۴۸۷۶
۰
۱۳۹۹/۰۱/۲۱

نشانی از طیاره در یک روایت آخر الزمانی (تجربه ای از گفتمان انطباقی دین و دانش از سال 1309 خورشیدی)

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

در یک دوره زمانی اوج گرفتن دعوت به دانش در ایران پس از مشروطه، متدینان نسبت به این اتهام که دین و دانش با هم توافق ندارند واکنش نشان داده و بانوشتن آثاری در باره این موضوع تلاش کردند میان آنها آشتی برقرار کنند. از جمله برخی تلاش کردند تا بگویند در روایات اسلامی بویژه اخبار آخر الزمانی، نشانه هایی از علوم جدید و کشفیات و اختراعات آن وجود دارد. در اینجا نمونه ای از آنها را از دوره پهلوی اول که این ادبیات در آن شکل گرفته و گسترش یافته بود، مرور کرده ایم.

یادآوری

درک یک گفتمان متعلق به یک دوره ای که زمانش گذشته، دشوار است و تلاش برای درک آن، درست مثل این است که یک فیزیکدان امروزی بخواهد فیزیک یونانی را درک کند و اصول و اصطلاحات آن را بشناسد. این کار بسیار سختی است. راهش این است که پژوهشگر سالها درون آن گفتمان به تأمل بنشیند، با ادبیات آن آشنا شود، تمام پیشفرضها و مناسبات مطرح در آن را بشناسد تا بتواند مثل آنها بفهمد، حرف بزند و بنویسد. این کار در حوزه اجتماعیات هم، همین طور است. درک یک پژوهشگر از این که  میان یک قبیله بدوی، چه نوع باورهایی وجود دارد و چگونه زندگی آنان بر پایه آن شکل می گیرد و اداره می شود، مشروط به این است که سالها در میان آنان زندگی کند و جدای از یادگیری زبان آنها که کار بسیار سختی است، محتوای زبان و عقل آنها را درک کند. همین طور، وقتی کسی کار تاریخی می کند، و بیش از همه، وقتی تاریخ اندیشه کار می کند، باید برای درک گفتمانی که اندیشه مورد نظر در درون آن شکل گرفته و روی آن اثر داشته، همین روش را بکار گیرد، با این تفاوت که برای یک تحقیق اجتماعی، شما می توانید در میان یک قبیله یا در شهری و دیاری زندگی کنید تا زندگی یک ایل یا قبیله را بررسی کنید، اما برای درک تاریخی، چطور باید به گذشته سفر کرد؟ مسلما راه فیزیکی وجود ندارد، مگر این که جامعه مشابهی مانند آن بدست آید و روی آن کار شود، امری که دشوار است. راه دیگر آن است که شاید بتوان با علائم و نشانه هایی از آن گفتمان درگذشته، تعریف و چارچوبی از آن بدست آورد. باید سوال کرد از چه راههایی؟ به نظر می رسد یکی از راحت ترین آنها، این است که  آثار و متون آن دوره را گردآورد و خواند و بررسی کرد. آن قدر خواند تا بشود اطمینان کرد، به ستونها و اسکلت و ساختار اصلی آن گفتمان دست یافته ایم و دیرینیه شناسی آن را به زبان فوکو، کشف کرده ایم.در این زمینه، آن قدر باید شاهد و مثال آورد تا بتوان بر اساس آنها، مولفه های اصلی و درونی یک گفتمان را در بخشی که ما نیاز داریم، بدست آورد. بدون شک می توان گفت، بخش عمده ای از عوامل عدم درک گذشته، و نیز اختلاف نظر میان پژوهشگران در یک زمینه، ناشناخته ماندن متونِ متعلقِ دوره ای است که چنین گفتمانی در آن وجود داشته، و هر کس از زاویه دید خود و بویژه با نگاهی دیگر و گفتمانی دیگر، در باره آن تأمل می کند. اگر کسی به اعتبار این که مثلا یک آزادیخواه امروزی و دمکرات مآب است، بخواهد تاریخ قاجاریه یا صفویه را بخواند، به مقداری که از متون گذشته دور و فکر و اندیشه او امروزی است، از شناخت واقعی آن دوره تاریخی، محروم خواهد ماند. در این صورت، او سخن و نظر متخصصان آن دوره را درک نخواهد کرد و نخواهد پذیرفت. او به جای این که در ادبیات و گفتمان آن دوره سیر کند، در روزگار خود حرکت می کند. او با یک نشانه های ساده و بیش از هرچیز بر اساس گفتمان حاکم بر ذهن و زمانه خود، به درک آن روزگار می پردازد و در باره آن اظهار نظر می کند. درک متقابل و مشترک در این زمینه، تنها برای افرادی متصور است که منابع مشترکی برای مطالعه دارند؛ با گفتمان گذشته، از طریق متون مربوطه آشنا هستند؛ اصطلاحات و الفاظ مربوط به آن دوره به طور تقریبی در زبان علمی آنها نزدیک به همدیگر است. در حوزه تاریخ، و در دوره ای که چنین تخصص هایی از نظر متن شناسی نیست، و نیز در جوامعی که روشنفکری از هر نوع آن، ابزاری برای فهم گذشته است نه درک درست تاریخ به اعتبار تاریخ آن هم از طریق متون، هر روز اختلاف نظر هست، و هر از چندی، شناخت ها و برداشت ها از یک دوره متفاوت می شود، و علم در آن زمینه استقراری ندارد، بلکه پا در هواست. البته باید گفت، حتی در بهترین شرایط، این دشواری ها هست، چون درک غلط عوامل دیگری هم دارد، اما به مقداری که پژوهشگر یک دوره، خود را در عمق جامعه مورد مطالعه قرار دهد، می تواند فارغ از مناسبات فکری روز، به یک شناخت معقول تر و واقع بینانه تر از گذشته برسد، و در این صورت، پژوهشگرانی که در این حوزه واقعا فعال هستند، زبانشان به هم نزدیک تر خواهد بود و اگر اختلافی دارند، باید منشأ آن را پیدا کرد.

این مقدمه را برای این عرض کردم تا بگویم، وقتی سخن از شکل گیری یک گفتمان در یک مقطع تاریخی می کنیم، باید بدانیم که اثبات وجود آن و درک درست آن، منوط به آن است که شواهد قابل توجهی ارائه دهیم و بتوانیم فضایی را ترسیم کنیم که بتواند عقل مخاطب ما را قانع کند و به آن نشان دهد که دقیقا چنین گفتمانی وجود داشته است. پژوهشگر این دوره و مخاطب آن هم، باید با متون اصلی تاریخ این دوره آشنایی کامل داشته باشد، چنان که باید از روش های کلی تاریخ نویسی هم اطلاع داشته باشد، که این البته امری دیگر، اما ضروری است.

گفتمان دین و دانش  در ایران معاصر

مروری بر میراث مکتوب ایران در دهه های پس از مشروطه در حوزه ارتباط «علم ودین» یا به عبارتی «تمدن مدرن و دین رسمی» نشانگر شکل گیری گفتمانی چند وجهی است که مهم ترین هدف آن توجیه این ارتباط است. دین با علم و تمدن چه نستبی دارد؟ این بحث، هم مربوط به تاریخ علم در جهان امروز است، و هم به ماهیت دین و منابع دینی و روش های فهم دین مربوط است، اما فارغ از اینها، خود یک بحث ویژه از نظر تاریخی است. این چه اتفاقی در این باره افتاده و چه مطالبی در باره آن در طول قرن حاضر در ایران، در باره آن گفته شده است.

