۴۰۶۷
۰
۱۳۹۷/۰۹/۱۲

تجربه ای از گفتمان علمی ـ دینی در حوزه علوم طبیعی در دوره صفوی

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

رسائل و نگارشات دوره اخیر صفوی، ویژگی خاصی در بحث تاریخ علم دارد، بیشتر از آن روی که یک فضای مشخصی را ترسیم می کند. در رأس این نوشته ها، آثار علامه مجلسی است

 مقدمه

رسائل و نگارشات دوره اخیر صفوی، ویژگی خاصی در بحث تاریخ علم دارد، بیشتر از آن روی که یک فضای مشخصی را ترسیم می کند. در رأس این نوشته ها، آثار علامه مجلسی است که البته از زاویه ای که بنده نگاه می کنم، دو بخش است. کتابهایی که با هدف نوعی کار علمی در حد تهیه منابع برای پژوهشگران تألیف شده، و گل سرسبدش بحار است، و آثاری که برای عامه مردم نوشته شده و هدفش آشنا کردن آنها با فرهنگ تشیع و به تعبیر امروزی ها، سبک زندگی و تفکر عمومی دینی ـ شیعی است. برخی از این آثار هم پرحجم و برخی کم حجم تر است. در میان اینها، آثاری هست که مردم انس زیادی با آن داشتند که نمونه اش زاد المعاد و حلیة المتقین است. آثار کوچکتر مثل اختیارات یا تذکرة الائمه ومانند اینهاست که نفوذ ویژه ای میان عامه و روحانیون منبری داشته است. نوشته های مجلسی، همه آنچه را بنده می خواهم به عنوان سبک و فضای مشخص آثار دوره صفوی را در حوزه تاریخ علم نشان دهد، منعکس نمی کند. در این باره، باید آثار بسیاری را در سه چهار دهه اخیر صفوی دید و دسته بندی دارد. اینجا به خصوص مقصود آثاری است که گفتمان دینی ـ علمی جاری در این دوره را نشان می دهد. مهم ترین مسائلی که دغدغه ذهنی این دوره بوده است. به طور کلی باید عرض کنم، در این دوره، تماس میان علما و دولت گسترده است، و همین تماس و نوع مراودات فکری میان اینها، تأثیر زیادی روی گفتمان دینی رایج در این دوره دارد. بخشی از این گفتمان، سیاسی و در باره نوع رابطه علما با تفکر سیاسی با هدف تقویت صفویه و تنزیه آن است. بخشی گفتمان علمی است، ترسیمی از افکار و آراء علمی که سابقا متکلّمان و طبیعی دانان و منجمان دنیای اسلام مطرح می کردند، و حالا گروهی از علمای دین جانشین آنها شده و سعی می کردند با نوعی بیان دینی آن مطالب را در قالب گفتمان جدیدی طرح کنند. انبوهی از نوشته های میان رشته ای بین نجوم و دین، گواه این معناست که می تواند مورد بحث قرار گیرد. همین طور سبک خاصی از کار بین رشته ای میان متون طبی و دین که البته سابقه هم داشت و این بار با تأکید تازه ای بازتولید می شد، در آثار این مولفان دیده می شد. شکل گیری ادبیات فقهی هم، می توانست در بخشی از کار، نوعی داد و ستد میان حکومت و علما باشد که نمونه اش در دوره اخیر صفوی، نگارش دهها رساله در این باره است. همه اینها، که می بایست با بررسی بیشتر محتوای رسائل و آثار این دوره ویژگی هایش کاملا روشن شود، گفتمان ویژه ای است که سایه اش روی سر نوشته های این دوره کشیده شده و می تواند ما را  در جریان بهتر تحول و تطور فرهنگ این دوره قرار دهد. خاتون آبادی ها، نقش مهمی در این گفتمان دارند و آثار آنها که از نوعی سادگی برخوردار است، ترکیبی از افکار قدیم، نوع خاصی اخباری گری، با برداشت های هماهنگ با اوضاع و افکار این دوره است. آنها بیش از هر کس دیگری، این گفتمان را نمایندگی می کنند و البته در کنار آنها شمار فراوان دیگری از عالمانی بود که در دهها مدرسه مهم شهر اصفهان تحصیل می کردند، وجود دارند.

در کتاب «پرسشهای فقهی شاه سلطان حسین از آقا جمال خوانساری» که چاپ کردم (نشر مورخ، قم، 1396) بخشی از دغدغه های شاه سلطان حسین به عنوان بخشی از این حلقه گفتمانی، بدست می آید. در آنجا بیش از هفتاد سوال مطرح شده و بسیاری از آنها در درون همین گفتمان، جای داشت. مقاله بلندی که در باره نگاه نجومی دوره اخیر صفوی نوشتم و در مجله کتابگزار شماره 4 ـ 5 منتشر شد، دقیقا، بازتاب این گفتمان را در سبک زندگی تقویمی بر اساس مشخصه هایی که در این دوره مد نظر است، نشان می دهد. این گفتمان، بخشی از گفتمان نجومی ـ تقویمی دینی گذشته است، اما این بار، با حساسیت های شیعی و برخی از روایات درهم آمیخته شده، و برای مثال، با وارد کردن نوروز در تقویم جاری، و نگارش دهها رساله در باره آن که عمدتا در تأیید بنیادهای آن است، می کوشد تا بخشی از گفتمان ـ سبک زندگی را ترسیم کند.

در میان رسائل این دوره، آثار میرمحمد باقر خاتون آبادی (م 1127) نمونه خوبی از دغدغه های گفتمانی این دوره، تلاش برای طرح سوالات مهمی که در این چارچوب جای دارد، و ارائه راه حلهایی برای آن، جایگاه ویژه ای دارد. اینجا علاقه مند هستم به یکی از این رساله های کوچک اشاره و آن را مرور کنم. رساله ای که باز در همان چارچوب گفتمان تقویمی است، نگاهی که هم می کوشد با بریدن از گذشته و رهنمودهای تازه همراه باشد، و هم به نوعی ملاحظات شیعی و روایی را در نظر گرفته و حکایت از تلقی «اخبار» به عنوان مبنای سبک زندگی و تمدنی در این دوره باشد.

در اینجا، دو متن را از یکی از علمای برجسته این دوره مرور می کنیم. نخست رساله ای در باره «آب نیسان» و «قمر در عقرب» و دیگری رساله ای در باره کائنات الجو، یا همان باد و باران و رعد و برق. نکته اساسی در این مرور، نگاه مولف و تحلیل و تحقیق او در ترکیب میان روایات مربوط به این موضوع، با مطالبی است که در دانش طبیعی وقت (میراث یونان و بعد از آن، آنچه در دنیای اسلام پدید آمده) مطرح بوده است. پرسش این است که او، آرای مطرح شده در روایات را در این باره می پذیرد یا آرای حکما را، و این که، وقتی تعارض میان آنها پدید آید، کدام یک را ترجیح می دهد. این دو رساله، از زاویه دید تاریخ علم، برای شناخت گفتمان علمی ـ دینی این دوره، بسیار مهم است.

