۳۸۸۷
۰
۱۳۹۴/۱۲/۰۴

عبرت نگار در ستایش علمای درایت نثار (فتح الله به اعین الاعتبار و نفع به من نفع الیه من اولی الابصار)

پدیدآور: محمد علم الهدی فرزند فیض کاشانی مصحح: رسول جعفریان

خلاصه

نویسنده این رساله، محمد علم الهدی (1039 ـ 1115) فرزند مرحوم فیض کاشانی است که از وی آثار فراوانی که مشهورترین آنها معادن الحکمه در مکاتیب الائمه(ع) است، برجای مانده است. نامبرده علاوه بر جنبه های دینی، در خط و نیز داشتن نثر ادیبانه و مصنوع شناخته شده و فهرستی از تألیفاتش در مقدمه برخی از آثارش و از جمله در طبقات اعلام الشیعه قرن دوازدهم (ص 489 ـ 491) آمده است.

در باره نویسنده و نوشته

نویسنده این رساله، محمد علم الهدی (1039 ـ 1115)  فرزند مرحوم فیض کاشانی است که از وی آثار فراوانی که مشهورترین آنها معادن الحکمه در مکاتیب الائمه(ع) است، برجای مانده است. نامبرده علاوه بر جنبه های دینی، در خط و نیز داشتن نثر ادیبانه و مصنوع شناخته شده و فهرستی از تألیفاتش در مقدمه برخی از آثارش و از جمله در طبقات اعلام الشیعه قرن دوازدهم (ص 489 ـ 491) آمده است. به علاوه، شرح حال او و آثارش به قلم مرحوم مرعشی، در مقدمه معادن الحکمه بر اساس آگاهی هایی که در نسخه های مختلف بوده، بدست داده شده است. طبعا نیازی به تکرار آنها نیست.

عنوان این کتاب بر اساس آنچه در نسخه مورد استفاده ما آمده، عبرت نگار در ستایش علمای درایت نثار است. از این اثر چند نسخه در دنا (7/503) معرفی شده است. نخست نسخه مرعشی به شماره 13407 که به خط نستعلیق از سال 1110 در 56 برگ است. دیگر، نسخه ای بدون شماره که در میراث شهاب، سال پنجم، شماره 1 ص 202 معرفی شده و از تازه خرید‌ها بوده است. سوم نسخه ای در کتابخانه علامه فیض کاشان، باز بدون شماره که در میراث اسلامی ایران، مجلد پنجم، ص 619 معرفی شده است.

نسخه مورد استفاده ما که متعلق به مجلس است، به شماره 10765 است که به خط نسخ در 65 فریم ـ با احتساب صفحه اول که وقف روی آن است ـ نگاشته شده است. روی فریم اول این نسخه، عنوان رساله «عبرت نگار در ستایش علمای درایت نثار» آمده  [نه عزت آنچنان که در دنا ثبت شده] و به دنبال آن «فتح الله به اعین الاعتبار و نفع به من نفع الیه من اولی الابصار» آمده است. در ادامه نوشته شده است: من املاء الفقیر الی الله فی الآخرة و الاولی محمد الدعو علم الهدی جعله الله من المتقربین الیه زلفی.

در همان صفحه، وقف نامه ای هم برای این کتاب آمده که طی آن گفته شده است که این اثر همراه یک صد مجلد دیگر از تصانیف اجدادم را بر اولاد ذکور و اولاد اولاد ذکور وقف کردم. امضای آن «ابن نصیرالدین سلیمان بن علم الهدی بن محمد محسن» است. نیز نوشته شده که ابیات کتاب 1250 است. دست کم چهار مهر نیز در حاشیه این وقف نامه دارد. این ابوعلی نصیرالدین سلیمان پسر علم الهدی در سال 1084 به دنیا آمده و به سال 1127 در قمصر کاشان درگذشته است (طبقات قرن دوازدهم، ص 321 ـ 322)

در پایان این نسخه آمده است: اقلّ عبیده محمّد المدعوّ علم الهدی ابن محسن بن مرتضی، ختم الله له فی نشأتیه بالحسنی و قربه الیه زلفی، حامدا لله علی نعمه التی لاتحصی، مصلّیا علی عباده الذین اصطفی، بقریة قمصر من مدینة قاسان، صینتا عن طوارق الحدثان، لستّ خلون من ذی الحجة الحرام، حجة مأئة و ألف من الحجج الهجریة الباهرة، نفع الله بها المعتنین باقتباس انوار العبرة القاهرة من آثار العترة الطاهرة، المرتقی بهم إلی الدرجات الفاخرة، فأتاهم الله ثواب الدنیا و حسن ثواب الاخرة، و الله یحب المحسنین.

بر اساس این یادداشت، زمان تألیف عبرت نگار، ذی حجه سال 1100 و محل آن قمصر کاشان است.

 

نسبت این کتاب با رساله وصف العلماء

پیش از این به سال 1374 رساله ای با عنوان «وصف علماء» از علم الهدی، یعنی صاحب همین رساله در میراث اسلامی ایران دفتر دوم، توسط استاد و سرور ارجمند جناب آقای حسینی اشکوری تصحیح و منتشر شد. آن رساله، بخشی از رساله حاضر و در واقع گزیده ای در یک پنجم آن است که مباحث مشترک، از جاهای مختلف این رساله است.  در واقع، ممکن است در ابتدا این رساله نوشته شده و سپس گزیده ای از آن، از جمله آنچه در وصف علماء بوده و سوژه آن استفاده از عناوین آثار پیشینیان برای ساختن متنی ستایشگرانه نسبت به علم و علما بوده، انتخاب شده و رساله وصف علماء ترتیب داده شده است. از نظر انتخابی که از این رساله صورت گرفته، باید گفت از 12 صفحه نخست، تنها یک صفحه برای آن رساله انتخاب شده و زان پس، بخشی از این رساله در رساله وصف علماء آمده و در ادامه، دوباره این ارتباط قطع شده و در رساله حاضر، مباحثی در باره آسیب شناسی وضعیت علما دیده می‌شود که در آن رساله نیامده است. همان طور که اشاره شد، همان مقدار نیز که مشترک است، مباحث جابجا شده و پیداست که مؤلف، رساله وصف علماء را بعد از تألیف این رساله و با نگاهی دیگر نگاشته، یا بنا به حدسی دیگر، ابتدا وصف العلماء را نگاشته و سپس با افزودن بخش های قابل ملاحظه، برخی عبارات را جابجا کرده است. برای مثال مقایسه کنید بین آنچه در ص 608 میراث اسلامی ایران دفتر دوم، از اواخر رساله وصف علماء، در فریم هفتم نسخه مجلس، یعنی اوائل رساله عبرت نگار و درایت نثار آمده است. نسخه وصف العلماء که اساس کار آقای اشکوری بوده، در مکتبه خوانساری بوده و آقابزرگ هم از آن یاد کرده است.

این در حالی است که رساله مفصل حاضر، نه صرفا اثری در وصف علماء، بلکه اثری جامع در جایگاه علم، اهمیت آن، سنجش علوم و انتخاب علم واقعی، تقسیمات علوم دینی و شاید از همه مهم تر آسیب شناسی وضعیت علما در دوره صفوی است.

در باره محتوای کتاب

رساله پیش رو، اثری در باره علم، علما و جایگاه آنان در فرهنگ اسلامی است؛ اثری که منهای نثر مغلق و مصنوع آن، تلاش کرده است تا طی فصولی چند، و البته بدون عنوان گذاشتن برای هر فصل، به بیان جایگاه بلند عالمان در احادیث اسلامی، ضرورت تقلید از آن، و البته نقاط ضعف موجود در میان عالمان در عصر خود بپردازد. از نظر نثر، علم الهدی، کارهای مشابه دیگری هم دارد که از آن جمله رساله ای است با عنوان زیور آگهی که نسخه ای از نظر خط و کتابت هم دقیقا شبیه همین نسخه عبرت نگار دارد. هر دو متن از نظر کاربرد کلمات و ترکیبات، شباهت به یکدیگر داشته و با نثر جاری و ساری آن روزگار تا اندازه ای متفاوت است. در واقع، علم الهدی، متفاوت نویس است. در مقدمه آن زیور آگهی آمده است: سپاس حق شناس و ستایش نیایش اساس خداوند بیچون را که بندگی او سرمایه زیبندگی است و پرستاری او پیرایه فرخندگی فیض احسانش کاسه در یوزه طلبکاران را به رخصت سؤال لبریز نوال افضال ساخته، وجود بی پایانش صدف استعداد امیدواران را به اجازت عرض حال و نشـر آمال مالامال گوهر مراد خواسته، نیازمندان را با کمال بی نیازی به یادآوری و ثنا گستری خود فرمان داده». آن کتاب در باره اهمیت و ارزش دعاست.

و اما رساله ما، همان طور که اشاره شد، مطالب با تعبیر «فصل»‌ از یکدیگر جدا شده و جدای از خاتمه کتاب که عنوان دارد، بقیه فصول فاقد عنوان است. طبعا ما برای این که موضوعات طرح شده در این فصول، مفهوم باشد، برای هر فصل عنوانی انتخاب کردیم. این عناوین، در این مقدمه، می‌تواند ما را با مسیر کلی بحث مؤلف آشنا کند.

 

علت نگارش: لزوم ایستادگی در برابر طعن زنندگان به علما

فصل: هدف از خلقت بندگی است

فصل: در عصر غیبت، هدایت امت بر علمای درایت نثار است

فصل: در فضیلت و برتری دانش

فصل: حضور در مجالس علما و حلقه علم

فصل: روایات در ترغیب دانش اندوزی

فصل: در لزوم در خدمت عالمان بودن

فصل: ستایش از علم و علما بر اساس اسامی کتابهای قدما

فصل: باز هم ستایش علم و علما بر اساس اسامی کتابهای قدما

فصل: فصلی دیگر در ستایش علما بر اساس اسامی کتابهای قدما

فصل: باز هم در ستایش علما بر اساس اسامی کتابهای قدما

فصل: خواجه! اگر عالمان نباشند، بنیان وحی نشان به ویرانی گراید

فصل: احادیث دیگری در باره نقش علما در حفظ ایمان مردم

فصل: احادیثی دیگر در باره علم و عالمان

فصل: علمی که یادگیری آن فرض است، علم دین است نه علم دنیا

فصل: علم با عمل ارزش دارد و عمل از روی علم

فصل: موضوعات معارفی و عقایدی

فصل: موضوعات اخلاقی

فصل: عدالت میانه‌ی افراط و تفریط

فصل: فقه بر چهار بخش است: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام

فصل: علوم عینی و کفایی

فصل: عالم نمایان نا اهل در ارشاد مردم

فصل: از کدام مجتهد باید تقلید کرد؟

فصل: مجتهدان نامتعبّد

فصل: عالمان دنیا طلب

فصل: دانش نمایان گران وقار!

فصل: روایاتی دیگر در باره عالمان واقعی و عالم نمایان

فصل: باز هم روایاتی در باره عالمان و عالم نمایان

فصل: دانش فروشان نکوهیده شمائل... که مجرد خوشآمد فرمانروا فتوا می‌دهند

فصل: معیار استوار درست عیار در شناختن علمای دین‌دار از دانش نمایان نابکار

انجام گفتار: در انذار ابرار از پندار ناهنجار

در اینجا مروری بر گزیده دیدگاه های وی در زمینه علم و عالمان و نقاط قوت و ضعف ایشان از دیدگاه مولف خواهیم داشت، اما پیشاپیش باید تأکید کرد که رساله حاضر از نادر رساله هایی است که به رغم داشتن قلمی مصنوع و دشوار، به برخی از مسائل ساری و جاری در اذهان مردم و نخبگان در باره نقش عالمان در جامعه دوره صفوی اشاره دارد.

***

گلایه نخست وی از کسانی است که علیه علما موضع داشته و نقش آنان را در جامعه منکر بوده‌اند. وی که از آنان با تعبیر «تن پروران تیره‌روان»‌ یادکرده، گوید که اینان قدر علم و عالمان را نمی دانند. به همین جهت، وی با نگاشتن این رساله بر آن شده است تا «نموداری از فضائل شمائل علم دین در ضمن ستایش زیبندگان این درّ ثمین و نمایش علامات تبیین غث و سمین بر لوح تقریع بیخردان نکوهیده آیین نگارد». علم الهدی این کار خود را مصداق نهی از منکر دانسته و دو روایت در باره عذاب کسی که به رغم خوبی، چون مبارزه با منکر ندارد، گرفتار آن می‌شود، نقل کرده است. بنابراین می‌توان گفت که در جامعه وی، علما، چنین مخالفانی داشته‌اند.

اما داستان علم با هدف خلقت آغاز شده است، هدف اصلی، بندگی خداوند است و لازمه بندگی، شناخت خداوند، یعنی مهم ترین مصداق علم. «بر ذمّت همّت همگان لازم است که پروردگار خود را شناخته به نیروی فرخندگی راه بندگی بپیمایند». این شناخت و خداوند است که سبب می‌شود آدمی به وظایف بندگی درست عمل کنند. شناخت خداوند، همچنین در علم به وظایف شرعی و شناخت درست شریعت به انسان کمک خواهد کرد، چنان که شناخت شریعت به شناخت درست قرآن و عترت مدد خواهد رساند.

اما این که موقعیت علما چگونه مشروعیت می‌یابد، جز این که علم و شناخت شریعت اهمیت دارد، بر این پایه است که در عصر غیبت، و در نبود امامان، این علما هستند که وظیفه تعلیم دین و شریعت را بر عهده دارند. مستند وی در این باب، اول از همه، مقبوله عمر بن حنظله است که مردم را توصیه به رفتن نزد علما برای حل اختلافاتشان می‌کند. امام صادق (ع) در این روایت که «علمای نامدار در جمیع اعصار لزوم قبول آن را به معیار اعتبار سنجیده‌اند» روی دانشوری علمای امامیه برای تعلیم مردمان تاکید فرموده‌اند، امری که هیچ کس نباید از آن روی برتابد.

علم الهدی در اینجا، به بحث از ارزش و اهمیت علم در روایات پرداخته است، روایاتی که غالب آنها در کتاب العلم کافی و برخی هم در متون روایی دیگر آمده است. این بحث طی فصولی ادامه یافته و نویسنده مضمون برخی از روایات و بیشتر متن احادیث را بدون ترجمه آورده است. به جز ارزش علم، شرکت در مجالس علم و مجالست با علما، همان است که سبب «بهروزی آسایش دنیاست و سوزنده‌ی جناح متابعت هوی» و نتیجه آن که «مجالست و مؤانست مشایخ و اساتید را در نظر روشناسان نادی بصیرت و دید، با هیچ یک از ایادی طریف و تلید، نتوان سنجید». در فصل بعد باز روایاتی در ارزش تفقه در دین آورده است، روایاتی که گاه عالمان را درجه بندی کرده و شاخص‌های برتری آنان را بیان نموده است.

با توجه به این روایات که ارزش علم و عالمان را بیان کرده، روشن است که وظیفه مردم این است که «به قدر استطاعت، همّت بر خدمت و اطاعت این جماعت باید» باشند «و به دل و جان و دست و زبان، حق اعظام و اکرام ایشان مُرعی باید» کنند، چرا که اینان «پاسبانان دعائم اسلام» هستند و کارشان «حراست شعائر اوامر و نواهی از آفت تحریف و مخافت تباهی» است. در اینجا، با عبارات ادبی و مصنوع خویش از نقش عالمان در تعلیم و تربیت دینی مردم و مبارزه با مفاسد است، به طوری که کار «هدم بنای ضلالات مارقین و جهالات ناکثین و خیالات قاسطین، به تکاپوی اندیشه‌های دوربین در بوادی ایادی حق الیقین» کار آنان است. در این بخش، به وصف علماء و جایگاه آنان پرداخته و در عبارت پردازی‌های طولانی خود از اسامی کتابهای قدما بهره گرفته است، کاری که به نظر می‌رسد در نهایت استادی به آن پرداخته و همزمان تسلط خود را در شناخت کتابها، و نیز قدرت ادبی خود در استفاده از آنها در عبارات رساله، نشان داده است. یک نمونه این است:‌«اغصان کنز العرفان مجمع البیان عرائس کلمات و نفائس حروفشان مالامال اثمار تبیان صنوف انوار تنزیل، و ظروف موائد احسان جوامع الجامع حجج قواطع و دلالات سواطعشان، در نمودن معالم تنزیل سرشار الوف اسرار تأویل، شرح صحیفه کامله، معارج ترقیّات نفوس قدسیه خالص النیات از باریافتن حواشی محافل رفادات افاداتشان آشکار...». این رویه در چندین صفحه و فصل ادامه یافته است:‌ «یک تذکره مقنعه از جُمل ارقام تحریر دلپذیرشان در ارشاد اذهان جمهور انام، و ایضاح فوائد قواعد احکام غایة المراد، مدارک احلام است، و عروة الوثقای خواص و عوام، و یک لمعه‌ی درخشنده از لمعات اشراق بیان درر فشانشان در مسائل مختلفٌ فیها، به هنگام استعلام سرائر شرائع اسلام، و استفسار عیون مسائل حلال و حرام، منتهی المطلب مسالک افهام است، و مقصد اقصای طوائف انام، ابواب مدینه‌ی علم اسرار شریعت پایدار، به تحریک خامه حقایق نگارشان، بر رخسار انتظار پذیرندگان نوادر حکمت استوار، گشایش یافته، و اشعه‌ی ساطع الانوار معانی اخبار درر نثار ائمه اطهار، به اشارت خجسته بشارت جفونِ عیون حق گزارشان بر یمین و یسار قلوب متسنمان ذروه‌ی اعتبار بدون تجشّم استغوار تافته». در این عبارت، نام بسیاری از کتابهای مشهور و رایج در جامعه علمی شیعه را ملاحظه می‌کنیم.

در اینجا، باز به سراغ کسانی می‌رود که نمی خواهند تن به این جایگاه والا برای عالمان بدهند. از نظر او، فرد مخالف «خواجه» است که خود «هرّ از برّ نشناخته، به تتبّع عثرات اشرف انواع حقایق و انفس اصناف اناس پرداخته، و خود را از چشم انتفاع و گوش استماع، یکباره بی بهره ساخته، رایتی از غوایت در اَنظارِ سرگشتگانِ بوادی اشتباه و التباس افراخته» و نمی دند که «شریعت را پاسبانان باید در جمیع ازمنه و احوال  که نگاه دارنده آن باشند از فتن متعسّر الزّوال».

به نظر نویسنده، اگر دانشوران که «رعات دعائم ملت‌اند» نباشند «رفته رفته بنیانِ وحی نشانِ ایمان به ویرانی گراید، و آهسته آهسته اصول و ارکان آن از هم پاشد». اینان هستند که حافظ دین و مخالف با فساد و افساد هستند. در اینجا باز، فصلی را اختصاص به روایاتی داده که بر نقش علما در جامعه تاکید دارد.

نویسنده این پرسش را مطرح کرده است که علم مورد نظر که این مقدار مورد تأکید است کدام علم است؟ طبیعی است که باید زودتر از این، چنین پرسشی را پاسخ می‌داد، اما بر اساس آنچه گذشته، پاسخ او قابل پیش بینی است، این علم، چیز جز علم دین نیست، نه علم دنیا: «علمی که به سفک مهج و خوض لجج دیده‌ورانِ والافطرت را همّت بر تحصیل آن باید گماشت، و اقدام اهتمام در تکمیل آن باید فرسود، و فضیلت مزاولت آن را با فضیلت هیچ یک از اصناف عبادات و انواع قربات برابر نشاید داشت، بلکه بر همه باید افزود، عِلم دین است که آموختنش وسیله‌ی سرافرازی روز بازپسین است، و اندوختنش ذریعه‌ی ارتقاء و صعود درجات دارالخلود، نه علم دنیا از قبیل معرفت لِمّیت اختلاف مناظر و مرایا، و دانستن کیفیت انقلاب عناصر و خواص اشیاء و شناختن برکات حرکات کواکب و مانند اینها از متعلّقات حصول مقاصد متناوب الورود، در وصول فضول آسایش ناپایدار و آرایش بی سود که تحصیل آن هیچگونه در تسهیل سبیل پرستشِ داورِ ودود دخیل نتواند بود. پرستاران معبود را راصد مراصد زیان و سود ابدی باید بود، در تکاپوی مراحل ارادات و قصود، نه پی‌سپر چیزی چند که بود و نبود آن یکسان باشد در نظر راه روان منزل مقصود، گرفتاران سلاسل تدبیر تدارک هفواتِِ عمل را از ادراکِ علل چکیدن وَشَل از قلل جبَل یا دریافت اسباب حدوث وابل و طل چه سود، و پای بندان کلاکل اندیشه‌ی مقاسات سکراتِ اجل را از شناسایی اثر رجوع مشتری، و دانایی عمل اقامت زحَل یا پی بردن به کیفیت حلّ ما لاینحل بر وجهی پیراسته از شوائب خلل، چه عقده تواند گشود؟»

البته بخشی از علوم دنیویه می‌تواند در معرفت معبود موثر باشد و از این زاویه اعتبار و اهمیتی بدست آورد و «در عداد مشیّدات رکن نخستین از ارکان علوم دین معدود» گردد. در همین حال، بخشی از علوم دینیه هم اگر به قصد ریا آموخته شود، مذموم خواهد بود.

وی سپس از آن به رابطه متقابل علم و عمل پرداخته و این که عمل بدون علم و علم بدون عمل فاقد ارزش است. البته بخشی از علم، مستقیما برای خرد پروری است، اما بخشی دیگر برای «استواری اخلاق و اعمال در پرستاری معبود است». عمل کردن بدون دانش و تفقه و بینش، چنان که در روایات آمده، مانند خر آسیاب است که بگردد: «عمل تهی از سرمایه‌ی معرفت مردودست، و معرفت مجرّد از پیرایه‌ی عمل نابود».

برای روشن شدن بهتر این بحث که اهمیت علم در کدام نقطه قرار دارد، به شرح این نکته پرداخته است که اشرف علوم، علومی است که به «تحصیل بصیرت و تکمیل یقین» می‌رسد. اینها بخش های معارفی دین است که آدمی را به «تدبّر در ملکوت خلایق از روی تیقّظ و آگاهی، پی بردن به حکمت ابداع آنچه به قلم اختراع نگارش یافته، واقف شدن از کیفیت صدور و حدوث هرچه برآن پرتو هستی تافته، استبصار بدائع حقایق مخلوقات، چه پاینده و چه ناپایدار، استفسارِ ودائع دقائق مصنوعات، چه سراسیمه و چه استوار، فهم رموز و اسرارِ نهفته در عجائب زمین و غرائب آسمان، رفع حجُب و استار آنچه خلعت وجود پذیرفته از جاندار و بی جان، شناختن حقیقت فرشته و طینت پیغمبر و مقام امام، جدا ساختن معنی نزول وحی و کلام از تحدیث ملَک و الهام، تبصّرِ علتِ ذلّت پاسبان خلافت یزدان» و.... سوق می‌دهد.

اما بخشی دیگر از دین، معارف و موضوعات اخلاقی است که از نگاه وی و برخلاف قسم اول که بالذات مورد توجه دانشمندان است، این «بالعرض مقصود دیده‌وران است، و استواری پرستاری ثمره‌ی رعایت و پاسداری آن است، بعضی متعلّق است به تهذیب اخلاق و احوال، و بعضی متعلق به تصویب اعمال و افعال» است. این را نباید به معنای بی اهمیتی اخلاق دانست، بلکه به معنای آن است که در قیاس با معارف الهی رتبه‌ بالعرض دارد. در اینجا به شرح برخی از مهم ترین موضوعات اخلاقی می‌پردازد.

آنچه در صفات اخلاقی اهمیت دارد، و به خصوص در فلسفه اخلاق اسلامی – یونانی مورد تاکید است، حرکت در خط اعتدال و پرهیز از افراط و تفریص است. بنابرین باید هر صفت خوب را شناخت و برابرش، صفت ضد آن را هم شناخت تا معرفت دقیق تری بدست آید: «در مقام جدا ساختن مقبول از مردود، مثلا اگر خواهی که قوّت شهوت را به زینتِ عفت آراسته در مَسند اقتصاد و استقامت نشانی، باید که نخست حقیقت اَضداد آن را دانسته، هم از طرف افراط شره، و هم از طرف تفریط خمود عنان عزیمت گردانی. و در استعمال جمیع موارد و مجاری آن مانند بطن و فرج و زبان از جانب یمین و شمال اعتزال نمایی،و در مطعم و مشرب و منکح و مقال و سائرمناهل آسایش و مداخل نکال پی‌سپر شرع انور بوده، صراط مستقیم و طریق اعتدال پیمایی، و همچنین تعدیل قوّت غضبیّه از برای تسهیل سبیل شجاعت به اجتناب از تفریط جبن و افراط تهوّر صورت اجتلاب پذیرد، و تکمیل قوّتِ عقلیه از برای تحصیل ملکه‌ی حکمت به تجافی از تفریط بلاهت و افراط جربزه رنگ تلافی گیرد».