اساس تاریخی این گفتمان، یعنی حوزه درک رابطه دین و تمدن، بر این مبتنی است که در یک دوره طولانی در تاریخ اروپا و سپس با انتقال آن به ایران، در ذهن بسیاری این نکته استوار شده بود که میان این دو امر، یعنی تمدن و دین، سازگاری وجود ندارد. در مقابل، فراوان بودند دلبستگان به هر دو که راهی برای آشتی آن فراهم کنند. در باره شماری از نظریات علمی و تعارض آنها با دین و راههای ایجاد توافق، بارها و بارها بحث شده بود و هنوز هم دغدغه بسیاری از افراد است. در باره داروین، هنوز هم که هنوز است، ابهاماتی وجود دارد و در خود ایران ما، بارها و بارها، مخالفان و موافقان دیدگاه های او در ارتباط با مسأله دین، اظهار کرده و کتاب و مقاله نوشته اند. از سوی دیگر بخشی از تمدن امروز، دانش جدید منسوب به آن است که محصولش ه عنوان تکنولوژی، تمدن امروزی بشر را ساخته است. این تکنولوژی، رنگ و روی دنیا را عوض کرد و برای دین که خیلی با نوگرایی و رفاه و لذت طلبی میانه ای نداشته، دنیای کاملا متفاوتی را عرضه کرده است. بسیاری از کسانی که با سبک زندگی دینی به صورت سنتی رفاقت داشتند، این حرص دنیاطلبانه حاضر در تکنولوژی جدید را نمی پسندند. طبعا مخالفت آنها، گاهی مخالفت با علم خواهی هم تلقی شده است.

واکنش ها در باره رابطه دین و دانش

به هر روی، اصل مزبور یعنی تعارض یا توافق دین و دانش، بر اساس بحثها و نوشته ها و نظریات متفکران غربی و نیز به دنبال مواجه کلیسا با آنها، و ادبیاتی که در آن میانه شکل گرفته بود، استقرار نسبی و طبعا منفی در اذهان پیدا کرده بود.  عوامل زیادی در  این وضعیت یعنی نظریه ناسازگاری دین و تمدن نقش داشت، اما اسکلت اصلی آن مربوط به سلسله ای از تعارضات بود که در طول قرون در اروپا پدید آمده و تجربه های ذهنی و بعضا عملی آن در دنیای  مسلمانی و ایرانی هم تکرار شده بود.

زمانی که این فرض به ایران انتقال یافت، و با پیروزی نوگرایی در مشروطه، زبان مخالفان صریح تر و تندتر و جریان تحولات دنیایی تر شد، متدینان باید برای آن پاسخ یا پاسخ هایی می داشتند. آنان با نگارش آثار زیادی در حوزه «دین و دانش» برای حل این مسأله تلاش کردند. بخشی از این تلاشها کلی، و در باره اصل تمدن و بهتر کردن دنیا بود، اما بخشی به خصوص «دانش تجربی» باز می گشت، یعنی دانش به معنای خاص آن مورد نظر بود. آیا این دانش چه نسبتی با دین دارد؟

فعالیت های زیادی برای ایجاد توافق میان اینها یا نشان دادن توافق، آغاز شد. برای مثال، ناشرانی باعنوان دین و دانش، یا دبیرستانهایی با این نام و موسساتی در این زمینه فعال کردند.  نوع و مقدار بکار رفتن این تعبیر «دین و دانش» نشان دهنده آن است که مسأله یاد شده، در سطح عمومی مطرح و نیازمند درک روشن از آن بوده است.

در این زمینه، تلاشهایی با وجهه تاریخی ـ دینی آغاز شد تا نشان داده شود که پاسخ این فرض که در صورت انتقاد از دین هم مطرح می شد، داده شود. آنها چه راههایی را باید طی می کردند تا این مشکل را حل کنند؟ ما باید با مطالعه متونی که در این زمینه بوده، پاسخ ها را فهرست کنیم.  پاره ای از واکنشها اینهاست:

 الف: تأکید بر میراث علمی گذشته علمی در میان مسلمانان، با مقایسه وضع اروپای میانی با دنیای قرن چهارم ـ ششم دنیای اسلام با محوریت بغداد و ترقی علمی آن، یکی از ابعاد مهم این پاسخ ها بوده که در مجموعه دنیای اسلام ارائه می شده است. حاصل این کار، ترجمه و تألیف آثار فراوانی در نشان دادن عظمت علمی وتمدن گذشته جهان اسلام بود، و از جمله پاسخ این که اسلام با تمدن و علم مخالفتی که ندارد هیچ، طرفدار و مشوق آن بوده است.

 ب: انتقاد ضمنی از تمدن غرب، انحطاط آن، و جنبه های ضد انسانی که ریشه این انتقادها در خود غرب هم وجود داشت، و مسلمانان هم با توجه به ملاحظات اخلاقی خود، با آن میانه ای نداشتند واز آنها انتقاد می کردند. این جنبه، به صورت معکوس، می توانست نقاظ ضعف تمدن غربی را نشان داده و تا حدودی پاسخ به آن مشکل باشد. انتقاد از غرب، با تأکید بر جنبه های استعماری آن، استفاده از علم برای ساختن تجهیزات نظامی، آن هم با توجه به تاریخ تجاوزات غربی ها در کشورها و قاره های مختلف، از جمله و به طور ضمنی، این مسأله را هم در برداشت که نمی توان تمدن غربی را به صورت یک امر مثبت در همه ابعاد دانست و در عوض، اسلام و سنت های آن از این جهت، بهتر است.

ج: تأکید بر تفاوت های اسلام و مسیحیت در توجه به مسائل علم و تمدن، یکی از راهکارهای اصلی در این زمینه بود. به طوری که وقتی ما کتابی مانند «علل گرایش به مادیگری» استاد مطهری را می خوانیم که می کوشد تفاوت میان آموزه های کلیسا و اسلام بگذارد، می توانیم بخشی از آن مشکل را در ارتباط با کلیسا بدانیم و بگوییم که چنین چیزی در دنیای اسلام وجود ندارد.

د : و اما یک فصل دیگر این ماجرا این بود که نشان داده شود، پیشرفت های علمی جدید غرب، امر جدیدی نیست، بلکه نمونه هایی از آن، در متون ما بویژه متون دینی بوده است. در این زمینه، گاهی در رشته های مشخصی مثل حفظ الصحه وطب و گاه نمونه هایی از فیزیک و شیمی و حتی صنایع مورد توجه قرار می گرفت.

بحث ما در ارتباط با این مورد است و اکنون پرسش ما این است که این استدلالها از کجا در می آمد؟ در اینجا لازم بود، شخصی که این مسیر را می رود، میان دانش روز مورد نظر خود، با تعبیری در روایتی یا آیه ای که امکان انطباق آنها بر یکدیگر بود، تلاش کند و نشان دهد که فلان کشف، در فلان روایت آمده است. بخشی از اینها در روایات آخر الزمانی و علائم الظهور بود؛ بخشی دیگر در روایات اخلاقی و فقهی که می توانست نشانه ای از این امور داشته باشد. شاید روشن ترین نمونه ها در حفظ الصحه بود که در کتاب «از شیطان تا میکرب» نمونه های فراوانی از آن را نقل کرده ام. در مقاله ای هم که در باره کتاب «تطبیقات کریمی» نوشته ام، به این موارد پرداخته ام.

به هر حال، تلاش کلی این بود که نشان داده شود این کشفیات، امر چندان بدیعی هم نیست، یا اگر هست، نشانه هایی از آن در روایات ما هست. این مطلب، برای قانع کردن یک ذهن عادی بود که با دیدن این نمونه ها، فقط بداند که اجمالا توجه به این مسائل وجود داشته است.

بر اساس این نگرش، گفته می شد که غربیها، برخی از کشفیات خود و اساسا علم جدید خود را از کتابهای ما برگرفته اند. برای اثبات این امر، به عبارات خود غربی ها در باره تأثیر پذیری غرب از تمدن اسلامی استناد می کردند. گاهی به بردن کتابهای خطی ما و نهادن آنها در کتابخانه های غربی، استناد می کردند و به هر حال، در اینجا هم، همین که اجمالا ما توجه می کردیم که سرمایه ای داشته ایم که از ما دزدیده اند، بدون این که دقیقا محتوای آن را بدانیم، می توانستیم تا حدی قانع شویم که اگر غرب چیزی دارد، از ما و مدیون ماست.

