با کاروان قصیده
خلاصه
«این حلّۀ تنیده ز دل» برگزیدهای از قصیدههای معاصر و دربردارندۀ 191 قصیده از 85 شاعر است که با گزینش و گزارش و پژوهش عزتالله فولادوند (دورود) در دو جلد کمابیش جدا از هم به چاپ رسیده است؛ زیرا در جلد نخست به زندگینامۀ شاعران و گزارش کوتاه هنری و ادبی سرودههایشان پرداخته شده و جلد دوم تنها دربردارندۀ شعرهای برگزیده است. نام کتاب برگرفته از استعارهای در بیت نامدار فرّخی است.این حلّۀ تنیده ز دل...؛ گزینش و پژوهش عزتالله فولادوند؛ تهران: انتشارات دکتر محمود افشار یزدی، 2 جلد (جلد نخست 472 صفحه، جلد دوم 519 صفحه)، 65000 تومان، ۱۳۹۴.
سخن نخست
این حلّۀ تنیده ز دل برگزیدهای از قصیدههای معاصر و دربردارندۀ 191 قصیده از 85 شاعر است که با گزینش و گزارش و پژوهش عزتالله فولادوند (دورود، 1317) در دو جلد به چاپ رسیده است. فولادوند دانشآموختۀ رشتۀ فلسفه و حکمت اسلامی از دانشگاه تهران (1350) و دبیر بازنشستۀ آموزش و پرورش است که در سه رشتهی شاعری، نقد ادبی و پژوهش تاریخی قلمفرسایی میکند. او سه دفتر شعر با نامهای مردم ای مردم (دورود: فردوسی، 1357)، رؤیای سبز بهاران (تهران: پاژنگ، 1369) و ای خطّۀ دلیری و دانایی (تبریز: آیدین، 1393) به چاپ رسانده است.
همچنین در نقد ادبی دو کتاب از چهرههای شعر معاصر (تهران: سخن، 1387) و مردیست میسراید (تهران: مروارید، 1388) و در پژوهش تاریخی دو کتاب دیلمیان و امیران فولادوند (تهران: دکتر محمود افشار یزدی، 1388) و ستارخان و جنبش مردم غیور تبریز (تهران: ابتکار نو، 1394) از او به چاپ رسیده است.
کتاب این حلّۀ تنیده ز دل دارای دو جلد کمابیش جدا از هم است؛ زیرا در جلد نخست به زندگینامۀ شاعران و گزارش کوتاه هنری و ادبی سرودههایشان پرداخته شده و جلد دوم تنها دربردارندۀ شعرهای برگزیده است. نام کتاب برگرفته از استعارهای در بیت نامدار فرّخی است:
با کاروانِ حلّه برفتم ز سیستان
با حلّۀ تنیده ز دل بافته ز جان (دیوان فرّخی سیستانی، ص 329)
پیشتر زندهیاد دکتر عبدالحسین زرینکوب با بهرهگیری از مصرع نخست همین بیت بر یکی از کتابهای نقد خود نام «با کاروانِ حلّه» را نهاده بود و اکنون فولادوند بر پایۀ مصرع دوم آن نامی نیکو برای جنگ قصیدۀ خویش برگزیده است.[1] «حلّۀ تنیده ز دل» در بیت فرّخی استعارۀ مصرحه از «قصیده» است.
جلد نخست کتاب دربردارندۀ 43 قصیدۀ برگزیده از 11 شاعر و نگاهی کوتاه به زندگی و شعر آنهاست:
- محمدتقی بهار: 5 قصیده (لزنیه، دماوند، سپیدرود، وطن من، جغد جنگ).
- ادیبالممالک فراهانی: 4 قصیده (چند کشی جور، تا ز بر خاکی، ای بر کمر زنّار، مشروطه و محمدعلی شاه).
- وثوقالدوله: 2 قصیده (حسرت، آینه).
- محمود فرّخ: 4 قصیده[2] (اندیشۀ خراسان، نوای اعصاب، به کریم امیر، سپیدهدم).
- پروین اعتصامی: 3 قصیده (شالودۀ کاخ جهان، ای دل عبث، ای شده سوخته).
- مهدی حمیدی شیرازی: 5 قصیده (روز آخر سال، پیامی به مادرم، نغمۀ اردیبهشت، گیسوان سپید، بر مرگ رشید یاسمی).
- لطفعلی صورتگر: 3 قصیده (پیری دانشمند، آرامگاه استاد سخن، فتح دهلی).
- مظاهر مصفا: 3 قصیده (هرگز هیچ، زندهبهگور، مرا کشت).
- مهدی اخوان ثالث (امید): 5 قصیده (تسلی و سلام، جشن بهاران، تو را ای کهن بوم و بر، ای درخت معرفت، مرغهای مهاجر).
- مهرداد اوستا: 4 قصیده (سرود نوروزی، حصار غم، شعر و زندگی، شکوه پارسی).
- مرتضی امیری اسفندقه: 5 قصیده (اسفند 3، باران، دهکده، دماوند، سفر).
در جلد دوم ـ از آنجا که تنها به نقلِ قصیدهها پرداخته شده ـ 148 قصیده، یعنی بیش از 3 برابر قصاید جلد یک گنجیده است.
نمونۀ قصیدۀ 74 شاعر در این دفتر آمده است که نام شاعران را بر پایۀ شمار قصاید برگزیدهشده از ایشان (از 1 تا 4) دستهبندی میکنیم:
1 قصیده (33 شاعر): حسین آهی، هوشنگ ابتهاج (سایه)، عبدالعلی ادیب برومند، رضا براهنی، علی باقرزاده (بقا)، حسین پژمان بختیاری، رضا ثابتی، محمود ثنایی (شهرآشوب)، ابوالقاسم حالت، محمد حبیباللهی، سید حسن حسینی، حمید سبزواری، اورنگ خضرایی، اسماعیل خویی، نصرت رحمانی، ابوالقاسم رضایت (راضی)، غلامعلی رعدی آذرخشی، سیروس شمیسا، منوچهر صدوقی (سها)، عبدالله صالحی سمنانی، یزدانبخش قهرمان، نصرتالله کاسمی، محمد کلانتری (پیروز)، محمدعلی معلم، رحیم معینی کرمانشاهی، یدالله مفتون امینی، یوسفعلی میرشکاک، محمدعلی ناصح، ابراهیم ناعم، عبدالوهاب نورانی وصال، نیما یوشیج، حسن وحید دستگردی، حبیب یغمایی.
2 قصیده (20 شاعر): محمدامین ادیب طوسی، عبدالکریم امیری فیروزکوهی، سیدحسن امین، محمد بزرگنیا (دانش)، سیمین بهبهانی، بهاءالدین خرمشاهی، صادق سرمد، احمد شاملو (بامداد)، شیون فومنی، بدیعالزمان فروزانفر، محمد قهرمان، احمد کمالپور (کمال)، محمود گلشن کردستانی، علیقلی محمودی بختیاری (مرزبان)، فخرالدین مزارعی، حمید مصدق، حسین منزوی، مؤید ثابتی، سیدمحمدرضا میرزادۀ عشقی، غلامحسین یوسفی.
3 قصیده (12 شاعر): خسرو احتشامی هونهگانی، قیصر امینپور، ایرج میرزا، محمد حقوقی، علیاکبر دهخدا، سهیل محمودی، عماد خراسانی، فریدون مشیری، پرویز ناتل خانلری، نادر نادرپور، وفا کرمانشاهی، جلالالدین همایی (سنا).
4 قصیده (7 شاعر): یدالله بهزاد کرمانشاهی، فریدون توللی، خلیل سامانی (موج)، محمدحسین شهریار، عزتالله فولادوند، محمود منشی، سیدعلی موسوی گرمارودی.
تنها شاعری که در جلد دوم از او 5 قصیده آمده مشفق کاشانی است و آمار بیشترین شعرِ برگزیده با 6 قصیده از آن محمدرضا شفیعیکدکنی (سرشک) است. هر چند گویی از آنجا که فولادوند حتی در جلد نخست بر این نهاده که از هیچ شاعری بیش از 5 شعر نیاورد، یکی از 6 قصیدۀ سرشک را در مقدمۀ جلد دوم آورده است تا در بخش برگزیدهها از او نیز تنها 5 شعر به چشم آید.