در مرحله بعد حوزه فقه قرار دارد که به گفته وی شامل عبادات، عقود، ایقاعات و احکام است. مقصودش از احکام، احکام «صید و ذباحت و اطعمه و اشربه و غصب و شفعه و لقطه و ضاله و احیای موات و تقسیم فرائض و قضاء و شهادات و حدود و تعزیرات و قصاص و دیات». عناوین عبادات و عقود و ایقاعات هم که روشن است. البته شناخت همه این معارف منوط است بر وجود علما: «پس هرآینه سلوک سبیل سعادت جاودان موقوف است بر عکوف تعلّم شایگان بر آستان استفاده‌ی اخلاص نشان از خدمتِ دانشوران شعائر ایمان».

نکته دیگر در علوم دینی، بحث تقسیم علوم به عینی و کفایی است: «تعلّم بعضی ازین علوم، واجب عینی است بر جمیع مکلّفان، فراخور حوصله طاقت و توان و به اندازه مسیس حاجت به آن. و بعضی دیگر واجب کفایی است از برای راه‌نمایی مردمان و کارگشایی همگنان». روشن است که آموختن همه علوم دینی، در یک رتبه نیست:«جاهل اصول مسائل وضو یا نماز را که اقامت آن شبانه روزی پنج نوبت ناچارست، با تتبع دلائل فروع نادر الوقوع ایلاء یا ظِهار چه رجوع و چه کارست» یا آن که «تهی دست بی قسمت از نقود و اجناس جهان که لباسی جز بافته‌ی مسکنت و افلاس نپوشد، در تجسّس شناختن مقادیر و نصبِ اجناسِ تِسعه، و تلبّس به لباس جدا ساختن ابن لبون از حقه و جذَعه چه کوشد». نویسنده مثالهای دیگری هم زده است.

تا اینجا ستایش از علم و عالمان و جایگاه بلند آنان و نیز ضرورت وجودی آنان برای هدایت جامعه بود. اما اکنون، نویسنده، قلم را چرخانده و بحث را از زاویه دیگری دنبال کرده و آن آسیب شناسی این پدیده است. عالمان ناپرهیزگار یک مشکل مهم هستند، کسانی که به ناحق در زی علمای دین آمده اند و «از اهلیّت ارشاد سبیل رشاد به مراحل ذوات الابعاد دورافتاده، اعتماد و استناد را نشایند». اینان نه هادی مردم بلکه گمراه کننده آنان هستند و «تقلّب پیشگان سریع الاغترار را از اقتباس انوار تذکر و تذکیر دوراندازند، و تنقّل اندیشگان ضعیف الاعتبار را در حنادس هواجس تحیّر و تحییر سرگردان سازند».

سؤال این است که مردم، از میان عالمان، باید از کدامین مجتهد تقلید کنند؟ کسانی که «مغارس اشجار فتنه بار مقالات جهالت تبارشان شوره زار اغترار خطابینی و کج رأیی، و منابت اثمار ناگوار رسالات ضلالت نثارشان شاخسار افتخار باطل گزینی و خودستایی، غبار وساوس مدارس دانش و دیدشان، اثری از آثار خضرت و نضرت در بستان دبستان تنقیح مسائل و توضیح دلائل به جا نگذاشته، و شنار هواجس وساوس گفت و شنیدشان قواهر حجج و بواهر دلائل را بازیچه اباطیل اقاویل مجیب و سائل پنداشته...» و کلی از عیوب دیگر، سزاوار تقلید نیستند. شگفتی او از کسانی است که مجتهدان اصیل و درستکار را کنار گذاشته و به دنبال دیگران رفته اند: «سبحان الله! از تقلید مجتهدان پاسبانی معالم بشارت و انذار گردن استکبار کشیده، عار دارند، مادام که پایبند کمند حیات مستعارند، و همان کس را که به نیروی حسد و لداد از شایستگی اذعان و اعتماد در تحقق شرائط اجتهاد به مراحل ذوات الابعاد دور می‌دارند، بعد از انقضای ایام حیات اجساد و جمود نیران عداوت حساد، در کافّه‌ی متعارضات واضح التضاد و عامّه‌ی متشابهات متصادم العناد، از همان ساعت مفترض الاطاعت می‌شمارند».

به نظر وی کم نیستند عالمانی که به جای حفظ شریعت «ناقض سنّت شرع انور» هستند و کسانی از توده ها و خواجه ها که در پی منافعی هستند به سوی آنان شتابان، زیرا «با گردنکشان خیره‌سر و نامتدینان بدگهر طریق مصافات و مماشات پیمایند. نه دل به انکار و نکیر بندند و نه زبان به تعبیر و تغییر گشایند».

وی از این که برخی از مجتهدان یا مدعی اجتهاد گاه «در هیچ فنی از فنون علوم دین به فکر اقتباس انوار ائمه معصومین و اقتفای آثار خردپروران اقتباس گزین نیفتاده» یا آن که اهل تهجد و شب زنده داری نبوده و «هیچ روزی به گزاردن یک دو رکعت از رواتب صلوات شبانه روزی که شارع شریعت بیضاء فرمان به قضاء و کفاره فوائت آن داده کام نگرفته، و هیچ شبی از شب های گران بها، خبر از تعبّد تهجدّشان نیافته، و شهادت به ارادت عبادتشان نداده... چشم تمتّع به تلاوت آیات باهرات کافی مهمات نگشاده» اظهار نگرانی می‌کند. نیز عالمان دنیا طلبی که «چشم طمع و زبان سؤال در اراده‌ی استفاده مال و جاه زیاده نزد گرسنه چشمان موائد افضال از اکفاء و امثال گشاده» و مدام در «طمع احسان و ادرار» هستند و دایما در «در تلاش توفیر وظیفه و سیورغال».

گلایه دیگر از دست دانش نمایان گران وقار است که حب دنیا آنان را فریفته و «همچنین حبّ ریاست و اتّباع هوی و مایجری ذلک المجری از مهلکات ملکات نهان که آثار استقرار آن در نهاد نادانان دانش، نشان از تدبّر مضامین این اخبار هدایت نثار در انظار مترقّبان مراصد اعتبار و متنکّبان موارد اغترار آشکارست». در اینجا شماری حدیث که در صدد بیان آسیب شناسی عالمان یا عالمان نمایان در جامعه وارد شده، آورده است.

دل نگرانی دیگر نویسنده از «قلّتِ دیانت دانش فروشان نکوهیده شمائل» است که در وقت فتوا دادن «بر سبیل بَتّ و جزم بدون تامّل و حزم در مدلهمّات امور و متشابهات مسائل» افراط می‌ورزند و «بدون ثبات قدم در سبیل تحصیل ذرائع و وسائل، در ورود مناهل جدا ساختن متشابه از محکم و ناسخ از منسوخ و حق از باطل، به هنگام تعارض حجج و تطارد دلائل، در شناختن صحیح از سقیم و مستقیم از مائل، و حالی از عاطل، گاه اقتصار در ترجیح شقوق محتمله و اقاویل متشعّبه از سائر دلائل» قدم بر می‌داند. برخی از اینان دنباله روی از حاکمان دارند و به قول وی «گاه مجرد خوشامد فرمانروا و تقرّب عامل، هر چند عاطل باشد از زیور اقتدار، بر قضای حوائج این خودستایان عادل» عامل صدور این قبیل احکام و فتواواست. وی از این که اینان «در تلاش صحبت امراء و بار یافتن مجلس سلطان و الفت دائم الکلفت فریقی از دنیاپرستان» هستند یاد کرده و از «مصاحبت و مناصحتشان از اطاعت سپاه شیطان» دلخور است. گویی هدف این عالمان اندوختن ثروت است و برای این کار، عالمان درستکار را هم مورد حمله قرار می‌دهند: «گاه زبان به طعن کسی از متقلّدان قلادّه‌ی عدالت و سداد که هیچگونه مستحق ملامت نیست گشایند که از نوال او کاهند و بر مال خود افزایند». اخلاقیات بدتری هم دارند و آن این که در مجالس همه جا خود را جلو انداخته و «ترفّع در مجالس و تقدّم در طرق و اختیال در رفتار، و ننگ داشتن از قبول نصیحت، و پذیرفتن موعظه و تحمّل آزار، و استنکاف از تقدیر امور معیشت و دستیاری خدمت گزار در قضای اوطار، و بخل ورزیدن در مبادرت به سلام به هنگام ملاقات صغار و کبار، و خشمگین گردیدن بر بیچاره‌ای که ابتدا به سلام نکند به علت عروض مانعی از موانع و سنوح عذری از اعذار، و اهتمام به عدم اصابه‌ی خصمی که مناظره با او اتفاق افتد، سیّما در مشاهد حضّار، و بعد از ظهور مصیب بودن مخاصمان اصرار داشتن بر جحود و انکار، و اعراض نمودن از تناول طعام زبون و اکتفا به لباس دون با قصور ثروت و ظهور اعسار» از ویژگی های آنهاست.

اما عالمان واقعی را چگونه باید شناخت؟ معیار اصلی ملازمت آنان با تقوی و پرهیز از متابعت هوی و پرهیز از «فضول تمتعات» دنیا و در یک سخن زهدورزی است، امری که «معیار استوار درست عیار در شناختن علمای دین‌دار از دانش نمایان نابکار که پرتو اشراق انوار اخبار ائمه اطهار» است.

فرجام سخن یا به قول نویسنده «انجام گفتار» در «در انذار ابرار از پندار ناهنجار» و در واقع توصیه های چند است که باز به همین امر زهد، پرهیز از سوء زدن و تهمت زدن به عالمان، فهم دقیق معنای محبت دنیا و تفاوت گذاشتن میان آن و توجه داشتن به امر زندگی است. در نخستین مرحله توصیه او حمل فعل مومن بر مجرای درست و پرهیز از سوء ظن است که در خبر آمده است: «ضَعْ أَمْرَ أَخِیكَ عَلَى أَحْسَنِهِ». مگر آن که خلافش ثابت شود. امر زشت دیگر «غیبت هم کیشان و فاش نمودن معائب و مثالب ایشان» است که باید نهایت احتیاط را در آن کرد. یکی از امور مهم دیگر این است که کسانی را «تهمت محبّت دنیا در معرض اعتراض و تثریب آرند و حریص پندارند کسانی را که با وجود زهد، و نمود اعراض، قدری لائق از اعیان و اعراض نصیب دارند، و در عدم رغبت چنانند که بود و نبود ثروت را یکسان شمارند». در اینجا دفاع وی آشکارا از کسانی است که مناصبی دارند و طبعا اموالی، اما باید دانست که این به معنای محبت دنیا نیست. در اینجا مجبور می‌شود محبت دنیا و زهد را تعریف کند: «مراد از زهد به اندازه بلاغ و کفایت از متاع دنیا اقتصار نمودن است، و به همان خرسندی داشتن، و از آلایش اراده زیاده بر بستر آسایش و نهالی فارغ بالی غنودن و فقدان و وجدان فضول را یکسان انگاشتن، نه از وجدان موجود خشنود گردیدن و آرمیدن، و نه از فقدان مفقود اندوهگین شدن و بر خود طپیدن، در مقام فراوانی از کمال شادمانی رایت عوانی افراشتن، و به هنگام تنگی، چین نگرانی بر پیشانی امانی گذاشتن». سپس در این باب روایاتی آورده است. به گفته وی، حتی انبیاء و اصیای الهی که زاهدترین مردمان هستند «با وجود ارتقای درجه‌ی قصوی از زهد و قناعت و غیر آن از مواهب ربّانی، و با نمود اعتلای پایه‌ی اعلی از ملکات ملکی و انسانی چنان که به هنگام تشیید اصول عقائد ایمانی نمایان گردیده و دانی، متوجّه اکتساب مال از ممرّ حلال بر سبیل اجمال می‌بوده‌اند، و رغبت به اتّخاذ عقار و ابتیاع ضیاع می‌نموده‌اند، و خدمتگزاران خود را امر به ادّخار می‌فرموده، قُوتِ سالیانه در خانه می‌انباشته‌اند، و مادام که به قدر کفایت وابستگان از محصول زراعت و انتفاع تجارت فراهم نمی‌آمده، رغبت به ابتیاع مزارع و عقار نمی‌داشته‌اند». بنابرین هر ثروتمندی را نباید محب دنیا نامید و او را از زهد دور دانست. «بنابرین نشاید که صاف نوشان رحیق تحقیق، گوش بر آواز نعیق دوردستان مناهل توفیق اندازند، و وسعت دوائر مکنت و کثرت ذخائر ثروت را علت تهمت نهمت و علامت شدت رغبت سازند.» این آخرین کلمات اوست و به دنبالش دعوت به تقوی: «فلیستمسکوا بعروة التقوی، فإنها من أوثق العری».

 

عبرت نگار در ستایش علمای درایت نثار

 

[2] بسم الله الرحمن الرحیم

سپاس حق شناس نیازمند قبول درگاه پروردگار آشکار و نهان است که در آفرینش جهان، جوهر روان انسان را به شایستگی زیور دانش و گوهر عرفان از سائر اکوان بر سر آورده و امتیاز نمایان داده.

و درود نیایش اساس، نثار تربت مزار دودمان سرور پیغمبران است که اطاعت فرمانشان در موجبات کرامت و منتجات هوان ابواب مرحمت و احسان بر رخسار پویندگان سبیل سعادت جاودان گشاده ـ صلی الله علیه و علی اهل بیته الذین هم للدین المبین امناء و للقرآن المبین قرناء، صلوة زاکیة یعجز عن عدّها مقدّرة الاحصاء و تکون کفاء لتأدیة حقهم علی جمیع من أظلته الخضراء و اقلته الغبراء و ازاء لفضلهم علی من سواهم من الاصفیاء.

 

[علت نگارش: لزوم ایستادگی در برابر طعن زنندگان به علما]

و بعد چون فریقی از تن‌پروران تیره‌روان که فریفته نوازش این روزگارند، از تضییع حقوق لازم القضای زمره‌ی دانشوران که قابس انوار و ناشر آثار خانواده بشارت و انذارند، باک ندارند، و اَعراض لامع الایماض این گروه حق پژوه را بدون دواعی متعارض، به معراض اغراض و مقراض امراض در عُرضه تمزیق و انتقاض می‌گذارند، بلکه در تتبع عثرات حارسان بیضه‌ی پاسداری اخلاق و ملکات، و در تجسّس هفوات حامیان حوزه‌ی استواری حرکات و سکنات، بی قرار و لیع العذارند، و این شیوه رذیله را که ارذل وسائل شق عصای رستگاری و نجات است، و اکمل حبائل اقتحام اودیه هلَکات، وسیله نزول ساحت اباحت شهوات و ذریعه حصول ثبات سُبات تمتّعات می‌پندارند، بنابرین خوشه چین خرمن آثار علماء، علم الهدی محمد بن محسن بن مرتضی ـ ختم الله له فی نشأتیه بالحسنی ـ اندیشه دارد که نموداری از فضائل شمائل علم دین در ضمن ستایش زیبندگان این درّ ثمین و نمایش علامات تبیین غث و سمین بر لوح تقریع بیخردان نکوهیده آیین نگارد، شاید که به تحریک خامه حق گزار درین نامه عبرت نگار بعضی از این شاربان مشارب غوایت و ساربان مسارب اغترار را از اقتحام [3] به وادی انکار بکنار آرد؛

چه، این نکته خردپرور در وجوب نکیر منکر، امری است مقرّر در نظر دیده‌وران درست‌منظر که به هنگام ظهور امور مستنکر، در مهار مداهنه آرمیدن و بر بستر مساهله غنودن، رفته رفته کار بجایی رساند که داور بردبار بی گناه و گناه کار را به یک بار مشمول عقوبت بی زنهار گرداند، و نمک چشی از آثار شقوت اشرار نابکار به مذاق اختبار اخیار خجسته کردار چشاند، و به مقتضای این فقرات باهرات که در اثنای بعضی از روایات وافی درایات از حضرت امام محمد باقر علیه السلام ثابت الورودست، در بیان عقوبت سکوت و سبات [خواب سحری]  به هنگام شیوع منکرات بر هیچ کس نبخشاید و از هیچ کس نگذراند، هُنَالِكَ یتِمُّ غَضَبُ الله عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیهِمْ فَیعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ فَیهْلَكُ الْأَبْرَارُ فِی دَارِ الْفُجَّارِ وَ الصِّغَارُ فِی دَارِ الْكِبَار [کافی: 5/55].

و از جمله آثاری که در بوادی غرور راه نمای ازاحت خطور علل تثبط و فتورست این حکایت است که در ذیل همین روایت عبرت افزایِ خداوندان تنبّه و شعور است، [که] از جانب خدای عزّوجل به حضرت شعیب پیغمبر وحی رسید که من صد هزار نفر را از قوم تو معذّب خواهم گردانید، چهل هزاران اشرار بدکردار، و شصت هزار از نیکان خجسته اطوار. شعیب گفت: ای پروردگار! سبب عذاب بدکرداران هویداست، اما تعذیب نیکان چه سبب تواند داشت و چراست؟ خدای ـ عزّ شانه ـ وحی فرستاد که با اهل معاصی مداهنه نمایند و به هنگام غضب من خشمگین نگردند و به غضب در نیایند. [الکافی: 5/55].

و از امام جعفر صادق علیه السلام روایت است که ایزد تعالی دو فرشته را به سوی اهل بلدی فرستاد که آن بلد را نگون‌سار گردانند و ساکنان آن را به هلاک رسانند. چون فرشتگان به آن مکان رسیدند، مردی را خدا خوان و زاری کنان دیدند. پس، یکی از فرشتگان به آن دیگر گفت که، آیا این مرد تضرّع کننده را نمی بینی؟ یعنی باید که برای رعایت او دست از اهلاک سایر جماعت کشی، و دامن از ویران کردن درچینی! گفت: این مرد را دیدم و در [4] نظر من نیز نمود، لیکن به مجرّد این پندار دست از کار نشاید کشید و فرمان‌بُردار پروردگار باید بود. جواب داد که، بی باک دست به اهلاک خلقی کثیر نگشایم تا دیگر بار به درگاه پروردگار بازگشت ننمایم. پس به هنگام بازگشت به درگاه ایزد بیهمال آنچه دیده بود از صورت حال آن خجسته ابتهاد باز نمود. خطاب رسید که، از فرموده تخلّف نشاید ورزید و فریفته‌ی عبادت آن بی سعادت نباید گردید. چه او مردی است که هرگز از برای رضای من رنگ رویش نیفروخته و دیگرگون نگردیده. و مرد آن است که هرگز در راه خشنودی خدای عزّوجلّ غضبناک و خشم آلود نشده، هرچند سرکشی و عصیان از گناه کاران دیده. [الکافی:‌ 5/58]

 

فصل [هدف از خلقت بندگی است]

از مشاعر معاشر خیره‌سران عنود و بی‌خبران کنود پوشیده نخواهد بود، هرچند بیگانه باشند، از ورود مناهل الهی و وفود منازل شهود که مقصود از گشایش خزاین جود و بخشایش خلعت وجود، ادای وظایف بندگی است، و قضای حقوق پرستش معبود. نگارنده‌ی مایه جنبش و دارنده‌ی پایه‌ی پایندگی ـ جلّت عظمته ـ شعوب و قبائل پری و انسان را بیهوده نیافریده، و به عبث گوهر بینش و زیور یابندگی نبخشیده. چنان که از مدلول وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیعْبُدُون‏ [الذاریات: 56] نمودار و از محصول أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَینا لا تُرْجَعُونَ [مؤمنون: 115] آشکار گردیده.

پس بر ذمّت همّت همگان لازم است که پروردگار خود را شناخته به نیروی فرخندگی راه بندگی بپیمایند، و چنان که باید قیام به وظایف سرافکندگی نمایند، تا فراخور سرمایه‌ی ایمان و پیروی شعائر آن، در غُرفات جنان به سعادت جاودان رسند، و در فردوس اعلی کامروای وَ لَكُمْ فیها ما تَشْتَهی‏ أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فیها ما تَدَّعُون‏ [فصلت: 31] گردند.

دریافت سعادت عُظمی در نشأه عُقبی و روز بازپسین موقوف است برین، و رسیدن به مقصد اقصی و برخوردن از نعیم مقیم بی‌منتهی راهی ندارد جز این. و پیمودن راه عبادت موصل آرامگاه سعادت نتواند بود، مگر راهروانی را که به نیروی آگاهی [5] اطاعت فرمان الهی نمایند و صراط مستقیم بپیمایند، بر منهج استقامت و طریق محمود. و صراط مستقیم همین شریعتی است که خاتم انبیاء ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به نور ساطع بعثت و ضیای لامع دعوت، به مطیع و عاصی نموده، و بدین وسیله نبیله‌ی ابواب احسان و مرحمت بر روی اُمنیّت دانی و قاصی گشوده، و بعد از رحلت از دار دنیا، اساس شریعت غرّاء و ملّت بیضاء را به عنایت حمایت تنزیل مجید، و رعایت هدایت خانواده‌ی ارشاد و تسدید استوار داشته، و این دو گوهر گران بها را که از یکدیگر جدا نیستند تا روز جزا به مقتضای این حدیث متواتر المعنی که ثابت الورود است از آن حضرت به اسانید متشعّبه و متون شتّی به جای خود گذاشته: إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ الله وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْض‏ [وسائل: 27/204 از مجمع البیان].

حاصل گفتار این که، مدار حصول سعادت پایدار بر پیمودن راه عبادت پروردگار است، لیکن بر نهج استقامت و طریق استوار، و مدار قبول عبادت استوار، بر پیروی خانواده بشارت و انذار است در عامّه‌ی مسالک جنبش و کافّه‌ی مواطن قرار.

 

فصل [در عصر غیبت، هدایت امت بر علمای درایت نثار است]

بعد از تأسیس اساس این مقدمه‌ی حق گزار، باید دانست که در این اعصار که آفتاب جهانتاب امامت در ورای سحاب استار پنهان است، هدایت مردمان، موکول به عنایت اقتباس پیشگان انوار آثار ایشان است، و همچنان که سالار انبیای رسالت‌گزار در تمیز نجدَین، امر به اتّباع ثقلین فرموده، و اهل بیت عصمت و طهارت را نائب مناب خود نموده، ائمه اطهار [ع] علمای درایت نثار را که همّت بر اقتباس انوار و انتشار اثار ایشان گماشته‌اند، در انالت آثار نبوّت و رسالت، و انقاذ امّت از حیرت جهالت و خیبت ضلالت با این حالت به جای خود گذاشته‌اند، در روایت وافی هدایت عمر بن حنظله از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ که علمای نامدار در جمیع اعصار لزوم قبول آن را به معیار اعتبار سنجیده‌اند، و از مضمون درایت [6] مشحون هیچ یک از قواعد و اصول آن تخلّف نورزیده‌اند، مذکور است که هرگاه میان دو کس از شیعیان خاندان خلافت یزدان، در دَینی یا میراثی منازعه رخ نماید که سبیل بیرون شد از آن نیابند، باید به خدمت دانشوری از علمای امامیّه و فقهای اثناعشریّه که عارف به احکام ایشان باشند، شتابند، و از گفتار او هیچ گونه تخلّف جایز ندارند، بلکه همّت بر اذعان و انقیاد فرمان گمارند، حیث قال علیه السلام: انْظُرُوا إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَارْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ یقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُكْمِ الله قَدِ اسْتَخَفَّ وَ عَلَینَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَینَا الرَّادُّ عَلَى اللهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشّـِرْكِ بِالله [کافی: 7/412].