 

رساله در آب نیسان و قمر در عقرب

محمد باقر خاتون آبادی رساله ای در  باره «آب نیسان» و «قمر در عقرب» نوشته و در آغاز گفته است «چون امر اشرف اعلی و فرمان عالم مطیع جهان پیما صادر شده» این رساله را «در باب آب نیسان و سبب شرافت نیسان ماه رومی» نوشته و موضوع دیگر «در باب این که آنچه در احادیث وار شده است در منع کردن نکاح و غیر آن در وقتی که قمر در عقرب باشد» مقصود چیست. «آیا مراد بودن ماه است در برابر کواکب عقرب یا در محاذات قطعه ای از فلک اطلس که آن را منجمان برج عقرب می نامند».

اما موضوع اوّل، وی می گوید ماه نیسان، هفتمین ماه رومی است، و سپس نام بقیه ماهها را نیز شمرده و می گوید: « چیزی که دلالت کند بر خوبی و بدی و سعادت و نحوست و حال این ماهها، در احادیث ائمه معصومین ع به نظر حقیر نرسیده است، سوای دو حدیث در باب ماه حزیران و یک حدیث در باب ماه نیسان». حدیث در باره ماه حزیران این است که امام صادق ع فرمودند، آن ماهی است که در آن ماه موسی به بنی اسرائیل نفرین کرد، و حدیث این که در این ماه، اجلها به هم نزدیک است، به این معنا که «در آن ماه مردمان بسیار می میرند». سومین حدیث در باره نیسان، روایتی است مربوط به پیامبر ص که دستور دادن «در ماه نیسان آب باران را می گیری، سوره فاتحه الکتاب و آیةالکرسی و چهارقل بر آن می خوانی...» آنگاه نقل شده که گفتند: اگر هفت روز پی در پی صبح و پسین نوشیده شود، حق تعالی دفع کند از هر کسی که این آب را بیاشامد. در ادامه، از درمان چندین بیماری دیگر از جمله چاره عقیم بودن زنان و مردان، در شمار آن است. فهرست بسیار بلندی از بیماری ها در ادامه آمده که نویسنده آن را به تفصیل طی چندین صفحه آورده است. برخی از این آثار، جنبه اخلاقی و حِکَمی هم دارد، مثل این که اگر بیاشامد، حق تعالی پر کند دل او را از نور و روشنی و الهام خود را در دل او اندازد و حکمت را بر زبان او جاری گرداند. خاتون آبادی سپس نحوه خواندن سوره ها و آیات و اذکار ا بر این شرح می دهد. وی در باره سند این احادیث می گوید: «سند احادیث مزبوره اگرچه ضعیف است، لیکن جمعی از علما حدیث سیوم را نقل کرده اند، و عمل به آن می نموده اند، و از پروردگار تعالی شأنه طلب شفا به وسیله آن آب می کرده اند». خاتون آبادی خودش منبع را ذکر نمی کند، اما ادعای کسی را نقل می کند که این روایت را به خط شهید اول دیده، و در اینجا در مقام استدلال می گوید: «و خط شهید رحمه الله تعالی نیز موید است».  بااین حال، باز هم تأکید می کند باید توجه داشت که «حدیث مذکور ضعیف السند است»! آنگاه روایاتی که به طور کلی در باره خوبی «آب باران» است نقل می کند تا موید آن مطالب باشد، و البته تلقی این است که آب باران در نیسان را بر سایر آب باران ها شرف زیادی است، هرچند به گفته وی «از حدیث مفهوم نمی شود که سبب شرف و زیادتی چیست».

این سبک نگارش، که احادیث ضعیف، بتواند در دل این گفتمان، به پرسشهای تازه، راه حلهای جدید و متفاوت، و در عین حال، شیعی پاسخ دهد، با این رویه که روایت ضعیف مبنا قرار گیرد، و این که از دل آن،جزئیات استخراج و رهنمود داده شود، بخشی از همان گفتمانی است در اینجا، در پی آن هستیم و محصول تأملاتی است که در دوره اخیر صفوی صورت می گیرد.

در اینجا یک اشکال فنی تقویمی گرفته شده و خاتون آبادی سعی می کند به آن پاسخ داد. اشکال در این محدوده است که تاریخ رومی که ماه نیسان از آن جمله است، تاریخ دقیقی نیست که عینا بتوان منطبق بر آن مثلا ماهی را نیسان دانست. بدین ترتیب چطور می توان یک حکم شرعی را بر پایه یک تقویم نادرست نهاد؟ وی می گوید: تاریخ رومیان مقدم است بر تاریخ هجری اهل اسلام به نهصد سال، و دستور ایشان در این تاریخ این است که سال را 365 روز و ربعی قرار داده اند و ماه دویم و هفتم و نهم و دوازدهم را سی روز و ماه اول و سیوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم و یازدهم را سی و یک روز می گیرند، و ماه پنجم را که شباط است، در سه سال متوالی 28 و در سال چهارم، ربع ها را جمع می نمایند و یک روز می گیرند و بر ماه شباط اضافه نموده، آن را 29 روز حساب می کنند، و آن سال را کبیسه می نامند. و چون موافق رصد جدید گورکانی و بعض ارصاد دیگر حرکت وسط شمس که بنای سال شمسی بر آن است، کمتر از 365 روز و ربع به قدر زیاده ده دقیقه تخمینا و رومیان یازده دقیقه مزبور را منظور نداشته اند، و سال را 365 روز و ربع تمام منظور داشته اند، پس لازم می آید که در هر 131 سال، اول سال و ماههای ایشان به قدر یک شبانه روز تخمینا پس افتد، و بر این نسبت در فصول سال دایر باشد».

این توضیحات در باره نامنظمی این تقویم برای تعیین دقیق فصول، برای طرح این پرسش است که رابطه احکام شرعی، با تقویمی که این مشکل را دارد، چگونه خواهد بود؟ خاتون آبادی این سوال را مطرح می کند که «اشکالی که در این مقام ایراد می تواند شد، این است که چون می تواند بدو که بنای حکمی از احکام شرعیه بر ماهی باشد که نسبت به ماههای شرعی عربی و نسبت به فصول و مواسم، هیچ یک مضبوط نباشد؟».