گزینش سرایندگان و سرودهها
روزگاری قصیده قالب اصلی شعر پارسی شناخته میشد و سخنسنجان بر آن بودند که تا کسی توان سخنوری خود را در قصیده نیازماید و ننماید، شاعری وی تمام نیست. در ادبیات معاصر با پدیدآمدن شعر نیمایی و پس از آن سپید در کنار غزل که همواره در چند سدۀ گذشته پرکاربرد بوده است، از فروغ قصیده بسیار کاسته شد. زندگی پرشتاب امروزی و رویآوردن به کوتاهی و فشردگی در آثار ادبی دلیل دیگرِ رویگردانی شعردوستان (که در سنجش با گذشته و نسبت به جمعیت، روزبهروز از شمارشان کاسته میشود) از این قالب کهن بوده است. در چنین روزگاری اندیشۀ گردآوردن جنگی از قصیدههای معاصر برای آشناساختن سخندوستان با نمونههای ارزشمند قصیدهسرایی که در میان سرودههای دیگر چندان دیده نمیشوند، ستودنی و پسندیده است.
عزتالله فولادوند که خود قصیدهسراست و نیمسده پیشینۀ سخنسرایی دارد، در جایگاه پژوهشگری صاحبذوق با آگاهی گسترده و نگاهی فراگیر به ادبیات معاصر، در گزینش قصیدههای خواندنی و ماندنی کاری شایستۀ ستایش به انجام رسانده است. آنچه در پی میآید برای پیراسته و آراستهتر شدن چاپهای دیگر این اثر ارزشمند است و به هیچ روی نباید آن را نادیدهگرفتنِ ارزشهای نهفته در کار ایشان دانست.
عنوان فرعی کتاب «قصیده و قصیدهسرایان از ملکالشعرا بهار تا به امروز» است و جلد نخست کتاب با قصاید بهار آغاز شده است. اما دو تن از شاعران برگزیدۀ فولادوند، پیش از بهار (زادۀ 1304 هـ ق) زاده شدهاند: یکی ادیبالممالک فراهانی (زادۀ 1277 هـ. ق) که 27 سال پیش از بهار دیده به جهان گشوده است و دیگری وثوقالدوله (زادۀ 1290). این نکته عنوان فرعی کتاب را نادرست نشان میدهد.
جوانترین شاعری که فولادوند از وی قصیده آورده است، مرتضی امیری اسفندقه (زادۀ 1345) است و گردآورنده از شاعران جوان بسیاری چشم پوشیده یا از کار آنان آگاهی نیافته است. از همین روی کاستیای در کار گزینش ایشان دیده میشود. بخشی از این کاستی، برخاسته از بازار نابسامان نشر است و بیمهری مردم به کتاب بهویژه کتاب شعر که ناشران را از چاپ شعر جوانان امروزی گریزان ساخته است. بخشی دیگر هم از آنروست که گردآورنده از بررسی فضای مجازی که امروز بازتابدهندۀ کوششهای شاعران جوان بسیاری است، یکسره چشمپوشی کرده است. در میان جوانان امروز قصیدهسرایانی توانا مانند وحید عیدگاه طرقبهای، حامد احمدی، حامد علیزاده، محمد خلیلی، ارشامه تافته و ... مییابیم که سرودههایشان در فضای مجازی منتشر شده است و افزودهشدن آن سرودهها به کتاب این حلّۀ تنیده ز دل با گستردن دامنۀ گزینش از شاعران زادۀ دهۀ چهل تا زادگان دهۀ هفتاد، بر گونهگونی سرودهها و جامعیت و ارج کتاب میافزود. برای آشنایی خوانندگان دو سروده را در اینجا میآوریم. شعر نخست از دکتر وحید عیدگاه طرقبهای (زادۀ 1363) استاد ادبیات پارسی، شاعر، منتقد و پژوهشگر است:
پیشامدی افتاد نابیوسان
بیهیچ گزیر و گریزی از آن
پیشامدی ازبهر من چه دشوار
پیشامدی ازبهر تو چه آسان
باریست دوچندان به روی دوشم
هر چند که بر دوش تو نه چندان
دردیست فزاينده و گزنده
رنجیست گزاينده و فزايان
چون مويۀ خشکِ شكستن چوب
چون نالۀ سنگ از وداع ياران
چون حادثۀ آذرخش و خرمن
چون رابطۀ زخم با نمكدان
غلتيدن ماهی به روی خشكی
لرزيدن گنجشک زير باران
آويختن برگكی خزانی
از شاخگكی در مسير توفان
خوشبينی برگ پسين تقويم
در آرزوی ديدن بهاران
گم کردن فرزند مادرش را
در باهمیِ مردم خیابان
دلتنگی شاعر برای گفتن
از تلخترین دردهای انسان
از رفتن آن روزهای رفته
آیان و روان و دگرنیایان
از گرمترین بوسههای آغاز
تا سردترین گفتههای پایان
از خوردن نان جان گرفتن آنگاه
جان کندنْ ازبهر خوردن نان
دندان شرف بر جگر نهادن
ننشستن بر خوان خان کشخان
یا بودن تنها و بی خدا یا
ننگ گرویدن به کیش اینان
بنگر چه غریبانه جا گرفتهست
بیباوری تو به باورستان
ای در تن تو زخمهای پیدا
پُرخاطرة دردهای پنهان
در چاه جوانمردکُش گرفتار
میراثبرِ زخم پوردستان
بر زخم تو بیهوده بوده مرهم
از درد تو درمانده مانده درمان
زخم تو نه چون زخمهای مردم
درد تو نه چون دردهای ایشان
ای بندی غمهای انفرادی
یادآور مسعود سعد سلمان
در حبس ابد ماندی و برایت
مردم همه چون میلههای زندان
آن دوست نبود آن که بود دشمن
آن دست نبود آن که بود دستان
دل را بکن و کوچ کن که آخر
از ماندن خود میشوی پشیمان
آن خانه که ویران ز پایبست است
چندش خوری اندوه نقش ایوان؟[3]
بس کن دگر ای من مرا رها کن
خود را و مرا بیش از این مرنجان
اندیشۀ ما تیره است و تاریک
ور نه همه جا روشن است و رخشان
شعر دوم را از قصاید زادگان دهۀ هفتاد برگزیدیم. ارشامه تافته (زادۀ 1373) خنیاگر، شاعر و ترانهسرا:
دردا تو هم که یار نبودی
بودی، ولی بهکار نبودی
تو بود نیستی که نمودی
چون وقتِ کار، یار نبودی
عشق از نگاه تار تو بازیست
جز یک نقابدار نبودی
اما در آن زمینه هم آخر
یک نقش ماندگار نبودی
بر نقشِ عاشقانۀ بازی
بازیگری سوار نبودی
خواندی مرا به نقشِ نگار و
جز نقش و جز نگار نبودی
باورپذیر نیست سلامت
چون مهر آشکار نبودی
برقی زدی و روی نهفتی
چون ماه پایدار نبودی
افتاد کار و کار تو شد زار
چون مردِ کارزار نبودی
یک لحظه چون سواری و لختی ـ
دیگر بهجز غبار نبودی
چون میوزید بادِ مخالف
چون بخت، سازگار نبودی
چون میرسید بغضِ گلوگیر
چون عیش، خوشگوار نبودی
پهلوی چای قند شدی، لیک
کندوی شهدبار نبودی
یک گل بهار نیست عزیزم
گل بودی و بهار نبودی
شب گشت و شبچراغ نگشتی
غم بود و غمگسار نبودی
سردی رسید و گرم نماندی
غربت دمید و یار نبودی
بیبرگیِ خزان به سرم ریخت
بر دوش، غیرِ بار نبودی
پوسید باغ، سرنرسیدی
خکشید جویبار، نبودی
از حال زار لاله چه پرسی
چون اهل لالهزار نبودی
گفتی هزار و یک شبِ عشقم
حتی یک از هزار نبودی
وز آن هزار وعدۀ شیرین
بر یکّی استوار نبودی
برگرد و در حصار خودت باش
چون فاتحِ حصار نبودی
نکتۀ دیگر آنکه شایسته بود گردآورنده سرودههای شاعران صاحب دیوان را از دیوان آنان و نه از کتابها یا جنگهای شعری دیگر برمیگرفت. چه بسا شعری در جنگ یا مجلهای نادرست یا ناهمسان با آنچه در دیوان شاعر آمده چاپ شده باشد. اگر در جایی گردآورنده ناچار بوده از مجله یا جنگی شعر را برگزیند، بهتر بود نام مأخذ را میآورد. برای نمونه مأخذ قصیدۀ ایرج میرزا را مشخص نکرده است و در یادداشتهای پایانی که با نام «دکتر حمیدی» چاپ شدهاند، روشن میشود که فولادوند شعر را از دیوان ایرج میرزا برنگرفته است و همین نکته کاستیای هم در کار وی پدید آورده است. در بیت زیر:
عجب شبی به احبّا گذشت و پندارم
که چشم چرخ در آن شب به خواب سنگین بود[4]
فولادوند مصرع نخست را چنین ثبت کرده است: «عجب شبی که به احبّا گذشت و پندارم» (ص 53) که ناموزون است و سپس یادداشت حمیدی را دربارۀ ناموزونی شعر آورده است. روشن نیست حمیدی شعر را از کجا برداشته که چنین لغزشی در آن راه یافته است. فولادوند بهآسانی میتوانست شعر درست را از دیوان شاعر بردارد.
