟».

همین طور در تفسیر قرآن، آموختن برخی مسائل لازم است، برخی مستحب و مباح و مکروه. کثرت اقوال در باره یک آیه، با وجود سستی آن اقوال و فاصله داشتن آنها از آنچه سیاق آیه و خطاب عربی بر آن دلالت دارد، حفظ و اعتماد بر آن اقوال مکروه است. سخن درست هم میان این آراء ضایع می شود.

آموختن تفسیر قرامطه و اسماعیلیه و فلاسفه متصوّف، کسانی که بیش از یهود، کتاب خدا را تحریف می کنند، و وقتی مسلمانی و حتی عامة الامه،  مسلمان، حرفشان را می شنود، همان لحظه در میابد که اینها تحریف و افتراء بر خدا و عوض کردن تنزیل است، چنین است. من آوردن نمونه هایی از آنها را هم مجاز نمی دانم، چون همین خودش از اقبح قبایح است. نکته مهم این است که طلبه باید خودش را در تعلیم آنچه حق است به زحمت انداخته، و از آنجا دروغ محض، و قاذورات از حدیث و تفسیر و قراءات و اخبار امم و سیره و مغازی و مناقب و فقه روافض جاهل است، پرهیز دهد.

همین طور شعر، که آن هم سخنی است مثل سخنان دیگر، خوبش خوب، و بدش بد است. پرداختن فراوان به آن، مباح است، مگر حفظ اشعاری مثل اشعار ابونواس، و ابن حجاج و ابن فارض، که اینها حرام است. مطالبی که مصداق این سخن رسول (ص) است: لان یمتلیء جوف احدکم قیحا حتی یَریَه خیر له من أن یمتلیءَ شعرا». اگر شکم شما پر از چرک باشد بهتر از آن است پر از شعر باشد. در باره شعر مباح و مستحب از حضرت نقل شده: انّ من الشعر حکمة، و در باره حسان بن ثابت وقتی به هجو مشرکین پرداخت فرمود: الله أیّده بروح القدس.

فصل

زیاده روی [اکثار] در علوم مستحبی، به نقطه­ای می رسد که دیگر آموختن آن استحباب ندارد، کما این که زیاده روی در مباح هم منجر به افتادن در مکروهات می شود. زیاده روی در مکروه هم منجر به نزدیک شدن به حرام می شود. حدیث نعمان بن بشیر در باب مشتبهات و رعایت عدالت در آن فراموش نکنید: دع ما یربیک الی ما لا یربیک»، آنچه تو را به شک می اندازد، رها کند و سراغ چیزی برو که تو را به تردید نمی اندازد.

فصل

گاه می شود که دنبال کردن علمی که واجب و مستحب موکد است، برای برخی مذموم است. مانند کسی که علم می آموزد تا  با علما همچشمی و رقابت و مناقشه کند، یا به سفیهان بتازد، تا نگاه ها متوجه او شود یا مقدم داشته شود، یا هدفش جلب مال و جاه و بزرگی است، چنین کسی یکی از سه شخصی است آتش بر آنها زبانه می کشد.  چنین شخصی اگر عمرش را در موسیقی و عروض و کیمیا و شناخت علم هندسه صرف کند، یا شاعری کند و  در ستایش امرا شعر سراید، گناهش کمتر و دورتر از آتش است. اگر انگیزه های دیگری را به آنچه گذشت ضمیمه کنیم، این که علم بیاموزد  تا به مقام قضاوت و نظر و تدریس برسد و آن وقت ظلم کرده و حکم به غیر ما انزل الله کند، و اموال را به اسراف و بغی فراهم آورد و از انجام هیچ مکروهی خودداری نکند، آن وقت است که خسارت او به کمال رسیده است!

واما اگر کسی علم را می آموزد تا رزق و روزی خود خانواده اش را تأمین کند، و در این میان، وقت برای آموختن علوم گذاشته و علمش بیشتر می شود، اگر نیتش نیکو باشد، کار او مباح خواهد بود. در اینجا، محبت علم در او پدید خواهد آمد، چرا که علم، دوستدار خود را دوست دارد، قطع نظر از این که کسی علم را برای ریاست و مال دوست بدارد، در اینجا امید است که علم او به خیر و نفع منجر شود؛ چنان که از مجاهد نقل شده که گفت: ما این علم را آموختیم اما نیتی [برای دنیا و دین] نداشتیم، اما خداوند بعد از آن، نیت را به ما عطا کرد، یعنی علم را آموختیم اما نیت دنیوی و دینی نداشتیم، و فقط محبت علم در میان بود، چون اصولا نفس و فطرت پاک آدمی از جهل بیزار است. [اما بعدا همین علم، سبب توجه دنیا و موقعیت دینی به ما شد].