منّت بیشمار پروردگار نهان و آشکار را که گماشتگان خانواده‌ی بشارت و انذار به پاسبانی این گوهر آبدار، ابواب اسباب سلامت پایدار و کرامت دارالقرار بر رخسار روزگار گشوده‌اند، و به مرور دهور و کرور اعصار، در نقد اخبار و نشر آثار ایشان، سعی مشکور و جَهد مبرور بکار فرموده، زنگار اغترار از مرآت اعتبار زدوده‌اند. دعایم اسلام به تشیید رعایتشان به زیور استواری آراسته، در سراسر اعصار، و همین عمده‌ی حُماة ثبات سپهر بی‌قرار از آفت تباهی و مخافت تبار جلای سیاهی هموم از هجوم علوم متانت آیاتشان نمودار، و شفای تباهی صدور از افادات خجسته رفاداتشان آشکار، وساوس شیطانی از استماع فقرات هدایت سماتشان از هم پاشیده‌ی سراسیمه‌ی وحشت نفار، و هواجس نفسانی از اتّباع کلمات درایت صفاتشان گریزان گردیده، بیابان گرد فترت انکسار مقالات قاهر الدلالاتشان قاطع اشجار تشاجر و نازع اصول اختلاف در مسائل خلاف، و رسالات باهر المثالاتشان واضع میزان شناختن دردی وصاف در نظر سالکان مسالک انصاف، دقیقه‌ای از دقایق علوم دینی کس نیافته که پرتو بیانشان بر آن نتافته، و نکته‌ای از [7] لطائف معارف و ظرایف طرائف نیست که تضاعیف تصانیفشان از آن خالی است، جزاهم الله خیر الجزاء عن اخواننا المؤمنین بما استفرغو سعیهم فی إعلاء کلمة الدّین، و بذلوا جهدهم فی تمییز الغَث من السّمین، تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین‏ [قصص: 83]

 

فصل [در فضیلت و برتری دانش]

بعد از استشعار محصول این گفتار به ایناع ثمره‌ی شجره‌ی انتحال استبصار و ایزاع شکر نعمت عزیز المنال احتمال آگاهی، گنجایش دارد که فریفتگان مغاوی عوانی و گمراهی، و فرورفتگان مهاوی تن‌آسانی و دل سیاهی که از اقرار به علوّ مقدار حارسان بیضه عبادت کردکار، گردن استکبار کشیده‌اند، و در مراعی شراد و نفار از سوائق قواید و انقیاد و ایتمار خلیع العذار چریده، و از دواعی آسایش و آرایش پایدار تغافل و تجاهل ورزیده‌اند، از فیافی تجافی و اعتساف، قدم در جاده‌ی تلافی و انصاف گذارند، و به امداد فطرت خداداد و اسعاد تنکب از طریق لداد به یقین دانند، و شک نیارند که اقوم قوائم مآثر نهانی است، تأسیس اساس معارف دینی و احکام الهی و اعظم دعائم ذخایر جاودانی است، تشیید بنیان تعرّف حقائق اشیاء کما هی.

لهذا ناقدان اخبار ائمه هدی ـ صلوات الله علیهم ـ عالم ومتعلّم را بیش از عابد و مجاهد ستوده‌اند، و منزلت عالمی را که علم او نفع به مردمان رساند، بر منزلت هفتاد هزار عابد افزوده‌اند. زیبندگان این گوهر گران بها را از برای وراثت انبیاء بر گزیده، نوید العلماء ورثة ‌الأنبیاء [الکافی: 1/32] شنوانیده‌اند، و خوابِ دانایان را نسبت به شب زنده داری خفته دلان نادان در پله رجحان دیده، طالب علمان را به مژده أَلا إِنَّ الله یحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْم‏ [الکافی: 1/30] عین الحیاة لذّت محبوبیت چشانیده‌اند، و فرشتگان بالهای خود برای سالکان سبیل تحصیل از روی خشنودی و تبجیل در مقام ستایش و نیاش گسترند، و هرچه در زمین و آسمان باشد، حتی ماهیان دریا و جانوران صحرا یکان یکان طلب آمرزش [8] برای طالب دانش و بینش کنند.

و این مضمون درایت مشحون که از مدارک پابستگان سلاسل فتونِ مَن ساوی یوماه فهو مغبون [من لایحضر: 4/381: من اعتدل یوماه...] پوشیده و مختفی است. از حضرت پیغمبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ مااتّصلت عین بنظر و اُذن بخبر [مصباح کفعمی: 716] در ثواب جزیل اجاله نظر در تحصیل این گوهر به اسانید معتبر و متون هدایت گستر مروی است، و خبر خجسته اثر مَنْ سَلَكَ طَرِیقاً یطْلُبُ فِیهِ عِلْماً سَلَكَ الله بِهِ طَرِیقاً إِلَى الْجَنَّة [کافی: 1/34] که در ترغیب و تحریض دیده‌وران مراصد عیب و هنر هم، از آن سرور مأثور است، راه نمای خداوندان استقامت فطرت و ذکای شعور و عقده گشای پابندان کلاکل اهمال و زلازل فتورست.

امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ دوست داشته که اصحابش را تازیانه‌ها بر سر زنند تا قدم در راه طلب نهند، و تعلّم و تفقه کنند، و حکایت از این حالت را دانشمندی برگزیده به این عبارت از آن حضرت شنیده: لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِی ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّیاطِ حَتَّى یتَفَقَّهُو [الکافی: 1/31]، و در این معنی جمعی منظورند تن آسوده و غوایت خو، قدم نافرسوده در بوادی طلب ایادی تیقّظ و جستجو، اما بیداردلان که بهره‌ای از هشیاری دارند، بدون تازیانه رانندگان موافق خبر مَنْهومان لایشبعان  [الکافی: 1/46] همواره درکارند، از انجام مزاملت جنبش گهواره تا آغاز ملازمت خاک و خاره، به مقتضای قضای وقت الطلب من المهد الی اللحد که شنیده اند به هنگام استعلام و استشاره، چگونه چنین نباشند و حال آن که ثمره شجره‌ی آفرینش، بجز حصول دانش و بینش نیست، و همین است که سرمایه‌ی زیبندگی و پیرایه‌ی فرخندگی است.

 

 فصل [حضور در مجالس علما و حلقه علم]

مجالست علما بهروزی آسایش دنیاست و سوزنده‌ی جناح متابعت هوی. روی عن امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ أنّه قال: اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَ اتِّبَاعَهُ دِینٌ یدَانُ الله بِهِ وَ طَاعَتَهُ مَكْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّیئَاتِ وَ ذَخِیرَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رِفْعَةٌ فِیهِمْ فِی حَیاتِهِمْ وَ جَمِیلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِم [کافی: 1/188]، و عن الصادق ـ علیه السلام ـ قال: قال رسول الله [9] صلّی الله علیه و آله و سلم ـ قَالَتِ الْحَوَارِیونَ لِعِیسَى یا رُوحَ الله مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یذَكِّرُكُمُ الله رُؤْیتُهُ وَ یزِیدُ فِی عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ یرَغِّبُكُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُه، [کافی: 1/39] گفت و شنید با مرد دانا در مزابل ویران بهتر است از همزبانی با نادان بر روی زرابی بهشت نشان، مُحَادَثَةُ الْعَالِمِ عَلَى الْمَزَابِلِ خَیرٌ مِنْ مُحَادَثَةِ الْجَاهِلِ عَلَى الزَّرَابِی [کافی: 1/39] از احادیث نبوی است: مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَة [کافی: 1/39] نیز از آن حضرت صلی الله علیه و آله مروی است. و همچنین بَادِرُوا إِلَى رِیاضِ الْجَنَّةِ قَالُوا یا رَسُولَ الله وَ مَا رِیاضُ الْجَنَّةِ قَالَ حَلَقُ الذِّكْر [من لایحضر: 4/409]، و مراد از حلق ذکر که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن را ریاض جنّت نام نهاده، و زمره اصحاب خود را فرمان به مبادرت به آن داده، در انظار گروهی که ایشان را چشم اعتبار به تتبّع آثار گشاده، غیر مجالس علما نتواند بود و نیست.

حدیث موعظه‌ی لقمان که در باب فضل مجالست علما از جامع کافی مروی است، شاهد صدق این دعوی است و هو ما رواه باسناد عن یونس رفعه، قال: قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ یا بُنَی اخْتَرِ الْمَجَالِسَ عَلَى عَینِكَ فَإِنْ رَأَیتَ قَوْماً یذْكُرُونَ الله جَلَّ وَ عَزَّ فَاجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنْ تَكُنْ عَالِماً نَفَعَكَ عِلْمُكَ وَ إِنْ تَكُنْ جَاهِلًا عَلَّمُوكَ وَ لَعَلَّ الله أَنْ یظِلَّهُمْ بِرَحْمَتِهِ فَیعُمَّكَ مَعَهُمْ وَ إِذَا رَأَیتَ قَوْماً لَا یذْكُرُونَ الله فَلَا تَجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنْ تَكُنْ عَالِماً لَمْ ینْفَعْكَ عِلْمُكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَاهِلًا یزِیدُوكَ جَهْلًا وَ لَعَلَّ الله أَنْ یظِلَّهُمْ بِعُقُوبَةٍ فَیعُمَّكَ مَعَهُمْ [کافی: 1/39] و فی روایة عن أبی ذر عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: عَلَیكُمْ بِمُذَاكَرَةِ الْعِلْمِ فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَعْرِفُونَ الْحَلَالَ مِنَ الْحَرَامِ یا بَا ذَرٍّ الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاكَرَةِ الْعِلْمِ خَیرٌ لَكَ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ صِیامٍ نَهَارُهَا وَ قِیامٍ لَیلُهَا  و النّظر الی وجه العالم خیر لک من عتق ألف رقبة [جامع الاخبار: 37] عن الصادق علیه السلام: إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ لِمَلَائِكَتِهِ عِنْدَ انْصِرَافِ أَهْلِ مَجَالِسِ الذِّكْرِ وَ الْعِلْمِ إِلَى مَنَازِلِهِمْ أُكْتُبُوا ثَوَابَ مَا شَاهَدْتُمُوهُ مِنْ أَعْمَالِهِمْ فَیكْتُبُونَ لِكُلِّ وَاحِدٍ ثَوَابَ عَمَلِهِ وَ یتْرُكُونَ بَعْضَ مَنْ حَضَرَ مَعَهُمْ فَلَا یكْتُبُونَهُ فَیقُولُ الله عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَكُمْ لَمْ تَكْتُبُوا فُلَاناً أَ لَیسَ كَانَ مَعَهُمْ وَ قَدْ شَهِدَهُمْ [10]  فَیقُولُونَ یا رَبِّ إِنَّهُ لَمْ یشْرَكْ مَعَهُمْ بِحَرْفٍ وَ لَا تَكَلَّمَ مَعَهُمْ بِكَلِمَةٍ فَیقُولُ الْجَلِیلُ جَلَّ جَلَالُهُ أَ لَیسَ كَانَ جَلِیسَهُمْ فَیقُولُونَ بَلَى یا رَبِّ فَیقُولُ اكْتُبُوهُ مَعَهُمْ إِنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یشْقَى بِهِمْ جَلِیسُهُمْ فَیكْتُبُونَهُ مَعَهُمْ فَیقُولُ تَعَالَى اكْتُبُوا لَهُ ثَوَاباً مِثْلَ ثَوَابِ أَحَدِهِمْ [عوالی اللئالی: 4/67]

بالجمله مجالست و مؤانست مشایخ و اساتید را در نظر روشناسان نادی بصیرت و دید، با هیچ یک از ایادی طریف و تلید، نتوان سنجید، و هیچ یک از شمایل زواهر جواهر نهفته و پدید را با فضائل این گوهر بی ندید برابر نتوان دید، و من الله التسدید و التأیید.

 

فصل [روایات در ترغیب دانش اندوزی]

از جمله اخباری که قدم فرسودگان مسالک تن آسانی را در تکاپوی نشیب و فراز مهالک نادانی، راهنمای کعبه بصیرت و اهتداست، این خبر فرخنده اثر که در ترغیب و کید تحصیل دانش و دید و ترهیب شدید حرمان ازین نعمت بی‌ندید پرده‌گشای چهره‌ی استتار و اختفاست: عَلَیكُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِی دِینِ الله وَ لَا تَكُونُوا أَعْرَاباً فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ فِی دِینِ الله لَمْ ینْظُرِ الله إِلَیهِ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَمْ یزَكِّ لَهُ عَمَلًا [کافی: 1/31]. و از آن جمله: أَیهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّینِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَیكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَینَكُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَیفِی لَكُمْ وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ [کافی: 1/30] و از آن جمله: إن الله سبحانه یمنح المال من یحبّ و یبغض و لا یمنح العلم إلا من أحب [غرر الحکم: 41]. و از آن جمله: العلم زین الأغنیاء و غنى الفقرا [غرر، 42]. و از آن جمله: إِذَا أَرَادَ الله بِعَبْدٍ خَیراً فَقَّهَهُ فِی الدِّین‏ [کافی: 1/32]. و از آن جمله: َ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ غُثَاءٌ [کافی: 1/34]. و از آن جمله: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَظَانِّهِ وَ اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِهِ فَإِنَّ تَعْلِیمَهُ لِلَّهِ حَسَنَةٌ وَ طَلَبَهُ عِبَادَةٌ وَ الْمُذَاكَرَةَ بِهِ تَسْبِیحٌ وَ الْعَمَلَ بِهِ جِهَادٌ وَ تَعْلِیمَهُ مَنْ لَا یعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ إِلَى الله تَعَالَى لِأَنَّهُ مَعَالِمُ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ مَنَارُ سُبُلِ الْجَنَّةِ وَ الْمُونِسُ فِی الْوَحْشَةِ وَ الصَّاحِبُ فِی الْغُرْبَةِ وَ الْوَحْدَةِ وَ الْمُحَدِّثُ فِی الْخَلْوَةِ وَ الدَّلِیلُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ السِّلَاحُ عَلَى الْأَعْدَاءِ وَ الزَّینُ عِنْدَ الْأَخِلَّاءِ یرْفَعُ الله بِهِ أَقْوَاماً فَیجْعَلُهُمْ فِی الْخَیرِ قَادَةً تُقْتَبَسُ آثَارُهُمْ وَ یهْتَدَى [11]  بِفِعَالِهِمْ وَ ینْتَهَى إِلَى رَأْیهِمْ وَ تَرْغَبُ الْمَلَائِكَةُ فِی خَلَّتِهِمْ وَ بِأَجْنِحَتِهَا تَمْسَحُهُمْ وَ فِی صَلَاتِهَا تُبَارِكُ عَلَیهِمْ یسْتَغْفِرُ لَهُمْ كُلُّ رَطْبٍ وَ یابِسٍ حَتَّى حِیتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ وَ سِبَاعُ الْبَرِّ وَ أَنْعَامُهُ إِنَّ الْعِلْمَ حَیاةُ الْقُلُوبِ مِنَ الْجَهْلِ وَ ضِیاءُ الْأَبْصَارِ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ قُوَّةُ الْأَبْدَانِ مِنَ الضَّعْفِ یبْلُغُ بِالْعَبْدِ مَنَازِلَ الْأَخْیارِ وَ مَجَالِسَ الْأَبْرَارِ وَ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ الذِّكْرُ فِیهِ یعْدِلُ بِالصِّیامِ وَ مُدَارَسَتُهُ بِالْقِیامِ بِهِ یطَاعُ الرَّبُّ وَ یعْبَدُ وَ بِهِ تُوصَلُ الْأَرْحَامُ وَ بِهِ یعْرَفُ الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ الْعِلْمُ إِمَامُ [أَمَامُ‏] الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ تَابِعُهُ یلْهِمُهُ السُّعَدَاءَ وَ یحْرِمُهُ الْأَشْقِیاءَ فَطُوبَى لِمَنْ لَمْ یحْرِمْهُ الله مِنْهُ حَظَّهُ [امالی طوسی: 487] و از آن جمله: َ لَوْ یعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ إِنَّ الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَانِیالَ أَنَّ أَمْقَتَ عَبِیدِی إِلَی الْجَاهِلُ الْمُسْتَخِفُّ بِحَقِّ أَهْلِ الْعِلْمِ التَّارِكُ لِلِاقْتِدَاءِ بِهِمْ وَ أَنَّ أَحَبَّ عَبِیدِی إِلَی التَّقِی الطَّالِبُ لِلثَّوَابِ الْجَزِیلِ اللَّازِمُ لِلْعُلَمَاءِ التَّابِعُ لِلْحُلَمَاءِ الْقَابِلُ [القائل] عَنِ الْحُكَمَاءِ [الکافی: 1/35]. و از آن جمله: مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیتِهِ یلْتَمِسُ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ كَتَبَ الله عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِكُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ نَبِی مِنَ الْأَنْبِیاءِ وَ أَعْطَاهُ الله بِكُلِّ حَرْفٍ یسْمَعُ أَوْ یكْتُبُ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ وَ طَالِبُ الْعِلْمِ أَحَبَّهُ الله وَ أَحَبَّهُ الْمَلَائِكَةُ وَ أَحَبَّهُ النَّبِیونَ وَ لَا یحِبُّ الْعِلْمَ إِلَّا السَّعِیدُ فَطُوبَى لِطَالِبِ الْعِلْمِ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیتِهِ یلْتَمِسُ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ كَتَبَ الله لَهُ بِكُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ شَهِیدٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ طَالِبُ الْعِلْمِ حَبِیبُ الله وَ مَنْ أَحَبَّ الْعِلْمَ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ وَ یصْبِحُ وَ یمْسِی فِی رِضَا الله وَ لَا یخْرُجُ مِنَ الدُّنْیا حَتَّى یشْرَبَ مِنَ الْكَوْثَرِ وَ یأْكُلَ مِنْ ثَمَرَةِ الْجَنَّةِ وَ یكُونُ فِی الْجَنَّةِ رَفِیقَ خَضِـرٍ ع وَ هَذَا كُلُّهُ تَحْتَ هَذِهِ الْآیةِ یرْفَعِ الله الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ‏ [بحار: 1/178 از جامع الاخبار]. از آن جمله: ِ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیتِهِ یطْلُبُ عِلْماً شَیعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ یسْتَغْفِرُونَ لَهُ [امالی الطوسی: 182]. از آن جمله: ِ مَنْ تَعَلَّمَ مَسْأَلَةً وَاحِدَةً قَلَّدَهُ الله یوْمَ الْقِیامَةِ أَلْفَ قَلَائِدَ مِنَ النُّورِ وَ غَفَرَ لَهُ أَلْفَ ذَنْبٍ وَ بَنَى لَهُ مَدِینَةً مِنْ ذَهَبٍ وَ كَتَبَ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى جَسَدِهِ حَجَّةً [بحار: 1/180]. و از آن جمله: مَنْ تَعَلَّمَ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ عَمِلَ بِهِ أَوْ لَمْ یعْمَلْ كَانَ [12]  أَفْضَلَ مِنْ أَنْ یصَلِّی أَلْفَ رَكْعَةٍ تَطَوُّعاً [بحار: 1/180]. و از آن جمله:‌ إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ یجْمَعُ الْعُلَمَاءَ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ یقُولُ لَهُمْ لَمْ أَضَعْ نُورِی وَ حِكْمَتِی فِی صُدُورِكُمْ إِلَّا وَ أَنَا أُرِیدُ بِكُمْ خَیرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ اذْهَبُوا فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ عَلَى مَا كَانَ مِنْكُمْ [علل الشرایع: 2/468]. و از آن جمله: الْمُؤْمِنُ إِذَا مَاتَ وَ تَرَكَ وَرَقَةً وَاحِدَةً عَلَیهَا عِلْمٌ تَكُونُ تِلْكَ الْوَرَقَةُ یوْمَ الْقِیامَةِ سِتْراً فِیمَا بَینَهُ وَ بَینَ النَّارِ وَ أَعْطَاهُ الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِكُلِّ حَرْفٍ مَكْتُوبٍ عَلَیهَا مَدِینَةً أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْیا سَبْعَ مَرَّاتٍ [امالی الصدوق: 37].

 

فصل [در لزوم در خدمت عالمان بودن]

 از اسفار صباح اشاعه این اخبار ساطع الانوار نمودار گردید، و از پرتو مصباح اشعه‌ی این آثار یانع الاثمار به مشاعر دیده‌وران مراصد استبصار رسید که، اتّباع و ایتمار زمره‌ی دانشوران، رافع قنادیل بصارت و اعتبارست، و نازع سرابیل خسارت و اغترار؛ و امتناع از پیروی و حق گزاری علمای درایت نثار، علامت شقاوت و غباوت پایدارست، و از موجبات مقت پروردگار.

به قدر استطاعت، همّت بر خدمت و اطاعت این جماعت باید گماشت در مراحل جنبش و منازل قرار، و به دل و جان و دست و زبان، حق اعظام و اکرام ایشان مُرعی باید داشت، در تفنّن اطوارو تلوّن اوطار؛ چه ایشانند خلفای والیان کشور خلافت پروردگار، و ایشانند امنای حامیان گوهر آبدار بشارت و انذار، مستحفظان شوارع تیقّظ و آگاهی از وقوع فتن ذوات الاحن تعدّی حدود الهی، و پاسبانان دعائم اسلام به حراست شعائر اوامر و نواهی از آفت تحریف و مخافت تباهی، نمایندگان سبیل رشاد و سداد اعتقاد در متعلقات شناخت مبدأ و معاد، و گشایندگان ابواب اقتصاد بر رخسار ارتیاد کرامت سلامت مرصاد در حرکات بست و گشاد، پویندگان شوارع کرامت و پرهیزگاری. بدون انارت نشان حنانشان به دارالقرار تقرّب و کامکاری نتوانند رسید، و جویندگان مشارع استقامت و حق گزاری جز به اشارت بنان بیانشان نشانی از سرچشمه سار آسودگی و [13] استواری نتوانند دید.

سرمستان خواب غرور و غفلت را بیداری و هشیاری بخشایند، و دوردستان مسالک درایت را به راه راست هدایت نمایند. فرمان‌بران خجسته گوهر را به نعیم مقیم بی‌منتهی امیدوار گردانند، و گردنکشان خیره‌سر را از عذاب الیم نشأه‌ی عقبی ترسانند. چراغ دانش و بینش به راه جویندگان طریق پرستش افروزند، و چگونگی تحصیل زاد معاد به پویندگان سبیل رشاد آموزند. تباشیر صباح مقالاتشان در اعلای کلمه‌ی دین به اقامت برهان مبین بر وجوب تمسّک به عروه‌ی وُثقی و حبل متین نماینده مشارق انوار یقین به کشف اسرار کرامت ادامت ایتمار یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ [توبه:119]، و تدابیر سماح دلالاتشان بر افشای ردای فریفتگان شبهات مضلاّت ذات الشمال و ذات الیمین، و هدم بنای ضلالات مارقین و جهالات ناکثین و خیالات قاسطین، به تکاپوی اندیشه‌های دوربین در بوادی ایادی حق الیقین، گشاینده‌ی خزاین إِنَّ رَحْمَتَ الله قَریبٌ مِنَ‏ الْمُحْسِنینَ‏ [سوره اعراف:56].

 

فصل [ستایش از علم و علما بر اساس اسامی کتابهای قدما]

استمرار نضرت نعیم گوناگونشان از کلفت احتمال ارتحال محروس و مصون؛ استبشار لذّت عظیم غیر ممنونشان، دور از آفت ملالت و مخافت ازالت روز افزون؛ مطیّه‌ی استطاعتشان در طی مراحل عبادت نسبت به مطایای کرم‌روان بادیه‌ی سعادت در پیش، و عطیّه بضاعتشان در جمع فضایل حسن تباعت و لزوم جماعت ائمه مفترض الاطاعت از همه پیش، ایتمار گفتارشان مثمر سرافرازی جاویدست، و مورث آسایش پایدار، و تتبّع اطوارشان سرمایه‌ی شادمانی بی ندیدست و پیرایه‌ی آرایش دارالقرار، مصلح اعمال عرق‌ریزان ناصیه‌ی سعی مشکور، منجح آمال قدم فرسودگان بادیه‌ی جَهد مبرور، هدایت حمایتشان قواعد عقائد را بنمودن صراط مستقیم، و حق مبین از سوایت غوایت غلوّ و تقصیر دور گردانیده، و رعایت عنایتشان شعائر شرائع را به الزام طریق مستبین و افحام [14]  فریق معاندین از نکایت جنایت تبدیل و تغییر رستگاری بخشیده.

به عوائد کنز الفوائد، اعلاق تعلیقات استوار قواعد، اطواق استحقاق لعن دائم النفاق بر اعناق اطباق جنود نفاق و ارواق عساکر شقاق نهاده، و به قلائد شواهد، حجج بیّنات بوادی و عواید اوراق انفاق شبهات ذوات الاطباق جبتیه و طاغوتیه را فراهم آورده، و به یک نفحه از نفحات لاهوتیه به باد رسوائی مرّ المذاق داده، نهال اقبال باریافتگان روضة الجنان حظیره رعایت تسدیدشان، برومند عروج اقصی معارج کمال بی ندید، و خوید امید مستفیدان منیة المریدِ حلقه گفت و شنیدشان، باب یاری عنایت تأییدشان کامیاب انبات سنابل دانش و دید.