بیت زیر از سایه هم نمونۀ ناهمسانی ضبط فولادوند با دیوان شاعر است:
تن به مستی زد و خراب افتاد
جانِ هشیار در خمار گذاشت (ج 2، ص 193)
بهگمان، گردآورنده شعر را از یادنامۀ اخوان[5] برداشته که شعر سایه در سوگ او نخستین بار به همین گونه در آنجا چاپ شده است. در دفتر شعر سایه مصرع نخست چنین است: «تن به میخانه برد و مست افتاد» (سیاهمشق، ص 322) که در پسند شاعر بهتر از مصرع پیشین بوده است و آن را برای آمدن در کتاب شعر خود برگزیده است.[6]
گردآورنده قطعۀ «تلخ چون باده دلپذیر چو غم» از سایه[7] را در میان قصاید آورده است که با پیش چشمآوردن نکتهای که در پیشگفتار جلد دوم نوشته است، گزینشی پذیرفتنی است. این قطعه را میتوان قصیدۀ بیمطلع خواند. اما شعر «امیرکبیر» از فریدون مشیری[8] که شعری نیمایی است با آنکه بسیاری از لختهای آن برابرند و ساختار قافیۀ قصیده در بیشتر آن دیده میشود، از گونۀ قطعۀ سایه نیست:
هنوز نفرین میبارد از در و دیوار/ هنوز نفرت از پادشاه بدکردار/ هنوز وحشت از جانیان آدمخوار/ هنوز لعنت بر بانیان این تزویر/ هنوزی زاری آب/ هنوز نالۀ باد/ هنوز گوش کرِ آسمان، فسونگر پیر.[9]
شعر «مرد» از براهنی هم با داشتن چند لختِ ناهمسان قصیده نمیتواند باشد و شایسته بود در پیشگفتار کتاب دربارۀ انگیزۀ گزینش چنین سرودههایی سخن گفته میشد:
تصویری از بریدن و بردن دارم/ زین عالم جدید/ وقتی تمام مردم عالم را/ مثل براده از تن آهن بریدهاند/ او سرفراز باد که آهنرباست او (ج 2، ص 64)
در شمارِ شعرهای برگزیده از برخی شاعران گاهی کوتاهیهایی شده است. از جمله اینکه از دیوان وحید دستگردی که بیش از 800 صفحه دارد، تنها یک قصیده (آن هم با حذف بیشتر ابیات آن) برگزیده شده است و در برابر آن از محمد حقوقی سه قصیده آمده است.
افزون بر کسانی که به شاعری شناخته شدهاند، از پژوهشگرانی چون غلامحسین یوسفی و سیروس شمیسا هم شعرهایی در کتاب آمده است. در این گروه جای داشت از برخی دیگر مانند میرجلالالدین کزازی هم یک یا چند شعر در این جنگ قصیده میآمد. برای نمونه قصیدۀ 278 بیتی وی در یادکرد بزرگان شعر پارسی با این آغازینه:
هر که او را شور معنیگستریست
زیبِ شعرش درّ دریایِ دریست[10]
یا قصیدۀ 60 بیتی «به یاد ایران»:
سه ماهیست کای سرزمینِ نیایم
به دور از تو تنها در اسپانیایم[11]
و قصیدۀ 98 بیتی «روزگار شعر»:
شد تیرهتر ز شامِ محن روزگار شعر
دیّار چون نماند فغان! در دیار شعر[12]
پژوهش دربارۀ سرایندگان و سرودهها
فولادوند در جلد نخست زندگینامۀ شاعران را آورده و سپس به شیوۀ شاعری آنان پرداخته و بر هر شعر درآمدی نگاشته است. فولادوند که سرودههایش «در همان شیوههای شناختهشدۀ شعر پارسی نمونههایی خواندنی، استوار و زیبا به شمار میروند»،[13] نثری شیوا و ادبی دارد و زبانی که برای نگارش بخش پژوهشی برگزیده همچون زبان مقالات علمی خشک نیست. از همین رو خوانندۀ جنگ (که شاید حال و مجال خواندن نقد شعر را نداشته باشد)، از خواندن این کتاب خسته نمیشود و میتواند با خواندن متنی که خود با تشبیهها و استعارهها و روشهای گوناگون اطناب هنری (و بیشتر از همه با آمدن مترادفات و صفات) شاخ و برگ یافته است، هم از چند و چون کار شاعران و نکتههای ادبی نهفته در سرودههایشان آگاه شود و هم به گونهای دیگر از متنی ادبی (که نثر نویسنده است) بهرهمند شود. چند جمله برای آشنایی با شیوۀ نگارش نویسنده در اینجا میآید که اگر قرار بر ایجاز بود میتوانستیم با گفتنِ «سازگاری سطح زبانی و ادبی با سطح فکری، در نشاندادن خشم شاعر» پیام آن را برسانیم:
«هرگاه قصیدۀ دماوند را دژی بدانیم بس استوار که از هر کنگره و دریچهاش، آتش آه مظلوم و باران هول و آفند و نار و سعیر و گاز و گوگرد بر سر دشمن اهریمن فرومیبارد، سنگسنگ این بنا که عبارت باشد از واژهها و ایماژها و ترکیب و تعبیرهای گوناگون، خصلتی دارند زمخت و زبر و کشنده و صفشکن و ویرانکننده درخور سرشت شورشی و ستیهندۀ دماوند، و این خود نشان تناسب و تجانس و پیوند و درهمتنیدگی ساختار قصیدۀ دماوند است». (ج 1، ص 45)
چنانکه گفتیم در جلد نخست، در نقد و بررسی شیوۀ سخنوری شاعران سخنانی سودمند آمده است. با اینهمه فولادوند کوشیده از گفتارهای درازدامن و اصطلاحپردازیهای پیاپی بپرهیزد تا خواننده را از فضای ذوقی جنگ شعر دور نسازد. نکتهیابیهای نویسندۀ شعرشناس در کتاب کم نیست. با اینهمه در برخی بررسیهای سبکشناسانه شایسته بود نکات کلیدی بیشتری افزوده شود. برای نمونه در بررسی شیوۀ قصیدهسرایی مظاهر مصفا که میتوان ایشان را بزرگترین قصیدهسرای زندۀ زبان پارسی خواند، اشارههای درستی به «اندوه و نومیدی و دلآزردگی» (ص 253)، «عاطفه» (ص 255)، «حدیث نفس» (ص 256)، «جنبۀ اجتماعی» (ص 257)، «رنگباختگی برخی تصاویر» و «کهنگرایی در صور خیال» (ص 260)، «موسیقی بیرونی» (ص 263)، «موسیقی کناری» (ص 266)، «موسیقی درونی» (ص 268) و «موسیقی معنوی» (ص 269) در شعر مصفا شده است. لیک در بررسی ترفندها و آرایهها به آرایههای پرکاربرد روش ایهام که نقشی چشمگیر در ادبیات متن دارند، کوچکترین اشارهای نشده است. چنانکه در بررسی بیت زیر:
رعد غرّد، رود پیچد، عود سوزد، نای نالد
چنگ موید، تار گرید، در فراق یار گرید (ج 1، ص 262)
تنها از «تشخیص» سخن رفته است. آنچه در بیت یادشده بسیار فراتر است از تشخیص (که کمابیش در هر سرودۀ پارسی دیده میشود)، ایهامپردازی شاعر است. در آغاز چنین مینماید که سخن در مصرع نخست از پدیدههای طبیعی است: رعد، رود، عود (چوب خوشبوی)، نای (نی در نیستان که با وزش باد به ناله درمیآید) و در مصرع دوم از دو ساز چنگ و تار یاد شده است. لیک با نگاهی ژرفتر درمییابیم که میتوان پیش از چنگ و تار هم در بیت نشان موسیقی را یافت. معنی موسیقایی نای (ساز نی یا نای هفتبند) آشکار است و شاید این معنی برجستهتر از معنی نخست باشد. عود همان بربط است که سوختن آن در اینجا استعاری است و معنی پرسوز و گداز به نوا درآمدن را میرساند. رود نیز معنی موسیقایی دارد. یک معنی آن «ساز»[14] یا بهتر است بگوییم «ساز زهی» است و معنی دیگر «سیم ساز» که در هر دو معنی «پیچد» را باید استعارۀ تبعیه بدانیم از دردمندانه بانگکردن و در معنی دوم میان «رود» (سیم ساز) و «پیچد» ایهام تناسبی هست. با این گزارش تنها واژۀ غیرموسیقایی در جایگاه نهاد جملههای چندگانۀ بیت «رعد» خواهد بود که اگر به پیشینۀ قصیدۀ پارسی بنگریم در دیوان خاقانی، استعارۀ مصرحه از «آوای رسای ساز» بوده است[15] و در اینجا در کنار تار، چنگ، نای، عود و رود که همگی معنای لفظی موسیقایی دارند شاید گزارش معنای استعاری موسیقایی برای رعد (مانند «کوس» که آوایی رسا دارد) چندان دور نباشد. اگر معنی ایهامی موسیقایی رعد را هم نپذیریم، از ایهام تناسب رود با این واژه نمیتوان چشم پوشید.
