۳۵۵۹
۰
۱۳۹۵/۱۲/۲۵

قلم‫انداز (۳)‬‬؛ یادداشت‫هایی در تاریخ، فرهنگ و ادبیات

پدیدآور: سهیل یاری گلدره

خلاصه

از دیرباز باورهای جالبی دربارۀ سمت راست و چپ در ملت‌های مختلف وجود داشته است، به این صورت که سمت راست را خجسته و فرخنده می‌دانسته‌اند و سمت چپ را گجسته و شوم. حتّی این اندیشه در گزینش لغات این دو و معنای آنها نیز تأثیر نهاده است. در این مقاله به برخی از باورهای مرتبط با این دو سوی، در فرهنگ ایرانی، اسلام و عرب و برخی ملل غربی اشاره می‌شود

نکاتی دربارۀ نحسی سمت چپ و مبارکی سمت راست در بین برخی فرهنگ‌ها

از دیرباز باورهای قابل توجه و جالبی دربارۀ سمت راست و چپ در ملت‌های مختلف وجود داشته است، به این صورت که سمت راست را خجسته و فرخنده می‌دانسته‌اند و سمت چپ را گجسته و تیره و شوم. حتّی این اندیشه در گزینش لغات این دو سمت و معنای آنها نیز تأثیر نهاده است. مثلاً در زبان پارسی راست به معنای «حق» و «راستی» و «درستی» و ... است و «چپ» نیز با «ناراستی» و ... در ارتباط است.

در ذیل به برخی از باورهای مرتبط با این دو سوی، در فرهنگ ایرانی، اسلام و عرب و برخی ملل غربی اشاره می‌شود:

در فرهنگ اسلامی به بهشتیان «اصحاب الیمین» و به دوزخیان «اصحاب الشِّمال» گفته می‌شود. «یمین» به معنای «سمت راست» و «شِمال» به معنای «سمت چپ» است. همچنین نامۀ عمل اهل بهشت را به دست راست و نامۀ عملِ دوزخیان را به دست چپ آنان می‌دهند.

همچنین عرب‌ها به صیدی که از سمت چپ هویدا می‌شد، «بارح» می‌گفتند و بدان فال بد (تَطَیُّر) می‌زدند، امّا به صیدی که از سوی راست آشکار می‌گشت، «سانح» می‌گفتند و به فال نیک (تَفَأُّل/مُروا) می‌گرفتند.[1]

ـ در فرهنگ و باور ایرانیان از دیرباز سمت راست سمتی مبارک و نیکو بوده و سمت چپ گُجسته و نامبارک. برای نمونه در داستان رستم و اسفندیار آنجا که اسفندیار رستم را در سوی چپ خود می‌نشاند، رستم برآشفته می‌شود:

به دست چپ خویش بر جای کرد/ز رستم همی مجلس آرای کرد

جهاندیده گفت این نه جای من است/به جایی نشینم که رأی من است

به بهمن بفرمود که از دستِ راست /نشستی بیارا چنان کِت هواست

 استاد دکتر کَزّازی در توضیح آن ابیات چنین نوشته‌اند: «اسفندیار رستم را در سوی چپِ خویش می‌نشاند که در باورشناسی ایرانی سوی گُجسته و بی‌شگون و اهریمنی است، وارونه سوی راست که سوی خجسته و همایون و اهورایی است. بر این پایه نشاندن کسی در سوی چپ، رفتاری ناپسند و خواردارانه شمرده می‌شده است. در داستان‌ها و افسانه‌های کهن نیز رایزن و دستوری که در سوی چپ شاه می‌نشسته است، همواره او را به ناسازی و کیفر و خون‌ریزی برمی‌انگیخته است و راهنمون و رایزنی که در سوی راست [می‌نشسته است] به مهر و نرم‌خویی و بخشایش [بر می‌انگیخته است]».[2]

در تاریخ بیهقی حینِ ماجرای «ذکر بردار کردن امیر حَسَنک وزیر» چنین می‌خوانیم:

«خواجه امیر حسنک را هر چند خواست که پیش وی نشیند، نگذاشت و بر دست راست من نشست؛ و [بر] دست راست، خواجه ابوالقاسم کثیر و بو نصر مشکان را بنشاند- هر چند بو القاسم کثیر معزول بود، امّا حرمتش سخت بزرگ بود- و بو سهل بر دست چپ خواجه، ازین نیز سخت بتابید».[3]

چنین می‌نماید که بر اساس همان باور کهن است که «سمت راست» کسی نشستن بر «سمت چپ» وی نشستن برتری داشته است و حاکی از ارج و ارزش فرد است که شاهان و وزرا افرادی را بر سمت راست خویش می‌نشانده‌اند.

شاردن در سفرنامۀ خود نوشته است: «ایرانیان دست راست را بر دست چپ مزیت می‌دهند». امروزه هم در تعارفات روزمرّه و ورود و خروج‌ها تقدّم را با کسی می‌دانند که در «سمت راست» است. همچنین به کسی که بدخُلقی می‌کنَد می‌گویند که «از دندۀ چپ برخاسته است».[4]

در بین برخی از ملل غربی نیز چنان باوری بوده است. مثلاً در انگلیسی واژۀ «right» جز معنای «راست»، به معنای «صحیح» و «درست» نیز رواج دارد. همچنین سمت چپ (left) نحس و شوم تلقّی می‌شده است.[5] نیز لغت «sinister» که به معنای شوم و شرور و ... است، «در زبان لاتین این واژه یعنی «از طرف چپ»، طبق باوری کهن، آنچه که از طرف چپ ظاهر می‌شد بدشانسی می‌آورد. توضیح دیگری برای ارتباط بدشانسی با طرف چپ این است که غرب (سمت چپ) به سمت غروب خورشید است».[6]

منابع

ـ آیتو، جان؛ فرهنگ ریشه‌شناسی انگلیسی؛ ترجمۀ حمید کاشانیان؛ چاپ اوّل، تهران: نشر نو، 1386.

ـ ازهری، ابو منصور؛ تهذیب اللُّغَة؛ تحقیق: محمد عوض مرعب؛ 15 ج، الطبعة الأولی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 2001 م.

ـ برامبرگ ماری و دیگران؛ 504 واژۀ کاملاً ضروری؛ مترجم: رضا دانشوری؛ چاپ پانزدهم، انتشارات جنگل، جاودانه، 1390.

ـ بیهقی، ابوالفضل؛ تاریخ بیهقی؛ مصحِّحان: محمدجعفر یاحقی و مهدی سیّدی؛ 2 ج، چاپ دوم، تهران: سخن، 1388.

ـ شاردن؛ سفرنامه؛ ترجمۀ اقبال یغمایی؛ 5 ج، چاپ اول، تهران: طوس، 1372.

ـ کزّازی، میرجلال‌الدین؛ خشم در چشم (گزارشی از داستان رستم و اسفندیار شاهنامه)؛ چاپ اول، تبریز: آیدین، 1387.

سابقۀ تعطیلی مدارس در آدینه

ادبیات هر قوم آینه‌ای است که در آن بسیاری از آداب و رسوم دیرین آنان منعکس است. آداب و باورهایی که اگر در متون نظم و نثر آنان اشاره نمی‌شد، شاید در متون دیگری نتوان نشان از آنان گرفت. باری در این یادداشت به یکی از آن رسومی اشاره می‌شود که تا به امروز هم پای بر جاست و آن تعطیلی دانش‌آموزان در جمعه‌هاست.