اصول اصیله هدایت بنیانشان، نشان رکوب سفینه‌ی نجات جاودان، به نقض اساس قیاس و هدم بنیان استحسان، و فروع جلیله درایت نشانشان، آیت نهایت پاسداری اکمال دین، و علامت غایت حق گزاری اتمام نعمت ایمان به رفع بنیان وجوب اطاعت و لزوم جماعتِ فرماندهان دودمان خلافت یزدان، به هنگام نشر ریاح خصومت و  لداد با اصحاب سقیفه‌ی ذات العناد یادآور أَ لَمْ تَرَ كَیفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعاد [الفجر: 6]، و در مقام کسر جناح فساد و افساد اذناب خلیفه ... نژاد مُسکّن فؤاد إِرَمَ ذاتِ‏ الْعِماد الَّتی‏ لَمْ یخْلَقْ‏ مِثْلُها فِی الْبِلاد[الفجر:7و8].

اثمار یانعه‌ی برکات حرکات زیبنده‌ی سماتشان، چهره نمای هَلْ‏ یسْتَوِی‏ الَّذینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یعْلَمُون‏ [الزمر:9] و قطوف دانیه‌ی انارات عبارات فرخنده اشاراتشان، پرده گشای وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ [العنکبوت:43].

 

فصل [باز هم ستایش علم و علما بر اساس اسامی کتابهای قدما]

دیده‌وران مراصد سبک و گران اعمال و اخلاق کارکنان که یک یک از حرکات آشکار و ملکات نهان مردمان را به میزان امتحان سنجیده‌اند، مداد اقلام حقایق ارقام علمای اعلام را که وسیله تنقیح معالم دین و ذریعه تمهید قواعد ایمان است، نسبت به دمای شهدای معرکه‌ی جهاد دشمنان در پله‌ی رجحان دیده‌اند.

 اغصان کنز العرفان [15] مجمع البیان عرائس کلمات و نفائس حروفشان مالامال اثمار تبیان صنوف انوار تنزیل، و ظروف موائد احسان جوامع الجامع حجج قواطع و دلالات سواطعشان، در نمودن معالم تنزیل سرشار الوف اسرار تأویل، شرح صحیفه کامله، معارج ترقیّات نفوس قدسیه خالص النیات از باریافتن حواشی محافل رفادات افاداتشان آشکار، و بسط قطیفه‌ی شامله نشف آلایش تعلّقات نقوش حسّیه لازم الشتات از نزهة الناظر روضه ثبات اِخبات منهاج الکرامة ادامت استقامت سباتشان پدیدار، به تنویر مواهب علیّه لآلی کلمات مکنونه‌ی مخزونه‌ی فایقه‌ی راه صواب به پذیرندگان حکمت متعالیه و فصل خطاب نموده، و به تقریر رغایب سریّه‌ی کشف الیقین، کلمات مضنونه مصونه رائقه از لبّ لباب فصوصِ نصوصِ، زداینده‌ی شواکل ارتیاب اَغلاق اِِغلاق و اَطناب اِطناب گشوده، مفاتیح گشایش کنوز نجاح در وصول اصول معارف دین به هنگام دخول این بلد امین به دست جویندگان زواهر جواهر یقین داده، و مصابیح نمایش بروز فلاح در تدرّع بدرع حصین تکاپوی به راح رباح دنیا و دین بر منهاج صلاح کهین و مهین نهاده، دست استکانت و اِخبات رهنوردان شارع نجات را بساق عرش لذّت تضـرّع و مناجات رسانیده، و پای ارادت دورگردان مناهل سعادت را از خارخار خار علایق و عوائق سلوک راه عبادت رهانیده، ثواب اعمال و عقاب اعمال از تحف العقول نشست و خاست خجسته تأییدشان پدید در مناظر روشناسان مجالس امالی دانش و دید، و افزون و کاست فرج الهموم حرکات و سکنات نهفته و پدیدشان در موارد وعد و وعید معیار جدا ساختن پاک و پلید، به ملاحت محاسن خصال لائح الممادح و سماحت مکارم اخلاق واضح المدایح، نمک پاش خرائج و جرائح انوف صنوف بدگهران تیره‌ی قرائح، و به فتح ابواب منائح مواعظ و نصائح در تنبیه خاطر صالح و طالح دروع واقیه و جنة الامان باقیه از اخطار ارتکاب [16] فضائح و قبائح، آثار نکت نکت شفابخش خجسته تبصیرشان در ضمائر بصائر درایت منشان بصیر و راست روشانِ حکمت پذیر، منّت‌داران فی‏ ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى‏ لِقَوْمٍ‏ یؤْمِنُونَ [عنکبوت:51]، و انوار حکمت قانون اشارت و تنبیهات ستوده تنویرشان به هنگام تراکم ظلمات شبهات نکوهیده تأثیر و تصادم مطارحات محاکمات ناگزیر شکرگزار أُولئِكَ یسارِعُونَ‏ فِی‏ الْخَیراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ [مومنون:61].

 

فصل [فصلی دیگر در ستایش علما بر اساس اسامی کتابهای قدما]

غرر درر خلاصه نکات مختصر نافع، و عوالی لآلی، زبده‌ی کلمات معتبر مقنع که در محافل و مجامع از دقیقه شناسان حکم لوامع گوشزد مستمع و سامع گردد، انواع امراض جهالت و اقسام اسقام ضلالت را در نظر مهذّب بارع شافی است، و هرگاه یک نخبه‌ی منتقی، و یک نکته اصفی، از آن نکات صافی درایات که از دروس مدارس خداوندان کلم جوامع در مشارع و شوارع به مسامع تشنه لبان این مشارع رسد، من لایحضره الفقیه را در استبصار تهذیب احکام حوادث و وقایع اگر وافی نباشد، کافی است.

یک تذکره مقنعه از جُمل ارقام تحریر دلپذیرشان در ارشاد اذهان جمهور انام، و ایضاح فوائد قواعد احکام غایة المراد، مدارک احلام است، و عروة الوثقای خواص و عوام، و یک لمعه‌ی درخشنده از لمعات اشراق بیان درر فشانشان در مسائل مختلفٌ فیها، به هنگام استعلام سرائر شرائع اسلام، و استفسار عیون مسائل حلال و حرام، منتهی المطلب مسالک افهام است، و مقصد اقصای طوائف انام، ابواب مدینه‌ی علم اسرار شریعت پایدار، به تحریک خامه حقایق نگارشان، بر رخسار انتظار پذیرندگان نوادر حکمت استوار، گشایش یافته، و اشعه‌ی ساطع الانوار معانی اخبار درر نثار ائمه اطهار، به اشارت خجسته بشارت جفونِ عیون حق گزارشان بر یمین و یسار قلوب متسنمان ذروه‌ی اعتبار بدون تجشّم استغوار تافته.

ربیع الشیعه، ظلّ مبسوط لطائف احتجاجاتشان، در احقاق حق و ازهاق باطل به تلخیص مسایل خلاف در انظار سالکان مسالک انصاف بر مفارق [17]  اصناف اشراف پیوسته ممدود، و سعد السعود سیف مسلول طرایف دلالاتشان، بر ترویج حالی و تزییف عاطل در انتصار از سرگشتگان مهالک اعتساف، به قطع شجره‌ی تشاجر و اختلاف همواره محدود.

مطالعه‌ی سمات صفاتشان از وجنات صفحات یزدانی شرح مطالع انوار آثار تجرید خجسته فرمانی، و ملاحظه آیات اِخباتشان در مشاهد شواهد خداخوانی، جرح طوالع رذائل نفسانی، و طرح فجائع غوائل تن آسانی، به حمل لوای ولای اجابت مُهَج دعوات و اقتفای منهج عنایات ائمه هُدی کامروای وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ‏ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏ [طه:82] و به اقتباس قبسات طور سینای مودت ذی القربی راهنمای وَ مَنْ یسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى الله وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ [لقمان22].

 

فصل [باز هم در ستایش علما بر اساس اسامی کتابهای قدما]

سرائر ضمائر و خطائر قلوبشان از هواجس وساوس جسمانی و هَمَزات لمَزات نفسانی که پیوسته باشد به جلب محبوب یا سلب مرهوب، بر وجهی خجسته و اسلوبی مرغوب پیراسته و رُفته که همانا خاطری ما سِوای وارداتِ غیوب که از ملکوت شمال و جنوبِ منزل مطلوب هجوم آرد، راه نداده‌اند، و واردی نپذیرفته، و لهذا الوان ذوات الافنان رقائق دقائق نهفته از ریاض گفتار معارف بار، و حدائق اسفار حقائق نثارشان شکفته، سجال آمال پی‌سِپران تهذیب اخلاق و تصویب اعمال به تذکر خصالشان مالامال زلال وَ ذَكِّرْ فَإِنَ‏ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ [الذاریات:55]، و قِصاع اطماع گرسنه چشمان موائد عوائد حسن استماع حِکَم واسع الانتفاع، به تبصّر احوالشان لبریز افضال إِنَّهُ مَنْ یتَّقِ‏ وَ یصْبِرْ فَإِنَّ الله لا یضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ [یوسف:90].

مصباح صلاح معاش و معاد به انارت ارشادشان از تندباد تیرگی و فساد رسته، و جناح نجاح حال و مال به اشارت بست و گشادشان به عروج معارج فوز و فلاح پیوسته. حضور مجالس افاداتشان معتصمی است کامل در رفع آثار زلازل تحیّر [18] و نادانی، و شهود مشاهد افاضاتشان، عُدّه اصولِ حصولِ امانی به وضع اصار کلاکل تحسـّر، و نگرانی.

عیون مواعظ و حکم گوناگونشان شهاب ثاقب فنون فتون، و فنون جوامع کلم روز افزونشان قرة العیون خواطر ظنون. زبان گفتارشان کلید گنج سعادت پایدار، و نشان کردارشان دلیل سبیل عبادت پروردگار، نصب العین یک الف از الوف دانی القطوف حروفشان در احتجاجات زداینده‌ی رَین رفض ثقلین، رفع الف و الفین از صنوف لجاجات ذات المینِ نماینده‌ی جرّ نصب اولین لو کشف الغطاء، من البین.

 تحبیر کلمات طریفه زیبنده‌ی تأثیرشان در کشف محجّه بیضاء، و تسهیل سبیل احیای علوم ائمه هُدی، به اعلای کلمه اهتداء در نظر دیده وران بینا بی‌نظیر، و تأثیر فقرات لطیفه‌ی فرخنده تعبیرشان در تغییر مناکیر و اباطیل ناکثان بیعت غدیر، خردپروران روشن ضمیر را مذکر مبشّر فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ [یوسف:96].

متانت منابت ازهار اثمار تفکّر و اعتبارشان، شاخسار ایتمار گفتار خانواده‌ی رسالت و اصطفاء، و مغارس نفائس اشجار حکمت بار اعلان، و اسرارشان التماس اقتباس انوار مشکوة یهْدِی الله لِنُورِهِ‏ مَنْ‏ یشاءُ [النور:35].

و بالجمله افق مبین نصاعتِ اطاعت شناسایان مشرق الشمسین، مراصد وعد و وعید مطلع انوار عیش رغید است در مسند کامروائی بی ندید، و حبل متین ارادت تباعت شناوران مجمع البحرین علم الیقینِ دانش، و عین الیقینِ دید عمده اسباب ارجمندی جاوید. ذلِكَ مِنْ‏ فَضْلِ‏ الله عَلَینا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یشْكُرُونَ [یوسف:38].

 

فصل [خواجه! اگر عالمان نباشند، بنیان وحی نشان به ویرانی گراید]

خواجه ناسپاسِ سوایت لباس که هرّ از برّ نشناخته، به تتبّع عثرات اشرف انواع حقایق و انفس اصناف اناس پرداخته، و خود را از چشم انتفاع و گوش استماع، یکباره بی بهره ساخته، رایتی از غوایت در اَنظارِ سرگشتگانِ بوادی اشتباه و التباس افراخته، زیان نکند اگر به یقین داند که شریعت را پاسبانان باید در جمیع ازمنه و احوال [19] که نگاه دارنده آن باشند از فتن متعسر الزّوال.

فریفتگان دواعی تحریف و انتحال، تا خیره‌سرانِ چراگاه عوانی، به مقتضای غرض‌های نفسانی و هوس‌های شیطانی، دستِ تصرّف از آن کشیده دارند، و قدم از جاده‌ی اقتفای آثار ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ بیرون نگذاشته، بر منهج استوار، مراسم بندگی کردگار به جا آرند.

اگر معماری کیاستِ دانشوارن که رعاة دعائم ملّتند، نباشد، رفته رفته بنیانِ وحی نشانِ ایمان به ویرانی گراید، و آهسته آهسته اصول و ارکان آن از هم پاشد. ملازمت اوامر و نواهی به مزاملتِ ملاعب و ملاهی مهمل ماند، و مقارفت مسنون و مفروض به مرافقت مهجور و مرفوض مبدّل گردد. دلمردگانِ بی‌هنر، پیروی شرع انور را پایمال اغفال و اهمال ساخته، به تنکیر معروف و تعریف منکر پردازند، و خربندگان تن‌پرور، احقاقِ حقوقِ یکدیگر را از نظر انداخته، بدون تمییز نفع و ضرر خودسر، آیینی تازه و بدعتی بلند آوازه سازند، و اگر خواجه تیره نهاد را نه از خللِ اساسِ عمل مضایقه باشد، و نه از فساد بنیاد اعتقاد، حاشاه عن ذلک، فانّه موقن بحقیقة المعاد، گوییم که بدونِ اهتمام علمای درایت نژاد، به پاسبانی اوباش و اوغاد از اقتحام اودیه‌ی فساد و افساد، جمهور انام را امور دینوی  نیز از استواری خواهد کیبید و سرانجامِ گذارشِ ایام از قبول انتظام خواهد افتاد؛ چه هرگاه حدودِ الهی را نشناسند و بدون تعلیم دانشوران مواردِ سود و زیان چه گونه شناسند، وهرگاه از تعدّی انقیاد اوامر و نواهی نهراسند، و بدون تحذیر دیده‌ورانِ مراصدِِ کرامت و هوان، چه سان هراسند، هریک در قضای حوایج و جلب منافع خود کوشش خواهد نمود، و چندان که تواند از نصیبِ دیگران کاسته، بر نصیب خود خواهد افزود، و تلاش این معنی باعث هرج و تخلیطِ فراوان و مثمر افراط و تفریط بی پایان خواهد گردید، و به اندک فرصتی در میان ایشان از ظهور تباغض و تغالب و وفور تخالف و تکالب، کار مدد کاران و هم کیشان به محاربه و کارزار خواهد انجامید، و هرآینه درآن صورت صفحه‌ی امید ضعفاء[20] و زیر دستان از نقشِ مُراد سفید ماند، و صحیفه‌ی ایّامِ اقویا و زَبَردستان از ارقام آلام سیاه گردد. شدّت تصادمِ فتن، دست این را از اِسعاف اوطاران بندد، و کثرتِ تراکم محن، زبان آن را به طعن در اطوار این گشاید. پای تدبیر کرم‌رفتارانِ طریق کاردانی، در زنجیر حیرانی گرفتار، و دست تقدیر چابک سوارانِ میدان پهلوانی در تخسیرِ ناتوانی دور از تقصیر توانی بیکار؛ کیسه‌ی آمال اغنیاء دهان سؤال ناگشوده، مالامال بیت المال فقرا گردد، و کاسه‌ی دریوزه‌ی فقراء، بوی وصولِ مأمول ناشنوده، از تعب طلب و ننگ قبول آرام گیرد، و بالجمله اختلال احوال دنیا، علاوه‌ی موجبات وبال و نکالِ عُقبی شود، و پریشانی گذارش روزگار به خسار و تبار جاودانی پیوندد. نعوذ بالله من الحور بعد الکور و الضلالة بعد الهدی و نسأله الاستمساک بأوثق العری کلمة التقوی.

 

فصل [احادیث دیگری در باره نقش علما در حفظ ایمان مردم]

گرفتاران سلاسل جحود و انکار را اگر هنوز این عقده‌ی ذات الشنار از گردن استکبار نگشوده، و به مصقل استماعِ سراسرِ فصولِ گفتار زنگار اغترار از مرآت اعتبار نزدوده، گنجایش دارد که از مدایح ناشران آثار شریعتِ مثلی که در تضاعیف احادیث ائمه هدی باسایند، اولی اجنحه و متون شتی ورود یافته، و پرتوِ اِخبار اَخبار ایشان بر اظهار آن تافته، نموداری دیگربار بر الواح اندیشه و استبصار نگارند؛ شاید که به این وسیله‌ی نبیله، به علوّ مقدار درایت کیشان و ارجمندی کردار روایت اندیشان، چنان که باید اقرار آرند، و گوهر آبدار اتّباع و ایتمار علمای هدایت نثار را که حارسان بیضه‌ی بشارت و انذارند، پیرایه گوشوار مرور روزگار و سرمایه اعتجار سرور پایدار شمارند.

 از آن جمله این حدیث امام حسن عسکری علیه السلام است که به روایتِ آبای آن حضرت از رسول ـ صلی الله علیه وآله و سلم و علیهم ـ مروی است: َ أَشَدُّ مِنْ یتْمِ الْیتِیمِ الَّذِی انْقَطَعَ عَنْ أَبِیهِ یتْمُ یتِیمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ وَ لَا یقْدِرُ عَلَى الْوُصُولِ إِلَیهِ وَ لَا یدْرِی كَیفَ حُكْمُهُ فِیمَا یبْتَلَى بِهِ مِنْ شَرَائِعِ دِینِهِ أَلَا فَمَنْ كَانَ [21]  مِنْ شِیعَتِنَا عَالِماً بِعُلُومِنَا وَ هَذَا الْجَاهِلُ بِشَرِیعَتِنَا الْمُنْقَطِعُ عَنْ مُشَاهَدَتِنَا یتِیمٌ فِی حِجْرِهِ أَلَا فَمَنْ هَدَاهُ وَ أَرْشَدَهُ وَ عَلَّمَهُ شَرِیعَتَنَا كَانَ مَعَنَا فِی الرَّفِیقِ الْأَعْلَى [بحار:‌ 2/2].

 و هم امام حسن عسکری از امیر المؤمنین ـ علیهما السلام ـ روایت نموده که آن حضرت علمای امامیه را به این کرامت ستوده: مَنْ كَانَ مِنْ شِیعَتِنَا عَالِماً بِشَـرِیعَتِنَا فَأَخْرَجَ ضُعَفَاءَ شِیعَتِنَا مِنْ ظُلْمَةِ جَهْلِهِمْ إِلَى نُورِ الْعِلْمِ الَّذِی حَبَوْنَاهُ بِهِ جَاءَ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ یضِی‏ءُ لِأَهْلِ جَمِیعِ الْعَرَصَاتِ وَ عَلَیهِ حُلَّةٌ لَا یقَوَّمُ [یقُومُ‏] لِأَقَلِّ سِلْكٍ مِنْهَا الدُّنْیا بِحَذَافِیرِهَا ثُمَّ ینَادِی مُنَادٍ یا عِبَادَ الله هَذَا عَالِمٌ مِنْ تَلَامِذَةِ بَعْضِ عُلَمَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ أَلَا فَمَنْ أَخْرَجَهُ فِی الدُّنْیا مِنْ حَیرَةِ جَهْلِهِ فَلْیتَشَبَّثْ بِنُورِهِ لِیخْرِجَهُ مِنْ حَیرَةِ ظُلْمَةِ هَذِهِ الْعَرَصَاتِ إِلَى نُزْهِ الْجِنَانِ فَیخْرِجُ كُلَّ مَنْ كَانَ عَلَّمَهُ فِی الدُّنْیا خَیراً أَوْ فَتَحَ عَنْ قَلْبِهِ مِنَ الْجَهْلِ قُفْلًا أَوْ أَوْضَحَ لَهُ عَنْ شُبْهَةٍ [بحار: 2/2 از تفسیر امام عسکری]. و عنه عن الکاظم ـ سلام الله علیهما ـ : فَقِیهٌ وَاحِدٌ ینْقِذُ یتِیماً مِنْ أَیتَامِنَا الْمُنْقَطِعِینَ عَنَّا وَ عَنْ مُشَاهَدَتِنَا بِتَعْلِیمِ مَا هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَیهِ أَشَدُّ عَلَى إِبْلِیسَ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ لِأَنَّ الْعَابِدَ هَمُّهُ ذَاتُ نَفْسِهِ فَقَطْ وَ هَذَا هَمُّهُ مَعَ ذَاتِ نَفْسِهِ ذَاتُ عِبَادِ الله وَ إِمَائِهِ لِینْقِذَهُمْ مِنْ یدِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ فَذَلِكَ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدَ الله مِنْ أَلْفِ أَلْفِ عَابِدٍ وَ أَلْفِ أَلْفِ عَابِدَةٍ [بحار: 2/5]. و عنه عن الهادی ـ علیهما السلام ـ : لَوْ لَا مَنْ یبْقَى بَعْدَ غَیبَةِ قَائِمِنَا ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ الله وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ الله مِنْ شِبَاكِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِی أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ الله وَ لَكِنَّهُمُ الَّذِینَ یمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّیعَةِ كَمَا یمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِینَةِ سُكَّانَهَا أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ الله عَزَّ وَ جَلَّ  [بحار: 2/6].

 

فصل [احادیثی دیگر]

و از آن جمله: تَأْتِی عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا الْقَوَّامُونَ بِضُعَفَاءِ مُحِبِّینَا وَ أَهْلِ وَلَایتِنَا یوْمَ الْقِیامَةِ وَ الْأَنْوَارُ تَسْطَعُ مِنْ تِیجَانِهِمْ عَلَى رَأْسِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ تَاجُ بَهَاءٍ قَدِ انْبَثَّتْ تِلْكَ الْأَنْوَارُ فِی عَرَصَاتِ الْقِیامَةِ وَ دَوْرُهَا [22] مَسِیرَةُ ثَلَاثِمِائَةِ أَلْفِ سَنَةٍ فَشُعَاعُ تِیجَانِهِمْ ینْبَثُّ فِیهَا كُلِّهَا فَلَا یبْقَى هُنَاكَ یتِیمٌ قَدْ كَفَلُوهُ وَ مِنْ ظُلْمَةِ الْجَهْلِ أَنْقَذُوهُ وَ مِنْ حَیرَةِ التِّیهِ أَخْرَجُوهُ إِلَّا تَعَلَّقَ بِشُعْبَةٍ مِنْ أَنْوَارِهِمْ فَرَفَعَتْهُمْ إِلَى الْعُلُوِّ حَتَّى یحَاذِی بِهِمْ فَوْقَ الْجِنَانِ ثُمَّ ینْزِلُهُمْ عَلَى مَنَازِلِهِمْ الْمُعَدَّةِ فِی جِوَارِ أُسْتَادِیهِمْ وَ مُعَلِّمِیهِمْ وَ بِحَضْرَةِ أَئِمَّتِهِمُ الَّذِینَ كَانُوا یدْعُونَ إِلَیهِمْ وَ لَا یبْقَى نَاصِبٌ مِنَ النَّوَاصِبِ یصِیبُهُ مِنْ شُعَاعِ تِلْكَ التِّیجَانِ إِلَّا عَمِیتْ عَینُهُ وَ صَمَّتْ أُذُنُهُ وَ أَخْرَسَ لِسَانُهُ وَ تَحَوَّلَ عَلَیهِ أَشَدَّ مِنْ لَهَبِ النِّیرَانِ فَیتَحَمَّلُهُمْ حَتَّى یدْفَعَهُمْ إِلَى الزَّبَانِیةِ فَتَدْعُوهُمْ إِلَى سَوَاءِ الْجَحِیمِ [بحار: 2/6].