از نکتههای دیگر تکرارِ نمونههای شعری است. فولادوند گاه یک بیت را چند بار در چند جای گوناگون برای نشاندادن کاربرد آرایهها یا نشاندادن اندیشههای شاعر آورده است تا آنجا که حتی نه برای نمایاندن کاربردِ آرایه و ترفند که برای آوردن نمونۀ شعر خوب و خواندنی هم شعری یکسان را تکرار کرده است. برای نمونه شش بیتی که در پایان بخش بررسی شعر مصفا (ص 273) آمده در میانۀ بخش (ص 255) هم چاپ شده است. بهتر بود برای هر مبحث بیتهایی جداگانه میآمد.
فولادوند در جلد دوم هیچ توضیحی دربارۀ شعرها نمیدهد. گاه بایسته است که گردآورنده دستکم در صفحۀ نخست به شأن نزول شعر یا شناساندن مخاطب شاعر بپردازد؛ از جمله «ای باد سحر» قصیدهای است از بدیعالزمان فروزانفر که خواننده نمیداند شاعر آن را در سوگِ که سروده است. در همینجا برای آگاهی خوانندگان میگوییم که فروزانفر این سوگسرود بلند را برای برادرش حجتالاسلام حسن ناصر قدسی ساخته است. تاریخ سرودن هم از پای بسیاری از شعرها (جز آنها که خود تاریخ سرودن ندارند) افتاده است؛ مانند همین شعر که در 28 شهریور 1323 سروده شده است.[16]
چند نکتۀ پراکنده دربارۀ بخشهای گوناگون پژوهش فولادوند را جداگانه میآوریم:
ج 1، ص 49: در بررسی موسیقی درونی قصیدۀ «سپیدرود» میگوید: «مصوت «ای» در فرودین، دیلم، سپید و گویی». لغزشی رخ داده است؛ زیرا «دیلم» (daylam- deylam) دارای مصوت «ای» نیست.
ج 1، ص 211: «غزل جانسوز بهار:
از ملک ادب حکمگزاران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
در غمِ ازدسترفتنِ محمد قزوینی یکّهسوار میدان نقد و پژوهش و تصحیح متون تاریخی و ادبی».
باید دانست که نه این غزل در سوگ قزوینی سروده شده و نه این مطلع از بهار است. شعر بهار چنین بوده است:
دعوی چه کنی داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند[17]
بهار شعر را همانگونه که در دیوانش گفته شده در سوگ عارف قزوینی سروده است. مصراع نخست بیتی را که فولادوند آورده، محمدابراهیم باستانی پاریزی سروده (و در نوشتۀ او «حکمگذاران» آمده است، نه «حکمگزاران») و بیآنکه بهار بداند غزل را با این دگرگونی در مرگ قزوینی به چاپ رسانده است.[18]
ج 1، ص 274: در قصیدۀ «هیچ» مظاهر مصفا با این مطلع:
مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ
جان از نتاج هرگز، تن از تبار هیچ
وزن شعر را «وزن مختلفالأرکانِ مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات» دانسته است. بر پایۀ یافتههای تازۀ عروضیان «تقطیع مختلطی چون مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن به هیچوجه تقطیع صحیحی محسوب نمیشود»[19] و اوزان را باید «به نحوی رکنبندی کرد که مابین ارکان اتحاد یا تناوب باشد».[20] بهتر بود بهجای این تقطیع یا در کنار آن به رکنبندی «مستفعلن مفاعل مستفعل مفا (فعل)» اشاره میشد.[21]
ج 1، ص 331: وزن شعر ای درخت معرفت از اخوان ثالث «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن» دانسته شده است که یک «فاعلاتن» کم دارد و افتادگی چاپی مینماید.
ج 1، ص 374-375: نام کتابی از سیروس شمیسا را «نقد شعر سهراب سپهری» دانسته و با همین نام اطلاعات کتابشناسی آن را آورده است. نام درست کتاب «نگاهی به سپهری» است.
ج 2، 173: سال و جای زادن و درگذشتن وحید دستگردی را چنین نوشته است: «1278 یا 1281؟ مشهد، درگذشت 1347 تهران». گویا این دادهها از آنِ محمد بزرگنیا است که در پی لغزشی زیر نام وحید تکرار شده است. وحید در سال 1258 در دستگرد اصفهان زاده شد و در سال 1321 در تهران درگذشت.[22] همچنین نام و شعر وحید دستگردی زیر حرف «د» و در فهرست به گونۀ «دستگردی، وحید» (ص هفده) آمده است و نویسنده دستگردی را نام خانوادگی و وحید را نام شاعر پنداشته است. نام ایشان «حسن» است و میبایست در فهرست به گونۀ «وحید دستگردی، حسن» زیر حرف «واو» (پس از نیما یوشیج و پیش از وفا) میآمد. ثبت نام مؤید ثابتی زیر حرف «ث» و آوردن آن به گونۀ «ثابتی، مؤید» (ج 2، ص 109) لغزشی از همین دست است. نام ایشان «علی» است و در فهرست میبایست زیر حرف «میم» و چنین میآمد: «مؤید ثابتی، علی».
گاهی آشفتگیهایی در کار گردآورنده دیده میشود. نمونه را در گزارش ادبی شعری از اوستا، نام آن را «حصار غم» (ج 1، ص 370) میخواند و در دنباله بر تارک شعر نام «حصار اندوه» (ص 372) را مینهد یا در جایی که شعر فروزانفر آمده عنوان صفحه «فولادوند، عزتالله» است (ج 2، ص 291-297). حذف نوشتهای از ج 1، ص 386 که با نام «با اوستا کس نیارد کرد هرگز همسری» در فهرست آمده هم از نمونههای حذف در کتاب است.
در پایان هر جلد واژهنامهای آمده است که خوانندگان را در دریافت معنی سرودهها یاری میکند. واژهنامۀ جلد دوم سامان الفبایی (جز در جدا کردن حرف نخست) ندارد و در واژهنامۀ جلد نخست آشفتگیهایی دیده میشود. برای نمونه زیر «س» نخست «سفاه» آمده و سپس «ساری»، زیر «ش» نخست «شراع» آمده و سپس «شاب» و نمونۀ شگفتتر اینکه «بت: صنم» زیر حرف «و» آمده است. معنیکردن چنین واژهای (بت) آن هم با واژهای ناآشناتر (صنم) خود جای شگفتی دارد و گمان میرود لغزشی دیگرگونه در کار رخ داده باشد. شماری از واژهها هم شایسته بود در واژهنامه بیایند که نیامدهاند؛ از جمله: قعقع (ج 1، ص 64)، ادیم (ج 1، 136) و پرن (ج 2، ص 256).
خردهگیری بر سرایندگان
با اینکه در جلد دوم فولادوند در نقد و بررسی سرودهها قلمفرسایی نکرده گاه در زیرنویس سرودهها بر کاستی و ناراستیهایی که به نظر او در شعر راه یافته انگشت نهاده است. بخشی از این خردهگیریها درست نیست که در اینجا به آنها اشاره میکنیم.