در مقالات شمس چنین می‌خوانیم: «پرسیدند که سبب چیست که جان‌بازانِ کأنَّهم بنیانٌ مرصوصٌ، فدائیانِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ، که مرگ را چنان می‌جویند که شاعر قافیه را... و کودکان آدینه را...».[7]

کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی (مقتول به سال 635 ه.ق) گفته است:

ز شوق نام تو منبر همیشه در محراب

 

چو کودکان همه آدینه خواهد از یزدان[8]

 

چند سده پس از کمال اصفهانی، نظیری نیشابوری (متوفای 1021ق) گفته است:

درس ادیب اگر بود زمزمه محبّتی
 

 

جمعه به مکتب آورد طفلِ گریزپای را[9]

 

همچنین صائب (متوفای 1081 ه.ق) گفته است:

فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را
 

 

عشرتِ امروز بی‌اندیشه فردا خوش است[10]

 

نگارنده در کتاب بسیار نفیس «التمثیل و المحاضره» ابومنصور ثعالبی (متوفای 429 ق) به مثل ذیل برخورد کرد که آن هم حاکی از تعطیلی جمعه مکتب خانه‌های قدیم دارد. بدین ترتیب سابقه امر مذکور به ده قرن پیش باز می‌گردد: «أثقَلُ مِن یومِ السَّبتِ عَلَی الصِّبیانِ»: یعنی: سنگین‌تر و سخت‌تر از روز شنبه بر کودکان![11]

منابع

ـ اصفهانی، کمال‌الدین اسماعیل؛ دیوان؛ تصحیح حسین بحرالعلومی؛ چاپ اوّل، تهران: دهخدا، 1348.

ـ ثعالبی، ابو منصور ؛ التِّمثیل و المُحاضَرَة؛ محقق: عبد الفتّاح محمد الحلو؛ الطبعةالثانیة، بیروت: الدار العربیة للکتاب، 2003.

ـ دهخدا، علی‌اکبر؛ أمثال و حکم؛ چاپ دوازدهم، تهران: امیرکبیر، 1383.

ـ شمس تبریزی؛ مقالات؛ تصحیح محمدعلی موَحّد؛ چاپ چهارم، تهران: خوارزمی، 1391.

ترجمۀ غلط مَثَلِ ثَأطَةٌ مُدَّت بِماءٍ

سهیل یاری گُل‌دَرِّه

دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی

یکی از امثال سائر و کهن عرب این مثل است: «ثَأطَةٌ مُدَّت بِماءٍ»[12] است.[13] استاد احمد سیّاح این مثل را چنین ترجمه کرده است: «گِل و لای که آب آن را آورده باشد»[14] و دکتر انزابی‌نژاد این چنین: «گِلی است سرشته به آبی».[15]

امّا ترجمۀ صحیح مثل چنین است: گِلی است که با آب، رطوبت [و آن] فساد بیشتر شد. یا: «گِلِ سرشته ... است که زیادت کرده شده است به آبی».[16] رفاعی هاشمی (373 م) در ذیل همین مثل اشاره‌ای به معنای آن و لغت «مُدَّت» است: «مُدَّت مِن قَولِک: مَدَّ النَّهرُ: إذا زاد ماؤُه، و مَدَّه نَهرٌ آخَرُ إذا زادَه، أی إذا أصابَها ماءٌ اِزدادَت فَساداً».[17]

منابع

ـ آبی، ابوسعد منصور؛ نثر الدُّرّ فی المُحاضَرات؛ مصحح: خالد عبدالغنی محفوظ؛ 7 جلد (در 4 مجلّد)، بیروت: دار الکُتُب العِلمیّة،  1424/2004 م.

ـ ابن عبد ربه الأندلسی، احمد بن محمد؛ العِقد الفَرید؛ مصحح: مفید محمد قمیحة؛ 8 ج، الطبعة الأولی، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1404.

ـ اصفهانی، محمود بن محمد؛ دستور الوِزارة؛ تصحیح استاد رضا انزابی‌نژاد؛ چاپ اول، تهران: امیرکبیر، 1364.

ـ رفاعی الهاشمی، زید الأمثال، محقق؛ مصحح: علی ابراهیم کردی؛ دمشق: دار سعد الدِّین، 1423/2003م.

ـ سیّاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوین؛ عربی به فارسی (ترجمة المُنجِد لوئیس مَعلوف)؛ 2 ج، چاپ پنجم، تهران: اسلام.

ـ عسکری، ابوهلال؛ جمهرة الأمثال؛ محقق/ مصحح: محمد ابو الفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش؛ 2 ج، بیروت: دار الفکر و دار الجیل، 1420/ 2000م.