و از آن جمله: مَنْ كَفَلَ لَنَا یتِیماً قَطَعَتْهُ عَنَّا مَحَبَّتُنَا بِاسْتِتَارِنَا فَوَاسَاهُ مِنْ عُلُومِنَا الَّتِی سَقَطَتْ إِلَیهِ حَتَّى أَرْشَدَهُ وَ هَدَاهُ قَالَ الله عَزَّ وَ جَلَّ یا أَیهَا الْعَبْدُ الْكَرِیمُ الْمُوَاسِی أَنَا أَوْلَى بِالْكَرَمِ مِنْكَ اجْعَلُوا لَهُ یا مَلَائِكَتِی فِی الْجِنَانِ بِعَدَدِ كُلِّ حَرْفٍ عَلَّمَهُ أَلْفَ أَلْفِ قَصْرٍ وَ ضُمُّوا إِلَیهَا مَا یلِیقُ بِهَا مِنْ سَائِرِ النِّعَمِ [بحار: 2/4]. و از آن جمله: إِذَا كَانَ یوْمُ الْقِیامَةِ جَمَعَ الله عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَیرَجَّحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ [بحار: 7/226].و از آن جمله: َ مَا مِنْ أَحَدٍ یمُوتُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَحَبَّ إِلَى إِبْلِیسَ مِنْ مَوْتِ فَقِیهٍ [الکافی: 1/38]. و از آن جمله: اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ أَحِبَّ أَهْلَ الْعِلْمِ وَ لَا تَكُنْ رَابِعاً فَتَهْلِكَ بِبُغْضِهِمْ [الکافی: 1/34].

و از آن جمله: َ لَسْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَى الشَّابَّ مِنْكُمْ إِلَّا غَادِیاً فِی حَالَینِ إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً فَإِنْ لَمْ یفْعَلْ فَرَّطَ فَإِنْ فَرَّطَ ضَیعَ فَإِنْ ضَیعَ أَثِمَ وَ إِنْ أَثِمَ سَكَنَ النَّارَ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ [بحار: 1/170]. و از آن جمله: َ أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ وَ أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ وَ أَكْثَرُ النَّاسِ قِیمَةً أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ النَّاسِ قِیمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْما [من لایحضـره الفقیه: 4/394]. و از آن جمله: الرَّاوِیةُ لِحَدِیثِنَا یشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ [الکافی: 1/33]. و از آن جمله: الْعُلَمَاءُ أُمَنَاءُ وَ الْأَتْقِیاءُ حُصُونٌ وَ الْأَوْصِیاءُ سَادَةٌ وَ فِی رِوَایةٍ أُخْرَى الْعُلَمَاءُ مَنَارٌ وَ الْأَتْقِیاءُ حُصُونٌ وَ الْأَوْصِیاءُ سَادَةٌ [الکافی: 1/33]. و از آن جمله: اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی قِیلَ یا رَسُولَ الله وَ مَنْ خُلَفَاؤُكَ قَالَ الَّذِینَ یأْتُونَ مِنْ بَعْدِی یرْوُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی [من لایحضره الفقیه: 4/420].

[23] و از آن جمله این روایت صافی درایت است که در شأن چهار نفر از دانشوران هدایت گستر از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ روایت است: ُ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ بِالْجَنَّةِ بُرَیدُ بْنُ مُعَاوِیةَ الْعِجْلِی وَ أَبُو بَصِیرٍ لَیثُ بْنُ الْبَخْتَرِی الْمُرَادِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةُ أَرْبَعَةٌ نُجَبَاءُ أُمَنَاءُ الله عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَوْ لَا هَؤُلَاءِ انْقَطَعَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ انْدَرَسَتْ [رجال الکشی: 170]. و فی روایة اخری عنه علیه السلام: أوتاد الأرض و أعلام الدین أربعة محمد بن مسلم و برید بن معاویة و لیث بن البختری المرادی و زرارة بن أعین [رجال الکشی: 238]. و فی ثالثه: هؤلاء القوامون بالقسط هؤلاء القوالون بالصدق هؤلاء السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ [رجال الکشی: 238].

‏و بالجمله استفاضه و اشتهار اینگونه اخبار باهرالانوار به حدّی رسیده که از وفور شیوع و ظهور ذیوع در اطراف و اکناف ممالک مروی و مسموع دویده، همانا اقتصار بر ایراد همین مقدار، پوزبند سرگشتگان بوادی استنکاف و استکبار تواند گردید، و مستمندان ایادی استغوار و استبصار را به مقام آرام و مقیل استقرار تواند رسانید، إِنَّ فی‏ ذلِكَ‏ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ [ق:37].

 

فصل [علمی که یادگیری آن فرض است، علم دین است نه علم دنیا]

اکنون که نموداری از فضایل بیشمار اتّباع و ایتمار علمای درایت نثار به تقریب ستایش این گوهر آبدار نقاب استتار از چهره اعتبار گشود، پوشیده نخواهد بود از مشاعر معاشر واقفان سرائر آگهی و عاکفان حظائر شهود، که علمی که به سفک مهج و خوض لجج دیده‌ورانِ والافطرت را همّت بر تحصیل آن باید گماشت، و اقدام اهتمام در تکمیل آن باید فرسود، و فضیلت مزاولت آن را با فضیلت هیچ یک از اصناف عبادات و انواع قربات برابر نشاید داشت، بلکه بر همه باید افزود، عِلم دین است که آموختنش وسیله‌ی سرافرازی روز بازپسین است، و اندوختنش ذریعه‌ی ارتقاء و صعود درجات دارالخلود، نه علم دنیا از قبیل معرفت لِمّیت اختلاف مناظر و مرایا، و دانستن کیفیت انقلاب عناصر و خواص اشیاء و شناختن برکات حرکات کواکب و مانند اینها از متعلّقات حصول مقاصد متناوب الورود، در وصول [24]فضول آسایش ناپایدار و آرایش بی سود که تحصیل آن هیچگونه در تسهیل سبیل پرستشِ داورِ ودود دخیل نتواند بود.

پرستاران معبود را راصد مراصد زیان و سود ابدی باید بود، در تکاپوی مراحل ارادات و قصود، نه پی‌سپر چیزی چند که بود و نبود آن یکسان باشد در نظر راه روان منزل مقصود، گرفتاران سلاسل تدبیر تدارک هفواتِِ عمل را از ادراکِ علل چکیدن وَشَل از قلل جبَل یا دریافت اسباب حدوث وابل و طل چه سود، و پای بندان کلاکل اندیشه‌ی مقاسات سکراتِ اجل را از شناسایی اثر رجوع مشتری، و دانایی عمل اقامت زحَل یا پی بردن به کیفیت حلّ ما لاینحل بر وجهی پیراسته از شوائب خلل، چه عقده تواند گشود؟

و همانا اشارت به همین درایتست حدیثی که در جامع کافی از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ روایتست: ُ وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ كُلَّهُ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِی أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یخْرِجُكَ مِنْ دِینِك [الکافی: 1/50].

بلی می‌تواند بود که تحصیل بعضی از صنوفِ علوم دنیویه‌ی بی سود، در پرستاری معبود، به نیّتی شایسته و قصدی محمود، فکّ قیود بیهوده تواند نمود، بلکه کوی سعادت دارالخلود از میدان ارادات و قصود تواند ربود، مثلا تفکر روشناسان حکم لوامع در بدائع صنائع، و ودائع طبائع، ازین رو که هر یک برهانی است قاطع بر کمال قدرت و نفاذ مشیّت صانع به غایت ستوده و محمودست، و در عداد مشیّدات رکن نخستین از ارکان علوم دین معدود، و تذکر عجائب آسمان و غرائب زمین و تبصّر سائر آنچه پرتو هستی برآن تافته، از مافوق آن تا ماتحت این زداینده‌ی زنگار غفلت است از مرآت فطرت روشن ضمیران مسعود.

همچنان که تحصیل بعضی از فنون علوم دینیه‌ی ستوده ورود، به نیّت مباهات علماء و مماراتِ سفهاء و ما یجری مجری ذلک ممّا یبعد العبد عن ساحة‌ التقرب الی الله تعالی و یذود ادلّ دلائل تصادم ملمّات عنودست، و ارذل غوائل تراکم ظلمات مردود.

روایت مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیبَاهِی بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ یمَارِی بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ یصْرِفَ [25] بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیهِ فَلْیتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ نموداری است از وخامت کردار دانش نمایان مطرود، خاک مذلّت و صغار بر سر این گروه زیان کار که به مجرّد پنداری ناهنجار، نور دانش و بینش را وقودنا ربی [کذا] زنهار سزاوار دانند. درین تجارت خسارت بار به نمود کردار مردود و گفتار ریاآلود، تبدیل ثواب بی‌حساب مستقبل، به طلب جاه و منزلتِ مستعجل، در نظر گرسنه چشمان موائد لیت و لعل که ذرّه‌واری از سوالب زیان نتوانند کاست، و بر جوالب سود نتوانند افزود، معلوم که پایانش به جز ردّ عمل و مقت خدای عزّوجلّ چه خواهد بود.

وبالجمله اخلاص نیّت از شوائب تعدّی حدود در اراداتِ بیهوده و قصود نابود، بعد از شناختن علم دنیا از علم دین و جدا ساختن مقبول از مردود، اقلید نمایش دفائن رحمت است و کلید گشایش خزاین جود.

 

فصل [علم با عمل ارزش دارد و عمل از روی علم]

باید دانست که علوم دینی، بعضی بالذات مقصود خردپروران مسعود است، و بعضی بالعرض از برای استواری اخلاق و اعمال در پرستاری معبود است؛ اگر چه استواری پرستاری نیز از برای حصول علمی است که بالذات مقصود است. بخش دوم شرط صحّت و قبول عمل است، و صحّت و قبول عمل، وسیله‌ی وصولِ تشیید اصول بخش اوّل است، و لهذا در حدیث نبوی ـ صلی الله علیه و آله و سلم: الْعَامِلُ عَلَى غَیرِ بَصِیرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ الطَّرِیقِ لَا یزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلَّا بُعْداً [الکافی: 1/44] بر صحّت آن از جمله دلائل و شواهدست.

پس هر کس به نیروی ضلالت از روی جهالت طریق بندگی پیماید، چندان که در راه پرستاری قدم بی قراری فرساید، نشاید که به منزل مقصود گراید، بلکه رفته رفته در دوری و سوگواری افزاید، و هرکس به نیروی بینش از روی دانش رو به راه پرستش گذارد، به هر گامی که نهد، و هر گامی که بردارد، نوری جدید در دلش پدید آید که مرحله‌ی دیگر از مراحل سعادت بی ندید بدو نماید، و همچنین همواره به تحریک این دو بال از استواری علوم و پاسداری اعمال ابواب شایستگی تسنّمِ ذروه‌ی کمال عزیز المنال بر رخسار اقبال گشاید، [26] تا در آرامگاه حال و مآل بی آفت تزلزل و آسیبِ زوال آساید.

از حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده که: الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَیرِ فِقْهٍ كَحِمَارِ الطَّاحُونَةِ یدُورُ وَ لَا یبْرَحُ وَ رَكْعَتَانِ مِنْ عَالِمٍ خَیرٌ مِنْ سَبْعِینَ رَكْعَةً مِنْ جَاهِلٍ لِأَنَّ الْعَالِمَ تَأْتِیهِ الْفِتْنَةُ فَیخْرُجُ مِنْهَا بِعِلْمِهِ وَ تَأْتِی الْجَاهِلَ فَتَنْسِفُهُ نَسْفاً وَ قَلِیلُ الْعَمَلِ مَعَ كَثِیرِ الْعِلْمِ خَیرٌ مِنْ كَثِیرِ الْعَمَلِ مَعَ قَلِیلِ الْعِلْمِ وَ الشَّكِّ وَ الشُّبْهَةِ  [بحار: 1/208 از الاختصاص].

سرگشتگان مهالک تحیّر و نادانی در سلوک مسالک خداخوانی، مانند حمار طاحونه و راکب سوانی [کذا] با آنکه ره‌نورد فراسخ بی‌پایانند، از طلوع بامداد جوانی تا غروبِ آفتابِ زندگانی، پابند هوان سرگردانی، نگران یک مکانند، بلکه هر چند در حصولِ مدّعی تعب طلب بیشتر کشند، به مثابه‌ی سائر قهقری از وصول مبتغی دورتر مانند.

و بالجمله عمل تهی از سرمایه‌ی معرفت مردودست، و معرفت مجرّد از پیرایه‌ی عمل نابود. هر دیده‌وری که لذّت معرفت چشیده، چنان گرداگرد عمل تنیده که لحظه‌ای از تکاپو نیارمیده، و هر خیره‌سری که رو از عمل تافته، چندان که به هر سو شتافته، بهره‌ای از معرفت نیافته. گزاردن هر فنی از فنون عبادت یزدان که مقتضای قوت ایمان است، راه‌نمای رسیدن سر منزلی از منازل دلگشای سعادت عرفان است، و رسیدن هر منزلی از منازل معرفت و ایقان که موقوف عملی استوار بنیان است، باعث گزاردن عملی دیگر از اعمالِ قلوب یا اعمالِ ابدان است که حق گزارتر و استوارتر از آن است.

 

فصل [موضوعات معارفی و عقایدی]

از جمله مقاصد بخش نخستین که سرآمد فنون علوم دین است، تحصیل بصیرت و تکمیل یقین است، به اقتفای طریق مستبین، و اتباع حجج و براهین، در شناخت آفریننده‌ی جهان، فراخور حوصله طاقت و توان، و تنزیه ذات بیرون از دریافت بصائر و عیون، و تقدیس اسما و صفات برتر از احاطه اوهام [27] و ظنون، به وسیله تفکر در طبایع صنایع الهی، و تدبّر در ملکوت خلایق از روی تیقّظ و آگاهی، پی بردن به حکمت ابداع آنچه به قلم اختراع نگارش یافته، واقف شدن از کیفیت صدور و حدوث هرچه برآن پرتو هستی تافته، استبصار بدائع حقایق مخلوقات، چه پاینده و چه ناپایدار، استفسارِ ودائع دقائق مصنوعات، چه سراسیمه و چه استوار، فهم رموز و اسرارِ نهفته در عجائب زمین و غرائب آسمان، رفع حجُب و استار آنچه خلعت وجود پذیرفته از جاندار و بی جان، شناختن حقیقت فرشته و طینت پیغمبر و مقام امام، جدا ساختن معنی نزول وحی و کلام از تحدیث ملَک و الهام، تبصّرِ علتِ ذلّت پاسبان خلافت یزدان، به هبوطِ زندان خطا و عصیان، و سقوطِ وهده‌ی غفلت و نسیان، تعرّف سبب نصَب برگزیده آفریدگان، به پایبستگی سلاسل اعتداء و طغیان، و دلخستگی زلازل ابتلاء و امتحان، با وجود شایستگی تعلیم و سجود فرشتگان، آگاه بودن از تصادم جنود ملائکه با جنود شیاطین در بواطن و سرائر مردمان، فرق نمودن میان ارشاد ملَک و اغوای شیطان، به مقتضای نعمت توفیق و نقمت خذلان، معرفت حقیقت قلب و عقل و جان که کارفرمایان ابدانند به فرمان نگارنده و دارنده‌ی آشکار و نهان، تفهّم لِمّیت اتّصاف نفس انسان به اوصاف اضطرار نشان، از آغاز التطامِ امواج امارکی [کذا] و طغیان تا انجام بلوغ مقام آسایش و اطمینان، استنباء از انشاء و ابدای آسودگان ملاء اعلی، اهتداء به چگونگی انتشای نشأه‌ی آخرت از اولی، دریافتن حقیقت موت و حیات و کیفیتِ رجعت و احیای اموات، دانستن لوازم و لواحق اماتت و احیاء از سکرات و حالات، انشقاق و انفطار آسمان، انتثار و انکدار ستارگان، تزلزل و تبدّل زمین، تنقّل مردمان در دخان مبین، تکویر شمس و یکرنگی شب و روز، مدارض [کذا] و القای ودائع و کنوز، تسییر جبال، تبخیر بحار، تعطیل عشار، حشر وحوش، تزویج [28] نفوس، دمیدن صور، فشردن قبور، دعوت ثبور، سؤال نکیر و منکر از عقائد مقبور، تعذیب و ترویج مردگان پیش از نوبت بعثت و نشور، حساب نقیر و قطمیر از خیرات و شرور، تطائر نام‌های اعمال، از جانب یمین و جانب شمال، تظلم ستمدیدگان و ستیز خصماء، در استیفای حقوق لازم الأدا، جسر ممدود بر متن جهنم، از برای مرور و عبور سراسر امم، میزان قسط زبان، در سنجیدن اوزان سبک و گران، از گفتار و کردار همگان، شهادت جوارح و ارکان، بر نافرمانی و عصیان، تخاصم مستوجبان عقوبات نیران، تصافی باریافتگان غرفات جنان، با تفاوت منازل و درجات ایشان، استشعار کام یافتن مجرمان چراگاه خودسری و تباه کاری، از شفاعت محرمان حظیره‌ی ولایت و پیغام گزاری، استغوار شتافتن تشنه لبان عرصات سوگواری، به امید شیوع سقایتِ کوثر نبوعِ بخش کننده‌ی بهشت و دوزخ، به ناسپاسی و پاسداری، وارسیدن معنی إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی‏ الْحَیوان ‏[عنکبوت:64]، فهمیدن مراد از لقاءالله موعود در تصاریف آیات قرآن، و سائر آنچه از ورای قباب غیاب نقاب احتجاب گشاید، و در نظر ارباب حجاب بی پرده‌ی اختفاء و ارتیاب نماید، از ابتدای وقوع واقعه‌ی عظمی و نزول قارعه‌ی کبری، که خافضه طائفه ایست و رافعه اخری، تا انتهای گشودن کتاب فجّار در درکات سجّین، و نمودن کتاب ابرار در درجات علیین، طبیدن آنان در عذاب الیم جاودان، و رسیدنِ اینان به نعیم مقیم بی پایان.

 

فصل [موضوعات اخلاقی]

و اما بخش دوم که بالعرض مقصود دیده‌وران است، و استواری پرستاری ثمره‌ی رعایت و پاسداری آن است، بعضی متعلّق است به تهذیب اخلاق و احوال، و بعضی متعلق به تصویب اعمال و افعال، مقاصد بخش نخستین معرفت، یک یک از اخلاق حمیده که در اکتساب آن پویند، و معرفت یک یک از اخلاق ذمیمه که اجتناب از آن جویند، و شناختن اسباب و علل منجیات و مهلکات به نیروی علامات و دلائل، و جدا ساختن [29]جوالبِ ذمائم و جواذبِ فضائل از نتایج مکارم و غوائل رذائل.

چه هر خُلقی از اخلاق ستوده و ناپسند را سببی چندست که به سوی حدوث و رسوخ آن کشاند، و هریک را به علامت و نشانی پیوندست که خبر صدق زیور از اختفاء یا انتفای آن به مترصدان کمینگاه امتحان رساند.

و مادام که پوینده سبیل رشاد و جوینده‌ی طریق سداد اسباب و علاماتِ یکان یکان از مَساوی و محاسن چنان که باید نشناسد و نداند، چندان که رخش همّت در میدان فرصت دواند، از وصول منزل تحلّی به صفات حسنه و تخلّی از ملکات مستهجنه ناامید در ضلالِ بعید ماند.

و پوشیده نیست که محاسن اوصاف که اتصاف به آن زیورِ قلوب اشراف است، بعضی چنان است، که قطع نظر از معامله‌ی همگنان تحصیل و تکمیل آن کمال نفس انسان است، مانند عفّت و شجاعت وحکمت و حیاء، و صبر و شکر و خوف و رجاء، و یقین و توکل و تسلیم و رضاء، و قناعت و غیرت و زهد و سخاء، و ورع و اخلاص و توبه و تقوی، و بعضی دیگر متعلق به حق گزاری معاشران و پاسداری مکاشران است، که در مقام امتنان لَوْ أَنْفَقْتَ‏ ما فِی‏ الْأَرْضِ جَمیعاً ما أَلَّفْتَ بَینَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ الله أَلَّفَ بَینَهُمْ [الأنفال:63] اشاره به یکی از نتائج آن است، مانند خوش خویی، و گشاده رویی، و بردباری، و نیکوکاری، و صدق گفتار، و ادای امانت به سوی ابرار و فجّار، و موافقت نهان و آشکار، در گفتار و کردار، و تواضع کردن نسبت به وضیع و شریف، و در گذشتن از ظلم قوی و جهل ضعیف، و کظم غیظ و ترک انتقام، و مرافقت رفق در حالت غضب و آرام، و مقابل داشتن اسائت به احسان، و وانگذاشتن مروّت و انصاف با نمود سود و وجود زیان، قطع طمع و استغناء، از بیگانه و آشنا، چه در زمان شدّت و چه در اوان رخاء.

و برین قیاس تصنیف و تنصیفِ اجناس انجاس، آن را نیز به مقیاس توسّم و اقتباس، در مقام تأسیسِ اساس حذر و هراس، از ابطال حق خود و اهمال حقوق اناس، دو بخش شناس:

 [30] بخش اوّل مانند  شُحّ مطاع و اتّباع  هوی، و طلب ریاست و دوستی دنیا، و خودپسندی و عصبیت و کبریاء، و غرور و نفاق و ریاء، و ایمن بودن از عقوبت خدای تعالی، و ناامید شدن از رحمت بی منتهی، و در عقاید ایمانی شک داشتن، و کار دنیا به کفایت یزدانی وانگذاشتن، و سرکشی از اطاعت فرمان خدا و رسول و حرص داشتن در جمع فضول و کفران و اصرار، و جحود و انکار، و ناخشنودی از قضای پروردگار، و ناشکیبایی در مکاره روزگار، و شتاب زدگی و دل سختی و خودنمایی، و تهوّر و تهتّک و بی پروایی، و بخل و تقتیر، و اسراف و تبذیر.

بخش دوم مانند غضب و حسد و حقد و افتخار، و دروغ و خیانت و اذاعت اَسرار، وبغی و سرکشی و بادپیمایی، و ستم جویی و بدخویی و خودستایی، و سفاهت و سلاطت وناهمواری، و مکاشفت و مشاجرت و دل آزاری، و مراء و خصومت و معادات، و لعن وطعن و تتبّع عثرات، و شماتت و غیبت و سخن چینی، و سعایت و بهتان و کم بینی، و مکر و غدر و بدگمانی، و نقض عهد و خلف وعد و تلخ زبانی، و اخافت و ایذاء و تحقیر، ودشنام و استهزاء و تعییر.

 

فصل [عدالت میانه‌ی افراط و تفریط]

نشاید که فرخنده نژادانِ فطرت بلند در تکاپوی بَوادی جلب ملکاتِ ستوده و سلب ملکات ناپسند، جز به تجدید نظر و اجاله‌ی نگاه در شناختن معالم و حدود این راه بر وفق نشان راه‌نمایانِ آگاه به آرامگاه آسایش و رفاه رسند، طریق تحصیل هر خُلقی که پسندیده و محمودست و در شمار جنود عقل و ایمان معدود، جز به شناختن ضدّ آن نتواند بود که از جنود جهل و کفر شمرده شده.

در مقام جدا ساختن مقبول از مردود، مثلا اگر خواهی که قوّت شهوت را به زینتِ عفت آراسته در مَسند اقتصاد و استقامت نشانی، باید که نخست حقیقت اَضداد آن را دانسته، هم از طرف افراط شره، و هم از طرف تفریط خمود عنان عزیمت گردانی. و در استعمال جمیع موارد و مجاری آن مانند بطن و فرج و زبان از جانب یمین و شمال اعتزال نمایی، [31] و در مطعم و مشرب و منکح و مقال و سائرمناهل آسایش و مداخل نکال پی‌سپر شرع انور بوده، صراط مستقیم و طریق اعتدال پیمایی، و همچنین تعدیل قوّت غضبیّه از برای تسهیل سبیل شجاعت به اجتناب از تفریط جبن و افراط تهوّر صورت اجتلاب پذیرد، و تکمیل قوّتِ عقلیه از برای تحصیل ملکه‌ی حکمت به تجافی از تفریط بلاهت و افراط جربزه رنگ تلافی گیرد.

و باید دانست که متصدّیانِ هدایتِ سبیلِ رشاد در مقامِ سقایتِ سلسبیل اقتصاد، پایداری این سه قوّت را در حواق اوساط، به مجانبت از کسالت تفریط و بطالت افراط زبده فضائل شمرده، عدالت نام نهاده‌اند. همچنان که شحّ مطاع و دوستی دنیا و خود پسندی و پیروی هوی را عمده‌ی رذائل دانسته، امّهات مهلکات قرار داده‌اند.

و همچنان که به پایمردی عفّت و شجاعت و حکمت از منشعبات محذوره اضداد ستّه مذکوره کنار گرفته، شاه‌راه عدالت توان پیمود، به دستیاری هر هفت کرم و زهد و بصیرت، زنگار منشعبات غیر محصوره این چهار خصلت از رخسار آیینه فطرت توان زدود.

