۷۷۳۲
۰
۱۳۹۹/۰۹/۱۰

از شیطان تا میکروب: حکایت و مراحل پوشاندن لباس دین به طب در دوره معاصر

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

شرحی است از این که چگونه طب اروپایی وارد ایران شد، کم کم این ادعا مطرح شد که این حرفها را ما هم زده ایم، و سپس این ادعا که اصلا طب جدید مزخرف است و بهتر است ما همان طب اسلامی ـ سنتی خود را داشته باشیم. متن حاضر مقدمه کتاب از شیطان تا میکروب است که سال گذشته انتشار یافت.

 

مقدمه

برخورد ما با پزشکی نوین از میانه عصر قاجار که با دانش های جدید آشنا شدیم، تا زمانی که ادبیات بهداشت اسلامی درست کردیم، و سپس به سمت طب اسلامی رفتیم، سه مرحله را پشت سر گذاشته است:

الف: مرحله ورود اطلاعات پزشکی غربی به ایران، و پذیرش آن بدون ایراد اشکال به آن. مرحله ای که طی آن، آثار پزشکی فرنگی بدون اشاره به طب قدیم، ترجمه می شد و به تدریج مستقر می شد، و آثارش  در ترجمه ها و بیمارستانها و مظاهر آن ظاهر شد.

ب: مرحله دوم تلاش برای انطباق اطلاعات پزشکی با آموزه های اسلام در زمینه بهداشت و طهارت که مفهومی به نام حفظ الصحه اسلامی از آن درآمد،  و آثاری توسط دکتر امیر اعلم، دکتر تومانیانس و دیگران تولید شد. این ادبیات، ربطی به طب سنتی ندارد،  و فقط می کوشد بین روایات اسلامی و بهداشت جدید رابطه ای برقرار کند.

ج: مرحله سوم انتقاد از پزشکی جدید، با تأکید بر برتری و احیانا اسلامی. این جریان با تلاشهای بیش طی دو دهه و عمدتا از از زمان دولت نهم و دهم پس از انقلاب، متناسب با افکاری که آن زمان تنها عنوان بومی گرایی رواج یافت، شکل گرفت.

اسناد و مدارک این سه مرحله را به خوبی در میان متون برجای مانده و فعالیت های صورت گرفته، می توان یافت.

برای مرحله اوّل، مرور بر کتابهای پزشکی که غالبا هم ترجمه آثار اروپایی است و ما به اعتبار سنتی یا اسلامی، دخل و تصرفی در آن نداریم، ما را کمک خواهد کرد. ما در این کتاب، به این بحث نخواهیم پرداخت. 

در مرحله دوم، چندین کتاب و صدها مقاله در مطبوعات اسلامی ما هست که بر اساس این رویه نوشته شده تا پزشکی جدید را با قوانین طهارت تطبیق دهد، متونی که کم و بیش آن را می شناسیم، و آثاری مثل مطهرات در اسلام مهدی بازرگان از شاخص های آنهاست. این کتاب به بیان این مرحله خواهد پرداخت.

مرحله سوم با بالا گرفتن انتقاد از تمدن غرب، و در این مورد، با انتقاد از پزشکی آن و به صورت واکنشی، ستایش از طب قدیم یونانی و سنتی و اسلامی دنبال شده است. این مرحله در این کتاب، مورد نظر ما نیست، و بنابر این فقط همان پیدایش ادبیات «بهداشت اسلامی» که مرحله دوم است، مورد نظر ما خواهد بود.

لازم به گفتن است که انتقاد از پزشکی نوین غرب، همزمان با دیگر انتقادهای موجود در میان ما از غرب، به آرامی شروع شد تا آن که بعدها یعنی در نزدیکی زمان ما به یک جریان فراگیر رسید. نمونه قدیمی آن این عبارت است که در سال 1324 ش توسط یک متفکر برجسته نوشته شده است: «اکنون باید دید چه کسانی طب یونان را که برای علاج کلیه امراض خارجی، بهترین وسیله بود، و با سهل ترین راه مطابق اقتصاد، این خدمت را بهتر از طب امروز اروپا انجام می داد، از میان بردند، و ریشه آن را برای همیشه از جهان برانداختند و چنین خیانت بزرگی به خصوص به کشور ایران کردند؟»

این سه مرحله، در واقع، در یک طرح کلی تر مطرح است و آن این که ما در مواجهه با غرب، در نوع مسائل با این سه مرحله دست به گریبان بوده ایم.

اوّل که به طور کلی از دیدن علم جدید و آثار آن دهشت زده شدیم.

در مرحله بعد، اندکی به خود آمده و تلاش کرده ایم تا داشت های خود را با آنچه آمده ترکیب کنیم و بهداشت اسلامی را درست کردیم.

در مرحله سوم، دست بالا را گرفته و ادعا کرده ایم که همه آن دانشهای غربی بی ربط و آنچه ما داشته ایم، و و اکنون نامش را سنتی و بومی می گذاریم،  بهتر است. البته در میان طب سنتی یونانی و اسلامی هم منازعه ای در کار بوده و هست. این دو در وقت مصلحت، با هم می شوند، اما در وقت تنهایی، از یکدیگر جدا می شوند و با یکدیگر جدال دارند. هرچه بود، گفته شد که آنها از علوم جدید پزشکی بهتر است.

اما چرا «ادبیات بهداشت اسلامی» را درست کردیم و بعدها اصرار کردیم که داشت های خودمان بهتر و برتر است، باید گفت، ریشه اش در این جاست که ما گرفتار نوعی عقب ماندگی درمانی هستیم، و این موضع را دنبال می کنیم تا شکست خود را در دانش جدید، از لحاظ روحی و بیشتر با داستان سازی و تخیل، جبران کنیم.

آنچه در این مقدمه و چند متن انتخاب شده، دنبال می کنیم این است که در چارچوب بحث از حفظ الصحه اسلامی و دیدگاههایی که در باره پزشکی و طب جدید در قالب رویکرد عقب ماندگی درمانی مطرح شد، بر اساس نوشته های باقی مانده از این ادبیات، دنبال کنیم. از این که متن های چاپ شده را در ادامه این مقدمه نسبتا طولانی چاپ می کنیم ـ با این که برخی چاپهای غیر قابل دسترس و قدیمی است ـ برای این است که بتوانیم این جریان فکری و مکتب «بهداشت اسلامی» را بر اساس این مدارک، روشن کنیم. طبیعی است که ای کتاب، مانند بسیاری از نوشته های اخیر نویسنده، در تیراژ بسیار معدود منتشر خواهد شد.

و اما مقدمات ما، شامل شرحی از چگونگی شکل گیری جریان بهداشت اسلامی است. برخی از این مقدمات، مرور بر متن های انتخابی در پایان کتاب است. ابتدا باید این گزارش ها را مرور کرد، و سپس آن متن ها را دید.

انتخاب عنوان «از شیطان تا میکروب» برای این اثر، از آن روست است که در میان، تطبیق هایی که میان روایات اسلامی و  موضوعات پزشکی جدید رخ داده، شاید یکی از جذاب ترین آنها، انطباق عنوان میکروب، بر روایاتی است که در آنها شیطان، برای عفونت یا کثافت بکار رفته است. در این زمینه، تقریبا همه این متنها، مشترک بوده و روی آن تأکید کرده اند. طبعا انتخاب این عنوان به  همین دلیل بوده است.

 

 

1.مقابله میراث سنتی علم با دانش جدید

مقاومت فرهنگ سنتی در برابر فرهنگ جدید وارداتی، در عرصه تاریخ تحولات فکری کشور ما، و در شکل های مختلفی خود را نشان می دهد. این نزاع، بخشی جدایی ناپذیر از داستان تفکر در ایران است، داستانی که ریشه در تفاوت زبانی این دو طرز فکر و البته منبعث از دو عالم کاملا جدای از یکدیگر در تعریف مفاهیم و کاربری آنها در تفسیر و تحلیل است.

جدال این دو فرهنگ، بخش اصلی تاریخ تفکر در میان ما را تشکیل می دهد، و هر بار، بسته به این که جایگاه کدام یک از این دو، وزنه سنگین تری در میان نخبگان و عامه مردم و عقلیت آنان داشته و بر اساس آن، موج های فکری در جامعه تولید و روی باقی ارکان جامعه از جمله سیاست و سیاست گذاری در عرصه  فرهنگ و جز آن، تأثیر می گذاشته است.

انتخاب فرهنگ سنتی در برابر فرهنگ وارداتی  درافکار عمومی، درگیر نوعی سنجش فکری، و نیز توجه به میزان کارایی هر کدام از آنها، و البته تبلیغات عمومی له و علیه هر یک بوده است. حتی حس زیبایی شناسی مردم هم در این که کدام یک از اینها با خواسته عمومی جامعه سازگارتر باشد، و بسیاری از عوامل موثر دیگر در دانش تغییرات اجتماعی، روی این مسأله تأثیر داشته است. در کنار اینها، باورهای دینی و مذهبی و عرفیات جا افتاده از قبل هم معیار مهمی برای بسیاری از مردم بوده و هستند که در شکل دهی به «افکار عمومی» در باره این انتخاب، اهمیت دارد. این که آنها را در چارچوب حق و باطل تفسیر کنند، این که آنها را در تقسیم بندی ارزشی نهادینه شده در معتقداتشان جای دهند و ارزش گذاری کنند و به هر حال، این که در هویت خودشان، سنجه ای برای انتخاب قرار داده آن را که مخل می دانند رد کنند و آنچه را که مخل نمی دانند، بپذیرند.

فکر کنید، در نیمه های دوره قاجار هستیم. زمانی پیش از شکل گیری دارالفنون. این زمانی است که گزارش هایی در باره فرهنگ غربی توسط برخی از مسافران و سیاحان، یا سیاستمداران و تاجران در ایران منتشر می شود.

واکنش عمومی در قبال این فرهنگ چیست. در باره این فرهنگ، نخستین مسأله تفکیک ابعاد آن است. بخشی در حوزه علم و فن و صنعت است. بخشی در باره فلسفه و ارزشها و عرفیات و آداب و عادات و مسائلی چون پوشش یا دیگر رفتارهای اجتماعی. بخشی هم در باره دین و ایمان و این که آنها مثلا مروج مسیحیت هستند و قصد نابودی دین اسلام را دارند. در واقع، همه اینها، از نظر بسیاری در صدد آن بودند تا جامعه دینی ایران را هم از حیث دینی و هم هویتی، هدف قرار دهند. این نگرانی عامل عمده ای برای ایجاد حس مقاومت برابر آن بود. در واقع، ما از زمان ورود این فرهنگ جدید، به طور مرتب و در همه ابعاد، با واکنش فرهنگ سنتی برابر فرهنگ وارداتی روبرو بودیم.

عکس العمل های انجام شده در باره هر یک از ابعاد آن فرهنگ، از سه موردی که فرضی یاد شد، می باید طبقه بندی شود. یکی از جدی ترین آنها در حوزه «علم و دین» جای می گرفت. البته، علم، در کنار فرهنگ غربی بود و همیشه زمینه برای خلط مبحث آماده بود. علم، در سطوح مختلف، همراه با تمدن غربی می آمد. وقتی مدرسه ای ساخته می شد، معلمان فرنگی می آمدند، همه مشکلات دیگر هم از نظر جامعه مسلمانی، همراه آن وجود داشت. ممکن بود اگر چیزی به نام علم تنها می آمد، مقبول واقع شود، اما به دلیل این که حاشیه های فراوانی داشت، بسیاری ترجیح می دادند از این علم هم صرف نظر کنند. اما به هر حال، علم، به عنوان علم، مخصوصا وقتی در عمل جنبه کاربردیش مشخص می شد، امری نبود که بسادگی بشود از آن گذشت.

 فرهنگ سنتی در حوزه علم و دانش، چه واکنشی در مقابل آنچه که از غرب می آید دارد؟ برای مثال در نجوم یا پزشکی که دو دانش بسیار فراگیر و مهم هستند، در قبال انتشار اخبار و متن های تازه، چه واکنشی صورت می گیرد. نظام کپرنیکی به جنگ نظام بطلمیوسی حاکم بر نجوم رایج میان ما می آید. کتابهای تازه ای نوشته و ترجمه می شود و پس از تأسیس دارالفنون، درسهای جدید در این زمینه، نوید دانش نوینی را می دهد که لازمه آن کنار گذاشتن دربست کتابهای نجومی قدیمی است. در باره پزشکی هم همین اتفاق می افتد. البته سالهای سال طول می کشد که پزشکان جدید جای طبیبان قدیمی را بگیرند.

اما اکنون پرسش در مورد تقابل اینها با یکدیگر است، تقابلی که روی بسیاری از واکنش ها در حوزه های دیگر فرهنگ هم تأثیر می گذارد. ضمن این که اگر بپذیریم که «دانش غربی» به سرعت جای خود را در میان تحصیل کردگان و طالب علمان جامعه باز کرد، می توانیم تصور کنیم که روحیه ای منفعل نسبت به فرهنگ وارادتی در جامعه ایجاد کرد که برای خیلی از افراد و به خصوص راهبران جامعه، نوعی حس تهدید را نسبت به فرهنگ سنتی و هویت داخلی در پی داشت.

بسیاری از افراد ذوق زده، با آمدن علم غربی و به دنبال آن، جهانی تازه، ندای اضمحلال دین و دینداری را سر دادند. تصوری که در این تبلیغات ارائه می شود، این بود که علم در حال جایگزین شدن به جای دین است و به زودی، ایمان دینی مردم از بین خواهد رفت. این تبلیغات بسیاری گسترده و منبعث از تجاربی بود که اروپا خود در این زمینه پشت سر گذاشته بود. این امر، کار عالمان دین را بسیار سخت می کرد. با علم چه بکنند؟ از اساس با آن مخالفت کنند و به آن بدبین باشند، نظریه ای بینابین انتخاب کنند و اگر چنین کردند، چطور مرز را مشخص کنند، و نظریاتی دیگر که خیلی خیلی انتخاب را دشوار می کرد.

 در کل، این واکنشها، کلاف پیچیده ای را درست کرد، به خصوص که در بسیاری از جهات، این ابعاد در حوزه علم، فلسفه و ارزشها و عادات و دین، با یکدیگر خلط هم می شد. اساسا مگر به سادگی می شود اینها را که پیش از این یک تمدن واحد را تشکیل داده بودند، حالا از هم جدا کرد و مثلا گفت که تکلیف علم و دانش، از بقیه مسائل جداست؟

می توان تصور کرد که در حوزه علم دانش، مقاومت کمتر از باقی جهات است، و به همین دلیل، می بایست راهی دیگر برگزیده می شد. راهی که تصور خودباختگی نداشته باشد، و در عین اعتراف به حقیقت، به هویت آسیب نزند. در این زمینه هم، مانند بقیه موارد، نخبگان، در نوشته های خود، به نوعی تحت تأثیر افکار عمومی هستند. کسی نمی تواند بگوید پزشکی به کاری نمی آید. وقتی شاه مملکت پزشک اروپایی برای خودش می آورد، تکلیف باقی مردم روشن است. پس چه باید گفت؟

می توانیم تصور کنیم که بحث علم و دین، انبوهی از نوشته ها را در دوره منازعه سنت و تجدد به خود اختصاص داده و جنبه های مختلف آن مورد بحث قرار گرفته است. نگرانی دینداران، این بود که گفته می شد، با آمدن علم، دین از میان می رفت. بنابرین آنها باید به مقابله با این مسأله می پرداختند. چه باید می گفتند؟ می خواهیم یک صفحه مطلب در باره علم و  دین را از یک نشریه دینی با نام خرد را از سال 1328 عینا نقل کنم، دوره ای که به خصوص توده ای ها هم به روشنفکران گذشته پیوسته در زمینه مواجه علم و دین مطالب زیادی می گفتند. یک متن کوتاه با عنوان «علم و دین» در نشریه خرد (1328ش) به ما می گوید که «چندی است موضوع علم و دین توجه دانشمندان و صاحبان قلم را به خود جلب نموده، و هر یک از آنان در اطراف این موضوع قلم فرسایی کرده اند، حتی یکی از احزاب، در یک دو سال قبل، کتابی در این موضوع منتشر کرده، و مثل سائر نویسندگان به طور خلاصه به این نتیجه رسیده بود که دین با علم سازگار نیست، و هر مقدار علم در عالم پیشرفت و توسعه پیدا کند، همان مقدار ادیان جاخالی کرده از صحنه تمدن امروز ما محو و نابود خواهند شد». نویسنده در پاسخ می گوید: آنچه در نتیجه پیشرفت علوم از بین رفته، زواید و موهوماتی بوده که هیچ گونه ارتباطی با دین حقیقی نداشته و ندارد». علاوه بر این، به باور نویسنده «با طلوع آفتاب علم، دین نزد دیندار حقیقی بیش از پیش راسخ و محکم شده، چه علوم امروزه، هر جا که به مراتب عالیه رسیده اند، موید دین حق می باشند». به نظر وی شگفت این است که «این دانشمندان قرن بیستم، از دین حقیقی چه فهمیده اند و بین دین و علم چه اختلافی دیده اند که به این نتیجه عجیب رسیده اند». وی با اشاره به این که علم جدید، عظمت دنیای جدید را بیشتر نشان داده، امری که دلالت بر وجود خالق یکتا دارد، می گوید: «آنچه بشر در خلال سی سال اخیر توانست از این قوانین محکم و متقن این دستگاه آفرینش که در تمام ذرات کوچک آن جاری و ساری است بدست آورد، در کتب خود ثبت و آنها را به نام فیزیک و شیمی، نجوم، طب، ریاضیات و غیره در دسترس بشر گذارده است». به گفته وی، اینها اساسا یک واقعیت علمی است که کاری به دین ندارد، چرا که دیندار از زاویه ای دیگر به این مسأله نگاه می کند «دین و دین دار که تمام معارف و معالم خود را نیز مثل علم طبیعی از همین عالم طبیعی اخذ می کند [و این البته حرف شگفتی است] فقط از این نقطه نظر به آن توجه می کند که موقعیت انسان را در این خلقت بشناسد، و چون این هدف بسی عالی است، رسیدن به آن مستلزم احاطه به تمام شؤون عالم طبیعت و درک ارتباط کلیه اشیاء از اول مبدأ تا انتهای معاد است، و اکتشافات علوم جدید در نظر او جزئی از این علم کلی حقیقی است». نویسنده، در اینجا سعی می کند نوعی رابطه دو گانه، میان علم دین و علوم طبیعی ایجاد کند. هم نوعی تفکیک و هم نوعی تلفیق، میان آنها ایجاد کند. به هر حال، دین «نه تنها اکتشافات علوم جدیده را انکار نمی کند، بلکه آنها را تأیید و توسعه داده، از نقطه نظر کلی مورد بحث قرار می دهد». تأکید بر تعبیر «نقطه نظر کلی» یا «علم کلی» اشاره به همان نگاه فلسفی یا دینی به جهان و تسلط آن بر علم جدید است. به گفته وی، بدون این نگاه، نوعی نقص در علوم طبیعی هست: «تعجب در این است که طبیعیین نه تنها به نقص این علوم از این نقطه نظر پی نبرده اند، بلکه بشر جامعی را به نام پیغمبر که کلیه ارتباطات علوم طبیعت را تشریح و مبدأ و معاد کلیه مظاهر خلقت را شهودا به بشر می فهماند، به عنوان یکی از مخالفین علوم جدیده نیز تکفیر می کند». تعجب نویسنده این است که چطور غرب، با این تفکر، «مجسّمه حکما و فلاسفه شهیر را از مرمر ریخته در گالری های دانشگاه های دنیا برای سرمشق دانش آموزان نصب می کند». اینها همان حکمایی هستند که نتوانسته بودند این علوم جدیده را کشف کنند، چرا باید مجسمه آنها الگو برای دیگران باشد! نتیجه گیری جالب است، و آن این که علم جدید همان چیزی را کشف کرده که دین، در هزار سال پیش گفته بود: «جای بسی خوشوقتی است که علم امروز با تجزیه و تحلیل ذرات عالم، به این نتیجه رسیده، و پی برده اند که تمام مواد موجود در عالم طبیعت از قبیل آهن، مس، و غیره، یک چیز بیش نیست، و اختلاف مشهود، به علت اختلاف ترکیب و تعداد الکترون هایی است که دور هسته مرکزی با سرعت غریب و عجیب در گردش هستند، و امید می رود به آن« ذرّه لایتجزأ که مبدأ کلیه عوام وجود است، پی برده انقلاب بزرگی در دانش و فکر بشر، یعنی آنچه دین در هزار و اندی سال منظور داشته، بوجود آورده، و مقام و منزلت رسولان حق را به کلیه بشر نشان بدهند». [نشریه خرد، دهم شهریور 1328، ص 10).

متن بالا، به خوبی، اصل مشکل، راه حل های ارائه شده، و آمال و آرزوهای یک متدین را در باره رابطه علم و دین، نشان می دهد. نیز این نکته را که فضای توسعه علم، از نظر جوّ عمومی به ضرر دین بوده، و او سعی می کند این مسأله را پاسخ بدهد. ایجاد توافق علم با دین، و بالاتر، این که علم جدید، تنها در سایه فهم علمی نوع دینی آن بی نقص است، و از این هم بالاتر، این که علم همان چیزی را می گوید که علم در هزار سال پیش گفته [اینجا جزء لایتجزا که نظریه ای یونانی است] جالب توجه است. در میان اینها، آن نکته اول که آنچه علم از دین محو می کند، نه حقیقت دین، بلکه موهوماتی است که به دین افزوده شده، از نکاتی است که بعدها هم فراوان گفته شد. گویا همین نویسنده در شماره دیگری از مجله مزبور، باز ذیل عنوان علم و دین، می نویسد: «در اثر عدم دانش و بینش، یا قصور و تقصیر، بعضی از پیشوایان [دین] شما آلوده به بعضی از خرافات و موهومات گردیده، و لذا بعضی از طبایع از آن متنفر و منزجر شده اند، پس بر شماست که سعی و کوشش نمایید در احراز حقایق دین و احتراز از اباطیل و موهوماتی که بر آن زیاده گردیده است، تا عمل شما باعث نگردد جمعی از بشر از نعمت دیانت محروم، و یا دین حق و متدینین حقیقی را سخریه نمایند». او به علمای طبیعی هم می گوید که تحت تأثیر این موهومات قرار نگیرید، اینها دین واقعی نیست: «اعمال و عقاید و رفتار این دسته از متدینین که از حقیقت دین بی اطلاع و به تعبد و پیروی از جمعی بی دانش و بینش قناعت نموده اند، نباید شما را از جستجو و تحقیق در امری که سعادت ابدی شما به آن است، بازداشته و دلسرد نماید». (خرد، سال هشتم، شماره 3، ص 9).

در باره آنچه که افکار عمومی از فرهنگ وارادتی تأیید می کند، می توان چند قضاوت داشت. یکی این که علم شرق و غرب ندارد، بنابر این، ما باید آنها را قبول کنیم. در مقابل، یک نگاه تندی وجود داشت که اصولا هر آنچه را از غرب آمده بود، علم بود یا فرهنگ یا هرچیز دیگر، انکار می کرد و گفت این غربیها، همه چیزشان دروغ است، و علم هم از همان قماش است.

ممکن است، حتما هستند کسانی که بین این دو موضع قرار دارند. بخشی را درست بدانند، و دست کم در مراحل اولیه، بخشی را غلط دانسته، تلاش کنند با استدلالها و شبه استدلالها، آنچه را از غرب رسیده آن را غلط دانسته و در اثبات غلط بودن آن که لازمه اش درست بودن روایتی بومی است، تلاش کنند.

چیزی شبیه به این، در باره طب سنتی، این مورد، به وفور اتفاق افتاده و می افتد. البته همه هدف از بحث طب و حفظ الصحه و بهداشت از دید اسلام این نیست. شرح آن را خواهیم دید. [1]

از موضع مخالفت با فرهنگ وارداتی، حتی در حوزه علم و دانش نباید شگفت زده شویم. یک دلیل آن، همین است که غرب، یک مجموعه واحد تلقی می شود و علم و تمدن و فرهنگ و همه چیز آن کاملا در هم تنیده می نماید. این تصور که پذیرفتن بخشی، منجر به پذیرفتن کل آن می شود، همواره آزار دهنده و مهم است. بنابرین، افرادی خواهند بود که مقاومت کنند.

این مقاومت با استدلالهایی است که شاید به نوعی با روش های شبه علمی باشد، اما اساس آن، نوعی واکنش نسبت به غیر است که نمی خواهد آن را در درون خویش راه بدهد و این ابزار علم را ابزاری برای تعدی و تجاوز و نابودی خود تلقی می کند.

موضع دیگری که می تواند نگاه مساعدی به علم و دانش جدید داشته باشد، و اما همزمان ملاحظه داشتها و سرمایه های ملی را هم بکند، این است که گفته شود، آنچه در دانش جدید مطرح شده، اصولا در فرهنگ سنتی هم وجود داشته است. به عبارت دیگر، دانش جدید، پدیده جدیدی نیست و ریشه در همین فرهنگ سنتی دارد. حال، یا آنکه غربی ها این دانش را از ما برده اند، یا آنکه به صورت معجزه آسایی در متون ما آمده بوده، اما ما به آن توجه نداشتیم و اکنون که فرهنگ وارداتی آنها را آورده، ما متوجه اهمیت علمی متون خود شده و دریافته ایم که اینها را داشته ایم.

یک نمونه روشن و پر مثال آن، علم هیئت و نجوم است. وقتی نگاه کپرنیکی آمد، و نگاه بطلمیوسی که اساس هیئت و نجوم دوره اسلامی بود در معرض فشار قرار گرفت، بسیاری در دنیای اسلام تلاش کردند بگویند، نگاهی که از قرآن بدست می آید، موید نظام کپرنیکی است. در واقع، قرآن نظریه زمین مرکزی را قبول ندارد. نمونه ای از این افکار، در کتاب انتباه نامه اسلامی، از میرزا رضا شریعتمدار دامغانی (م 1346ق) است که در چندین مورد در باره مباحث نجوم اسلامی سخن گفته است. برای مثال، در موردی از «حرکت زمین از علوم اسلامی ظاهر می شود» سخن گفته است (انتباه نامه اسلامی، ص 125 ـ 132). وی ضمن عنوان دیگری «شمس دو حرکت دارد» باز سعی می کند کشفیات جدید نجومی را با قرآن تطبیق کند. همین طور بحثی در باره امکان شق القمر دارد و می کوشد از نظر علم آن را اثبات کند (انتباه، ص 142). همانجا بحثی دارد که در اخبار اسلامی، از «قوه بخار و خط آهن» پیشگویی کرده است (همان، 144). مشابه این مباحث، در کتاب المرتفق، از شیخ مهدی نجفی و چاپ 1348ق در اصفهان دیده می شود. در این کتاب، علاوه بر رد فلسفه داروین، در باره هیئت جدید و دلالت آیات واخبار بر آن، رد هیئت قدیم، تنقید فلسفه یونانیان  و مباحثی در باره فلسفه احکام اسلام با تفسیر های تازه دیده می شود.

در این باره شاهکاری که در عراق منتشر و در ایران ترجمه شد، کتاب الهیئه و الاسلام سید هبت الدین شهرستانی بود که تلاش کرد، ذهن مسلمانان را مساعد با نظام کپرنیکی نشان دهد و ضمنا خدمات مسلمانان را به علم نجوم نشان دهد. فقط برای نمونه اشاره کنم که در نشریه ندای حق که یک نشریه مذهبی بود، در شماره نهم فروردین 1340 مقاله ای از حسین منوچهری (از قم) با عنوان و علم هیئت نوشت و خواست همین نکات را ثابت کند. ادامه مطلب در شماره های بعد آمده است. هدف نویسنده همین است که ثابت کند آنچه امروزه علم نجوم می گوید، همان است که قرآن یک هزار و چهارصد سال قبل گفته است. نمونه دیگر نوشته های سید باقر هیوی بود که با اشاره به سفر شوروری ها به فضا، سعی کرد با اشاره به آیاتی که در قرآن در باره تسخیر آسمانها و زمین آمده، آنان برای مسلمانان آشنای با قرآن امری عادی نشان دهد. (ندای حق، شماره ششم اردیبهشت 1340). سرتیپ سید باقر هیوی [متولد 1308 ـ ..] ، در مکتب اسلام نیز شبیه این گزارشها را می نوشت. از جمله در مقاله ای با عنوان «دامنه حیات تا کجاست»، به شرح عوالم موجود در عالم، بر اساس علوم جدید پرداخت، و پس از آن با عنوان «قرآن چه می گوید» و استفاده از روایات، سعی در انطباق اینها نمود. (مکتب اسلام، سال چهارم، شماره 11، ص 25 ـ 27). وی کتابی با عنوان «هیئت در مکتب اسلام» دارد که سال 1345 ش توسط کتابفروشی اسلامیه در 238 صفحه منتشر شده است. او در مقدمه، از کتاب انتباه نامه اسلامی از مرحوم حاج میرزا محمدرضا شریعتمدار دامغان، و نیز تفسیر طنطاوی و همین طور کتاب الهیئه و الاسلام سید هبت الدین شهرستانی در این زمینه یاد کرده و بر آن شده است تا یک اثر فارسی روان در باره تطبیق مسائل هیئت جدید با اسلام بنویسد.

متن یک سخنرانی در رادیو در سال 1328 با عنوان « آفرینش افلاک» و چاپ شده در نشریه خرد، سال هشتم، شماره هفتم، صص 8 ـ 10) حاوی نکاتی در باره تطبیق آیات قرآن با دانش نجوم جدید است.

مقاله «حرکت زمین» در مجله تعلیمات اسلامی (شماره 5، سال 1331)، شرح آیه «و انه هو رب الشعری» در همان مجله، شماره 1، مقاله علم و اسلام در آیین اسلام، شماره 60، (28 اردیبهشت 1324) و ش 117 (سوم تیر 1325) از این دست مقالات او هستند. مقاله «قرآن و قوانین سه گانه کپلر» در مکتب اسلام، سال هفتم، شماره 12 و همین طور اسرار عجیب جو زمین در همان نشریه سال هفتم، شماره 8 (خرداد 1345) مقاله گوشه ای از معجزات علمی قرآن (مکتب اسلام، سال هفتم، شماره 4، و 5) انبوهی از نوشته های او در تطبیق مسائل نجومی جدید با قرآن و روایات دینی است. بخشی از این مقالات در کتاب هیئت در مکتب اسلام آمده است، کتابی که مولف هدف خود از نگارش آن را این می داند که چطور مربی اسلام، برنامه خود را در زمینه هیئت تدوین کرد که بر اساس آن فلسفه ارسطوی و هیئت بطلمیوسی، طومارش بهم پیچیده شد. (هیئت در مکتب اسلام، ص 12).

باید یادآور شوم که نمونه های ارائه شده، ربطی به تحقیقات دانشمندان تاریخ علم در حوزه نجوم ندارد. برای مثال، در ایران، کسانی مانند سید جلال الدین طهرانی، جلال الدین همایی، علی اکبر دانا سرشت و همین طور سید حسن تقی زاده و یا دکتر مصاحب، و میان غربی ها امثال نلینو، تحقیقاتی در باره دانش نجوم در میان مسلمانان دارند. رویکرد آنها تاریخ علم است، نه آنچه که در اینجا مراد ماست. همین مسأله در باره تاریخ طب میان مسلمانان هم صادق است.

به هر حال، این نمونه ها در مطبوعات مذهبی به قدری فراوان بود که می توانست جمع زیادی از مسلمانان را از لحاظ روحی در برابر پیشرفت های غربی، موقت هم شده، قانع کند. نمونه دیگر مقاله ای است از مهندس رضا امیر اصلانی با عنوان «مقایسه نظریه پیغمبر اسلام با نظریه مخترعین تلسکوپ و موشک در مورد حرکت زمین» که ضمن آن نظریه مرکزیت زمین بطلیموس را آورده، از کشفیات گالیله و کپرنیک بحث کرده، و در نهایت نظریه ای قرآن را همان حرکت زمین دانسته و شرح داده است (ندای حق، شماره 552، ص 1، 3، 15 شهریور 1340).