یک بخش مهم در اینجا، این بود که به آثار ترجمه شده میراث ما، مثل کتابهای ابن سینا، در غرب، توجه داده می شد. کسی نمی گفت که غرب اینها را از قرن شانزدهم هفدهم دور ریخت و دنیای تازه ای در پزشکی را آغاز کرد، اما کافی بود شما عکس چاپ یک اثر ابن سینا را از قرن شانزدهم در اروپا ببینید.  اینها در این سوی، به معنای این بود که ما معارف مهمی داشته ایم که غربی ها، دانش خود را از آنها فرا گرفته اند و البته و اجمالا، حتما باید پذیرفت که آثار دنیای اسلام، در یک مقطع روی دنیای غرب تأثیر داشته است، اما تبدیل شدن آن به منبعی برای این نگاه برای روزگار ما که حس ناداری داریم و به دارایی قدیم باید افتخار کنیم، مهم است.  

این ها برخی از پاسخ هایی است که برابر این فرض که اسلام با تمدن جدید سازگاری ندارد، مطرح شده است.

یافته هایی از انطباق دانش نو با روایات اسلامی

در باره  موارد واکنش چهارم از چهارگانه پیشگفته، می توان متن های زیادی را یافت و توضیح داد که روش آنها برای اثبات آنچه در ذهن دارند چگونه است. روشن است که در این زمینه و موارد مشابه، انواع کارهای مکتوب و نشر شده هست. سطح این آثار متفاوت و نتیجه گیری ها و سبک ارائه هم متفاوت است. ذهن های ساده تر، با ذهن هایی که سعی می کنند ملاحظات بیشتری داشته باشند، آثار متفاوتی را عرضه می کنند، برخی ساده تر و برخی اندکی با پچیدگی به بحث می پردازند. البته این امر بستگی به «باور» این اشخاص هم دارد. اگر کسی که این مطالب را می نویسند، عمیقا به آن ایمان داشته باشد، و آن را از نظر ایمانی مسلم بداند، برای او تفاوتی ندارد که تا چه اندازه استدلال او از یک روش لااقل میانه پیروی می کند، و البته اغلب این افراد ایمان به این امر دارند. این ایمان، همان است که بخشی از استواری گفتمان مورد نظر را و شیوع آن را در میان یک گروهی از افراد باورمند به این جریان، تضمین می کند. در واقع، هیچ گفتمانی بدون ایمان، کارش استوار نمی شود. یک گفتمان، ممکن است در دوره بعد به قدری سبک به نظر آید که هیچ مومنی به آن یافت نشود، اما نباید تصور کرد که در زمان طرح آن، مسأله مسخره آمیز و بی اعتبار بوده و ارزش ایمان آوردن به آن نبوده است.

سیر طبیعی بنیادهای ایمانی و اعتماد به نفسی این ماجرا بدین ترتیب است. تصور کنید، در تمدن اسلامی ـ ایرانی، به دلیل نقشی که داشته و ایمان دینی که در اطرافش بوده، نوعی اعتماد به نفس به سرمایه ها و ارزشهای حاکم بر آنها وجود داشته است. این اعتماد، در چارچوب باورها و ایمان اشخاص به قرآن، احادیث، و سرمایه های دیگری است که به عنوان علم و دانش و فرهنگ مطرح بوده است. این سرمایه ها، که اعتماد کامل به آنها بوده، تبیین خاصی از عالم داشته اند. برخی روشن، و برخی هم به عنوان رمز و راز الهی و آسمانی که حقیقت آن ها بر ما روشن نیست. در مجموع، نوعی نگاه و زاویه دیدی را به ما می داده و از نظر ایمانی هم پایه این اعتماد را استوار می کرده است. این وضعیت ثابتی است که تا قبل از آمدن فرهنگ متفاوت وجود داشته است.

به تدریج، و همزمان با آمدن دانش ها، و تکنولوژی جدید و طبعا فراهم شدن زمینه برای تغییر نگاهها، برخی از این برداشت های قبلی، سست شده و اعتماد موجود در دل جامعه، ترک برداشته است. انعکاس انقلاب علمی در غرب، به تدریج روی محیط ما نیز اثر گذاشته و رواج گرفتن مدارس جدید و در رأس آنها دارالفنون، ترجمه آثار علمی غرب، و طرق دیگر، زمینه را برای دگرگونی فراهم کرده است.

روشن است که این مسیر بسیار با تدریج صورت گرفته است. هر بار که فضای تازه ای از نوگرایی دمیده می شده، مقاومت نیروهای سنتی، دست بکار می شدند تا از سرمایه های موجود دفاع کنند. طبعا آنان باید استدلالها و نشانه هایی برای این کار می یافتند تا دفاع آنان از سرمایه های قبلی استوار باشد.

این استدلالها و نشانه های مربوط به آن که به آنها استناد می شد، همانهاست که در این گفتمان بکار گرفته شد؛ گفتمانی که باورش این بود که در میراث ما، همه چیز، در واقع همه نوع علم و دانش و دانایی، برای پاسخگویی به سوالات موجود، وجود دارد؛ فقط ما باید آنها را کشف کنیم. کشف از متون، روش اصلی آن بود، کاوش در میراث گذشته، و یافتن نشانه هایی که بشود از آنها چیزی را بدست آورد.

این جهت گیری، ویژه ایران نبود و در تمام دنیای اسلام وجود داشت. در این باره باید کتاب «اسلامی سازی دانش» اثر لیف استنبرگ را مشاهده کرد (قم، 1398). اعتماد به نفس مزبور و به خصوص این تصور که از قرنها وجود داشت که پاسخ همه پرسشها در متون گذشته ما هست، بانیان این نگرش را تحریض و تحریک می کرد تا ابعاد آن را روشن کرده و مخاطبان را در جریان پاسخهایی که می دهند بگذارند. چنان که گذشت، واکنش به این مسأله هم، تنها این نبود که برخی از کشفیات جدید یا ابزار آلات نو، در روایات ما آمده است. پاسخ های دیگری هم، چنان که گذشت وی و درجه ای از آن که به تدریج به شکل معقول تری خود را نشان داد، این بود که توافق کلی بین علم و دین وجود دارد و این را از راه نوعی از هماهنگی های زبانی مثلا در مورد بهداشت، بین متون دینی و علوم جدید نشان می دادند. در باره باد و باران و برخی از مسائل نجومی هم همین طور بود.

اینها، ارکان گفتمانی است که در اینجا قصد سخن گفتن در باره آن را داریم و یکی از متن های منتشره در این گفتمان را مرور خواهیم کرد.

در سالهای پس از مشروطه، زمانی که افکار جدید بیشتری وارد ایران شد، و انواع و اقسام کتابها و مطبوعات منتشر گردید، زمینه برای نوشتن و قلم زدن فراهم شد. تعداد بیشتری از مردم، سواد داشتند و می توانستند کتاب و نشریه بخوانند. نثر فارسی هم بسیار روان تر و مردمی تر شده بود. همه کسانی که اهل نوشتن بودند، از هر قشری و وابسته به هر تفکری، شروع به انتشار ایده های خود به صورت مقالات کوتاه یا کتابچه ها و کتابها کردند. ناشران زیادی به صحنه آمدند. آثار فراوانی از زبان های فرنگی به فارسی ترجمه و نشر شد و جنبه های مختلف نگاه های جدید موجود در دنیا را داخل ایران منعکس کرد.

گفتمانی که ما از آن سخن می گوییم، در این دوره به تدریج شکل گرفت. طبعا ریشه های آن از اوائل ورود تجدد و نوگرایی فکری در ایران و هند داشت، اما برای ما ایرانی ها، اوج شکل گیری این گفتمان از حوالی سالهای 1290 ش به بعد، و تمام دوره رضا شاه و بعد از آن تا دو سه دهه، ادامه داشت. این گفتمان، تبدیل به یک ادبیات جاری در نوشته های دینی ـ اجتماعی ما شد، و مهم ترین جایی که می شد سراغ گرفت، مطبوعات دینی بود که انواع و اقسام آنها در تبریز، کرمانشاه، رشت، اصفهان و بویژه تهران منتشر می شد.