ـ میدانی، ابوالفضل؛ مجمع الأمثال؛ مشهد: معاونت فرهنگی آستان قُدس، 1366.

ـ وطواط، رشیدالدِّین؛ لَطائفُ الأمثالِ و طَرائفِ الأقوال؛ تصحیح و تعلیقات حبیبه دانش‌آموز؛ چاپ اوّل، تهران: میراث مکتوب، 1376.

یک شباهت معنایی جالب دربارۀ لغت «گورستان» در عربی و انگلیسی و فارسی

تأمّل در ریشه‌شناسی لغات هر زبان ما را به نتایج و نکات جالب و تأمّلبرانگیزی دربارۀ افکار و اندیشه‌های تکلّمکنندگان به آن زبان‌ها می‌رساند و رهنمون‌کنندۀ ما برای شناخت عقاید آنها در موضوعی خاص می‌شود. در این یادداشت کوتاه می‌خواهیم نکاتی دربارۀ ریشه‌شناسی لغت «گورستان» و لغاتی که برای آن در برخی زبان‌ها برگزیده‌اند به قرار ذیل بیان کنیم:

در زبان عربی و انگلیسی لغت یا لغاتی که برای واژۀ «قبرستان/گورستان» برگزیده‌اند در اصل از ریشۀ لغتی است که آن لغت معنی «خواب» و «خفتن» و «خوابگاه» می‌دهد.

در زبان عربی از جمله لغاتی که از دیرباز معنای مزار و قبر و گورستان می‌دهد، دو واژۀ «مَرقَد» و «مَضجَع» است.

مرقد از «رَقَدَ» به معنای: «بخُفت، بغنود، نامَ [: خوابید]، به خواب رفت» (و مصدر آن رُقود و رَقدة و رُقاد) است.[18] «مَضجَع» نیز از «ضَجَعَ» مشتق گشته و به معنای «بخُفت» و «نامَ» است.[19]

در زبان انگلیسی یکی از لغاتی که معنای گورستان می‌دهد، واژۀ cemetery است، این واژه نیز در اصل به معنای «خوابیدن» و «خوابگاه» است:

«جای شگفتی نیست که cemetery (گورستان ـ قبرستان)، لغتی که با مرگ تداعی می‌کند، مبدأیی محترمانه و مؤدبانه داشته باشد. این لغت از طریق cemeterium لاتینی متأخر از کلمه kioeterion یونانی به دست آمده که در اصل dormitory (خوابگاه) معنی داشت (و مشتق بود از koiman به معنی «خواباندن»)».[20]

در زبان فارسی ما نیز دیری است که برای گورستان، «خوابگاه» نیز به کار برده‌اند:

هرکه را خوابگه آخِر مشتی خاک است/ گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را[21]

«بسا شاه که شکمِ خاک را "خوابگاه" ساخته‌اند و بسا طالوت که پهلو بر تخته تابوت نهاده ...».[22]

در لغت‌نامۀ دهخدا یکی از معانی «خوابگاه»، مَدفَن و قبر و گور است و چند شاهد مثال نیز آورده شده است. رجوع شود به مدخل «خوابگاه» در لغت‌نامۀ دهخدا.

باری، در این سه زبان و فرهنگ فارسی، عربی و انگلیسی مُردگان را خفتگانی بر بستر خاک! می‌پنداشته‌اند.

در زبان فارسی حتّی برای مردگان هم واژۀ «خفته» را به کار می‌بردند؛ مثلاً در نُزهَة القلوب مستوفی (سدۀ هشتم) در جایی برای جسد مبارک امام علی (ع) واژۀ «خفته» را به کار برده است:«... قبر حضرت امیرالمؤمنین رضع [=رَضِیَ اللهُ عنه] خبر دادند، امر کرد زمین را کاویدند، حضرت را «خفته» و زخم‌رسیده یافتند».[23]

نکتۀ پایانی اینکه در متون دینی از قول پیمبر (ص) سخن بسیار مشهوری نقل شده است که: «النَّومُ أخُو المَوتِ»:[24] خواب برادر مرگ است (یا خواب همچو مرگ است). این سخن بی‌شک نقش مهمی در پیوند دادن هرچه بیشتر «مرگ» و «خواب» در سخنان عارفان و ادیبان و ... شده است.