چند پاسخ در این باره می دهد. اول این که: «در تکالیف شرعیه استبعاد مسموع نیست، و عدم ضبط مزبوره، مفسده نیست. دوم این که «چون دوران مزبور ربطی است، و در سه هزار سال به یک ماه نمی رسد، و به این جهت در اعصار متوقعه از موسم بهار بیرون نمی رود، شارع آن را منظور نداشته است». سوم این که «می تواند که مراد از نیسان وارد در حدیث، ماه نیسان رومی نباشد، بلکه ماه دویم از بهار باشد که آفتاب در برج ثور است». «بنابرین اصلا اشکالی باقی نمی ماند». وی از توضیح بیشتر خودداری می کند، زیرا «به نهجی که فرمان همایون [شاه سلطان حسین] صادر شده» قرار بوده یک مختصر در این باره نوشته شود. وی تنها می افزاید: در سال تحریر این کلمات که سال 1113 هجری است، مطابق دو هزار و سیزده رومی، اول ماه نیسان، چهارشنبه چهاردهم ذی القعده الحرام است و آفتاب در دقیقه چهل و یکم از درجه بیست و دویم حمل است، و اوّل حزیران سال مزبور رومی، دوشنبه پانزدهم محرم الحرام 1114 هجری است، و آفتاب در آن روز در دقیقه سی و ششم از درجه بیست و یکم جوزاست». بحث آب نیسان تمام شد.

در اینجا، موضوع دومی را که شاه توضیحاتی در باره آن از وی خواسته بود، مطرح می کند و آن معنا و مصداق «قمر در عقرب» است. سوال این بود: «آیا مراد بودن ماه است در برابر کواکب عقرب یا در محاذات قطعه ای از فلک اطلس که آن را منجمان برج عقرب می نامند». پاسخ خاتون آبادی به این پرسش، این است: «اما آنچه در احادیث وارد شده است، هر گاه قمر در عقرب باشد، بعضی از آن کارها را نباید کرد» این است که «بعضی گفته اند، مراد از عقرب، صورت عقربست، به جهت آن که بعید است که بنای حکم شرع بر تقویم و رصد و حساب باشد، و عوام مکلف باشند به این که از تقویم کارهای خود را معلوم کنند. پس مناسب آن است که مراد از عقرب، صورت عقرب باشد، و آن را به دیدن و مشاهد معلوم می توان کرد، و بر عوام الناس دشوار نیست». «دیگر آن که اجزاء فلک متشابهند و تفاوتی در آنها نیست، مگر به سبب کواکب، پس باید که خاصیت های مختلف بر کواکب مترتب شود، و باید که صورت عقرب معتبر باشد. و مشهور میان علما آن است که مراد از عقرب، برج عقرب است، چنان که منجمان می گویند، و حکم به بطلان قول مشهور [نظر منجمان]، مشکل است؛ به جهت آن که از بعضی از اخبار ظاهر می شود که مکالمه ائمه معصومین ع در مواضع استعمالات لفظ عقرب و اسامی باقی بروج منطبق بر اصطلاح اهل نجوم بوده، مثل حدیثی که از حضرت امام رضا ع منقول است که آن حضرت فرموند که مجامعت با زنان در وقتی که ماه در برج حمل یا دلو باشد، بهتر است، و بهتر از این این که ماه در برج ثور باشد، به سبب آن که ثور خانه شرف ماه است. این بود مضمون حدیث. و از سیاق کلام مفهوم و از خارج معلوم است که ثور را بیت الشرف قمر گفتن، مبتنی است بر سخنانی [است] که منجمان در این باب می گویند و اصطلاحاتی که در میان ایشان دایر است».

تا اینجا، پاسخ داده شده که مراد از قمر در عقرب بودن، همان بودن ماه در برج عقرب است. در اینجا، خاتون آبادی، به نقد منجمینی که به احکام نجومی می پردازند، پرداخته و ادامه می دهد: «نهایت چیزی که از احادیث مستفاد می شود، مذمّت اشتغال به علم احکام و مذمّت جماعتی است که نجوم را موثر دانند، و گمان ایشان این باشد که کواکب و اوضاع فلکی، علت مستقل حدوث حوادث اند» «و نیز مذمّت جماعتی که گمان ایشان این باشد که هر گاه طالع اوضاع فلک، اقتضای چیزی کنند، قدرت الهی مانع آن نمی شود یا نمی تواند شد، البته آن چیز واقع می شود و تخلف نمی کند، و پروردگار تعالی شأنه تغییر آن نمی دهد. و به این سبب اهتماد زیاد در احکام نجوم کنند، و رغبت به تصدق کردن و دعا نداشته باشند، و توکل و اعتماد ایشان بر حق کامل نباشد». این جملات اخیر که در انتقاد از منجمانی است که متخصص در احکام نجوم بودند، تفاوت نوع نگرش منجمان با عالمان دینی سازنده گفتمان جدید را که می کوشیدند به عنوان بخشی از گفتمان دینی جدید، نجوم را با دین آشتی دهند، نشان می دهد. به نظر آنها، صدقه دادن برای رفع بلا، و همین طور دعا، مسأله مهم است که منجمان گویی به آن باور ندارند و همه چیز را در نجوم جستجو می کنند. هدف اصلی این عالمان در گفتمان دینی ـ علمی جدید، ساختن یک دانش نجومی بود که منطبق بر داده های دینی از یک طرف و همراه با احکام شرعی از طرف دیگر باشد و لازم است تا اگر تعارضی در این میانه، بین داده های نجومی از یک طرف و روایات از طرف دیگر است، حل و فصل گردد.

به طور کلی باید گفت در این گفتمان، منجمان موجود که جدای از دانش دینی تربیت علمی بودند، جایی ندارند و مورد انتقاد قرار می گیرند، هرچند نباید این انتقادها را به معنای بطلان «علم نجوم» دانست، چرا که برخی از روایات، موید بخشی از گفته های آنهاست. خاتون آبادی می نویسد: «اما بطلان اصل عم نجوم و سخیف بودن آن، پس از احادیث مستفاد نمی شود، بلکه بعضی از احادیث مُشعر است بر این که علم نجوم اثیر و معتبر است، لیکن کامل آن بر مردمان معلوم نیست». نکته دیگر این است که به هر حال بخشی از مسائل شرعی، از همین علم نجوم بدست می آید: «و نیز از احادیث ظاهر نمی شود مذمّت دانستن هیئت و حساب حرکات کواکب، به قدری که بودن کواکب در بروج یا معرفت سمت قبله و مثل آن، از آن معلوم شود، و چه بُعد دارد که بعضی از احکام شرعیه مبتنی باشد برین قدر از معرفت علم ریاضی». به گفته وی در اینجا «وجوه دیگر برای ترجیح قول مشهور از اخبار مستفاد می شود» که به خاطر امر شاه به اختصار، «ترک تفصیل قول در این مسأله نموده» است. به گفته وی«اگر کسی رعایت هر دو قول نماید» یعنی در باب عقرب و دو فرضی که مطرح شد، جمع کند، «یقین که به احتیاط اقرب است». سپس بحث را با این جمله خاتمه می دهد: «بباید دانست که در این زمان کواکب، صورت عقرب از برج عقرب بیرون رفته اند، سوای شش کوکب از جمله صورت عقرب که آنها را جبهة العقرب می نامند، و شش کوکب مزبور در آخر برج عقربند». این نکته ای که نشان می دهد خاتون آبادی نجوم رایج را می دانسته است.