در مسائل نجومی، و آگاهی هایی که گاه به کار این مقالات می آمد، حل مسأله معراج نیز در اولویت بود. این که پیامبر (ص) از مکه به بیت المقدس رفته و از آنجا به آسمانها صعود کرده، تا آن زمان یک معجزه تلقی می شد، اما از نظر این جماعت، علم می توانست به این مسأله کمک کند، لذا بارها در این باره، در میان نوشته های روشنفکران و نویسندگان دینی، مطالبی نوشته شد. آقای سبحانی در مکتب اسلام، ضمن بیان سیره نبوی، به بحث معراج که رسیده اند، ابتدا از نادرست بودن نظام بطلمیوسی و تلاشی که برخی برای انطباق بحث معراج با دانسته های آن داشتند کرده، و سپس تحت عنوان «معراج و قوانین علمی امروز» سعی کرده اند تا از آنچه در باره سرعت، و جاذبه و غیره گفته شده، در این باره نتایجی بگیرند (مکتب اسلام، سال چهارم، شماره 11، ص 55).

این داستان در حوزه علم هیئت و نجوم، خود موضوع کار مستقلی است. و اما در خصوص علم پزشکی می توان گفت، تغییرات سریع تر و جدی تر بود، علمی که در طول یک قرن با تعبیر «حفظ الصحه» در بلاد عربی، و سپس ترکی و ایرانی شهرت یافت. اثری فرنگی و ترجمه شده با عنوان «المنحة فی سیاسة حفظ الصحّه» در سال 1249ق در مصر منتشر شده است. این فرهنگ به ترکها و ایرانی ها هم رسید. در دوره قاجار و حتی پس از آن، مسوولان امور پزشکی شهرها، به عنوان مأمور حفظ الصحه شناخته می شدند، امری که سخت مورد نیاز مردم بود.

در واقع، علت توجه به این پدیده، افکار عمومی و اقبال مردم برای سلامتی شان بود. اخبار و گزارشها هم حاکی از آن بود که پزشکی جدید به طور جدی به امر سلامت توجه دارد و کشفیات آن بسیار راهگشاست. به نظر می رسد، مخالفت با آن بسیار اندک بوده ضمن آن که البته طبیبان سنتی، به کار درمانی خود ادامه می دادند و مشتریان خود را در غیاب پزشکان جدید یا ناامید شدن مردم از آنها داشتند.

در زمینه سلامت و بهداشت، روایاتی مانند النظافة من الایمان، و نیز دستوراتی که در کتاب «طهارت» در فقه آمده بود، می توانست در مسیر تحلیل و تفسیر جدید قرار گرفته و زمینه ای برای هماهنگی میان نظامات سنتی و تمدن مدرن باشد. با این حال، وضع جاری بهداشتی ایران، پدیده زشتی بود. این امر، در باره فاضلاب و حمام، به خوبی روشن بود. فاضلاب مرکزی وجود نداشت و بیرون از خانه ها، به صورت حوضچه هایی فاضلاب جمع شده، با خاک تلفیق شده و در حکم کود، مورد استفاده قرار می گرفت. حمام ها نیز، برخلاف حمام های عثمانی و قفقاز که از شیر آب استفاده می شد، از خزانه یا خزینه، برای تطهیر استفاده می شد. این مسأله، در آستان دانش جدید که روی بیماری های مسری تأکید داشت، بسیار برجسته بود. در اینجا، این سه نقطه، نظافت اسلامی، علم پزشکی غربی و وضع خراب شرقی، جایی بود که تولید ادبیات تازه ای را می طلبید. هر کسی دنبال مقصود خود بود. برخی برای ترویج بهداشت در ایران، استناد به بهداشت اسلامی می کردند و آن را هماهنگ با غرب می دانستند. کسانی هم اهداف دیگری داشتند. در اینجا  یک سند جالب از سال 1325ق می آوریم:

مکتوب شهری [به روزنامه مجلس درباره نظافت حمام ها، 1325ق]

قواعد حفظ الصحه از جمله لوازم زندگانی انسان است که برحسب عادت ناقصا و بطور علم کاملا معمول به تمام ملل وحشی و متمدنه کره ارض است. ما ایرانیان در قرون متمادیه قبل از میلاد که در آن ایام ملل متمدنه امروزه به هیچ وجه دارای دولت و مقامی نبوده اند و به حالت بدویت زندگی می کردند از قراری که تاریخ نشان می دهد برطبق شریعت زردشت که مذهب قدیم نیاکان ما بوده و پارسیان هندوستان و ایران بقیه [...] حفظ صحت مذهبی که جزو احکام اوستا بوده داشته ایم. بخصوص در عمل نظافت و استحمام و غسل که لغت گرمابه گواه و مصداق است و در اوان تشرف به مذهب مقدس اسلام نیز در این خصوص اوامر مخصوصه به ما ابلاغ شده و طهارت و تطهیر از جمله مراتب ایمانیه هر مسلم و مسلمه ای است. چنانکه در قرآن کریم و احادیث شریف دیده می شود مثل آیه مبارکه: «انّ الله یحب التوابین و یحب المتطهرین» [بقره: 222] و حدیث مقدس «النظافة من الایمان» ولی ما مسلمانان همان طور که بدبختانه تمام احکام و اوامر الهیه را پشت سر انداخته، این امر را نیز کان لم یکن پنداشته ایم و در غوطه این آبهای کثیف همچو تصور می کنیم که طاهر و نظیف شده ایم. اگرچه با کمال امیدواری و سعادت می بینیم که کارها رو به صلاح و انجمن بلدیه در کار افتتاح، ولی فعلا رسیدگی و مواظب گرمابه های دار الخلافه برحسب امر مطاع اعلیحضرت شاهنشاهی خلدالله سلطانه بواسطه بصیرت و آگاهی در این امر به مقرب الخاقان حسین خان خاصه تراش مخصوص واگذار شده است. از این وطن پرست خصوصا و هموطنان عزیز عموما خواهش می کنم که برخلاف [...] رسیدگی به این امر جزئی که کمال اهمیت را دارد اهتمام کامل معمول داشته، در نظافت و پاکیزگی آب خزانه ها مداقه لازم  به عمل آرند که این مردم بیچاره بواسطه دخول این آبها مبتلا به امراض مزمنه و مسریه مملو از میکروب نشوند و نیز از مالکین حمامها با نهایت ادب استدعا داریم که در صورت استطاعت و تمکن در هر حمامی خزانه شیر در علیحده هم مثل حمامهای قفقاز برای خدمت نبوغ و آسایش ابنای وطن و ترقی و مرغوبیت ملک خود بنا نمایند که انشاء الله به همت مردانه و اقدامات وافیه آقایان از لوث به این کثافات مستخلص شویم. [طب و طبابت در ایران: 1/332 از روزنامه مجلس، دوشنبه هفتم ربیع الثانی 1325ق شماره 93، ص 3).

از سوی دیگر، برخی از موارد از احکام اسلامی، ارتباط نزدیکی با مضار و مفاسد داشت. نمونه آن مشروبات الکلی بود که اسلام بشدت آن را تحریم کرده بود. در گذشته دور، البته روی مسکر بودن آن تکیه می شد و حتی در روایات قدیم هم آمده بود، اما دلیل حرمت، روی مفهوم غفلت از خدا و نماز بود «و انتم سکاری». در حالی که پزشکی جدید، نسبت به جنبه های روانی و جسمی آن مسأله داشت و اساسا در مسیحیت، مشروب خواری مجاز بود. اما از وقتی که در پزشکی جدید، مسأله مشروبات الکلی مورد تأمل و انکار قرار گرفت، در این سوی، حرمت آن، با تفاسیر علمی همراه شد. در واقع، نوع نگاه عوض شد. در این باره در بسیاری از متون «بهداشت اسلامی» مطالبی آمده و در مجلات اسلامی نیز مکرر روی این مطلب تکیه شده است. چنان که سلسله مقالاتی از سوی سید محمد جزائری در باره «الکل و اثرات زیانبخش آن در بدن انسان» در مکتب اسلام (سال چهارم، شماره 7، 8) نوشت.

در این زمینه، بحث مهم، بحث از «طهارت» بود که آن هم می توانست رابطه نزدیکی در ارتباط با ترکیب «دین و دانش» داشته باشد. این که تطهیر در قرآن معنای معنوی دارد یا جسمی، می توانست محل بحث باشد. آنچه در سنت اسلامی وجود داشت، غالبا همان تطهیر معنوی بود که نه فقط در باره آب و وضو و غسل و پاک شدن از حیض و پرهیز از زنا و روابط نامشروع [ازکی لکم و أطهر] و نیز جنابت [و إن کنتم جنبا فاطهروا] مطرح می شد، حتی در باره زکات هم بکار می رفت. تطهیر از کفر از دیگر کاربردهای کلمه تطهیر در قرآن بود [مُطهّرک من الذین کفروا]. موارد دیگر هم نشان می دهد که غالبا، تطهیر نوعی، تطهیر معنوی و دینی است. اما باز هم، در جریان پدید آمدن بهداشت اسلامی، تطهیر عمدتا معنای نجس و آلودگی به خود گرفت و سعی شد تا با استفاده از تفسیر، ارتباطی میان داده های دینی و بهداشتی و طبی ایجاد شود. این رویه در بیشتر این آثار دیده می شود، اما شاهکار آن، کتاب «مطهرات در اسلام» است که علمی تر از همه به تفسیر این معنا پرداخت. جالب است، در موارد زیادی و غالبا، لفظ شیطان در برخی از مواردی که بیم آلودگی می رفت، بر اساس همان تفسیر، به میکروب تغییر کرد. این تطبیق را در تمام متون بهداشت اسلامی مشاهده می کنیم.

بدین ترتیب، باید توجه داشت که نگاه به مفاهیم و تفسیر آنها، در مجموعه تأویلاتی که برای ایجاد گرایش «بهداشت اسلامی» داریم، با آنچه در میراث اسلامی هست، به ویژه نگاه ها و تفسیرهای عرفانی متفاوت است. این تفاوت البته همیشه صددرصدی نیست، اما غالبا این چنین است.

مشکل عمده در اینجا که می توانست یک فرصت هم باشد، روایات طبی بود که از قدیم در اختیار مسلمانان بود. به نظر می رسد در جریان ورود دانش جدید پزشکی، این سوال مطرح بود که با این روایات چه کنیم؟ عادی ترین جواب که به نظر می رسید، این بود که به هر حال پزشکی جدید، آن دستور العمل ها را بی اعتبار کرده و در مقابل کشفیات جدید، از چشم افتاده است. اما در این میانه، یک راه این بود که نوعی کار تطبیقی صورت گیرد. به هر حال، شماری دستور العمل بهداشتی در این روایات بود که می توانست با کلیات پزشکی جدید منطبق شود. این نقطه امیدی بود که عده ای متوجه آن شدند و تلاش تازه ای را آغاز کردند. اسلام به بهداشت توجه داشته و بسیاری از حقایق پزشکی و بهداشتی در روایات، برخی از فتاوای فقهی و توصیه های اخلاقی موجود در دین آمده است. نوشتن از «بهداشت در اسلام» ضمن این که نوعی آشتی میان فرهنگ سنتی با دانش جدید پزشکی ایجاد می کرد، و می توانست مسلمانان را از حالت انفعال برابر کشفیات جدید درآورد، بالاتر از آن می توانست به آنها بگوید که بسیاری از این حقایق از قبل در دین بوده است، حقایقی که ما توجه نداشته ایم، و اکنون با کشفیات جدید متوجه آنها شده ایم.

اگر به صورت دیگری به این ماجرا نگاه می شد، نتایج از این هم بهتر بود. گفتن این که اینها معجزات علمی است که در دین، اعم از قرآن و حدیث وجود داشته و علم جدید آنها را تأیید کرده است. از اواخر قرن نوزدهم در میان مسلمانان این گرایش پدید آمد که در حوزه نجوم و جهان شناسی و پزشکی، مسائلی در متون دینی بوده که به طور اعجاز گونه حقایقی را که امروز علم برملا کرده، بیان نموده است. در این باره آثار بیشماری از همان وقت در مجلات و کتابهای عربی نوشته شد و به تدریج به حوزه ایرانی هم کشیده شده و مقالات فراوانی به تقلید از آنچه در منابع عربی نوشته می شد، در زبان فارسی هم تألیف گردید.

بدین ترتیب، عادی ترین نوشته ها در این زمینه این بود که بحث بهداشت یا همان حفظ الصحه در دین هم مورد تأیید است و این امر سبب می شد تا آموزش پزشکی در اسلام با مشکلی روبرو نشود. افزون بر آن، بحث از معجزات طبی در متون اسلامی بود که می شد از آن برای اثبات نبوت استفاده کرده و دست کم، از جلوی طعنه مخالفان منور الفکر  به اسلام و پیامبر (ص) جلوگیری کرد. در این زمینه، آثار چندی نوشته شد که مروری بر برخی از آنها خواهیم داشت، اما پیش از آن اشاره کنم که جریان مزبور، از اواخر قاجار در ایران شکل گرفته است. دو شاهد کوتاه در این باره اینهاست. نخست آن که  در سال 1305ق / 1267 ش علی بخش قاجار، در کتاب «میزان الملل» علی بخش میرزا قاجار (تصحیح سید جلال الدین محدث، تهران، اسلامیه، 1324 ش) به شمه ای از آنچه در بهداشت جدید آمده و انطباق آن با اسلام پرداخت. وی برای نمونه فصلی را به معایب خوردن گوشت خوک و ختنه اختصاص داد و در انطباق نگاه اسلام با علم جدید پرداخت. نمونه دوم، اثری از یک مسیحی مسلمان شده است که آثاری به دفاع از اسلام نوشت، در رساله «حرمت شراب» خود، که آن را به سال 1329ق/1290ش تألیف کرد. وی در نگارش این اثر، از دانش اروپایی برای نشان دادن ضررهای شراب استفاده کرد.

2.دکتر امیر اعلم و حفظ الصحه اسلامی

یکی از قدیمی ترین نمونه های تطبیق میان طب اسلامی و غربی کاری است که دکتری به نام امیرخان امیر اعلم (1256 ـ 1340ش، فرزند علی اکبر خان معتمدالوزاره) «معلم طب دارالفنون و رئیس کل اطبای نظام و ژاندارمری» انجام داد. شرح حال مفصل او را علی اکبر تشید تحت عنوان «ارمغان جاوید: زندگانی خلد آشیان دکتر امیر علم» در سال 1340 منتشر شده است. علی القاعده انتشار آن مربوط به زمان درگذشت اوست.

وی که پدرش کارمند سفارت ایران در بغداد بود، تحصیلاتش را در طب در دانشکده طب فرانسوی در بیروت (سال 1317ق) ادامه داده و سپس در شهر لیون فرانسه تمام کرد. وی بعدها در ایران به طبابت پرداخت و پزشکی بنام شد.زمانی طبیب مخصوص احمد شاه و پس از آن رضا شاه بود. زمانی هم بیمارستانی را که خود برای زنان تأسیس کرده بود، به نام او نامگذاری کردند. شرح حال کوتاه وی بر اساس ارمغان جاوید همراه با چند سند در باره او در «تاریخ طب و طبابت در ایران» مجلد دوم، صص 123 ـ  124 (تهران، محسن روستایی، 1382) آمده است.

 پیش از دکتر امیر اعلم، آثار متعددی در حفظ الصحه توسط معلمان طب در ایران نوشته شده بود، اما به نظر می رسد، در این نوشته ها، توجهی به جنبه های تطبیقی پزشکی نوین با قواعد بهداشتی اسلام در آنها وجود نداشت. کتابهای طبی دوره دارالفنون تقریبا به طور خالص به مباحث علمی برگرفته از آثار فرنگی در زمینه طب می پرداخت، بدون آن که به طب بومی یا برخی از توصیه های بهداشتی اسلام توجهی نشان دهد. نمونه آن کتاب حفظ صحت از دکتر میرزا علی خان ناصر الحکماء سرتیپ اول بود که در سال 1315ق (در دار الطباعه عالیجاه استاد خداداد) منتشر شد. دکتر امیر اعلم، شاید نخستین فردی در ایران است که به این جنبه ماجرا توجه کرده و در واقع، مسلمانی است علاقه مند که کوشش کرده تا رشته علمی خود را در مسیر تازه ای که بتواند به جنبه های تمدنی اسلام و ایران هم مربوط باشد، قرار دهد. می توان زندگی وی در بلاد عربی، دید او را هم نسبت به اسلام و تمدن اسلامی، قدری وسیع تر کرده است.

خودش می گوید وقتی در پاریس بود و می بایست تز می نوشت، «در این مدت مدید تحصیل چه در شامات و بیرون چه در مملکت فرانسه چون با اروپائیان اتفاق صحبت می افتاد با تعجب و تأسف می دیدیم انحطاط ممالک شرقی و اسلامی را به نتایج دین مبین اسلام نسبت می دهند». او می گوید که من تلاش می کردم تا این را پاسخ دهم. برای همین تز خود را همین بحث انتخاب کرد، مساله ای که مورد استقبال هموطنان محترم و مسلمانان الجزایری در فرانسه هم قرار گرفت. وی بعدها این اثر را به فارسی درآورد و به اسم «نامه احمدی» در شوال 1332ق به قالب چاپ سنگی منتشر کرد.

هدف وی این بود تا به تطبیق قوانین دین اسلام که به عنوان حفظ الصحه مطرح است با پزشکی جدید بپردازد. وی بعدها، مجموعه درسهایی را تحت عنوان حفظ الصحه در موسسه وعظ و خطابه، در دوره پهلوی اول داشت، تحریر کرده و این موسسه آن را هم به صورت یک کتاب در سال 1315ش منتشر کرد. این کتاب بیشتر علمی است و تنها اشاراتی در آن در باره مسائل اسلامی دیده می شود. از جمله در همان صفحات آغازین، مطالبی تحت عنوان حفظ الصحه در اسلام دارد که ضمن توضیح قواعد بهداشتی از نظر اسلام، از وضع نادرست شهرهای مذهبی مثل قم و مشهد، بویژه بهداشت مشهد و بیمارستان مخروبه ای که در گذشته داشته، انتقاد می کند. وی با انتقاد از وضع حفظ الصحه در گذشته، از دوره جدید و «در سایه احساسات اسلام پرستانه و نیات نوع پرورانه اعلی حضرت همایون شاهنشاهی، مشهد مقدس به طوری که دیده یا شنیده اید، به جای آن دار الشفای نفرت انگیز، دارای بیمارستانی است حقیقتا بهشت آسا که وسائل استراحت و معالجه صدها مریض در آن با آخرین اصول و فنون طبیه یعنی مطابق احکام و اوامر شرعیه اسلامیه مهیاست». (حفظ الصحه چاپ موسسه وعظ و خطابه، ص 6). وی شرحی از کشف میکرب توسط دانشمندان فرنگی بدست داده، و در پایان می نویسد: آیا جای تعجب نیست اگر عرض کنم که تقریبا 1400 سال قبل، آیین اسلام مطالب مزبوره را تفسیر نموده، و بزرگان شریعت مطهره وقتی که هنوز اسمی از علوم طبیعیه و نامی از دانایان آن علوم در میان نبود، ... خلاصه حقایق مکشوفه امروزه را راجع به مباحثی که به عرض رسانیدم، با روشن ترین طرزی بیان فرموده اند. اینک حدیث از معصوم در اصول کافی در تفسیر لطیف...» آن گاه حدیثی از کافی: 1/118 آورده که در آن از «الحیوان الصغار» یاد شده است. (حفظ الصحه موسسه وعظ و خطابه، ص 11). وی طی صفحاتی باز به مباحث علمی خود از جمله در باره هوا و آب پرداخته، و پس از مرور بر کشف عامل وبا و حصبه، و این که اینها در آب های آلوده یافت شدند، می نویسد: «در قانون اسلام مصرح است که آب های خوراکی و آب مخصوص نظافت را باید محترم شمارند و از مواد ملوثه مصون و محفوظ دارند. امکان سرایت مرض وبا را توسط آب، پیشوایان اسلام قرنها قبل از کشفیات اخیره و ترقی معلومات میکرب شناسی پیش بینی کرده بودند، و هنوز که به اصطلاح نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان، وصایایی را که امروز علمای بهداشت می کنند، در یک هزار و سیصد و اند سال پیش به پیران خود کرده و طریق احتیاط لازمه را ارائه داده اند» آنگاه چندین حدیث در این باره نقل می کند (ص 21 ). در این جزوه، مباحث بهداشتی ادامه یافته و صفحه 37 پایان می پذیرد.

وی در رساله دکتری خود می گوید، «بارها شنیده ایم که گفته اند سد باب ترقی و تمدن در مشرق و ضعف حال اهالی آن از مذهب اسلام است که قوانین آن متضمن ترتیبی شافی و قواعدی کافی نیست». وی این سخن را نادرست می داند و پاسخ گویی به این تصور را این می داند که مفتاح قلم را بدست گرفته به دلائل واضحه ی قوانین قاطعه، باب حقیقت را بر روی ایشان مفتوح سازیم». به گفته وی، «مذهب اسلام به هیچ وجه من الوجوه مخالف با تمدن نبوده و نیست» و اگر مسلمان عقب مانده اند، ارتباطی با اسلام ندارد. به گفته وی، اسلام هم تجارت را محترم می شمارد و هم کسب علم را لازم می شمرد و مردمان عالم را مساوی با مردمان جاهل نمی داند. او البته این مسأله را مهم می داند که چرا شرقیان، از آنچه غربیان دارند، دستشان تهی است. هرچه هست، اشکال بر سر قواعد اسلامیه نیست، و مشکل جای دیگری است. نویسنده بر این باور است که «شرع شریف اسلام را احکامی است عمومی و خصوصی که تماما به حال نوع بشر مفید و مطابق با علوم جدیده و انکشافات عدیده این عصر است و می توانیم گفت اروپائیان را به طور عموم از آن احکام اطلاعی نیست». (نامه احمدی، ص 5). موضوع بحث او، حفظ الصحه است و تلاش می کند توضیحاتی را که بالا داد، در زمینه این دانش، پیاده کند. به گفته وی، در زمینه حفظ الصحه، طریقه بهتر و کاملتر از قوانین اسلام وجود ندارد، قوانینی که نشان از ذکای معجز نمای حضرت محمد (ص) دارد. همین قوانین بود که سبب شد تا رشته طب در دنیای اسلام به مقامی از ترقی برسد که قابل مقایسه با اروپای وقت نبود. به گفته وی، حتی امروز هم اروپا این همه پیشرفت و ترقی و «انعقاد مجالس علمیه و کنفرانسهای متعدد» نتوانسته از نظر قوانین حفظ الصحه به آنجایی که باید برسد، چه رسد به آن روزگاران که اساسا خبری از علم در آنجا نبود.

نویسنده با اشاره به حدیث العلم علمان، علم الابدان و علم الادیان، به بیان نمونه هایی از توجه اسلام به قوانین حفظ الصحه پرداخته، و می گوید، نماز علاوه بر جنبه عبادی، جنبه ورزشی هم دارد که «محض نرمی بدن و تقویت اعصاب و چست و چالاکی اعضاء و جوارح» هم هست. (نامه احمدی، ص 7). مساله غسل و وضو و توصیه های حفظ نساء از تعدیات جنسی، همه نشانه هایی از رعایت بهداشت است. وی می گوید همان روزگاران هم مردمان به بهداشت توجه می دادند اما اولیای دین، این توصیه ها را «در جزو قوانین شرع خود» گنجاندند و همین سبب شد تا عرب بدوی، به راحتی آنها را رعایت کند. بدین ترتیب قرنها مسلمانان، به خاطر توصیه دینشان به قوانین حفظ الصحه به آنها عمل می کردند کاری که الان هم «عمله ی پاریسی و لندنی» گوش به آن نمی دهند و رعایت نمی کنند. (نامه احمدی، ص 9). وی سپس توضیح می دهد که می خواهد به اختصار، قوانین اسلامیه در حوزه حفظ الصحه را بیان کند. او تأکید می کند که اهل تعصب نیست و «کسانی که مرا در این این چند سال اقامت خطه فرانسه دیده و شناخته اند، هر آینه به بی طرفی و بی غرضیم شهادت خواهند داد». او می گوید که بحث های وی با دلیل و برهان خواهد بود .

فصل اول کتاب، در حرمت مشروبات مخمّره با نتایج آن.

فصل دوم: در طهارت: غسل و وضو، حال حمامها در شرق و عوارض و نواقص آن. مسأله آب در شرق.

فصل سوم در شرح تنویر [کشیدن نوره] و حفظ الصحه تناسلی.

فصل چهارم: در مسأله ختان، منافع صحّی آن.

چنان که از این عناوین بدست می آید و نیز بر اساس روشی که او در کتاب در  پیش گرفته است، در باره هر یک از این عناوین، گزارش تاریخی با بیان شرح وضعیت موجود در شرق بویژه ایران و نواحی دیگر عالم داده و سپس به بیان جنبه های حفظ الصحه ای مسأله می پردازد. در باره شراب خواری به همین شکل، گزارشی از وضعیت آن بدست داده و سپس با نقل آیاتی که در باره تحریم شرابخواری به تأثیر آن در کاهش این وضعیت در بلاد اسلامی پرداخته است، این در حالی است که در غرب، به رغم نفوذ دین، چون مسیحیت شراب خواری را تحریم نکرده، و به عکس می گوید که «شراب نشانه خون مسیح است»،  این امر شایع بوده و هست، به طوری که «اهل ایالت برتانی که از متدین ترین کاتولیکهای فرانسه محسوبند، از همه بیشتر مبتلا به دار الخمر و الکلیات شده اند»  (نامه احمدی، ص20). وی شرحی هم در باره وضعیت امریکا در این زمینه بیان کرده و به رغم سختگیری، آنجا هم آلوده به این امر است. در واقع، «بلااستثناء در ملل مسیحیه، فقیر و غنی، بنده این خاک دَرَند»! نویسنده سپس زیر عنوان دارالخمر یا ابتلای به الکل در ممالک اسلامی در باره بلاد مختلف اسلامیه در این زمینه سخن می گوید. بر اساس گزارش، در بسیاری از بلاد عثمانی، استعمال مسکرات به خصوص در میان طبقه اغنیاء، شیوع دارد. (نامه احمدی، ص 23). وی بر این باور است که «از جمیع ممالک اسلامیه که دیده ایم پرهیزکاری در ایران محققا بیشتر است». البته در اینجا هم قهوه خانه فراوان است و به جز چای و قهوه، از لیموناد و برخی مشروبات دیگر هم استفاده می شود، اما مشروب الکلی در آنجاها نمی توان طلبید. وی در این زمینه تفصیل داده و از نگاه منفی موجود نسبت به شراب خواری در ایران سخن گفته است (ص 29 ـ 30). وی می افزاید: اگرچه بیع مشروبات الکلی علی العموم قدغن است، ولی برای مسیحیان و موسویان [یهودیان] ایرانی و غیر ایرانی و زردشتیان و اروپائیان در این مساله ممانعت و سختگیری نیست ... معهذا برای آنها هم میخانه باز کردن به طرز اروپا ممنوع و ممتنع است». (ص 32). وی از جوانان ایرانی که برای تحصیل به اروپا رفته وآنجا آلوده شده و روزگار را به بطالت می گذارند، اظهار گلایه کرده است (ص 38). بحث از شراب خواری تا صفحه 43 تمام شده و در ادامه فصل دوم بحث در باره طهارت آغاز شده است. بعد تاریخی این بخش، در باره حمام در شرق است که باز به تفصیل در این باره سخن گفته است. «دین مبین اسلام مسأله حمام را نهایت اهمیت می دهد»، چنان که «در اسلام در بسیاری از مواقع، غسل و وضو نه تنها مفید و مستحب، بلکه از واجبات است». آنگاه موارد غسل را بیان کرده و تلاش می کند تا سختگیری اسلام در این زمینه را نشان از توجه به بهداشت توصیف کند (نامه احمدی، ص 48). در مقابل، با استناد به مآخذ فرنگی، بی توجهی اروپائیان را به نظافت و بهداشت گوشزد می کند. وی بحثی در باره حیض و نفاس دارد و این که اسلام برای پاک نگاه داشتن زنان تا چه اندازه در این زمینه، قوانین وضع کرده است.  (ص 53).

وی خاطره ای از سفر حج خود و زمانی که در شام بوده از مسلمانان بی بضاعت که با وجود عدم استطاعت به حج می آیند و در آنجا گرفتار سختی شده و به دلیل عدم وجود آب کافی، از شرایط حفظ الصحه کافی برخوردار نیستند سخن گفته و کار آنان را نادرست می داند. وی به آلودگی های واگیردار در حج هم اشاره کرده و حجاج هندی را عامل سرایت این آلودگی ها می داند. «زمانی که در دمشق شام که بزرگترین کاروان حج از آنجا حرکت می کند بودم، مکرر مشاهده کرده ام که بعضی از حاجیان در حالتی که واجب الرعایه و الرحم می باشند، عزم سفر می کنند، حال این قسم حجاج از کثرت و شدت مشقات سفر و بی آبی و بی نانی دور از حفظ الصحه بلکه می توان جسارت کرد و گفت دور از اسلامیت است، زیرا اسلام را اساس بر نظافت و پاکی است» (ص 59). وی بحث از حمام ها در شرق اسلامی را دنبال کرده و از بی توجهی دولت عثمانی در باره حمام های مکه با عذر کمبود و گرانی آب، گلایه کرده است (ص 68).

به گفته وی، قواعد مذکوره در دین در باره حفظ الصحه چندان است که «با وجود این همه ترقیات که از هزار و سیصد و اند سال در علوم و فنون به عمل آمده، هنوز هم ابدا محتاج به جرح و تعدیل نیست، به نحوی که شخص مُسلِم که به جز قوانین دینیه خود از علوم حفظ الصحه، ادنی اطلاعی نداشته باشد، آداب نظافت را به قدر شخص اروپایی که عالم بر فنون جدیده است و شاید بهتر بجا آورد، فی الحقیقه هیچ یک از قوانین و قواعد نظافت که امروز علمای حفظ الصحه به ما تعلیم می دهند، و توصیه می نمایند، در شریعت مطهره فروگذار نشده و در دیده بصیرت معجز نمای محمدی ص مخفی و مستور نمانده است» (ص 73). بحث وی در باره مسأله آب در شرق بسیار جالب توجه است. نویسنده این بحث را با ذکر این حدیث از رسول که شب ها، سر ظرفها و مشکهای آب را ببنیدید تمام کرده ودر پایان می نویسد: آیا محل تعجب نیست که سرّ کلام معجز نمای رسول خاتم (ص) را علمای فرنگ پس از هزار و سیصد سال با آلات و ادوات کامله عجیبه کشف کرده تصدیق نموده اند که تکوین میکروب کلرا در آب می شود و عمده واسطه سرایت آن مرض آب است». (ص 84).

از صفحه 85 بحث در باره تنویر یا کشیدن نوره و زایل کردن موی های اضافه از بدن و نقش آن در پاکی و بهداشت بدن ادامه داده است. مورد استثناء البته ریش است که اسلام گذاشتن آن را توصیه کرده است. در این زمینه، از تأثیر تیغ بر روی جلد و پوست صورت سخن گفته و این که سبب خراشیدگی می شود. وی در باره توصیه های اسلام و اهمیت ازاله مو از نظر علمی مباحثی را مطرح کرده و جنبه های مختلف آن را در زنان و مردان شرح داده است. (نامه احمدی، ص 93 ـ 94).

فصل چهارم کتاب از صفحه 98 تا پایان کتاب، در باره ختنه و اهمیت آن در نظافت و بهداشت بدن است. وی انواع بیماری های آلت تناسلی را به نوعی مرتبط با بحث ختنه دانسته و این را شرح داده است. «سفلیس اعضای تناسلی در مسلمانان بالنسبه ندرت دارد، و این نیست مگر از برکت عملیات ختان» (ص 108). وی یک شاهد زنده هم از خاطرات خودش آورده است: «از همدرسان بیرونی ما چهار نفر مسلمان و سه نفر مسیحی در یکی از خانه های عمومی شهر در ظرف یک هفته با فاحشه ای که مبتلا به سفلیس بود سروکاری داشتند. چهار نفر مسلمان جان بسلامت بدر بردند ولی از مسیحیان دو نفر گرفتار شدند». (ص 109).