حتی می شود گفت آدمی هم که علم می آموزد، و محبت علم را با شهوت ریاست در می آمیزد، اما در مدارس، به چشم و همچشمی با دیگران نپرداخته، و به آنچه به او برسد، قناعت می ورزد، گرچه از آمدن پول و ریاست، به خاطر شدت فقر [قبلی] خوشحال می شود، و دنیایش را توسعه می دهد، و [با این حال] روی اصول عمل می کند و از کوتاهی هایش استغفار می کند،  همین حکم را دارد [کارش مباح است] و مصداق این آیت خواهد بود که «و آخرون اعترفوا بذنوبهم، خلطوا عملا صالحا وآخر سیئا عسی الله أن یتوب علیهم».

خداوندا! حاملان علم را ببخش. [این نصایح طی چند پاراگراف دیگر ادامه دارد و دوباره به بحث اصلی باز می گردد:].

فصل

از جمله علوم اسلامی، بعد از سنن و سیر و ایام نبوت وقراءات و فقه و قواعد و اصول آن، شناخت اختلاف آراء علما، شناخت طب و جز اینهاست، چیزهایی که قاضی و امام و مفتی و مقری از آن بی نیاز نیستند.

بعد از آن شناخت کلیاتی از اصول دیانت، است. شناخت اصول دیانت هم همان تکالیف پنجگانه را دارد.

واجب آن، شناخت خداوند است، آنچنان که بر زبان رسول جاری شده است، این که خداوند «رب کلّ شیء، خالق کل شیء، و رازق کل حیّ و موصوف به صفاتی است که در کتب الهی و روایات صحیح رسول (ص) آمده است. دیگر این که بنده باید، به خدا و ملائکه و کتب و رسل و بعث و قدر و بهشت و جهنم و مانند اینها که در قرآن آمده، باور داشته باشد؛ آنچه سلف بر آن اجماع دارند.

مستحب آن، شناخت آنچه از قرآن و حدیث صحیح است، و این که قرآن کلام خدا و وحی و غیر مخلوق است، و این که خدا در آخرت دیده می شود، و هر شب به سماء الدنیا پایین می آید، و این که افضل خلق بعد از انبیاء، ابوبکر و عمر است، و این که بدری ها بهترین اصحاب رسول هستند، و نباید در باره اختلاف آنها با یکدیگر سخن گفت، و باید برایشان استغفار کرد.

و اما مباح از آن کلیات اصول دیانت، یادگیری دلایل این آراء از کتاب و سنت است.

و اما مکروه از آنها، وارد شدن در دقایق علم کلام ستایش شده [کلام المحمود] از آن است تا آنچه را واجب یا ممتنع با عقل است، ثابت کند. جدال و مناظره در دین هم مکروه و بسا حرام هم باشد.

و اما حرام آن، مطالعه در منطق و نفس و عقل و کلّ و کلی و عرض و جسم و این قبیل بیماری های مهلک است.

فصل

از جمله علوم حرام، علم سحر، کیمیا، و طیره، سیمیاء و شعبده و تنجیم و رمل است. برخی هم کفر صریح است.

 

دیدگاه علامه حلی در باره احکام علم

علامه حلی در تذکرة الفقها،  ذیل کتاب جهاد، مساله­ای را مطرح کرده با این عنوان: «مسألة 13: العلم إمّا فرض عين أو فرض كفاية أو مستحبّ أو حرام». علم، یا واجب عینی است، یا کفایی، یا مستحب و یا حرام.

آنگاه شروع به توضیح موارد واجب کرده «علم باثبات الصانع»، شناخت صفات خداوند، نبوت، عصمت رسول، و نیز اثبات امامت و معاد را لازم دانسته و تقلید در آن را کافی نمی داند. در اینجا مهم «العلم المستند الی الادلة و البراهین» است. آنچه که شبهات را رفع می کند «علم الکلام» است که از نظر او لازم است، گرچه در مذهب شافعی، علم کلام واجب عینی نیست، چرا که صحابه به آن نپرداختند.

دوم علم فقه و فروع احکام است که آن هم همراه با علومی مانند صرف و نحو و لغت لازم و واجب است. علامه می گوید: تعمق در اصول دین به مقداری که شبهات مبطلین را دفع کند، و به رد عقاید فاسد بپردازد، لازم است. همین طول علم اصول فقه، علم الحدیث، معرفت رجال به عدالت و غیر آن، و رسیدن به معرفت احکام برای دست یابی به مقام افتاء و قضا لازم است. وجود یک مفتی در شهر کافی نیست، چون پاسخ گوی همه مردم نخواهد بود.