مهم در تمام این گفتمان، هیمنه احادیث و روایات، و لو ضعیف، بر باورهایی است که البته بخشی جنبه دینی و شرعی دارد، اما بخش دیگری، ریشه در مباحث علمی و فنی به سبک رایج علمی زمان دارد. دراین گفتمان، همه اینها می بایست بتوانند آن اندازه توجیه پذیر و مقبول باشند که معیارهای موجود در این احادیث را دارا شوند، در غیر این صورت از درجه اعتبار ساقط هستند، یا به هر حال با احتمال و حدس گمان، می بایست تن به این امر بدهند.

این گزارش بر اساس نسخه 6890 مجلس [که البته افتادگی در این رساله دارد] و نیز نسخه شماره 1266 دانشگاه تهیه شده است.

 

 

 

نگاهی به رساله خاتون آبادی در پیدایش باد و باران و رعد و برق  

خاتون آبادی رساله ای در باره موضوعات بالا دارد که در دانش طبیعیات قدیم از آن با عنوان «علم الجوّ» یا کائنات الجو یاد شده و بحث آن در باره «اجسامی است که در ما بین آسمان و زمین مخلوق شده اند و کیفیت ظهور بادها و ابرها و نزول باران ها و حدوث رعد و برق و احوال آنها». این موضوع، بسیار قدیمی است و مطالب فراوانی در باره آنها که از مشغله ها و دغدغه های ذهنی مردم و نخبگان در همه ادوار بوده، از حکمای قدیم رسیده است. درست در ازای آن، در منابع دینی هم، مطالبی بیان شده است. اکنون، وقتی خاتون آبادی تصمیم می گیرد در این باره بنویسد، باید دید مسأله او چیست. به نظر می رسد، مسأله او همان شکل دادن به گفتمان علمی ـ دینی است که گفتیم در دهه های آخر صفوی، در پی ایجاد آن بودند. چند پرسش علمی ـ طبیعی که در باره آن، در روایات هم اظهار نظرهایی شده و حالا باید به گونه ای بیان شود که دانسته های مقبول و یا به عقیده خاتون آبادی، درست، آن است که بتواند رضایت احادیث را هم کسب کند.

وی در مقدمه، پاسخ دادن به این مطلب را خواسته شاه سلطان حسین می داند. باید گفت، این عبارات، ضمن آن که نوعی تعارف و برای احترام به شاه است، اما در این مورد، می توانیم مطمئن باشیم که این مباحث مورد علاقه شاه سلطان حسین بوده و او دانستن آنها را لازم می دانسته است. با توجه به تجربه نویسنده، می توان اطمینان داشت که گفتمان یاد شده، یکی از محرکان اصلیش، همین شاه سلطان حسین بوده است.

محمد باقر خاتون آبادی می گوید توجه شاه سلطان حسین «متعلق و متوجه بود که اطلاع بر احادیث اخبار که از طرق ائمه اطهار اخیار علیهم صلوات الله الملک الغفار در بیان اجسامی که در ما بین آسمان و زمین خلق شده اند و کیفیت ظهور بادها و ابرها و نزول باران ها و حدوث رعد و برق و احوال آنها» را بداند.  پس روشن است که هدف دانستن نگاهی است که در روایات به این پدیده های جوّی شده است.

فصل اول این رساله «در ذکر مجملی از احوال اجسامی که حق تعالی در ما بین آسمان و زمین خلق نموده» است که خاتون آبادی دو حدیث در باره آن نقل می کند، حدیثی که مشتمل بر گفتگوی منصور دوانیقی و امام صادق (ع) است، و در آن آمده است که «حق تعالی در میان هوا، دریایی آفریده و آن را به قدرت کامله خود در آن مکان نگاه داشته، و در میان آن دریا، مخلوقات عجیبه خلق نموده» است. این روایت را صفوان جمال به تفصیل نقل کرده، و مشتمل بر مطالبی است میان خلیفه و امام گذشته است. پس از آن روایت دیگری هم از آنچه میان مأمون و امام جواد (ع) وقتی کودک و در کوچه همراه کودکان بازی می کرده، نقل کرده، و این که وقتی که مأمون در بازگشت، از همان کودک، در باره ماهی که باز او در آسمان! شکار کرده بود پرسید، ایشان جواب داد «که بدرستی که پروردگار جل شأنه به مشیت خود خلق کرده است در دریای قدرت خود ماهیهای کوچکی را که بازهای پادشاهان و خلفا آنها را صید می کنند». سپس خاتون آبادی می افزاید: مخفی نیست که حمل حدیثین بر محملی دیگر، [یعنی برخلاف این ظاهر و این که دریایی در آسمان هست] اگرچه ممکن است، چنان که بعضی گفته اند، لیکن چون باعثی بر آن نبود، از ذکر آن اعراض نمود؛ و حدیثی که دلالت کند بر تفصیل طبقات هوا و باقی اجسامی که در ما بین آسمان و زمین می باشد، به نظر حقیر نرسیده است». البته حکما در این باره مطالبی گفته اند: «متکلمین و حکما آن را تفصیل نموده و در آن باب سخنان مختلف گفته اند، از آن جمله خواجه نصیر طوسی و جمعی از اهل علم گفته اند که از آسمان تا روی زمین چهل و یک هزار و هفتاد فرسخ است، و مشتمل است بر شش طبقه». سپس این شش طبقه را از حکما نقل کرده است. خاتون آبادی تا اینجا، نشان داده است که قصد دارد، گفته هایی را که در اخبار و روایات هست، با آنچه از حکما رسیده، کنار هم بگذارد، اما ته دل، متمایل به مضمونی است که از روایات بدست می آید.