ج 2، ص 18
دربارۀ بیت زیر از حسین آهی:
الا نبیّ مکرّم! اگر شنیدی گوش
همه ثنای تو گویند یکسر آتش و آب
نوشته است: «نقش ناشناختۀ گوش معنای شعر را مبهم کرده است». نقش واژه آشکار است و ابهامی در بیت دیده نمیشود. «گوش»، فاعلِ فعل «شنیدی» است که در زبان امروزی بهجای آن از ریخت «میشنید» بهره میبرند. شاعر میگوید: ای پیامبر گرامی! اگر گوش میشنید (یعنی توان شنیدن داشت) درمییافت که آتش و آب یکسر ثنای تو میگویند.
ج 2، ص 125
ذیفنونی لافزن آن کاو کهنپردازِ نو
خویشتن را خواندی و گفتی کس به شیواییم نیست
بهدرستی بر ناموزونی مصرع دوم انگشت نهاده و در دنباله نوشته است: «شاید در نسخۀ خطی شاعر، خویشتن را خواند و گفتا کس به شیواییم نیست، بوده باشد» (ص 129). یعنی به گمان گردآورنده «خواند» به «خواندی» و «گفتا» به «گفتی» دگرگون شده است. با دگرگونی کمتری میتوان بیت را موزون ساخت. چنین مینماید که «خویشتن» با لغزش چاپی جانشینِ «خویش» شده است: خویش را خواندی و گفتی کس به شیواییم نیست.
ج 2، ص 160
اینچنین باید از کلام عشق
نامها را دوباره نامیدن
میگوید: «مصراعِ «اینچنین باید از کلام عشق» به لحاظ وزن یک هجا کم دارد» (ص 161). وزن شعر «فعلاتن مفاعلن فعلن» وزنی یازده هجایی است که در این بیت با اختیار شاعری به رکنبندی ده هجایی «فاعلاتن مفاعلن فعلن» دگرگونی یافته است و هر دو مصرع ده هجا دارند. پس وزن درست است و مصرع نخست هجایی کم ندارد. شاید اشباع نهچندان خوشایند «مِ» در «کلامِ» گردآورنده را در دریافت وزن درست شعر به لغزش افکنده است.
ج 2، ص 322
گلگونه رخ چو غنچۀ باروی
پاکیزه تن چو برف به اسفند
دربارۀ این بیت از نصرتالله کاسمی نوشته است: «ترکیب «غنچۀ باروی» تصویری است ناخوشآیند». شعر نادرست ثبت شده است. با اینکه ما مأخذ را دسترس نداریم، میتوان گمان زد آنچه گردآورندۀ گرامی «غنچۀ باروی» خوانده «غنچه به اردی» بوده است. «اردی» کوتاهشدۀ «اردیبهشت» است،[23] چنانکه در این بیت آمده است:
اردیِ عیشم خزان شد وین عجب کاندر خزان
لاله میروید مدام از نرگس شهلای من[24]
از آنجا که گردآورنده از مأخذ خود یاد نکرده نمیدانیم که در آنجا شعر به همین گونۀ نادرست چاپ شده یا این کاستی زادۀ بدخوانی است. به هر روی ضبط درست بیت چنین است و اسلوب سخن و موازنۀ دو مصراع بدینسان راست و استوار میگردد:
گلگونهرخ چو غنچه به اردی
پاکیزهتن چو برف به اسفند
ج 2، ص 430
از گلشن چون رود به گلشن رو
تا خود بینی گلی به گلشن نیست
دربارۀ مصرع نخست مینویسد: «معنای این مصرع مبهم است». ابهامی در شعر نمییابیم. شاعر میگوید: آنگاه که دلبر من از گلشن برود، به گلشن برو تا ببینی که گلی در آن بر جای نمانده است. شاید گردآورنده «رو»، یعنی امر به رفتن را با خوانشی نادرست «رو» به معنی چهره خوانده است.
ج 2، ص 449
بیت زیر از عشقی برگرفته از قصیدهای 28 بیتی است که فولادوند بیآنکه توضیحی دهد تنها 16 بیت آن را در کتاب خود آورده است:
ملتی کز هر جهت بهر زوال آماده است
صرف احساسات من احیاء ورا چون میکند
فولادوند دربارۀ بیت یادشده نوشته است: «معنای این مصراع به سببِ «احیاءِ ورا» روشن نیست». همانگونه که از کسرۀ نهاده شده زیر همزه برمیآید، گویا گردآورنده دچار لغزش در خواندن شعر شده است. احیا نه مضاف که بخشی از فعل مرکب «احیاکردن» است و مرجع ضمیر در «ورا»، «ملت» است. عشقی میگوید: چگونه احساسات من بهتنهایی میتواند این ملتی را که از هر جهت آمادۀ زوال است احیا کند؟ نکتۀ گفتنی دیگر این است که در اینجا به پاس وزن میباید «احیاء» را مانند بسیاری از واژههای دیگر تازی از جمله صحراء و صهباء که با الف ممدود پایان میپذیرند، بینشانۀ همزه بنویسیم و بخوانیم. پس «احیاء» هر چند در دیوان شاعر[25] نیز چنین آمده نادرست و «احیا» درست است. شاید همین برجای نهادن نابجای همزه هم باعث بدخوانی شده باشد.
در برابر چنین نمونههایی که لغزش نه از سراینده که از گردآورنده است، گاهی لغزشهایی آشکار در سرودهها هست که گردآورنده از کنارشان گذشته و بر آنها انگشت ننهاده است. از جمله سیروس شمیسا در بیت زیر:
در ترازویی که تو تاریخ سنجی ویل نیست
نز کتالوا و نه کالوهم نه فخر است و نه عار (ص 240)
که آن را بر پایۀ آیههای آغازین سورۀ مطففین ساخته است: «وَیْلٌ لِلْمطَفّفینَ * الذینَ إذا اکْتالُوا عَلَی النّاسِ یَسْتَوْفُونَ * و إذا کالُوهُم أوْ وَزَنُوهُم یُخْسِرُونَ»، دچار لغزشی شگفت شده و «اِکتالُوا» را که فعل جمع مذکر غائب از باب افتعال است، «کَتالوا» خوانده است که نهتنها در این آیه که در زبان تازی یکسره ناشناخته و بیمعنی است. در یادداشتهای پایانی شعر هم که دربردارندۀ آیه است، «إذا اکْتالُوا» به گونۀ «إذا کتالُوا» آمده است و با خواندن شعر روشن میشود این ضبط نادرست، نه لغزش چاپی که لغزش سراینده در خوانش آیه است.
لغزش در نقل سرودهها
هر چند گردآورنده کوشیده چاپی پاکیزه و درست از قصیدههای معاصران به دست دهد و در این کار تا اندازهای کامکار بوده است، لغزشهایی در نقلِ سرودهها راه یافته است که نمونهای چند را در اینجا میآوریم:
ج 1، ص 22
بوی خون ای باد از طوس سوی یثرب بر
با نبی برگوی از تربت خونین پسر
هر چند در مطلع این قصیدۀ بهار که در رویداد بمباران آستانۀ امام هشتم شیعیان سروده شده، ناموزونی راه نیافته است، آنان که شعر را از بردارند درمییابند که باید بهجای «برگوی» بر پایۀ چاپهای دیوان بهار «برگو»[26] را بگذاریم.
ج 1، ص 30
پیلتن مرغ فروخورد مرا با یاران
تا به باکو به فروریزدمان از ژاغر
تکرار «به» مصرع دوم را نارسا و ناشیوا ساخته است. در اینجا ریخت دیگر نام شهر یادشده، یعنی «باکویه» درست است: «تا به باکویه فروریزدمان از ژاغر».[27]
ج 1، ص 57
در میانۀ شعر بهار، مطلع قصیدۀ منوچهری[28] آمده است. این بیت ـ هر چند بهار شعر خود را با وزن و قافیه و ردیف آن سروده است ـ هیچ پیوند معنایی با شعر بهار ندارد و در دیوان او[29] نیز نیامده است. بر ما روشن نیست که چگونه در کتاب فولادوند بیت یادشده به میانۀ قصیدۀ بهار راه یافته است.
ج 1، ص 157
بر اسب فساد از چه زین نهادی
پای تو چرا در این رکابست
مصرع دوم یک هجای بلند کم دارد. باید «اندر» را جایگزین «در» کنیم تا وزن راست آید: «پای تو چرا اندر این رکابست».[30] همچنین در همین شعر، مصرع «چشمت به خطّ و خال دلفریب است»، بدین گونه ناموزون است و باید تشدید را از «خط» برداشت. در برابر این افزودن نابجای تشدید، گاه در جایی که واژه نیازمند تشدید است، این نشانه حذف شده است. از جمله در بیت زیر:
ببرم این درشتناک بادیه
که گم شود خرد در انتهای او (ج 1، ص 31)
به پاس وزن، فعل نخست میباید با تشدید به گونۀ «بِبُرّم»[31] ضبط میشد. همچنین حرکتگذاری در اینجا کمکرسانِ آسانخوانی متن (در بازشناختن «بریدن» از «بردن») میتوانست بود. در دو مصرع «گسسته و شکسته پر و پای او» (ج 1، ص 63) و «تو گویی که امید فرداش نیست» (ج 1، ص 222) هم میباید «پرّ و پای» و «امّید» چاپ میشد.