و دیگری علم طب است که به خاطر نیاز مردم به معالجه، لازم است. همین طور علم حساب، برای این که در معاملات و تقسیم ارث و وصایا لازم است. هر شبهه ای پیش آمد، لازم است برای حل آن تلاش کند. اینها علوم واجب بود، اما علم مستحب در یک جمله کوتاه بیان شده است: یادگیری و تعلیم هر علمی افزون بر آنچه واجب کفایی است مستحب است.

اما علم حرام، عبارت است از فلسفه در مواردی که نخواهیم جواب نقضی به کمک آن بدهیم. علم موسیقی و جز آن، علومی که شرع، یادگیری آن را حرام دانسته است: سحر، علم القیافه، کهانت و جز آن. (تذکرة الفقهاء، «قم، 1414»، 9/36 ـ 37).

آراء جالب توجه شهید ثانی

سنت بحث از احکام شرعی آموختن علوم دینی، در خاتمه کتاب مانند منیة المرید (شهید ثانی، م 965) اثری که در آداب تعلیم و تعلّم نوشته شده، آمده است. در آنجا حکم شرعی تعلیم، در سه بخش «فرض عین، فرض کفایه و سنت» یا همان مستحب آمده است. علمی که واجب و مصداق طلب العلم فریضه است، در حوزه اعتقاد، شامل کلیات اعتقادی، توحید و نبوت و معاد، در حد استدلالی است، آن اندازه که سبب تسکین نفس شده و جزم آور باشد.در حوزه اعتقادی، علمی که برای دفع شبهات باشد واجب اما، فرض کفایت است. در بخش فعل یا شریعت، نماز و روزه و مانند اینها واجب است، اما دیگر ابواب فقه از عقود و ایقاعات و مانند آن خیر. در بخش ترک تعلیم برخی از علوم، مساله جنبه اخلاقی دارد؛ هر آنچه سبب ریا و سمعه می شود.

و اما واجب کفایی در علم، شامل هر آن چیزی از علوم شرعی است که در اقامه دین بکار آید؛ مانند حفظ قرآن، احادیث، و علوم آنها، و فقه و اصول و عربیت و معرفت راویان احادیث، و آنچه که مردم در معاش خویش به آن نیازمند هستند، طب و حساب، و تعلیم صنایع ضروری مانند خیاطی و کشاورزی و حتی حجامت، و مانند اینها. (منیة المرید، ص 172 ـ 173).

بخش اخیر یعنی یاد از کشاورزی و خیاطی و مانند اینها، از نظر زاویه بحث ما و اشتمال علم واجب یا مستحب نسبت به علوم غیر دینی، جالب است، این نکته­ای است که در منابع دیگر کمتر آمده و شهید ثانی در اینجا، آنها را در زمره علم آورده و آموختنش را واجب کفایی دانسته است.

در ادامه چند فرع آورده است. نخست این که گاهی آنچه فرض کفایه است، از فرض عین مهم­تر است، و معیار این که، اینها برای همه مکلفین سودمند است، در حالی که برخی از مصادیق فرض عین، برای یک نفر است.

علم مستحب، شامل علم مربوط به نوافل، و آداب دینی و مکارم اخلاق است که فراوان است. یادگیری علم هیئت نیز برای اطلاع بر عظمت الهی و نیز تعلیم هندسه که برای هیئت لازم است، نیز از این جمله است.

برخی از علوم، حرام­اند، مانند سحر و شعبده و «بعض الفلسفه»، و هر آنچه که تردید برانگیز است.

نمونه ­های دیگر علمِ حرام، تنجیم و رمل بر اساس اعتقاد به تأثیر نجوم در زندگی ماست، اما اگر این باور پشت آن نباشد، و همه چیزی به خداوند منتسب باشد، به این شکل که برحسب عادت ـ نوعی تکرار ـ در برخی آثار ظاهر می شود یا در قالب تفاؤل، علم مباح است. از مصادیق علم مکروه، شعر در قالب غزل، برای گذراندن وقت به بطالت و تضییع عمر و کار بی­فایده است.

و اما علم مباح، معرفت تواریخ و وقایع و اشعار متفاوت با آنچه گذشت، از آن جمله است. البته اشعار عرب عاربه که برای استدلال در کتاب و سنت بکار می رود، جزو علم واجب می­شود. لغت را هم باید به آن ضمیمه کرد.

و اما دیگر علوم، مانند طبیعیات و ریاضیات و صناعات، از نظر طبیعت و ذاتشان، مباح­اند، گاهی برای «تکمیل النفس» یا کمکی که در تقویت بحث های نظری در علوم شرعی دارند، مندوب و مستحب می شوند. گاهی هم حرام هستند، آنگاه سبب کوتاهی در آموختن واجبات (عین یا کفایه) باشند، چنان که در روزگار ما بسیار رخ می دهد و عده ای را غافل و محروم از حقائق دین می کند. (منیة المرید، ص 172 ـ 174)

 

دیدگاه محمد صالح مازندرانی و مجلسی در شرح کافی

و اما در متون حدیثی، به مناسبت ورود حدیث طلب العلم فریضه در کتاب «کافی» مطالبی در زمینه حکم شرعی علم در کتابهای شرح کافی آمده است. در کافی، هم در کتاب العقل و هم کتاب العلم، روایات فراوانی در فضیلت علم و دانش و عقل آمده است، اما یک نکته مهم آن است که مرور بر آنها، غالبا مسیر بحث از علم و عقل را در علوم دینی پیش برده و غالبا آن را با عمل و اخلاق درآمیخته است. بسیاری از این روایات، روی علم همراه با عمل و خلوص تأکید کرده و همین امر سبب شده است تا مسیر بحث، به نقطه دیگری برود. در این باره می توان به آنچه شیخ یوسف بحرانی در شرح این روایات آورده، مراجعه کرد (الدرر النجفیه من المتقطات الیوسفیه، 2/70 ـ 71).

محمد صالح مازندرانی (م 1080 یا 1081) از علمای عصر صفوی، در شرح کافی، ذیل روایت «طلب العلم فریضة» علم را به «فرض عین و فرض کفایه» تقسیم کرده، اما از سایر احکام آن، یعنی علم مستحب یا حرام یاد نکرده است. او در باره آنچه واجب عینی است، می گوید، علم آموزی، از نظر حکم، به حسب اشخاص متفاوت است. آنچه بر آدم فقیر واجب است، یاد گرفتن اصول دین و فروعات عینی مثل روزه و نماز و وضو و غسل و چیزهایی است که آنها را فاسد می کند، نیز معرفت حلال و حرام، و پاک و نجس. اما آدم پولدار، علاوه بر آنها، واجب است، احکام حج و زکات را هم بداند. اما یادگیری سایر احکام یعنی فروع کفایی است. درس خواندن برای رسیدن به اجتهاد هم فرض کفایت است نه فرض عین. اگر در شهری یا ناحیه ای مجتهدی بود، درس خواندن از دیگران ساقط است. اما اگر عالم و مجتهدی نبود، همه باید تلاش در جهت کسب علم کنند تا یک نفر مجتهد شود. سپس به شرح نظریات غزالی در باره علم مکاشفه و علم معامله پرداخته و این که آنچه تعلم آن لازم است، علم معامله است. (شرح کافی «تهران، تصحیح شعرانی، 1382ق»: 2/5). به نظر می رسد، مبنای این بحث، همان روایت طلب العلم فریضه، و تفسیر آن به علوم دینی است و بنابر این توان گفت که اساسا در ذهن نویسنده، بحث فراگیری سایر علوم از دایره «فریضه» خارج و جزو مصادیق علم در این روایت، شناخته نمی شود. و اما قیودی که او در باره تفاوت یادگیری معارف دینی در باره اشخاص مختلف آورده، چنان که از عبارت بعدی غزالی بدست می آید، مربوط به تقسیمات اوست. او در آن بحث، می گوید، شخصی که نابیناست، لازم نیست «تعلّم ما یحرم من النظر» کند، یعنی لازم نیست احکام آن مواردی را که نگاه کردن به آن حرام است را فرا گیرد! یا فرد لال، لازم نیست «تعلّم ما یحرم من الکلام». و نمونه های دیگر. غزالی، مانند دیگر متکلمان اشعری و متأثر از اهل حدیث، فراگیری مسائل اعتقادی و اعمال قلب را لازم نمی داند، مگر آن که گرفتار شک و تردید شود که تنها برای رفع و ازاله شک واجب است، اما اگر گرفتار تردید نشد، و برای مثال، پیش ازآن معتقد باشد کلام خدا قدیم یا حادث است و مسائل مشابه، مُرد، اجماع علما بر آن است که بر اسلام مرده است. مازندانی نظر او را دایر بر این که فقط یادگیری علم اعمال و معاملات لازم است، نه علوم مکاشفه که علم عقاید و کلام است، نمی پذیرد و می گوید، علم به وحدانیت خداوند، صفات خدا، نبوت و نیز علم به احوال نفس و مسائل آن و قیامت را از مصادیق علم واجب است (همان).