پیش از این، از شماری از این آثار در کتاب از شیطان تا میکروب یاد کردم، و در شرح آن آثار، روش های آنها را در یافتن این نشانه ها در میراث و تطبیق شان بر کشفیات جدید، یاد کرده ام. قبل از آن هم، کتاب «مرآت الغیب» سید محمد علی مبارکه ای را که یکی از بهترین نمونه ها برای این قبیل تطبیق ها، منتشر کردم.

مولفان این قبیل آثار کوشند تا از لابلای روایات علائم ظهور و مباحث آخر الزمانی و این که آینده چگونه خواهد شد، عباراتی را کشف کنند تا با یکی از آنچه در دنیای جدید و تمدن نو از ابزار آلات برجسته منطبق است، تطبیق کند. روشن است که اینها، به سختی می توانند از قرآن چنین استفاده هایی بکنند، اما روایات علائم ظهور، زمینه این کار را دارد، و به همین دلیل، اقدام آنها متمرکز روی این روایات است، ضمن این که هیچ فرصتی را برای استفاده از مضامین دیگر، حتی اگر در قرآن باشد، از دست نمی دهد. اخیرا، اثر دیگری را هم با نام تطبیقات کریمی را مرور کردم که نخستین مجلد آن سال 1310 ش منتشر شده و یک نمونه کامل برای این گفتمان است. (منتشره شد در: هادی نامه، صص 583 ـ 600). اثر دیگری هم با نام انتباه نامه اسلامی در سال ش1297 بر اساس همین گفتمان نوشته شده، و نویسنده سعی در تطبیق داده های میراثی با کشفیات جدید علمی دارد. در اینجا، بحث ما از کتاب شرح حدیث نبوی در باب طیاره یا آیروپلان، همان هواپیمای بعدی است.

uCw2E1586459201.PNG

شرح حدیث  طیاره

موضوع بحث، روایتی از روایات ملاحم یا همان اخبار آخر الزمانی است که با بحث «طیاره» و «بالون» ارتباط پیدا می کند. این شرح از یک عالم لاهیجی اما مقیم مشهد با نام شیخ محمد بن محمد علی لاهیجی که اثر خود را در سال 1349ق نوشت و سال 1350 یا همان 1310ش در مشهد منتشر کرد. وی تاریخ نگارش کتاب را همراه با نامیدن خود به عنوان «صدر المتألهین» لاهیجانی (شرح حدیث طیاره،  ص 92) آورده است. نویسنده، بر اساس آنچه خود در این رساله آورده، کتابی هم با عنوان «مبدأ و معاد» به عربی داشته است. نیز کتابی در «اعتقادات» و همین طور کتابی با عنوان مرآت المحققین به زبان فارسی. (شرح حدیث طیاره، ص 31 ـ 32). در جای دیگری (ص 129) از کتاب مستقلی که در غیبت نوشته یاد کرده و مقصودش ذکر روایات علائم ظهور است.

کتاب شرح حدیث طیاره، در اصل، شرح روایتی از روایات آخر الزمانی و طبعا سنّی است که ابونعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء آورده و آن را هم غریب دانسته و سندش را ضعیف خوانده [غريب من حديث زيد و مكحول، تفرّد به يحيى بن سعيد عن أبى عبد الرحمن - و هو محمد بن سعيد، و يحيى بن سعيد و موسى ابن إبراهيم المروزى كلاهما ضعيفان] و نویسنده ما نشانی از آن در یکی از آثار عبدالوهاب شعرانی (م 973) نویسنده آثار متنوع در مسائل عرفانی و شرح حال، یافته است. بر اساس شرح وی، این حدیث، خبری غیب گویانه از پیامبر در باره پیدایش طیاره، بالون یا کشتی هوایی است، نام هایی که وی برای یک چیز که همان هواپیمای امروز است استفاده می کند. زمان نگارش سال 1310/1931 است، وقتی که بیش از بیست سال از پیدایی هواپیما گذشته، اما هنوز در ایران نیامده بوده و نویسنده هم آن را ندیده است. روایت مورد نظر از ظهور آتشی در حضرموت یمن، در آخر الزمان حکایت دارد، بارها در کتابهای آخرالزمانی مورد بحث قرار گرفته است.

انگیزه نویسنده در نگارش این اثر

اساس فکر نویسنده این است که باید هر آنچه از وقایع مهم آخر الزمانی که در روزگار ما پدید می آید، به نوعی در روایات پیامبر یا ائمه هدی (ع) باشد. یکی از آشکارترین این پدیده ها، طیاره است که انتظار می رود، جایی در روایات به آن اشارت رفته باشد. به نظر وی، این روایت مربوط به ظهور آتش در حضرموت می تواند همان روایت مورد نظر باشد. وی این تطبیق را در بخش اول کتاب انجام داده، اما در نیمه دوم کتاب، علت این اقدام خود و افزوده هایی را که بر آن دارد، به تفصیل شرح داده است. طبعا به نظر  می رسد، بهتر است نکاتی را که در بخش دوم در باره انگیزه خود در باره نگارش این اثر آورده بیان کنیم. ضمن این که توجه داریم، در بخش اول کتاب است که بند بند روایت را شرح داده و منطبق بر بالون یا همان طیاره کرده است. آن قسمت را هم گزارش خواهیم کرد.

لاهیجی در باره علت نگارش این اثر، می نویسد: «در چهار سال قبل، به خیالم گذشت اخبار و احادیثی که از پیغمبر خاتم (ص) در موضوع علائم و شواهد و مقدمات و امارات کاشفه از ظهور مو فور السرور ولیّ وقت و حجت عصر و زمان علیه صلوات الله که از طرق اهل سنت و جماعت در کتب آنها به نظر رسیده، در یک کتاب منفردی جمع و ضبط نمایم تا شاید نفسی از آن فایده برگیرد». (شرح حدیث طیاره، ص 94) در این افکار بودم که «یکی از هالی یزد که نسبتا از اهل علم است، به زیارت آستان قدس» مشرف شده و به اینجانب گفت: «از مسائله مشکله ای که دارم و نمی دانم، یکی مسأله بالون است». مشکل این بوده که او نشانی از بالون در کتب علائم الظهور نیافته بوده است: «هرچه در کتب غیبت تفتیش کرد که از پیغمبر و یا یکی از ائمه هدی علیهم السلام خبری در این موضوع بیابم، ندیدم». از هر کسی هم سوال کردم، اظهار بی اطلاعی کرده است. نویسنده می گوید: از مطاوی کلماتش معلوم می شد که این قضیه در یزد مطرح افکار و انظار دانایان آن شهر شده است» (ص 96 ـ 98).

لاهیجی، حدیث مورد بحث را به او معرفی می کند و وی خوشحال شده، آن مطلب منتشر کرده، و دیگران هم استنساخ کرده و به عنوان خبری که از ظهور طیاره در آخر الزمان است، دست به دست می کنند (ص 100). این امر سبب می شود تا عصر جمعه 28 ذی قعده [سال 1349ق]، با وجود احاطه ابر مظلم به جوّ هوا و ضعباصره و هجوم اسقام و امراض، درب بیت الاحزان بر روی خلق بسته، با آن حال، قلم در دست مشغول نوشتن» می شود (ص 102).

در این وقت، یکی از علمای سبزوار با نام حاجی میرزا ابوالفضل «نجل علامه شهید آقای حاجی میرزا حسن شریعتمدار سبزواری که مولد آن عالی مقدار یوم 4 شنبه 20 محرم 1253 و شهادت آن زبده اخیار در عشر اول محرم الحرام سنه 1332هجری در بین الحرمین بدست حرامیان واقع گردید» بر ایشان وارد می شود. (ص 103 ـ 104). معلوم شد ایشان سالی است که در ارض اقدس مانده. او گفت: در این مدت «گاهی در مجالس مواعظ و مصائب از ناطقین مضمون حدیث نبوی در موضوع حدوث بالون و طیاره می شنوم». پرس و جو کردم، مرا به شما «دلالت» نمودند. لاهیجی به وی می گوید در حال نوشتن است، و وقتی دیگر به او خواهد داد. (ص 106 ـ 107). اینجاست که به فکرش می رسد، نه فقط حدیث را روی برگی بنویسد، بلکه شرحی برای آن بنگار «شاید ان شاءالله به زودی به طبع برسد». (ص 109).

اگر طیاره در روایات آمده، آیا از «موتور» هم یاد شده است؟

نویسنده، نگارش این رساله را در «غرّه ذی حجه» (سال 1349ق) شروع کرده و از آن با عنوان شرح حدیث نبوی یاد می کند. در این وقت، حاجی ابوالفضل نزد وی می آید و او متن نوشته را به او می دهد تا مرور کند و اگر عیب ونقصی دارد به او بگوید. (ص 116). او متن را بسیار خوب می داند، بویژه از این بابت که «وقتی که مسلمانان به مطالعه آن فایز شدند و فهمیدند و دانستند که پیغمبر آنها در هزار و سیصد و پنجاه و چند سال قبل از طیاره و ماشین هوایی خبر داده، و مطابق با مخبَرٌ عنه واقع شد، در خیالشان خواهد گذشت و یا به زبان خواهند آورد که: نمی دانیم آیا پیغمبر ما از ماشین زمینی که اسم آن موتر یا چیز دیگر است، و چند سال است در تمام نقاط ایران و عربستان دایر و معمول و همه کس از مردمان مختلف الحال به آن سوار شده و به هیئت اجتماع مسافرت می نمایند، و به مشاهد مشرفه می روند، خبر داده است؟ یا یکی از ائمه هدی علیهم السلام در این موضوع بیانی فرموده اند و بالصراحه یا به طریق رمز از آن خبر داده اند یا نه؟ این معضل جدید که اگر طیاره آمده، پس اسم «موتر» در کدام روایت آمده، نکته ای است که این حاجی ابوالفضل برای لاهیجی درست می کند، این که اگر حدیث طیاره هست، حدیث موتور هم هست یا خیر؟ به هر حال، انتظار این است که برای این وسیله هم که این قدر مورد استفاده است،  چیزی در روایات بیابید تا «این وسوسه نفسانی از عموم اهالی» رفع و دفع شود. (119 ـ 120). خلاصه در خواست او نوشتن یک رساله دیگر، در باره یافتن موتور در روایات بود. او عذرخواهی می کند، اما طرف، اصرار می ورزد و این کار را سبب «حفظ عقاید مسلمین و برادران ایمانی» می داند. (ص 123). او هم وعده ای می دهد و از شنبه بیستم ذی حجه (شاید 1349 ق) کار را آغاز می کند.

اولین نکته این است که «هیچ حادثه ای از حوادث و واقعه ای وقایع عالم دنیا نبوده و نیست مگر آن که رسول خدا و ائمه هدی از آن قضیه و حادثه، به طریق کلی یا جزئی، صریحا یا تلویحا... بیان فرموده اند». (ص 126). طبعا علمای ما هم این ها را در آثارشان نگاه داشته اند. علی القاعده مقصودش علائم ظهور است، و لذا می گوید، اینها را در «کتاب مستقلی به اسم غیبت» نوشته و موجود است. او برای شروع، می گوید، سخنان انبیاء، همه به منزل قول شخص واحد است، به طوری که کدام حتی در یک قضیه کوچک چیزی به رمز فرموده باشند، همان است که دیگری به صراحت گفته است. سپس می افزاید که دویست مورد از اینها را در دفترچه ای فراهم آورده است. (ص 136). همه اینها، همان است که حضرت حجت در وقت ظهور، به عنوان اسلام، و اجرای شریعت اظهار خواهند کرد. (ص 139). اشکال یا موضوع بحث ما چه بود؟ این که حضرت در عرض خود، از «بالون و طیاره و کشتی هوایی» خبر داد، اما از «چرخ وماشین زمینی» نامی نبرد؟ چرا؟ به گفته وی حضرت «خبر از حدوث «موتر» و چرخ زمینی، به ضمیمه چرخ هوایی [هم]  داده اند». (ص 142) چطور؟ پاسخ شگفت است: همان جا که فردموند هر چه در آسمان باشد، روی زمین هم مثل آن هست: «ستظهر لکم من السماء آیة جلیة و من الارض مثلها بالسویه». وقتی در روایت مورد بحث رساله شرح طیاره، گفته آمده که وسیله ناریه در آسمان خواهد بود، اینجا فرمودند که «در زمین هم آیت و علامت قدرتی مماثل و مشابه و مساوی آن آیت سماوی» پدید خواهد آمد. (ص 145). مقصود از آیت ارضی، همان «موتر» و «چرخ زمینی» است. (ص 146). اگر کسی اعتراض کند که اینها فرق دارند، «بالون در مدت چهار ساعت مثلا از خراسان به طهران می رود، و موتر کمتر از دو روز یا سه روز نمی تواند برود، چگونه این دو با هم مساوی و مماثل و مشابه می باشند»؟ به نظر نویسنده، این اشکال ابلهانه ای است و باید به «این سخن ابلهانه خندید». این شخص نمی داند که خداوند فرموده «ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت؟». (ص 149)

تازه یک شاهد مهم تر این که «چند سال قبل شنیده بودم که بالونی احداث و اختراع کرده اند که هر دو کار از آن ساخته است، هم پر و بال خود را گشوده، و در هوا سیر می نماید، و هم [بالهایش را] جمع نموده، در زمین مانند موتر حرکت می کند، و گاهی هم از روی دریا عبور می نماید». (ص 152). در اینجا، اشاره ای هم به کتاب «انتباه نامه اسلامی» دارد که در همین چارچوب بحث کرده و البته از «کج فهمی» وی یاد کرده است، چرا که در مقام استشهاد برای مدعای خود، به جمله «ستظهر لکم من السماء آیة جلیة و من الارض مثلها بالسویه» «سخنان پریشانی گفته» است.

برداشت نویسنده انتباه نامه از این جمله ظهور «آیات آسمانی و زمینی مساوی و متوالی یکدیگر از قبیل خسوف و کسوف و ستاره دنباله دار» بوده که نویسنده ما این برداشت را نادرست می داند. به گفته وی، خسوف و کسوف چه تازگی دارد که مقصود از آن آیات، آنها باشد؟ (ص 159 ـ 160).  به نظر وی، مقصود همین بالون و موتور بوده است. نقد وی ادامه می یابد تا برداشت انتباه نامه اسلامی را رد کند، این که چرا «حدوث چرخ هوایی و زمینی» را مصداق آن روایت ندانسته و «میل ندارد که بالون و کشتی هوایی و موتور و ماشین زمینی را که بهترین مرکوبند از برای مسافرت .... از آیت و علامت قدرت رب قدیر و عالم خبیر قرار دهد» (تا صفحه 172).

توضیحات بالا، هدف وی را از محتوای این کتاب نشان می دهد، نکاتی که در نیمه دوم کتاب حدیث طیاره، آمده است، اما بخش اول، که همان شرح حدیث طیاره است، بخش اصلی کتاب است که ضمن آن مطابق موضوعی که شرح داده، بند بند روایت را آورده و آن به اعتبار این که مقصود از آن عبارات، همان طیاره است، شرح می دهد.

g7k981586459406.PNG

 

تطبیق روایت «ستخرج نار من حضرموت ...» بر طیاره و بالون

نویسنده ما روایت را که اصلش نقلی از طرق سنی است، از کتاب «التذکره بأحول الموتی و الاخره» از عبدالوهاب شعرانی (م 973) که از چهره ای اخلاقی و ملاحمی است، نقل کرده است. چنان که اشاره شد، منبع اصلی حلیة الاولیاء ابونعیم اصفهانی (5/193) است که مأخذ عبدالوهاب شعرانی هم هست. روایت مزبور در تاریخ دمشق (64/268) آمده است.

روایت بنا به آنچه در حلیة الاولیاء (5/193) چنین است:

لتقصدنكم نار هى اليوم خامدة فى واد يقال له برهوت، يغشى الناس فيها عذاب اليم، تأكل الأنفس و الأموال، تدور الدنيا كلها فى ثمانية أيام تطير كطير الريح و السحاب، حرها بالليل أشد من حرها بالنهار، و لها بين السماء و الارض دوى كدوى الرعد القاصف هى من رؤس الخلائق بالنهار أدنى من العرش، قلت يا رسول اللّه أسليمة يومئذ على المؤمنين و المؤمنات؟ قال و أين المؤمنين و المؤمنات يومئذ هم شر من الحمر يتسافدون كما تسافد البهائم، و ليس‏ فيهم رجل يقول مه مه».

در این رویات، خبر از آتشی داده می شود که در حال حاضر ـ زمان صدور روایت ـ  خاموش و در وادی ای به نام برهوت است؛ و اما مردمان، (در وقت برآمدنش) از عذاب الیمی که دارد، از هوش می روند. این آتش، جانها و مالها را نابود می کند. هشت روز تمام دنیا را دور می زند، مثل باد و ابر، پرواز می کند. گرمی آن در شب، بیش از گرمی آن در روز است. در میان آسمان و زمین، نعره ای مانند برق رخشنده می زند که از سر مردم در روز، نزدیک تر تا به عرش است. راوی گوید: از رسول پرسیدم: آیا زنان و مردان مومن [از دست آن] در امان هستند؟ فرمودند: آنها کجایند؟ آنها از شتر آبکش، بدترند؛ مانند حیوانات روی هم می جهند، و مردی در میانشان نیست که آنان را نهی کند».

تعابیری که در این روایت در باره نابود کردن جان و مال مردم [بر اثر بمباردمانها] و گشتن دور دنیا در هشت روز هست، و نیز استفاده از آتش، و اینکه بین زمین و آسمان قرار دارد، کمک کرده است تا این تفسیر مطرح شود که مقصود از این پدیده همان طیاره یا بالون است. نویسنده ما تمرکز خود را روی این حدیث گذاشته و این کتابچه را در این باره نوشته است. این امر، البته پیشینه ای دارد، زیرا سیزده سال قبل از انتشار این رساله، عالمی به نام ملاذ الاسلام حاج میرزا رضا شریعتمدار دامغانی» بر اساس روایتی که حضرت، در زمان ظهور، حضرت سوار ابر می شود، احتمال داده بود که مقصود از آن، آیروپلان است. وی این مطلب را در کتاب «انتباه نامه اسلامی» که در رجب 1336 مطابق با 1297 و ماه مه 1918 منتشر شده بود، آورده بود.

و اما تفسیر مولف ما یعنی لاهیجی از روایت ظهور آتش حضرموت، برای انطباق بر طیاره، بدین ترتیب است که او در نخستین جمله «لَتَقصدنّکم نارا» آتشی به سوی شما خواهد آمد، می گوید اگر با بصیرت در آن نگاه شود، اولین نکته آن این خواهد بود که «نار بدین کیفیت باید از خارج [بلاد مسلمانان]، توجه به مسلمین نماید، نه از داخل بلاد». تعبیر «فی واد یقال له برهوت» هم موید همین است که «باید مستخرج این قوه ناریه، جنس مسلمان نباشد، بلکه بیگانگان باشند و از بلاد آن ها قصد بلاد مسلمین نماید». حالا حضرموت که در یمن است در این میانه چکاره است، اشاره نمی کند.

Q6di81586460005.PNG

سپس می افزاید: «و این قضیه در نزد عموم اهالی اسلام مثل سایر بدیهیات واضح و معلوم است که هر رقم اختراعی و هر گونه صنعتی به هر شکل و صورتی و به هر عنوان و کیفیتی در بلاد خارج از اسلام به قوه فکریه اهالی از دانایان به عرصه شهود و بروز می آید، پس از این که آن مخترع و مصنوع مدتهای مدید در جمیع قری و امصار شایع و ذایع و رواج و دایر و معمول و مشتهر و مستعمل گردید، متدرجا به وسائل مختلفه و مناسبات سیاست ملکیه داخل بلاد مسلمین می شود». (ص 17)

از شروع تحلیل او، می توان این برداشت را داشت که می خواهد، از نظر پیشگویی، معجزه ای را برای رسول اثبات کند، نه لزوما این که مسلمانان دانشی دارند،  چرا که اصرار دارد که این محصول و مصنوع، از خارج بلاد مسلمین آمده است. مگر می تواند جز این تصور کند؟ با این حال، تفاوت این دو در این است که در این تفسیر، نویسنده قصد اثبات نبوت با یک خبر اعجاز آمیز را دارد، اما اگر جز این باشد، ممکن است به این معنا باشد که در روایات ما اشاره به مخترعات جدیده شده و شاید غربیها از ما گرفته اند. نهایت این که، حتی اگر مورد اول باشد، به طور ضمنی، اشاره به نکته دوم هم خواهد بود، چنان که از دو صفحه تصویری که بالا گذشت، حس و حال مزبور کاملا روشن است.

نویسنده در ادامه می گوید که پیامبر، این «نار» و آتش را به خدا نسبت نداد که کسی آن را عذاب الهی برشمرد: «نفرمود که خداوند عالم به شما مسلمانان چنین عذاب و بلیه در آخر الزمان مسلط می فرماید، چنان که سایر بلایا و فتن و حوادث قبل از ظهور مهدی موعود علیه السلام را به خداوند متعال نسبت می داد». (ص 18).

چرا نام امریکا در روایت نیامده است؟

نویسنده از خود سوال کرده:  چرا در خبر نیامده است که «لتقصدنکم نار من بلاد الامریکا مثلا»، جواب روشن است! چون آن زمان، هنوز این بلاد «مکشوف نشده بود و لفظ امریک به آن معنا» در لغت عرب نبود. این در حالی است که «اختراع این کشتی هوایی که نامش بالون یا آیرپلان یا چیز دیگر است، در بلاد آمریک شده است» (ص 19). بکار بردن تعبیر «بتوسط السفن الهوائیه» هم برای عرب شناخته شده نبود، و برای همین با این تعبیر هم نیامد، چون عرب از آن بر می آشفت و حرف پیغمبر را قبول نمی کرد. برای همین از الفاظی مانند برهوت و حضرت موت و امثال اینها استفاده شده تا آن اشمئزاز را ایجاد نکند. (ص 22). بدین ترتیب، ضرورت کلمه «حضرموت» هم روشن شد.

توضیح بعدی او این است که «کشتی هوایی یا بالون و ایرپلان» «از روی اختیار و اراده و طوع و رغبت و میل و شهوت و سایر خواص حرکت نمی کند» بلکه نیاز به «قوه ناریه» دارد که «اسم آن به لغت و زبان خارجیان بنزین» است. این بنزین است که آن را حرکت می دهد و این هم از تعبیر «لتقصدنکم نار» بدست می آید. البته نویسنده مطالبی از حاجی سبزواری و باورهای خودش می آورد که هرچیزی شعوری هر چند اندک دارد و این نزد او ثابت است، و چند کتاب و رساله هم در این باره نوشته است. (ص 26 ـ 32).

 در روایت آمده بود که آن نار، در برهوت، اکنون در حالت «خمود» قرار دارد «هی الیوم خامده». به گفته نویسنده این به این جهت است که «در اعصار سابقه علم و دانش به استخراج این قوه ناریه نداشتند و به حالت خمودت در باطن ارض باقی بود، و منتظر رسیدن وقت و زمان اظهار و اعلان». اکنون آن زمان فرا رسیده است. گذشتگان فقط اسم نفت را شنیده بودند و «طریق استخراج آن را از معدن» آگاه نبودند. (ص 33). البته به گفته ایشان، «استخراج جمیع کنوز و گنج های زمین، مخصوص زمان ظهور حجت وقت علیه السلام» خواهد بود. (ص 34). وی بر این باور است که هر چیزی در کمون خود، یک قدرت نهفته دارد و امروز این پیشرفت بخاطر رواج استفاده از این قدرت ایجاد شده است: «تمام قدرت و قوت و شوکت و اقتدار سلاطین دنیا و جمیع شوون دنیوی و ثروت اهالی و توسیع دایره صنایع و بدایع و انتفاع و فواید قاطبه افراد بنی آدم همه از برکت احداث یک قوه و از پرتو یک جوهر از جواهر مکنونه ارضیه و استخراج یک معدن نفت و...» است. (ص 39).

چرا اختراع طیاره نصیب ما مسلمانان نشده است؟

حالا چرا این قدرت اکتشاف نصیب ما مسلمانان نشده است؟ گویا نویسنده بر آن است که خداوند این لطف را در حق «نوع پرستان عیسوی مذهب قرار داده است تا این کارها را بکنند:«خداوند رؤوف و رحیم از نهایت شفقت و عطوفت و منتهای لطف و  محبت ... که به عموم افراد بنی آدم دارد، همم عالیه دانایان و خیرخواهان و نوع پرستان عیسوی مذهب را مصرف استخراج مکنونات طبیعت به اندازه وسع و طاقت و استکشاف قوا و خواص مودوعه ی در ذوات و مواد عناصر و معدنیات به مقدار استطاعت و تدارک و تهیه اسباب و لوازم آسایش و رفاهیت و راحت نوع بشر در سفر و حضر و سهولت حمل و نقل مطلق احمال و اثقال در بحر و بر و اختراع آلات و ادوات حربیه و دفاعیه .. نموده و مدت زمانی بدین منوال عمر برآرند» (ص 42). آدمی بی اختیار به یاد جمله منسوب به هویدا می افتد که در باره صنایع گفته بود، خداوند به ما نفت داده، آنها مثل ... کار کنند و ما به آسانی به آنها نفت داده و ابزارآلات را می گیریم.

بنابر این روشن شد که چرا خداوند، این اختراع و همم عالیه را نصیب عیسوی مذهبان کرده است. با این حال، اشکال باقی است که «اما از آنجایی که آنها از عالم ماورای طبیعت غافل و منکر مبدأ و معاد و حشر و حساب و کتاب هستند، عاقبت «از افق درخشان مکه معظمه، آن ولیّ وقت و زمان و موعود جمیع ملل و ادیان و آن شمس حقیقی عالم» طلوع خواهد کرد (ص 43 ـ 44) و همه چیز در اختیار مسلمانان خواهد بود. در واقع وقتی حضرت ظهور کرد، آن وقت است که «حرکاتی و افعالی خارق عارت و معجزاتی بی نهایت بدون اعمال مواد و قواء و اشیاء و اسباب این عالم طبیعت از آن حضرت صادر شود، و بر کلّ من فی الارض، اتمام حجّت بلاواسطه رشته تلگراف بی سیم یا با سیم گردد، عموم عیسویان و جمیع عقلا و دانایان پس از مشاهده آن معجزات و خوراق عادات و آن افعال و حرکات بدون جنگ و نزاع و بلامعارضه و مجادله و مدافعه، مطیع و منقاد ایمان آورده، و تسلیم امر آن بزرگوار می شوند». (ص 45 ـ 46). حسن ظن نویسنده به مسیحیان برای تسلیم شدن با توجه به تعابیری مانند «آمنّا و صدقنا» سبب شده است تا بگوید  آنان با دیدن خوارق عادات، بسرعت حضرت را خواهند پذیرفت (ص 47) وضع اینها متفاوت با فرقه جهال و غفله و دنیا پرستان و اولیای طاغوت و مانند آنهاست.

نمونه ای از آنچه در باره زمان ظهور آمده، این روایت است که حضرت « إِنَّهُ سَيَرْكَبُ السَّحَابَ وَ يَرْقَى فِي الْأَسْبَابِ أَسْبَابِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ خَمْسَةٌ عَوَامِرُ وَ اثنين [اثْنَانِ‏] خَرَاب‏» مهدی موعود و حجت منتظر زمانی که ظاهر می شود، بر ابر سوار می شود و ترقی می کند در اسباب هفت آسمان و اسباب هفت زمین که از آن هفت زمین که از آن هفت زمین پنج معمور و آباد است و دو تا الیوم خراب و ویران» (ص 53).

وی روزی را مقایسه می کند که «کسانی که سالهای دراز بر ایرپلان ها و بالون ها سوار می شدند، و با نهایت خوف و هراس ترسان و لرزان در هوا سیر می نمودند، وقتی که مشاهده کردند به چشم سر، و دیدند که آن حضرت بدون تهیه و تدارک قوا و اسباب طبیعی سوار بر ابر می شود و در مشرق و مغرب زمین سیر می کند، حجت بر آنها تمام خواهد شد.»، اینجاست که او را تسلیم و تصدیق خواهند کرد (ص56).

در این عبارت، معنای مستقیم آن پذیرفتن واقعیت آیروپلان است، اما در ضمن، اشاره به یک وضعیت متفاوت و بسیار پیشرفته در زمان ظهور است که بسیار مهم است. در آن وقت، عیسویان تسلیم خواهند شد و مسلما مسلمانان از وضعیت بهتری برخودار خواهند بود.  

عذاب مردمان از بابت طیاره و بالون

جمله بعد حدیث این بود که«تغشی الناس فیها عذاب الیم»، و معنا و مصداق آن بخش از نظر نویسنده، انواع و اقسام سختی ها و مرگ و میرهاست که از زمان اختراع این کشتی هوایی تا آخر دنیا، به خاطر این «نار» و آتش، بر مردمان فرود می آید. و«معلوم نیست که چه اندازه و چه مقدار گرفتار صدمات ... بدنی و نفسی و مالی شده و خواهند شد و چه قدر از انفس و اموال بدین سبب تلف و هلاک شده و می شود». در واقع، مقدار آن را فقط خدای متعال می داند. در اینجا «عذاب الیم اجتماعی و فروگرفتن و احاطه نمودن عذاب نار عامه ناس را، پس آن در زمانی است که به توسط کشتی های جنگی هوایی در موقع حرب و جنگ، اِعمال قوای ناریه نمایند به اسامی و عناوین مختلفه، برای تخریب بلاد و امصار و شهرها و قریه ها و اتلاف نفوس بی تقصیر و گناه از انسان و حیوان». (ص 59).

در اینجا، هم روایت توضیح مصداقی در چرخه انطباقی نویسنده داده شده، هم ضمنا، به جنبه منفی این اختراعات در آدم کشی و نابود کردن مردم و زندگی ها، پرداخته شده است. این که این جنبه از مخترعات جدید در ذهن او بوده است یا خیر، با توجه به این عبارات، به نظر می رسد، بوده است.

دور دنیا در هشت روز

جالب ترین بخش این حدیث این جمله است: تدور الدنیا کلها فی ثمانیة ایام. نویسنده بدون تأمل آن را مطابق گزارشی می داند که در مجله المرشد منطبعه در بغداد در سال 1345ق منتشر شده، آمده است: «از اختراعات تازه این است که طیاره تأسیس کرده اند سرعت سیر آن به درجه ای است که در مدت هشت روز دور دنیا را طواف می کند». نویسنده عمیقا از این مسأله ابراز شادمانی می کند، و می گوید که «حیرت بر حیرتم افزود، خدای متعال را سپاسگزار گردیدم قلبا و قالبا از باطن فؤاد و ذات» که این قدر این انطباق بین حدیث و خبری که رسیده، دقیق است. هشت روز و هشت روز. (ص 66). وجه حیرت این است که اینها نشان می دهد آدم نباید منکر خوارق عادات و معجزات باشد، زمانی این مطالب، برای مردمی که درکی نداشته اند گفته شده، و کسانی از روی خلوص آنها را پذیرفته اند، و اکنون می بینیم که محقق شده و کسانی که آنها را از نادرست می دانسته اند، حالا خطایشان آشکار شده است. (ص 68). البته در اینجا می کوشد فرق میان پیشگویی از روی حدس و فراست را با غیب گویی و معجزه تفکیک کند. مثل حدسی که یک طبیب یا حتی یک منجم می زند، اما خبر پیامبر «از اخبار غیبیه» است، چون هیچ نشانه ای در کار نبوده که از روی آن فراست به خرج داده مطلبی را مثلا در باره پیدایش آیروپلان بفرماید. این جز غیب گویی چیز دیگری نیست. (بنگرید: ص 71 ـ 72).

این تفسیر از حدیث و انطباق آن بر آیروپلان را مقایسه کنید با آنچه شعرانی و قرطبی در باره این حدیث، با توجه به مشی صوفیانه و عارفانه خود گفته بودند و به گفته نویسنده ما «چه تصور باطلی نموده بودند». (ص 73).

طیاره ای با سرعت باد در ابر

بند بعدی روایت این است که: تطیر طیر الریح و السحاب، این ابزار ناریه مثل ابرها، پرواز می کند. از آنچه تاکنون گفته شده، روشن است که این عبارت دیگر نیاز «به تفسیر و توضیحی نیست، چه همه مردم می گویند که بالون سریع تر از باد و تندتر از ابر در هوا عبور می نماید، و شنیده ام که در جراید نوشته اند چند میل هم بالاتر از ابرها عبور می کند، و شاید هم راست بگویند. چه به توسط اسلحه چشم می توان این  گونه امور را احساس نمود». (ص 76). عجیب تر این که حضرت از «طیر» استفاده کرده که برای همین «نام بالون و کشتی هوایی را اعراب، امروزه طیاره گذاشته اند، و اشخاصی که بالون را مشاهده نموده و وضعیات سیرش را در هوا معاینه کرده اند، گویند که بالهای عریض و طویلی دارد و مانند طیور در حالت طیران پر و بال خود را قبص و بسط می نماید». (ص 77).

از این عبارت و نیز تاریخ رسیدن طیاره به ایران می دانیم که نویسنده اساسا خودش این کشتی هوایی را ندیده بوده و حتی آنچه را از جراید نقل می کند، مع الواسطه است و خودش نخوانده است.

عجیب است که این طیاره یا کشتی هوایی، برخلاف «مرغان هوا» که به اختیار خود پرواز می کنند، «این بالون بیچاره، با وجود آن که حامل آن هم قوه قویه ناریه است، محکوم به حکم غیر است». (ص 77).

9D81U1586459465.PNG

گرما و صدای رعد مانند طیاره

بند بعدی حدیث این است : حرّها باللیل اشدّ من حرها بالنهار، گرمای آن در شب، بیش از گرمی آن در روز است. نویسنده ما اطلاع خاصی در این باره ندارد، و لذا متواضعانه می گوید: «از مسافرین با کشتی هوایی در شب باید استفسار نمود» که چنین هست یا خیر. اما اگر به حدس ذهنی بخواهیم جواب دهیم می توانیم بگوییم که «مراد این است که اثر احراق و ناریت در موقع خراب نمودن بلاد و قراء در هنگام جنگ و نزاع به توسط اسباب و ادوات و آلات حراقه ناریه به اسم «بمب» و «نارنجک» و «توپ کروپ» و غیر اینها که حامل آن آلات و ادوات کشتی جنگی هوایی است، در شب ها در چنین هنگامه ها و معرکه ها بیشتر از روزهاست، و اتلاف نفوس انسان و حیوان در شب بیشش از روز است». جهت آن هم روشن است که روز می توانند جایی فرار کنند اما شب گرفتار می شوند. (ص 78 ـ 79).

بند بعدی حدیث این است: و لها بین السماء و الارض دویّ کدویّ الرعد العاصف.به گفته نویسنده، این جمله هم نیاز به توضیح ندارد، زیرا «صدای مهیب هولناک بالون شبیه به صورت رعد.. .در جوّ هوا» است که بین سماء و ارض، به گوش می رسد (ص 81).

بند بعدی این است: هی من رؤس الخلائق ادنی من العرش؛ این آتش یا به گفته نویسنده کشتی هوایی، از سر خلایق، نزدیکتر به عرش است. یعنی جای آن خیلی بلند است. نویسنده می نویسد: «این طیاره و کشتی هوایی چنان که گفته ایم که می گویند در مقام سیر به اوج، از بالای ابرها، به چندین میل مسافت عبور می نماید». البته طیاره، بالا و پایین می رود و «به توسط زمام دار و طیاره چی، گاهی تنزل و تدنی نموده، از بالای سرهای مردم نزدیکتر از سقف های منازل و عرایش به عنوان نمایش، یا برای کسب اطلاع و یا تفننا و تفریحا» به هر حال بالا و پایین می رود. (ص 83).

در اینجا، حذیفه از رسول خدا (ص) پرسید، در آن وقت، مومنین، از این وضعیت، در امنیت و آرامش هستند و در «همچو عصر و زمانی آسوده خاطر و مرفه الحال خواهند بود»؟ به نظر نویسنده، جواب حضرت «این المومنین و المومنات» بود، قدری سیاستمدارانه بود. حضرت خواست «خاطر آشفته حذیفه را از این غم و غصه فارغ سازد» در ضمن، «رمزا، از اوضاع و احوال مومنین و مومنات آن عصر و زمان هم خبر داده باشد»، یعنی این که به هر حال، هیچ «عصر و زمانی خالی از مومنین و موحدین و ...» نخواهد بود. اما در اصل می خواستند بگویند که «مومن حقیقی و مومن واقعی در آن عصر و زمان وجود ندارد» یا اگر هستند، «از وجود آنها فایده ای برای راحت و آسایش خلق نیست و مقهور مخذول می باشند». (ص 88).

آیا این جمله به معنای بی اثر بودن مومنان در دنیای جدید است؟ یا مقصود این است که کسانی از مومنان که «قدرت داشته باشند در آن عصر و زمان، جلوگیری از منکرات نمایند، نیست و نخواهد بود، و چنانچه بالفرض رجل و مرد قادری باشد، و بتواند نهی کند، چون احتمال تجویز تأثیر نمی دهد، لذا خاموش است». (ص 90). اگر می خواست راحت باشد، می توانست بگوید، این نشان از بی عرضگی مسلمانان در این دوره از ساختن این قبیل آلات است، اما قبلا گفته بود که خداوند راحتی را نصیب ما کرده، این زحمت را به گردن عیسوی مذهبان انداخته و در وقت ظهور، همه آنها به حضرت خواهند پیوست و بی زحمت اینها نصیب ما خواهد شد.

اینجا ترجمه و تطبیق این روایت بر طیاره یا کشتی هوایی و بالون تمام می شود. او می گوید که این متن را در سال 1349 در مشهد مقدس نوشته و نام خود را صدر المتألهین لاهیجانی می نامد.

GiBWo1586460346.PNG

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

چگونه دانش «کتاب شناخت» را به عنوان یک رشته جامع علمی تأسیس کنیم؟

رسول جعفریان

روز سه‌شنبه ساعت ۱۷ عصر اسفندماه سال ۱۴۰۲ با با حضور جمعی از پژوهشگران، فهرست‌نگاران و مدیران کتابخا

البدء و التاریخ مقدسی، اثری مبتکرانه در تاریخ نگاری اسلامی

رسول جعفریان

گزارشی است در باره کتاب البدء و التاریخ مقدسی که از جهاتی اثری مبتکرانه و منحصر به فرد در میان کتب ت