نتیجه گیری از این چهار فصل، در صفحه 113 آمده و تا115 ادامه یافته است. نخستین نتیجه گیری آن است که «مقنن بزرگ اسلام، نه تنها صاحب هوش و ذکای فوق العاده بوده که تمام خطرات و مهلکه هایی که برای نوع بشر در زمان خود ممکن بوده دانسته و سنجیده و در جلوگیری آن بهترین وسایط را نشان داده، بلکه مقدس را راهی به غیب بوده و آفاتی را که روزی نوع انسان را در خطر و مهالک خواهد انداخت، می دیده، این پیش بینی و دور اندیشی راه فوق قوّه بشر است، ما مسلمانان وحی الهی می دانیم». صفحات پایانی این رساله، گزارشی است که در روزنامه تربیت ش 425 سال نهم در باره رساله دکتر امیر خان یعنی همین رساله، چاپ شده است.

یک نکته جالب نقدی است که یک پزشک فرانسوی بر رساله دکتری امیر اعلم نوشته شده است. این نقد یا خلاصه آن، بعدها در مجله تربیت (شماره 425) در ایران منتشر شد و امیر اعلم هم به آن پاسخ داد. خلاصه این نقد و پاسخ هم، در وقتی که امیر اعلم رساله اش را در سال 1332 قمری منتشر کرد، در پایان این رساله درج شد. در این نقد، پس از معرفی تز آقای امیر اعلم، دکتر لزیر از سه زاویه انتقاد می کند. یکی انتقاد از وضع بهداشت ایران و تلویحا این که اگر مطالب آقای امیر اعلم درست بود، نباید مسلمانان ایرانی چنین وضعی می داشتند. او در این زمینه به سفرنامه اصفهان پیر لوتی فرانسوی استناد کرده و از وضع ناهنجار بهداشتی در ایران گزارش هایی آورده است. وی همچنین نسبت به برخی از احکام اسلامی مانند تیمم که چندان با تفسیر وی از بهداشت درست نیست، به عنوان شاهدی برخلاف مطالب امیر اعلم، استناد کرده است. دکتر امیر علم، سعی کرده به اینها جواب دهد. این نقد و جواب، از لحاظ تاریخچه انتقادهای علمی در ایران هم جالب است.

3.میرزا رضا شریعتمدار دامغانی

یکی از آثار کمتر شناخته شده در موضوع درک جدیدی از اسلام در پرتو تغییرات و تحولات فکری عصر جدید، کتاب انتباه نامه اسلامی، اثر حاج میرزا رضا شریعتمدار دامغانی (م 1346ق)  است. وی از علمای دامغان، تحصیل کرده مشهد و نجف، و نماینده شاهرود در دوره پنجم قانونگذاری مجلس شورای ملی بوده است. نوشته اند که به زبان عربی و فارسی شعر می سرود (مولفین مشار: 3/167). از وی آثاری چون اصول دین، بت پرستی و مسیحیت کنونی (ترجمه)، و همین انتباه نامه که سال 1336 ق [1297ش]  در 224 صفحه منتشر شده است. زمانی که این کتاب منتشر شد، وزیر فرهنگ وقت، حکیم الملک، مقدمه ای بر آن نگاشت و به دانش آموزان دوره متوسطه توصیه کرد که از آن استفاده کنند. وی در این مقدمه نوشت که این کتاب «در تطبیق احکام اسلام و آیات مبارکه قرآن و اخبار و احادیث با اصول عقلی و فنون جدیده» تألیف شده است.

فهرست این کتاب نشان می دهد که او نه فقط به پزشکی و نجوم، بلکه هر نکته ای دیگری را هم که توانسته است با استفاده از آیات و روایات و آگاهی های خود از علوم عصر نکته را در انطباق آنها نشان دهد، این کار را کرده است. در اینجا، ما فقط  مواردی را در ارتباط با حفظ الصحه اسلامی مرور می کنیم. نگاه او در این باره، بر این اساس است که این نکات علمی در قرآن و روایت، معجزاتی است که پس از هزار و سیصد سال، کشف شده است. عنوانی که برای نخستین بحث خود انتخاب کرده «تطبیق مکشوفات جدیده با اسلام» است. در بخش نجوم، و برای نخستین مورد، از ستاره های دنباله دار سخن گفته، و سپس چندین روایت آورده است که به گفته وی، منطبق بر آنهاست. به دنبال آن، از طبیعی بودن دین اسلام سخن گفته و این که اسلام، منطبق با اصول طبیعت است. وی پس از آن به علم نحو و حساب در اسلام اشاره کرده و در ادامه از «طب» سخن می گوید.

وی می نویسد: عمومات علم طب و معالجات آن را، چنان که بعضی گفته اند، دستور داده اند که حکم و مصالح برخی از آنها معلوم باشد، و بقیه را باید انتظار داشت که مکشوف گردد. و در حقیقت اعتراف همان طبیب مسیحی که سؤال کرد، آیا در قرآن از علم طب چیزی هست؟ جواب فرمودند: کُلُوا و اشرَبوا و لا تسرفوا. گفت: ما ترک ربّکم لجالینوس طبا. خداوند شما از ارکان طب چیزی فروگذار نکرد. مواد اغلب امراض متولد از کثافات است که در آنها تکوین بسیاری از امراض می شود. شارع اسلام پایه شریعت خود را به نظافت گذاشته و فرموده: بُنی الاسلام علی النظافة. و از برای مصالح متعدده، احکامی وضع کرد که ضمنا منتها درجه نظافت را حائز است، و مسلمین را از ابتدا، تمرین و عادت می دهد به رفع کثافت و تحصیل نظافت، از قبیل وضو از برای نماز پنجگانه، در تمام ایام و اغسال واجبه و مستحبه به علاوه اوامر وجوبی برای شستن و دفع نجاسات که مواد امراض است. یکی از اغسال واجبه، غسل جنابت است، چنان که تلوّثات و کثافات خارجی اسباب وخامت جسم و تولید امراض است، همچنین تلوثات داخل بدن، و کثافات خود انسان نیز موجب ضرر و ماده مرض است. پس ممکن است در مجامعت شدت تحریک اعصاب و عرق بدن و ترشحات بدنیه بر روی جلد، پرده ای از مواد عضویت تشکیل بدهد که بدن را از ادای مراسم طبیعت مزاحمت بنماید، به این جهت است که امر به غسل تمام بدن فرمود. دیگر این که اعضای تناسل و اطراف آن حتما آلوده به منی و ترشحات فرج می شود. اگر تطهیر نشود، ممکن است تولید قرحه و مواد جرب و بعضی امراض دیگر بنماید. شرع اسلام برای احتیاط در تطهیر و مبالغه در نظافت، علاوه بر وجوب شستن موضع کثافت غسل تمام بدن را واجب کرد، زیرا که منی از تمام عروق و اعصاب خارج می شود، چنان که شستن موضع و مجری منی لازم است، شستن تمام عروق و اعصاب نیز به واسطه غسل لازم است، و همچنین غسل حیص و نفاس و استحاضه که تمام فوائد حفظ الصحه غسل جنابت را به طور اکمل جامع است. گذشته از تمام اوامر وجوبی و استحبابی در اغسال و وضو و رفع نجاسات و تأکید در کلیه موجبات نظافت کرد و فرمود: «الحمام یوم و یومٌ لا، یکثر اللحم». یعنی استحمام و شستن بدن در هر دو روز یک مرتبه، اسباب فربه شدن بدن است. (انتباه نامه اسلامی، ص 25 ـ 26). این نمونه ای از تطبیق وی در میان علم جدید و آموزه های اسلامی است.

وی در مورد دیگری تحت عنوان «مسکر ممنوع است» در باره آثار منفی مشروبات الکلی سخن گفته می گوید: «انگلیسی ها که در تحصیل معارف به اندازه ای، پیشقدم تر از سایر ممالکند در قصور سلطنتی و اجزاء گارد دولتی، ابدا مشروب راه نمی دهند». وی سپس از دستور اسلام در این باره سخن گفته است. (انتباه، 43 ـ 44). در مورد دیگری باز از «حفظ الصحه اسلام» سخن گفته، از نمک خوردن قبل از غذا و آثار آن یاد کرده است. به گفته وی، نمک سبب می شود تا میکرب از بین برود. (انتباه، 104 ـ 105). نمونه دیگر روزه و جنبه های صحّی آن است که از قدیم و از جمله در همین انتباه نامه مطالبی در باره آن آمده است. (انتباه، ص 151 ـ 152). بحث دیگری با عنوان «میکروب حیات از نباتات است» در باره موادی است که در حیوان از طریق منی و در نباتات به صورت دیگر، سبب حیات و مایه زندگانی می شود. پیداست لفظ میکروب در اینجا، برای موجودات ذره بینی و نه میکروب مصطلح بکار رفته است. در ادامه بحثی با عنوان «طب جاهلیت» دارد که مقصودش طب سنتی است و ضمن بیان تاریخچه ای از آن، به مواردی که با پزشکی جدید هم مربوط می شود، اشاره می کند.(همان، ص 190 ـ 195). در جای دیگری با عنوان «باز هم حفظ الصحه اسلام» در باره حیض و جنبه های بهداشتی آن سخن گفته، دنباله آن از آب سرد و اهمیت آن در پزشکی جدید و نیز روایات اسلامی بحث کرده است (همان، 205 ـ 206). بحث از «نوره کشیدن» نیز در جای مستقلی آمده و از نقش آنها در «سرایت حشرات و میکروب جرب» سخن گفته شده است (ص 209 ـ 210).

از معاصرین این شخص، یکی هم شیخ مهدی نجفی است که کتابی با نام المرتفق در موضوع دانش و دین نوشت که در سال 1348ق منتشر شد. چنان که پیش از این هم اشاره شد، این کتاب، در باره موضوعات نجومی، نقد داروین، رد مسیحیت که آن دوره مهم بوده، و بخشی از هم در باره مسائل حفظ الصحه اسلامی است که دین آنها را بیان کرده و موافق  طب جدید هم هست: خبر شریعت مقدسه از مکتثفات، غسل مس میت و جهت آن، نهی از بول در آب از جهت وجود مکروب [کذا] در آن، مکروبات خنزیر و احتراز از آن، اشاره دعای صحیفه به مکروب وبا و مواد امراض در اطعمه، مکروب سگ، (المرتفق، ص 252 ـ 256).

4.دکتر تومانیانس و حفظ الصّحه در دین اسلام

اثر دیگری که در این زمینه انشتار یافت، کتابی با همین عنوان از دکتر تومانیانس است که مسیحی بود و مسلمان شد. این کتاب که در باره بنیادهای دینی بهداشت در دین اسلام بود، به دلیل آن که نویسنده مسیحی بود و مسلمان شده بود، تأثیر ویژه خود را داشت. اثر یاد شده در چهار محال اصفهان نوشته شده و توسط مطبعه اخگر انتشار یافت. کتاب یاد شده، چند دهه بعد، در سال 1336ش با عنوان «بهداشت در دین اسلام» با مقدمه و پاورقی های حسین عبداللهی خوروش مجددا منتشر شد. بالای این کتاب نوشته شده بود: «گواهی یک پزشک مسیحی به حقایق طبی اسلامی».

مقدمه شش صفحه ای عبداللهی خوروش با عنوان «عظمت دستورات اسلامی» مروری است بر عباراتی از برخی از نویسندگان غربی مانند گوستاولوبون، برنارد شاو،و در باره اسلام و تمدن اسلامی. سپس با انتقاد از رفتار مسلمانان، روی اصل اسلام تأکید می کند، این که مشکل بدعتها و فسادهاست که باید تکلیفش از اسلام جدا شود. وی از فساد فراگیر غربی هم انتقاد می کند و از اینکه فاضل دانشگاه در مقابل آنها سکوت می کنند، اظهار گلایه می کند. وی می گوید این کتاب 23 سال قبل از این [قبل از سال 1336] در زمان حیات دکتر تومانیانس، به نام حفظ الصحه در دین اسلام منتشر شده است. اکنون بدون تغییر همان متن منتشر می شود. خوروش، از نویسندگان مذهبی دهه بیست و سی است و مقالات فراوانی در نشریات مذهبی این دوره دارد. [بنگرید: مهدوی، اعلام اصفهان: 2/734 ـ 735 وی کتابی هم با عنوان «بهداشت صورت»، «تراش ریش از نظر بهداشت و اسلام» «دخانیات از نظر بهداشت و اسلام» داشت. نشر مطهر هم از او بود. او در جمادی الاولی 1409 درگذشت]

به نظر می رسد و از کتابش هم بدست می آید که تومانیانس [ارمنی زاده] مسلمان شده و این از ادبیات کتاب آشکار است، گرچه در این مقدمه به اسلام او اشاره نشده است، ظاهرا با این هدف که گویی یک عالم مسیحی این اعترافات را کرده است.

نویسنده در آغاز کتاب در باره هدف از نگارش کتاب توضیح داده و می گوید برخی از مسائل بهداشتی اسلام توسط روحانیون دیانت اسلام غلط فهمیده شده و او سعی خواهد کرد آنها را روشن کند. برای مثال، این که گفته می شود روزه برای تقویت معده است، سخن درستی نیست. البته تأکید می کند که «ما مجتهد دیانت اسلام نیستیم» بلکه «منظور ما آن است که فلسفه طبی قوانین و دستورات صحّی دیانت اسلامی را بر طبق طبّ امروز تشریح و از این راه خدمتی به همنوعان خود کرده و مردم را به اجرای آن قوانین تشویق کنیم».  

وی در اینجا به کتاب امیر اعلم، یا همان امیرخان نویسنده نامه احمدی اشاره کرده و می نویسد: ناگفته نماند در موضوعی که مورد بحث ماست، دانشمند معظم و استاد مکرم آقای دکتر امیر اعلم که حقیقتا در حذاقت مقام شامخی را دارد و قطعا یکی از بهترین اطبای حاذق و دکترهای درجه اول ایران هستند، در سال 1332 هجری قمری در تحت همین عنوان یعنی حفظ الصحه دیانت اسلامی تزی [رساله] مرقوم داشتند که الحق چند موضوع را تشریح و مخصوصا جنبه تاریخی آنها را به نحو تفصیل ایراد فرموده اند» وی می گوید که با خواندن آن کتاب، به نوشتن «این موضوع مهم تحریک و تشویق گردیدم». (بهداشت در دین اسلام، ص 9). در واقع، وی قصد تکمیل آن کتاب را داشته است. کتاب در موضوعاتی شکل یافته  ذیل سه بخش: حفظ الصحه بدن، حفظ الصحه اعضاء بدن، و حفظ الصحه اجتماعی. عناوین ریز اینهاست: اساس حفظ الصحه در دین اسلام، زیان نگهداری سگ، زیان خوردن گوشت خوک و میته، حفظ الصحه بدن: خوراک، خواص سبزیجات، خوردن گوشت، نمک، استحمام، حجامت، آب، زیان مشروبات الکلی، زیان حشیش و تریاک، مسواک و مضمضه، استنشاق، سرمه، خطمی و حنا، خواص ختنه کردن، ازاله مو، استنجاء و تطهیر، حفظ الصحه اجتماعی، پیشگیری از انتقال میکروب، فلسفه روزه، فلسفه حرمت استمناء، بحثی علمی در باره موسیقی هم در پایان آمده است. (متن کتاب در 94 توسط بنگاه مطهر در اصفهان و به سال 1336 منتشر شده است). محتوای کتاب ترکیبی از روایات و مباحث پزشکی است که به صورت مدرن ارائه شده و با روایاتی که در منابع شیعی از قبیل بحار یا طب النبی آمده، تطبیق داده است. استفاده وی از کتاب امیر اعلم آشکار است، و تأثیر این کتاب هم روی کتاب مرآت الغیب مبارکه ای به خوبی پیداست، به طوری که گاهی عین عبارات در آن تکرار شده است. جنبه های پزشکی روز کتاب برجسته و در مواردی به مقالات علمی ارجاع داده شده است. وی پس از بحثی که در باره آب آلوده به میته و نهی از آن در روایت حضرت رسول، می نویسد: «از ملاحظه همین بیانات معلوم شد که تا چه درجه حضرت محمد (ص) جزئیات و کم و کیف موجبات تولید امراض یعنی وجود میکروب را به خوبی مطلع و حتی از میکروبهایی که در رحم زن تولید می گردیده با خبر بوده است» (ص 21). تطبیق شیطان بر میکروب، اقدامی که بعدها مکرر در این قبیل آثار انجام شد، در کتاب تومانیانس آمده است (ص 27). نویسنده به طور منظم و نظامند، غالب روایات مربوط به بهداشت را آورده، و جزئیاتی را برای توضیح علمی آنها بدست داده است. بحثی در باره نمک، توضیحاتی در باب آب مشروب، آورده و پس از بحث در باره آبی که غلیان خورده، از کشته شدن میکروب ها و حیوانات کوچک در آن سخن گفته است (ص 37).

در باره مشروبات الکلی بحث های محدودتر از کار امیر اعلم است، و آن جنبه های تاریخی را ندارد، در ادامه از مضار حشیش و تریاک هم سخن گفته و مستند دینی آن همان روایت «حشیش خمر عجم» است. نظام بحث روی همان چارچوب کتاب نامه احمدی است، جز آن که بخش های تاریخی حذف و مباحث منظم تر عرضه شده است. در بخش بهداشت جماع قدری مفصل تر سخن گفته و جنبه های تربیتی آن را هم مد نظر قرار داده است. وی در خاتمه از این نکته گلایه دارد که آموزه های بهداشتی اسلام، با وضعی که امروز در جامعه ایران دیده می شود، منطبق نیست «اگر اشخاصی خارجی وارد ایران گردیده و طرز زندگانی ایرانیها را از حیث حفظ الصحه و نظافت به رأی العین مشاهده نمایند و از آن طرف هم به احادیث صحّی اسلامی مراجعه کنند، خواهند گفت که آیا این احادیث به گوش اهالی ایران رسیده؟ و اگر رسیده، به چه مناسبت در ظرف یک هزار و سیصد و کسری سال نتوانسته اند از آنها استفاده کنند» (ص 77).

وی از عدم پیشرفت علم طب در ایران گلایه کرده در حالی که در اروپا هم علم طب پیشرفت کرده و هم رؤسای آنها به این مسائل پی برده و برنامه ریزی برای اجرا کرده اند. وی از این که مصرف کنندگان تریاک و حشیش در ایران رو به ازدیاد است گلایه کرده و این علی رغم آن است که «دیانت اسلام، حاوی همه گونه دستورهای صحی است». به نظر وی علت بی توجهی در ایران «یا این است که مسلمین پی به حکمت دستورهای دیانتی خود نبرده اند یا پی برده اند ولی به واسطه سست عنصری و عدم علاقه به زندگانی و وطن از اجرای آن خودداری می کنند». (ص 79).

وی تأکید دارد که مسلمانان باید نگاهشان به احکام فقهی طهارت، رعایت نظافت باشد در حالی که چنین نگاهی به این مسائل ندارند: «اگر مسلمان می فهمید که مقصود از استحمام نظافت و پاکیزگی است، هیچ وقت در آب کثیف خزانه های حمام امروزی وارد نمی شد، زیرا بر طبق دستور اسلام، همان طوری که قبلا گفته ایم، آب حمام وخزانه آن باید به اندازه ای نظیف و پاک باشد که بتواند جرعه ای بنوشد، در حالتی که در اغلب حمام های ایران، روزی پنجاه شصت نفر مرد و زن استحمام کرده و در یک مدت یک ماه آب خزانه ها بیشتر از یک بار عوض نمی گردد، و مملو از کثافت بدن دو هزار نفر می شود». (ص 80). با توجه به سیاست های بهداشتی دولت پهلوی در این دوره، و مبارزه با خزانه های حمام ها، می شود حدس زد که این قبیل کتابها و نوشته ها می توانست در تأیید این سیاست ها نوشته شده باشد. نویسنده از مشترعین خشک مقدس گلایه کرده و از تکفیر آنها در این زمینه یاد کرده که اشاره به همان سیاست پیش گفته است: وی می نویسد: حالا شما بروید و به یکی از متشرعین خشکه مقدس دیانت اسلام بگویید فلان شخص در خزانه حمام داخل نمی شود و اظهار می کند آب حمام کثیف و ناپاک است، و باید درب خزانه های حمام ها را بست، و آنها را دوش نمود، و از رفتن در این آب های کثیف احتراز کرد، فورا او را تکفیر نموده و از دیانت اسلام خارجش دانسته و بلکه نفرین و لعنت خدا و رسول را بر او حتمی و واجب می دانند». (ص 81).

وی از کثافاتی که در سر نی قلیان هم هست، گلایه کرده و از این که پیشوایان خود به این امور بی توجه اند، شکوه می کند: اگر خود پیشوایان به حکمت دستوری که راجع به نهی اشتراک چند نفر در استعمال یک مسواک است دقت می کردند که این عمل خود موجب سرایت مرض از دهان یکی به دیگری می شود، چطور ممکن بود در محضر خویش غلیان را دور گردانیده و همگی آن را استعمال کنند که سر نی غلیان کثافات دهان بعضی را به کام برخی دیگر جای دهد» (ص 81).

وی همین جا به سیاست جاری در باره کم کردن لباس های مردم که عبا و عمامه می پوشیدند، آن را هم در چارچوب سیاست بهداشتی می داند! و می نویسد که این پیشوایان اگر این امور را می دانستند «به مومنین و پیروان این دین مبین حالی می کردند که غرض از سبک کردن عبا و لباس آن است که چون پوست بدن دارای خلل و فرج است، و به واسطه همین سوراخها تنفس جلدی به عمل می آید، چنان چه لباس و عبا، سنگین، یعنی صخیم بشود، این خود مانع رسیدن هوا به بدن شده و طبعا از تنفس جلدی جلوگیری به عمل خواهد آمد. (ص 82). البته او، تنها «روحانیین» را در این زمینه مقصر ندانسته و بخشی از تقصیرات را متوجه «زمامداران مملکت» می گذارد، زمامدارانی که نه مجتهدان واقعی، بلکه هر کسی را که عمامه بزرگ داشت، «فورا چنین شخصی را عالم و مجتهد دین به شمار آورده و او را واجب الاطاعه می دانستند و کلیه اختیارات مردم بیچاره را بدستش می دادند» (ص 83). مقصودش عصر قاجار است و بلافاصله از رضا شاه پهلوی ستایش می کند «امروزه اجازه اجتهاد و پیشوایی ملت اسلام فقط به کسانی داده می شود که در راه تحصیل علم زحماتی متحمل شده و حقیقتا عالم به احکام و قوانین دیانت گردیده باشند. بدیهی است که وقتی متشرعین تحصیل علوم دینیه نموده و پی به حکمت قواعد و دستورهای دین برده باشند، خود آنها مفاد قوانین الهی را عملی کرده و حقایق اوامر و نواحی اسلامی را به مردم گوشزد می نمایند که آنان نیز از روی بینایی و به طور واقع بدانها رفتار کرده، در پرتو عمل نمودن به احکام مزبور، صحت و سلامتی خویشتن را محفوظ بدارند». (ص 84).

وی در آخرین بند کتاب، حمله تندتری به روحانیون کرده و تأکید می کند که «اکثریت پیشوایان اخیر دیانت، بزرگترین سد ترقی و قوی ترین مانع درک حقایق احکام و دستورات شریعت نسبت به توده مسلمین بوده اند. لهذا کاملا از ترقیات و آگاهی آنان جلوگیری به عمل می آوردند، مثلا نمی گذاشتند مسلمانان بیچاره به فراهم آوردن وسائل تحصیل یعنی تأسیس مدارس مبادرت ورزیده و چنان چه اشاره شد، زمامداران مملکت نیز به آنها تأسی کرده مانع پیشرفت و آگاهی ملت بدبخت خویش می گردیدند و نمی گذاشتند بگذشته خود پی برده و آتیه خویش را تأمین نمایند». (ص 84). وی بر این باور است که در دوره جدید، یعنی عصر پهلوی این وضعیت تغییر کرده و «امید می رود که در آتیه خیلی نزدیکی عموم اهالی مملکت ما عالم و دانا گردند». (همان).

از مطالب اخیر وی چنین بدست می آید که او معتقد است  که باید نگاه تازه ای در این زمینه یعنی درک احکام شرعی پدید آید، وآن این است که اصولا احکام فقهی در این حوزه ها، باید بر اساس درک حکمت آنها و فلسفه وجودی شان که در اینجا بهداشت است، مورد توجه قرار گرفته و همین معیار برای رعایت باقی مسائل نیز معتبر شناخته شود. این نگاه متفاوت ثمره آشنایی با دنیای غربی است که نگاهش به دین، دیگر و صرفا بحث آخرت و فلاح نیست، بلکه داشتن یک زندگی سالم هم هست.[2]

 

انعکاس چاپ کتاب تومانیانس در مطبوعات دهه بیست و سی

چاپ نخست کتاب حفظ الصحّه در دین اسلام، در سال 1313 بود و همان زمان هم که منتشر شد، کسروی در مجله پیمان، مطلبی در سه صفحه در ستایش آن نوشت. کسروی نوشت، «نام دکتر تومانیانس بر خوانندگان پیمان آشناست، کارهای نیک این مرد ما را بر آن می انگیزد که بارها در پیمان از او سخن رانده باشیم». کسروی با ستایش از او به خاطر تحصیل طب در اروپا و خدمت به مردم در مناطق دوردست،  می افزاید: «با آن که مسیحی زاده است و با دین مسیحی بزرگ گردیده، چشم به روشنی های اسلام باز کرده است و نیکی های آن دین پاک را می یابد، بهتر از آن که بسیاری از مسلمانان در می یابند». آنگاه به عنوان، دلیل بر این که این مردم از آن دسته مردمی است که «خدا دلهای آنان را روشن آفریده» همین کتاب حفظ الصحه در دین اسلام می داند. کسروی می نویسد: این نخستین کتابی است که در پارسی در این زمینه نگارش یافته و خواندن آن بر دو دسته دربایست است: یکی آن مسلمانان که اسلام را جز یک مشت کردارها و گفتارهای بیهوده که خود آنان دارند نمی دانند و تندرستی و تن آسایی و پاگیزگی و این گونه چیزها از مسلمانی آنان بر کنار است، دیگری آن دسته از کسانی که هیاهوی بی دینی که امروز در جهان برخاسته، آنان را گیج ساخته و هوش از سرشان ربوده و از پیغمبران و آیین های آنان جز اندک آگاهی ندارند». وی سپس می گوید، تومانیانس دو نوع کوشش در این کتاب کرده است: یکی آن که اسلام به تندرستی و پاگیزگی ارج بسیاری نهاده و این است که یک رشته احکام و دستورها در این باره از پیغمبر اسلام درآمده، و دیگری آن که پیغمبر از بودن میکروب و این که دردها و بیماری ها از جانب آن جانوره های ذره بینی می باشد، آگاهی داشته و در گفته های خود عبارت هایی را برای فهمانیدن این موضوع به اندازه فهم مردم آن زمان قید فرموده». به گفته کسروی، «این دو مطلب هر دو مهم و سودمند است».

کسروی می گوید، انبیاء جز مبارزه با بت پرستی و گمراهی، کار بزرگشان «بنیاد آیین زندگی و قانون گزاری است که جهان را بسامان درآورده و برای جهانیان بنیاد آسایش و خرسندی کند»، و اما «در دیگر کارها آن اندازه دخالت می نماید که با آیین زندگی و با آسایش و خرسندی مردم ارتباط دارد». در خصوص پزشکی، طبعا کار پیامبر، علم پزشکی نیست، «ولی پیغمبر اسلام، چون در زمان او، علم طب را پیشرفتی که می باید نبود، و مردم از شناختن دردها و درمانها درمانده بودند، آن بزرگوار بیش از آن که وظیفه پیغمبری او بود، در این زمینه به مردم راهنمایی فرموده». به گفته کسروی «شگفت هم نیست که گفته های آن بزرگوار با ترتیب میکروب شناسی امروزی درست درآید، چه پیغمبران برگزیده خدایند و می دانند آنچه را که دیگران نمی دانند و در می یابند آنچه را که دیگران در نمی یابند. آخرین نکته کسروی در باره کتاب دکتر تومانیانس این است: «کتاب دکتر تومانیانس چه از دیده دینداری و مسلمانی و چه از دیده شناختن راههای تندرستی، کتاب سودمندی است و ما خواندن آن را به همه مسلمانان و ایرانیان سفارش می نماییم». (نشریه پیمان، فروردین ماه 1313، ص 30 ـ 32).

کسروی چند سال بعد هم به این موضوع پرداخت، اما این بار، نه ضمن یاد از کتاب دکتر تومانیانس، بلکه به مناسبت آن که یک روحانی، نوشته ای برای وی آورده بود تا آن را در مجله پیمان منتشر کند. وی در شماره اسفند سال 1317 زمانی که دیدگاههای رادیکالتری به خود گرفته بود، نوشت «پارسال ملایی نزد من آمد و چون نشست کاغذی از جیب خود بیرون آورد و رو به من کرده، چنین گفت: گفتاری نوشته ام و آوردم، شما آن را چاپ کنید، چون پیمان یک نامه دینی است». کسروی در باره موضوع مقاله پرسیده، و او گفته است: نشان داده ام که امامان ما از بودن میکروب آگاه بوده اند و در سخنان خود آن را یاد کرده اند. امام علی بن الحسین دشمنان خود را نفرین می کند، و می فرماید، خدایا وباء را در آبهای ایشان در آمیز». کسروی به او می گوید: «این سخنان را بیست سال پیش از این در تبریز می شنیدم، ولی اکنون دیگر کهنه شده، و بهتر است شما نیز رها کنید. کسروی ادامه گفتگو میان خود و آن روحانی را نقل کرده است، بحث بر سر علم غیب امام و پیغمبر. باور کسروی این است که پیغمبر هم در قرآن گفته که علم غیب نمی داند، چه برسد به فرزندان او. اما آن روحانی می گوید اجماع مسلمین است که آنان غیب می دانند. این بحث بر سر همین است که آیا امامان خبر از میکروب داشته اند یا خیر. کسروی فارغ از بحث کلامی، به او می گوید: مطالب شما، این زیان را هم با خود دارد که مردم را با این سخنان سرگرم می سازید، و نمی گذارید در اندیشه امروز خود باشند و به چاره بدبختی ها بکوشند. فرض کنیم امام علی بن الحسین ... از بودن میکروب آگاهی داده، امروز چه سودی از آن مردم را تواند بود؟ چاره کدام درد را تواند کرد؟ آیا مثَل شما، مثَل آن خاندان تیره روز نادانی نخواهد بود که از نداری به سخت ترین حالی افتند و شبها را گرسنه بسر آرند، با این حال همواره گفتگو از دارایی و توانگری پدران هزار ساله خود سرایند، و دلهای خود را با آن خوش گردانند و به جای آن که دست بهم دهند، و به چاره درماندگی خود کوشند، سرگرم این داستانها باشند، و به آنها نازند، و به همسایگان برتری فروشند که ما چنان پدرانی داشته ایم، و بدینسان زبان سرکوفت و ریشخند همسایگان را به خود  باز کنند؟ (پیمان، اسفند 1317ش، ص 149 ـ 150).

سالها بعد، مرحوم میرزا عباسقلی واعظ چرندابی به مقایسه این دو نوشته کسروی پرداخت و به انتقاد از او نشست که چرا دوگونه صحبت کرده است. (بنگرید: مجله هفتگی نوردانش، س 1326، ش 20، ص 549 ـ 550).

5.شیخ قاسم مهاجر و اصول تمدن اسلامی

شیخ قاسم مهاجر (متولد 1292 ق /1875، و متوفای 19 محرم 1362 ق / ششم بهمن ماه 1321ش / 1943م) از روحانیون ایروانی الاصلی است که به دنبال اختلافات میان عثمانی ها و ارامنه، از ایروان گریخت و به خوی آمد. او تا پایان عمر در این شهر به کار تبلیغ و تربیت طلاب مشغول بود. (تذکرة الفضلاء، تألیف شیخ جابر فاضلی خویی، به کوشش علی صدرای خویی، قم ، 1385، ص 185). [در باره وی بنگرید به مقاله من در باره وی در مقالات و رسالات تاریخی، دفتر سوم]. مرحوم زریاب خویی، در جوانی سخت تحت تأثیر وی بوده و اطلاعات با ارزشی در باره او بدست داده است.  (بزم آوردی دیگر، ص 424 ـ 425). آنچه از شیخ قاسم مهاجر به صورت مکتوب و چاپ شده مانده است، دو کتاب است. یکی کتاب مبدأ الاسلام فی اثبات نبوة خیر الانام که تاریخ چاپ آن 18 شهر ربیع الثانی 1346 (مهر 1306) است دیگری که به عنوان مجلد دوم آن کتاب است، کتاب تمدن الاسلام که در سال 1312ش / 1352ق منتشر شده است.

هر دو کتاب، به تناسب اوضاع و احوال جهان اسلام در آن برهه نگاشته شده است. آنچه در باره اثبات نبوت نوشته شده، بیشتر ناظر به تبلیغات ضد اسلامی است که در آن وقت، مبشران و مبلغان مسیحی در دنیای اسلام انتشار می دادند. شیخ، با این افکار بخوبی آشنا بوده و به فراوانی از نام های فرنگی و اسامی کتابهای آنان یاد کرده و تسلط خود را بر آنچه در آن زمان در ایروان و آن نواحی بوده نشان می دهد. مقدمه وی بر کتاب مبدأ اسلام که تا حدودی می تواند ما را به دامنه افکار و اندیشه های شیخ قاسم مهاجر آشنا کند، بدین شرح است: مخفي نماند كه مركز اسلام از حيث مذهب جعفري (ع) از چندين عصر بر اين است به قول «ميرزا ملكم‌خان» ايران به منزله يك دانه در ميان دو سنگ ضخيم آسيايي كه در وقت حركت سنگ فوق با آب آسیاب استا، خُرد خواهد شد و اگر عطف به تاريخ نمايم اين نكته را خواهيم ديد از زمان پيوطر كبير و ناپاليون كه ائتلاف در ميانشان درباره فتح هندوستان شده بود، اين معني در نظر داشتند و چند دفعه تصميم مرام به نام محوريت ايران و اسلام شده، فقط «دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد. نبايد شك كرد كه ايران را يك قوة فوق ‌العاده از استيلا قوا ظالمه رهانيده و در مقابل فشارهاي اجانب در ظاهر ابداً قوه مدافعه در ميان نبود غير از امر غيبي روحاني كه فوق قوای بشري است، تدبيرات انساني با تقديرات آسماني موافق نيامده، در هر عصر و زمان اقدامات ظالمانه ايشان يك قسمي اختلاف و انقلاب ميانشان افتاد، و شير خورشيد ايراني از زير ابرهاي متراكمه ظلماني اشعه‌پاش عالميان گرديد». وی سپس با اشاره به لغو کاپیتولاسیون توسط دولت وقت می نویسد: «افراد اين ملت بعد از اين تاريخ اگر از غفلت بيدار شده، هر كس به نوبه و قوه خود خدمت به شريعت نمايد، مانعي نيست قوای خارجي در ظاهر به هيچ وجهي ممانعت به ترقي از حيث ديانت و يا تجارت نيستند، چون نفوذ ظاهري ايشان منقطع گرديد، ولي در باطن با صرف نقود و جلب امتعه خودشان و به واسطه گشادن مكاتيب و تأسيس بعضي مريض‌خانه‌ها در باطن قلوب ضعيفه ضعفا مسلمين را از دين حنيف اسلام برگردانيده، و بدين واسطه جهت جامعه را متزلزل مي‌نمايند، و ايران بلكه كليه عالم اسلام فعلاً در فشار معنوي دو گونه قوه خارجيه است، يكي تبليغات بي‌ديني و بي‌ديانتي و يك قوة تبليغ ديانت مسيحي، و ما در اين رساله بعون‌الله تعالي با طرز بسي اجمال لزوم دين و ديانت را و خصوصاً لزوم و وجوب ديانت اسلام را به نظر قارئين كرام تقديم مي‌داريم و بطلان ديانت مسيحي كنوني را با قانون عقل مدلل نموده و حقيقت اسلام را از حيث توافق معيشت و مطابق مدنيت آشكار مي‌نمايم. من سخن راست نوشتم تو اگر راست نخواني جرم لجلاج چه باشد كه تو شطرنج نداني. (مبدأ الاسلام، ص 1، 2)

شیخ قاسم در کتاب تمدن الاسلام، نگاهی به تاریخ اسلام، وضعیت مسلمانان در گذشته و حال، دشمنی های موجود میان مسلمانان و مسیحیان، عقب ماندگی و علل آن و بسیاری از مباحث از این دست دارد. مقدمه وی هم چندان گویا نیست که در کتاب دنبال چه می گردد، اما به هر حال، می تواند ما را با بخشی از افکار او آشنا کند. شیخ در مقدمه آن کتاب با اشاره به تنزل همه چیز در ایران در اواخر دوره قاجاریه، از جمله وضع روحانیون، و تغییراتی که پس از آن رخ داده انتظار می برد که اوضاع از نظر «کیفیت ترتیب مقدمات تحصیلات علوم مذهبیه و طرز تبلیغ و دعوت بر عظمت دیانت مقدس اسلامیه برای علاقه‌مندان دیانت و محب ملیت» بهبود یابد. به نظر می رسد، شیخ قاسم مهاجر از تغییراتی که در این مقطع یعنی پیش از سال 1312 ش توسط دولت پهلوی انجام گرفته، راضی بوده و انتظار می برده است که اوضاع از نظر دینی، بهتر شود. شاید همین معنا، او را در فکر تدوین کتابی در باره تمدن اسلامی انداخته تا ضمن پاسخ به ایرادهایی که گرفته می شود، و نیز مرور بر عظمت گذشته، راهی نو، فراروی مردم ایران باز کند. وی از این که در دنیا، مادیت رو به شکست و «روحیون» و طرفداران دین، در حال تقویت هستند، ابراز خوشحالی می کند: «فعلاً در اغلب مناطق عالم از ملل مترقبه کره به امور دیانتی فکری داده، مثل علوم مادی و صنعتی، علوم دینی را تدقیق و در اطراف آن جدیت کرده و ترقی محیر‌العقول هم داده‌اند، و بیست میلیون نفوس از ارباب علم و فن تابع و طرفدار عقاید روحی شده، و هر روز در علم روح مذاکرات نموده و اکتشافات غریبه و تدقیقات عجیبه انتشار می‌نمایند، و در قبال مادیون و طبیعیون فوق‌العاده مجاهداتی دارند. امید است در اندک زمانی کلمات طبیعیون در انظار اهل علم بی‌قیمت مانده، و اهمیت ادله روحیون جلب توجه عموم ملل را بنماید. و عجیب‌تر این که در اغلب مواد و اکثر مطالب روحیون با دین اسلام موافق و با کلمات علمای روحیون اسلامیه مطابقت دارد، از قبیل احیاءالعلوم غزالی خراسانی، و فخر رازی و شیخ نراقی و محقق اردبیلی؛ بدین‌وسیله اکثر غوامض قرآن و بسیاری از مشکلات احادیث و اخبار کتب اسلامی حل خواهد شد».

شیخ قاسم از مسلمانان می خواهد با استفاده از فرصت فزونی وحشی گری در غرب ـ در میان دو جنگ ـ و در حالی که گنجینه های مهم علمی را در اختیار دارند، فعالیت کرده و راه آینده خود را بگشایند. بخش سیاست و اقتصاد که کار مردان سیاست و اقتصاد است، اما در حوزه دین، روحانیون باید تلاش کنند: «اما آن چه راجع به مسئله روحانیت و ترویج دیانت است، آن هم وظیفه علمای ملت است که دعوت مبلغین و داعیان مسیحی را بی‌نتیجه گذاشته با نشر حقایق اسلامی به وسیله نشر رسائل و مقاله‌های مفیده افکار افراد اسلامیه را تنویر و یا کلمات قیمت‌دار هادیان نوع از منحرف بودن عوام الناس جلوگیری نمایند، طوری که داعیان مسیحی اناجیل کاذبه را در دست شهر به شهر در مجامع عمومی و مریض خانه‌ها و سایر مواقع مناسبه گوش زد خاص و عام می‌نمایند، و بدین واسطه قلوب ضعفا را متزلزل می‌دارند و علمای اسلام به موجب «اذا ظهرت البدع فللعالم ان یظهر علمه» لازم است که چشم عبرت گشوده، و به اطراف عالم نگریسته راحت ننشسته، افکار باطله علمای نصارایی را رد و منع نمایند، و در خانه نشسته و در بر روی خود بسته با زهد خشک و خالی و رهبانیت امرار وقت گران بها ننمایند».

شیخ قاسم، کتاب تمدن اسلام خود را که فقط دو جزء آن منتشر شده و گویا ده مجلد بوده، یا خواسته بنویسد، برای همین هدف نوشته است. او قصد پاسخ گویی به دعاوی مبلغان مسیحی را در منطقه داشته که علیه اسلام سخن می گفته اند: «راقم یک نفر از جزء ضعیف روحانی بوده به نام دعوت بر حقایق اسلامی که سعادت بخش عموم ملل عالم است، یک دوره تمدن الاسلام که عبارت از ده جلد اثر عاجزی تألیف و از روی مدارک مثبته از منابع موثوقه که حاوی مطالب مفیده است تدوین، و برای انتباه افکار عمومی آن چه وظیفه مقدسه ارائه طریق است ایفاء کرده، و بدین وسیله خدمتی به عالم دیانت محسوب گردد و امید این که قارئین گرامی با حس غرور ملی و شرافت ملحوظ دارند».

بخش دیگری از مسأله او، توجه به مفاسدی است که در اثر تمدن جدید برآمده و او می خواهد تا در این زمینه، برتری اسلام را نشان دهد. در این دوره، عمومی ترین بیماری در ایران، رواج امراض مقاربتی بود، چنان که در آمارهای گزارش اوضاع صحتی ایران در سالهای 1305 و بعد از آن به خوبی دیده می شود. مولف در مقدمه به این مسأله هم پرداخته است. او از تبلیغات، مادیون هم که علیه دین فعالیت می کرده اند، سخت نگران است و تلاش می کند تا علیه آنان، یعنی همان کمونیستها و بلشویکها هم مطالبی در این کتاب درج کند. وی آنان را دشمن دین می داند و از این جهت احساس خطر کرده می خواهد در این کتاب پاسخ دهد: «بعضی از دول اسلامی چند سال قبل بر این اعلان تفکیک سیاست از دیانت را نمودند حالی که چندان فکری ندارند. مگر در اندلس و غرناطه و مصر و بغداد و آناطولی مسلمانان چند صد سال قبل بر این حکمران کره و فاتح کره ارض و معلم ملل عالم و یکه تاز معرکه سیاست و شهسوار میدان مدنیت بودند، مگر دیندار نبودند، یا اینکه دیانت را از سیاست جدا کرده بودند؟ هیچ کدام نبود، بلکه اسلام را عامل بودند و مسلمانان ملتفت نیستند (بولشه و یکها و قومونیزمها [ = بلشویکها و کمونیستها]) منکر دیانات و ضد انسانیت بوده، بعضی اشخاصی هستند که از محور انسانیت خارج شده و در محیط وحشت و بربریت با اصول جلادی انسان‌کش بوده و حقوق نفوس مظلومه را غصب می‌کنند و در هر شب و روز هزاران جوانان با عقیده و با شرافت را طعمه ماهیان دریا یا اینکه فدای راه سیاست ظالمانه دو نان و رذیلان کرده، افراد عائله ایشان را چشم به راه انتظار گذاشته، برای پیشرفت مقاصد ملعونانه خودشان تمام وجدانیات و معنویات و حقایق را زیر پا گذاشته، برای ترویج مرام و پوشیدن عیوب و قبائح خودشان با صرف نقود مطالب مضره را و افکار خبیثه را به اذهان ساده دلان تلقین می‌کنند که بلکه بدین وسیله چند روزه سیاست (ماکیاویلی) ایتالی را در عالم اجراء و حقوق مظلومین را زیر پا گذارند، حالی که ملتفت نیستند که باطن معنویان و حقیقت دیانات تبلیغات ملعونانه منکرین الوهیت را نتیجه عکس‌العملی بخشیده، روزی خواهد شد که انتقام جوانان با حس و با شرافت عناصر قفقازی از آن قبیل اشخاص که ضد بشریت هستند کشیده خواهد شد. پس معلوم شد که تفکیک سیاست از دیانت صرف کلام جاهلانه بوده و دین را مانع ترقی دانستن قول مغرضانه‌ای است که آنانی که اسیران مشهودات نفسانیه بوده، از این لحاظ ضد دیانت می‌باشند بدین وسیله با زحمات و تبلیغات می‌خواهند مردم را از دین و دیانات با یک نوع دلسردی دور کنند، حالی که قطع نظر از خصوص دین اسلام با نظر ساده کلیه ادیان اصول تکامل و طریق ترقی را به پیروان خویش یاد می‌دهد و اما خصوص دین اسلام بدیهی است که عالم اسلام با آن ترقیات محیر العقول که در قرون قبل دارا بودند و مدتی است که دچار ضعف و انحطاط نیست مگر درد و مهجور شدن از احکام اسلام و علاوه از این یک عامل دیگری در میان است که ترقی و انحطاط ملل، مربوط به یک تصادفات تاریخی است که گاهی روح سعی و عمل را تهییج و تشویق می‌کند و گاهی مردم را در دریای تن پروری و عیاشی و شهوت رانی غوطه‌ور می‌کنند، و بالخصوص در روح ایرانیان شور تقلید اروپائی یک جنبه خاصی دارد می‌بیند که اروپائی‌ها ماشین بخار قوه برق بی‌سیم طیاره و سائره اختراع کرده، تصور می‌کنند وقتی از سیاسیون آنها یک مسئله تفکیک سیاست از دیانت را به میان مسائل متناوبه داخل کرده و یا دین مسیحی را مانع ترقی فرض کرده ما ایرانیان تمامی آن ترقیات را حمل به تفکیک یا تغییر دین می‌نمائیم و ملتفت نیستم که آن دین مسیحی کنونی است نه دین اسلام. (تمدن الاسلام، ص 291 ـ 292).

و اما بخشی از این کتاب، در باره مسأله بهداشت و اسلام و در حقیقت، در همان چارچوبی است که در این مجموعه به آن پرداخته ایم. انگیزه های او نیز در نگارش آن، با دیگر کسانی که در این راه قدم گذاشته اند، تفاوت چندانی ندارد، گرچه گاه هشدارهایی میان بحث دارد که سودمند است. مباحث وی در باره بهداشت، در کتاب «تمدن الاسلام» ص 176 ـ 197 آمده است.

وی با اشاره به این که مسأله حفظ الصحه یا همان بهداشت، بسیار مهم است، در همان آغاز به استفاده از یک منبع اشاره کرده که کتاب «دین اسلام و فنون» از اسماعیل حقی بیک است. در این اقتباس که گویا آن هم با استفاده از اقوالی از فرنگیان مطالبی را آورده، به این نکته اشاره شده که است که «ترقیات امروزه اروپائیان، اخذ شده از دستورات وضعیه اسلام» است و اگر آنان، معنویات خود را هم از اسلام گرفته بودند «بعضی سفاهتهای امروزی و رزالت‌های كنونی، از ایشان سر زده ظهور نمی‌گردید». سپس به برخی از دستورات کلی اسلام برای بهره گیری از علم دیگران یاد شده، و از احادیثی که در اسلام در باره «صحت» بدن است سخن به میان آمده است. همین طور، تلاش اسلام برای دور کردن تنبلی از مسلمانان نیز مورد ستایش قرار گرفته است. در آن کتاب به مواردی، از جمله تنظیم اوقات زندگی بر اساس اوقات نماز، توجه به استنشاق و شستشوی دهان و چشم و جز اینها، و موارد دیگری که در وضو توصیه شده، اشاره شده است.

در باره نماز، علاوه بر این که به جنبه ورزش بودن آن پرداخته شده، از شستشوی دهان که سبب می شود تا «میكروبهای جمع شده در دَهَن از بقایای خوراك‌های شب‌مانده» از بین برود، هم سخن به میان آمده است.

شیخ قاسم، چندان با تفسیر ورزش بودن نماز، موافق نیست و اساسا این نظر را که رسول (ص) صرفا در فکر «تقویت بدن و تزیید صحت و تکمیل عافیت» بوده را نفی می کند. به گفته وی « اگر به نظر بصیرت به عرفانیات و اخلاقیات و جنبه روحانیت نماز نگریسته و تقرّب به درگاه خلق متعال را بوسیله نماز فكری داده و تشریح بنمائیم» بهتر و برای تشریح آن نیاز به نوشتن چندین کتاب است. آنچه پیش از این آمد، از همان کتاب اسماعیل حقی بیک بود که او هم از کتاب مسامره اسلامبول، آنها را آورده بود، اما به هر حال، برای نویسنده ما جالب بوده است.

در ادامه بحثی در باره الکل و مشروبات الکلی داد. تأکید اسلام روی حرمت آن، با آنچه که در حال حاضر در میان غربیان در مذمت شراب خواری هست، نشان می دهد که اسلام سخت به جنبه بهداشتی توجه کرده است. وی به آیه قرآن و احادیثی اشاره کرده و به دنبال آن، کلماتی از نویسندگان فرنگی در باره لزوم اجتناب از شرابخورای برای امر حفظ الصحه آورده است: «اگر به قسمت حفظ‌الصحه اسلامی با دقت كامل نظر نمائیم، خواهیم دید كه حضرت رسالت‌پناهی، بقول (گوستاو لوبون آمریكای[! فرانسوی] در ضمن اوامر شرعیه، خواه مكروهات و خواه مستحبات و مفترضاتش، نظریات اعجازكارانه دارند، بالطبع محافظه صحّه می‌نماید». وی حدیثی نقل کرده و می افزاید: «ملاحظه كنید كه این جوهر حكمت و معدن عالی علویت چقدر كلام عالی و مفهوم قیمت‌داری است كه امروزه در میان ملل حیه عالم، عوض موضوع قرانتینه (تحفظیه) مسئله نظافت را بكار برده، و از این كلام شریف استفاده می كنند». در ترجمه قرآن به فرانسه هم در باره آیه «کلوا من الطیبات» گفته شده است که این «به معنی پاك و غیرِ مضرِّ صحت» است.

بحث دیگر در باره خوراکی هاست و این که اسلام چه توجهی به آن از ناحیه بهداشتی کرده است. به گفته وی توجه خاص اسلام به آن نشان گر آن است که این مطالب در عصر ظلمت برای عرب جاهلی بیان شده  و به واقع «همان كلماتی است كه پس از مرور یكهزار و سیصد و اندی، هزاران یك از نكات عالیه‌اش در ظاهر كشف شده» است. وی عبارتی از شرایع در باره انواع اطعمه حرام آورده و با عبارت دیگری از لمعه، تکمیل کرده است. سپس می نویسد: «در میان قوم عربی كه تمامی خبائث را می خورند در زمان جاهلیت، شخص بزرگواری، موادی فرموده كه فعلاً حقایق آن منكشف می‌گردد. این نیست مگر پیغمبری آن بزرگوار، و محتاج به معجزات دیگری نداریم».

مورد دیگر که می شود بحث سلامت را در آن دنبال کرد، چگونگی آب و غذا خوردن است. وی می گوید، مدتی قبل «یك‌ نفر از فلاسفه مملكت اسویچ به توسط جمعیت تشكیل شده در تفلیس، برای مبارزه با مرض سل، اعلانی نشر داده، و اظهار داشت كه سبب مرض‌های متعدده را كشف، و معالجه آن را دریافته‌ام». این اطلاعیه سبب شده است تا نویسنده «چون از مشتریان آن اعلان بوده» سراغ آن رفته و «پس از چند روز با اشتیاق تمام نائل به قرائت كشفیات جدیده طبیه» بشود. دستورات او اینها بوده است: «لقمه را كوچك بردارد؛ در دهن بسیار» بجود و در ضمن «باید لباس پشت گردنه را نازك و سبك‌تر كند». این تمام کشف آن فیلسوف بوده است. نویسنده ما می گوید با خود گفتم: «عجبا این‌گونه كشفیات در تضاعیف كلمات مربّی كائنات كه گنجینه معارف و معدن جواهرات است، لا تعدّ و لا تحصی است. نه اعلانی می‌كنند و نه منّت به گردن اهل عالم می‌گذارند، و نه اهمیت می‌دهند. حالی كه همان مواد را به بهترین وجهی در جزء كلمات احادیثیه در آداب طعام فرموده‌اند، و ما ملتفت نیستیم!» در اینجا نمونه هایی از آداب طعام خوردن در روایات را نقل کرده است. وی با اظهار تأسف می گوید: «أسف از عالم اسلام كه غافل از نكات فقهیه هستند، و آنچه تعلیم گرفته‌اند همان مسئله استبراء معروف است. و قسمت دیگری دارد كه به نظر استهزاء به استبراء می نگرند، و از كثره جهالت چنان خیال میكنند كه فقه، همانست لاغیر! چه توان كرد! «طلب از ملت بی‌علم، ترقی! هیهات!»

در ادامه فهرستی از مواردی که از نظر اسلامی، برای حفظ الصحه لازم بوده و روایتی بر آن هست، آورده است. «از جمله مسائل عمده حفظ‌الصحه كه با نظر بسی مهم می‌نگرند، مادّه مسكن و منزل است، و وسعت و ارتفاع و خالی بودن از رطوبت و تابش آفتاب به اندرون منزل از جمله ضروریات منزل است، و دین مقدس از این لحاظ هم به مواد مزبوره در مواقع مناسبه با زبان ساده و سهل و عبارات مناسب با عقول بشریه به پیروان خویش تعلیم نموده» است.

مورد دیگر پرهیز کردن از «غبار» است. جالب است که مطلبی از عمرو بن عاص نقل کرده که در منبر مصر گفته بود: «فاجتنبوا الغبار مصر، فإنّ فیه نسمة تسعی»، یعنی: از غبار مصر پرهیز کنید! تحقیقاً در میان غبار، صاحب‌نفسی هست حرکت کننده» به گفته وی، اشاره وی به موجودات ذره بینی بوده که «همان « میکروب های میکروسکوبی است». در واقع، نظرش این است که او این مطلب را از پیامبر (ص) فرا گرفته بوده است: «در واقع لایق است که گویم، کشف کننده میکروب ها همان عمرو عاص است که از حضرت معلمِ ِکل، اخذ نموده نه پاستور و غیره. پس دین اسلام یک هزار و سیصد چهل و اندی قبل بر این ضرر حادث گرد و غبار را بیان فرموده با طرز مجمل، ولی بسی معنی‌دار و قیمت‌دار؛ و فلاسفه عصر حاضر با ترقیّات کنونیّه آلات تجزیه و مشاهده، همین کشف آن را با چشم‌های سلاح‌دار می‌توانند بکنند». این افزون بر آن است که خداوند متعال، خود با رویاندن مو در بینی، جلوی ورود غبار و طبعا این موجودات ذره بینی را گرفته است.

مورد دیگر اهمیت خواب برای سلامت است. در اینجا به طور خاص، روی تفکیک وقت میان نماز مغرب و سپس صرف شام و آنگاه نماز عشاء و بعد خفتن تأکید می کند. این مسیر زمانی، نکته ای مهم برای حفظ الصحه است. خواب قیلوله در روز، از دیگر مواردی است که می تواند اهمیت حفظ الصحه را نشان دهد. او مثالی هم در باره اهمیت خواب بعد از غذا برای هضم آن می زند و این مثال، آزمایشی است که در این باره روی دو سگ شده است. یکی بعد از غذا خوابیده و دیگری به شکار برده شده است. آن که خوابیده بوده، غذایش راحت هضم شده بوده است: «از این تدقیق معلوم است که پس از صرف غذا روزانه یک مقدار خواب باعث می‌شود که در موقع راحتی خون به اطراف معده جمع شده، حرارت اندرونی زیادتر گردیده غذا را به خوبی به هضم آورده، اعصاب راحت و سکونتی پیدا کرده و به وجود انسان منفعت می‌رساند».

نمونه دیگر در حفظ الصحه، کیفیت بنای ساختمانهاست « از اینکه رو به جنوب بوده و تابش ذرات آفتاب به اندرون بنا تابیده، و میکروب‌هایی‌که در کنج و گوشه منزل و جاهای رطوبتی نشو و نما کرده باعث ضرر می‌باشند، آنها را تلف نماید». گویا از کسی نقل کرده که گفته است: این همان است که خداوند در قرآن فرموده: «واجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَة». اما در ادامه خودش می نویسد: «این شخص منصف از ظاهر آیه این معنا را مطابق عقل ناقصی خود توجیه به مقصد خویش کرده، و از اصل تفسیر هم چندان اطلاعی ندارد که مراد مقدس شارع چه بوده و چیست».

وی پی از خاتمه این بحث، مطلبی در باره تعدد زوجات دارد که می شود گفت، ارتباطی به حفظ الصحه و بحث او ندارد، اما در نهایت نکته ای را یادآور می شود: «مسلمانان با وصف فاقد بودن به تمام قوانین حفظ الصحه در عصر اخیر، از برکت دین اسلام یک اندازه محفوظ شده‌اند، وگرنه با این جهالت غالبه و فاقد بودن اسباب زندگی و زندگانی، ده درصد بر حیات نمی‌شدند، و اگر کاملاً مراعات احکام را بنمایند، ده درصد قبل از بالغ شدن بر عمر طبیعی و عادی تلف نمی‌شد».

6.علی اکبر حکمی زاده و ترکیب علم و دین در حوزه بهداشت: هدیه همایون

علی اکبر حکمی زاده (1276 ـ 1366) فرزند شیخ مهدی پایین شهری (م 1320) بیش از هر چیز به کتابچه اسرار هزار ساله که در نقد رفتاری جامعه و روحانیت شیعه نوشت، شناخته می شود. او سالها در حوزه علمیه قم، در کنار دوستانش به تحصیل علوم دینی پرداخت. در سال 1313 شمسی همراه شماری از آنان مجله همایون را منتشر کرد که ده شماره از آن انتشار یافت و سپس تعطیل شد. نگاه وی به دین و مذهب، نگاهی اصلاحی بود و در اغلب این شماره ها و نیز کتابچه ای که تحت عنوان راه نجات نوشت، کوشید تا با نگاه های اصلاحی، زمینه تحول در جامعه را فراهم کند. وی در نهایت، تحت تأثیر کسروی، علائق افراطی پیدا کرد، از روحانیت رفت و در سال 1322 رساله اسرار هزار ساله را نوشت. رساله ای که امام خمینی، در همان وقت، کشف اسرار را برابر او نوشت. شرح حال وی را در کتابی با عنوان «حکمی زاده در چهار پرده» آورده ام (قم، مورخ، 1398).

 

الف: حفظ الصحه در نشریه همایون

مجله همایون در قم که با مدیریت علی اکبر حکمی زاده و محمد همایون پور منتشر می شد، همیشه بخشی از مجله را به مسائل صحی اختصاص می داد و لابلای توصیه های دینی را در بهداشت هم می آورد. سلسله مقالاتی با عنوان دین و دنیا در نشریه همایون از همان شماره نخست (مهر 1313، ص 29) منتشر می شد که  موضوع آن بحث پاکیزگی اسلام بود. برای مثال در یک شماره آن مطالبی در باره خروج عرق از مسامات بدن و لزوم پاکیزه کردن آن که در اسلام مورد تأکید قرار گرفته، بحث شده است. در بخش دیگری از «پاکیزگی دهان و  دندان: دستورهای اسلام برای آن» بحث شده است. (شماره اردیبهشت 1314). بخش قابل توجهی از مباحث صحی اسلامی، به ماه رمضان و روزه اختصاص داشت که ضمن آن از جنبه های مثبت پزشکی ماه روزه و روزه گرفتن سخن به میان می آمد. در همین نشریه همایون به مناسبت فرا رسیدن رمضان، مقاله ای از عبدالحسین ابن الدین منتشر شد که ضمن آن در کنار فواید اجتماعی و اخلاقی، از نظر صحی هم بحث شده بود (همایون، سال اول، شماره 4، ص 2 ـ 3). در کنار اینها باید اشاره کرد که نویسندگان مجله همایون، گهگاه در نوشته هایی، به محدودیت متون دینی در پرداختن به مسائل علمی هم اشاره می کردند. در همین شماره چهارم، مقاله ای با عنوان «قرآن: دو دوست نادان» از اینکه کسانی برای اثبات هر مدعایی به قرآن متوسل می شوند، انتقاد کرده است، مطلبی که وقتی شرح آن را می خوانیم، روی همین مسیر پیش رفته است. (ص 9). تبلیغ کتاب تومانیانس در پشت جلد یکی از شماره های مجله همایون قم  (سال اول، شماره 8، صفحه پشت جلد) هم آمده که نشان از تعلق خاطر مدیر این مجله با آن کتاب است. در آنجا در معرفی آن نوشته شده: این طبیب دانشمند دارای مولفات گرانبهایی است کمانند کتاب امراض مقاربتی، بواسیر، فورمولر طبی، حفظ الصحه اسلام که هر یک به نوبه خود کتاب سودمندی است، مخصوصا این کتاب اخیر هم از نظر دینی و هم از نظر صحی قابل استفاده است، گرچه از جهت اطلاعات طبی و فقهی، نواقصی هم دارد، ولی باید آن را یکی از کتابهای سودمند امروز دانست.

جالب است بدانیم نویسنده  این متن ده سال پس از نگارش این آثار، از این باور خود برگشت و باورش این شد که احادیث زیادی در متون، اساسا با علم ناسازگار است. او پس از نقل شماری از این احادیث، بسا به یاد مواردی افتاد که آنها را پیشگویی های علمی تلقی می کرد و نوشت: شاید شما بگویید که ما در برابر، احادیث خوب هم داریم، ولی این سخن بر فرض هم درست باشد، بدان می ماند که کسی بخواهد از کاسه ای که نصفش شکسته، کار بکشد، به نام این که نصف دیگرش سالم است». (اسرار هزار ساله، ص 36). آنجا به روشنی در باره این احادیث که توصیه های بهداشتی دارد، مطلب ننوشته است.

ب: هدیه همایون در حفظ الصحه

چنان که اشاره شد، وی ده شماره از مجله همایون را منتشر کرد. بنابرین حتی به یک سال کامل نیز نشد. پس از آن گرفتار مشکلات مالی شد، و با این حال، شماره یازدهم آن را به تمامه خودش نوشت و نامش را هدیه همایون گذاشت. این شماره، یک کتاب مستقل در باره مسأله اسلام و پاکیزگی است. محتوای آن به نوعی شبیه همان مسائلی است که تحت عنوان دین و دنیا، از طرف خود حکمی زاده منتشر می شد و جایی هم گفته بود که یک کتاب مستقل در این زمینه خواهد شد. بنابر این، باید این اثر را به عنوان اثر دیگری از حکمی زاده بدانیم. بدین ترتیب، به جز مقالات همایون، دو کتاب با عناوین «هدیه همایون» و «راه نجات» از وی می شناسیم که آنها را در اینجا مرور می کنیم. ابتدا خلاصه ای از هدیه همایون را که در باره اسلام و تندرستی و بهداشت است، مرور می کنیم.

وی در آغاز می گوید، کتابهایی که در این زمینه نوشته شده، اغلب پر از اصطلاحات و قوانین علمی است، اما «این کتاب عباراتش در نهایت سادگی و دستورهایش برای همه کس عملی است». سپس دو نکته را در ابتدا توضیح می دهد: نکته اول این است که افرادی می گویند «ما برخلاف بسیاری از دستورهای دینی یا صحّی رفتار کرده ایم، و از مخالفت آنها اثری ندیده ایم». وی به پاسخگویی به این مسأله پرداخته و نفس این که همزمان از «علم و دین» دفاع می کند، و آنها را با یکدیگر می آورد، جالب توجه است، ضمن این که می پذیرد در قدیم به نام دین، و اکنون به نام علم، دروغ های زیادی ساخته شده و باید مراقب آنها بود، اما این به معنای آن نیست که آنچه را رسیده، انکار کنیم، بلکه نیاز به بررسی و ارزیابی دارد، و در هر حال، کسی بی پایه نباید با هر چیزی چه از علم و چه از دین، مخالفت کند. نکته دوم این است که نیازهای بشر فراوان است، و انبیاء برای «بیان چیزهایی آمده اند که برای آن جهان سودمند است»، طبعا ما نباید «از پیغمبران انتظار صنعت و اختراع داشته باشیم، چنان که از مخترع انتظار قانون گذاری نداریم» (ص 5).

وی سپس علوم را سه دسته می کند. اوّل «علم هایی دارای نتیجه عملی مهمی است که دانستنش برای همه کس لازم است، مانند علم اخلاق و تندرستی و حقوق»، و اینها کار دین است: «اسلام برای تندرستی دستوراتی داده که نتیجه صدها سال تحقیقات دانشمندان بزرگ است».

دسته دوم، علومی که نتیجه دارد، اما دانستنش بر همه کس لازم نیست، مانند علوم طبیعی و صنایع. در این موارد «دین از چند جهت نباید اظهار نظر کند». وی دلایل آن را می گوید، از جمله این که «دین اگر در این گونه مطالب علمی اظهار نظر کند، راه گفتگو و اختلاف در اطراف آنها بسته می شود، و حال این که بیشتر علوم و اکتشافات در نتیجه گفتگو و اختلاف پیدا شده» است (ص 6).

دسته سوم از علوم، آنهایی است که برای هیچ کس نتیجه عملی ندارد. اینها همان موهوماتی است که عده ای نامش را علم گذاشته و عمرشان را تلف می کنند. وی می گوید در اینجا به آنها نمی پردازد چون باید «وارد گفتگو و کشمکش های دیگری شود که با این مقام مناسبت ندارد».

چنان که اشاره شد، موضوع کتاب، همان پاکیزگی و بهداشت است و وی از اینجا (ص 7) تحت عنوان «دستور تن درستی» گفتار اوّل خود را که «عوارض روحی» است آغاز می کند. سابقه بحث در باره پاکیزگی و بهداشت، از نظر رعایت میکرب و غیره و نظر اسلام در باره آنها، سالها پیش از این شروع شده بود، اما به نظر می رسد، بحث از «عوارض روحی» و توجه به نوعی روانشناسی اسلامی، دست کم تا آنجا که من می دانم، نخستین بار است که مطرح می شود. وی از دستورات روحی ـ روانی اسلام مانند دعوت به صبر، توکل، حسن خلق، حلم و امثال اینها یاد می کند و از اخباری که در باره آنها رسیده سخن می گوید (ص 9). وی از برخی از آموزه ها که غلط از دین فهمیده شده و آدم را گرفتار شرایط دشوار می کند، هم انتقاد می کند.

وی یک نکته دیگر را هم در پاورقی یادآوری می کند. گویا از این که عده ای مدام نشسته و دستورات دینی را تأویل به مسائل علمی کنند، متنفر است، و لذا در پاورقی صفحه 10 می گوید: در این کتاب دستورهای دینی از قسمت علمی به کلی جدا شده، تا این که برای تطبیق محتاج به تأویل که یکی از کارهای زشت است، نشویم». شاید لازم باشد اشاره کنیم که جدا کردن تکلیف دین و دانش، از آموزه هایی بود که کسروی مکرر در آثار خود آورده (بنگرید: راه رستگاری، گفتار هفتم، «راه دین جدا و راه دانش جداست» فایل دیجیتالی در وبسایت کسروی، ص 18) و به نظر می رسد حکمی زاده، تحت تأثیر آن بود.

گفتار دوم، زندگی طبیعی است: «هر کسی که در پی سلامتی و سعادت است، باید با طبیعت بسازد». شرحی است عمومی در باره این که به جای این که زندگانی مصنوعی داشته باشیم، بهتر است، یک زندگی طبیعی داشته باشیم. (ص 12). اما در استدلال بر آن، ابتدا از «دستورهای اسلام» سخن می گوید. آیه «ظَهَر الفَساد فی البرّ و البحر» و یا «لا تبدیل لخلق الله» شاهدی بر این مطلب است. به گفته وی «تمام دستورهای مسلم اسلام از عبادات و معاملات و قضا و حدود و جز اینها فطری است». از تعبیر «مسلّم» اشاره اش به مطالبی است که «نباید جزء اسلام دانست». وی نه فقط اسلام بلکه مسیحیت را هم مطابق فطرت می داند، یعنی هر دینی که از طرف خدا باشد چنین است. (ص 14).

گفتار سیم در باره «میکروب» است. ابتدا یک بحث علمی در باره میکرب دارد، علل پیدایش و نوع زندگی آن را شرح می دهد (ص 16) و سپس با عنوان «اسلام چه می گوید» با یادآوری این که «بیان این گونه مطالب وظیفه دین نیست» می گوید، اخباری در اسلام هست که مربوط به این زمینه است. آنگاه خبر اهلیلجه را در این باره می آورد. در واقع، فقط نیم صفحه در این باره صحبت می کند.

بدین ترتیب، از همان تأویلی که هراس داشت، به نوع گرفتارش می شود، هرچند مرتب توصیه می کند که باید جنبه علمی را از دینی جدا کرد.

گفتار چهارم در باره «سرایت» یا بیماری های واگیردار است (ص 17 ـ 19) که پس از شرح علمی آن البته به زبان ساده، همان طور که نویسنده وعده کرده بود، در ادامه از «دستورهای اسلام» در این باره یاد می کند. برخورد کراهت آمیز رسول (ص) با جذامی ها، نهی از رطوبت که ابزار سرایت است، توجه به مطهر بودن آفتاب، و مواردی از این دست، نشان می دهد که اسلام توجه به سرایت داشته است. در پایان اشاره ای هم به دفن کردن اموات و دلایل آن دارد که عمده اش همین وبا و جلوگیری از آن است (ص 20 ـ 21). در ادامه برای این که نشان دهد «اسلام تا چه اندازه رعایت تمام نکات صحّی را کرده» چندین یادآوری دارد. کندن گودالی برای غُساله آب ناشی از شستشو و غسل میت، استفاده از کافور پس از غسل، وجوب غسل کردن کسی که میت را شسته و غسل داده، عدم استفاده از آب گرم در باره میت، و فوریت دفن اشخاص، گوشه ای از این موارد است. (ص 22 ـ 23). یکی از نکات مهم در این باب، بحث انتقال جنازه مردگان به عتبات است که وی با ظرافت کامل به انتقاد از آن پرداخته آثار منفی آن را شرح می دهد: «اکنون ببینید در جایی که این همه اخبار تاکید می کند که مردگان خود را به زودی به خاک بسپارید و آنها را از جایی به جایی نقل نکنید و با اینکه در برابر این اخبار صریح دلیلی جز عذر بدتر از گناه در دست نیست، باز این مردم خودسر و نادان چه رسوایی ها بر سر مردگان در می آورند. گاهی جنازه های متعفن فاسد را باز کرده و صدها فرسخ می‌کشند برای اینکه آنها را به خدا نزدیک تر سازند، و زمانی مرده های چندین ساله را از خاک بیرون کشیده و استخوانشان را در هم می شکنند تا اینکه آنها را به جای دیگر برند و از عذاب برهانند در صورتی که قران می گوید: « كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَة» (مدثر: 38).

باید دانست که حکمی زاده به خاطر خواندن درس فقه، می توانسته این موارد را به آنچه دیگران در باره دیدگاه های اسلام در باره حفظ الصحه بود، بیفزاید.

گفتار پنجم «پاکیزگی» است. از پوست بدن آغاز می شود، و مسائل علمی در باره مسامات بدن و لزوم تمیز کردن آنها، شرح داده می شود. همچنین از نقش منفی روغن هایی که به بدن مالیده می شود، یاد می کند. در ادامه از «مو و ناخن» بحث می شود، همین طور «دهان و دندان». نقش «حمام» در ادامه آمده و از خزینه های حمام ها، بشدت انتقاد می شود. «بهترین راه برای خلاصی از این خطرها، دوش است». (ص 28). بحث و جدال خزینه و دوش، سالها بود در میان سنتی ها و متجددین مطرح بود. اکنون پس از بیان این موارد، به بیان «دستورهای اسلام» می پردازد. نمونه های فراوانی در میان احکام فقهی از واجب و مستحب در اینجا هست که حکمی زاده آنها را باز گو می کند و جمعا اینجا شامل 13 نکته می شود (ص 28 ـ 30).

گفتار ششم در باره «هوا» است. اهمیت هوا و گردش خون در این قسمت، از نظر علمی، مورد توجه است. در این قسمت، بحث آلودگی هوا و محیط زیست مورد توجه قرار گرفته که طرح آن باز توسط یک روحانی اهل قم در سال 1313ش قابل توجه است، گرچه می توان حدس زد و خودش هم اشاره کرده که اینها را از متون دیگر برداشته است. با این حال، نوع بیان تازگی دارد. بحث علمی تا صفحه 34 ادامه دارد و پس از آن از «دستورهای اسلام» در این باره سخن می گوید. اهمیت بنای خانه با دیوارهایی حداکثر هفت ذراع برای رفت و آمد باد که در از بین بردن هوای فاسد بسیار موثر است. اهمیت وسعت خانه، بیرون ریختن کثافات از خانه، گشادی یقه و روئیدن مو در دماغ که سبب حفظ انسان از جذام است، اهمیت کاشت درخت و موارد دیگر (ص 35).

گفتار هفتم در باره «آب» است. آب نقش مهمی در آلودگی دارد و از این جهت باید در آن دقت کرد. شرایط آب خوب، عنوانی است که وی برای شرح این مطلب آورده و در آن از نقش آب در آلودگی از جهات مختلف، نمونه هایی را می آورد. راههای رسیدن به آب سالم، از قبیل ایجاد رخت شوی خانه با مراعات اصول صحی، لوله کشی آب، رسیدگی به وضع نهرها و... از مسائلی است که باید مورد توجه قرار  گیرد. (ص 37). داستان لوله کشی آب هم مانند دوش، داستان مفصلی در این دوره دارد و محل بحث های فراوان بوده است. حکمی زاده از آن دفاع می کند، زیرا با وجود لوله کشی «برای آب مشروب دیگر محتاج به ساختن آب انبار با این مخارج گزاف نخواند بود». توصیه به جوشاندن آب برای از بین بردن میکرب، توصیه دیگر اوست. پس از شرح علمی این بحث، به روش خودش، به سراغ «دستورهای اسلام» می رود. نینداختن آب دهن در چاه مورد استفاده مردم، بول نکردن در آب روان، وضو نساختن با آبی که در آن غسل شده یا جامه شسته می شود، و توصیه های فراوان دیگر، شماره به شماره، بیان شده است (ص 39). وی با توجه به وضع خراب آب، و مرگ و میرهای ناشی از آن، اشاره می کند که نباید کسانی مرگ عده ای را به قضا و قدر نسبت دهند، بلکه باید به کسانی منتسب کنند که در آلوده کردن آب نقش دارند «کسانی که اینها را تنها از قضا و قدر می دانند، اگر راست می گویند باید هیچ جنایت کاری را مقصر ندانند، و اگر کسی در عالم مقصر باشد این گونه مردم در مرتبه اوّلند». وی همچنین به انتقاد از وضعیت آب قم پرداخته، شهرداری را مقصر دانسته و می گوید: «در قم تاکنون در این باب اقدامی نشده، امید است که ما هم هرچه زودتر از این نعمت برخوردار شویم».

گفتار هشتم در باره «غذا» است. وی می گوید بحث از این موضوع طولانی و «از مسلک این کتاب بیرون است». با این حال نکاتی را شرح می دهد. علاوه بر توضیحات کلی، بحث از این که «چه غذایی باید خورده شود» و نیز «در غذا خوردن چه چیزها باید رعایت شود» توضیح داده شده و سپس از «دستورهای اسلام» از جمله احادیث پیامبر (ص) و امام علی (ع) و موارد دیگر از دستورات فقهی، ده مورد یادآوری شده است.  (45 ـ 46).

گفتار نهم «ورزش» است که طبق معمول، اوّل نکات علمی در باره لزوم تحرک بدن، و اهمیت ورزش در داشتن خون پاک و صاف سخن گفته شده از «چیزهایی که در ورزش باید رعایت شود» سخن می گوید. (تا ص 50). در اینجا از «دستورهای اسلام» یاد می کند. نمونه آن حدیثی از کار کردن امام کاظم در زمین کشاورزی به صورت عرق ریزان است، و وقتی به ایشان اعتراض شد، آن را روش پیغمبران و امامان خواند. همین طور دعوت به شنا و تیراندازی نمونه دیگر است. وی با اشاره به این که مدارس برنامه های خوبی برای ورزش دارند، از وضع طلاب و علما، بدون تصریح به نام، انتقاد می کند که اغلب گوشه ای نشسته و هیچ تحرکی ندارند: «مطلب مهمی که در اینجا باید گفته شود این است که امروز دانش آموزان و شاگردان آموزشگاهها با مراقبت کامل وزارت معارف، این وظیفه حیاتی خود را به خوبی انجام می دهند ولی دیگران که اکنون عضو مهم جامعه اند از این نعمت بزرگ بی بهره اند. این بیچارگان در گوشه بازار یا اطاق های تاریک و نمناک صبح را به شام می آورند و از این آفتاب عالمتاب جز همان رشته باریکی که از روزنه طاق بازار نمودار است، بهره ای ندارند. بیش از این شایسته نیست در زندگانی پرشور کنونی چون مردگان در گوشه ای خزیده و روز را به شام رسانند. راه باز است و زمین خدا هم وسیع، شما هم برخیزید و از جایگاه مردگان به در آیید و جنبشی کنید تا به دیگران برسید».

گفتار دهم «ازدواج» است به صورت کوتاه جنبه علمی را در نیم صفحه شرح داده و پس از آن از «دستورهای اسلام» و توصیه هایی که در این باره شده، یاد کرده است (ص 51).

گفتار یازدهم «بچه داری» است که به گفته وی بحث از آن «محتاج به یک کتاب جداگانه است». وی نکاتی را در این باره باز در همان دو بخش علمی و دینی شرح می دهد. توصیه های هفده گانه وی در باره بچه داری، از وقت حاملگی تا زایمان و پس از آن رعایت به مسائل بهداشتی او، جالب توجه است. در ادامه «دستورهای اسلام» آمده (ص 57) که شامل هشت نکته است.

در اینجا، به مناسبت، از بیماری های تناسلی که ناشی از اعمال نامشروع جنسی است، سخن می گوید (ص 58). وی در اینجا، افراد را توصیه می کند که به کتابهایی که در باره امراض مقاربتی نوشته شده مراجعه کنند، و نکته مهم این است که «مقاربت نامشروع گذشته از مفاسد اجتماعی و اخلاقی بسیار و گذشته از این که می تواند تمام امراض سرایت کننده را از شخص مریض به سالم انتقال دهد» اسباب چند مریضی مشخص است که باید مراقب آنها بود. (ص 60).

گفتار دوازدهم در باره «الکل» است (61 ـ 63) که کتاب هدیه همایون با این بحث  پایان می یابد. در دو بخش اخیر، عنوان «دستورهای اسلامی» نیامده و به احتمال به آنچه که در کتابچه راه نجات گفته، و شرحش را خواهیم دید، بسنده کرده است.

7.سید محمدعلی مبارکه ای: تلاش برای علمی بودن اسلام در زمینه پزشکی

یک نویسنده اصفهانی که روحانی و خطیب بود و عمده فعالیت هایش در دوره رضاشاه و پس از آن تا سال 1325 ش، محمد علی مبارکه ای است؛ نویسنده ای که آثاری متفاوت در دوره خویش نگاشته و در زمینه های مختلف، از تاریخ و شرح حال و سفرنامه و نیز آثار دینی و حدیثی در میان نوشته هایش دیده می شود. کتاب گزیده «دانشوران و رجال اصفهان» وی در یک جلد منتشر و شرح حالی از وی در مقدمه آن آمده است. (قم، 1393). آثار دیگری هم از وی هم در زمان خودش و هم اخیرا، انتشار یافته که از آن جمله کتاب اسلام خالص او در تاریخ لباس روحانیت است (قم، 1396). مبارکه ای، یک مدافع اسلام شیعی، با ظرفیت یک منبری پرمطالعه اما عمومی است که هدفش اثبات برتری اسلام و باورهای اسلامی در عصری است که دین هم متهم به نقش منفی در تمدن است و هم به دلیل ترویج خرافات متهم. او می کوشد، این اتهام را از دامن اسلام بزاید. ابزار او برای اثبات این امر، صرفا کلام قدیم نیست، بلکه با استفاده از دانش روز، تجربه های جدید، و هر فرصت تازه ای که با بهره گیری از دانسته های مدرن ممکن باشد، تلاش می کند تا به اهداف خود برسد. بهداشت در اسلام، یکی از زمینه هایی است که همان طور که دیدیم، بسیاری از آن به عنوان یک ظرفیت برای عقب ماندگی درمانی و حتی اثبات نبوت و اعجاز استفاده کردند، همان اعجاز علمی که در کشورهای عربی هم از آن استفاده می شد و مبارکه ای هم در استفاده از آنها، دریغ نکرده است.

از وی کتابی با عنوان مرآت الغیب باقی مانده است که در سال 1321ش نوشته شده و بخش قابل توجهی از آن در باره تطبیق داده های پزشکی نوین با احادیث و اخبار است. نیم دیگر آن کتاب، البته در باره اخبار مربوط به علائم ظهور و اثبات اعجاز دین در این زمینه در خبر دادن از کشفیات علمی روز است. خوبی این کتاب این است که به کلی گویی در این زمینه ها بسنده نکرده و به ذکر نمونه های تاریخی پرداخته است. این اثر هنوز منتشر نشده و در این جا از نسخه دستنویس استفاده شده است.

از فصل بیستم این کتاب که در باره روایت منسوب به رسول (ص) است که العلم علمان، علم الابدان و علم الادیان، بحث در این باره آغاز شده است. به گفته ایشان «آنچه امروز از ترقیات علوم دیده می شود، همه زاییده از این دو اصل است که صاحب شرع مقدس اسلام فرموده است». او می گوید، به رغم آن که در زمان شارع مقدس، خبری از «میکروسکوپ و ذره بین و کشف میکرب» نبوده، اما تمام «این کشفیات، مطابق است با دستورات حفظ الصحه و علم الابدان دین مقدس اسلام». وی در فصل بیست و یکم، در باره انطباق شیطان با میکرب بحث کرده است، این که «شیطان در قرآن، اسم برای جنس موذی است» و اسم «خاص نیست»، بدین ترتیب «میکربهایی که شخص را از خیر و سلامتی و صحت دور می نمایدند، شیطان خواهند بود». در واقع، آن زمان امکان نام بردن از میکرب و ... نبوده و به دلیل این که «مردمان، هر مرض را از شیطان و جن می دانسته اند، آن زمان، آنها نیز میکرب را به لفظ شیطان ادا فرموده اند». این که مثلا در حدیث است که زیر ناخن «مقیل الشیطان» است به همین معناست. همین نگاه در فصل بعدی کتاب که در باره زدودن موی از بدن و نوره کشی است، دیده می شود. توصیه های دین به خاطر این است که «موی زیاد جذب کننده و نگاه دارنده کثافات می باشد» و به همین دلیل توصیه به زدودن آنها شده است. البته فوایدی که برای ازاله مو در روایت  از جمله  تأثیر آن در افزایش منی یا به گفته خودش «آب نطفه»، یا چربی کلیه ها و غیره آمده را هم به گونه ای توضیح می دهد. روایتی هم که توصیه به کوتاه کردن شارب می کند، باز از همین زاویه مورد توجه قرار می گیرد: «چه قدر جای حیرت است که در زمانی که کشف میکرب به خاطر بشر خطور نمی کند، و میکرسکوپ وجود نداشته، با دیده الهی و وحی ربوبی، خبر از ضررهای حاصله از موی پشت لب می دهد». البته ریش این طور نیست، و فواید هم دارد. در فصل بیست و پنجم که در باره ریش است، به جریده العدل که در اسلامبول نشر می شود، و همین طور، المقتطف که در مصر انتشار می یابد، و این مطالب را از  جراید اروپا نقل می کنند، ارجاع می دهد. به علاوه به مطالب سید هبة الدین شهرستانی هم ارجاع می دهد که به گفته وی «تمام اینها را در رساله» نوشته است. در فصل بیست و ششم از سگ و خوک صحبت کرده، مطالبی از مجله المتقطف نقل می کند، که نشان می دهد، بسیاری از این مطالب از مصر بوده و به ایران انتقال یافته است. در باره اهمیت نقش خاک در تطهیر که بعدها مهندس بازرگان به تفصیل در مطهرات در اسلام در باره آن سخن گفت، اینجا هم نشانه هایی هست «یکی از خواص خاک که امروزه در علوم جدید کشف شده، این است که هر کثافتی را به خود جذب می نماید و به خوبی پاک می کند». اصل مطلب به خاطر توصیه شرع به استفاده از خاک در تطهیر ظرفی است که سگ در آن آب یا غذا خورده است. در همه این موارد، کثیفی با نجاست معنای کاملا موازی و مساوی به خود می گیرد و تفسیری که از تطهیر داده شود، همان تنظیف است و این توصیه ها، نشان از اعجاز قرآن دارد: « سبحان الله! آیا می توان فهمید قرآن چه خدمتی به بشر کرده است، و به واسطه حرام کردن این موضوعات چند هزار ملیون ها نفوس بشر را محفوظ داشته که به واسطه عقیده به حرام بودن این چیزها استعمال نکردند و از امراض خود را محفوظ داشتند».

وی در فصل بعد، از کشف میکربات رحمی یاد می کند و این که اینها در لسان شرع، به ام الصبیان و جن تعبیر شده است، به خصوص در موردی که نوعی خاص از میکرب هست که در ترشحات بدنی طفل وارد شده و او را مسموم و سپس مجنون می کند. اینجاست که می توان ارتباط بین این مفاهیم را بین علم جدید و دین دریافت. توصیه دین به عدم استفاده از ظروف شکسته به دلیل این که شیطان در لابلای محل های شکستنی حضور دارد، باز به معنای نفوذ میکرب به زبان علم جدید است. «آیا تعبیراتی بهتر از این ممکن می شد در آن زمان بنمایند؟»

تعبیر به «طیبات» هم به معنای تمیزی در مقابل نجاست و کثیفی است و وقتی قرآن توصیه به «کلوا من الطیبات» می کند، از نظر نویسنده ما معنای بهداشتی دارد. چنان که وقتی در دنبال کلوا و اشربوا، «لاتسرفوا» می آید، اشاره اش به پرخوری است و طب امروز همه امراض، به جز امراض میکربی را ناشی از «پرخوری» می داند که شارع با همین کلمه عدم اسراف آن را بیان کرده است. بدین ترتیب می بینیم مفاهیم دینی چطور با مفاهیم پزشکی در کنار یکدیگر قرار می گیرند.

اما در باره خواص شیر و مقایسه آن با آنچه در روایت در توصیه به شرب لبن آمده و آن را «محض الایمان» خوانده، باز در فصل سی و یکم سخن گفته شده است. در ضمن تأکید می کند که ما مسلمانان به همین جهت، باید بیشتر از سایر ملل به شیر مادر اهمیت دهیم، امری که امروزه «پایه بهداشت ممالک متمدنه» هم هست. در باره خوردن میوه ها هم در احادیث درج شده در طب النبی و منابع دیگر روایاتی هست که نویسنده، در این زمینه هم داد سخن داده و به خواص آنها از نظر علم هم اشاره کرده است. پس از نقل روایتی در باره استفاده از «بقولات» می نویسد: نگاه کنید به این کلام معجز بیان که پس از مدت چهارده قرن حقیقت او چطور کشف شده است. مانند همین نگاه و عبارات در باره غالب این موارد، تکرار شده است. در واقع، چنان که در مقدمه این بحث گفته شد، این بحث، دیگر به هدف اثبات جنبه های عقلی و علمی اسلام در انطباق آنها با علم نیست، بلکه جنبه کلامی در حوزه اثبات نبوت و امامت هم دارد. حتی این که برخی به احادیث باور ندارند، اکنون روشن می شود که آن نقدها هم بی پایه است و احادیثی مانند احادیث طبی که سابقا محل توجه نبوده، اکنون باید مطمئن شویم که درست هستند: «آیا همانطور که این فرمایشات بعد از سیزده قرن کشف حقیقت آنها شده باور نمی توان کرد که آنچه از فرمایشات او بر ما مجهول مانده زمانی خواهد آمد که حقیقت آنها کشف خواهد شد؟ و آیا ماها دیگر می توانیم فرمایشات او را اگر به عقل ما موافق نباشد رد کنیم؟ نه والله، زیرا که مدت سیزده قرن همین کلمات را علما و فقهای اسلام تصور می کردند اخبار ضعاف است، و چندان اهمیت نمی دادند، بلکه بسیاری می گفتند شاید از مجعولات است؛ ولی امروز به واسطه استکشافات علمیه می بینیم از کلمات صحیحه ی متقنه ای است که عقل ها را به حیرت انداخته، و آنچه در ضعف این کلمات یا گمان مجعول بودن می رفت همه به واسطه برکت علم برطرف و به جای آنها حقیقت جای گزین گردید. پس دیگر نمی توان بدون فکر و بدون تأمل حدیثی اگر موافق فهم ما نشد، فورا او را رد کرد؛ چه آنکه شاید زمانی خواهد آمد که به توسط اکتشافات دیگری حقایق آنها کشف شود».

ضررهای گوشت که در برخی روایات آمده، با آنچه اکنون در علم نوین گفته می شود، منطبق شده است. در باره منافع زیتون هم در عصر جدید، سعی کرده از کلمه «مبارکه» برای شجره زیتون، استفاده پزشکی کند و بگوید که «سرّ عظمت آن در قرآن مکشوف گردیده است». در باره نمک هم در دین تأکید بسیار شده، علم جدید هم کلی توصیه کرده و نتیجه این است که « پس در طی این بیانات که طب امروزی کشف کرده، راجع به خواص نمک ممکن است که بیش از هفتاد مرض را از انسان دور کند؛ زیرا دانستی که هر یک از این امراض که نمک دوای اوست خود به تنهایی سبب بسیاری از امراض خطرناک می شود. پس کشف این موضوع راجع به نمک آیا دیگر جای استبعاد هست از برای اشخاصی که خود را منوّر الفکر می دانند، و چون می شنوند حضرت رسول و یا ائمه طاهرین فرموده اند که ابتدای به نمک و اختتام به نمک در غذا هفتاد درد را از آدم دور می نماید، آیا استغراب و استعجاب و یا انکار و یا سخریه این اشخاص از روی جهالت و نادانی نیست، و آیا مسلمانان نباید مفتخر باشند که راجع به یک موضوع مستحب جزئی که در قانون دینی آنها پیغمبر اکرم دستور داده، امروزه دنیا چه فوائد بی نظیری و چه اسراری کشف کرده است»؟ وقتی روایتی این چنین از وصی پیامبر می بینیم، سوال این است آیا ایشان «از علوم تجربی و طب امروزی آگاه بوده»  «یا آن که به نظر ملکوتی که واقف به سرّ هر شیء و خواص او بوده، این فرمایش را فرموده» است؟ وی می گوید، تا پیش از این که علم جدید، خواص نمک را کشف کند، «بنده خود می دیدم که نقل می کردند و استهزاء می کردند به این احادیث»، اما «امروز سرهای خجلت به زیر افکنده، نمی توانند استهزاء و سخریه نمایند». «زیرا که دنیای علم جواب آنها را داد».

در فصلهای بعدی، در باره آب و پاکی آن بحث شده و روایتی در باره آب جوش و اهمیت آن که «انفع من کل شیء» است با این عبارت که «آنچه امروز در خواص آب جوشیده کشف کرده اند، وجود مقدس او در یک کلمه بیان فرموده» توضیح داده شده است.

مشروبات الکلی یکی از محورهای اصلی در این گفتمان، یعنی انطباق متون و احکام دینی با علم جدید است. نویسنده به کتاب کشف المهلکات خود ارجاع داده و گفته است که در آنجا به تفصیل در این باره بحث کرده است. ضمن آن که یکی از منابع وی، کتاب حفظ الصحه دکتر تومانیانس است. حشیش و تریاک و دخانیات که در این دوره، از مضار آنها فراوان سخن گفته می شد، در فصل سی و نهم مورد بحث قرار گرفته است. البته در باره این موضوعات، تصور این که روایتی هست، قدری دشوار است، و نویسنده روایتی با تعبیر «ایاکم و الحشیش» آورده! و از فخر رازی ذیل آیه «ان المبذرین» نقل کرده که «قوم فی آخر الزمان یشربون الدخان». همه اینها برای این است که باز اصل مورد نظر ایشان اثبات شود.

بهداشت دهان و بحث از مسواک هم، به راحتی می توانست در این مباحثه و گفتگو جای خود را بیابد. «مکرر شنیده می شد از دشمنان دین که می خندیدند به این دستور که چگونه چوب کوچکی را در دهن مالیدن، هفتاد درد را دور می کند، ولی امروز سر خجلت به زیر افکنند، و علم نشان داد که بیش از هفتاد مرض را ممکن است دور کند». بحث بهداشت دهان، با توصیه به مضمضه و استنشاق ادامه یافته، توضیحات پزشکی آمده، و در نهایت می گوید: «سبحان الله آیا می توان پی برد که صاحب قانون مقدّس اسلام به این یک حکم مستحبی در ظرف این چهارده قرن که از زمان جعل این حکم می گذرد، چه خدمتی به حفظ نفوس بشر نموده است، و چقدر میلیونها نفوس را که پیروی این حکم را نموده اند از خطرات  مرگ رهایی بخشیده است؟ آیا یک مستحب او که این اسرار از او مکشوف شده واجبات او را چه اسراری نهان است»؟ بحث از چشم و حفظ الصحه آن و همین طور بهداشت بدن و مو، دنباله آن آمده و در باره حنا سخن رفته و این که «همین حناست که از کشور ایران به فرنگ می رود، و ایرانی های مسلمان از فواید او غافل و او را  ترک کرده، ولی اهالی اروپ فواید او کشف کرده، از او استفاده نموده، و خضابهای فاسد کننده مو و بشره را از خودشان به آنها [ایرانیان] می دهند».

در فصلهای چهل و پنج و پس از آن از حفظ الصحه عمومی، در کوچه و خیابان و حمام و غیره سخن به میان آمده و روایاتی نقل شده است. همین طور توصیه به عدم اشتراک در برخی از وسائل مانند حوله و مسواک و جز آن. آنچه در باره توصیه به تمیز کردن کوچه و خیابان و منزل آمده، درست همان است که علم جدید به آن توصیه می کند، اما حتی مسلمانان از آنها غفلت دارند: « و می توان گفت یک قسمت بزرگ ابتلای به امراض به واسطه کثافت کوچه ها می باشد، و مسلمانان از این دستور بزرگ غفلت دارند. سبحان الله که آنچه را که امروز برای حفظ الصحه اجتماعی کشف کرده اند و در تمام اروپا معمول می دارند، هزار و سیصد و کسری قبل دین مقدس اسلام بالاتر از آن را دستور داده، و امروزه هر چه از منافع و مضار اشیاء و افعال کشف شود و یا مکشوف گردیده، عشری از فرمایشات آن حضرت نیست. نظر کنید در فصل ذیل که از غرایب کشفیات فوائد یک حکم اسلامی است».

آخرین عبارات وی در این بخش، صورت نوعی جمع بندی دارد و توقعاتی که او از این مبحث انتظار می برد. «بی جهت نیست که در این عصر حاضر دانشمندان از اروپا و بالخصوص دکترهای نامی، روز به روز در عظمت و جلال و بزرگواری و برتری حضرت رسول از تمام دانشمندان و فلاسفه و حکما و انبیا عظام قلم فرسایی می نمایند، و کتاب ها در فوائد و اسرار و استحکام قوانین مقدس او می نویسند، و چون خورشیدی که از افق پرتو خود را تازه بر عالم زمین انداخته آن به آن ارتقاء و درخشندگی نور حکمت و شعاع عظمت او بلندتر و افزون تر می گردد، چه آنکه دانشمندان عالم را انصاف هست، و می بینند که در قوانین هیچ پیغمبری و دستورات هیچ حکیمی راجع به استمنا سخنی و حرفی در عصر آن حضرت نبوده، و در زمان ظلمت جهالت این فرمایش به ظهور رسیده، و اکنون پانصد سال طب دنیا تجربیات کرده تا آنکه از عمل جلق این امراض را کشف کرده ست. آیا قبل از کشف این امراض کسی را باور می آمد که فرمایش آن حضرت که راجع به استمنا فرموده سبب تولید درد خواهد شد؟ آیا شهوت پرستان این کلمه را به استهزا، نظر نمی کردند، و می گفتند این عمل چه ربط به تولید درد در وجود انسان دارد، و یا آنکه می فرماید استمنا شما را به آتش جهنم می کشاند؛ از این کلام چه تصوری می کردند؟ آیا بُروز و ظهور یکی از امراض مذکوره در شخص همین دنیا برای او آتش جهنّم نیست؟

8.مُطهّرات در اسلام / مهندس مهدی بازرگان

گام دیگری که ما در این مسیر یعنی رابطه اسلام و بهداشت می شناسیم، کتاب مهندس مهدی بازرگان با عنوان «مطهرات در اسلام» است. یکی کتابهای شاخص،کتاب «مطهّرات در اسلام» از مهدی بازرگان بود که گویا برای نخستین بار در سال 1321 به صورت سخنرانی در کانون اسلام ارائه (شصت سال خدمت و مقاومت: 1/221) و سال 1322 به صورت یک کتاب منتشر شد. چاپ دوم آن در سال 1333 (کانون معرفت) و چاپ سوم آن توسط شرکت سهامی انتشار در سال 1341 انتشار یافت. در سال 1356 به کوشش م. جعفری، و با نام پاکیزگی در اسلام انتشار یافت (تهران، نشر جهان آرا).  این متن، در مجلد هفتم مجموعه آثار وی، باز چاپ شده است، اما ارجاعات ما به همان چاپ نخست است.

کتاب مطهّرات در اسلام، بر اساس چاپ نخست، 131 صفحه دارد و فهرست آن که در پایان کتاب آمده، شامل این فصل هاست: فصل اول: شستشوی طبیعت و قوانین تصفیه حیاتی، فصل دوم: خلاصه احکام طهارت در اسلام، فصل سوم: تحقیق علمی در زمینه مطهرات، فصل چهارم: احکام طهارت در مذاهب سلف که مقصودش ادیان است. در آنجا دو دین را بررسی کرده، آیین زرتشت، و یهود. در نهایت ضمیمه ای هم در باره احکام طهارت به طریق اهل سنت دارد.

به نظر می رسد این بار، و در مقایسه با کارهایی که شده است، با یک اثر متفاوتی روبرو هستیم، اثری جدی تر، که حالا تجربه تازه ای هم که معلومات علمی بیشتر بوده بر آن افزوده شده است. اما در اصل، ما در یک گفتمان واحد حرکت می کنیم. سوال این است: بازرگان قصد دارد از چه چیزی دفاع کند؟ بر اساس آنچه در این کتاب آورده، هدف او این است که نشان دهد، اسلام در بخش احکام فقهی خود در حوزه طهارت، آیینی خرافی نیست. این چیزی است که مرتب در دوره بیست ساله روی آن تأکید می شده و مذهبی ها می باید اثبات کنند که اسلام دین خرافه نیست و مبانی آن منطبق بر کشفیات علمی است. اغلب در آن دوره گفته می شد دین اسلام، مقابل تمدن جدید که تمدنی علمی است، در کنار انبوه خرافات بشری قرار می گیرد. در واقع، به تبع غرب، نوعی تقابل میان اسلام و تمدن جدید پدید آمده و تکلیف آنها را از یکدیگر جدا کرده است.

بازرگان به عنوان یک فرد مذهبی، می خواهد بگوید احکام مطهّرات در اسلام، منطبق به نظریات علمی است: «در این مختصر می خواهیم بیطرفانه و با طریقه علمی مطهرات اسلامی را مطالعه نماییم و قبلا مژده می دهیم که موضوع با وجود کهنگی قدیم، تازگی هایی دارد». (ص ب). او می افزاید: «غالب هموطنان از اساس و کیفیات مطهرات اسلامی دور افتاده اند. در اثر عدم اطلاع با سوء توجه به نظر خرافات و ریاضت به احکام می نگرند». او می افزاید: «خواندن این کتاب» برای آنها بی فایده نخواهد بود، چون در خواهند یافت که احکام مطهرات در اسلام «مبنی بر یک سلسله قوانین طبیعی صحیح و نکات علمی دقیق می باشد». او تأکید می کند که هدفش ادعای اکتشاف و الهام نیست، بلکه «می خواهیم خوشه ای از ثمره علوم جدید را با گوشه ای از احکام قدیم، تطبیق نماییم». چنان که تأکید می کند، می خواهیم«به فقها و علمای محترم خود بنماییم که تحقیقات جدید نیز دریچه های وسیعی به اطوار صنع خلقت و انوار خاندان نبوت باز می کند». نیز به همین روحانیون اهمیت علوم جدید را هم نشان دهد«در همین علوم که ایشان به نظر ضلالت و یا حقارت نگریسته و از نزدیک شدن به آن سخت گریزانند، حقایقی نهفته است که برای رسیدن به جزء کوچکی از آن، قدما سال ها رنج می بردند و خروارها کتاب می نوشتند».

بازرگان در انتهای این مقدمه باز هم از کسانی یاد می کند که «به نظر ضلالت و یا حقارت نگریسته از نزدیک شدن به آن سخت گریزانند» یاد کرده، و امید دارد که در اثر خواندن این کتاب دریابند در همان متون «حقایقی هم نهفته است که برای رسیدن به جزء کوچکی از آن قدما سالها رنج می بردند و خروارها کتاب می نوشتند». (ص ج، د).

فصل اول کتاب کاملا علمی و بدور از مباحث دینی است: شستشوی طبیعت و قوانین تصفیه حیاتی یا تطهیر دائمی طبیعت. برای مثال، از «مواد خاکی و آلی» یاد کرده و اهمیت آنها را در امر تطهیر دایمی طبیعت بحث کرده است. تصفیه طبیعت با ابر و باد و خورشید، تطهیر با آب، تصفیه آب رودخانه ها، تصفیه آب در عبور از خاک، تنظیف طبیعت به وسیله خاک و تأثیر آفتاب، مواردی است که در بخش اول این فصل آمده است. بخشی دیگر با عنوان «استفاده عملی از قوانین طبیعی تطهیر برای تنظیف شهرهاست» که در طول تاریخ مورد استفاده بوده است. ایجاد مسیرهای فاضلاب، ایجاد دریاچه های مصنوعی، و روشهای دیگری که در این زمینه به خصوص با استفاده از آب در پیش گرفته می شود. تا اینجا (ص 36) فصل اول خاتمه می یابد. چنان که دیدیم، این روش بحث، ارتباطی با آنچه که در رساله امیر اعلم یا تومانیانس آمده، ندارد.

فصل دوم «خلاصه احکام طهارت در اسلام» بر اساس فقه شیعه است. او می گوید پس از بیان مطالب اروپائیان «اینک کتاب احکام مذهبی خودمان را که چهارده قرن از تألیف آن می گذرد ورقی می زنیم، ببینیم در آنجا چه گفته اند». آنگاه از نجاسات و طرز رفع آنها، و نیز مطهرات، که شامل آب و خاک و آفتاب و آتش و... است یاد می کند. این فصل تا صفحه 44 خلاصه همان احکامی است که در کتب فقهی و رساله عملیه آمده است.

فصل سوم کتاب «تحقیق علمی در زمینه مطهرات» است. وی در آنجا نسبت به آنچه در فصل قبل از مسائل نجاسات و مطهرات آورده، می گوید «تصور نمی کند آنچه تا اینجا دیدید، به نظرتان زیاد دور از منطق یا مخالف ذوق سلیم باشد». سوال او این است: «آیا [این احکام] هیچ بوی خرافات و موهوم پرستی را می داد؟». طبیعی است که از نظر وی، پاسخ منفی است. به علاوه تأکید می کند: «تصور هم نفرمایید که اینها یک مشت دستورات ساده و مقررات بدیهی باشد که عقل هر کسی به آن می رسیده». سپس توضیح می دهد که اروپایی ها که «سرمشق پاکیزگی و خوش سلیقگی هستند» هنوز هم کارهایی می کنند که بدور از نظافت است. در این باره چندین مثال از جمله گذاشتن لیوان آب کنار سفره و زدن میوه هایی مثل گیلاس در آن و خوردن، و بعد هم انگشت در آن گذاشتن و پاک کردن با حوله می زند و می گوید: «اینها عملیاتی است که اروپائیان به طور عادی می کنند و عیبی در آن تصور نمی نمایند»، همین اعمالی که «طبع یک نفر مسلمان هیچ وقت آن را قبول نمی کند» چون به آب قلیل و کر اعتقاد دارد.

نتیجه آن که «نکته ای که به این سادگی و در عین حال به این صحیحی را اروپائیان هنوز توجه نکرده اند، ولی اسلامی که از بیابانهای بی آب و از میان اعراب سراپا کثیف در دوره ای که از بهداشت و نظافت اسمی برده نمی شده، طلوع نموده، با یک دقت و متانت کاملی به آن توجه کرده است» (مطهرات، ص 47).

در اینجا، نجاسات را به فساد پذیری تعریف کرده، و اینکه مواد عالی چطور در مسیر فساد پذیری به همین معنا هستند. طبعا منطبق کردن نجاست بر فساد پذیری، کلید فهم این بخش این کتاب است. او می خواهد همه چیز رنگ علمی پیدا کند نه این که طهارت و نجاست، جنبه روحی و احساساتی داشته باشد.

پس از آن، توضیح می دهد که طبقه بندی نجاسات با منطبق دانستن آن بر «فساد پذیری» به گونه ای است که مدفوع، در درجه اول قرار می گیرد. سگ و خوک در مرحله بعدی هستند. به همین ترتیب، شراب و آبجو در مراحل بعدی قرار می گیرند. (ص 51 ـ 52). نتیجه این تعریف و تفسیر از نجاسات به فساد پذیری نشان می دهد که «مسأله نجاست در اسلام، امری است صرفا مادی و معلول به علل حیاتی جسمانی». این مسأله، با طرق تطهیری که معین شده، مورد تأیید قرار می گیرد. به عقیده بازرگان، تفاوت میان اسلام و ادیان دیگر در این امر این است که در آن ادیان «مسأله نجاست و طهارت، جنبه های احساساتی و روحی و تعلیماتی نیز به خود گرفته است». (ص 53).

نویسنده در ادامه با تأکید بر نقش استحاله در تطهیر، از پروسه ای که شیء، ضمن استحاله، منجر به مقابله با فساد پذیری می شود، سخن گفته است. در اینجا، نوعی تحویل شیمیایی رخ می دهد، و این همان است که از امام صادق نقل شده است که وقتی در باره شرابی که ترش می شود سوال کردند، فرمود: هرگاه چیزی که درست می شود، بر آنچه قبلا بود، غالب شود، باکی نیست». (ص 56).

و اما نقش آب در تطهیر، ضمن فصل دیگری بحث شده، و آن هم مسبوق به بحثی است که در ابتدا در باره اهمیت استفاده از آب در مقابله با آلودگی ها، مورد توجه بشر بوده است. این که شارع مقدس «علامت نجس شدن آب را همان تغییر حالت یا به عبارت دیگر تولید بو و بروز رنگ و طعم قرار داده، یعنی پیدایش مشخصات طبیعی دقیقی که حالیه در آزمایشگاههای شیمی بدان متوسل می شوند» دقیقا همان است که از نظر علمی در باره آب آلوده و پاک گفته می شود. (ص 59) در اینجا، آبِ فساد پذیر، به معنای آب نجس شده است. بحثی هم در باره آب مضاف آمده که چرا و به چه دلیل نمی تواند تطهیر کننده باشد. مهم این است که اصل در تطهیر با آب، آبی است که رقیق و تهویه شده باشد. کاری که با جاری کردن آن با افزودن حجم قابل توجهی آب تازه به آب قبلیِ، می توان به آن رسید (ص 64). بازرگان می نویسد: دستوری که برای تطهیر آب قلیل داده شده، موید همین نکته می باشد و می رساند که احکام نجاست و طهارت چیزی جز تکرار یا انعکاس قوانین نهانی طبیعت که امروزه برای ما تا اندازه ای روشن شده، نیست». (ص 65).

بحث های بعدی به همین ترتیب و با همین استدلال ، در باره آب کر، و  آب چاه دنبال شده است.

و اما خاک که یکی از مطهرات است، با تعبیر «طهارت طبیعی خاک» آغاز شده است. چندین روایت در این باره نقل شده و نخستین مطلب، تیمم با خاک است. نویسنده می گوید: وضو گرفتن را قبول نمودیم، بالاخره یک نوع شستشو و وسیله نظافت است، اما خاک بدست و رو مالیدن چه معنایی دارد؟». بازرگان با اشاره به نوع تطهیری که در شرع مثلا در باره استنجای با کلوغ یا کشیدن کف کفش بر زمین آمده، می گوید: خاصیت مطهر بودن خاک خیلی بالاتر و عمومی تر از این دو مورد کوچک است، و در حقیقت باید گفت فقها ما حق خاک را نشناخته و ادا نکرده اند». (ص 79). وی در اینجا روایات متعددی را نقل می کند.

بحث دیگر در باره تطهیر با آفتاب است (ص 82). این که حرارت رفع نجاست می کند. بازرگان می گوید در منابع قدیم فقهی، از آتش به عنوان یک مطهر یاد می شده، اما فقهای بعدی آن را جزو استحاله آورده اند. مهم آن است که روایات متعددی در باره مطهر بودن آتش و حرارت داریم (ص 84).

مورد دشوار تطهیر به وسیله حیوان زنده است. اگر بدن حیوانی به خاطر خوابیدن در جایی نجس شده باشد، پس از آن که عادتا از آن حالت دور شده، و عین نجاست برطرف شد، بدن او پاک خواهد شد. بازرگان در اینجا شرحی میان انسان و حیوان داده، از انسان با شعور که باید راه خود را برای تطهیر برود، و حیوان که این مزیت را ندارد، و همان مقدار برای طهارتش کافی است، سخن گفته است. او با حالت تردید می گوید: «ناچار باید قبول کنیم که در داخل بدن و روی پوست حیوانات، خواص و وسائلی هست که به دفع مدفوعات و رفع مواد آلی و ضعف میکروبها می پردازد». احتمال دیگری هم می دهد: «شاید یک علت نجاست عینی سگ و خوک در این باشد که این دو حیوان در مقابل پاره ای از میکربها که به حال انسان مضر است، بی اعتنا» هستند. (ص 88). روشن است که به نتیجه مشخصی از نظر علمی نرسیده است.

بازرگان در مرحله بعد از مطهرات درجه دو یاد می کند، بهداشت بدن و محیط و غیره که همان حفظ الصحه یکی از آنهاست. در اینجا از کتاب تومانیانس یاد کرده، و به آن حواله داده است (ص 90). نظافت لباس و ظروف نمونه های دیگری از این نجاست درجه دو با مطهر درجه دو هستند که روایاتی در باره آنها آورده است. پرهیز از استفاده از گوشه و کنار کوچه ها برای قضای حاجت! توصیه ای است که در روایات شده است. وی از برخی از زیارتگاهها انتقاد می کند که رفت و آمد زیاد، سبب شکل گرفتن بیماری های مسری در آنجا می شود (ص 94). وی شماری از روایات در باره حفظ و حراست از تمیزی کوچه و خیابان را هم آورده است.

در پایان مهم ترین نتیجه گیری او این است که به عقیده او «اسلام دین تقلید نیست، اسلام آیین تعقل است، و کلام امام یا پیغمبر نمونه ای از استدلال». این نشان از عقل گرایی او در باره دین است که وجه مهم تفکر اوست.

دیگر این که انتظار دارد با این استدلالها «نور نظافت از سر و روی» یک مسلمان واقعی بتابد. او می گوید: «احکام طهارت و بهداشت چون قلعه مستحکمی می باشد که اگر درست رعایت شود، هیچ گونه ناخوشی را به بلاد مسلمانان راه نخواهد داد». وی از این شگفت زده است که چرا «این حقایق» «در نزد بعضی در اثر تقدس جاهلانه تحریف یافته و از نظر پاره ای، به واسطه بی خبری یا تعصب فاسقانه، مستوره مانده است». (ص 97).

قسمت پایانی کتاب، چنان که اشاره شد، در باره احکام طهارت در آیین زرتشت، یهود و نیز مروری بر آرای فقهی اهل سنت است.

در مجموعه، تمایل مرحوم بازرگان، ایجاد نزدیکی میان علم ودین، در حوزه نجاست، بر اساس تازه های علمی در شیمی است. او با احتیاط قدم بر می دارد و همزمان، نگران نگاه دین از یک سو، و تحصیل کرده های جدید از سوی دیگر است. هم می خواهد شأن دین را حفظ کند، هم تحصیل کرده های جدید را با ترسیم مفهوم تازه ای از دین، دیندار نگاه دارد. با این حال، نمی خواهد ادعای شگفتی هم در باره متون دینی داشته باشد. در جایی وقتی از یک حدیث یاد می کند که مضمونش می تواند اشاره به میکروب باشد، باز هم احتیاط را در نتیجه گیری از دست نمی دهد. او در باره روایت «الماء له سکاّن فلا تؤذوهم ببولٍ و لا غایط»، در آب ساكنينی هست؛ پس آنها را با بول و غايط آزار نرسانيد، می گوید: البته نبايد توقع داشته باشيم كه امام يا پيغمبر برای اعراب عامی آن زمان، يك دوره شيمی و بيولوژی را تشريح نموده باشند. در ذكر اين خبر هم يقيناً مقصود اظهار فضل يا تعليم بيوشيمی نبوده، گمان می رود بر سبيل اتفاق و تأكيد اشاره رفته باشد». بازرگان باید خیلی از این نکته خوشحال باشد که در روایات، آنچه در باره شیطان است، دقیقا همان است که علم جدید ، منطبق بر میکرب می کند. این مسأله شاه بیت بیشتر مباحثی است که در باره بهداشت اسلامی و انطباق آن با علم جدید می شد. وی در جای دیگری هم ضمن بیان چند حدیث می نویسد: «اين چند حديث محتاج به تشريح نيست و كاملاً مفيدِ معنی می باشد. ضمناً نكته ای كه جلب توجه می كند، اشاره های مكرر است به شيطان و اگر لفظ شيطان را برداشته، به جای آن كلمه ميكرب را قرار دهيد، می بينيد تغييری در استدلال و در مفهوم مطلب حاصل نمی شود. همچنين است در چند حديث راجع به نظافت ظروف. واضح است كه تعبير شيطان آن روز، همان ميكرب امروز می باشد؛ خصوصاً اگر در تشبيه ها و توضيحهايی كه داده شده دقت نماييد، بهتر تصور موضوع را خواهيد نمود».

9.حسین عبداللهی خوروش و کتاب در باره موسیقی

تفسیر علمی از احکام فقهی یکی از ارکان اصلی گرایشی است که در این دوره وجود دارد و سبب تولید آثاری در حوزه اسلام و طب شده است. حسین عبداللهی خوروش (1299 ـ 1376) از نویسندگان مذهبی دهه سی تا شصت است که مقالات و کتابهای متعددی نوشته است. فهرستی از آنها در کتاب اعلام اصفهان» 2/734 ـ 735 (مصلح الدین مهدوی) آمده است. وی در اصفهان، کتابفروشی مطهر را داشت که شرحی از آن در کتاب «کتابفروشی: 2/466 ـ آمده است. محل کتابفروشی وی، از قدیم، محل توزیع نشریات مذهبی رایج آن وقت ایران، مانند ندای حق، مکتب اسلام، مکتب تشیع بوده است. خود مرحوم عبداللهی نیز مقالاتی در این نشریات و نیز پرچم اسلام، دنیای اسلام، آیین اسلام و نور دانش می فرستاد. مفصل ترین کتاب فرهنگ اسلام شناسان خارجی بود که در دو مجلد منتشر شد. تلاش او این بود تا مطالبی از زبان آنان در اصالت و حقانیت اسلام بیان کند. فهرستی از آثار منتشره او تا سال 53 در پشت چاپ هشتم کتاب «تأثیر موسیقی بر اعصاب و روان» آمده است. (بنگرید: کتابفروشی: 2/468).

و اما در حوزه مورد بحث، یک نمونه متفاوت، کاری است که مرحوم عبداللهی خوروش در باره موسیقی کرد. ضمن آن که، ایشان، مقالات و کتابچه های دیگری هم در همین حوزه از خود برجای گذاشت. به جز آثاری که خودش داشت، کتاب بهداشت در دین اسلام اثر تومانیانس را بازچاپ و منتشر کرد.

و اما در حوزه مورد بحث ما، آثار متعددی داشت و شاید بتوان گفت، منهای پاک نژاد، او بیشترین آثار را در این زمینه دارد. کتاب «دخانیات از نظر بهداشت و اسلام، زیان نوشابه های الکلی، تراش ریش از نظر بهداشت و اسلام، بهداشت صورت» از جمله این آثار است. یکی از معروف ترین آثار او در این حوزه، کتاب «تأثیر موسیقی بر روان و اعصاب» است که به طور مکرر منتشر شد. کتابی با عنوان «موسیقی و اسلام» با استفاده از نوشته های دکتر الکسیس کارل و دکتر ولف آلر در سال 1339 منتشر شده که چاپ دوم روی آن آمده است. ممکن است بخشی از آن، همان باشد که در سال 1336 منتشر شده و مشار در فهرست کتابهای چاپی از آن با عنوان تأثیر موسیقی یاد کرده است. هرچه هست، کتاب تأثیر موسیقی بر روان اعصاب در چاپ سال 1343 کتاب در 106 صفحه منتشر شده، پس از آن نیز مرتب منتشر شده و چاپ هشتم آن در سال 1353 بوده است.

اساس این بحث روشن بود. موسیقی از نظر اسلام حرام است، اما این حرمت برای چیست؟ در نگاه فقه، معمولا چرایی وجود ندارد، اما در اینجا، به دلیل آن که برخی از دوره صفوی، ملاک حرمت غنا را جنبه های لهو و لعب بودن آن دانسته و حتی موارد حرام را مربوط به مواردی می دانستند که در مجالس لهو و لعب خوانده شود، آن را عامل حرمت تلقی می کردند. در نگاه جدید، نوعی تعلیل علمی و پزشکی و روانپزشکی برای این مسأله در نظر است. این که موسیقی چه تأثیری بر روان آدمی می گذارد، و این تأثیر منفی است که سبب حرمت آن شده یا دست کم آن را توضیح می دهد. مبنای این کتاب، این است که علم حقایقی را روشن می کند، و در این زمینه، اکنون علم، ضرر و زیان موسیقی را روشن کرده است. بحث اول او در باره سلسله اعصاب آدمی و تأثیر موسیقی متفاوت، یعنی حزن انگیز و شاد، در ایجاد نوعی تعارض در روان است، امری که به گفته او، سبب سکته قلبی می شود (ص 5). از آثار موسیقی، جلب توجه غیر طبیعی است که سبب می شود تا آدمی تا حد بهت زدگی پیش برود، امری که به تدریج، یک مشکل روانی برای آدمی در پی دارد. (ص 7).از دیگر آثار منفی موسیقی، از دست دادن توانایی های فکری و امتیازهای بشری است. او با تصویری نشان داده است که در وقت شنیدن موسیقی چگونه مغز آدمی قفل می کند. از دیگر آثار آن، تضییع نیروی قضاوت است که آدمی دیگر نمی تواند اندیشه های درست از نادرست را تشخیص دهد. افسردگی، و ضعف اعصاب، پنجمین و ششمین آثار مخرب موسیقی هستند. تضییع حس باصره (ص 18 ـ 32) از آثار دیگر موسیقی بر آدمی است. تأثیرات قلبی موسیقی به عنوان هشتمین اثر منفی مورد بحث قرار گرفته است. فشار خون و نیز تحریک به خودکشی، دو اثر منفی دیگر هستند (ص 41). تهییج عشق و شکست عمر و جوانمرگی هم آثار یازدهمین و دوازدهمین منفی شنیدن موسیقی است. (ص46). وی فهرستی از نوازندگان معروف دنیا می آورد که زیر شصت سال عمر کرده اند. (ص 48 ـ 50). اتلاف وقت، و بالاتر از آن، استفاده استعمار از موسیقی برای پیشبرد اهدافش (ص 54)، از آثار منفی دیگر روی آوردن به موسیقی است. نمونه ای از اخبار تأثیر موسیقی برروی اشخاص که در روزنامه ها بوده و نیز گزارش برخی از گفتارهای دانشمندان جهان در باره موسیقی در پایان آمده است. در چاپ سال 43 تعداد قابل توجهی تقریض از چهره ها در تأیید محتوای کتاب، در آغاز و پایان این کتاب آمده است. بیشتر آنها پزشکان معروف هستند که کتاب را خوانده و در تأیید آن و در ستایش آقای عبداللهی خوروش مطالبی نوشته اند.  دکتر رحیمی، طبیب بیماری های داخلی و روانی نوشته است که موضوع بسیار قابل اهمیت و ارزنده و مطالب آن منطبق با موازین دقیق علمی و مدارک جدید پزشکی امروز است.

اخیرا چاپ دهم این کتاب در 488 صفحه (با تحقیق جدید) در سال 1394 (نشر بادران) منتشر شده است.

10.بهداشت اسلامی در نشریات دینی دیگر

زمانی که قلم های دینی در دهه بیست شمسی بکار دفاع از دین، سرعت گرفت، نوشتن در این باره در نشریات مذهبی گسترش یافت. غالب این مطالب از مطالب منتشره از دوره قبل گرفته شده و گهگاه نکات تازه ای هم در این تطبیقها داشت. آیت الله زاده تهرانی در نشریه آیین اسلام (سال 1323 شماره 17) درباره بهداشت و تطبیق مسائل اسلامی با یافته های علمی جدید، تحت عنوان «اسلام و بهداشت» انتشار می یافت. مثلا با این عنوان «بهداشت دهان و دندان و چشم و جهاز گوارش در اسلام» [آیین اسلام، 1323، 5 خرداد، شماره 11]. در یک مورد شیخ عباسعلی اسلامی با ستایش از مؤلف، نقدی نیز بر یکی از آن مقالات نگاشت. (آیین اسلام، 23 تیر 23، ص 4). یک مورد جالب در آیین اسلام، بحث بهداشت دهان و دندان در اسلام است که البته به این بهانه، مباحث دندانپزشکی در آن آمده و در قسمت های طولانی توسط دکتر محمود سیاسی نوشته شده است. (برای نمونه بنگرید: آیین اسلام، سال 1326، سال هشتم، ش 34، ص 8)

مقالاتی هم تحت عنوان «بهداشت اجتماعی در اسلام» در بیش از بیست قسمت، توسط دکتر صدرالدین نصیری نوشته شد و در این نشریه چاپ شد که از جمله مباحث آن همین بحث مطهرات در اسلام بود که مؤلف کوشیده بود به صورت علمی آنها را توجیه کند. این اثر  بعداً هم به صورت مستقل در یک کتاب به عنوان نشریه چهارم اتحادیه مسلمین منتشر شد. وی سلسله مقالاتی هم با عنوان «بهداشت اجتماعی در اسلام» نوشت که در نشریه اخگر منتشر شد. (اخگر، آذر 1328، صص 71 ـ 72). این مقالات با تفصیل بیشتر در آیین اسلام در سال 1325 منتشر شد که بیشتر آنها را می توان در نورمگز مشاهده کرد. مجموع آن در کتابی با همین عنوان  در سال 1327 منتشر شده است. این فراوانی در این دوره، نشان می دهد که در دهه بیست چه اندازه این بحث دنبال می شده است.

سید محمود زرندی که از منتقدان کسروی هم بود و کتاب چند سوال از کسروی را نوشت، به ترجمه رساله طب النبی پرداخت تا همین فضا را تقویت کند (تهران، 1328ش، سربی، 222صص.)

به طور کلی باید گفت، نشریات و مطبوعات دینی دهه بیست و پس از آن، و در این میان به خصوص نشریه آیین اسلام، بیشترین سهم را  در انتشار این قبیل معلومات داشتند و اصولا نگاه علمی به دین، آن هم در دروه نفوذ توده ای ها، یکی از بازدارنده ترین ابزارها برا ی جلوگیری از ترویج بی دینی بود.

در سالهای پیش از انقلاب، مسیر بهداشت در اسلام، امتداد داشت و در ایجاد یک تصور کلی از علم تجربی در سایه اسلام و دین، نقش مهمی ایفا کرد. در بسیاری از نشریات اسلامی، مانند آیین اسلام، دنیای اسلام، مکتب اسلام و... به طور مرتب، مقالات بلند و کوتاهی در این زمینه، منتشر می شد، چنان که کتابهایی نیز انتشار می یافت. برای نمونه می توان از  صبور اردوباری یاد کرد که یکی از حلقه های اصلی تفکر علمی کردن دین، به ویژه در بخش احکام شرعی است. وی که تحصیلات داروسازی داشت، در آثار خود بین احکام اسلامی و آنچه از دانش های روز می شناخت، نوعی تقارن پدید آورد.  کتاب هایی چون «بهداشت اسلامی یا بهداشت رایگان»، «اصول و مبانی بهداشت اسلامی»، «آئین بهزیستی اسلامی» در چهار جلد، «بررسی فراورده های الکل از نظر فقه اسلامی»، «اهمیت روزه از نظر علم روز»، «راههای مبارزه با سموم میکربی روده ها (در غرب و اسلام)»، «همخونی از نظر ژنتیک و اسلام» و «اهمیت ذبح شرعی» در آن شمار است.

nv0181606761351.png

z5Wjg1606761379.png

11.سید رضا پاک نژاد و اولین دانشگاه و آخرین پیامبر

به نظر می رسد، در دهه سی و چهل، پس از یک دوره آثار عمومی در زمینه اسلام و مسائل بهداشتی، به تدریج این مساله به حوزه دانشگاهی هم سرایت کرده است. برای مثال، رساله ای با عنوان «بهداشت در مذهب تشیع» در دانشکده داروسازی توسط شخصی به اسم دکتر سید علی اصغر حاجی سید نوشته شده است که مورد استفاده بعدی دکتر پاک نژاد قرار گرفته است. [اولین دانشگاه و آخرین پیامبر: 12/178]. اما در این زمینه خود پاک نژاد که رساله اش را در سال 1336 نوشته، یکی از پیشگامان به حساب می آید.