فصل دوم در ذکر احوال باد و بیان اقسام و کیفیت بهم رسانیدن آن. خاتون آبادی، علی الرسم، اول ماحصل آنچه از روایات رسیده را بدست می دهد: «از اخبار ائمه اطهار ع مستفاد می شود که باد را اقسام بسیار هست، و هر یک از آنها را اسمی است علی حده، و بر هریک از آنها، ملکی چند موکّل شده، بعضی از آنها برای عذاب است، مثل باد صرصر که تند می ورزد، و بسیار سرد است، و باد عقیم که سبب آن است که درختان بار نیاورند، و باد اعصار که گرد و غبار بسیار بر می انگیزد،  و راست به جانب آسمان بلند می شود». این توضیحات باز به صورت «ایضا مستفاد می شود» در باره روایاتی که در این باره هست، ادامه می یابد. «و بعضی از احادیث مشعر است به این که باد را شعوری و ادراکی هست، و گاهی بر ملائکه موکّلین به آن سرکشی می نمایند، و ایشان از عهده ضبط و حفظ آن بر نمی آیند تا جبرئیل با ملکی دیگر به امر پروردگار جل شأنه بیاید». او سپس از بادهای عذابی که بر قوم عاد آمد، «انا أرسلنا علیهم صرصرا فی یوم نحس مستمر» یاد کرده، و در ادامه، باز هم از انواع بادها، یاد می کند. :«اما بادهایی که شمال و جنوب و صبا و دبور است، پس اینها نام های ملائکه ای است که موکّلند بر آن بادها، پس هرگاه حق تعالی اراده کند که باد شمال بوزد، امر می کند ملکی را که نام او شمال است، پس فرود می آید بر کعبه معظمه و بر روی رکن شامی می ایستد و بال بر هم می زند، و به آن سبب متفرق می شود باد شمال». در اینجا، شرحی در باره این که اینها را از متن روایات گرفته یا خیر، بدست نمی دهد، اما تفصیلا این موارد را یاد می کند.

خاتون آبادی، می کوشد تا به یک اشکال فنی در باره این تفسیر از باد شمال و سه باد دیگر که به گفته این روایات کار ملائکه است، پاسخ دهد. سوال این است: «هرگاه این چهار باد نزد رکن شامی از بال زدن ملک حادث شوند، و از آنجا به شهری و زمینی که حق تعالی اراده کرده روند، لازم آید که هر بادی از این چهار باد، که در اطراف و اکناف عالم ظاهر شود، باید که وزیدن آن از جانب قبله باشد، و حال آن که چنین نیست بلکه باد شمال مثلا در بلده اصفهان، از خلاف جهت قبله می آید، و به جهت قبله می رود؟»

اما جواب، این است که : «بعضی از علما گفته اند، که می تواند بود که آن ملکی که باد از بال زدن او بهم می رسد، بسیار عظیم و بالهای او بسیار بزرگ باشد، به حدی که هر گاه بر روی رکن شامی قیام کند، بالهای او از بزرگی به هرجایی از ربع مسکون خواهد تواند رسید، و اطراف بالهای او به اطراف زمین نزدیک تواند شد، پس هرگاه مأمور شود به احداث باد، در موضعی سر بال خود را به آن موضع می رساند و حرکت می دهد به نحوی که منشأ حدوث باد در آن موضع به طریق مأمور می شود، و ایستادن او بر روی رکنی از ارکان کعبه معظمه می تواند بود که به جهت آن باشد که چون کعبه معظمه خانه ای است که حق تعالی آن را به خود نسبت داده و شریف گردانیده، پس مناسب و لایق است که رحمت های الهی و فیوضات نامتناهی از آنجا ناشی شود». خاتون آبادی در ادامه، شریف بودن مکه و مدینه را ایضا به خاطر  آن که پیامبر (ص) و امام علی ع از اهالی این شهرها بوده اند، سبب چنین رحمتی می داند، بادهایی که «از اسباب حیات و بقای انسان و حیوان و باعث اصلاح میوه ها و درختانست».

پاسخ دیگر اشکال بالا که چرا مثلا باد شمال که از رکن شامی آغاز می شود مثلا در بلده اصفهان از سمت قبله نمی آید، این است که «چون آن ملک موکّل است بر باد و از جمله خزانه داران باد است، به سبب بال زدن، باد را آگاه می سازد، و برو معلوم می گرداند که حق تعالی امر به وزیدن نموده. پس بال زدن ملک، علامت امر کردن باد است به وزیدن». وی این دو پاسخ را بی اشکال نمی داند، چرا که با روایتی از امام جعفر صادق ع ملایمت ندارد، آنگاه حدیثی آورده که ضمن آن اشاره شده که باد از زیر رکن شامی محبوس است «هرگاه اراده کند حق تعالی که قدری از آن را به جایی فرستد، از زیر این رکن بیرون می آورد و اگر باد جنوب کرده باشد، باد جنوب بیرون می آورد و اگر اراده باشد شما یا صبا یا بدور نموده باشد، همان را که خواسته بیرون می آورد». توضیح خود خاتون آبادی در دفع این اشکال این است که «ممکن است ـ و الله تعالی یعلم ـ که مراد این باشد که هر یک از بادها اولا در رکن شامی ظاهر می شود، لیکن در آن مکان ضعیف است، و آن را قوتی نیست، و همانجا از زمین بلند می شود و به سبب کم بودن و بلند شدن بر اهل زمین معلوم نمی شود، و به تدریج قوت می گیرد و زیاده می شود تا به حدی که حق تعالی اراده نموده و به هر مکانی که مشیّت الهی تعلق گرفته، فرود می آید، و به هر جهتی و سمتی که مأمور شده حرکت می نماید».

خاتون آبادی در اینجا حدیث دیگری نقل می کند که ضمن آن آمده است که از امام صادق ع سوال کردند، باد شمال را به چه سبب باد شمال نامیده اند؟ آن حضرت فرمود که به جهت آن که از جانب عرش پروردگار می آید». آنگاه خاتون آبادی سوالی را مطرح می کند: «از حدیث سابق مفهوم شد که از رکن شامی می آید، و حدیث مذکور دلالت می کند بر این که از شمال عرش می آید. پس چگونه این دو حدیث با هم جمع تواند شد؟».

خاتون آبادی، سعی می کند پاسخ این اشکال را بدهد: «ممکن است که باد شمال، اولا از رکن شامی بر خیزد و به جانب عرش بلند شود، و بعد از رسیدن به عرش از جانب شمال آن فرود آید». جواب دیگر این که «می تواند بود که بعض از افراد باد شمال از جانب شمال عرش آید، و باقی از رکن شامی». همین که برخی از سمت شمال عرش می آید، کافی است که آن را باد شمال بنامند. وی با توجه به شرحی که در باره موقعیت رکن شامی می دهد، سعی می کند سمت و سوی آن را به طرف عرش بداند و باز پاسخی دیگر بر این اشکال بیابد. ممکن است شمال، به کسر شین خوانده شود که معنایش «جانب» است، یعنی از جانب عرش، دیگر لزومی ندارد که شمال را به معنای جهت مقابل جنوب است، معنا کنیم.