پس هر آینه جمع آن سه فضیلت جوامع فضایل را جامع باشد، و قمع این چهار رذیلت، مجامع رذائل را قامع.

و ازین سخن روشن شد که کرم، قامع شحّ مطاع است، و زهد رافع حبّ دنیا،چنان که بصیرت هم ماحی خودپسندی است و هم قالع پیروی هوی.

و بالجمله همچنان که حرکات و سکنات ابدان و جوارح، بعضی مرجوح است و بعضی مباح و بعضی راجح، صفات و ملکات قلوب نیز انقسام می‌پذیرد به حسب اختلاف آثار و نتایج در مفاسد و مصالح، و نگاشتن ارقام سرانجام کیفیت تهذیب اخلاق بر صفائح قرائح، موکول است به التماس معرفت فوادح قوادح، از اقتباس لوائح انوارِ خدمت مردان پُردان استوار نصائح، هم در تطهیر بواطن از خلال فاضح القبائح، و هم در تنویر سرائر به خصال واضح المدائح، و ذاک من ارغد المواهب و اغبط المنائح، لمن طمح بصره الی النهوض بجناحی سلب [32] الفواسد و جلب الصوالح و هو الی ما خلق لاجله کادح.

 

فصل [فقه بر چهار بخش است: عبادات، عقود، ایقاعات و احکام]

علمای شرائع اسلام و فقهای قواعد احکام ـ جزاهم الله خیر الجزاء عن المؤمنین بما بذلوا جهدهم فی تشیید معالم الدین ـ مقاصد بخش متعلق به اعمال و افعال مردم را از بخش دوم، برای تیسیر قضای حق تعلیم و تعلم، به نیروی اعتبار از روی استبصار بر چهار بخش تقسیم نموده‌اند، و در مقام هدایت و ارشادِ انام، به مصقل تحریر و بیان هر قسمی از اقسام زنگ جهالت و نادانی از آیینه روان پی‌سپران خاندانِ خلافت یزدانی زدوده‌اند:

اول عبادت است و دوم عقود و سیم ایقاعات و چهارم احکام به مقتضای ترتیبی که منظور بوده در تهذیب و تبویب اقسام، به اعتبار کثرت و قلّت اهتمام.

 وجه انحصار درین چهار، بنابر گفتار ایشان، چنان است که قصد مرعی در اقتفای حکم شرعی یا آسایش عقباست و وصول نعیم مقیم دارالقرار، یا آرایش دنیاست، و حصول بهبودی و فیروزی روزگار، بخش نخستین عبادات است، و بخش دوم یا محتاج به عبارتی است یا نیست، دوم احکام است و اول عقود؛ اگر عبارت یک کس کافی نباشد؛ و ایقاعات اگر کافی است؛ لیکن تعدد متعاقدین گاه حقیقی و گاه حکمی است.

اما قسم عبادات مانند طهارت و صلات و زکات و خمس و صیام و اعتکاف و حج و عمره و جهاد و رباط و امر به معروف و نهی از منکر و وظایف تجهیز اموات.

و اما قسم عقود مانند بیع و شری و قرض و ربوا و رهن و ضمان و کفالت و حوالت و تفلیس و حجر و صلح و شرکت و قسمت و مضاربت و مواجرت و مساقات و مزارعت و ودیعت و عاریت و وکالت و وصایت و وقف و سکنی و رقبی و عمری و صدقات و هبات و سبق و مرامات و نکاح و قسم و نشوز و شقاق و متعلقات ولادت و نفقات.

و اما قسم ایقاعات مانند طلاق و خلع و مبارات و ظِهار و ایلاء و لعان و عتق و تدبیر و مکاتبت و استیلاد و اقرار و جعائل و ایمان و نذور و معاهدات.

و اما قسم احکام مانند مراسم [33] صید و ذباحت و اطعمه و اشربه و غصب و شفعه و لقطه و ضاله و احیای موات و تقسیم فرائض و قضاء و شهادات و حدود و تعزیرات و قصاص و دیات.

و از ضمیر ناقد بصیر پوشیده نیست که مدار تخصیص بعضی از مقاصد مفصّله به بعضی از اقسام اربعه، بر مسامحه‌ایست، مگر اینکه نکته پنهان از نظر خرده گیران منظور ایشان باشد در تغییر مقتضای تقسیم و بیان.

و همچنان که بعضی از حرکات جوارح ابدان متعلق است به صحّت و فساد عقود و ایقاعات و مایجری مجری ذلک، از جوالب سود و سوالب زیان، بعضی دیگر مطلق العنان است از ربقه ارتباط به اقسام اربعه ذوات الأفنان، مانند معرفت سائر موجبات کرامت و منتجات هوان، که وقوف بر حقیقت خفت و رجحان آن در میزان امتحان سبک و گران اعمال کارکنان، ناگزیر دیده‌وران است به هنگام ترقب مراصد اطاعت فرمان، و تجنّب از موارد تباعت طغیان؛ هم در ادای وظائف خورش و پوشش و سکون و جنبش و مایلحق بذلک از حوائج ناگزیر همگان، و هم در قضای حقوق طوائف معاشران و مکاشران.

پس هرآینه سلوک سبیل سعادت جاودان موقوف است بر عکوف تعلّم شایگان بر آستان استفاده‌ی اخلاص نشان از خدمتِ دانشوران شعائر ایمان.

 

فصل [علوم عینی و کفایی]

اکنون که اصول و ارکان علوم دینیه شمرده شد بر سبیل اجمال، در ضمن تفصیلِ بخشِِ مقصود بالذات و بخش مقصود بالعرض تهذیب اخلاق و تصویب اعمال، باید دانست که تعلّم بعضی ازین علوم، واجب عینی است بر جمیع مکلّفان، فراخور حوصله طاقت و توان و به اندازه مسیس حاجت به آن.

و بعضی دیگر واجب کفایی است از برای راه‌نمایی مردمان و کارگشایی همگنان، و دانستن مسنونات و مندوبات، در شمار مسنونات و مندوباتست، همچنان که دانستن فرائض و واجبات از جمله فرائض و واجباتست، چه متعلقات صحت و فساد طاعات و عبادت و چه متعلقات حلال و حرام مکاسب و معاملات.

و باید که متصدی تفقّه و تعلّم رعایت ترتیب نماید، و بعد از تصحیح عقائد، از اهم به مهم [34]گراید، و مادام که از تکمیل بصیرت در وظایف ادای عینیات نپردازد، دست ارادت به کفایتِ مُهم کفائیات نیازد، و آنچه را به هیچ یک ازین دو صفت موصوف نشمارد، در ورای پرده اختفاء گذاشته موقوف دارد.

جاهل اصول مسائل وضو یا نماز را که اقامت آن شبانه روزی پنج نوبت ناچارست، با تتبع دلائل فروع نادر الوقوع ایلاء یا ظِهار چه رجوع و چه کارست؟

تهی دست بی قسمت از نقود و اجناس جهان که لباسی جز بافته‌ی مسکنت و افلاس نپوشد، در تجسّس شناختن مقادیر و نصبِ اجناسِ تِسعه، و تلبّس به لباس جدا ساختن ابن لبون از حقه و جذعه چه کوشد؟

چنین کس را از هوس تتبع تبیع [گوساله] و بنت مخاض چه شرکت و چه قسمت، و با تحقیق مسائل شرکت و قراض چه مجانست و چه نسبت، سیما در صورت انقباض و اجتناب، از تعرّض فنون گوناگون تجارت و اکتساب، بیگانه شرائع دین و شعائر ایمان را با تدبّر در برکات زمین و تفکر در حرکات آسمان چه آشنایی؟ و رو سیاه گردنکشی از اقتفای سنن سنیّه‌ی شریعت غرّا را از اهتدای به چگونگی تاثیرات نجوم زهراء در تخوم غبراء به فرمان آفریننده طبقات خضرا، چه روشنایی؟

در خبرست از روشنی بخش مغارب و مشارق، امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ که نشانه کذّاب آنست که از آسمان و زمین و مشرق و مغرب خبر به تو رساند، و هرگاه ازو مسائل حرام و حلال که خدای عزّوجل مقرّر فرموده سؤال کنی چیزی نزد او نباشد و از گفتن جواب عاجز ماند. [إِنَّ آیةَ الْكَذَّابِ بِأَنْ یخْبِرَكَ خَبَرَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَإِذَا سَأَلْتَهُ عَنْ حَرَامِ الله وَ حَلَالِهِ لَمْ یكُنْ عِنْدَهُ شَی‏ء: الکافی: 2/340]

 

فصل [عالم نمایان نا اهل در ارشاد مردم]

ناپرهیزگاری چند که در تطوّر اطوار روزگار، خود را به زیّ علمای دین دار آرایند، و از وفور غرور دل سیاهی به مقتضای آنچه دانسته‌اند از اوامر و نواهی الهی عمل ننمایند، و به فریب اتساع استمتاع از شهوات دنیا با تغلّب کیشان دغا و جوراندیشان عدالت نما در تنکّب از جاده‌ی شریعت غرّاء سبیل مداهنه و اقتفاء پیمایند، از اهلیّت ارشاد سبیل رشاد به مراحل ذوات الابعاد دورافتاده، اعتماد و استناد را نشایند، نمودی چندند بی بود از قبیل جلوه‌ی [35]سراب آب نما، و شبحی چند بی وجود مانند نمود موج و حباب بادپیما، خزف پاره چند را جواهر ارجمند به نظر بی خبرانِ خودپسند آرند، و بهرج ناچیز را به جای زر آبریز به جایی، مداخل کم خردانِ پُرستیز شمارند؛ خار و تمر را در دامان نادانانِ غمر برریزند، و عسل و خمر را در جواب سؤال زید و عمرو با یکدیگر آمیزند، محظور و مکروه را بر وفق خواهش آسیمه سران مهالک وقاحت صورت جواز و کسوت اباحت پوشانند، و جور و عدوان را به هنگام اراحت پی‌سپران مسالک اتاحت در مسند احسان و سریر سماحت نشانند. تقلّب پیشگان سریع الاغترار را از اقتباس انوار تذکر و تذکیر دوراندازند، و تنقّل اندیشگان ضعیف الاعتبار را در حنادس هواجس تحیّر و تحییر سرگردان سازند.

عروج معارج صعودشان کاسر جناح فلاح حق پرستی و استواری، و صعود مصاعد قصودشان ناشر ریاح جُناح خودسری و زیان کاری، قواعد احکام و شرایع اسلام از ربایندگی گفتارشان وصمه‌ی تزلزل و اختلال پذیرفته، و مراسم بندگی و معالم فرخندگی از فریبندگی کردارشان راه تنزّل و سفال پیش گرفته، عقول و انظار نابکار اقران و اکفای خود را در عامّه‌ی مراصد اصدار و ایراد معیار تمییز صلاح و فصاد ساخته‌اند، و از غایت غوایت و لداد، به اعتقاد اهلیّت هدایت و ارشاد، رایت سوایت و افساد در نظر استرشاد دورگردان شوارع استقامت و رشاد افراخته‌اند.

شاربان مشارب تحقیق را به تکسیر اباریق تصوّر و تضییق دوائر تصدیق از افاده‌ی تشریق سخنان رشیق ملازم مراکز فجاج عمیق تفرق و تفریق گردانند، و ساربان مسارب توفیق را به تشعیل نوائر تضلیل و تلفیق بوادر تحمیق از اراده لزوم قصد طریق در سیاه خیمه رساتیق تعوق و تعویق نشانند.

اشراق شموس دروس افاداتشان در کشف دقایق حقایق نهانی، باعث تراکم ظلمات شبهات حیرت زدگی و نادانی، و اهراق کوس [36] خروس رفاداتشان در ترویه غلیل اقاصی و ادانی مفید مرید تشنه لبی و سرگردانی، توسیع دوائر عَنِ‏ الْیمینِ‏ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزین [معارج:37].

 در مقام تشعیل نوائر مساغبات هجین، تحویل حباله‌ی اصطیاد فساد دین و سداد یقین، و تسجیل قباله فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضینَ [مدثر:49] و ترشیح نظائر سخن به هنگام تسریح ضفائر انجمن، به شانه تحسین قبیح و تقبیح حسن در هر فن، نشانه توضیح سبیل وَ أُمْلی‏ لَهُمْ إِنَ‏ كَیدی‏ مَتینٌ [اعراف:183، قلم: 45]، و بهانه تلقیح نخیل إِنَّ الله لا یصْلِحُ عَمَلَ‏ الْمُفْسِدین‏ [یونس:81]. ترعرع رفتار پندارشان در فهم اسرار دین، سرمایه تبصر كَرِهَ‏ الله انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدین [توبه: 46] و تتعتع گفتار تبصارشان در شرح اخبار مستبین پیرایه تذکر إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ‏ سَبیلِهِ‏ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین [النحل:125]

 

فصل [از کدام مجتهد باید تقلید کرد؟]

مغارس اشجار فتنه بار مقالات جهالت تبارشان شوره زار اغترار خطابینی و کج رأیی، و منابت اثمار ناگوار رسالات ضلالت نثارشان شاخسار افتخار باطل گزینی و خودستایی، غبار وساوس مدارس دانش و دیدشان، اثری از آثار خضـرت و نضـرت در بستان دبستان تنقیح مسائل و توضیح دلائل به جا نگذاشته، و شنار هواجس وساوس گفت و شنیدشان قواهر حجج و بواهر دلائل را بازیچه اباطیل اقاویل مجیب و سائل پنداشته، پرتو اشراق دلالات باهره و نصوص قاهره را گل اندود شبهات ظاهرالفساد و تمویهات جهالت بنیاد نمایند، و به مقتضای وفور طمع و قصور ورع، در هیچ بابی از ابواب، باک از انحراف جاده‌ی صواب نداشته، سبیل فساد و افساد پیمایند.

عثرات خطرات تخبّط و تخبیطشان کاسف نجوم تعلّم و تعلیم، در انظار اعتبار مستشعران شعائر امید و بیم، و همزات لمزات افراط و تفریطشان، کاشف هموم لزوم جواد اقتصاد، به اعتقاد مستحفظان شوارع ارتیاد منزل مراد.

نظام کلامشان از ترویج، لافی چند است از بیّنه اثبات عاجز و از یمین یقین ناکل، و انجام مرامشان تهییج[37] گزافی ناپسند است از لباس التباس برهنه، و از زیور استیناس عاطل. اساس بیوت ثبوتش اوهن از بیوت عنکبوت، و تنیده عنکبوت انتحالش دام گسترِ انفعال و سکوت، اعاجیب و اباطیل از هر مقوله و هر قبیل در اقاصیص و اقاویل فراهم آرند و بر نتائج ازدواج خطا و تلعاب در هر باب القاب حق و صواب گذارند، منتجات نجات و مثمرات تباب را در انظار ساده‌دلان مرتاب اَتراب شمارند، و چندان فریفته خدائع ذرائع اغترارند که از تهافت گفتار دور انکار و تناقض اطوار ناهنجار باک ندارند، و چندان گرفتار سلاسل اغلال دلبستگی وسائل اقبال روزگارند، که از ربقه‌ی اندیشه‌ی تخالف گفتار و کردار در مراحل جنبش و منازل قرار خلیع العذارند.

سبحان الله! از تقلید مجتهدان پاسبانی معالم بشارت و انذار گردن استکبار کشیده، عار دارند، مادام که پایبند کمند حیات مستعارند، و همان کس را که به نیروی حسد و لداد از شایستگی اذعان و اعتماد در تحقق شرائط اجتهاد به مراحل ذوات الابعاد دور می‌دارند، بعد از انقضای ایام حیات اجساد و جمود نیران عداوت حساد، در کافّه‌ی متعارضات واضح التضاد و عامّه‌ی متشابهات متصادم العناد، از همان ساعت مفترض الاطاعت می‌شمارند.

با آنکه حیات مجتهد را در جواز اقتفای آراء و تقلید اقاویلِ بدون حجت و دلیل دخیل می‌پندارند، همانا حکم همین مسئله را از جمیع شعوبِ فتاوی و قبائل مسائل مستثنی و باطل می‌شمارند، و از برای اتساع فضای قضای مطالب و نجوع وسائل کاملیت از زیور هر هنر عاطل می‌انگارند، قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَ‏ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون [انعام: 148].

 

فصل [مجتهدان نامتعبّد]

مثال دیگر از آن انکر، به هنگام ظهور امور مستنکر، که هاتک حرمت ملّت زهراء باشد و ناقض سنّت شرع انور، در نظر هر دیده‌ور بر مهاد مداهنه آسانید، و با گردنکشان خیره‌سر و نامتدینان بدگهر طریق مصافات و مماشات پیمایند. نه دل به انکار و نکیر بندند [38] و نه زبان به تعبیر و تغییر گشایند، و اگر امری واضح الاشتباه که احتمال اباحت و کراهت آن یکسان نماید در انظار مستبصـران آگاه از نادانی پیراسته از آلایش خواهش افزایش مال و جاه صدور یابد، ناگاه از روی اراده و اختیار یا به نیروی اجبار و اکراه یا بهتانی به جانب او شتابد؛ از عوانی دل سیاه قبل از ظهور در قدور غرور جوشند و خروشند، و چندان که توانند در به در و کو به کو، فرس فراست به جستجو دوانند، و جا به جا و سو به سو، رخش شراست در تکاپو رانند، و فریاد کنان متاع فاسد تقشّف و کالای کاسد تعسّف به اظهار تلهّف و تأسّف فروشند، و به تلافی آن امر خافی در فیافی توبیخ و تجافی، چشم نظاره از سراسر محاسن و مکارم آن بیچاره بندند، و دیده‌ی اعتبار از شرائط مقرّره وجوب انکار پوشند، أَ فَمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ الله یضِلُّ مَنْ یشاءُ وَ یهْدی مَنْ یشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَیهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ الله عَلیمٌ بِما یصْنَعُون [فاطر:8].

 مثال دیگر أَدْهى‏ وَ أَمَرّ با توسّد وساده‌ی تدنیس تدریس ظاهر البلاده‌ی نافر الافاده، و با تقلّد قلاده‌ی اجاده فریفتن فریقین، چه نشسته و چه ایستاده، به هنگام تکاپوی بوادی نقض و ابرام در معرفت آغاز و انجام، یک گام از منزلت مستضعفین و عوام به سوی اراده‌ی زیاده ننهاده، و با ایهام امتیاز نمایان از صدرنشینان مسندِ دانش و عرفان زائد اعلی مجاری العاده، در هیچ فنی از فنون علوم دین به فکر اقتباس انوار ائمه معصومین و اقتفای آثار خردپروران اقتباس گزین نیفتاده، با آنکه وجوه عرائس نفائس اسرار یقین را به جز خلفای جهان آفرین و قرنای قرآن مبین هیچ آفریده نگشاده، و اغتراف از بحر حقائق انوار تنزیل و دقائق اسرار تأویل، موهبتی است خداداده که شایستگی آن را پروردگار جهان به دیگران نداده، كَذلِكَ زُینَ لِلْمُسْرِفینَ‏ ما كانُوا یعْمَلُون [یونس:12].

مثال دیگر عجیب المنظر آنچه از وسائل سعادت پایدار و نوافل عبادت پروردگار به مرور روزگار گوشزد این تن پروران نابکار شده، بدون قصد و اراده، حرکات ابدان و ملکات پنهانشان [39]از ادای وظایف آن نفور گزیده، و به پایان بیابان دور افتاده، هیچ روزی به گزاردن یک دو رکعت از رواتب صلوات شبانه روزی که شارع شریعت بیضاء فرمان به قضاء و کفاره فوائت آن داده کام نگرفته، و هیچ شبی از شب های گران بها، خبر از تعبّد تهجدّشان نیافته، و شهادت به ارادت عبادتشان نداده، با عرق ریزی جبهه کوشش در اظهار آثار تخضّع تخشّع زیاده بر ناصیه‌ی ایهام خداخوانی و اعلام بنده فرمانی به نمایش آلایش ریاء و افزایش آرایش سجاده، اوایل و فضایل اوقات ادای فرائض صلوات را فدای قضای وطر از مشتهیات بطر و مسامراتِ فتنه‌گستر کرده، و در سراسر اوقات ساعتی از ساعات دل به خشوع و اخبات نبسته، و به مرور شهور و کرور سنوات، چشم تمتّع به تلاوت آیات باهرات کافی مهمات نگشاده، أُولئِكَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدین [بقره:16]

 

فصل [عالمان دنیا طلب]

مثال دیگر خردپرور، با تسنّم ذروه‌ی علیای استکبار واضح الشنار اغترار زاده، و با تقحّم ترفع مقام اعلای تفوّق بر سوار و پیاده، چشم طمع و زبان سؤال در اراده‌ی استفاده مال و جاه زیاده نزد گرسنه چشمان موائد افضال از اکفاء و امثال گشاده، و با ارتقای درجه‌ی قصوای نخوت‌های بی‌نسبت و نیفتاده، و با وسعت مکنت مهیای مهنا و کثرت معونت کارگشای آماده، به امید نیل انعام از طغام کالأنعام بر خاک مذلّت مسئلت افتاده، و در هنگام تقسیم صدقات شبهه ناک و اوقاف حرام زاده، بر درگاه اراذل و لئام نشسته، و بر اقدام کوشش و ابرام ایستاده، و با وفور جهد مبرور تشبّع و تضلّع از هجوم علوم طبیعی و ریاضی و با ظهور سعی مشکور تتبّع و تصنّع در دانستن حوادث آینده و وقائع ماضی چندان ندانسته و نفهمیده‌اند، هرچند به کنه حقائق جلائل و دقائق اشیاء علی وفق المدعی رسیده‌اند، که چهره‌ی رعایت مراسم شکر مواهب ربّانی را به ناخن حمایت لوازم سوائت نوائب عوانی و مصائب [40] تن آسانی در شکایت از قوام کالبد جسمانی خراشیدن مکدّر تضارت عیش جاودانیست، و منغص غضارت سعادت دو جهانی، و اوراق سداد اعتقاد را به تندباد فساد اعتماد به کفایت یزدانی در نظام حوائج زندگانی از یکدیگر پاشیدن، نازع لباس نیکبختی و کامرانیست، و رافع اساس پریشانی و پشیمانی.

طمع احسان و ادرار از گرفتاران سلاسل مسکنت و افتقار در تطور اطوار جنبش و قرار، رنجی است بی ندید به امید راحتی ناپدید، و امید به ماسوای نوازش مقلّب قلوب و ابصار در تفنّن اوطار ایراد و اصدار روزگار ذلّی است مؤبد و رقّی مخلّد، بیرون از حصار شمار گفت و شنید.

غنی و فقیر را نه چنان ذلیل و اسیر گرداند که به هدایت دلیل اندیشه و تدبیر راه رهایی از تخسیر آن تسخیر توانند دید، در تلاش توفیر وظیفه و سیورغال، دامن دامن سنگ کفران در چشمه سار احسان و افضال ریختن، چه آبی به کشت زار اقبال تواند رسانید، و به غربال عرض حال، نزد ادانی و ارذال، توده توده خاک نکال بر رخسار بیختن، چه حاصلی از خوید امید تواند دروید.

بدون تنگی وجه معاش اینگونه تلاش سوزنده ریاش هشاش است در افتراش مماهد انتعاش، و فروزنده‌ی آتش امتحاش است در خرمن آسایش معاد و معاش، براندوخته‌ی حرص حریص ذرّه‌واری نتواند افزود، هرچند به حسب ظاهر در نظر تیره‌دلان قاصر افزاید، بلکه از ادرار خزائن روزی دهنده‌ی ابرار و فجار و رساننده‌ی وظائف طوائف مسلمین و کفّار، مقداری که کاستن آن موهم نزول مهاوی اضطرار تواند بود، کم نخواهد نمود، هر چند به گمان عوانان نابکار به افزونی گراید، و این معنی در بسیاری از اخبار والیان ولایت بشارت و انذار ورود یافته، و اشراق انوار بیان ایشان به الفاظ گوناگون برین مضمون درایت مشحون تافته،از آن جمله: َ مَنْ فَتَحَ عَلَى نَفْسِهِ بَاباً مِنَ الْمَسْأَلَةِ فَتَحَ الله عَلَیهِ بَاباً مِنَ الْفَقْرِ [بحار:‌ 100/20] و از آن جمله: ضَمِنْتُ عَلَى رَبِّی أَنَّهُ لَا یسْأَلُ أَحَدٌ مِنْ غَیرِ حَاجَةٍ إِلَّا اضْطَرَّتْهُ الْمَسْأَلَةُ یوْماً إِلَى أَنْ یسْأَلَ مِنْ حَاجَةٍ [الکافی: 4/19].