ج 1، ص 185
«نفرینِ خدا باد بر علم و هنر من». باید «به» را بهجای «بر» نهاد تا وزن درست شود. توضیح اینکه در شعر کهن (و شعر پیروان و آشنایان به کالبدهای پولادین آن مانند حمیدی شیرازی شاعر این شعر و بزرگانی چون شهریار، سایه، شفیعیکدکنی و...) شاعر نمیتواند «ع» را مانند همزه از تقطیع بیفکند. شاعران امروزی گاه چنین میکنند و راست آن است که از دید آواشناسی خردهای بر کار ایشان نمیتوان گرفت. زیرا «ع» در پارسی مانند همزه خوانده میشود.
ج 1، ص 263
چه شود به چهرۀ زرد من نظری ز برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
«ز» در مصرع نخست زائد است و وزن را برهم زده است.[32]
ج 1، ص 270
ناخن کشید در تو و شد ناخنه پدید
بیناخن زمانۀ ناخنگداز چشم
ردیف «چشم» و هجای قافیه «آر» است. بر این بنیاد، بیت بیقافیه ثبت شده است و باید «ناخنگذار» را جایگزین «ناخنگداز» کرد.
ج 1، ص 345
ترانه خیزد به کهکشانها ز سینه با آهِ آتشینی
و از ایوان آسمانها چه طرفه بزمی، چه سرزمینی
مصرع دوم غلط ثبت شده است و بهجای «و از» باید واژۀ «فراز» را بگذاریم.
ج 1، ص 346
رخساره برافروز که این جلوه دیدنی است
بیپرده نغمه کن که نوایی شنیدنی است
«برافروز» نادرست و «برفروز» درست است. همچنین بهتر بود «است» را به همان سان که در این بیت با پیوستن به هجای پیش از خود و افتادن همزه و فتحه خوانده میشود، «ست» ضبط میکردند: دیدنیست/ شنیدنیست.
ج 1، ص 357
فلک کجروتر است از خطّ ترسا
مرا دارد مسلسل راهبآسا
شعر در وزن و معنی درست است، اما آنان که با شعر خاقانی آشنایی دارند میدانند که در هیچ نسخهای «کجرو» نیامده است و باید «کژرو»[33] را به جای آن گذاشت.
ج 1، ص 388 و ص 409 و ص 411
با ما قراری داشت هر بار
این بار اما بیقرار آمد
«باره»[34] را باید بهجای «بار» بگذاریم تا شعر موزون شود.
ج 2، ص 6
ای پر از گل باغ خندانت
موسم رویش بهارانت
جان چشم خشکسالی دیدهام
تازه شد در زیر باران دلت
وزن دو بیت ناهمسان است و شعر قافیه ندارد. در بیت نخست همانگونه که در ص 117 کتاب آمده بهجای «خندانت» و «بهارانت»، باید «خندان دلت» و «بهاران دلت» بیاید تا وزن و قافیه و ردیف شعر آشکار شود.
ج 2، 173
زشتند اگر کهان، تو زیبا شو
کورند اگر مهان، تو بینا باش
بیت از دید معنی و وزن هیچ کاستی ندارد، اما نکتهای ظریف در شیوایی سخن آن است که در اسلوبی اینچنینی که «اگر» در هر دو مصراع آمده است، بهتر آن است که دومی را با «و» و به گونۀ «وگر» بیاورند. با نگریستن به دیوان شاعر آشکار میشود که او نیز چنین کرده و ضبط درست مصرع دوم چنین است: «کورند وگر مهان، تو بینا باش».[35] در برابر این، در مصراعی دیگر از همین شعر، گردآورنده (اگر شعر را از دیوان شاعر برگرفته باشد و نه جنگهای دیگر) لغزشی را که در دیوان شاعر راه یافته دریافته و مصراع را درست به چاپ رسانده است: «بر تیغ ستم چو سنگ خارا باش»، در دیوان «چو» به خطا «چون»[36] چاپ شده است. نکتۀ دیگر آن است که فولادوند تنها 20 بیت از قصیدۀ 56 بیتی وحید را در کتاب خود آورده است.
ج 2، ص 189
من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان
که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان
«من» در مصرع دوم جمله را ناشیوا ساخته است و باید «مر» را جایگزین آن ساخت.[37] همچنین در مصرع «ور ز کین زاید در دل بخلد چون پیکان»[38] واژۀ «زاید» از کتاب فولادوند (ص 190) افتاده است. «یاد پُرمهرِ نگاه تو در آن روز نخست» به گونۀ نادرستِ «یاد پر مهر و نگاه تو...» درآمده است و در مصرع «نرود از دل من تا نرود از تن جان»، «دل» جایگزینِ «تن» شده است. نیز گفتنی است فولادوند ابیاتی از این قصیده را بیآنکه توضیحی دهد حذف کرده است.
ج 2، ص 216
سنگ زد و کپّهای خاکستر ریخت
بر سر و روی هر آنچه پیر و پیمبر
مصرع نخست آشفتهآهنگ است و میتوان گمان زد ریختِ درست با افزودن «ز» پیش از «خاکستر» به دست آید.
ج 2، ص 221
بدان زمان که به گیلان به خاک و خون غلتد
به پایمردی یاران من به زندان در
در سازگاری با فاعل جمله، یعنی «یاران» فعل جمله باید «غلتند»[39] باشد. در مصرع «نه فقر، باش بگویمات چیست تا دانی» از همین شعر از آنجا که «بگویمات» به پاس وزن با سکون میم خوانده میشود، میبایست چنین نوشته میشد: «بگویمْت» و «چهات» در این دو مصرع باید «چهت» نوشته و خوانده شود: «چهات اوفتاده که میترسی ار گشایی چشم»، «چهات اوفتاده که میترسی ار به خود جنبی».
ج 2، ص 256
سبزهها چون آسمان از کلّه پیوندد پرن
کوهها چون شاهدان از سبزه پوشد پرنیان
مصراع نخست معنی روشنی ندارد. با گشودن دیوان شاعر درمییابیم که «گلّه»[40] درست است. یعنی دشت و سبزهزار با داشتن گلهها و گوسفندان سپیدِ در کنار هم که در آن میچرند همانند آسمانی است (سبز دیدن آسمان در ادب پارسی پیشینۀ بسیار دارد) که پرن یا پروین (که به همپیوستگی ستارگانش، آن را در ادب پارسی به مظهر نظم و پیوستگی بدل ساخته است) دارد. در مصرعی دیگر از همین قصیده فولادوند (اگر شعر را از دیوان شاعر برگرفته باشد و نه از جای دیگر) کاستیای را که در حروفچینی دیوان شاعر پدید آمده از میان برداشته و سروده را درست چاپ کرده است: «گلبنان چون افسران مهربان گوهرنشان»، در دیوان شهریار، «افسران» بهخطا «افسر»[41] چاپ شده است.
در بیت یادشده «کلّه» لغزش چاپی مینماید، اما از آنجا که این واژه در زبان پارسی معنایی دارد خواننده با دیدن آن گمان لغزش چاپی نمیبرد و در دریافتن معنی بیت سرگشته و گمراه خواهد شد. از اینرو آن را در شمار لغزشهای چاپی نیاوردیم. از همین دست است بیت زیر از فروزانفر که وزنی آشفته دارد:
روی تو زرد شد از رنج و سرانگشت سیاه
زار خفتی چو یک هفته به روی بستر (ج 2، ص 292)
و با گشودن دیوان شاعر روشن میشود که «یکی»[42] را باید جایگزین «یک» کنیم، اما در جایی که واژۀ چاپشده معنای روشنی ندارد، لغزش چاپی آشکار است و ما نمونههایی مانندِ «حبّذا بزمی کزو هر دم دگون زیوری» (ج 1، ص 382) را در شمار لغزش در نقل سروده نمیگذاریم. در این مصرع «دگون» بیمعنی است و خواننده یا خود گمان میزند یا با گشودن دیوان شاعر درمییابد که «دگرگون»[43] درست است.