خاتون آبادی، پس از آن روایت دیگری از امام باقر ع در باره باد نقل می کند، روایتی هم از امام علی ع که «باد سری دارد و دو بال» و نویسنده می گوید: «بعضی از علما گفته اندکه بنای این کلام بر تشبیه است؛ و مراد آن است که چون باد به هر جانب که حرکت می کند، و در اول کم است، و بعد از آن پهن و پراکنده می شود، پس شبیه است به مرغی که به جانب پرواز کند، دو بال داشته باشد». خاتون آبادی، «تشبیه» بودن این سخن را نمی پذیرد، چرا که لازمه آن این است که کلام حضرت متضمن فایده معتدٌ بها نباشد». تشبیه به ذهن هر کسی می رسد، و معنا ندارد امام این طور سخن بگوید. توجیهی که خودش دارد این است که «می تواند بود که مراد این باشد که حق تعالی بعضی از جزاء باد را نظیر سر آن قرار داده و اسباب ادارک و فهم باد را در آن جزو، تقدیر نموده، و دو جزو دیگر را نظیر دو بال گردانیده و آنها را وسیله حرکت آن قرار داده».

ارائه روایاتی دیگر در باره باد، و طرح این قبیل پرسش و پاسخ ها، ادامه می یابد. از آن جمله، روایتی است که از «باد عقیم» یاد می کند: «باد عقیم در زیر این زمین است که بر روی آنیم، و آن باد مهار کرده شده است به هفتاد هزار مهار از آهن، و موکّل شده است بر هر مهاری هفتاد هزار ملک». این همان بادی است که قوم عاد را از میان برد. پس از آن چند روایت دیگر به اجمال آمده است.

باب سیوم «در ذکر احوال ابر و باران و چگونگی رسیدن به ابر» است. به عبارت دیگر، در این فصل، جنس ابر توضیح داده می شود. خاتون آبادی می نویسد: «از روایات منسوبه به اهل بیت ع مفهوم می شود که ابر جسمی است که حق تعالی خلق نموده، و آن را مانند غربال باران گردانیده تا باران به سبب آن ریزه ریزه و گذاشته شود و ببارد». وی ادامه می دهد: «بعضی روایات دلالت می کند بر این که ابر بر درختی که بر کنار دریاست منزل و مأوی دارد، و حق تعالی باد را سبب آن ساخته است که ابر را بر انگیزاند و آن را در میان هوا، به اذن حق تعالی نگاه دارد، و ملکی چند بر ابر موکّل گردانیده، و در دست آن ملائک تازیانه هاست که ابر را با آنها می زنند، و زجر می نمایند، و به جایی که حق تعالی امر نموده می برند». وی ادامه می دهد: «بسیاری از احادیث دلالت می کند بر این که شعوری و ادراکی دارد، و حرکات و افعال او به اختیار اوست، و از زدن و زجر نمودن متألم و دردناک می شود». وی این مطالب را با تسبیح الهی گفتن همه چیز که در قرآن آمده منطبق می کند. روایت دیگر  می گوید: «رعد نام ملکی است که ابر را می زند». روایتی هم هست که پیامبر، از جبرئیل در باره ابر می پرسد، و او ملکی را به وی نشان می دهد که موکلّ بر ابر است. حضرت از او در این باره پرسش می کند. او می گوید: از جانب حق تعالی به ما می رسد، نوشته های مهر کرده شده که باران ببارانید در شهری که در فلان مکانست و فلان صفت دارد و در فلان وقت، و در آن نوشته تعیین شده است که عدد قطره های باران چه قدر باشد».

در باره ابر، پرسشهایی وجود دارد. یکی از آنها این است که «باران به چه طریق به ابر می رسد». تصور در این سوال این است که ابر چیزی است و باران چیز دیگر که به ابر می رسد. او می گوید: «بعضی گفته اند که آب از آسمان به ابر می رسد». آیه «هو الّذی انزل من السماء ماءا» دلالت برین قول می کند. در برخی از روایات آمده است که مبارک بودن باران به این خاطر است که به تازگی از بر عرش به زمین رسیده است. قول به این که در زیر عرش یک دریا وجود دارد، برای توجیه فرستاده شدن باران از آنجا به ابرها، نکته مساعدی تلقی شده است. ابرها در این میانه، نقش غربال را دارند. یعنی وقتی آب از آن دریا به ابرها می رسد، به صورت دانه دانه بر زمین فرود می آید. «ابر به منزل غربال است». نام این دریا «مُزن» است که در آیه قرآن آمده است«ءأنتم انزلتموه من المُزن ام نحن المنزلون». آنچه سبب می شود تا ابر «آبستن» شود، ابری است که از زیر ساق عرش پروردگار می آید «و آبستن می کند ابر را».

بدین ترتیب، خاتون آبادی با ترکیبی از آیات و روایات و برداشت های خود، سعی می کند پاسخی مناسب را در گفتمان علمی ـ دینی این دوره ارائه دهد.  با این حال، اشکالاتی در جمع میان روایات وجود دارد. مثل این که «بعضی از احادیث دلالت می کند بر این که آنچه اولا به ابر می رسد، آب نیست، بلکه تگرگ است، و ابر آن را می گدازد، و آب می گرداند و می باراند». برداشت های خاص دینی هم در این تصویر سازی آثار خود را دارد، این که «آنچه شما می بینید که تگرگ و صاعقه فرو می ریزد، پس آنها عذابی است که حق تعالی نازل می کند، بر هر که خواهد».

یک پرسش کلی دیگر توجیه تگرگ بود، این که این از چه جنسی است و چطور ممکن است این همه یخ ریز از آسمان فرو بریزد. خاتون آبادی می گوید: «بعضی از علما گفته اند که ظواهر بسیاری از اخبار دلالت می کند بر این که در آسمان، کوهها از تگرگ می باشد، چنانکه در زمین کوهها از سنگ می باشد». به گفته خاتون آبادی «آیه شریفه یُنزّل من السماء من جبال فیها من برد» همین نکته را می رساند.