دکتر سید رضا پاک نژاد نمونه و نماینده دیگری از تفکر بهداشت در اسلام است که آثار فراوانی در این زمینه نگاشت و منتشر کرد. وی در سال 1303 ش در یزد به دنیا آمد، در سال 1331 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد، و در بهمن سال 1336 تز خود را با عنوان «تمام برنامه های دانشکده پزشکی در اسلام» دفاع کرد. [کتابچه پزشک نمونه شهید معظم دکتر سید رضا پاک نژاد، ص 11). از همین عنوان که بی شباهت به عنوان دفاع شده از سوی دکتر امیر اعلم در دانشگاه لیون فرانسه نیست، می توان به توجه وی به این موضوع را از دوره تحصیل دریافت. وی مجلد اول کتاب اولین دانشگاه و آخرین پیامبر در باره انگیزه نگارش این کتاب می نویسد: «همان سالهای اول طب، در فکر انتخاب موضوع رساله دکترایم بودم. چند نفر از همکارانم هم در دانشکده های پزشکی ایران و یک نفر در عراق سراغ داشتم که راجع به بهداشت و اسلام رساله گذرانده اند. در جستجوی این بودم که بدانم کسی از طب اسلامی چیزی نوشته، اطلاعی نیافتم. سرانجام گفتارهای طبی و بهداشتی پیشوایان را به عنوان رساله دکترایم انتخاب کردم. و اینک همان رساله را به نام اولین دانشگاه و آخرین پیامبر باز کرده و به نام مجموعه ای که بهداشت اسلامی یک قسمت از آن است و تقریبا شامل تمام مواد برنامه دانشکده های پزشکی روز است، تقدیم می دارم» [اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 1، ص 277). وی در باره انگیزه های خاص خود برای این کار چند نکته را یادآور شده است. پاسخ دادن به «عده ای که می گویند علم جایی برای دین باقی نگذاشته ... خواستم نشان دهم که معلومات اندک من توانست برای طرد این عقیده جولان دهد». دیگر این که «خواستم نشان بدهم که اسلام از هر رشته دانشی بدست داده است». «خواستم علاقه اسلام را برای بهبود وضع مردم بویژه توجه خاصش را به سلامت بودن آنها بیان دارم». هدف «بیان مطالبی است که هنوز در طب از صورت نظریه و فرضیه خارج نشده است و اظهار آنچه اسلام بالصراحه آن را تأیید می کند تا باشد فردا اعجاز اسلام چشمهایی را روشن و دیدگانی را از تعجب باز نماید». به گفته وی «اگر مجلات طبی امروز را از یک طرف با نوشته های یک قرن پیش، و از طرف دیگر با چهارده قرن قبل، یعنی صدر اسلام مقایسه نمایند خواهند دید طب کنونی با مطالب طبی عصر اسلام نزدیکی بیشتری بهم دارند تا مطالب یک قرن قبل». «کسی که این مجموعه را می خواند، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، اعتراف خواهد کرد که لااقل دنیای مردم به واسطه رعایت دستورات طبی و بهداشتی اسلام، آباد خواهد بود». وی از کسانی در شگفت است که «هزاران خبر و حدیث و آیه راجع به علوم طبیعی در اسلام سراغ دارند، و می گویند اسلام را با مسائل غیر دینی چکار!». مرحوم پاک نژاد با استناد به گفته های برنارد شو در باره اسلام، آینده نزدیک را از اسلام می داند و گویی این متون را نیز در این راستا ارزیابی می نماید. [اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 1، صص 277 ـ 279 «یزد، 1361»]. مجلد اول کتاب، شامل چند بحث است: قسمت اول اهمیت و ارزش علوم طبیعی نزد اسلام، قسمت دوم: میکرب شناسی که ضمن آن مباحثی از این قبیل دارد: اشاره اسلام به گردش خون، اسلام به وضوح میکروبها را نشان می دهد، معجزه اسلام در باره سرایت جذام و...، قسمت سوم: بیولوژی، شامل بحث هایی است که البته فقط شامل این عنوان نیست بلکه برخی مباحث نجومی هم در اینجا آمده: اسلام و کهکشانها، خبر اسلام به وجود سیارات نه گانه، اسلام زمین را متحرک می دانست، اعجاز قرآن در مورد اشاره به حیواناتی که به تدریج تکامل می یافتند، ژنتیک و علم وراثت در اسلام، و... قسمت چهارم: اسلام و جنین شناسی که بیشتر آنها بحث های علمی روز به زبان عامیانه است و گهگاه اشاره ای به آیه ای هم دارد. مجلد سوم این کتاب شامل دو بخش «بهداشت تغذیه در اسلام» و «فلسفه روزه» است. کتاب چنان که اشاره شد، آمیخته ای از مسائل علمی مطابق فهم مولف و نکاتی است که وی به عنوان اسلام یا عادات محلی و سنتی در این باره بیان می کند. برای نمونه، در بخش بهداشت، بحثی با عنوان «با چه باید خورد» دارند که در آن از کار متجددان برای خوردن با کارد و چنگال انتقاد کرده دلایلی برای این امر بیان می کنند. وی از این که «مسلمین آمدند، و با قبول ذلت غرب زدگی این گونه وانمود کردند که با دست خوردن عیب و جهل است، و با کارد و چنگال خوردن تجدد و تمدن، با دست خوردن توحش و عقب افتادگی و با قاشق علم و پیشرفت» شگفت زده است (اولین دانشگاه، 3/201 «یزد، 1361»). گفتمان غالب بر این بخشها، گریز از غرب زدگی و متهم کردن مخالفان خود به این امر است. در همین مورد، می گوید: اگر دلیل با چنگال خوردن با استحکام تقلید از غرب است، در آنجا ارزش یک اتومبیل بر یک کودک بیشتر است (همان، ص 202). وی سپس شرحی در باره لزوم خوردن غذا با دست، با بیان مسائل مربوط به پوست کف دست و جز آن بیان می کند و این بحث صفحات طولانی ادامه می یابد تا ثابت شود خوردن با دست، بهتر از خوردن با چنگال و قاشق است. طبعا با دستی که شستشو شده باشد، ناخنش گرفته شده باشد و نکات بهداشتی دیگر رعایت شده باشد. وی به این اشکال احتمالی بر خود هم جواب می دهد که «ما کجاییم و دیگران کجا، آنها به کره ماه می روند، و ما بر سر این که آیا باید با دست غذا خورد یا با قاشق، در اختلاف و نزاعیم؟» (اولین دانشگاه: 3/233). باقی مجلدات هم به همین ترتیب دیگر مسائل بهداشتی است.چهارم تغذیه، ششم و هفتم شیر و خرما، هشتم گوشت، نهم «کلیه غذاهایی که فقط نامشان در قرآن بدون توضیح و تعریف آمده، دهم: غذاهایی که فقط نامشان در اخبار و احادیث دیده می شود، دوازدهم «بهداشت دندان»، سیزدهم ازاله مو «تنویر»، تیمم و خضاب و ...، چهاردهم ورزش، پانزدهم «بهتر نشستن و ایستادن و بهداشت آنها به علاوه بهداشت گوش و بینی، شانزدهم بهداشت چشم، دست و پا و ناخن و...، هفدهم بهداشت خوابیدن، هیجدهم بهداشت لباس، نوزدهم و بیستم هم حجاب و لباس.

 

ادامه این مباحث پس از انقلاب

به نظر می رسد، دایره بحث از «بهداشت در اسلام» در آثار پاک نژاد به نوعی ما را به علم دینی و بسط آن در دایره ای بسیار فراگیرتر از آنچه تا آن زمان مطرح شده بود، می کشاند. به عبارت دیگر، باید گفت او مبدع نوعی نگاه تمدن اسلامی در همه عرصه ها و علوم، نه فقط علوم دینی و انسانی که علوم طبیعی هم هست. بنابرین از این جهت، بر برخی دیگر از افراد مقدم هستند. مهم نوع استدلالها نیست، بلکه نوع نگاه است که هرچند نمونه های آن در موارد مختلف در ادبیات مکتب اسلامی دیده می شود، اما متمرکز شدن روی آنها، ارائه تحلیل های علمی و ذهنی و متصل کردنشان به یکدیگر، کاری است که پاک نژاد انجام داده است. بحث ایشان، علاوه بر جنبه هایی که دیگران در نظر داشتند، نشان دادن این که اسلام خرافه نیست، یا حتی معجزه بودن این قبیل اخبار، جنبه تمدنی و اثباتی آنهاست. وصل کردن آن به بحث غرب زدگی و روشنفکری امری که پس از انقلاب هم خیلی جدی تر مطرح شد، مفهومی از تمدن اسلامی را پدید آورد که لازمه آن همین قبیل نوشته ها بود. با نفی بیشتر غرب، که در ادبیات سید قطب و بسیاری دیگر بود، نیاز به کاری اثباتی وجود داشت که در ایران، بخشی در چهارچوب همین تفکر اولین دانشگاه و آخرین پیامبر در بیست جلد ارائه شده است. باز هم تأکید می کنم که بحث سر قوت و ضعف استدلالها و اصولا درستی و نادرستی نیست، مهم طرح این ایده است با صورت بندی جدید است. جالب است بدانیم بحثی با این وسعت از نظر پاک نژاد به هیچ روی مورد توجه افرادی مانند مرحوم مطهری قرار نگرفته و جایی از آنها بحث نکرده است. این به رغم جذابیتی است که این بحث ها می توانسته داشته باشد و معنایش این است که مطهری به این سبک تفکر اسلامی علاقه ای نداشته است. در کنار اینها، افرادی مانند آقای بی آزار شیرازی از علاقه مندان به این مباحث بود و یکی از نخستین کارهای پس از انقلاب کنگره بین المللی تاریخ پزشکی بود که ایشان هم تأثیر طب القرآن در پزشکی اسلامی را نوشت (تهران، 1371). آثار دیگر ایشان هم به نوعی مروج این ایده بود که اسلام در علوم طبیعی دستی دارد.

تا آنجا که به خود بحث بهداشت بر می گردد، آثار دیگری هم همان زمان و بعد از آن و حتی تاکنون انتشار یافته است. کتاب «آب و بهداشت در اسلام» از عباسعلی محمودی (تهران، 1370) یک نمونه از این دست است. «تغذیه از دیدگاه اسلام و دانش پزشکی» از حسین فتاحی معصوم» نمونه ای دیگر از این دست آثار است (مشهد، 1383).

به نظر می رسد باید داستان اخلاق پزشکی را که شامل فقه پزشکی هم می شود، از این مبحث جدا کرد، زیرا در اصل آن مسأله در حیطه بحث حقوق و علم پزشکی است و ارتباطی با موضوع بحث ما ندارد. در این زمینه کتاب «تاریخ و اخلاق پزشکی در اسلام و ایران» از مهدی محقق (تهران، 1374)  قابل مراجعه است. اکنون نمی دانم کتاب دیگر ایشان با عنوان «جنبه هایی از علم پزشکی در اسلام» مربوط به تاریخ تمدن و بحث پزشکی در اسلام است یا چیزی دیگر. اما به طور کل توجه داریم که تاریخ پزشکی در اسلام یا تمدن اسلامی نیز، مربوط به سیر دانش پزشکی در دنیای اسلام است، و اصولا ربطی به اسلام ندارد، مگر آن که نویسندگان آن، با این ایده سراغ تاریخ رفته باشند.

پس از انقلاب هم این مسیر ادامه یافت. این تداوم، بخشی در پدید آمدن طب دینی و سنتی بود که به تدریج توسعه یافت، بخشی هم تحقیقاتی بود که در زمینه های تازه ای که علوم انسانی و تربیتی پدید آورده بودند، دنبال نظریات تازه بود. برای مثال، زمانی که بحث های روانشناسی مطرح می شد، بلافاصله کسانی بحث از بهداشت روانی در اسلام می کردند. برای مثال می توان به مقاله «نگاهی اجمالی به مبانی و فلسفه بهداشت روانی در اسلام» یاد کرد که سال 1378 در مجله علوم اجتماعی و انسانی شیراز (ش 29) منتشر شده است. از این دست مقالات، البته فراوان است. نمونه دیگر مقاله ای با عنوان «دین و بهداشت روان» از ابوالفضل ساجدی است که در مجله روانشناسی و دین (تابستان 1387) منتشر شده است. البته نگارش به سبک دهه بیست هم باز در نشریات دوره پس از انقلاب، به فراوانی دیده می شود.

اکنون تقریب دو دهه است که بحث طب سنتی به عنوان طب اسلامی طرح شده و در صورت های مختلف، به صورت معتدل یا افراطی، یک نظام پزشکی در عرض دانش پزشکی و حتی با انتقاد شدید از آن را عرضه می کند. از دید تاریخی، تلاش می کند تمدن پزشکی اسلام، منبعث از آموزه های دینی باشد، و از نظر حالی هم، درمانهای خاصی را که به گفته آنها، برگرفته از احادیث و اخبار است ارائه می دهد. طبعا مخالفانی هم دارد. بررسی سیر این بحث، نیازمند گفتار دیگری است و هدف فقط آن بود تا ریشه های تاریخی و فکری این بحث در حد متون در دسترس روشن شود.

1.داستان خزینه و دوش در ادبیات بهداشتی ـ دینی معاصر

در آستانه اصلاحات بهداشتی در ایران از دوره ناصری به این سمت، یکی از کانون های مورد بحث، حمام ها بود. این امر، هم شامل، منابع تأمین آب آنها می شد و هم از نظر استفاده از داخل حمام و نیز فاضلاب آن، مورد بحث بود. ناگفته پیداست که وجود حمام در ایران دوره قاجاری، و حتی پیش از آن، یکی از مهم ترین امتیازات بهداشتی در ایران به شمار می آمده است. در این زمینه، بسیاری از سفرنامه نویسان خارجی، از جمله ادوارد پولاک (ایران، سرزمین و مردم آن، ص 247) نکات جالبی را گوشزد کرد، و از توجه مردم ایران به استحمام، ستایش کرده اند. راوندی در تاریخ اجتماعی ایران، گزارش های متعددی در باره حمام های ایرانی، زیبایی آنها و ویژگی هایشان آورده است (تاریخ اجتماعی ایران: 5/493 ـ 513). یک حمام خوب در ادبیات قاجاری آن است که بزرگ، زیبا و همراه با آب های تازه ای باشد که لااقل هر چند روز در خزینه وارد می شود. در حالی که یک حمام بد، حمامی کثیف و تنگ و تعویض نشدن آب آن برای مدت طولانی بوده است.

این وضعیت، تا پیش از آغاز عصر جدید و ورود مفاهیم تازه در امر بهداشت و حفظ الصحه بود، اما به تدریج مسأله، جنبه های دیگری یافت که محل تأمل شد.

مسأله بهداشت آب، به طور کلی در دوره قاجاریه، بر اساس نظریات جدید پزشکی، مورد توجه قرار گرفت. تجربه حمام های خوب برای ایرانیان مسافر به تفلیس و یا استانبول شناخته شده بود و زمانی آخوند زاده در آثارش، از «ناپاکی حمام های ایران» سخن رانده بود (از صبا تا نیما: 1/349). این تجربه ها به تدریج به ایران رسید و در ادبیات ایرانی ها نیز وارد گردید. عنوان «حمام دوش» به جای «حمام خزینه» یا در کنار آن بکار رفته و گفته شده است «کلنل سمینو، اولین کسی است که برای نخستین بار، حمام دوش را به ایران آورده است، چنان که حمام دوش سمینو واقع در خیابان لختی سابق «اکباتان حالیه» تا مدتی پیش معروف بوده است» (مجله یادگار، سال پنجم، شماره 3 ـ 4، ص 34). گویا خیابان لختی اکنون سعدی و اکباتان هم در گذشته «نیل خانه» بوده است.

در میان پزشکان و در خصوص آب آلوده، بیشترین اطلاعات را دکتر امیر اعلم در رساله حفظ الصحه خود در اواخر دوره قاجار بدست داده که متن آن را در همین کتاب ملاحظه خواهید کرد. با ورود به دوره پهلوی، این بحث دنبال شد، و در این زمینه، تلاش می شد تا ریشه بیماری های واگیر دار که اکنون روشن شده بود آب های آلوده نقش مهمی در آن دارد، خشکانده شود. مسأله مذکور، در زمینه حمام ها و وضع بهداشتی آنها، به عنوان جایی که مردم به طور مرتب به آنجا رفت و آمد دارند و همواره بیم سرایت این بیماری ها، بویژه سوزاک و سفلیس و نیز کچلی و دیگر آلودگی های پوستی بود، به صورت جدی تر دنبال شد. شرحی از وضعیت بد حمام های این دوره را با ارائه چند ارجاع از منابع دیگر، در مقاله «بهداشت عمومی در ایران عصر قاجار از دید سیاحان خارجی» (فصل نامه تاریخ پزشکی، سال 6 ، ش 18، بهار 1393، ص 48 ـ 50) می توان ملاحظه کرد (بنگرید: طهران قدیم، شهری، تهران، 1383، صص 345 ـ 482).

به نظر می رسد، به تدریج، دستگاه بهداشت این دوره، به این نتیجه رسید تا به مسأله خزینه ها به عنوان منبع عفونت و بیماری های مسری رسیدگی کند، جایی که به صورت یک حوض بزرگ، محل آب گرم در حمام بود (شبیه جکوزی فعلی) و افراد از آن برای شستشوی بدن در وقت ورود و خروج و نیز غسل ارتماسی استفاده می کردند. آب خزینه، می توانست با وجود ورودی و خروجی منظم، قدری بهداشتی باشد، اما در بسیاری از حمام ها، به دلیل هزینه بر بودن گرم شدن آن، و یا کم آبی و نیز پایین بودن تکنیک انتقال آب از طریق لوله، و دلایل دیگر، در این زمینه سستی صورت می گرفت و اغلب آلوده بود. همین امر سروصدای اهالی بهداشت جدید را درآورد، در حالی که در فکر سنتی اهمیتی نداشت.

از اواخر دوره رضاشاه، سختگیری در این زمینه آغاز شد، اما به دلیل نبودن جایگزین و امکانات کافی، و نیز مخالفت های محلی، با کندی پیش رفت. بدین ترتیب، دستور داده شد، خزینه ها بسته شده، و به جای آنها، دوش تعبیه شود.

در حال حاضر، تعداد زیادی گزارش در باره تاریخچه خزینه ها، و نیز مقالاتی در باره وضع بهداشت در دوره قاجاری و نیز تلاش هایی که در زمینه مبارزه با خزینه از سوی دولت صورت گرفته، در اختیار است و نیازی به تکرار آنها در اینجا نیست. آقای فلور، در کتاب سلامت مردم ایران در دوره قاجار، ذیل عنوان «بهداشت عمومی» اشارات مختصری به وضع حمام ها دارد (صص 72 ـ 78 ، بوشهر 1386). روشن است که در آن دوره، اهمیت زیادی به وضع حمام ها داده نشده، و این ماجرا، بیشتر در دوره پهلوی، مد نظر نهادهای حفظ الصحه ای یا همان بهداشت عمومی قرار گرفت.

ماجرای خزینه ها، در برخی از شهرها به صورت خود جوش و در برخی دیگر با دستور دولت و دخالت بلدیه ها، از حوالی سالهای 1307 به بعد، به تدریج مطرح شد و سال به سال بر جدیت در این کار افزوده می شد.  در برخی از شهرها، حتی از سالها پیش از آن انتقادهایی به حمام های عمومی بوده است.

در اصفهان، حمام شیخ بهایی یکی از پراستفاده ترین حمام ها بود و زمانی شایع شده بود که هر کسی از آب خزینه آن بخورد، شفا می یابد. این امر مورد تمسخر مکرم، شاعر اصفهانی قرار گرفت و در باره آن اشعاری سرود. (دیوان مکرم، اصفهان، چاپ سوم، ص 310 ـ 311). وقتی میرزا علی محمد باب به اصفهان آمد، در حالی که معتمد الدوله گرجی حاکم شهر حامی او بود و هنوز قصه او آشکارا محل اعتراض نشده بود، او به حمام شیخ بهایی وارد شد و عده ای از مردم آب خزانه حمام را که او رفته بود، برای شفا استفاده کردند (تاریخ اجتماعی ایران، راوندی، 9/460). در حوالی مشروطه، انتقاد از حمام خزینه بالا گرفته بود. سید جمال واعظ، از واعظان دوره مشروطه هم اعتراضی نسبت به کثیف بودن آب خزانه ها نقل شده است: او در یک سخنرانی گفته بود: حمام های صحیح مال اغیناست، آب های ما فقرا را می بینید؟ اگر تجزیه کنید، نصف آب کثافت است، حمام های ما را همه می بینید. یک نفر نیست به این حمامی بگوید که اقلا دو ماه یک مرتبه آب خزانه را عوض کن». (تاریخ اجتماعی ایران، راوندی: 5/512).

عبدالمهدی رجایی مقاله ای با عنوان «بهداشت عمومی در دوره معاصر و نقش شهرداریها «مطالعه موردی اصفهان» نوشته، و بسیاری از نکات را در این باره از مآخذ مربوطه آورده است (پژوهش نامه تاریخ اجتماعی و اقتصادی، بهار و تابستان 1393، سال سوم، شماره اول، صص 47 ـ 71). یکی از نخستین موارد اعتراض به آب خزینه ها، توسط میرزا تقی خان حکیم باشی، پزشک و فارغ التحصیل دارالفنون در دوره قاجاری بود (همان، ص 48، از فرهنگ اصفهان، 26 صفر 1298ق، ص 2). در مطبوعات دوره مشروطه و حتی صحبت های مطرح شده در انجمن مقدس ملی اصفهان در ربیع الاول 1325ق از مسدود شدن حمام های آلوده بحث شده است. (همان، ص 54).گزارشهای مقاله «بهداشت عمومی» در گردآوری مطالبی در نقد خزینه ها، از اوائل دوره پهلوی، فراوان است.

یک مشکل ویژه در اصفهان چنان که اشارت رفت، در خصوص حمام شیخ بهایی بود که به گزارش یادداشت هایی که در روزنامه اخگر آمده، همراه با باورهای خرافی در باره شفاآمیز بودن آنها بود (همان مقاله، ص 53). این مشکل، در اصفهان، حتی تا سالها بعد، یعنی سال 1327 ش هم ادامه داشت. گزارش های دیگر نشان می دهد، از حوالی سال 1307 حمام های دوش دار هم بوده و البته اغلب، اینها در کنار خزینه بوده است. حرکت جدی در این زمینه در اصفهان، از سال 1311 آغاز شده است. (روزنامه اخگر، 26 خرداد 1311، ص 4). بر اساس داده های مقاله یاد شده، جسته گریخته اعتراضاتی هم می شد که «غسل در زیر دوش درست نیست و باید در خزینه صورت گیرد». (از مکتب خانه تا دانشگاه اصفهان، عباس ادیب، ص 110. در مقاله مزبور نمونه دینی ـ شرعی دیگری در مخالفت دیده نشد). این اقدام با سرعت پیگیری شده و حمام های اصفهان تا 1313 دوش دار شده اند. بیشتر این اطلاعات در روزنامه اخگر ثبت شده است. (برای نمونه بنگرید: اخگر، 1315، 18 آبان، ص 2).

از گزارشهای مربوط به اصفهان، چنین بدست می آید که بیش از همه، حمّامی ها با این امر مخالفت داشته اند و بسا از وجه دینی هم استفاده کرده اند. وجه مخالفت نیز می توانست مربوط به مخارج این کار باشد. نکته دیگر، اصرار برخی از مراجعین، در استفاده از خزینه بود که سبب می شد، پنهانی، حمامی ها، در خزینه را که گاه قفل آهنین هم داشت، باز کنند (همان مقاله، ص 61). منازعات پس از شهریور 1320 در باره خزینه، خود حکایت طولانی دیگری است که اسناد و گزارش های آن در مقاله یادشده آمده است.

در این زمینه، اسنادی در باره شهرهای دیگر هم وجود دارد. اصولا کار خزینه ها، توسط بلدیه ها که این زمان به شهرداری تغییر نام داده بود، دنبال می شد. نمونه ای از آن را که در باره خرم آباد است، نقل می کنیم:

در کتاب سرگذشت خرم آباد (فرید قاسمی، تهران، 1394) ص 444 ـ 445: روزنامه های سال 1318 آمده: به قرار اطلاع شهرداری خرم آباد تصمیم گرفته است هرچه زودتر حمام های عمومی را به دوش مبدل نماید، و به همین منظور به مالکین و مستاجرین حمام ها ابلاغ شده است که برای این منظور و مذاکرات لازم در اداره شهرداری حاضر شده و پس از اتخاذ تصمیم شروع به این کار نمایند. روز اول فروردین تمام گرمابه ها از طرف شهرداری بسته شد که تبدیل به دوش نمایند، ولی چون وسایل لازمه لوله کشی در خرم آباد یافت نمی شد، و بایستی از اهواز یا تهران وارد شود، پس از تعهد و التزام قرار شد که وسایل لوله کشی را هر چه زودتر تهیه نمایند. در سال 1318 دولت استحمام در خزینه را ممنوع کرد، و پس از چندی 10 دوش جایگزین خزینه شد و راه حمام را به مسجد مجاور بستند، و محل اقامه نماز را با سجاده و مهر سنگی در بینه ساختند.

در همان منبع (سرگذشت خرم آباد، ص 448) آمده است: نخستین کسی که حمام خانگی را باب کرد آیت الله روح الله کمالوند بود. پس از او متمکنین به تقلید از ایشان به مرور حمام خانگی ساختند و دهه چهل ساخت حمام خانگی عمومیت پیدا کرد.

در این زمینه گزارش های مشابهی در باره بسیاری از شهرهای ایران در دست است. در باره گیلان هم نوشته شده است: در سال 1335 بقایای حکام های خزینه دار یکی بعد از دیگری توسط واحد مهندسی بهداشت اداره بهداشت یکم (گیلان) تعطیل و یا تبدیل به حمام های عمومی دوش دار بهداشتی گردید (کتاب گیلان: «تهران، 1374» 3/582). به نظر می رسد، از سالهای 1310 به بعد، و شاید حتی پیش از آن، تلاشهایی در این زمینه برای تحریک دولت به اقدام علیه خزینه ها صورت می گرفته است. در باره بوشهر، در گزارشی در باره اقداماتی که برای سلامت مردم لازم است، چنین آمده: حمام های شهر است که آب خزانه آنها سه ماه یک مرتبه عوض نمی شود، وقتی که در آب خزانه می روی، بوی تعفن از آب آن احساس خواهید کرد، و هر اشخاصی که مبتلا به مرض مسری هستند، بدون مانع در آن حمام ها داخل می شوند، و کسی جلوگیری نمی نماید... همین حمام های حالیه به صاحبانشان امر نمود که دوشی نمایند، جزئی مخارجی نیز بر می دارد و در هر حمام یک خزانه هم به قرار امروز باقی بگذارند برای غسل که مردم از خطر ایمن باشند (گزیده مقالات و اخبار روزنامه های مهم در باره خلیج فارس «تهران، 1387»، ص 507). این عبارت هم به نوعی نشان می دهد که مردم ترجیح می داده اند، غسل در خزینه باشد نه زیر دوش.

در سالهای اخیر، کار مخالفت با تخریب خزینه ها، به متدینین نسبت داده شده است، در حالی که در شرح حال شماری از علمایی که کارهای مردمی مانند ساختن مسجد و حمام داشتند، از فعالیت آنها برای تأسیس حمام های بهداشتی که مقصود حمام های دوش دار است، یاد شده است. برای مثال از دو نمونه اینها می توان در گنجینه دانشمندان: 3/318، 5/300 یاد کرد.

 

  1. ابعاد شرعی و توضیح المسائلی بحث خزینه و دوش

آنچه به بحث ما مربوط می شود، روشن کردن، مواضع علما در قبال این تحول است. زمینه این بحث به مقابله سنت گرایی با تجدد باز می گردد که در بسیاری از زمینه ها خود را نشان داده است. جوامع سنتی، فارغ از دین و آیین، در برابر تغییرات مقاومت کرده و حتی تا به امروز نیز، این امر به صورت یکی بحث مهم در تغییرات اجتماعی مطرح است. این چالش، ممکن است به نام هویت ملی، ارزش های قومی، یا ارزشهای دینی باشد و پدیده شگفتی هم نیست. مهم گرایش این جوامع به حفظ سرمایه های ملی است که می تواند در مسیر غلط یا درست تفسیر و توجیه شود. در جامعه ایران هم این وضعیت وجود داشت، گرچه حضور فقه در کنار سنت های محلی، همواره، می توانسته کفه ترازو را به نفع تغییر آماده کند، گرچه گاه، عکس آن هم اتفاق می افتاده است.

آنچه از مجموعه شواهد تاریخی در این باره در دست است، بخشی در باره مدارس جدید، و شماری هم در باره دیگر مظاهر تمدن است که از پیش از مشروطه آغاز شد و بویژه در دوره رضاشاه به صورت جدی تر مطرح شد. این مخالفت ها، در مواردی، در شرایط سیاسی خاصی هم قرار می گرفت که سبب می شد فارغ از جنبه های مذهبی یا هویتی، به ابزاری برای مبارزه سیاسی با حکومت هم باشد. در دوره رضاشاه، این مسأله بروز بیشتری داشت و این به دلیل، محور شدن مجادله میان روحانیون و دولت رضاشاه بود که عامل اصلی آن هم، اصرار دولت در حذف روحانیون از صحنه تصمیم گیری های اجتماعی بود. به هر  حال، داستان خزینه و حمام هم، کما بیش در این مسیر قرار گرفت، هرچند اهمیت آن در مقایسه با آنچه در باره مدارس جدیده بود، بسیار بسیار اندک بود.

و اما در خصوص این بحث، ادعا شده است که نسبت به تغییر خزینه به دوش، موضعگیری روحانیون منفی بوده است. برای این مسأله باید شرح کوتاهی بدست دهیم.

به طور کلی باید گفت، مباحث فقهی مربوط به نجاسات و طهارت، و آنچه که به آب و غسل و وضو مربوط می شود، در اغلب رساله های علمیه بر اساس معیارهای شرعی مطرح بوده است. این معیار، تمرکز روی نجاست و پاکی دارد، و طبیعی است که بحث آلودگی و  عفونت، آنچه عامل بیماری شناخته می شود، مساوی با نجاست نبوده است. از نظر شرعی، اگر آب کری، با رسیدن نجاست، گرفتار تغییر رنگ یا بو یا طعم شود، نجس خواهد شد [جزئیات مسائل آن را در رساله ها بنگرید]. جدای از این مورد، این که آب خزینه یا موارد مشابه، متعفن به نظر آید یا از نظر بهداشتی آلوده باشد، اگر با شرایط فقهی منطبق باشد، یعنی آب کر باشد، یا به کر وصل شود، نجس نخواهد بود. البته چنان که آشکار است در مواردی،  احکام شرعی و عرف متجددانه بهداشتی بر یکدیگر منطبق می شده است، اما قاعده بر این نبوده است.

یادداشتی از صفر سال 1304 در فرهنگ اصفهان، سعی می کند بگوید: «هرگاه از روی انصاف ملاحظه کنیم، آب حمام ها، غالبا نه رنگ طبیعی، و نه بوی طبیعی، و نه طعم طبیعی دارند. در این صورت یقین است که موافق تعیین شرع مطاع نیست، و هیچ وقت رؤسای ملت محمدیه و اثناعشریه، این چنین آبی را در استعمال، صحه نخواهد گذاشت». (به نقل از: بهداشت عمومی در دوره معاصر، ص 50). ناگفته پیداست که نجاست چنین آبی، تنها در صورت اتصال نجاست با آن، همزمان با تغییر رنگ و .... محل توافق است نه بیشتر.

شاید منظم ترین فعالیت علمی برای انطباق طهارت شرعی و بهداشت جدید، بر محور عفونت و رابطه آن با نجاست، کاری باشد که مرحوم بازرگان در کتاب مطهرات در اسلام انجام داد. نیز بی مناسبت نیست اشاره کنیم، در ادبیات دینی ـ سیاسی دوره مشروطه، به تدریج مفاهیم دینی، در سایه تجدد، معنای خود را عوض می کردند. یک بار، سید جمال واعظ، روی منبر، در باره احکام نجاسات گفت: «اول نجاسات ظلم است». (شهید آزادی سید جمال واعظ اصفهانی، «تهران، 1347» ص 229). این گرچه معنای استعاری داشت، اما نشان از تغییری داشت که در این مفاهیم پدید می آمد.

یکی از محور های مستقل بحث، کر بودن است که طبعا از نظر علم جدید، اهمیتی به آن داده نمی شود، در حالی که فقه آب، از نظر طهارت و نجاست، متمرکز روی کر بودن و عکس آن، قلیل بودن آب، احکام ویژه خود را دارد. در واقع، ازاله نجاست از بدن یا لباس، با آب قلیل، دشوارتر از آب کر و جاری است، و کر بودن نقش مهمی در توجیه شرعی از تطهیر دارد.

نکته دیگری که باید توجه داشت این است که وقتی در کتابهای فقهی، از احکام نجاست و طهارت بحث می شود، به صورت قاعده، حکم کلی بیان شده و از مصادیق بحثی نمی شود. این که مثلا غسل ارتماسی چگونه است، بحث می شود، اما این که باید در خزینه باشد، یا چشمه، یا دریا یا رودخانه، سخنی به میان نمی آید. با این حال، از آنجایی که از قدیم، بخشی از مسائل رساله های عملیه با استفتاء از موارد خاص سوال می شده و شکل می گرفته، گاه و بیگاه، نامی از این موارد در رساله ها دیده می شود.

برای مثال، تعریف کر بودن آب خزینه، جهت تطهیر، می توانسته مورد سوال باشد و در رساله های عملیه وارد شود. از این رو، نامی از خزینه در رساله های عملیه و استفتاءآت وجود داشته و این هم به اعتبار کر بودن برای تطهیر از نجاست یا برای  غسل ارتماسی در آن بوده است. خزینه به دلیل بزرگی، و داشتن آب کر، و قرار گرفتنش در حمام جایی که مردم هم برای نظافت و هم تطهیر می روند، یک مورد ویژه برای تطهیر به حساب می آمده است.