ج 2، ص 322
از چشم او عیان، هوس و عشق
در لعل او نهان، شکّر و قند
«شکر» نیازی به تشدید ندارد و با افزوده شدنِ تشدید به آن وزن شعر برهم خورده است.
ج 2، ص 330
هر روز که خور کشد سر از مشرق
گویم که به روز واپسینم
مصراع نخست یک هجا بیشتر از مصراع دوم دارد. «مشرق» را باید به «شرق» بدل ساخت.
ج 2، ص 337
بر ایران و افتخار او
خیره چشم جهانیان بینم
مصرع نخست ناموزون است. مأخذ شعر روشن نیست و میتوان گمان زد یکی از این دو گونه ریخت درست شعر باشد: «بر ایرانیّ و افتخار او» یا «بر ایران و بر افتخار او».
ج 2، ص 342
مرا با تو به هر تار موی پیوندی
نیارم از تو گسستن، مرا تو دلبندی
مصرع نخست ناموزون است. باید «مراست» را، چنانکه در بیت دوم قصیده آمده است، جایگزین «مرا» کنیم: «مراست با تو به هر تار موی پیوندی».
کاستیها و لغزشهای چاپی
در حروفچینی کتاب بهویژه در پاسداشت فاصله و نیمفاصله کوتاهیهای بسیار شده است. برای نمونه «دلنشین/ دلنشین» به گونۀ «دل نشین» (ج 2، ص 330) چاپ شده است یا در بیت زیر:
بس رای زدم به کار و خندید
تقدیر برای دور بینم (ج 2، ص 331)
«برای» باید «به رای» نوشته میشد (مانند «بدرافشانی» در ج 1، ص 234 که باید «به دُرافشانی» نوشته شود) و فاصله از میان «دور» و «بینم» برمیخاست: «تقدیر به رای دوربینم» یا در بیتهای زیر «بروزد»، «باربد» و «توبه» با فاصلههای نابجا به «برو زد» (= بر او زد)، «بار بد»، «تو به» دگرگونی یافته است:
به هر زمین که باد جنگ برو زد
به حلقها گره شود هوای او (ج 1، ص 63)
نغمۀ بار بد از پنجۀ مطرب خواهند
غزل سعدی از نای نواگر گیرند (ج 1، ص 238)
از کردۀ خویشتن پشیمانم
جز تو به ره دگر نمیدانم (ج 1، ص 361)
بههم چسبیدن حروف نیز از لغزشهای چاپی کتاب است:
برتافت شب گره زخمِ سنبل ترش
چون بخت من پرند سیه بست اخترش (ج 1، ص 358)
سخن از «زَخم» در میان نیست. با جدا کردن حروف، «زِ خَم» به دست میآید و وزن و معنی راست میگردد.
«پارهها» (ص 50)، «راابلاغ» (ص 156)، «پدیدهها» (ص 261) و «خاطرهها» (ص 285) از دیگر نمونههای بههمچسبیدگی حروف در جلد یکاند.
ناهمسانی شیوۀ نگارش در سرودههای گوناگون از کاستیهای دیگر کتاب است. برای نمونه در کتاب نشانۀ کسرۀ اضافه در واژههای مختوم به هایِ ناملفوظ گاه همزه است: «اندیشۀ» (ج 1، ص 132- ج 2، ص 154) و گاه «ی»: «قطرهی» (ج 2، ص 290) و شگفتا که در یک شعر و یک صفحه کاربرد هر دو شیوه را میتوان دید: «بشکفتۀ» (همانجا). گاهی هم به جای این هر دو، کسره نهاده شده است: «بادیهِ بیم»، «مجمرهِ برهمن» (ج 1، ص 372)، «اندیشهِ من» (ج 1، ص 379)، «خیمهِ نیلوفری» (ص 384) و گاه هیچ نشانهای نیامده است: «نعره رزمآوران» (ج 2، ص 274) و «آوازه خود» (ج 2، ص 276).
در شعر گاه همزۀ «است» و حرکت آن به پاس وزن میافتد، ولی در حروفچینی چنین نشده است. چنانکه در دو مصرع «تا که بوده است سخن بوده و کردار نبوده» و «دردهایی است که شایستۀ اظهار نباشد» (ج 2، ص 319) بهتر بود به جای «است»، «ست» چاپ شود. در ثبت چنین نمونههایی در حروفچینی آشفتگی و دودستگی هم پدید آمده است:
پس این پیام نشان دار خندهای است ز مرگ
پس این کلام ز دیو است و در دهان پریست (ج 1، ص 193)
اگر «پری است» را به پاس وزن «پریست» مینویسیم و میخوانیم باید «خندهای است» را نیز چنین ثبت کنیم: «خندهایست». نیز گفتنی است «نشاندار» میباید چنین و با نیمفاصله میان دو واژه حروفچینی شود، نه با یک فاصله آنچنان که در کتاب آمده است. شگفت آنکه در همین شعر مصرعی چنین ثبت شده است: «هنوز این یک ننوشتهست و آن نظریست» (ج 1، ص 194)، در حالیکه در اینجا همزۀ «استِ» نخست باید خوانده و نوشته شود: «ننوشته است».
لغزشهای چاپی دیگر کتاب گرچه اندک نیستند، بیشتر از گونۀ کموبیششدن نقطه یا نشانه هستند: «روخ» (ص 34)، «کر» (ص 41)، «دز» (ص 177)، «مرع» (ص 212)، «نغزل» (ص 225)، «چگر» (ص 354، 358)، «نوصیف» (ص 356) بهجای روح، کز، در، مرغ، تغزل، جگر و توصیف و یا: «اخرین» (ص 178)، «اورد» (ص 355)، «ازاد» (ص 344) همگی در جلد نخست و «ارد» (ص 255) و «اب» (ص 267) در جلد دوم.
برخی لغزشهای چاپی کتاب
جلد نخست
نشانی |
نادرست |
درست |
ص 13 |
فرودین |
فروردین |
ص 27 |
بریدده |
بریده |
ص 34 |
ساختمانم |
ساختمان |
ص 48 و 318 |
واز |
وز |
ص 61 |
دوستس |
دوستی |
ص 61 |
سنبل |
سمبل |
ص 132 |
یااداشت |
یادداشت |
ص 133 |
مِزجات |
مُزجات |
ص 137 |
عرصهْی |
عرصهیْ |
ص 156 |
نً |
ن |
ص 179 |
بدبن |
بدین |
ص 211 |
حماشه |
حماسه |
ص 247 |
سمن |
سمر |
ص 272 |
قوژت |
قوت |
ص 374 |
آینما |
آنیما |
ص 400 |
سهسل |
سهیل |
جلد دوم
نشانی |
نادرست |
درست |
ص 56 |
شرج |
شرح |
ص 64 |
موچ |
موج |
ص 132 |
سعدیام |
سعدیام |
ص 139 |
دریفا |
دریغا |
ص 284 |
نو |
تو |
ص 289 |
رک |
رگ |
ص 318 |
یاید |
یابد |
ص 326 |
سنبل |
سمبل |
ص 506 |
عدولها |
عَدُوٌ لِما |
کتابنامه
۱. قرآن کریم.
۲. آشنایی با عروض و قافیه؛ سیروس شمیسا؛ تهران: میترا، 1386.
۳. از ترانه و تندر: زندگی، نقد، تحلیل اشعار حسین منزوی؛ به اهتمام مهدی فیروزیان؛ تهران: سخن، 1390.
۴. «ای خطّۀ دلیری و دانایی»؛ مهدی فیروزیان؛ آینۀ پژوهش، آذر ـ اسفند 1393، س 25، ش 5-6 (پیاپی 149-150)، ص 84-90.
۵. این حلّۀ تنیده ز دل...؛ گزینش و پژوهش عزتالله فولادوند؛ تهران: انتشارات دکتر محمود افشار یزدی، 1394.
۶. بازتاب نفس صبحدمان؛ فریدون مشیری؛ تهران: چشمه، 1381.
۷. باغ بیبرگی؛ به اهتمام مرتضی کاخی؛ تهران: نشر ناشران، 1370.
۸. با کاروان حلّه؛ عبدالحسین زرینکوب؛ تهران: جاویدان، 1355.
۹. بررسی اصطلاحات و واژگان موسیقی در دیوان خاقانی؛ مهدی فیروزیان؛ پایاننامۀ دکتری رشتۀ زبان و ادبیات فارسی؛ به راهنمایی محمدرضا شفیعیکدکنی؛ دانشگاه تهران، 1391.
۱۰. بیکران سبز؛ میرجلالالدین کزازی؛ تهران: مرکز، 1369.