در دانش طبیعی، از قدیم این آگاهی بود که باران، همان بخاری است که از دریاهای روی زمین بر می خیزد، و اینجا خاتون آبادی به نوعی به وجه جمع میان اینها اشاره می کند، و آن این که «بعضی دیگر از احادیث دلالت می کند بر این که تمامی آبهای باران از آسمان نیست، بلکه بارانی که نفع رساننده است، از آسمان است، و بارانی که سبب رویانیدن گیاهان نیست، و بی نفع است، از دریاهای زمین است». به این مضمون روایتی هست که ذیل آن آمده: خداوند «... هرگاه نخواهد که گیاهی بروید، امر می کند به ابر تا آب از دریا بردارد». حاضرین پرسیدند، آب دریا شور است، چطور باران شیرین است؟ جواب دادند که «ابر، شوری را زایل می کند، و آن را شیرین و گوارا می گرداند». خاتون آبادی، در ادامه، یک نظر را این می داند که اساسا، «آب باران از آسمان نیست» و این که در آیه هم آمده «یُنزل من السماء ماءا» به این خاطر است که «در میان عربان شایع است ه هر چیزی که بالای سر باشد، سما گویند».

خاتون آبادی، سیر بحث را به سمت دانش طبیعی پیش می برد، اما نمی گوید با آن هم توضیحی که اوّل داد، و از دریای زیر عرش سخن گفت، چگونه این مطالب را در نهایت آورده است. عجالتا قرارش بر این است که پس از نقل روایات، باورهای موجود در علوم طبیعی را هم بیان کند. نظریه دانش طبیعی وقت، باران را از دریایی در آسمان نمی داند. مبنا نوعی درک تجربی است که شرحش از زبان او این است: «در بعضی از بلاد گاهی معلوم و محسوس می شود که باران از آسمان نیست، چنان که مشهور است که در بلاد، گاهی که هوا صاف است، و ابری ظاهر نیست، کسی که بر قله کوهی باشد، مشاهده می نماید که ابری حادث می شود، بودن [آن که ] از جایی و سمتی به آنجا آید، و ابر مذکور پست تر از قله کوه می ایستد و بر سر جماعی که در دامن کوه می باشند، باران می بارد، و حال آنکه در بالای کوه هوا صاف و آفتاب نمایان است، و ابری ظاهر نیست». نتیجه این که «معلوم می شود که ابر از بخارات متکوّن می شود، و باران همان اجزائی است که در میان آنهاست، و به سبب آنکه حرارت از آنها کم می شود، و برودت بر آنها مستولی می گردد، و متقاطر می شوند و فرو می ریزند».

در نهایت، خاتون آبادی تصمیم می گیرد، هر سه فرض را در باره باران بپذیرد، دو مورد را به روایات نسبت دهد یک مورد را به حکما: «جمعی از علما نیز گفته اند که باریدن باران به اسباب متعدده حاصل می شود. یکی آن که از آسمان به ابر برسد، و ابر آن را بگدازد، و بباراند، چنان که در بعضی از احادیث وارد شده، و یکی دیگر آن که آن را از دریای شور بردارد و شیرین گرداند و بباراند، چنان که در بعضی از احادیث بر آن دلالت کرده، و یکی دیگر آن که از بخارات متصاعده بهم رسد، چنان که حکما و قایلین به قول مذکور گفته اند. والله تعالی یعلم حقائق الامور.

باب چهارم در ذکر احوال رعد و برق و علت پیدایش آنهاست.  اینجا هم نخستین سخن باز از مطلبی است که احادیث در این باره گفته اند. «بعضی از احادیث دلالت کرده بر این که رعد نام ملکی است که حق تعالی آن را بر ابرها موکّل گردانیده، و آن ملک در میان ابر مانند مردیست که در میان شتری چند باشد، و خواهد که شتران را زجر نماید، و بانگ بر ایشان زند و آواز خود را به های های در میان آنها بلند گرداند، آن ملک نیز به ابرها بانگ می زند، و صدایی که از جانب آسمان شنیده می شود، آواز آن ملک است». اما در باره برق «احادیث دلالت کرده است بر این که برق چیزی است از آتش و در دست فرشتگان نیست که بر ابرها موکّلند و مانند درّه و تازیانه است و به آن ابرها را می زنند و به مکانی که حق تعالی امر فرموده، می برند». در این باره توضیحات تفصیلی دیگری هم در همین چارچوب آمده است. دو روایت دیگر هم یکی پاسخ حضرت رسول به یهود و دیگری روایتی از امام جعفر صادق ع، رعد را صدای آن ملک دانسته است. روایت دیگر می گوید: «رعد آواز ملکی است بزرگتر از مگس و کوچکتر از زنبور». و در ادامه آمده «سخن گفتن ابر، رعد است و خندیدن آن برق است». آقا جمال در پاسخ به پرسشهای فقهی شاه سلطان حسین، (ص 123) این روایت را از اهل سنت دانسته، و تلویحا آن را نمی پذیرد. خاتون آبادی می داند که این روایات، با آنچه که حکما در این باره گفته اند و نیز تجربه های جاری، تفاوت دارد. بنابرین کوشش می کند در این باره بحث کند. وی پس از آوردن این احادیث، پرسشی را مطرح می کند و آن این که «اگر کسی گوید که به تجربه معلوم شده است که با ابراهای موسم بهار و پاییز رعد و برق بسیار می باشد و با ابرهای موسم زمستان رعد و برق بسیار کم است، بلکه نیست، و اگر سبب رعد و برق آن بود که فرشته، ابر زجر می نمود، بایست که در اوقات سال مختلف نشود، و اگر شود اختلاف مضبوط نباشد، زیرا که فرمان بردار بودن ابر، و محتاج بودن آن به زجر و تنبیه اختصاص به وقت خاصی ندارد».

پاسخ شگفت خاتون آبادی، مقایسه میان ابرها در گوش دادن به امر و نهی و زجر فرشتگان، با کارهای آدمی است. همچنان که آدمیان و حیوانات، در «مشتهیات و لذّات در اوقات عمر یکسان نیستند»، و درست همان طور که جوانان و پیران در این امر متفاوت اند، این امر در باره ابرها هم ممکن است که «در موسم بهار و پاییز، کسالت و کاهلی بر طبع ابرها غالب، و رغبت آنها به سکون و اراده زیاده باشد، و بدون اینکه آنها را زجر کند، از مکان خود حرکت نکند». این حالت آنان سبب می شود که در این موسم، «فرشتگانی که موکّلند بر ایشان، ایشان را در آن دو موسم بسیار زجر کنند، و تنبیه نمایند». در زمستان امر به عکس می شود، زیرا «در موسم زمستان سبک و مایل و راغب به حرکت باشند، و به محض این که فرشتگان آنها را امر کند، به زودی حرکت کنند، و محتاج زجر و تأدیب نباشند». در نهایت، گو این که از پاسخ درست برنیآمده، همه اینها را «محض احتمال» دانسته و این که «تفاصیل احوال مخلوقات و حکمت و سر هریک از آنها مخصوص جناب اقدس پروردگار است». نیز این که گاهی امامان هم اصحاب را «از امثال آن سوالها منع می نموده اند». برای نمونه، در روایتی آمده که شخصی از اصحاب از معنای «رعد» پرسید و حضرت فرمودند که سوال از چیزی که به کار تو آید [بکن] اما بگذار چیزی را که به کار تو نیاید».