منابع

ـ حافظ، شمس‌الدین محمد؛ دیوان حافظ؛ تصحیح علامه محمد قزوینی ـ قاسم غنی (با مجموعۀ تعلیقات و حواشی علامه قزوینی)؛ به اهتمام ع ـ جُربزه‌دار، چاپ هفتم، تهران: اساطیر.

ـ زمخشری، محمود بن عُمَر؛ مُقَدَّمَةُ الأدب؛ چاپ اوّل، موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران، 1386.

ـ مستوفی، حمدالله؛نُزهَةُ القُلُوب؛ تصحیح و حاشیۀ گای لِسترانج؛ چاپ اوّل، تهران: اساطیر، 1389.

ـ منشی کرمانی، ناصرالدین؛ سِمطُ العُلَی لِلحَضرَةِ العُلیا؛ مصحح: عباس اقبال آشتیانی؛ چاپ دوم، تهران: اساطیر، 1362.

ـ هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان؛ کشف المحجوب؛ مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمود عابدی؛ چاپ دوم، تهران: سروش، 1384.

 

[1]. ازهری، تهذیباللغة، ج 4، ص187.

[2]. کزازی، خشم در چشم، ص 114.

[3].  بیهقی، تاریخ بیهقی، ج 1، ص174.

[4]. شاردن، سفرنامه، ج 2، ص 768.

[5]. آیتو، فرهنگ ریشهشناسی انگلیسی، ص 712.

[6]. برامبرگ و دیگران، ۵۰۴ واژۀ کاملاً ضروری، ص ۶.

[7]. شمس تبریزی، مقالات، ص159.

[8]. اصفهانی، دیوان، ص 35.

[9]. دهخدا، امثال و حکم، ج 2، ص791.

[10]. همان، ج 2، ص1101.

[11]. ثعالبی، التمثیل و المحاضرة، ص 141.

[12] . این مَثَل را برای نادان و بی‌خرد و احمق به هنگامی فزونی حُمق و نادانی‌اش؛ یا بهرِ نادانی که قرینِ نادانی چون خودش گردد می‌زنند. «ابوعُبَید گوید: این مثل آنجا باید گفت که کسی را حرکات احمقانه بوده باشد؛ پس به سببی از اسباب آن حرکات و آن اقوال ابلهانۀ او زیادت گیرد». (وطواط، لطائف الامثال و طرائف الاقوال، ص 59)

[13]. آبی، نثر الدُّرّ فی المحاضرات، ج ۶، ص ۱۴۳؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج ۳، ص ۳۳؛ رفاعی، الأمقال، ص ۱۰۹؛ عسکری، جمهر الأمثال، ج ۱، ص ۲۸۸؛ میدانی، مجمع الأمثال، ج ۱، ص ۱۶۰.

[14]. سیّاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج 1، ص200.

[15]. اصفهانی، دستور الوزراء، ص 225.

 

[16]. وطواط، لطائف الأمثال و طرائف الأقوال، ص 59.

[17]. رفاعی، زید الأمثال، ص 109.

[18]. زمخشری، مقدمة الادب، ص 125.

[19]. همان، ص 180.

[20]. آیتو، فرهنگ ریشهشناسی انگلیسی، ص 227.

[21]. حافظ، دیوان حافظ، ص 101.

[22]. منشی کرمانی، سمط العلی للحضرة العلیا، ص 55.

[23]. مستوفی، نزهة القلوب، ص 32.

[24]. هجویری، کشف المحجوب، ص 515.

 

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

دیگر آثار نویسنده

قلم‌انداز(2)؛ یادداشت‌هایی در تاریخ و فرهنگ و ادبیات

سهیل یاری گلدره

به عقیدۀ نویسندۀ این مقاله، کتاب ارزندۀ دستورالوزارء حاوی نکات مفید گوناگونی است که پاره‌ای از آن‌ها