محمد باقر مجلسی (م 1110) هم درمرآة العقول فی شرح اخبار الرسول، ذیل حدیث امام صادق از قول رسول (ص) «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ‌» ضمن آن که حدیث را مجهول معرفی کرده، گوید: مراد از طلب علم در این حدیث «معرفة الله، و صفاته، و ما یتوقف علیه المعرفة و العلم المتعلق به معرفة الشریعة القویمه» است. عقاید و فقه. در اینجا دو مرحله برای علم آموزی نسبت به اعتقادات دینی هست. علمی که به مرحله اعتقاد قطعی و جازم برسد، اگر چه قادر به حل شبهه ها و تردیدها نباشد، این فرض عین است. مرحله دوم، علم به نقطه ای برسد که بتواند به حل تردیدها و رفع شبهات بپردازد، این فرض کفایت است. و اما علم فقه، هم دو مرتبه دارد. اول آنچه در حد عبادات و جز آن است که حتی تقلیدی آن کافی و البته فرض عین است. دوم علم به احکام شرعی از ادله تفصیلی آن که در اصطلاح رایج به آن اجتهاد می گویند. کسب این علم، فرض کفایت در همه اعصار است، البته اعصاری که امکان دست یابی به حجت و امام معصوم نیست. در عصر امام معصوم که حجت ظاهر است، و به آسانی می شود احکام را از او پرسید، نیازی به اجتهاد [و تربیت مجتهد] نیست. مجلسی می گوید، مراد امام از فریضه، در این روایت، فرض عین است، و به تناسب آن زمان، یعنی همان دو مرحله اول، هم در عقاید و هم فقه. تعبیر دوم در روایت که خداوند بغاة علم را دوست دارد، اشاره به کسانی است که به عنوان طلبه علوم دینی، تمام وقت و زندگیشان را در زمینه کسب  علوم دینی در مرحله دوم، هم در عقاید و هم فقه، به صورت تفصیلی و دایمی گذاشته­اند. (مرآة العقول، 1/98 ـ 99).

روشن است مجلسی هم دو مرحله مختصر و مفصل یادگیری علم دین را در مرحله اول، واجب عینی، و مرحله دوم را واجب کفایت می داند، اما این را روشن­تر بیان کرده است. نکته دیگر این که در اینجا، بحثی از «علم حرام یا مستحب و مکروه» را و مصادیقی برای آن ذکر نمی کند. و  دیگر این که در اینجا، به «سایر علوم» نمی پردازد؛ گویی برای آنها تکلیف شرعی معین نمی کند.

 

 

 

 

 

 


[1] . چاپ شده در ست رسائل، تصحیح جاسم سلیمان الدوسری، دار السلفیه، 1988، رساله چهارم.

[2] . عمل السحر و تعلیمه و تعلّمه و التکسب به حرام... و یلحق به استخدام الملائکة و احضار الجن و تسخیرهم و إحضار الارواح... و الشعبذة... و کذلک الکهانة... و القیافة... و التنجیم. اینها مواردی است که تعلیم و تعلم و تکسب به آنها حرام دانسته شده است. بنگرید: وسیلة النجاة، (تهران، 1422ق) ص 323. یک بحث دیگری هم در باره اجرت گرفتن برای تعلیم برخی از علوم است. علامه در تحریر الاحکام (3/77) نوشته است: و یجوز الاجر علی تعلیم الشعر المباح، والحساب و الفقه و اشباهه و الخط. اما این بحث ارتباط نزدیکی با بحث ما ندارد. شرح محمد تقی مجلسی بر این روایت که «لا بأس بکسب المعلم اذا کان انما یأخذ علی تعلیم الشعر و الرسائل و الحقوق» جالب است. رد آنجا برای شعر، قیودی می گذارد. در باره علوم دیگر هم، اغلب از همان علوم رسمی یاد می شود: لغت، نحو، صرف، منطق، عربی، معانی و بیان و بدیع، فقه و اصول، تفسیر و حدیث و تجوید قرآن. (روضة المتقین، «تهران، 1406» 6/432)  در اینجا بحث سر گرفتن اجرت در تعلیم این هاست و از این بابت که اجرت مجاز شمرده می شود، گویی این علوم، علوم خوب و مجاز است، نه مثل شعبده و سحر و مانند آن. (در ادامه از دیدگاه برخی از علمای شیعه هم یاد خواهد شد).

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در

برهان المسلمین در توحید و فلسفه احکام و قوانین اسلام

رسول جعفریان

نویسنده کتاب برهان المسلمین که در سال 1307 خورشیدی نوشته و منتشر شده است، می کوشد تصویری از اسلام ار