 بیفزایم که این سوال، برای شاه سلطان حسین، سوال مهمی بود که تفاوت زمستان و بهار در این باره چیست، لذا آن را از آقا جمال خوانساری هم پرسید و او پس چنین جواب داد: «و ممکن است به اعتبار این باشد که در فصل بهار باران ضرور باشد. و گاه باشد که بعضی جاها به اعتبار کمی بخار در آن فصل استعداد تکوّن ابر نداشته باشد؛ پس باید که ملائکه موکّل شوند به راندن ابرها از جاهای دیگر به آنجا، پس ابر و رعد در آن فصل بسیار باشد. و در فصل تابستان اکثر اوقات باران در کار نیست، و اگر گاهی به اعتبار و مصلحتی در جایی ضرور شود، و محتاج به نقل ابر از جایی به آنجا بشود، شاید آن هم با رعد باشد. و این است که در آن فصل نیز گاهی اگر بارشی باشد، اکثر با رعد است، و در فصل پاییز و زمستان که به اعتبار کثرت بخار در هر جا استعداد تکوّن ابر در همانجا باشد و در کار نباشد، راندن ابر از جایی دیگر به آنجا، پس به آن اعتبار رعدی نباشد مگر بر سبیل ندرت که آن می‌تواند بود که به اعتبار نقل به جایی باشد که آن جا در آن فصل نیز استعداد ابر در آنجا نباشد.

فصل پنجم در ذکر مجملی از سخنان حکما در سبب حدودث ابر و باد و باران و برف و تگرگ و رعد و برق است که در آن به بیان آرای حکما در این زمینه می پردازد و از دایره احادیث خارج شده است. در اینجا، داده علم طبیعی موجود در باره هوا، سردی و گرمی آن، بخارات، بالا و پایین رفتن آنها، سرد شدن، و تبدیل شدن آن به قطرات آب و یا یخ های ریزه، و یا برف همه مطرح شده است.

اکنون بحث این است که وی با وجود این دانش، چگونه سعی می کند آن داده را برابر روایات قرار دهد و در واقع، تکلیف نهایی خود را از لحاظ تبیین علمی چه می دانسته است. پس از این بحث، بحثی با عنوان «در باره سبب ظهور بادها» دارد: «باد هوایی است که متحرک باشد و اسباب حرکت هوا چند چیز می تواند بود: یکی آن که هوای بعضی از مکانها، به سببی از اسباب خارجه سرد شود، و بدان جهت متکاثف گردد و حجم آن کم شود؛  و چون «خلا» به زعم ایشان محالست، پس باید که هواهایی که در اطراف مکان مذکور است، متخلخل شوند، و حرکت کنند، و مکانی را که به سبب تکاثف خالی مانده پر کنند، و حرکت هوایی که به مکان مزبور نزدیکتر باشد، سریعتر و قوی تر باشد از حرکت آن که دور تر است، و سرعت و قوت حرکت هوا بتدریک کم می شود تا به حدی که حرکت هوا محسوس نمی گردد و بالمآل منتفی می شود، و آن مکانی است که تخلخل هواهای مکانهای اقرب کافی باشد در پر کردن مکانی که بسبب تخلل گشته».

این توضیحات ادامه یافت و از دلایل دیگر تولید باد هم سخن می گوید. در ادامه باز از دید حکما، بحثی با عنوان «در بیان حدوث رعد و برق و صاعقه دارد: «گفته اند که هرگاه دخان و بخار با هم صعود نمودند و به موضعی رسیدند که بخار منعقد گردید، و ابر متکون شد، پس اگر دخان بسیار باشد، و در میان ابر محتبس گردد، و حرارت آن باقی باشد، و بدان جهت میل به صعود نماید، ابر را به عنف و شدت می شکافد و از جوف آن بیرون می رود، و چنان که از پاره کردن کرباس مثلا صدایی حادث می شود از شکافته شدن ابر نیز صدایی هولناک حادث می شود و آن را رعد گویند». اینها مطالبی است که در نوع کتابهای علوم طبیعی و از جمله آثار ابن سینا در باره کائنات الجو آمده و نویسنده ما هم از آنها نقل کرده است.

اکنون ببینم او در باره جمع میان اقوال حکما و روایات چه نظری دارد و کدام یک را ترجیح می دهد.

خاتون آبادی در این باره می نویسد: مخفی نماند که سخنان مذکوره ی حکما را با مضامین احادیث جمع نمودن، بدون تأویلات بعیده، و ارتکاب مجازات و تکلّفات رکیکه، ممکن نیست. اگر دعاوی مذکور تمام و ثابت و دلایل آنها محل وثوق و اعتماد می بود، تجویز تأویل یا طرح در اخبار مذکوره نمودن محتمل بود، سیما اخباری که به حسب سند مرفوع یا مرسل یا مجهول و بالجمله ضعیف باشد، لیکن دلایل حکما بر بسیاری از دعاوی مذکور ناتمام و اعتراضات بر آنها وارد است، چنان که در محل بیان شده، و الله تعالی یعلم حقائق الامور و الحمد لله رب العالمین» و بدین ترتیب رساله در این حالت ابهام تمام شده و توان گفت با جانبداری از همان احادیث ضعیف بحث پایان می یابد.

این گزارش بر اساس نسخه ش 1266 از مجموعه مشکات در دانشگاه تهران، ارائه شده است.

rG3pQ1543791879.jpg

 

kYCHi1543791892.jpg

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

کتاب‌شناسی متنبی در ایران

فاطمه اشراقی - سیدمحمدرضا ابن‌الرسول

به منظور سهولت کار پژوهشگران، کتاب‌شناسی‌ای از تألیفاتی که درباره‌ متنبی این شاعر نامی عرب انجام گرف

منابع مشابه

آثار ابوالحسن بکری و تأثیر آن در بحار

رسول جعفریان

ابوالحسن بکری از نویسندگان داستانسرای قرن پنجم هجری است که نوشته ها و آثار چندی در حوزه سیره نبوی و

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

نسخه خوانی 13

رسول جعفریان

نسخه خوانی، مروری بر چند نسخه خطی است. متن مقاله در مجله آینه پژوهش شماره 172 چاپ شده و می توانید فا

ارزش «سوال» در علم. یادداشتی برای دانشجویانم

رسول جعفریان

در دانش، و همین طور در درس خواندن و درس دادن، امهم است که در هر زمینه و هر بحثی، بدانیم «مسأله» ما چ