در مجمع  الرسائل با حواشی صاحب جواهر آمده است: آب جارى در اثر ملاقات با نجاست نجس نمى‌شود مگر آنكه رنگ يا طعم يا بوى آن به سبب نجاست متغيّر شود، چه به مقدار كر باشد و چه نباشد، و حوضهاى كوچك حمّام كه متّصل به خزينه مى‌باشند كه در عراق و حجاز متعارف مى‌باشد، در پاك نمودن و نجس نشدن بمجرد رسيدن نجاست به آنها، در حكم آب جارى مى‌باشند، به شرط آنكه به خزينه متّصل باشند، و آبى كه در خزينه است به مقدار كر باشد، ليكن در صورت تغيّر آب حوض، در طهارت آن، شرط است كه آب خزينه بعد از بر طرف شدن تغيّر، به مقدار كر باشد، و در آنچه ذكر شد، فرقى ميان حمّام و غير حمّام نيست (مجمع الرسائل، ص 26، قم، 1415) مشابه همین مورد در «مجمع المسائل» (ص 11) مرحوم میرزا حسن شیرازی هم آمده است.

برای مثال، در یک متن رساله ای به صورت متن و سوال و جواب از رساله های عملیه چند مرجع تقلید، از جمله آقا سید محمدتقی شیرازی، شیخ عبدالکریم حائری، سید ابوالحسن اصفهانی و آقا سید محمد فیروزآبادی آمده است: بدن تماما یا بعض بدن، هرگاه نجس باشد، و داخل در آب کر مثل خزینه یا جاری مثل چشمه شود، بعد از ازاله نجاست، بیرون آمدن از آب می خواهد یا نه؟ جواب: احوط رعایت تعدد است... (تهران، کتابخانه علمی، 1341ق).

در باره آلودگی آب کر، می دانیم که در فقه، نظر مشخصی جز این که از نجاست منجر به تغییر رنگ، بو یا طعم باشد [تعفن عادی جزو اینها نیست]، یا تبدیل به آب مضاف شود، وجود ندارد. یعنی تنها در این دو صورت است که به دلیل «نجاست» یا «مضاف» بودن، از حالت آب مطلق پاک خارج می شود. در رساله شیخ مرتضی انصاری  (چاپ سنگی، 1291ق، ص 5) به صراحت آمده است: آب کر که متعفن شده ، بغیر نجاست، نجس نمی شود». همچنین در مجمع المسائل از میرزای شیرازی آمده است: آب کر که متعفن شده بغیر نجاست، به مقالات نجاست، نجس نمی شود و پاک کننده هم هست. (مجمع المسائل، ص 19). ایضا در رساله شیخ مرتضی انصاری (و همراه رساله آقا سید محمد تقی شیرازی، چاپ 1326ق، ص 22) و نیز رساله آقا سید محمد کاظم طباطبائی آمده است: آب حوض یا خزینه که در آن استنجا کنند، از غساله استنجا حساب نمی شود (رساله آقا سید محمد کاظم طباطبائی، چاپ 1321ق، ص 25)

نمونه ای دیگر در یاد از خزینه در رساله های عملیه دوره قاجاری مطلبی است که در مجمع المسائل میرزای شیرازی به عنوان سؤال و جواب آمده است: «سوال: در غالب بلاد که حمامها، آب چاه است، در سر چاه حوض دارند و کر است،و از آن حوض، آب به تدریج داخل خزینه می شود، نه به یک دفعه، اگرخزینه نجس باشد، پاک می شود یا نه؟ جواب: با استواء سطح با صدق وحدت و امتزاج پاک می شود. سوال: در بلدی بعضی حمامها دهن شیر دارد، از دهان شیر آب می ریزد به زمین نجس، ولی بدهان شیر متصل است. آب جمع شده، پاک است یا نه. جواب: پاک است مادامی که متصل است. سؤال: در غالب بلاد در سر حمام آب بر پای مردم می ریزند، از دلوچه، به جهت تطهیر، و متعاقب سه دفعه می ریزند، اما آن قدر صبر نمی کنند، هر دفعه که می ریزند غساله منفصل شود. آیا پاک است یا نه؟ جواب: خلاف احتیاط است، البته دو دفعه کفایت می کند با فاصله فی الجمله» (مجمع المسائل، ص 23، مجمع الرسائل، با حواشی صاحب جواهر، ص 73). شیر آب به احتمال در آن وقت در عراق موجود بوده و به عربی آن را «انبوب الماء» می گفتند.

چنان که اشاره شد، اینها به دلیل وجهی از خزینه بوده که مثلا در کر بودن از نظر اتصال با خزینه بزرگتر مطرح بوده است. اهمیت آن هم، بیش از همه برای تطهیر بوده است نه تعفن عادی یا آلودگی به میکروب. در واقع، کسی که بدنش به نوع نجس شده، وقتی در آب کر وارد شود، طاهر می شود. اما این طور نیست که همه چیز منحصر به خزینه باشد. مثالهایی در باره آب چشمه یا رودخانه یا دریا هم هست. برای مثال در رساله آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی آمده است: جایز است غسل کردن زیر باران یا ناودان به نحول ترتیب نه به ارتماس ((صراط النجات ترجمه وسیله النجات: 1/27 تهران، کتابفروشی اسلامیه). این را می شود دلیل گرفت که برای آنها اهمیتی نداشته است که شخص زیر دوشی که مثل ناودان است وضو بگیرد یا در خزینه غسل کند.

داستان خزینه و مبارزه با آن از طرف دولت، از اواخر دوره رضاشاه مطرح شده، و بنابر این، اگر مخالفتی در رساله های عملیه با این اقدام باشد، می بایست در رساله هایی که پس از این نوشته شده آمده باشد. تا آنجا که جستجو شد، هیچ مخالفتی در باره دوش، در رساله های عملیه این دوره، وجود ندارد، گرچه مثلا در باره این که آب جاری بر آب دوش صدق می شود یا مثلا آب قلیل است، اشاراتی دیده می شود. طبیعی است که آب قلیل هم با شرایط خود می تواند طاهر و مطهر باشد.

در رساله آیت الله حکیم هم آمده است: اگر چیز نجس را زیر شیری که متصل به کر است بشویند، آبی که از آن چیز می ریزد، اگر متصل به کر باشد، و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد، و عین نجاست هم در آن نباشد، پاک است. (رساله توضیح المسائل، تهران، موسسه چاپ و انتشارات محمد حسن علمی، بی تا، 58 ـ 60). در بخش احکام غسل می بینیم که در اینجا، هیچ اشاره ای به تردید در جواز غسل کردن زیر دوش هم نشده است.

این مباحث، غالبا در مطهرات بخش آب، و نیز احکام غسل قابل مراجعه است. معمولا در بخش غسل، آن هم در حمام، چند مسأله در باره پرداخت پول حمامی و مانند آن آمده که برای مثال، در رساله توضیح المسائل آیت الله بروجردی (ص 59، تهران، 1339ش) هم هست، اما باز هیچ اشاره به مسأله دوش نشده است، این به رغم آن است که این زمان، مسأله ای در حال اجرا و محل بحث بوده است. در استفتاءات آیت الله شیخ عبدالکریم حائری (به کوشش احمد عابدی، قم، آستانه حضرت معصومه، 1391ش) هم، موردی در بخش طهارت که پرسش از دوش باشد، نشده است. طبعا باید توجه داشت که این استفتاءات مربوط به پیش از سال 1315ش است.

انتظار آن است که اگر در این زمینه، یعنی اصرار بر بودن خزینه، یا عدم جواز غسل زیر دوش، فتوایی باشد، در کتابهای استفتائی باشد که مردم از موارد خاصی سوال کرده اند. در این زمینه، یک مورد در استفتاءات آیت الله گلپایگانی هست که جالب است:

سوال: جزئى آبى است كه در آمد آن وقف تعمير خزانه حمام قريه‌ بوده و اينك آن حمام خراب و تبديل به حمام دوش بهداشتى گرديده آيا در آمد آن آب موقوفه را مى‌توان به مصرف مخارج لزومى منبع يا جاهاى ديگر اين حمام دوش رسانيد و هم چنين جزئى موقوفات مربوطه به روشنايى حمام سابق را نيز به مصرف روشنايى اين حمام رسانيد يا خير.

جواب: اگر حمام تبديل به حمام دوش شده جايز است. (مجمع المسائل آیت الله گلپایگانی: ‌2/368‌).

در مورد سوال زیر از آیت الله صافی (جامع الاحکام صافی: 1/157)  در باره تبدیل حمام خزینه عمومی به دوش پرسیده اند، اما جوابی به این بخش از سوال داده نشده است:

سوال: 558: استدعا داريم نظر مبارك را در رابطه با مصرف زكات راجع به تعمير و تبديل حمام خزينه عمومى روستا به دوش، بيان فرمائيد.

جواب: در فرض سؤال چنانچه حمّام مذكور، ملك كسى نيست و براى استفاده عموم ساخته شده و متبرّعى كه مخارج تعمير و تبديل آن را تحمل كند نيست، صرف زكات از سهم سبيل اللّه در مورد سؤال مانع ندارد». شاید برای سؤال کننده، اصل تغییر خزینه به دوش محل تأمل بوده اما مرجع مزبور، لزومی در اشاره به آن ندیده اند.

در استفتتاءآت آیت الله گلپایگانی با این که چندین بار از دوش به مناسبت هایی سخن به میان آمده (مجمع المسائل: 1/75) اما هیچ نوع تردیدی در باره اصل دوش و حمام های دوشی نشده است. در یک مورد خاص، در باره تبدیل حمام خزینه ای به دوش و استفاده بیشتر از آب سؤال شده و ضمن آن هم هیچ اشاره ای به این که دوش ایراد دارد، نشده است (مجمع المسائل: 2/448).

در دوره های بعدی، و به دلیل این که دوش آمده بود، توضیحی در باره این که امر طهارت آن چگونه است، در برخی از متون دیده می شود. برای مثال، در شرح تبصره المتعلمین: 1/14 (محمدی خراسانی) آمده است: آب حمام: مفهوم آب حمام همانند معناى آب باران واضح و بديهى است و هر انسانى از اين عناوين يك معناى روشنى در ذهن خود دارد و لذا جاى تعريف ندارد. حكم شرعى آب حمام اين است كه حمامهاى جديد كه بصورت دوش ساخته شده و از شيرهاى آب استفاده مى‌كند در حكم آب جارى هستند و همچنانكه آب جارى به منبع يعنى سرچشمه متصل است همچنين آب گرمابه‌هاى جديد هم به منبع آب متصل است و در نتيجه همان احكام را دارد. ولى حمامهاى قديم كه هم اكنون هم در بعض مناطق محروم دنيا وجود دارد و بصورت خزينه و حوضچه‌هاى كوچك و بزرگ است اگر متّصل به منبع باشد و يا وصل به آب كر باشد، حكمش همان حكم آب جارى است ولى اگر اينچنين نباشد، احكام آب جارى و كثير را ندارد».

یک فرض این بوده است که در دوش، ممکن است آب به صورت قطره ای بیاید و این در حکم آب قلیل باشد، گرچه آن هم می تواند با شرایط خود طاهر و مُطهر باشد. اما غالبا آن را متصل و نه قطره ای و در حکم آب جاری می دانستند. به علاوه، اگر متصل به مخزن بود، اساسا آب کر تلقی می شد. آیت الله فیاض از مراجع موجود  در توضیح المسائل خود (ص 34) نوشته است: آب منبع يا انبار كه به وسيله شناور قطع و وصل مى‌شود، در صورتى كه آب انبار بعد از قطع به مقدار كر باشد با ملاقات نجاست نجس نمى‌شود، و اگر به مقدار كر نباشد حكم آب قليل را خواهد داشت. ولى اگر شروع به پرشدن شود آن آب متصل مى‌شود، و آب دوش حمام چنانچه عرف آن را ريزش قطره‌اى بداند در حكم آب قليل خواهد بود، اما اگر بصورت متصل بريزد حكم آب كر را دارد».

آنچه در باره دوش گفته شد، گاه در باره آب لوله کشی هم گفته می شد. از نخستین شهرهایی که آب لوله کشی آمد، بیرجند بود که در سال 1302ش این اقدام انجام شد. سالها بعد در تهران، کار لوله کشی انجام شد، و این در دهه سی بود. در شهرهای دیگر هم به تدریج این رویه در پیش گرفته شد تا از عفونت آبهای آلوده جلوگیری شود. این که کسی در باره طهارت آب لوله کشی تردید کند، دیده نشده، اما در آنجا هم گاه به بهانه های مختلف، مردم در استفاده از آن تردید می کردند. از قضا گاهی، از این منظر که آب لوله کشی آورده اند که هر وقت خواستند آن را قطع کنند، از آن تفسیر سیاسی می کردند. در رساله ها، آب لوله کشی، کُر محسوب شده، و در صورتی که به حوضچه ای متصل می شد که آب کر نداشت، آب آن کر تلقی می شد (استفتاءات امام خمینی: «قم، 1409ق» 1/25 ـ 26). شستن انواع لباس های نجس، زیر آب شیر، به دلیل کر بودن آن، پاک می شود (همان: 1/47). در رساله های این دوره تعبیر «زیر شیر آب» به عنوان آب کر و مُطهر مکرر آمده است.

 

مقابله با تخریب خزینه در تجربه روحانیون شهری و متدینین محلی

این مقدار جستجو در رساله های عملیه این دوره، نشان داد که هیچ نشانی از رد کردن فقهی امر تطهیر با دوش، در این رساله ها دیده نمی شود. با این حال، همواره، گزارش هایی از شهرهای مختلف وجود داشته است که برخی از متدینین، در این زمینه ابراز تردید کرده اند. در واقع، مردم متدین که همیشه عادت به رفتن داخل خزینه برای غسل داشتند، گویی دوش را امری غیر شرعی پنداشته اند. دلیل این امر، مبارزه با امر نویی است که در قالب مبارزه با نوگرایی در هر زمینه، می توانست توجیه شود. در ذهن یک متدین، تطهیر و مخصوصا غسل کردن، امری بود که ممکن بود نوعی وسواس را هم در شخص ایجاد کند، چون تمام نمازهای او هم مترتب بر این طهارت بود؛ بنابر این باید اطمینان می کرد. در این شرایط او خیلی به رساله عملیه هم که اغلب شرایط سهلی را در نظر می گرفت نداشت، و اصرار داشت با همان مدلی که خود دوست دارد، غسل کند و این امر به صورت عادی در شهرها، و روستاهایی که حمام داشت، در خزینه انجام می شد. این امر، ربطی به فتاوای مراجع نداشت و بیشتر امری عمومی در میان طیف متدین در میان توده مردم و برخی از روحانیون که با آنان حشر و نشر داشتند بود. حتی مواردی هست که روحانیون محلی، در مقابل مردم ایستاده اند.

به گفته دوست عزیزم جناب آقای دانش سخنور، فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلیمن شیخ علیرضا دانش سخنور که دهها سال در شهر فردوس، عالم اول شهر بود، در سال 36 حمام خَیروز را ساخت و در آن دوش درست کرد. مدتی بعد، یکی از دوستان وی، آیت الله صفایی خوانساری که از نزدیکان آیت الله بروجردی بود، به او نوشت: عدّه ای از متدینین شهر، علیه شما نامه ای به آیت الله بروجردی نوشته و گفته اند که ایشان حمام های شرعی را تخریب و حمام فرنگی درست کرده است (گفتگوی تلفنی در اول شهریور 1398).

گزارشی در باره مرحوم راشد آمده است که وی وقتی به نمایندگی مجلس هیجدهم انتخاب شد، و مدتی بعد از آن استعفا داد، پولی را که بابت حقوق به وی پرداخت کردند، تماما به تربت حیدریه فرستاد تا «برای احداث حمام بهداشتی آن شهر مصرف شود». (شرح حال وی در گلشن ابرار: 5/412).

در موردی دیگری از روحانی برجسته منطقه اشتهارد با نام حاج شیخ حسین تقوی اشتهاردی یاد شده است که در منطقه خودش، دو باب حمام بهداشتی [مقصود دوش دار] و پیشنهاد و کوشش در لوله کشی آب شرب شهر می پرداخت. (بنگرید: اختران فضیلت، «قم، 1388» ص 234).

مشابه این نکته را در باره شهر دزفول هم داریم. در مقاله ای با عنوان «بررسی تحولات بهداشتی شهر دزفول در دوره پهلوی (1304 ـ 1357) (غلامرضا درکتانیان و... چاپ شده در گنجینه اسناد، شماره 105، صص 6 ـ 27) به تفصیل از تحولات مربوط سخن به میان آمده و در موردی از آن در باره نقش مرحوم آیت الله نبوی، مشابه نکته بالا از قول نواده اش سید حمید نبوی درج شده است. او می گوید: برخی از روحانیون با برداشتن خزینه حمام ها مخالفت کرده و معتقد بودند که فقط در خزینه است که می توان تمام بدن را زیر آب برد و غسل کرد. البته این افراد کسانی بودند که دید آنچنانی به وقایع روز جامعه نداشتند، ضمن این که تصمیم گیرنده در مورد مسائل دینی نبودند، اما مجتهدین طراز اوّل از جمله پدر بزرگ بنده آیت الله سید اسدالله نبوی، مشوق این کار بودند و در جاهایی که از طرف برخی مخالفت می دیدند، پیغام می دادند که آقای فلانی، اینجا به نفع است که این کار انجام بشود». در جای دیگری از همان مقاله اشاره به سندی در کتابخانه مجلس شده که در این زمینه، و در تاریخ 7/11/1329 مردم به ایجاد دوش به جای خزینه، نامه اعتراضیه ای به مجلس فرستاده اند. آنها از «پلمپ تنها حکام محله لب خندق به دلیل نداشتن دوش، اعتراض کردند و ضرورت استفاده اهالی آن محله که حدود پنج هزار نفر و عمده آنها از سادات و علما و افراد متشرع بودند، از حکام را گوشزد کردند». اعتراض به بستن حمام بوده، اما دلیل آن از طرف دولت، نبودن دوش در آن بوده و بیم آن هست که مردم، حاضر به تغییر خزینه به دوش نبوده اند، گرچه صراحتی در این باره ندارد.

دوستی هم تعریف کرد: چند روز پیش یکی از همکاران یه خاطره از پدرش در مورد مرحوم زند کرمانی ـ روحانی روشنفکر اصفهان و بانی مرکز بهداشتی عسکریه ـ  تعریف میکرد و میگفت تازه حمام دوشی تو اصفهان درست شده بود (محلش را گفت ولی من خاطرم نمونده)، یک روز مرحوم زند با تعدادی از شاگردان و نزدیکانشون اومد دم حمام و ایستاد دم در حمام و با صدای بلند گفت: مردم، من محمدباقر زند کرمانی هستم و واجب الغسلم و اومدم و الان میخوام تو این حمام غسل کنم. بعدش خودش و چندتا از همراهاش رفتند حمام و زیر دوش غسل کردند و از حمام خارج شدند.

نمونه های دیگری هم از مخالفت با تبدیل خزینه به دوش داریم. دوست ما آقای عبدالرحیم اباذری، ضمن مطلبی که در باره فهرستی از موارد و مصادیق متجددانه که با مخالفت سنت گرایان روبرو شده، از خزینه ها یاد کرده و می نویسد: «دراواخردهه 40 در شهر ما « میانه » حمام های خزینه ای وجود داشت و چون  لوله کشی آب در خانه ها نبود ومردم حتی برای آب آشامیدنی خود در سختی به سر می بردند واز چشمه های اطراف آب می آوردند، بنابراین مجبور بودند هر از چند گاهی جهت به اصطلاح نظافت وانجام غسل به این حمام ها ی عمومی بروند چند لحظه ای را در داخل خزینه سپری کنند. خزینه ای که آب آن غالبا  از مدت ها پیش مانده و متعفن شده بود و هنگامی که در آن غوطه ور می شدی، چه اشیا و کثافاتی که در کف آن به پای آدم اصابت نمی کرد!  از حمام که بر می گشتی، تا چند روز بوی بد خزینه با تو همراه بود، و همین مراکزِ به ظاهر بهداشتی، منشا بسیاری از بیماری ها شده بود...  حدود سال های 48- 1347در شهر میانه یک حمام دوشی با اسلوب بهداشتی و خیلی تمیز و شیک به راه انداخته شد. همزمان با آن مخالفت ها و نق زنی های برخی مدعیان نیز آغاز گردید ، انواع واقسام شبهاتی بود که هر روز مطرح می کردند. یک روز می گفتند «غسل در زیر دوش جایز نیست و باطل است». روز دیگر می گفتند: این یک توطئه است می خواهند خزینه  را که موضوع غسل ارتماسی است از بین ببرند و در واقع حکم خدا را بی موضوع  و نابود سازند. در این میان هر کس از حمام دوشی استفاده می کرد، متهم به بی دینی و لامذهبی می شد... مخالفان به فرمانداری و اداره بهداشت نامه و طومار اعتراض آمیز نوشتند که باید درهای حمام دوشی مهر و موم شود ومردم به حمام خزینه ای بازگردند. حدود سه چهار سال این بحث ها ادامه داشت...  بعدها اغلب مردم و خواص به تدریج پذیرفتند که حمام دوشی از هر جهت ( دینی ، مذهبی ، بهداشتی ،درمانی، اجتماعی، اقتصادی و روانی ) بهتر و مناسب تر از حمام خزینه ای است  و با آن کنار آمدند ، اما تعداد اندکی همچنان به مخالفت خود ادامه دادند و هرگز تسلیم نشدند و در نهایت به رحمت خدا رفتند. یعنی در باور خود چنان متعصب بودند که مزه مزه واستنشاق وغسل با آب کثیف را به آب پاک و زلال ترجیح می دادند». (پایان گزارش آقای اباذری).

عباس جوادی هم گزارشی از اشعار یک شاعر ترک علیه حمام های خزینه آورده و می نویسد: «من خودم حمام های خزینه را ندیده ام. این حمام ها زمان رضا شاه در تهران و شهرهای بزرگ رسما ممنوع شد اما مردم در شهرهای کوچکتر و روستاها تا مدتی هنوز از آن استفاده می کردند تا اینکه همین 40-50 سال قبل دیگر اثری از حمام خزینه نماند. منظور از «خزینه» چیزی بود مثل حوض بزرگ که پر از آب گرم می کردند و مردم می رفتند و آنجا خودشان را می شستند. البته آب اصولا همیشه کثیف بود و منبع پخش انواع و اقسام میکرب ها و شیوع بیماری ها به همه شهر. می توان به راحتی تصور کرد که هرکس که باصطلاح برای نظافت وارد آن آب می شد اوّلا خودش چقدر کثیف و ناپاک و احتمالا مبتلا به امراض پوستی و غیره بود و ثانیا در آن آب چه کار ها که نمی کرد و جمع همه آن کثافات آن همه آدم چه هنگامه ای می شد! شاعر معروف شبستری میرزا علی معجز (1252-1313) که همیشه کمبودهای اجتماعی و خرافات دینی و فرهنگی را به تازیانه شعر طنز آمیز خود می گرفت شعر مفصلی با عنوان «حمام خزینه سی» و با مطلع: « خوروزلار بانلادی ، بورقي چاليندی ، وقت حاجت دور ! / گؤزون آچ دلبريم ، ايت لر هورور ، گؤر نه قيامت دور» نوشت که در آن به سبکی انتقادی اما در عین حال خوش آیند و خنده آور به مشکلات فوری و جدی بهداشتی استحمام در خزینه اشاره کرده، در ضمن از روحانیون انتقاد نموده بود که می گفتند در آن آب «کرّ» باید غسل نمود و  در عین حال پولداران را بخاطر اینکه حاضر نیستند پولی خرج کنند و حمام های «مدرن» یعنی دوش های جداگانه درست کنند به باد تنقید گرفته بود». وی در پایان این یادداشت خود، اشعار ترکی را آورده و آنها را به فارسی هم ترجمه کرده است.

 (https://jahanbook.wordpress.com)

تا اینجا، می توان این نکات را مطرح کرد:

الف: مراجع تقلید و اهل فتوا، به صراحت در این باره مطلبی به عنوان مخالفت با دوش نگفته اند، ب: شماری از علمای طراز اول شهرها، مدافع تغییر خزینه به دوش بوده اند. ج: شماری از روحانیون از قشرهای متوسط به پایین و نیز متشرعین و متدینین، در مواردی به مخالفت با این امر برخاسته اند.

و اما این که صاحبان حمام هم در این زمینه تلاش داشته اند، امری است که به دلایل اقتصادی محتمل است. هم از جهت تغییر کاربری در حمام و هم عدم استقبال متدینین از دوش و رفتن به سمت ایجاد حمام های خانگی. در یک مورد، یکی از علمای قم نقل کردند که وقتی صاحبان حمام در قم، به عنوان اعتراض نزد حاج شیخ عبدالکریم آمدند. یکی از نزدیکان وی، سید فخرالدین جزائری آنها را نزد ایشان هدایت کرد و از آنجا که فرد شوخ مسلکی بود، به طنز گرفت، اینها اعتراض به تخریب خزینه دارند، و می گویند، در این خزینه ها، هنوز ...ش میرزای قمی هست، چرا باید آنها را تخریب کرد.

 

بالا گرفتن داستان خزینه و دوشه در دهه اخیر

در چند سال گذشته، ماجرای خزینه تحت عنوان «جنبش خزینه» برای نشان دادن تمایل سنت گرایان برای مبارزه با تجدد، در مطبوعات و رسانه ها مطرح شد. گفته شده است که اولین بار، حسن روحانی در سال 1393 مطالبی را در باره لوله کشی آب و نیز وضع دوش در حمام ها و مخالفت با آن مطرح کرد. عبارت او این بود: « حسن روحانی، دهم خرداد 1393 در دیدار با کارکنان سازمان حفاظت محیط زیست اشاره مشابهی به ماجرای دوش حمام داشت: «زمانی که بهداشت آمد، مردم فکر می‌کردند تشریفات است. حمام‌هایی را که به صورت خزینه بود، می‌خواستند دوشی کنند، چه بساطی به پا شده بود! عده‌ای می‌گفتند اگر لوله‌کشی شود، نصف دین از بین می‌رود، آن وقتی که در سال‌های 1339 ـ 1340 می‌خواست این تحولات رخ دهد، آغاز دوران طلبگی ما بود. قم هم همان سال 1340  داشتند حمام‌ها را عوض می‌کردند، چه سر و صدایی درست شده بود؟ دو حادثه را ما در قم دیدیم که خیلی مهم بود، یکی مربوط به حمام بود که می‌خواستند آن‌ها را به دوشی تبدیل کنند. بعضی‌ها فکر می‌کردند فاجعه بزرگی می‌خواهد اتفاق بیفتد. دیگری وقتی بود که می‌خواستند ساعت‌های زمستانی، تابستانی را عوض کنند. می‌گفتند این اصلاً برای این است که دین را از بین ببرند». مدتی بعد، خانم داودی این مطلب را در یکی از وبسایت های خارج از ایران نوشت، و برخی تصور کردند که او نخستین بار آن را مطرح کرده است. حسن روحانی بار دیگر در سال 1397 این مطلب را مطرح کرد (ارجاعات اینها، در مقاله ای که با عنوان «منظور روحانی از جنبش خزینه چه بود» در وبسایت تاریخ ایرانی بوده، آمده است). نویسنده این مقاله، با استناد به برخی از مطالبی که مطبوعات آن وقت، در باره خزینه ها و مبارزه با تخریب آنها نوشته اند، سعی کرده است نشان دهد که دامنه ی امر نسبتا گسترده بوده است. طبیعی است که آن شواهد به جای خود باقی است، هرچند چنان که اشاره شد، این وضعیت، اشاره به موضع گیری متدینین عمومی دارد نه فتاوای دینی در رساله های عملیه.

به هر روی اندکی بعد، مدخلی در ویکی پدیا با عنوان جنبش خزینه شکل گرفت و به همین دو مطلب اخیر و برخی مقالات دیگر پرداخت. در این زمینه دو موضع موافق و مخالف در این که اساسا چنین مبارزه ای با دوش بوده است یا نه صورت گرفت و مقالات و یادداشت های متعددی نوشته شد که با سرچ در اینترنت می توان شماری از آنها را بدست آورد. یکی از موارد نقد را می توان در لینک زیر مشاهده کرد:

http://ganjinehardestan.blogfa.com/1396/03

در واقع، این بحث، تبدیل به یک بحث سیاسی بین جناح های فکری موجود در جامعه شد. یک گروه از اساس آن را انکار و گروهی شواهدی برای تأیید آن آورده اند.

 

 

 

 

[1].  . آقای محمد توکلی طَرقی در زمستان سال 1387 مقاله ای با عنوان «تجدد روزمره و آمپول تدین» در مجله ایران نامه (شماره 93) منتشر کرد که از طریق نورمگز در دسترس است. این مقاله، رابطه بحث تجدد را با مسأله بهداشت و تغییراتی که در رساله های عملیه در محور طهارت رخ داد، مورد بررسی قرار داده است. مقاله یاد شده، پیشینه بسیار خوب و عالی برای متن حاضر بوده و نویسنده از دیدگاه خودش، به بررسی شماری از متون بهداشت اسلامی از جمله حفظ الصحه امیر اعلم و کتاب تومانیانس و نیز برخی از مقالات آیین اسلام و نشریات دینی دیگر پرداخته است. وی در این مقاله با شرح و  بیان انقلاب پاستوری و بحران معرفتی در احکام، به بحث از تغییر نگاه ها در حوزه بهداشت، عفونت، آب و هوا و نقش آنها در این مسأله پرداخته و آثار آن را در اصلاح وضع بهداشت در دوره قاجاری و تأثیر آن روی متون دینی مورد توجه قرار داده است. یکی از نکات مورد توجه، همین بحث «تقارن دین و دانش» است که به دنبال آن، گزارشی از آراء و افکار امیر علم و سپس دکتر تومانیانس آورده است. وی سپس رساله مطهرات در اسلام را نیز دنباله آن ماجرا دانسته و شرحی از آن بدست داده اند. بخش دوم مقاله، در باره شباهتی است که میان جامعه بیمار در پزشکی با جامعه بیمار از لحاظ عقب ماندگی به لحاظ زبانی دارند. محور بحث ایشان، شباهتی است که در بکار بردن استعارات پزشکی برای حل مشکلات جامعه به عنوان یک جامعه بیمار در ادبیات اسلامی بکار رفته است. در هر حال، مقاله یاد شده، بویژه بخش نخست آن، پیشینه بسیار عالی برای متن حاضر است که علاوه بر ملاحظه آن جنبه ها، سعی کرده نکات و منابع دیگری را مد نظر قرار داده و در نهایت متن های مهم مربوط به مبحث بهداشت اسلامی و دانش را یکجا در اختیار پژوهشگران و علاقه مندان قرار دهد.

[2] . بماند، که به اختصار، از قدیم، به حکمت دنیوی احکام هم توجه می شد و شاید یکی از نمونه های جالب از دوره صفوی مطلب زیر است: محمد بن محمود دهدار، از نویسندگان عصر شاه عباس اول (996 ـ 1038) در توجیه قبله و حج و حکم آنها چنین نوشت: سرّ در توجیه به کعبه، به علم رَصَد مقرر شده که محاذی مرکز ارض است... پس توجه به کعبه به جهت توجه نفس به عالم روحانی مؤثر باشد... و نیز مقرر حکما است که خواص مواضع به حسب استیلای کواکب بدان در ازمنه مختلفه می باشد. پس تحویل قبله را که به وحی الهی شده حکمتی روشن باشد. (رساله درّ یتیم، ص 39؛ رسائل دهدار، ص 146 ـ 147) وی در حکمت وضو هم می نویسد: وقتی مسامّات بدن گرفته باشد، بخارات بد به دماغ صعود می کند و با رطوبت آب آن چرک ها را می شوییم و روح به عالم روحانی راه می یابد. (درّ یتیم، ص 38). اما باید توجه داشت که این نمونه ها بسیار نادر بوده و با آنچه در قرن اخیر از نوع نگاه به زندگی پدید آمده، و دین های آخرتی و احکام آنها را هم وادار به واکنش کرده، متفاوت با آنهاست.

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

دو رساله اعتقادی صریح السنه و التبصیر فی معالم الدین از محمد بن جریر طبری مورخ و مفسر (224 ـ 310)

رسول جعفریان

طبری بیش از همه به تاریخ و تفسیرش شهرت دارد. چندین اثر حدیثی هم دارد که یکی تهذیب الاثار است. در دهه

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در