و در صورتی [41] که ضرورتی مرّ المذاق و کدورتی مولم الورود رخ نماید که بر مقاسات شدائد آن صبر نتوان نمود، در تلاش وجه معاش دست ارادت به معاونت همگنان در نظام جهان باید گشود، و به تحریک جوائح و شراسیف از بار منّت وضیع و شریف باید آسود.

حقیقت گزینان خجسته شمائل و باریک بینان برکات اعالی و حرکات اسافل، نشاید که در تشبّث اسباب و توسّل وسایل، دیده‌ی امید جز به عنایت لطف عمیم و عدل شامل گشایند، یا در گشایش اغلال شدائد و سلاسل زلازل، دست آرایش عاجل و آسایش آجل جز به افزایش نیایش بارگاه عظمت و جلال دارنده جان و نگارنده دل فرسایند.

و بالجمله اسیر طمع، چندان که سراسیمه پای هلع در بوادی جزع فرساید، به هیچ وسیله و هیچ تدبیر، روی آزادی نتواند دید، و ذلیل این خارخار هر چند گرداگرد نشیب و فراز آرام و قرار برآید، از گلشن ایادی گل شادی نتواند چید؛ لهذا تشنه لبان مناهل فیض اقدس که از جداول رعایت هر چیز و حمایت هر کس برخاسته در آرام گاه أَ لَیسَ الله بِكافٍ‏ عَبْدَهُ [زمر:36] نشسته‌اند، به سقایت عنایت وَ مَنْ یتَوَكَّلْ عَلَى الله فَهُوَ حَسْبُهُ ‏[طلاق:3] پیوسته‌اند، و تیره‌دلان کج مرس که به امید وصول مبتغی و نیل ملتمس از عروه‌ی وثقای توکّل رشته تبتّل گسسته، حبل ارادت کفایت مهمّات هوی در هر نفس به توسّل حشیشی نارس و تفضّل خسیسی ناکس بسته‌اند، با آلایش چندین دنس از ازاحت ملمّات یک هوس نرسته‌اند، چندان که پای تکاپو در راه تحصیل نصیب اوکس و تکمیل حظّ ابخس خسته‌اند، كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا یكْسِبُونَ‏ كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون ‏[مطففین:14-15].

فصل [دانش نمایان گران وقار!]

اکنون که تعریف تصنیف دانشوران نامدار از تصریف تضعیف تبیان گفتار به مسامع تشنه لبان مشارع اعتبار رسید، نخست کحل الجواهر استبصار به دیده‌ی استفسار کشیده، گرداگرد دلایل شناختن پاک و پلید که از تضاعیف اخبار و تصاریف آثار عصمت نژادان کشور ارشاد [42] و تسدید نمودار گردیده، باید گردید، و کردار دانش نمایان گران وقار را در تصاریف اطوار جنبش و قرار و نشست و خاست و گفت و شنید، به معیار امتحان و اختبار سنجیده، دور از شنار خارخار اقتحام اودیه اغترار و ایثار سرگشتگی ضلال بعید شقایق حقائق بی‌ندید از حدائق دقائق تکمیل بصیرت و دید باید چید.

پس عذار اختیار به دست اتباع کردار و ایتمار گفتار راست‌رَوشان حق‌گزار داده، سنابل وسائل تحصیل سعادت جاوید از خوید امید باید دروید، و دامان صحبت از کلفت الفت و تجشّم تعلّم خودستایان عنید چیده، از گزند کمند اغلال سلاسل لیت و لعل و سائر غوائل حبائل فساد اعتقاد و خلل عمل باید آرمید.

ازجمله علامات شراد و نفاد ریاپیشگان کج رفتار از سلوک سبیل سعادت دارالقرار مخالفت گفتار و کردارست، که از روایت مَنْ لَمْ یصَدِّقْ قَوْلَهُ فِعْلُهُ فَلَیسَ بِعَالِمٍ [بحار: 2/59] نمودارست.

و همچنین حبّ ریاست و اتّباع هوی و مایجری ذلک المجری از مهلکات ملکات نهان که آثار استقرار آن در نهاد نادانان دانش نشان از تدبّر مضامین این اخبار هدایت نثار در انظار مترقّبان مراصد اعتبار و متنکّبان موارد اغترار آشکارست. ففی حدیث سلیم بن قیس الهلالی قال:‌ سمعت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ یحدث عن النبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ انه قال فی کلام له: الْعُلَمَاءُ رَجُلَانِ رَجُلٌ عَالِمٌ آخِذٌ بِعِلْمِهِ فَهَذَا نَاجٍ وَ عَالِمٌ تَارِكٌ لِعِلْمِهِ فَهَذَا هَالِكٌ وَ إِنَّ أَهْلَ النَّارِ لَیتَأَذَّوْنَ مِنْ رِیحِ الْعَالِمِ التَّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى الله فَاسْتَجَابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ الله فَأَدْخَلَهُ الله الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدَّاعِی النَّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ وَ اتِّبَاعِهِ الْهَوَى وَ طُولِ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولُ الْأَمَلِ ینْسِی الْآخِرَةَ [الکافی:‌ 1/44] و عنه علیه السلام: َ إِیاكُمْ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِینَ وَ الْفُجَّارَ مِنَ الْعُلَمَاءِ فَإِنَّهُمْ فِتْنَةُ كُلِّ مَفْتُونٍ [بحار: 1/207]. و فی حدیث آخر عنه علیه السلام انه قال: َ قَطَعَ ظَهْرِی اثْنَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ هَذَا یصُدُّ النَّاسَ عَنْ عِلْمِهِ بِتَهَتُّكِه [43]ِ وَ هَذَا یصُدُّ النَّاسَ عَنْ نُسُكِهِ بِجَهْلِهِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ الله ص یقُولُ یا عَلِی هَلَاكَ أُمَّتِی عَلَى یدَی كُلِّ مُنَافِقٍ عَلِیمِ اللِّسَانِ [بحار:‌ 2/106]. و عن المفضل بن عمر، عن الصادق علیه السلام، قال: قُلْتُ لَهُ بِمَ یعْرَفُ النَّاجِی قَالَ مَنْ كَانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَأَثْبَتَ لَهُ الشَّهَادَةَ وَ مَنْ لَمْ یكُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَإِنَّمَا ذَلِكَ مُسْتَوْدَعٌ [الکافی: 1/45] و فی روایة اخری عنه علیه السلام: إِذَا رَأَیتُمُ الْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْیاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِینِكُمْ فَإِنَّ كُلَّ مُحِبٍّ لِشَی‏ءٍ یحُوطُ مَا أَحَبَّ [الکافی: 1/46]. و عنه علیه السلام قال:‌ قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ مَا لَمْ یدْخُلُوا فِی الدُّنْیا قِیلَ یا رَسُولَ الله وَ مَا دُخُولُهُمْ فِی الدُّنْیا قَالَ اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِینِكُمْ [الکافی: 1/46]. و فی حدیث الاصبغ بن نباته عن امیر المؤمنین علیه السلام:‌قال: قال عیسی بن مریم علیه السلام: الدُّنْیا  دَاءُ الدِّینِ وَ الْعَالِمُ طَبِیبُ الدِّینِ فَإِذَا رَأَیتُمُ الطَّبِیبَ یجُرُّ الدَّاءَ إِلَى نَفْسِهِ فَاتَّهِمُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ غَیرُ نَاصِحٍ لِغَیرِهِ [مجموعه ورام: 2/272].

 

فصل [روایاتی دیگر در باره عالمان واقعی و عالم نمایان]

و عن الصادق علیه السلام: قال: َ طَلَبَةُ الْعِلْمِ ثَلَاثَةٌ فَاعْرِفْهُمْ بِأَعْیانِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ صِنْفٌ یطْلُبُهُ لِلْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ وَ صِنْفٌ یطْلُبُهُ لِلِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ وَ صِنْفٌ یطْلُبُهُ لِلْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیةِ الرِّجَالِ بِتَذَاكُرِ الْعِلْمِ وَ صِفَةِ الْحِلْمِ قَدْ تَسَرْبَلَ بِالْخُشُوعِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْوَرَعِ فَدَقَّ الله مِنْ هَذَا خَیشُومَهُ وَ قَطَعَ مِنْهُ حَیزُومَهُ وَ صَاحِبُ الِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ ذُو خِبٍّ وَ مَلَقٍ یسْتَطِیلُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ أَشْبَاهِهِ وَ یتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِیاءِ مِنْ دُونِهِ فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِینِهِ حَاطِمٌ فَأَعْمَى الله عَلَى هَذَا خُبْرَهُ وَ قَطَعَ مِنْ آثَارِ الْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ وَ صَاحِبُ الْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ ذُو كَآبَةٍ وَ حَزَنٍ وَ سَهَرٍ قَدْ تَحَنَّكَ فِی بُرْنُسِهِ وَ قَامَ اللَّیلَ فِی حِنْدِسِهِ یعْمَلُ وَ یخْشَى وَجِلًا دَاعِیاً مُشْفِقاً مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ عَارِفاً بِأَهْلِ زَمَانِهِ مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ فَشَدَّ الله مِنْ [44] هَذَا أَرْكَانَهُ وَ أَعْطَاهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَمَانَهُ [الکافی:‌ 1/49]. عنه علیه السلام: قال: کان امیر المؤمنین علیه السلام یقول: یا طَالِبَ الْعِلْمِ إِنَّ لِلْعَالِمِ ثَلَاثَ عَلَامَاتٍ الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ الصَّمْتَ وَ لِلْمُتَكَلِّفِ ثَلَاثَ عَلَامَاتٍ ینَازِعُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیةِ وَ یظْلِمُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ وَ یظَاهِرُ الظَّلَمَةَ [الکافی: 1/37]. و عنه علیه السلام، قال: إِنَّ مِنَ الْعُلَمَاءِ مَنْ یحِبُّ أَنْ یخْزُنَ عِلْمَهُ وَ لَا یؤْخَذَ عَنْهُ فَذَلِكَ فِی الدَّرْكِ الْأَوَّلِ مِنَ النَّارِ وَ مِنَ الْعُلَمَاءِ مَنْ إِذَا وُعِظَ أَنِفَ وَ إِذَا وَعَظَ عَنَّفَ فَذَاكَ فِی الدَّرْكِ الثَّانِی مِنَ النَّارِ وَ مِنَ الْعُلَمَاءِ مَنْ یرَى أَنْ یضَعَ الْعِلْمَ عِنْدَ ذَوِی الثَّرْوَةِ وَ الشَّرَفِ وَ لَا یرَى لَهُ فِی الْمَسَاكِینِ وَضْعاً فَذَاكَ فِی الدَّرْكِ الثَّالِثِ مِنَ النَّارِ وَ مِنَ الْعُلَمَاءِ مَنْ یذْهَبُ فِی عِلْمِهِ مَذْهَبَ الْجَبَابِرَةِ وَ السَّلَاطِینِ فَإِنْ رُدَّ عَلَیهِ شَی‏ءٌ مِنْ قَوْلِهِ أَوْ قُصِّرَ فِی شَی‏ءٍ مِنْ أَمْرِهِ غَضِبَ فَذَاكَ فِی الدَّرْكِ الرَّابِعِ مِنَ النَّارِ وَ مِنَ الْعُلَمَاءِ مَنْ یطْلُبُ أَحَادِیثَ الْیهُودِ وَ النَّصَارَى لِیغْزُرَ بِهِ عِلْمُهُ وَ یكْثُرَ بِهِ حَدِیثُهُ فَذَاكَ فِی الدَّرْكِ الْخَامِسِ مِنَ النَّارِ وَ مِنَ الْعُلَمَاءِ مَنْ یضَعُ نَفْسَهُ لِلْفُتْیا وَ یقُولُ سَلُونِی وَ لَعَلَّهُ لَا یصِیبُ حَرْفاً وَاحِداً وَ الله لَا یحِبُّ الْمُتَكَلِّفِینَ فَذَاكَ فِی الدَّرْكِ السَّادِسِ مِنَ النَّارِ وَ مِنَ الْعُلَمَاءِ مَنْ یتَّخِذُ عِلْمَهُ مُرُوءَةً وَ عَقْلًا فَذَاكَ فِی الدَّرْكِ السَّابِعِ مِنَ النَّارِ [بحار: 2/108 ـ 109]. و عن النبی صلی الله علیه و آله: عُلَمَاءُ هَذِهِ الْأُمَّةِ رَجُلَانِ رَجُلٌ آتَاهُ الله عِلْماً فَطَلَبَ بِهِ وَجْهَ الله وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ بَذَلَهُ لِلنَّاسِ وَ لَمْ یأْخُذْ عَلَیهِ طَمَعاً وَ لَمْ یشْتَرِ بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَذَلِكَ یسْتَغْفِرُ لَهُ مَنْ فِی الْبُحُورِ وَ دَوَابُّ الْبَحْرِ وَ الْبَرِّ وَ الطَّیرُ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ یقْدَمُ عَلَى الله سَیداً شَرِیفاً وَ رَجُلٌ آتَاهُ الله عِلْماً فَبَخِلَ بِهِ عَلَى عِبَادِ الله وَ أَخَذَ عَلَیهِ طَمَعاً وَ اشْتَرَى بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَذَلِكَ یلْجَمُ یوْمَ الْقِیامَةِ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ وَ ینَادِی مَلَكٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ هَذَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ آتَاهُ الله عِلْماً فِی دَارِ الدُّنْیا فَبَخِلَ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ حَتَّى یفْرُغَ مِنَ الْحِسَابِ [بحار: 2/54]. و عن السجاد علیه السلام: إِذَا رَأَیتُمُ الرَّجُلَ قَدْ حَسُنَ سَمْتُهُ وَ هَدْیهُ وَ تَمَاوَتَ فِی مَنْطِقِهِ وَ تَخَاضَعَ فِی حَرَكَاتِهِ [45] فَرُوَیداً لَا یغُرَّنَّكُمْ فَمَا أَكْثَرَ مَنْ یعْجِزُهُ تَنَاوُلُ الدُّنْیا وَ رُكُوبُ الْحَرَامِ مِنْهَا لِضَعْفِ نِیتِهِ وَ مَهَانَتِهِ وَ جُبْنِ قَلْبِهِ فَنَصَبَ الدِّینَ فَخّاً لَهَا فَهُوَ لَا یزَالُ یخْتِلُ النَّاسَ بِظَاهِرِهِ فَإِنْ تَمَكَّنَ مِنْ حَرَامٍ اقْتَحَمَهُ وَ إِذَا وَجَدْتُمُوهُ یعِفُّ عَنِ الْمَالِ الْحَرَامِ فَرُوَیداً لَا یغُرَّنَّكُمْ فَإِنَّ شَهَوَاتِ الْخَلْقِ مُخْتَلِفَةٌ فَمَا أَكْثَرَ مَنْ ینْبُو عَنِ الْمَالِ الْحَرَامِ وَ إِنْ كَثُرَ وَ یحْمِلُ نَفْسَهُ عَلَى شَوْهَاءَ قَبِیحَةٍ فَیأْتِی مِنْهَا مُحَرَّماً فَإِذَا وَجَدْتُمُوهُ یعِفُّ عَنْ ذَلِكَ فَرُوَیداً لَا یغُرَّكُمْ حَتَّى تَنْظُرُوا مَا عَقَدَهُ عَقْلُهُ فَمَا أَكْثَرَ مَنْ تَرَكَ ذَلِكَ أَجْمَعَ ثُمَّ لَا یرْجِعُ إِلَى عَقْلٍ مَتِینٍ فَیكُونُ مَا یفْسِدُهُ بِجَهْلِهِ أَكْثَرَ مِمَّا یصْلِحُهُ بِعَقْلِهِ فَإِذَا وَجَدْتُمْ عَقْلَهُ مَتِیناً فَرُوَیداً لَا یغُرَّكُمْ حَتَّى تَنْظُرُوا أَ مَعَ هَوَاهُ یكُونُ عَلَى عَقْلِهِ أَوْ یكُونُ مَعَ عَقْلِهِ عَلَى هَوَاهُ وَ كَیفَ مَحَبَّتُهُ لِلرِّئَاسَاتِ الْبَاطِلَةِ وَ زُهْدُهُ فِیهَا فَإِنَّ فِی النَّاسِ مَنْ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ یتْرُكُ الدُّنْیا لِلدُّنْیا وَ یرَى أَنَّ لَذَّةَ الرِّئَاسَةِ الْبَاطِلَةِ أَفْضَلُ مِنْ لَذَّةِ الْأَمْوَالِ وَ النِّعَمِ الْمُبَاحَةِ الْمُحَلَّلَةِ فَیتْرُكُ ذَلِكَ أَجْمَعَ طَلَباً لِلرِّئَاسَةِ حَتَّى إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ الله أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ فَهُوَ یخْبِطُ خَبْطَ عَشْوَاءَ یقُودُهُ أَوَّلُ بَاطِلٍ إِلَى أَبْعَدِ غَایاتِ الْخَسَارَةِ وَ یمِدُّهُ رَبُّهُ بَعْدَ طَلَبِهِ لِمَا لَا یقْدِرُ عَلَیهِ فِی طُغْیانِهِ فَهُوَ یحِلُّ مَا حَرَّمَ الله وَ یحَرِّمُ مَا أَحَلَّ الله لَا یبَالِی بِمَا فَاتَ مِنْ دِینِهِ إِذَا سَلِمَتْ لَهُ رِئَاسَتُهُ الَّتِی قَدْ یتَّقِی مِنْ أَجْلِهَا فَأُولَئِكَ الَّذِینَ غَضِبَ الله عَلَیهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً وَ لَكِنَّ الرَّجُلَ كُلَّ الرَّجُلِ نِعْمَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذِی جَعَلَ هَوَاهُ تَبَعاً لِأَمْرِ الله وَ قُوَاهُ مَبْذُولَةً فِی رِضَى الله یرَى الذُّلَّ مَعَ الْحَقِّ أَقْرَبَ إِلَى عِزِّ الْأَبَدِ مِنَ الْعِزِّ فِی الْبَاطِلِ وَ یعْلَمُ أَنَّ قَلِیلَ مَا یحْتَمِلُهُ مِنْ ضَرَّائِهَا یؤَدِّیهِ إِلَى دَوَامِ النَّعِیمِ فِی دَارٍ لَا تَبِیدُ وَ لَا تَنْفَدُ وَ أَنَّ كَثِیرَ مَا یلْحَقُهُ مِنْ سَرَّائِهَا إِنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ یؤَدِّیهِ إِلَى عَذَابٍ لَا انْقِطَاعَ لَهُ وَ لَا یزُولُ فَذَلِكُمُ الرَّجُلُ نِعْمَ الرَّجُلُ فَبِهِ فَتَمَسَّكُوا وَ بِسُنَّتِهِ فَاقْتَدُوا وَ إِلَى رَبِّكُمْ بِهِ فَتَوَسَّلُوا فَإِنَّهُ لَا تُرَدُّ لَهُ دَعْوَةٌ وَ لَا تُخَیبُ لَهُ طَلِبَةٌ [مجموعه وارم: 2/99، بحار:‌2/84]. و عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ كُلِّ عَالِمٍ إِلَّا عَالِمٍ [46] یدْعُوكُمْ مِنَ الْخَمْسِ إِلَى الْخَمْسِ مِنَ الشَّكِّ إِلَى الْیقِینِ وَ مِنَ الْكِبْرِ إِلَى التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الرِّیاءِ إِلَى الْإِخْلَاصِ وَ مِنَ الْعَدَاوَةِ إِلَى النَّصِیحَةِ وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَى الزُّهْدِ [بحار:‌ 1/205]. و عنه صلی الله علیه و آله و سلم: مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِلَّهِ لَمْ یصِبْ مِنْهُ بَاباً إِلَّا ازْدَادَ فِی نَفْسِهِ ذُلًّا وَ فِی النَّاسِ تَوَاضُعاً وَ لِلَّهِ خَوْفاً وَ فِی الدِّینِ اجْتِهَاداً وَ ذَلِكَ الَّذِی ینْتَفِعُ بِالْعِلْمِ فَلْیتَعَلَّمْهُ وَ مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِلدُّنْیا وَ الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ النَّاسِ وَ الْحُظْوَةِ عِنْدَ السُّلْطَانِ لَمْ یصِبْ مِنْهُ بَاباً إِلَّا ازْدَادَ فِی نَفْسِهِ عَظَمَةً وَ عَلَى النَّاسِ اسْتِطَالَةً وَ بِالله اغْتِرَاراً وَ مِنَ الدِّینِ جَفَاءً فَذَلِكَ الَّذِی لَا ینْتَفِعُ بِالْعِلْمِ فَلْیكُفَّ وَ لْیمْسِكْ عَنِ الْحُجَّةِ عَلَى نَفْسِهِ وَ النَّدَامَةِ وَ الْخِزْی یوْمَ الْقِیامَةِ [بحار: 2/34].

 

فصل [باز هم روایاتی در باره عالمان و عالم نمایان]

و فی التفسیر المنسوب الی ابی محمد الحسن بن علی العسکری علیه السلام عند قوله تعالی: و منهم امیون لایعلمون الکتاب إلا أمانیّ  و إن هم إلا یظنون، أن رجلاً قال للصادق علیه السلام: إِذَا كَانَ هَؤُلَاءِ الْعَوَامُّ مِنَ الْیهُودِ لَا یعْرِفُونَ الْكِتَابَ إِلَّا بِمَا یسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ فَكَیفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِیدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ وَ هَلْ عَوَامُّ الْیهُودِ إِلَّا كَعَوَامِّنَا یقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ إِلَى أَنْ قَالَ فَقَالَ ع بَینَ عَوَامِّنَا وَ عَوَامِّ الْیهُودِ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِیةٌ مِنْ جِهَةٍ أَمَّا مِنْ حَیثُ الِاسْتِوَاءِ فَإِنَّ الله ذَمَّ عَوَامَّنَا بِتَقْلِیدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ كَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ أَمَّا مِنْ حَیثُ افْتَرَقُوا فَإِنَّ عَوَامَّ الْیهُودِ كَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْكَذِبِ الصُّرَاحِ وَ أَكْلِ الْحَرَامِ وَ الرِّشَا وَ تَغْییرِ الْأَحْكَامِ وَ اضْطُرُّوا بِقُلُوبِهِمْ إِلَى أَنَّ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ فَاسِقٌ لَا یجُوزُ [47] أَنْ یصَدَّقَ عَلَى الله وَ لَا عَلَى الْوَسَائِطِ بَینَ الْخَلْقِ وَ بَینَ الله فَلِذَلِكَ ذَمَّهُمْ وَ كَذَلِكَ عَوَامُّنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ عُلَمَائِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ وَ الْعَصَبِیةَ الشَّدِیدَةَ وَ التَّكَالُبَ عَلَى الدُّنْیا وَ حَرَامِهَا فَمَنْ قَلَّدَ مِثْلَ هَؤُلَاءِ فَهُوَ مِثْلُ الْیهُودِ الَّذِینَ ذَمَّهُمُ الله بِالتَّقْلِیدِ لِفَسَقَةِ عُلَمَائِهِمْ فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یقَلِّدُوهُ وَ ذَلِكَ لَا یكُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا كُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاكِبَ عُلَمَاءِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَیئاً وَ لَا كَرَامَةَ وَ إِنَّمَا كَثُرَ التَّخْلِیطُ فِیمَا یتَحَمَّلُ عَنَّا أَهْلَ الْبَیتِ لِذَلِكَ لِأَنَّ الْفَسَقَةَ یتَحَمَّلُونَ عَنَّا فَیحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ لِجَهْلِهِمْ وَ یضَعُونَ الْأَشْیاءَ عَلَى غَیرِ وَجْهِهَا لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ وَ آخَرُونَ یتَعَمَّدُونَ الْكَذِبَ عَلَینَا لِیجُرُّوا مِنْ عَرَضِ الدُّنْیا مَا هُوَ زَادُهُمْ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ [الی ان قال]: قیل لأمیر المؤمنین علیه السلام: مَنْ خَیرُ خَلْقِ الله بَعْدَ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِیحِ الدُّجَى قَالَ الْعُلَمَاءُ إِذَا صَلَحُوا قِیلَ وَ مَنْ شَرُّ خَلْقِ الله بَعْدَ إِبْلِیسَ وَ فِرْعَوْنَ وَ نُمْرُودَ وَ بَعْدَ الْمُتَسَمِّینَ بِأَسْمَائِكُمْ وَ بَعْدَ الْمُتَلَقِّبِینَ بِأَلْقَابِكُمْ وَ الْآخِذِینَ لِأَمْكِنَتِكُمْ وَ الْمُتَأَمِّرِینَ فِی مَمَالِكِكُمْ قَالَ الْعُلَمَاءُ إِذَا فَسَدُوا هُمُ الْمُظْهِرُونَ لِلْأَبَاطِیلِ الْكَاتِمُونَ لِلْحَقَائِقِ وَ فِیهِمْ قَالَ الله عَزَّ وَ جَلَّ أُولئِكَ یلْعَنُهُمُ الله وَ یلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ إِلَّا الَّذِینَ تابُوا و بینوا فاولئک أتوب علیهم و أنا التواب الرحیم [بحار:‌ 2/88].