۱۱. تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاکان او؛ به اهتمام محمدجعفر محجوب؛ تهران: چاپ افست گلشن، 1356.
۱۲. خنیاگر میهن: زندگی، نقد، تحلیل و گزیدۀ اشعار عارف قزوینی؛ هما میوانی؛ تهران: سخن، 1393.
۱۳. درّ دریایِ دری؛ میرجلالالدین کزازی؛ تهران: مرکز، 1380.
۱۴. دستانِ مستان؛ میرجلالالدین کزازی؛ اراک: نویسنده، 1387.
۱۵. دیوان اشعار محمدتقی بهار؛ تهران: علم، 1381.
۱۶. دیوان اشعار ملکالشعرای بهار؛ تهران: نگاه، 1387.
۱۷. دیوان انوری، ج 1؛ به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی؛ تهران: علمی و فرهنگی، 1376.
۱۸. دیوان پروین اعتصامی؛ به کوشش بدرالدین یغمایی؛ تهران: ایران، 1371.
۱۹. دیوان خاقانی؛ تصحیح ضیاءالدین سجادی؛ تهران: زوار، 1368.
۲۰. دیوان فرّخی سیستانی؛ به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی؛ تهران: زوار، 1371.
۲۱. دیوان قاآنی؛ با تصحیح و مقدمهی محمدجعفر محجوب؛ تهران: امیرکبیر، 1336.
۲۲. دیوان منوچهری دامغانی؛ به اهتمام سیدمحمد دبیرسیاقی؛ تهران: زوار، 1370.
۲۳. دیوان وحید دستگردی؛ به کوشش س وحید نیا؛ تهران: بینا، بیتا.
۲۴. دیوان هاتف اصفهانی؛ با مقابلۀ نسخۀ تصحیح وحید دستگردی و نسخ خطی و چاپی دیگر؛ تهران: نگاه.
۲۵. «ساخت وزنی در شعر عروضی فارسی»؛ امید طبیبزاده؛ زبان و زبانشناسی؛ دورۀ ششم، ش 1 (پیاپی 11)، 1389، ص 1-20.
۲۶. سیاه مشق؛ هوشنگ ابتهاج (سایه)؛ تهران: امیندژ، 1394.
۲۷. صد شعر از این صد سال؛ به کوشش محمد افشینوفایی؛ تهران: سخن، 1386.
۲۸. فرهنگ بزرگ سخن؛ به سرپرستی حسن انوری؛ تهران: سخن، 1381.
۲۹. کلیات مصور میرزاده عشقی؛ تألیف و نگارش علیاکبر مشیر سلیمی؛ تهران: امیرکبیر، 1350.
۳۰. گلستان، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی؛ تهران: خوارزمی، 1369.
۳۱. مجموعۀ آثار احمد شاملو؛ زیر نظر نیاز یعقوبشاهی؛ تهران: زمانه، 1378.
۳۲. مجموعه مقالات و اشعار استاد بدیعالزمان فروزانفر؛ به کوشش عنایتالله مجیدی؛ تهران: کتابفروشی دهخدا، 1351.
۳۳. واژهنامۀ موسیقی ایرانزمین؛ مهدی ستایشگر؛ تهران: اطلاعات، 1374.
۳۴. «یغمایی و شعر بهار»؛ محمدابراهیم باستانی پاریزی؛ آینده، س 10، ش 8 و 9، آبان و آذر 1363، ص 594-599.
[1]. نغز اینکه بخش پایانی و آغازین دو کتاب یادشده دربارۀ یک شاعر است. زرّینکوب کار خود را با نقد شعر بهار به پایان رسانده بود (با کاروان حلّه، ص 309-324) و فولادوند کار خویش را با نقد شعر بهار (ج 1، ص 17) آغازیده است.
[2]. گزارشی دربارۀ قصیدۀ یارب عرب (ص 128-129) هم نوشتهشده، اما خود قصیده از کتاب حذف شده است.
[3]. اشارهای است به: خواجه در بند نقش ایوان است/خانه از پایبست ویران است (گلستان، ص 150)
[4]. تحقیق در احوال و آثار و... ایرج میرزا، ص 14.
[5]. باغ بیبرگی، ص 50.
[6]. سایه در پاسخ نگارنده انگیزۀ خود برای دگرگونکردن مصراع را هالۀ معنایی «خراب افتاد» که دوستانه نیست و نیز کاربردِ «تن به چیزی زدن» که یادآور «تنزدن» با معنایی دیگرگونه و گمراهکننده است دانست.
[7]. سیاهمشق، ص 321-324.
[8]. بازتاب نفس صبحدمان، ص 729-732.
[9]. همان، ص 730-731 و این حلۀ تنیده ز دل، ج 2، ص 378-379.
[10]. درّ دریایِ دری، ص 41.
[11]. دستانِ مستان، ص 17.
[12]. بیکران سبز، ص 79.
[13]. «ای خطّۀ دلیری و دانایی»، ص 90.
[14] ر.ک به: واژهنامۀ موسیقی ایرانزمین، زیرِ رود.
[15] ر.ک به: بررسی اصطلاحات و واژگان موسیقی در دیوان خاقانی، ص 289.
[16]. ر.ک به: مجموعه مقالات و اشعار استاد بدیعالزمان فروزانفر، ص 453.
[17]. دیوان اشعار محمدتقی بهار، ص 990.
[18]. در اینباره ر.ک به: خنیاگر میهن، ص 322-329 و نیز: «یغمایی و شعر بهار»، ص 594-599.
[19]. «ساخت وزنی در شعر عروضی فارسی»، ص 13.
[20]. آشنایی با عروض و قافیه، ص 37.
[21]. این خرده را بر بسیاری دیگر از پژوهشگران از جمله نگارنده میتوان گرفت. هر چند وی رکنبندی نادرست پیشینیان برای وزنهای آشنای کهن را در برخی پژوهشهای عروضی آگاهانه و با این توضیح آورده است: «در نمونههای آشناتر همان رکن بندیهای شناختهشده را آوردهایم تا دریافتِ وزن برای آنان که با رکنبندی پیشینیان خوگر شدهاند، آسانتر باشد» (از ترانه و تندر، ص 280) و گاه نیز رکنبندی تازه و درست را نیز در کنار رکنبندی آشنا و نادرست نشانده است تا خواننده هر دو را ببیند و بشناسد.
[22]. ر.ک به: دیوان وحید دستگردی، ص بیست و نه و سی دو.
[23]. ر.ک به: فرهنگ بزرگ سخن، زیر اردی.
[24]. دیوان قاآنی، ص 680.
[25]. کلیات مصور میرزاده عشقی، ص 336.
[26]. دیوان اشعار محمدتقی بهار، ص 197و دیوان اشعار ملکالشعرای بهار، ص 186.
[27]. دیوان اشعار محمدتقی بهار، ص 579.
[28]. دیوان منوچهری دامغانی، ص 78.
[29]. دیوان اشعار محمدتقی بهار، ص 187.
[30]. دیوان پروین اعتصامی، ص 353.
[31]. دیوان منوچهری دامغانی، ص 93.
[32]. ر.ک به: دیوان هاتف اصفهانی، ص 142.
[33]. دیوان خاقانی، ص 23.
[34]. صد شعر از این صد سال، ص 818.
[35]. دیوان وحید دستگردی، ص 269.
[36]. همان، ص 270.
[37]. ر.ک به: صد شعر از این صد سال، ص 648.
[38]. همان، ص 650.
[39]. مجموعۀ آثار احمد شاملو، ص 738.
[40]. دیوان شهریار، ص 354.
[41]. همان، ص 270.
[42]. مجموعه مقالات و اشعار استاد بدیعالزمان فروزانفر، ص 456.
[43]. دیوان انوری، ص 464.
پربازدید ها بیشتر ...
رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)
به کوشش رسول جعفریانیکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در
مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن
آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ
منابع مشابه
با شاعران عصر صفوی: از همدان تا خوانسار (مروری بر اطلاعات فرهنگی و اجتماعی خلاصه الاشعار: بخش همدان و لاحقه ها...)
رسول جعفریانبه تازگی مجلد دیگری از خلاصة الاشعار میرتقی الدین حسینی کاشانی (زنده در 1016) منتشر شده است. نوشته م
دیگر آثار نویسنده
سرگذشت عاشقان روزگار
مهدی فیروزیانمثنوی بلند بانگ نی، سرودۀ امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) که نخستین بیتهای آن در سالهای آغازین دهۀ پنجاه
نظری یافت نشد.