 

فصل [دانش فروشان نکوهیده شمائل... که مجرد خوشآمد فرمانروا فتوا می‌دهند]

از جمله علامات قلّتِ دیانت دانش فروشان نکوهیده شمائل، چالاک بودن در اقتحام اودیه وبال عاجل و نکال آجل، به حمل اعبای فتوی [48] بر کاهل، و حکم نمودن بر سبیل بَتّ و جزم بدون تامّل و حزم در مدلهمّات امور و متشابهات مسائل، در مقام توقّف مدارک احلام اعلام علماء و تردّدِ مشاعر افهام فحولِ افاضل، و جسارت سراسر خسارت و ندم بر اثبات لا و نعم در جواب سائل «تقلیدا لقول من لایجوز تقلیده علی رأی القائل»  بدون ثبات قدم در سبیل تحصیل ذرائع و وسائل، در ورود مناهل جدا ساختن متشابه از محکم و ناسخ از منسوخ و حق از باطل، به هنگام تعارض حجج و تطارد دلائل، در شناختن صحیح از سقیم و مستقیم از مائل، و حالی از عاطل، گاه اقتصار در ترجیح شقوق محتمله و اقاویل متشعّبه از سائر دلائل، بر قلیل مکافاتی از مال سائل فرخنده نائل، و گاه امید نیل منزلت و جاه در قلوب خربندگان دل سیاه که به مانند این خست نژادان رجوع کنند در نجاح مقاصد و نجوع وسائل، به علت قلّت سرمایه شعور مصائد مکائد یا وفور غرور شبائک حبائل، و گاه مجرد خوشامد فرمانروا و تقرّب عامل، هر چند عاطل باشد از زیور اقتدار، بر قضای حوائج این خودستایان عادل.

و از آن جمله در تجشّم تعلّم علوم دنیوی که بر مال و جاه بی حاصل افزاید، اقدام اهتمام فرسودن، و از تحصیل علوم دینی که زنگ درنگ از آیینه فرهنگ زداید ناکام در بستر آرام آسودن، در تلاش صحبت امراء و بار یافتن مجلس سلطان و الفت دائم الکلفت فریقی از دنیاپرستان که مجالست و موانستشان یاور این باشد یا آلت آن، جهد فراوان به کار دارند، و تیسر تکرّر آن را فوزی عظیم شمارند، و آمیزش فرخنده سیرتان بی نام و نشان را که مصاحبت و مناصحتشان از اطاعت سپاه شیطان کیباند، و از شناعت هواجس پنهان رهاند و به مناعت آرامگاه ایقان رساند، بیکار انگارند، و به چیزی برندارند، گاه در مجامله مکاشران [کذا]، به امید جر منفعت و جلب سود سبیل مداهنه و مماشات پیمایند در امری از امور دینیه که به هیچ وجهی از وجوه مساهله و مسامحه در آن نشاید [49] نمود، و گاه در معامله معاشران ابواب مکاشحت و مخاصمت بر رخسار دوست ودود و دشمن عنود گشایند، به تقریباتِ متناوب الورود که ادخل یابند در برآمدن مقصود، گاه زبان به طعن کسی از متقلّدان قلادّه‌ی عدالت و سداد که هیچگونه مستحق ملامت نیست گشایند که از نوال او کاهند و بر مال خود افزایند، و گاه ناکسی را از متوسّدان وساده فساد و افساد که لباس شآمت پوشیده، از حلیه‌ی کرامت عاری است ستایند، تا بدان وسیله در ظلال افضال و انعام کالانعامی از لئام آسایند، به هنگام رفتار در تلاش پاداش استقامتِ کردار از کشتی شکستگان طوفان اغترار، به نمودن آثار وقار منّت‌های سنگین بر مناکب زمین گذارند، با [یا] آنکه از التطام امواج اخطار ادبارِ اعوان و انصار بی قرارند، و به تمکین این حیله سهم‌گین، در نهاد مریدان ظاهربین که فریفته‌ی غرائب اطوار و گرانی دستارند، در ترامی ابواب کهین و مهین به تعامی از وخامت عذاب دنیا و ندامت تباب دین به هر گامی که نهند، و هر گامی که بردارند نقشی کاذب بر صفائح قرائح اجانب و اقارب نگارند.

و بالجمله علامات و دلائل تراکم رذائل، در نهاد این دوردستان مناهل فضائل پوشیده نیست از انظار اعتبار روشناسان محافل امتحان و اختبار، مانند ترفّع در مجالس و تقدّم در طرق و اختیال در رفتار، و ننگ داشتن از قبول نصیحت، و پذیرفتن موعظه و تحمّل آزار، و استنکاف از تقدیر امور معیشت و دستیاری خدمت گزار در قضای اوطار، و بخل ورزیدن در مبادرت به سلام به هنگام ملاقات صغار و کبار، و خشمگین گردیدن بر بیچاره‌ای که ابتدا به سلام نکند به علت عروض مانعی از موانع و سنوح عذری از اعذار، و اهتمام به عدم اصابه‌ی خصمی که مناظره با او اتفاق افتد، سیّما در مشاهد حضّار، و بعد از ظهور مصیب بودن مخاصمان اصرار داشتن بر جحود و انکار، و اعراض نمودن از تناول طعام زبون و اکتفا به لباس دون با قصور ثروت و ظهور اعسار، [50] إِنَّ فی‏ ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِی‏ الْأَبْصار[ آل عمران: 13، النور: 44].

 

فصل [معیار استوار درست عیار در شناختن علمای دین‌دار از دانش نمایان نابکار]

همانا بعد از تأمّل حق‌گزار در محصول گفتار و مدلول اخبار، از مشاعر معاشر راصدان مراصد زیان و سود، مستور نخواهد بود که ملازمت تقوی و متابعت هوی است سرآمد علامات اوّل اجنحه متصادم الجنود، که در تمیز رائج و بهرج نقود اطوار متعاقب الورود دانش آرایان خجسته نمود، زنگ تحیّر از آیینه تبصّر زدود؛ چه که هیچ یک از اعادی قدم فرسودگان بَوادی کوشش در تحصیل ایادی دانش و بینش، با خواهش حصول فضول تمتّعات متعاضد العنود دنیا که اردع روادع شدید القوی است، از اندوختن توشه‌ی عقبی برابری نتواند نمود.

همین است عمده موانع سلوک سبیل سعادت دارالخلود به هنگام تناوب ارادات و تجاذب قصود، و همین است معظم قواطع طریق عرق ریزان ناصیه‌ی بذل مجهود در وصول منزل مراد و ورود مقام محمود. مشیّد بنیان اصناف ارجاس است، و مؤسس اساس اجناس انجاس، ناشر ریاح لواقح زلازل رذایل قلوب است، و کاسر جناح سوافع معاصی حواس دیده‌وران کمینگاه اختبار.

هرگاه به نیروی تیقّظ و استبصار قبائح نهان و فضائح آشکار علمای ناپسندیده اطوار را به نظر اعتبار آرند، بعد از قضای وطر از تأمل شایسته و امعان نظر، یک یک را مسبّب از دوستداری و خواهشمندی این عجوز حیله‌گر شمارند؛ لهذا تواتر اخبار قطع علاقه‌ی قلوب و صرف طموح ابصار را ازین مردار بد آغار بسیار بسیار ستوده، و محبت لذّات و مشتهیات ناپایدار این فریبنده‌ی غدر شعار را زیاد از گنجایش حوصله‌ی‌ اظهار نکوهش نموده، گاه تبصیر حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِكُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِی الدُّنْیا  [الکافی: 2/128 ] جویندگان ایادی اعتبار را از انجام کار آگاه گردانیده، و گاه تذکیر حُبُّ الدُّنْیا یفْسِدُ الْعَقْلَ وَ یصِمُّ الْقَلْبَ عَنْ سَمَاعِ الْحِكْمَةِ وَ یوجِبُ أَلِیمَ الْعِقَاب‏ [غرر الحکم: 65] پویندگان بوادی اغترار را از موجبات خسار و تبار رهانیده، و گاه اشارت خجسته بشارت [51] إِنَّ مِنْ أَعْوَنِ الْأَخْلَاقِ عَلَى الدِّینِ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیا [الکافی:‌ 2/128] تشنه لبان مناهل فصل خطاب را به انصباب رحمت بی‌حساب کامیاب حسن مآب ساخته، و گاه عبارت فرخنده انارت  حسن الزهد من أفضل الإیمان و [حسن]‏ الرغبة فی الدنیا تفسد الإیقان [غرر الحکم: 275] آسیمه سران، مراتع غوایت و بی‌خبران مراعی ارتیاب را از اقتحام اودیه‌ی تباب به هدایت راه صواب نواخته، و گاه نذیر مَا ذِئْبَانِ ضَارِیانِ فِی غَنَمٍ قَدْ فَارَقَهَا رِعَاؤُهَا أَحَدُهُمَا فِی أَوَّلِهَا وَ الْآخَرُ فِی آخِرِهَا بِأَفْسَدَ فِیهَا مِنْ حُبِّ الْمَالِ وَ الشَّرَفِ فِی دِینِ الْمُسْلِمِ [المؤمن] [الکافی:‌ 2/315] ریاست طلبان خیره‌سر را از وقوع مواقع خطر امان داده، و گاه بشیرَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیا أَثْبَتَ الله الْحِكْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُیوبَ الدُّنْیا دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْیا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَامِ [الکافی:‌ 2/ 128] ابواب کرامت جاودان بر رخسار شایستگان زیور عرفان گشاده، و گاه تحذیر حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ كُلِّ خَطِیئَة [الکافی:‌ 2/130] که در اطراف و اکناف ممالک و اکناف ممالک مروی و مسموع دویده پرهیزگاران را از ابتلاء به این بلیّه رهایی بخشیده، و گاه تنفیر من كانت الدنیا همه طال یوم القیامة شقاؤه و غمه [غرر الحکم: 140] که درین مقام همانا به مسامع اماثل انام رسیده، از تتبع سایر دلائل و توسل بسائر وسایل بی نیاز دیده.

و بالجمله همین است معیار استوار درست عیار در شناختن علمای دین‌دار از دانش نمایان نابکار که پرتو اشراق انوار اخبار ائمه اطهار پدیدار گردید. اکنون دست استمساک به فتراک اتباع کردار و ایتمار گفتار آنان محکم باید داشت در تحصیل زیور بصیرت و دید، و پای تکاپو از اراده‌ی حضور محافل افاده ذات الغرور اینان باید کشید، در حراست فطرت خداداده از شراست حرکات عنید و ملکات پلید، و در مراقبت معاشرت آنان و مجانبت مکاشرت اینان به تصحیح نیّت باید تنید که استواری  نیّت قربت پیرایه عیش رغیدست و سرمایه سعادت جاوید. قال امیر المؤمنین علیه السلام فی بعض خطبه: تَخْلِیصُ النِّیةِ مِنَ الْفَسَادِ أَشَدُّ عَلَى الْعَامِلِینَ [52] مِنْ طُولِ الْجِهَادِ [الکافی:‌ 8/22]. و فیه: عِنْدَ تَصْحِیحِ الضَّمَائِرِ تُبْدُو الْكَبَائِر [الکافی: 8/22].

 

انجام گفتار: در انذار ابرار از پندار ناهنجار

 زنهار زنهار که گفتار و کردار زشت نمای اقاصی و ادانی را از برادران ایمانی تا توانی بر محلی از محامل زیبا که مشروع و معقول دانی محمول دار، و به مجرّد پنداری ناهنجار که در تکاپوی فلوات هفوات شیطانی به زور عوانی بخیال رسانی. حقوق لازم القضای مسلمانی را در معرض ابطال و اهمال مگذار، سیما در معامله علمای غوائل وخامت جرائم قبح کردار، و مجتهدان مسائل اقامتِ معالم حسن اعلان و اسرار که اساس تبصارشان برترست از پندار کوته نظران سریع الاغترار.

در خبرست که: ضَعْ أَمْرَ أَخِیكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى یأْتِیكَ مَا یغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیرِ مَحْمِلًا [الکافی: 2/362]، اقوال و اعمال ناستوده ظاهر را هم از جوانب اجانب و هم از معاسر عشائر بر محامل ستوده شعائر محمول باید داشت، و گمانی ناستوده را که اول بار نموده شود، بدون استفسار و استغوار بر یک کنار باید گذاشت، چه مدار حسن و قبح حرکات و سکنات مردمان بر اختلاف دواعی و نیات ایشان است در کراهت و اباحت و رجحان، و جوالب کرامت و سوالب هوان از نیات ذوات الافنان در حرکات نمایان پنهان است، مانند معانی در الفاظ بیان و ارواح در ابدان حیوان، نیت استوار بهرج ناچیز را هم معیار زر آبریز تواند نمود، و توسّد راحت انگیز را بر تهجّد سحر خیز تواند افزود، و نیّت فتنه بار آثار عبادت سعادت تبار را از رخسار اعتبار آسیمه سران موارد و مصادر اغترار تواند زدود.

پس هرچه از دیانت کیشانِ ارجمند شنوی و بینی که نکوهیده و ناپسند به نظر آید، کمندی چند خجسته پیوند بر گردن اندیشه بند که سپندوار حرکات ناهنجار نکند، و در بوادی اعتراض بیهوده قدم امتعاض نفرساید.

مثلا غیبت هم کیشان و فاش نمودن معائب و مثالب ایشان با آنکه عمده‌ی گناهان زبان و به مثابه خوردن گوشت مردگان است، بیناتِ [53]پسندیده فرخنده اثر مانند تغییر منکر به هنگام ظهور امور مستنکر، از بدعت اندیشان ضلالت گستر، نسبت به مداهنه و کتمان در پله رجحان و نشانِ قوت بنیانِ ایمان است. و هرگاه ارتکاب اغتیاب در سلوک مسالک صواب به ارتقاب نیل حسن ثواب تواند که خود را از ساحت فضاحت مبدأ و وقاحت مآب به سرحد ایجاب رساند، یا مابین صحرای وسیع الفضای اباحت و حظیره‌ی خطیره‌‌ی ایجاب در بعضی از ممالکِ استحباب پا در رکاب ماند، حاشا که واقفان سرائر ملامت را از توسّد وساده کرامت و اقامتِ خطائر استقامت کیباند، بنابرین به محض استماع سخنی غیبت آلود نسبت به گوینده و شنونده آن بدگمان نشاید بود، و تجویز باید نمود که باعث بر آن امری باشد ستوده و محمود از ارادات و قصود خجسته ورود.

 

[تعریف محبت دنیا و زهد]

و همچنین نشاید که خداوندان کیاست و ذکا به تهمت محبّت دنیا در معرض اعتراض و تثریب آرند و حریص پندارند کسانی را که با وجود زهد، و نمود اعراض، قدری لائق از اعیان و اعراض نصیب دارند، و در عدم رغبت چنانند که بود و نبود ثروت را یکسان شمارند.

چه مراد از محبت دنیا، خواهشمندی چیزی چندست زیاد از کفایت حمایت کالبد جسمانی که به سهولت و آسانی بدون آن زندگانی توان نمود، و فقدان آن هیچگونه خلل و زیان نرساند به انتظام مراسم پرستش معبود. و بعبارة اخری، اهتمام داشتن به تمتّع از حصولِ فضول در عروج معارج ارادات بیهوده و صعود مصاعد قصود نامحمود.

 و مراد از زهد به اندازه بلاغ و کفایت از متاع دنیا اقتصار نمودن است، و به همان خرسندی داشتن، و از آلایش اراده زیاده بر بستر آسایش و نهالی فارغ بالی غنودن و فقدان و وجدان فضول را یکسان انگاشتن، نه از وجدان موجود خشنود گردیدن و آرمیدن، و نه از فقدان مفقود اندوهگین شدن و بر خود طپیدن، در مقام فراوانی از کمال شادمانی رایت عوانی افراشتن، و به هنگام تنگی، چین نگرانی بر پیشانی امانی گذاشتن، و این خصلتی است از [54]از فضایل خصال آسوده دلان مستقیم احوال، که هم با شدّت مسکنت و تنگی معیشت جمع تواند شد، و هم با کثرت ثروت و فراوانی مال، آیت وافی هدایت لِكَیلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ [حدید:23] اشارت به قطع علاقه از محبت دنیاست، چنان که از روایت صافی درایت مَنْ لَمْ یأْسَ عَلَى الْمَاضِی وَ لَمْ یفْرَحْ بِالْآتِی فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیهِ [روضة الواعظین: 2/434] در مناظر بصائر آزادگان سلاسل ما یاتی و غوائل ما مضی هویداست.

و همین است حقیقت زهد که به مقتضای حرام على كل قلب متوله بالدنیا أن یسكنه التقوى [غرر الحکم، 142] انجع وسائل، قلع رذائل پراکنده و جمع فضائل شتی است، و همین است که در انظار اعتبار باریافتگان مناهل معرفت حقایق اشیاء، سرآمد ذرائع انبات سنابل حکمت در مزارع دل‌هاست، نه این که مال را در معرض ضیاع و تباهی گذاری و حلال را بر خود حرام شماری. پس بهره‌وران درایت روایت لَیسَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا بِإِضَاعَةِ الْمَالِ وَ لَا تَحْرِیمِ الْحَلَالِ[ بَلِ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا أَنْ لَا تَكُونَ بِمَا فِی یدِكَ أَوْثَقَ مِنْكَ بِمَا عِنْدَ الله عَزَّ وَ جَلَّ] [الکافی: 5/70] را به تنکب از طریق استواری متهم داری، و آگاه دلان خجسته بضاعت را از نصاعت حسن تباعت ائمه مفترض الاطاعت فریفته‌ی اضاعت حق قناعت پنداری، ناگاه که دنیا به نیروی شجاعت نه از روی بشاعت، در سود تجارت یا ریع زراعت این جماعت افزاید، و با وفور نفور و زهادت در آسایش ارباب سعادت و خلاف عادت دست ارادت به ارخای عنان اسدال و ارسالِ اذیالِ اقبال گشاید، زنهار آلوده‌ی غبار اغترار دلبستگی تمتّعات ناپایدار مپندار مراائی ضمائر آزادمردان روشن روان را که سرّاء و ضرّاء و شدت و رخاء، همواره طریق زهادت پیمایند، هرچند بعد از اخراج حقوق لازم الأدای نقود و اجناس، بنابر مصلحتی پنهان از نظر عامه ناس بر قدر ضروری از اقسام طعام یا اجناس لباس افزایند، و در سایه‌ی بال منال قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ الله الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ [اعراف:32] آسایند، و در امتثال فرمان وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ [ضحی:11] به افشای الوان نعمت ها که از ممر حلال بدون تعب طلب و ننگِ [55] سؤال فراهم آمده ایزد بی همال را درمجامع اکفاء و مناظر امثال به زبان کشف حال ستایند. عن الصادق علیه السلام، قال: َ إِذَا أَنْعَمَ الله عَلَى عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ فَلَمْ تَظْهَرْ عَلَیهِ سُمِّی بَغِیضَ الله مُكَذِّباً بِنِعْمَةِ الله [الکافی: 1/438] فریقی از متردّیان وهده بلادت که دست ارادت از تناول سعادت بسته و انبان افادت در بیان زهادت گشاده‌اند؛ از وسعت مملکت و شدّت سلطنت داود و از رغبتِ سلیمان به ملکی که سزاوار هیچ آفریده بعد ازو نتواند بود غافل و داهل افتاده اند. قالَ اجْعَلْنی‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ [یوسف:55] یوسف را از مصر جامع شئون فنون عزّت و شهامت سالک مسالک تهمت و ملامت نتوانند ساخت، و تملّک ذوالقرنین ممالک خافقین را از حصون کرامت و زَین در براری و صحاری تأویلات ذات الشین نتوانند انداخت.

به هنگام تتبع سیر به نظر رسیده که حضرت ابرهیم ـ علی نبیّنا و آله و علیه السلام ـ چهل هزار گوسفند شیرده می‌داشته، و چهارهزار شبان و چهارهزار سگ بر پاسداری آن می‌گماشته، و بر گردن هر یک طوقی گران از زر آبریز مقرر می‌فرموده، که به حسب نمود زیور از سگان کسان دیگر متفرد و ممتاز می‌بوده، و شک نیست درین که حُله خلّتِ خلیل پروردگار و دامان نبوت سائر وحی نژادان رسالت گزار از رهگذار سلطنت مستعار با جمعیت ناپایدار گرد علاقه و غبارِ اغترار آلایش نتواند یافت، و پرتو التفات هیچ یک از انبیاء و اوصیاء و سائر محرمان بارگاه اجتبا و اصطفا بر انتظام مال و جاه دنیا و التیامِ این عجوز شوها نتواند تافت.

و لهذا، اوصیای سرور پیغمبران و اورنگ طرازانِ مسندِ خلافت یزدان که مقامات محموده به شرف ملازمت آستان ملائک پاسبانشان رتبه امتیاز یافته، و کرامات مشهوده به خدمت گزاری بارگاه قدسیان پناهشان به برتر پایه اعجاز شتافته، بر وجهی که روح القدس با منصب پیغامگزاری انبیاء از جناب اقدس کبریاء نوباوه‌ی [56] اصول حقائق از محصول حدائق ایشان چشیده، و کلیم خداوند جلیل به پاداش ثبات قدم در وادی مقدس وفای پیمان ولای ایشان حلّه اصطفاء پوشیده، با وجود ارتقای درجه‌ی قصوی از زهد و قناعت و غیر آن از مواهب ربّانی، و با نمود اعتلای پایه‌ی اعلی از ملکات ملکی و انسانی چنان که به هنگام تشیید اصول عقائد ایمانی نمایان گردیده و دانی، متوجّه اکتساب مال از ممرّ حلال بر سبیل اجمال می‌بوده‌اند، و رغبت به اتّخاذ عقار و ابتیاع ضیاع می‌نموده‌اند، و خدمتگزاران خود را امر به ادّخار می‌فرموده، قُوتِ سالیانه در خانه می‌انباشته‌اند، و مادام که به قدر کفایت وابستگان از محصول زراعت و انتفاع تجارت فراهم نمی‌آمده، رغبت به ابتیاع مزارع و عقار نمی‌داشته‌اند.

بنابرین نشاید که صاف نوشان رحیق تحقیق، گوش بر آواز نعیق دوردستان مناهل توفیق اندازند، و وسعت دوائر مکنت و کثرت ذخائر ثروت را علت تهمت نهمت و علامت شدت رغبت سازند.

فلیستمسکوا بعروة التقوی، فإنها من أوثق العری، إن فی ذلک لآیات لاولی النهی، و السلام علی من اتبع الهدی.

اقلّ عبیده محمّد المدعوّ علم الهدی ابن محسن بن مرتضی، ختم الله له فی نشأتیه بالحسنی و قربه الیه زلفی، حامدا لله علی نعمه التی لاتحصی، مصلّیا علی عباده الذین اصطفی، بقریة قمصر من مدینة قاسان، صینتا عن طوارق الحدثان، لستّ خلون من ذی الحجة الحرام، حجة مأئة و ألف من الحجج الهجریة الباهرة، نفع الله بها المعتنین باقتباس انوار العبرة القاهرة من آثار العترة الطاهرة، المرتقی بهم إلی الدرجات الفاخرة، فأتاهم الله ثواب الدنیا و حسن ثواب الاخرة، و الله یحب المحسنین.

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

شیخ محمد خالصی و افکار انقلابی او در سال 1301 ش

رسول جعفریان

زمانی که علمای عراق از جمله محمد مهدی خالصی ـ پدر شیخ محمد ـ به ایران تبعید شدند، مرحوم خالصی با پدر

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل

منابع مشابه بیشتر ...

ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

رسول جعفریان

در زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل