۴۶۹۰
۰
۱۳۹۴/۱۰/۰۶

اصلاح و حوزه نجف در نیمه اول قرن چهاردهم هجری

پدیدآور: سید مرتضی ابطحی

خلاصه

از نیمه اول قرن بیستم و خصوصا با پایان گرفتن جریانات ثورة العشرین و تثبیت سیاسی دولت عراق، اصلاحات درونی در حوزه که بحث‌های آن از اوایل این قرن آغاز شده بود بیش از پیش نمایان شد. این اصلاحات در دو سطح عمده، شامل اصلاح نظام آموزشی و اصلاح نوع نگرش رادیکال نسبت به باورهای شیعی می‌شد.

مقدمه

از نیمه اول قرن بیستم و خصوصا با پایان گرفتن جریانات ثورة العشرین و تثبیت سیاسی دولت عراق، اصلاحات درونی در حوزه که بحث‌های آن از اوایل این قرن آغاز شده بود بیش از پیش نمایان شد. این اصلاحات در دو سطح عمده، شامل اصلاح نظام آموزشی و اصلاح نوع نگرش رادیکال نسبت به باورهای شیعی می‌شد. این دو جریان خصوصا تحت تأثیر ارتباطات گسترده نجف با دنیای بیرون که از اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیست اوج گرفت، به وجود آمدند. علی رغم ادامه حیات این جریان‌ها، هیچکدام نتوانستند جریان قدرتمندی در حوزه نجف تلقی شوند، اما شکل‌گیری، نوع عملکرد و تبعات این جریانات خالی از اهمیت نیست. از همین رو  به بررسی این دو جریان خواهیم پرداخت:

الف) اصلاح نظام آموزشی سنّتی

از اوایل قرن سیزدهم هجری (اواخر قرن هجدهم میلادی) با ورود سید محمد مهدی بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء در کنار شیخ حسین نجف، دور جدیدی از حیات علمی حوزه نجف آغاز شد.[1] این حرکت با تلاش علمایی همچون شیخ علی و شیخ حسن کاشف الغطاء، شیخ انصاری و میرزای شیرازی ادامه پیدا کرد. اطلاعات دقیقی از وضعیت مدارس علمیه در این دوره در دست ما نیست اما می‌توان گفت در نیمه اول قرن بیستم، به موازات رشد تعداد طلاب در این حوزه، تعداد مدارس علمیه رو به تزاید گذاشت.

با توجه به کم بودن محل اسکان برای طلاب و کمبود استطاعت مالی بیشتر طلاب، پاره‌ای از این مدارس تنها به اسکان اختصاص داشت و معمولا چند طلبه در یک اتاق (حجره) زندگی می‌کردند. بیشتر طلاب متأهل در خانه‌های شخصی یا اجاره‌ای‌شان زندگی می‌کردند مگر آنکه وضعیت خانه به گونه‌ای نبود که برای مطالعه مناسب باشد و طلبه مجبور به استفاده از حجره‌های مدارس می‌شد.[2] در هر حال با تمام کمبود امکانات، نویسندگانی که فضای این سال‌های نجف را از نزدیک درک کرده‌اند بر این مسأله متفق‌القولند که در سال‌های نیمه اول قرن بیستم، شهر نجف به صورت یک دانشگاه در آمده بود که مسائل مختلف فکری در آن به اشکال مختلف جریان داشت. شیخ باقر آل‌محبوبه نویسنده کتاب «ماضی النجف و حاضرها» در این‌باره می‌گوید:

«علم در نجف به صورت غریزی وجود دارد و کودک (در نجف) در کنار شیر با علم تغذیه می‌شود. در نتیجه کودک نجفی را می‌بینی که ناخواسته از کودکی تا مرگ با علم بوده است.»[3]

یکی از دلایل این مسأله آن بود که درس و بحث طلاب به مدارس اختصاص نداشت و علاوه بر مدارس، اتاق‌ها و ایوان‌های صحن شریف حرم علوی که از دوره آل بویه برای تدریس نیز استفاده می‌شد[4] و در دوره مورد بحث بالغ بر 44 اتاق را در بر داشت و مقبره علما و مساجد و حسینیه‌های این شهر نیز از دیرباز علاوه بر کارکردهای معمول دینی و اجتماعی، به عنوان کلاس درس و محل مباحثه مورد توجه علما و طلاب دینی بوده است.

مراحل تحصیل در نظام سنتی

هدف اصلی در نظام سنتی تحصیل در حوزه، رسیدن به قوه اجتهاد در فقه بوده است. از همین رو چینش دروس به گونه‌ای بوده تا تمهیدات لازم برای دستیابی به این هدف دیده شود. در تمام طول دوره تحصیل در حوزه نجف شاگرد از آزادی کامل در بحث و مناقشه با استاد برخوردار بوده است. همین مسأله به پویایی دو چندان این حوزه کمک به سزایی نموده به گونه‌ای که دکتر فاضل الجمالی از وزرای اسبق عراق که درباره نظام‌های آموزشی در دنیا تحقیق و سیستم‌های آموزشی غربی را از نزدیک تجربه کرده است در این باره می‌گوید:

«من بیشتر نظام‌های آموزشی در غرب را مورد مطالعه قرار دادم و دانشگاه‌های آلمان، بریطانیا، فرانسه و دانشگاه آکفسورد و کمبریج را از نزدیک دیده‌ام و خودم نیز در دانشگاه‌های آمریکا تدریس نموده‌ام، ولی هیچ‌کدام از این دانشگاه‌ها، حتی دانشگاه‌های آلمان نمی‌تواند از حیث آزادی و عمق در تعلیم به پای حوزه نجف برسد؛ چرا که نظام آموزشی در مقابل نفوذ دولت سر خم نمی‌کند و از قبل دولت پول دریافت نمی‌نماید. و علی رغم آنکه 24 مدرسه علمیه وجود دارد اما هیأت خارجی یا سلطه‌ای که بر آن سیطره داشته باشد وجود ندارد که آن را اداره نمایند. همان‌طور که «رؤسا» یا «معتمدین» یا استادان (به معنی مصطلح آن) وجود ندارد و هر کس با هر سطح فرهنگی که باشد تا زمانی که جایی برای اقامت داشته باشد و علاقه به تحصیل در او وجود داشته باشد، می‌تواند در این مدرسه تحصیل کند. همان‌طور که قانونی که این دانشگاه‌(های دینی) را اداره می‌کند تنها تبلیغ دینی و انضباط درونی است».[5]

علاوه بر آزادی در مناقشه در نظرات استاد، شاگرد در انتخاب خود استاد، انتخاب درس، انتخاب کتاب و حتی در انتخاب محل تدریس استاد نیز آزاد بوده است و عملا مدارس علمیه چیزی جز منزل طلاب نیستند.[6] نبود امتحانات نیز به طلبه این امکان را می‌داده که وی بتواند بسته به نیاز خود در یک درس بیشتر کار کند و یا سریع‌تر از هم‌دوره‌ای های خود مراحل مقدماتی را به پایان برساند. نظام تحصیل در مدارس نجف تفاوت چندانی با دیگر حوزه‌های علمیه نداشت و هر طلبه برای رسیدن به هدف مذکور لازم بود تا سه مرحله را پشت سر بگذارد:

مرحله مقدمات: در این مرحله از تحصیل طلبه علوم دینی با دروس مقدماتی همچون نحو، صرف علوم بلاغت و منطق آشنا می‌شود. از جمله کتبی که در این مرحله مورد توجه بوده است، می‌توان به جامع المقدمات، شرح قطر الندی، شرح الفیه ابن مالک، مغنی اللبیب و شمسیه در علم صرف و نحو اشاره نمود. در این مرحله آشنایی مقدماتی با علم فقه نیز با کتبی همچون شرایع و شرح شرایع محقق حلی آغاز می‌شود. بسته به توان و میل طلبه دروس دیگری همچون علم کلام، ریاضی و برخی دیگر از علوم عربی مانند عروض، قافیه، بدیع و متون ادبی نیز در این مرحله مورد توجه قرار می‌گیرد.

مرحله سطوح: در این مرحله همان گونه که از نام آن مشخص است، متن برخی کتب فقهی و اصولی مورد توجه استاد و شاگرد قرار می‌گیرد. البته در این مرحله نیز شاگرد در انتخاب متن آزاد بوده است، ولی از مهم‌ترین کتبی که علم اصول فقه در این مرحله مورد توجه بوده می‌توان به معالم الاصول، قوانین الاصول، رسائل شیخ انصاری و کفایه اشاره نمود. در علم فقه نیز کتاب‌های شرح لمعه دمشقیه که یک کتاب ابتدایی در فقه محسوب می‌شود و پس از آن ریاض المسائل و مسالک و سپس مکاسب شیخ انصاری مورد توجه قرار می‌گیرد. ضمن آنکه در این مرحله نیز علم کلام، فلسفه و حکمت، تفسیر و حدیث و اصول حدیث و علم رجال نیز بسته به توان طلبه آموزش داده می‌شود. شایان ذکر است که طی این دو مرحله حدود ده سال از عمر طلبه را می‌گرفته است.

مرحله درس خارج: در این مرحله طلبه می‌تواند در درس بزرگان حوزه شرکت کند. در این مرحله استاد بحث را به صورت سخنرانی‌های روزانه ارائه می‌دهد و ابتدا مسأله را به صورت کافی شرح می‌دهد و بعد به بررسی اقوال و ادله مختلف در این باب می‌پردازد. سپس استاد نظر خود را با دلیل شرح می‌دهد. این دوره از آن رو درس خارج نامیده شده که تدریس در این مرحله مبتنی بر یک نظر خاص، یا عبارت کتاب مشخصی نبوده است. نقل شده است که در پای درس خارج آخوند خراسانی بیش حدود 300 طلبه مجتهد می‌نشسته‌‌اند.[7] شایان ذکر است دروس استادان در این مرحله توسط شاگرد «تقریر» می‌شود. تقریر در واقع نوعی گزارش علمی از بحث استاد است که بسته به دقت آن می‌تواند خود به عنوان یک اثر علمی در بیاید. اولین این نوع تألیفات در حوزه نجف را سید جواد عاملی(ت: 1226ق/1811م) از بحث استادش سید مهدی بحرالعلوم در علم حدیث داشت که پس از وی به صورت یک رویه ثابت درآمد و در دوره شیخ انصاری بسیاری از شاگردان وی اقدام به ثبت تقریرات خود از درس شیخ نمودند.[8]

 

محل‌های تحصیل در نظام سنتی

همان طور که اشاره شد تحصیل در نظام سنتی محدود به مکان خاصی نبوده است و این شکل از درس و بحث می‌تواند در هر جای نجف دیده شود. اما در عین حال صحن حرم علوی، مساجد و مدارس علمیه نجف از جمله مهم‌ترین محل‌هایی هستند که در آنها حلقه‌های درسی شکل می‌گیرد.

مساجد

 برگزاری دروس دینی در مساجد نمادی از عبادت دانستن آموزش علم دین تلقی می‌شود. بعلاوه به لحاظ مادی نیز هزینه‌ای برای برگزار کنندگان دروس در پی نداشته است. از مهم‌ترین مساجدی که طلاب برای برگزاری دروس از آن استفاده می‌کردند می‌توان به این مساجد اشاره نمود:

مسجد عمران: این مسجد از پر آوازه‌ترین مساجد نجف بوده است. این مسجد که منتسب به عمران ابن شاهین است از اواسط قرن چهارم هجری در مدخل ورودی صحن امام علی(ع) (از سمت باب طوسی) قرار گرفته و از دیرباز محل درس و بحث طلاب بوده است.

مسجد خضراء: این مسجد در شمال شرقی صحن علوی قرار داشته و تاریخی کهن دارد.  این مسجد دری به داخل حرم علوی دارد.

مسجد طوسی: این مسجد در اصل خانه شیخ طوسی(متوفی 460هـ.ق/1067م) و محل دفن وی بوده که بنابر وصیت خودش تبدیل به مسجد شد. در حال حاضر این مسجد در قسمت شمالی حرم علوی قرار دارد. شایان ذکر است که مقبره سید محمدمهدی بحرالعلوم نیز در این مسجد قرار گرفته است.

مسجد هندی: این مسجد که در اوایل قرن 13 هجری در عصر مرجع بزرگ شیعیان، شیخ حسین نجف تأسیس شد از همان زمان به عنوان محل درس و بحث طلاب استفاده می‌شد.

مسجد شیخ مرتضی انصاری: این مسجد که به دستور شیخ مرتضی انصاری(متوفی 1281هـ.ق/1864م) پایه گذاری شد پس از بازسازی، محل درس سید کاظم یزدی شد و پس از ایشان نیز به عنوان مدرس استفاده می‌شد.[9] 

اگر چه مساجدی که درس و بحث دینی در آنها جریان داشته است به همین تعداد محدود نمی‌شوند و مساجدی چون مسجد الرّأس، مسجد سبزواری، مسجد الصاغة، مسجد آل‌جواهری و... نیز محل تدریس بوده‌اند اما می‌توان گفت که دو عامل قرابت به حرم حضرت امیر(ع) و مساحت مسجد نقش عمده‌ای در محوریت یافتن یک مسجد به عنوان محل تدریس داشته‌اند.

مدارس سنتی حوزوی

این مدارس بیشتر برای اسکان طلاب در نظر گرفته می‌شدند و هر مدرسه چندین حجره داشت که هر حجره در اختیار چند طلبه بود. به طور کلی مدارس علمیه در نیمه اول قرن بیستم میلادی را می‌توان به این ترتیب برشمرد:

مدرسه مقداد سیوری (سلیمیّه):[10] اصل این مدرسه یادگار شاگرد مشهور شهید اول، علامه فاضل مقداد سیوری و متعلق به قرن نهم هجری است. اما با توجه به تخریب شدن آن در طول زمان، در سال 1205 ق/1791م توسط سلیم خان شیرازی خریداری و بازسازی شد[11]. همچنین در سال 1340 ق/1922م  نیز تعمیر گشت.[12] این مدرسه 10 حجره داشته است.

مدرسه صدر: این مدرسه که قدیمی‌ترین و بزرگ‌ترین مدرسه نجف به شمار می‌رود در سال 1226ق/1190م توسط صدر اعظم فتح‌علی شاه قاجار، حاج محمد حسین خان علاف تأسیس شد.[13] این مدرسه واقع در «سوق کبیر» در مساحت 900 متر مربع پایه گذاری شده و بیش از 30 حجره دارد.[14] بعلاوه واقف موقوفاتی را نیز برای امرار معاش طلاب در نظر گرفته بوده است و در روزهای معینی سفره اطعام در این مدرسه گسترده می‌شده است.[15]

مدرسه معتمد(مدرسه امام کاشف الغطاء): زمین این مدرسه توسط یکی از امرای ایرانی، یعنی امان‌الله خان به شیخ جعفر کشف الغطاء داده شده بود که کاشف الغطا بیش از 800 متر مربع آن را برای تأسیس مدرسه جدا کرد اما خودش نتوانست آن را بسازد و بنای این مدرسه توسط فرزند شیخ یعنی شیخ حسن کاشف الغطا در سال 1262 هـ.ق/1846م.[16]صورت گرفت. در اوایل قرن 14 هجری بخشی از این مدرسه به دلیل بی‌توجهی تخریب و درب مدرسه بسته شد. اما شیخ محمد حسین کاشف الغطاء این مدرسه را تعمیر نمود و از آن پس بود که مدرسه معتمد به نام مدرسه امام کاشف الغطاء معروف شد. در عین حال کاشف الغطاء از یک سو کتابخانه مهم خود را نیز در یکی از اتاق‌های بزرگ همین مدرسه دایر کرد و از سوی دیگر دفتر کار خود را در این مدرسه قرار داد. وی جلسات مهم و تأثیر گذار سیاسی، اجتماعی و مذهبی خود را در این دفتر برگزار می‌نمود. آنگونه که محمد خلیلی می‌گوید اهمیت این مدرسه به حدی بوده که محمد حسین کاشف الغطا ذیل بیانیه‌ها و فتاوی خود ذکر می‌کرد که این بیانیه از «مدرسه ما» در فلان تاریخ صادر شد.[17] شایان ذکر است که این مدرسه 20 اتاق داشته و در محله العماره در کنار مسجد شیخ موسی قرار گرفته است. در قسمت شرقی آن نیز مقبره شیخ جعفر کاشف الغطاء و فرزندانش قرار گرفته دارد.

مدرسه شیخ مهدی(آل کاشف الغطاء) یا مدرسه مهدیه:[18] این مدرسه توسط شیخ مهدی کاشف الغطاء فرزند شیخ جعفر کشف الغطاء با اموالی که از شهر «قره باغ» برای وی فرستاده شده بود و در زمینی نزدیک به 700 متر مربع بنا نهاده شد. این مدرسه با 22 اتاق در سال 1284 هـ.ق/1867م ساخته شده بود در سال 1365هـ.ق/1946م نیز با کمک سید ابوالحسن اصفهانی تخریب و نوسازی شد.

مدرسه قوام(فتحیّه): این مدرسه در سال 1300 هـ.ق/1883م  توسط حاج فتح‌علی خان قوام شیرازی، حاکم فارس[19] در 700 متر مربع بنا شد. مدرسه قوام در محله مشراق کنار مدرسه مهدیه و مقابل مقبره شیخ طوسی و سید بحرالعلوم قرار گرفته است.[20] آنگونه که از صورت وقف‌نامه این مدرسه بر می‌آید، فتح‌علی خان پنج سال پس از بنای مدرسه بخشی از عایدات چند ملک خود در شیراز را برای برپا کردن عزاداری بر اباعبدالله الحسین(ع) و امور مدرسه‌اش در نجف وقف نمود.[21] متولی این مدرسه شیخ احمد شیرازی(متوفای 1332ق / 1914م) بود.[22]

مدرسه ایروانی: این مدرسه که در سال 1307 هـ.ق/1889م افتتاح شد، از مدارس مختص به طلاب ترک بوده است. مدرسه ایروانی در محله العماره و کنار خانه سید ابوالحسن اصفهانی قرار داشته در 300 مترمربع بنا شده و در دو طبقه شامل 18 اتاق بوده است.[23] مقبره ملا محمد باقر فاضل ایراوانی و واقف آن حاج مهدی ایروانی در همین مدرسه قرار دارد.[24] 

مدرسه قزوینی: این مدرسه که در محله العماره و نزدیک مسجد هندی قرار گرفته در مساحت بیش از 300 متر مربع[25] به همت حاج محد آقا امین قزوینی در سال 1324هـ.ق/1906م. شامل دو طبقه و 33 اتاق ساخته شده است.[26] 

مدرسه بادکوبهای: مدرسه بادکوبه‌ای که 28 اتاق داشت[27] به همّت حاج علی‌نقی بادکوبه‌ای در حدود سال 1325هـ.ق(1907م.)[28] در محله مشراق برای طلاب قفقازی[29] بنا شد. سید حسین حکیم بادکوبه‌ای و شیخ صدرالدین حکیم و مفتی بادکوبه‌ای از استادان حوزه بودند که در این مدرسه حجره داشتند.

مدرسه هندی: مدرسه هندی از مدارس خاص اهل هندوستان است که با اموال ناصر علی خان از اهالی پنجاب هند[30] در 600 مترمربع در محله المشراق بنا شده است. این مدرسه که 22 اتاق دارد از سمت جنوب متصل به مدرسه قوام است.[31] سید مهدی قاضی، فرزند عارف مشهور سید علی قاضی و خطاط معروف نجف و شیخ علی قسّام از شاگردان سرشناس سید علی قاضی در این مدرسه حجره داشتند.[32] 

مدرسه شربیانی: این مدرسه که به همت فاضل شربیانی در حدود سال 1320ق(1902م.) تأسیس شد[33] کمتر از 20 اتاق داشته و در انتهای کوچه مدرسه یزدی قرار گرفته بود.[34] پس از ارتحال آیت‌الله شربیانی این مدرسه تعطیل و مخروبه شد.[35]

مدرسه کوچک حاج میرزا حسین خلیلی: این مدرسه که به دستور حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی توسط میرزا محمد علی خان گرگانی بنا شده است، مدرسه‌ای کوچک در محله العماره است که دو طبقه و 18 اتاق دارد. تولیت این مدرسه متعاقبا به دست اولاد میرزا حسین خلیلی است. در اتاقی کوچک در ورودی مدرسه، مقبره میرزا محمد علی‌خان گرگانی واقف این مدرسه قرار دارد که در سال 1322هـ.ق/1904م بنای آن را آغاز نمود.[36]

مدرسه بزرگ حاج میرزا حسین خلیلی:‌ مدرسه‌ای وسیع با مساحت 600 متر مربع در محله العماره، در کنار مرقد شیخ خضر شلال است. این مدرسه که میرزا حسین خلیلی آن را با اموال معتمد السلطنه(امیرپنج) ساخت در سال 1316هـ.ق/1898م وقف گردید. مدرسه بزرگ خلیلی کتابخانه‌ای شامل بیش از 1000 جلد کتاب نفیس شامل نسخ خطی دارد و در تاریخ شاگردان خود بزرگانی همچون شیخ محسن شراره، عباس خلیلی، احمد صافی نجفی و محمدعلی حومانی و شیخ مرتضی گیلانی[37] را ثبت نموده است. نکته دیگر آنکه این مدرسه یکی از مراکز برگزاری جلسات سیاسی مشروطه خواهان ایرانی علیه استبداد قاجار بود و پس از خلع محمدعلی شاه قاجار و نصب احمد میرزا  گردهم‌آیی بزرگی از اهالی ایران و عثمانی در دوم رجب 1327هـ.ق/1909م  در همین مدرسه برگزار شد.[38]  شایان ذکر است که مقبره میرزا حسین خلیلی در سمت جنوبی کنار این مدرسه واقع شده است.

مدرسه بزرگ آخوند: مدرسه بزرگ آخوند از مدارس بزرگ و شناخته شده نجف است که در 730 متر مربع در سال 1321هـ.ق/1903م تأسیس شد. هزینه این مدرسه توسط وزیر کبیر سلطان عبدالاحد بخاری بود. این مدرسه که در محله حویش قرار گرفته است 48 اتاق و کتابخانه‌ای با بیش از 2000 کتاب دارد. از مشهورترین طلبه‌های این مدرسه می‌توان به سید ابوالقاسم خوانساری، استاد ریاضیات و سید کاظم، که پیش از تحصیل علوم قدیمه دکترای حقوق خود را از دانشگاه سوربن دریافت کرده بود اشاره نمود.[39]

مدرسه وسطای آخوند: این مدرسه که در مساحت 420 متر مربع و در محله براق (در کنار شارع الصادق فعلی) قرار گرفته است در دو طبقه بنا شده که 36 اتاق دارد. بعلاوه مدرسه وسطای آخوند دارای کتابخانه‌ای بالغ بر 1300 جلد کتاب بوده است. مخارج این مدرسه را که در سال 1326هـ.ق/1908م  ساخته شد استان قلی‌بیک وزیر سلطان عبدالاحد بخاری تأمین نمود.

مدرسه کوچک آخوند: مدرسه کوچک آخوند در 210 متر در سال 1328هـ.ق/1910م بنا شده است. این مدرسه که بیشتر طلاب آن از اهالی افغانستان بوده‌اند با کمک مالی حاج فیض الله بخاری توسط آخوند خراسانی ساخته شد. سید حسین بادکوبی در این مدرسه معقولات تدریس می‌کرده است.[40] 

مدرسه بخاری: مدرسه بخاری در محله حویش و چسبیده به مدرسه بزرگ آخوند تأسیس شده است. این مدرسه که مساحت آن 300 متر مربع است توسط شیخ کاظم بخاری و با کمک مالی محمد یوسف بخاری در سال 1329هـ.ق/1911م تأسیس شد.

مدرسه سید محمد کاظم یزدی: مدرسه یزدی در مساحت 750 متر مربع و با کمک مالی وزیر بخاری، استان قلی خان (بانی مدرسه وسطای آخوند) در سال 1327هـ.ق/1909م  تأسیس شد. فرزند سید کاظم یزدی یعنی سید محمد یزدی مسؤول ساخت این پروژه بود. این کار که دوسال به درازا کشید یکی از آثار به یاد ماندنی از معماری اسلامی در نجف بوده است. علاوه بر معماری زیبای ظاهر مدرسه، سرداب‌های مدرسه یزدی از عمارت‌های دیدنی در زیر زمین بوده و هر ساله گروهی برای بازدید از آن به این مدرسه می‌رفته‌اند. مدرسه یزدی 80 اتاق دارد و در محله حویش بین شارع الرسول و بازار حویش در کوچه‌ای که به مدرسه فاضل شرابیانی منتهی می‌شود، قرار گرفته است. این مدرسه همچنین کتابخانه‌ای دارد که برخی از نسخ خطی را در خود جای داده است.[41]  آنگونه که شیخ مرتضی گیلانی می‌گوید سید محمد جواد طباطبایی در این مدرسه شرح اشارات خواجه نصیر طوسی را تدریس می‌کرده و شیخ شمس‌الدین علی نقی قفقازی بادکوبی و شیخ مرتضی طالقانی نیز معقولات را تدریس می‌نموده‌اند.

مدرسه علامه مجدد شیرازی: این مدرسه کوچک که مساحت آن بیش از 120 متر مربع نیست در سال 1310هـ.ق/1893م  توسط سید میرزا حسن شیرازی، از مراجع ساکن سامرا با پول یکی از اهالی هندوستان ساخته شد. در طبقه همکف این مدرسه مقبره امام شیرازی قرار گرفته و در طبقه بالا 8 اتاق قرار داشته است. شایان ذکر است که این مدرسه در کنار درب شیخ طوسی حرم علوی قرار دارد و از همین رو حوض بزرگی نیز در وسط آن برای وضو گرفتن زائران تعبیه شده بود.

بارقه‌های اصلاح در نظام سنتی حوزوی

از اواخر نیمه اول قرن بیستم، سطح انتقادات از نظام سنتی تحصیل در مدارس دینی به تدریج بالا گرفت. تحصیل در نظام سنتی آزادی بی‌حد و حصری به طلبه می‌داد. طلبه آزاد بود تا درس و استادی که علاقمند است را خودش انتخاب نماید.[42] به علاوه مجانی بودن تمام مراحل تحصیل عامل دیگری برای رشد طلاب مستعد بود. البته به همان میزان که این سیستم می‌توانست باعث رشد باشد، عملا نشان داده بود که می‌تواند باعث تضییع عمر برخی طلاب شود. نکته‌ای که نباید از نظر دور داشت آن است که پس از تشکیل دولت عراق مستقل در سال1340هـ /1921 وزارت معارف تشکیل شد و سید هبةالدین شهرستانی از علمای نجفی وزیر این وزارتخانه شد و تشکیل مدارس جدید و دانشکده‌های تخصصی در عراق تقویت گشت. جوانان فارغ التحصیل از این مدارس و دانشکده‌ها با تخصص‌های گوناگون در زمینه علوم جدید وارد جامعه شدند و به تدریج نیاز به وجود طلابی که بتواند با این طیف از دانشجویان در ارتباط باشند بیشتر حس شد.

اینگونه بود که در این فضا بحث تغییر نظام درسی سنتی در حوزه پررنگ شد و دو گروه متفاوت یکی به دفاع و دیگری به مخالفت با بحث تغییر مشغول شدند. شیخ محمد حسین مظفر، شیخ محمدرضا مظفر، شیخ محمد جواد حجامی، سید علی بحرالعلوم، شیخ عبدالله سبتی، شیخ محمد کاظم شیخ راضی، شیخ علی ثامر و سید سعید سعید حکیم که برخی از آنها بعدها پایه «منتدی النشر» را گذاشتند از حامیان اصلی این اصلاحات بودند و بحث‌های خود را از حدود سال 1343ق/1925م مطرح کردند.  این مباحث تا حدود ده سال ادامه داشت و گهگاه نامه‌هایی سرگشاده بدون امضای مشخص خطاب به علمای نجف همچون شیخ محمد حسین کاشف الغطا و شیخ محمد جواد جزایری نوشته می‌شد.[43] 

برخی از مهمترین مشکلات سیستم سنتی آموزشی از این منظر بدین قرار بود:

الف) کتب درسی متناسب با سیستم آموزشی قدیمی بود. بعلاوه خود متون نیاز به تصحیح و تحشیه داشت.

ب) عدم تمایز بین طبقات طلاب، درجات و مراتب آنها

ج) عدم آمادگی طلاب برای انجام وظایف دینی در جامعه به صورت نظام‌مند

پس از این مباحث و نقد‌ها بود که سرانجام در سال 1353هـ.ق/1935م گروهی از علما درخواست تشکیل «منتدی النشر» را به دولت دادند. این گروه عبارت بودند از شیخ محمد جواد حجامی، شیخ محمدرضا مظفر، سید یوسف حکیم، سید موسی بحرالعلوم، شیر علی ثامر، شیخ عبدالهادی حموزی و سید هادی فیاض.[44] یک سال بعد از این درخواست، «دانشکده اجتهاد» شروع به کار کرد. دو استاد سرشناس نجف یعنی شیخ عبدالحسین حلّی، شیخ عبدالحسین رشتی به صورت مجانی در این مدرسه تدریس می‌کردند اما پس از تعطیلات تابستان به دلیل تهدیدهایی که از جانب طیف سنّتی شدند، حاضر به ادامه همکاری با این گروه نشدند.[45] بعلاوه در بین مدیران این مجموعه نیز اختلافاتی پیش آمد اما محمدرضا مظفر دبیر این مجموعه، تصمیم به پیگیری این حرکت گرفت و علی رغم آنکه پتانسیل مرجعیت را داشت، اما تمام کارهای خود را تعطیل کرد تا به این مسأله بپردازد.[46] نظر به اهمیتی که مظفر برای ادامه حیات این حرکت اصلاحی داشت، در ادامه به صورت مجزا به بحث درباره روش فکری وی پرداخته‌شده است، اما در مجموع درباره منتدی النشر می‌توان گفت این مدرسه اولین مدرسه‌ای بود که فکر نظام منظم درسی را در حوزه تبلور بخشید. طلاب این مدرسه نظام سنتی را با روشی جدید طی می‌کردند. این روش شامل کلاس‌بندی، استاد مشخص، متن مشخص و امتحانات می‌شد. بعلاوه این مدرسه توجه ویژه‌ای به تربیت خطبای دینی متخصص داشت. محمدرضا مظفر شخصیت اصلی در مدیریت منتدی النشر بود. وی در این مرکز توانست علاوه بر تربیت شاگردان قوی و مؤثر در تاریخ عراق، برخی از کتب حوزوی جدید را با نظم جدیدی ارائه نماید. منتدی النشر از حمایت مراجع وقت و علمای سرشناس حوزه نیز برخوردار بود و همین مسأله به پذیرش نظام جدید آن در حوزه کمک زیادی کرد.[47] محمدرضا مظفر در یک سخنرانی هدف اصلی از تأسیس منتدی النشر را آمادگی طلاب برای حضور در (دروس خارج) بزرگان مجتهدین در کنار آمادگی برای تبلیغ دینی معرفی ‌کرد.[48] 

منتدی النشر و شیخ محمدرضا مظفر

همانطور که گفته شد منتدی النشر در حیات خود بیش از همه مدیون تلاش‌های شیخ محمد رضا مظفر بود. وی از علما و ادبا نجف بود که در سال 1322ق/1904م در نجف به دنیا آمد. پدر مظفر یعنی شیخ محمد مظفر نیز از علمای نجف و مادرش نیز دختر شیخ عبدالحسین طریحی از علمای نجف بود. شیخ محمد، پیش از تولد محمدرضا از دنیا رفت و تربیت محمدرضا زیر نظر برادر بزرگتر خانواده مظفر یعنی شیخ عبدالنبی آغاز شد و با ارتحال وی، توسط برادر دیگر، شیخ محمد حسن ادامه یافت. [49]

مظفر در مدرسه سید(کاظم یزدی) تحصیل دروس دینی را آغاز و از دروس استادانی چون شیخ محمد طه حویزی، برادر بزرگترش شیخ محمد حسن مظفر، میرزای نایینی، آقا ضیاء عراقی، عبدالهادی شیرازی و شیخ محمد حسین اصفهانی[50] بهره برد و خود نیز تدریس دروس دینی را در حوزه آغاز نمود. در کنار کار علمی، مظفر اقامه نماز جماعت در مسجد «جامع المسابک» را پس از پدر و برادر بزرگتر به عهده گرفت.[51] 

مظفر علاوه بر تحصیل در علوم معمول حوزوی، در فلسفه و کلام و ریاضیات جدید نیز تحصیل کرد و بخشی از مقدمات علوم تجربی جدید را نیز آموخت. وی قریحه شعر قوی‌ای داشت و با علوم شعری نیز آشنا بود. وی دیوانی بالغ بر 5000 بیت شعر دارد و بخشی از اشعار وی در جوانی در نشریات عربی منتشر می‌شد.[52]

جعفر خلیلی دو سیر متفاوت فکری برای مظفر بیان می‌کند. او می‌گوید مظفر در دوره اول زندگی خود، بیشتر سنّتی بوده، تحت تأثیر آل مظفر و خصوصا شیخ محمد رضا بود که میرزای نایینی فتوای استحباب قمه زنی را داد. اما این سیر سنت‌گرایی خصوصا پس از ارتباط زیاد با شیخ محمد الشریعه (فرزند شیخ الشریعه اصفهانی) اندیشه‌های نوی در ذهن پروراند و علی رغم آنکه می‌رفت تا یکی از مراجع سنتی حوزه نجف شود، وی راه نوگرایی را انتخاب نمود.[53] 

همانطور که گفته شد مظفر از پرچمداران اصلاح نظام آموزشی حوزه محسوب می‌شود. وی تلاش بسیاری برای ادامه حیات «منتدی النشر» کرد و روش نوین آموزشی را در این مجموعه آموزشی تنظیم نمود. این جمعیت در سال 1354ق/1935م تأسیس شد و مظفر ابتدا به سمت دبیر این مجموعه در آمد و در سال 1357ق/1938م به ریاست منتدی انتخاب شد.[54] برپایی مدارس منتدی النشر نیز یکی دیگر از فعالیت‌های مظفر بود و وی توجه خاصی به شاگردان این مدارس می‌کرد.[55] بعلاوه وی کتب درسی را نیز برای آموزش مناسب نمی‌دید. از همین رو علامه مظفر تلاش بسیاری برای تدوین کتب درسی با روش و چینش جدید نمود. از جمله نتایج این کتب می‌توان به سه کتاب «عقائد الامامیة»، «اصول الفقه» و «المنطق» اشاره نمود.

عقائد الامامیة مجموعه مباحثی است که مظفر برای تدریس در منتدی‌النشر تنظیم نمود. خود مظفر در مقدمه چاپ اول این کتاب درباره ساختار آن می‌گوید:

«من بیشتر این مباحث را به صورت خلاصه و خالی از دلیل و برهان، و خالی از نصوص وارد شده از ائمه آوردم تا مبتدی و دانشجو و استاد از آن بهره ببرد.»[56]

کتاب المنطق نیز مباحثی بود که مظفر از سال 1357ق/1938م در منتدی النشر برای طلاب مطرح کرد. این کتاب و کتاب دیگر مظفر یعنی اصول فقه در حال حاضر در حوزه قم از کتب درسی محسوب می‌گردند. اصول فقه مظفر نیز همچون دو کتاب پیشین مباحثی بود که مظفر در منتدی النشر از سال 1360ق/1941م برای طلاب ایراد نمود و بعدا به صورت کتاب درآورد. این کتاب از اولین کتب اصول فقه است که با اسلوب کتب درسی جدید نوشته شده است و از نگاه خود مظفر، حلقه وصلی بین کتاب «معالم الاصول» و «کفایة الاصول» آخوند خراسانی است.[57]

علامه مظفر به جز آثار پیشگفته، کتاب‌های دیگری همچون «السقیفة» در سال 1352ق/1933م، «الاحلام الیقظة» درباره زندگی ملاصدرا شیرازی، و «حاشیة المکاسب» را نیز منتشر نمود. غیر از این، مظفر همچنین به مسأله تبلیغ دینی و وعظ و خطابه نیز بی‌توجه نبود. وی برای تربیت وعاظ به صورت اصولی و دقیق، قصد داشت دانشکده وعظ و خطابه را نیز افتتاح کند. این فکر البته به صورت آزمایشی و برای یک‌سال با ریاست شیخ محمد علی قسّام از خطبای برجسته عراق تشکیل شد، اما حاشیه‌سازی مخالفان اجازه اجرای کامل را به مظفر نداد. خود مظفر در جشن میلاد حضرت علی(ع) در کراچی در سال 1376ق/1957م شرکت کرد. وی همچنین در سال 1379ق/1960م از طرف حوزه نجف به دانشگاه قرویین در شهر فاس، کشور مغرب سخنرانی‌ای درباره نظام درسی حوزه نجف ایراد نمود.[58] 

کتاب «السقیفة» مظفر با عنوان «ماجرای سقیفه یا اولین توطئه در اسلام» توسط مرحوم غلامرضا سعیدی به فارسی برگردان و چاپ دوم آن در سال 1352ش/1973م توسط انتشارات آئین جعفری منتشر شد. مرحوم سعیدی درباره شیخ محمدرضا مظفر در ابتدای کتاب چنین می‌نویسد:

«رساله حاضر که در زمینه مهمترین حادثه تاریخی اسلام نوشته شده، بدون تردید یکی از معجزات بلاغت است و هیچ مقدمه‌ای در خور معرفی آن نیست؛ زیرا شخصیت مؤلف آن بسی بالاتر و والاتر از آن است که  قلم‌های معمولی قادر بر معرفی ایشان باشد...» محمد مجتهد شبستری نیز کتاب «عقائد الامامیة» مظفر را با عنوان «عقائد و تعالیم شیعه» به  فارسی برگردان کرد.

جدای از ترجمه این اثر، ارتباط فکری، ارتباط مستقیم مظفر با ایران به دوران پس از مرجعیت آیت‌الله العظمی بروجردی باز می‌گردد. شیخ محمدرضا مظفر به دعوت آیت‌‌الله العظمی بروجردی به قم آمد تا برای اصلاحات حوزه و روند منظم شدن برنامه ریزی لازم را انجام دهد، اما مدتی پس از این سفر، آیت‌الله از دنیا رفت و این طرح ناتمام ماند.

با این همه به نظر می‌رسد منتدی‌النشر نتوانست تجربه‌ای چندان موفق در نجف از خود به یادگار بگذارد. سید هانی فحص از شاگردان منتدی النشر معتقد است علی رغم تلاش بی‌وقفه مظفر، این پروژه ادامه پیدا نکرد. او اصل مشکل را اینگونه می‌دید:

«مشکل مظفرمانند مشکل صدر این بود که شاگردانش، افرادی بودند که این پروژه آنان را پرورش داد، ولی به جریان تبدیل نشدند. متأسفانه این مفاصل در نجف تبدیل به پدیده ای تولیدگر و زاینده نشدند و بیش از آن که تولید کنند، پیشگامانشان مصرف شدند و پروژه مظفر به رغم وجود اشاره های فکری و روش شناختی در تولیدات برخی شاگردان او، به پایان راه رسید.»[59]

مدرسه امام کاشف الغطا

نباید فراموش کرد که تغییرات در سیستم سنتی آموزشی نجف با مشکلات جدی روبرو بود و نباید از حرکت مظفر انتظار یک انقلاب را داشت. در هر حال این حرکت به شکل سنّتی‌تر در یک مدرسه «امام محمد حسین کاشف الغطا» نیز اجرا شد.[60] روش کاشف الغطا نزدیک به مظفر بود. او بر تصحیح متون و برنامه ریزی درسی تأکید کرد و بر ترتبیت اخلاقی و علمی طلاب دست گذاشت. بعلاوه مجله‌ای نیز برای تبادل افکار طلاب با بیرون راه اندازی نمود و برای ارتباط هر چه بیشتر مدرسه و طلاب آن با جامعة الازهر مصر تدابیر لازم را اندیشید. با این همه، تفاوت عمده‌ای که روش کار کاشف الغطا با مظفر داشت آن بود که کاشف الغطا به لحاظ اجتماعی و دینی بر جایگاه مرجعیت تکیه زده بود اما مظفر نیازمند تأیید سید ابوالحسن اصفهانی بود.[61] 

تقویت مدارس به سبک غربی زیر نظر روحانیون نوگرا

فکر تأسیس مدارس جدید که نوجوانان بتوانند علوم جدید را بیاموزند پیش از تغییرات نظام حوزوی به حوزه نجف وارد شد. به نظر می‌رسد اصل فکر تغییر سیستم آموزشی از طریق نشریات مصری و مکتوبات ترجمه شده به این مرکز علمی شیعی منتقل شده باشد و از دهه اول قرن بیستم مسأله تغییر نظام آموزشی و آموزش علوم جدید به نجف منتقل شد. در پی این فکر بود که با حمایت مراجع تقلید مشـروطه خواه نجف، همچون آخوند خراسانی و میرزا حسین خلیلی، شیخ عبدالله مازندرانی و شیخ الشریعه اصفهانی مدارس جدید تشکیل شد.[62] هیأت ناظر بر این مدارس، گروهی از روحانیون نجفی بودند که به «هیأت علمیه» معروف شده بودند. این هیأت عبارت بود از «میرزا مهدی خراسانی، مهدی لاهیجی، میرزا محمد محلاتی، شیخ مهدی لکاشی، شیخ اسحاق رشتی، سید ابوالقاسم کاشانی و...»[63] نباید فراموش کرد که بدون برنامه ریزی و حمایت علمای مشروطه خواه این حرکت بی‌نتیجه می‌ماند چرا که طیف سنّتی نجف به شدت با چنین تغییراتی مخالف بودند. با حمایت این علما بود که مدارس جدید ایرانی در نجف پا گرفت. این مدارس عبارت بودند از:

مدرسه علویه:  اولین مدرسه جدید ایرانی در نجف با نام «مدرسه علوی» در سال 1326ق/1908م. تحت اشراف گروهی از ایرانیون و خصوصا فرزند آخوند خراسانی تأسیس شد. این مدرسه بر خلاف مدرسه دیگر یعنی «مدرسه رضویه» که در سال‌های اشغال نجف توسط بریتانیا تعطیل شد، توانست به حیات خود ادامه داده و تا دوره پهلوی دوم(تا سال 1399ق/1979م. سال انقلاب اسلامی) نیز مشغول به کار بود[64]. در این مدرسه علاوه بر دروس جدید همچون ریاضی، ورزش، زبان‌های خارجی مثل انگلیسی و فرانسه نیز آموزش داده می‌شد. در کنار این دروس البته دروس دینی هم با عنوان «شرعیات» تدریس می‌شد. [65] علاوه بر فرهنگ ایرانی حاکم بر این مدرسه، مدارس ایرانی در عراق به طور همزمان دو زبان فارسی و عربی را به دانش‌آموزان آموزش می‌دادند و همین مسأله نیز به جذابیت این مدارس برای بخشی از نخبگان حوزه نجف همچون بیت آیت‌الله العظمی حکیم  می‌افزود. به گونه‌ای که دست کم هفت نفر از پسران و نوادگان ایشان در این مدرسه تحصیل نموده‌اند.[66] غیر از این برخی بزرگان فرهنگ عراق نیز از فارغ‌التحصیلان این مدرسه در دوره‌های اول محسوب می‌شوند. افرادی همچون جعفر خلیلی، ضیاء الدین بحرالعلوم، علی حسام الدین، محمد حبوبی، عبدالرزاق شیخ راضی و... .[67] بعلاوه این مدرسه با اقبال خوب ایرانیان ساکن عتبات روبرو شده بود. از خلال آماری که از این مدرسه به جای مانده، مشخص می‌شود که مدرسه علوی در سال تحصیلی 1365-1366ق/1946-1945م یکصد و نود و یک دانش‌آموز پسر را به خود جذب نموده بود.[68] پس از روی کار آمدن حکومت پهلوی تمام مدارس ایرانی در خارج کشور، از جمله مدرسه علوی که یکی از مدارس ایرانی مهم بین النهرین محسوب می‌شد تحت نظام واحد در آمد[69] و بخش اصلی هزینه‌های این مدارس توسط دولت ایران پرداخت می‌شد. وقتی تمام این اطلاعات را در کنار هم بگذاریم متوجه خواهیم شد که چرا گرایش‌های تندروی بعثی، این مدارس را خطری برای استقلال عراق دانسته‌اند. از جمله دکتر فاضل البراک در کتاب «المدارس الیهودیّة و الایرانیّة فی العراق» مدارس ایرانی را گامی مؤثر برای پیش‌بری اهداف فرهنگی ایران در عراق دانسته و این حرکت را هم عرض با اهداف فرهنگی مدارس یهودی در عراق می‌داند!­­

مدرسه مرتضویه: این مدرسه دیگر مدرسه ایرانی بود که به همت میرزا عبدالرحیم بادکوبه‌ای و با تأیید برخی علمای ترک همچون شیخ ابوالقاسم مامقانی در حدود سال 1327ق /1909م تأسیس شد. البته این مدرسه تفاوت چندانی با مدرسه علوی نداشت غیر از آنکه کتابخانه‌ای داشت که مجلات و کتب روز دنیا در آن گردآوردی شده بود.[70] اما در عین حال هیچگاه به پای مدرسه علویه نرسید و پس از اشغال نجف توسط انگلیس بسته شد.[71] شایان ذکر است که عبدالرحیم بادکوبه‌ای پیش از این از همراهان طیف اصلاح‌گر حوزه و حامیان مدرسه علوی بود که از آنها انشقاق نمود.[72]

این دو مدرسه اولین مدارس نجف به سبک جدید نبودند و پیش از آن مدرسه رشدیه تحت نظارت حکومت عثمانی فعالیت می‌کرد. با ورود انگلیسی‌ها به عراق اما مسأله اصلی مبارزه با اجنبی بود و کمتر مجالی برای فرهنگ وجود داشت. اما با پایان گرفتن ثورة العشرین و تشکیل حکومت عراق در سال 1339ق/1921م مدارس جدید عربی نیز در نجف تشکیل شدند. مهم‌ترین مدارس عربی در دوره مورد بحث عبارت بودند از:

مدرسه امیریه: این مدرسه اولین مدرسه‌ای بود که پس از اشغال انگلیس، توسط وزارت معارف در سال 1335ق/1917م افتتاح شد. با بالا گرفتن شعله‌های انقلاب 1338ق/1920م مردم نجف علیه انگلیس، این مدرسه تعطیل شد. مدرسه دولتی امیریه پس از تعطیل شدن مدرسه «الغری الاهلیّة» در محل همان مدرسه دوباره تأسیس شد.[73]

مدرسه الغری الاهلیّة: با از بین رفتن حکومت عثمانی، در سال 1340ق/1922م مدرسه خصوصی «الغری» تحت نظارت گروهی از بزرگان نجف و با کمک مالی ملک فیصل اول تأسیس شد. این مدرسه از مدارس عربی جدید بود که 6 کلاس داشت و در محله المشراق واقع شده بود.[74] اگر چه این مدرسه دوره شبانه را نیز برای بی‌سوادان بزرگ‌سال تشکیل داد، اما نتوانست به حیات خود ادامه دهد و پس از چند سال به دولت واگذار شد و با نام مدرسه امیریه که پیش از این ذکر آن شد، ادامه کار داد.[75] سید محمد علی کمال الدین در کتاب خود «النجف الاشرف فی ربع قرن منذ السنة 1908» که با تحقیق کامل سلمان الجبوری منتشر شده، گزارش کاملی را از سیر شکل‌گیری مدرسه تا تعطیلی آن آورده است. وی شرح می‌دهد که دروس این مدرسه شامل ادبیات عرب، معلومات دینی، تاریخ، ریاضیات، طبیعیات، جغرافی، زبان انگلیسی، رسم، ورزش، خطابه و سرود بود.[76] حسن الاسدی که خود از اولین دانش‌آموزان این مدرسه بوده است، اقبال اهالی نجف به این مدرسه را بی‌نظیر توصیف نموده و می‌گوید بسیاری از مردم پسرانشان را از مدارس حکومت خارج کرده و در این مدرسه ثبت نام نمودند. اگر چه در گزارش اسدی به نظارت هیأت علمیه‌ای متشکل از «شیخ محمد جواد جواهری، شیخ عبدالکریم جزایری، سید محمدعلی بحرالعلوم و شیخ عبدالرضا شیخ راضی» بر این مدرسه نیز اشاره شده[77] اما آنطور که محمدعلی کمال‌الدین شرح می‌دهد طیف سنتی به رهبری سید صالح حلی روضه خوان قصد داشتند بلوایی را علیه این مدرسه به وجود آورند که این وضعیت با وساطت شیخ محمدحسین کاشف الغطاء و حمایت دولت به پایان رسید. پس از این حادثه بود که به دستور وزیر قائم مقام نجف، سید محمدعلی بحرالعلوم در هیأت مدیره مدرسه به عنوان رئیس دوم منصوب شد.[78] 

مدرسه جمعیت تحریر الثقافی: این مدرسه که از محصولات «جمعیت تحریر ثقافی» است در سال 1366ق/1946م تأسیس شد. هدف اصلی این مدرسه که از تأییدات امام شیخ محمد حسین کاشف الغطا نیز بهره‌مند بود جمع بین علوم دینی و فرهنگ عربی و علوم جدید بود.[79] 

مدرسه ابتدائی منتدی النشر: این مدرسه در سال 1368ق/1949م توسط منتدی النشر با نام «مدرسه غیرانتفاعی ابتدایی منتدی النشر» در یک خانه اجاره‌ای افتتاح شد و 300 دانش‌آموز داشت.[80]

 ب) اصلاح باورهای شیعی

از اوایل قرن بیستم با تقویت ارتباطات حوزه و علمای نجف با دنیای بیرون لزوم ارائه تصویری معتدل‌تر از شیعه بیش از پیش خود را نشان داد. طبیعی بود که این تصویر باید منطبق بر باورهای سنتی بنا می‌شد تا می‌توانست در حوزه نجف به حیات خود ادامه دهد. در این زمینه بیش از همه دو جریان مهم در این دوره ذهن علمای نجفی را به خود مشغول کرد.

جریان اصلاح شیوه عزاداری حسینی(ع)

در سومین دهه قرن بیستم، مسأله اصلاح روش عزاداریهای سنتی به رهبری سید محسن امین عاملی اتفاق افتاد. سید محسن امین(1284-1371ق/1867-1952م) از علمای اهل لبنان بود[81] که در خانوادهای مذهبی و سرشناس در شقراء از مناطق جبل عامل متولد شده بود و تحصیل دینی خود را در همانجا آغاز کرد. امین در سال 1308ق/1891م. به نجف مهاجرت کرد. وی پس از آنکه در درس سطح از استادانی چون محمد باقر نجمآبادی و سید احمد کربلایی بهره برد، در درس بزرگان حوزه نجف چون محمد طه نجف، حاج آقا رضا همدانی، شیخ الشـریعه اصفهانی و آخوند خراسانی شرکت کرد. در این وقت وی به درجه اجتهاد رسیده و شاگردانی را هم تربیت کرد.

سید محسن امین ارتباط خوبی با مردم داشت و نمونه کامل یک روحانی مردمی محسوب میشد. [82] از همین رو وی از طرف شیخ طه نجف، از مراجع تقلید در نجف، برای تبلیغ به جبیل صالح در دمشق فرستاده شد[83]. در آنجا علاوه بر رسیدگی به امور دینی شیعیان، در این شهر مدرسهای نیز بنا نمود.[84] 

سید محسن امین تألیفات بسیاری در زمینه فقه، اصول فقه، تاریخ، عقاید و... دارد و یکی از نویسندگان پرکار حوزه نجف محسوب میگردد. از جمله تألیفات وی میتوان به «اقض الوشیعة» اشاره کرد که ردی است بر کتاب «الوشیعة» موسی جار الله. دیگر «تاریخ جبل عامل»، «البحر الزّخّر فی شرح احادیث الأئمّة الاطهار»، «شرح ایساغوجی» که کتابی در علم منطق است، «حواشی المعالم» و «حواشی القوانین الاصول»  که هر دو در علم اصول فقه هستند، «ارجوزة فی النکاح» و... اشاره نمود. شایان ذکر است که سید محسن امین در شعر نیز ید طولایی داشت. جودت القزوینی نسخهای خطی از منظومه «الرحیق المختوم» وی را در جلد بیستم تاریخ قزوینی منتشر کرده است.[85] کشف الارتیاب و چند اثر دیگر نیز از او برجای مانده است.

و اما مهمترین اثر سید امین، «أعیان الشیعة» است که بزرگترین دائرةالمعارف علمای شیعه محسوب میشود. 52 جلد از این موسوعه در زمان حیات خود مؤلف و 4 جلد دیگر پس از حیاتش منتشر شد. این کتاب همچون دیگر کتب رجالی، بر اساس حروف الفبا تنظیم شده است. شهرت این موسوعه به اندازهای است که سید محسن امین را با عنوان صاحب أعیان میشناسند. امین در این کتاب زندگینامه علمای شیعه را تا حد امکان آورده است. وی برای تنظیم این زندگینامهها به کشورهای اسلامی همچون ایران، سوریه، لبنان و عراق سفر کرد و در سفر خود به ایران کهک در سال‌های 1352ق/1933م و 1353هـ.ق/1934م انجام شد  به کتابخانه‌های مختلف سر زد. وی به خوبی با زبان فارسی آشنا بود و تکلّم و نوشتن و خواندن فارسی را به خوبی از طلاب ایرانی در نجف آموخته بود. او در سفری که وی به مشهد الرضا داشت، به کتب کتابخانه آستان مقدسه رضوی(ع) نیز دسترسی پیدا کرد.[86]

از وجهه نظر صلاحی، سید محسن امین، در زمینه مخالفت با برخی از روشهای عزاداری کارهایی انجام داد که در ایران هم انعکاس داشت. در سال‌های پس از شهریور 1320ش/1941م، جلال آل احمد رساله التنزیه لأعمال الشبیه سید را به فارسی ترجمه کرد و با عنوان «عزاداری‌های نامشروع» منتشر نمود. آن هم توسط انجمنی به نام «انجمن اصلاح» که اعضای آن را جلال آل احمد،  امیرحسین جهانبگلو و علی‌نقی منزوی بودند. آل احمد در این باره می‌گوید: «جزوه ای ترجمه کرده بودم و یکی دو قِران فروختیم و دو روزه تمام شد و خوش و خوشحال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده، نگو بازاریهای مذهبی همه اش را چکی خریده اند و سوزانده اند. این را بعدها فهمیدم.»[87] این اثر بعدها در سال 1371 و 1386 هم منتشر شد.

سید محسن امین سرانجام در 4 رجب سال 1371هـ.ق/1952م پس از یک دوره مریضی در بیروت در خانه پسر بزرگش، دار فانی را وداع گفت. پیکر وی از بیروت به دمشق منتقل و تشییع شد و در مقام حضرت زینب به خاک سپرده شد. یکی از مسائلی که امین بر آنها تمرکز خاصی نمود، مسأله قیام عاشورا و تاریخ کربلا بود. وی چند کتاب در این باره نگاشت از جمله «لواعج الأشجان فی مقتل الحسین» و «أصدق الأخبار فی قصة الأخذ بالثار من أعداء الحسین» و «المجالس السنیّة». باورهایی که سید محسن امین درباره عزاداری داشت البته با باورهای سنتی که در نجف رایج بود همخوانی نداشت و این مسأله باعث شد تا جنجالی درباره مسأله عزاداری در نجف به وجود بیاید.

سید محسن امین و اصلاح شیوه عزاداری

سید محسن امین را میتوان اولین عالم شیعه نجفی دانست که با قمهزنی و عزاداری سنتی مخالفت نمود. وی در کتاب «المجالس السنیّة فی مناقب و مصائب عترة الطاهرة» اولین انتقادات خود را به نحوه عزاداریها مطرح نمود. این کتاب در پنج بخش تنظیم شده است که بخش اول تا چهارم آن به بررسی شرح زندگی و مصائب امام حسین(ع) اختصاص دارد و بخش پنجم زندگی، مناقب و مصائب دیگر ائمه شیعه را مورد بررسی قرار داده است. سید محسن در اصل «المجالس السنیّة» را برای سخنرانان و مادحینی که امکان مراجعه مستقیم به منابع تاریخی و روایی متقن را ندارند آن تنظیم کرده بود.

به نظر میرسد پرورش ذهنیت انتقادی نسبت به عزاداری سنتی در سید محسن امین، بیرابطه با فضای متفاوت دمشق با نجف نبود. طبعا پرسشهایی که برای سید امین در سوریه به وجود میآمد با آنچه برای اهل نجف وجود داشت متفاوت بود. بعلاوه نباید از پیشینه فکر اصلاح طلبی در ذهن سید نیز غافل شد. سید محسن امین فرزند لبنان بود و لبنان در درون خود تکثر فرهنگی خاصی داشت و طبعا این وضعیت خاص فرهنگی در ذهن علمای شیعه و رویکردهای دینی آنان نیز مؤثر بود. بعلاوه سید، در دوران جوانی شاگرد شیخ محسن شراره بود که وی نیز اصلاحاتی را در زمینه عزاداری در لبنان به وجود آورده بود. سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، شیخ محسن شراره را اینگونه وصف میکند:

«شیخ موسی(رحمه الله) تلاش بسیاری در راه اصلاحات دینی کرد. وی مدرسهای تأسیس کرد که در آن علوم عربی از نحو و صرف و بیان و علم منطق و دو علم اصول و فقه تدریس میشد و گروهی از طلاب را در آن گردآورد. وی همچنین اقامه عزای سیدالشهدا را احیا کرد و مراسمهایی را بر طریقه عراق پایه گذاشت و برای شعر منطقه جبل عامل، روش جدیدی بنا نهاد.»[88] 

انتقاداتی که سید بدان پرداخته و آن را مشروع نمیدانست بدین قرار بود:

دروغگویی بر منابر حسینی

استفاده از الحان غنائی

ایذاء نفس و ضرر زدن به بدن با قمه زنی (که سید این کار را مخالف با ذات تساهل و تسامح دینی میدانست و آن را یکی از مصادیق حرج میپنداشت که در دین نفی شده است.)

استفاده از آلات لهو مانند طبل و سنج و...

شباهت پیدا کردن مردان به زنان در مراسم تعزیه و همچنین سوار کردن زنان بر شترهای بدون کابین و شباهت پیدا کردن بعضی از زنان به حضرت زینب(س)

فریاد زدن زنان پیش مردان[89]

تقریبا تمام این کارها به نوعی در عزاداریهای آن روزها شایع بود. انتقادات سید پیش از همه، هموطنان خودش را به تحرّک واداشت و رسالههایی در این باب منتشـر شد. متن کامل این رسالهها توسط شیخ محمّد حسّون گردآوری و در سال 2011 با عنوان «رسائل الشّعائر الحسینیّة» منتشر شده است. بر اساس این اسناد، اولین پاسخ را به سید امین شیخ عبدالحسین صادق داد. وی از روحانیون ساکن نبطیه بود؛ منطقهای که عزداریهای محرم در آن بسیار پرشور برگزار میشد. وی در پاسخ به امین، رسالهای با عنوان «سیماء الصلحاء» تألیف نمود. وی در این رساله با ساختاری نیمه عقلی و نیمه جدلی به مصاف سید رفت و ضمن اثبات مشروعیت عزاداری سنتی، به شدت با سید برخورد کرد و وی را «جدا شده از طریق هدایت ائمه به سوی هدایت عامه مردم»[90] خطاب نمود. این خطابات به اندازهای بر سید محسن امین گران آمد که وی بلافاصله رساله  «التنزیه لأعمال الشبیه» را در پاسخ به شبهات آن نگاشت. سید ضمن بررسی روایات مجعول و ضعیفی که در استدلالهای شیخ عبدالحسین مورد توجه قرار گرفته بود، این پرسش را مطرح کرد که چرا دیدهنشده خود علما در عزاداریها به بدن خود آسیب برسانند؟ یا چرا هیچکدام از آنها در بین طبل و سنجزن ها دیده نشدهاند؟[91]  این رساله نیز توسط شیخ عبدلله سبیتی عاملی(1313-1397ق/1896-1977م) در رساله خود با عنوان «رنّة الأسی أو نظرة فی رسالة التنزیه لأعمال الشبیه» مورد نقد قرار گرفت. شیخ عبدالحسین حلّی که پیشتر درباره او سخن گفته شد، کتاب «النقد النزیه لرسالة التنزیه» را نگاشت که در سال 1347ق/1929م در نجف در دو جلد چاپ شد.[92] 

عبد الحسین شرف الدین در لبنان نیز از مخالفان حرمت قمهزنی بود. سید هبةالدین شهرستانی که پیشتر درباره حرمت نقل جئائز به نجف سخن گفته بود و از این جهت رویه ای نزدیک به سید محسن داشت، اما از موافقان این نظر بود. وی کتابی با عنوان «نهضة الحسین» درباره ماهیت قیام امام حسین(ع) نگاشت. شهرستانی در این کتاب که نگارش آن در رمضان 1343ق/1925م به پایان رسیده بود، پس از شرح معنی خلافت پس از پیامبر، مسیر تاریخی رسیدن خلافت به یزید را شرح می‌دهد و دلایل بی‌صلاحیتی یزید برای کسب چنین منصبی را ذکر می‌نماید. شهرستانی ضمن تبیین اهمیت حرکت امام حسین(ع) در حرکت‌های اجتماعی سیر تاریخی این حرکت را تشریح می‌نماید و با ادبیاتی روان، با نقل زمینه سخنان امام حسین(ع) این سخنان را شرح می‌دهد. این کتاب در نقل تاریخ بر منابع شیعه و سنی تکیه می‌کند. متن کتاب بیشتر شبیه به یک مقتل به روز شده است که از یک طرف بر نقل تاریخی تکیه دارد و از سوی دیگر بر توضیح زمینه و شرحی کوتاه واقعه. در انتهای کتاب نیز شهرستانی با توضیح عزاداری و سیر تاریخی آن تا امروز، بر اهل علم لازم می‌داند اصلاحاتی نسبت به برخی زواید به وجود آمده در عزاداری‌ها اعمال نمایند.[93] 

بحثها پیرامون حلیت و حرمت شکل عزاداری به اینجا ختم نشد و موافقان و مخالفان در مجلات مختلف همچون «العرفان» و یا به صورت رسالههای مجزا به نقد یکدیگر میپرداختند.[94] 

اما این مباحثات تنها بر روی کاغذ نماند و نجف و شهرهای دیگر عراق نیز محل برخورد دو گروه موافق و مخالف شده بود. جعفر خلیلی گزارش کاملی از داستان درگیریها را در کتاب خود، «هکذا عرفتهم» آورده است. موسوعه «أعیان الشیعه» گزارشی از خود خلیلی در این باره را میآورد. در دوره جدید نیز خانم سابرینا میروان در کتاب خود «گزارش رفتارهاى عاشورایى و حرکت‏هاى اصلاحى آن در جبل عامل»  با توجه به بحث اصلی، بخشی از بحث خود را به مباحث نجف اختصاص دادهاست.

نظریات اصلاحگرانه سید محسن امین نتوانست جایی در بین اکثریت مردم و روحانیون نجف باز کند و آن سال، عزاداریها به شکل سنّتی پرشورتر از سالهای گذشته انجام شد.[95] حتی طلاب نیز در مراسم قمهزنی شرکت کردند. حدود یک دهه پیش گزارشی از مرحوم آیتالله العظمی بهجت در مورد وضعیت قمهزنی طلاب و حضور ششصد طلبه در مراسم قمهزنی منتشر شد.[96] البته ایشان به تاریخ دقیق این گزارش اشاره نکردند اما در این حضور طلاب بدون شک برخی فتوای مراجع تقلید  مبنی بر حلیّت و استحباب قمهزنی بیتأثیر نبود.

در گزارشهای تاریخی آمده است که پس از فتوای سید محسن امین، در نجف حتی شیخ محمد جواد بلاغی که پیشتر درباره او و آثارش در نقد فلسفه مادی سخن گفته شد، با وجود کبر سن در دسته عزاداری سنتی شرکت کرد در حالی که در پیشاپیش وی طبل و سنجزن ها حرکت میکردند و پشت سر او عزاداران مشغول لطم کردند بودند.[97] غیر از این مورد در بین خانوادههای رده اول نجف، آل کاشف الغطا و آل مظفر از حامیان اصلی حلیّت قمهزنی بودند. همانطور که پیشتر گفته شد حتی فتوای میرزای نائینی مبنی بر حلیّت قمهزنی نیز تحت تأثیر شیخ محمدرضا مظفر و برادرش صادر شد.

توده مردم بیش از همه تحت تأثیر ادبیات و هنر منبری معروف، سید صالح حلّی(1289-1359هـ.ق/1827-1940م) بودند. این سید صالح متولد حله بود و حافظه بسیار قویای در شعر و تاریخ داشت. او برای تحصیل به نجف آمد و پس از تکمیل سطوح در دروس شیخ محمدرضا همدانی، شیخ محمد طه نجف، آخوند خراسانی و دیگر علمای نجف شرکت کرده بود اما تخصص وی تحت تعلیم شاعر و ادیب سرشناس نجفی، سید رضا هندی در سخنوری قرار گرفت و پس از چند سال، وی یکی از خطبای معروف عراق شد.[98] سید صالح بر روی منبر، مردم را در ارتباط با سید امین به دو دسته تقسیم کرد. حامیان امین که «اموی» نام گرفتند و مخالفان امین که «علوی» بودند. او در مذمّت سید شعر نیز میسرود. از جمله اشعار وی این بیت توهین آمیز بود:

«یا صاحبی امّا مررت بجُلّقِ                            فابصق بوجه أمینها المتزندق»[99]

«ای دوست من اگر از محله جولق (محله سید محسن) گذشتی        به روی امین آن محله که رنگ کفر به خود گرفته آب دهان بیانداز!»

جای یک بحث خالی است و آن هم دلیل تأکید طیف سنّتی بر عزاداری به شکل مرسوم آن بود. نکته قابل توجه این بود که به لحاظ فقهی، بیشتر علما منعی برای این شکل عزاداری نمیدیدند. البته آنان در فتاوی خود بر اجتناب از محارم تأکید کردند که این مسأله میتواند بیشتر ناظر بر حضور زنان در میان مردان یا مسائلی مربوط به آن باشد، اما استفاده از طبل و سنج، یا ضرر رساندن به خود به صورت محدود، حرام تلقی نمیشد. بعلاوه نباید فراموش کرد که این مباحث در شرایطی مطرح میشد که شیعیان در عموم کشورهای تحت سلطه عثمانی، برای برگزاری مراسم عزاداریبا مشکلاتی روبرو بودند و بازگشت به محدودیتهای پیشین به هر بهانه برایشان قابل قبول نبود. خصوصا اینکه در همین دوره و کمی پیشتر، بحث احیای تفکر رادیکال سنّی در قالب وهابیت در عربستان، و مقابله علمای سنّی در مصر با ترویج تشیّع به صورت جدّی مطرح شده بود و آنطور که از خلال برخی فتاوای علما نیز مشخص است[100] این مسأله به عنوان زنگخطری جدی برای مخالفان سید مطرح بود. خصوصا آنکه در این دوره با فروپاشی امپراتوری عثمانی، هویت کشورهای عربی در حال شکلگیری بود و شیعیان نیز میتوانستند از این ابزار برای ابراز هویت خود بهره ببرند. وقتی این مسأله را در کنار جایگاه ویژهای که عزاداری بر امام حسین(ع) در هویت شیعی دارد قرار دهیم میتوان تصویر بهتری از وضعیت موافقان قمهزنی ترسیم کرد.

اگر چه در نجف اکثریت را مخالفان قمه‌زنی تشکیل می‌دادند اما سید امین موافقانی هم داشت. از اولین حامیان امین شیخ محسن شراره از روحانیون اهل جبل عامل بود.[101] شیخ عبدالکریم جزایری، شیخ علی قمّی و شیخ جعفر بدیری نیز در همین گروه قرار داشتند.[102] سید محسن امین سید هبة الدی شهرستانی در کربلا و کاظمین و سید مهدی شهرستانی در بصره نیز از حامیان این نظر بودند. جعفر خلیلی نیز علی رغم آنکه وی را تهدید به قتل کرده بودند، در نشریه هاتف خود از این حرکت حمایت می‌کرد. اما مهمترین حامی وی، سید ابوالحسن اصفهانی، شاگرد نزدیک آخوند خراسانی بود که تا آخرین نفس از حمایت سید دست نکشید و قمه زنی را حرام اعلام نمود.

سید صالح حلّی اما علی رغم آنکه جایگاه علمی و مذهبیاش از سید ابوالحسن اصفهانی به مراتب پایینتر بود، اما از موضع خود کوتاه نیامد. این مسأله البته در زندگی وی چیز جدیدی نبود. وی یک بار دیگر یعنی در سال 1325ق/1907م. یعنی زمانی که بحث بین مشروطهخواهان و مخالفان آنان بالا گرفته بود و سید صالح از آخوند خراسانی حمایت میکرد، در مخالفت با سید کاظم یزدی آنقدر تند رفته بود که پس از وفات آخوند خراسانی، مجبور تا زمان جنگ جهانی اول به کاظمین پناه ببرد! او حتی پس از افتتاح «مدرسة الغری الأهلیّة»، با آن مخالفت کرد و در منابر خویش این حضور در این مدرسه را مخالفت با دین معرفی نمود و حکومت مجبور شد وی را به خاطر این دخالتهایش، به بصره تبعید نماید.[103]

سید ابوالحسن که با تاریخ زندگی سید صالح از نزدیک آشنا بود، دو اقدام اساسی برای منزوی کردن وی انجام داد. سید از یک سو استماع سخنان سید صالح را حرام اعلام نمود و از سوی دیگر از شیخ محمد علی یعقوبی که سخنران توانا و اهل فکری بود، دعوت کرد به نجف بیاید. سخنرانیهای یعقوبی که به لحاظ سطح محتوای علمی بالاتر از سخنان احساسی سید صالح بود، توانست مردم را جذب کرده و با سید ابوالحسن همراه سازد. رفته رفته سید کار صالح بیرونق شد و کسی به او توجهی نمیکرد. سید پس گرفتن فتوای خود را منوط به توبه سید صالح بر روی منبر کرد، اما وی نتوانست این کار را انجام بدهد و سرانجام سکه این خطیب توانا از رونق افتاد. پس از این بود که بزرگان و اشراف نجفی دیگر به او توجهی نکردند. سید صالح در اثر این موضوع از نجف خارج شد و به کوفه رفت و در آنجا مریض شد و از دنیا رفت.

سید ابوالحسن اصفهانی همچنین در جریان سفر سید محسن امین به نجف، برای تدوین موسوعه اعیان الشیعه حکم به لزوم استقبال از وی داد و به دنبال این حکم، بسیاری از مردم عامی به استقبال وی رفتند. جالب اینجا بود که یکی از سرکردگان جماعت «علویین»  به نام بکلو الحبیب نیز در جمع استقبال کنندگان قرار داشت. جعفر خلیلی نقل میکند که وقتی وی سید محسن امین را دید پیش وی رفت و او را میبوسید و میگفت: خدا لعنت کند کسی را که من را گمراه کرد و تو را  به شکل یک «اموی» در ذهن من در آورد؛ این همان روی نورانی است که به نور ایمانش هویدا است! پس سوء ظن مرا ببخش و از من درگذر!...»[104]

جریان تقریب بین مذاهب و مسأله فلسطین

در اواخر نیمه دوم قرن 18 میلادی یعنی در سال 1156ق/1743م اولین گردهم‌آیی علمای اسلام با موضوع «تقریب بین مذاهب» برگزار شد.[105] پس از آن هم برخی از علمای نجفی همچون بزرگان خاندان کاشف الغطا توان آن را داشتند که به لحاظ روحیه و توان علمی در جمع عالمان سنّی شرکت کرده و ضمن دفاع از هویت شیعی، بر مسأله تقریب بین مذاهب تأکید نمایند. از اوایل قرن بیستم میلادی با تقویت ارتباطات نجف با دنیای بیرون و همچنین ورود تألیفات جدید علمای مصری به نجف، تعامل با علمای دیگر مذاهب اسلامی بیش از پیش به عنوان یک نیاز جدی مطرح شد. نکته قابل ذکر آنکه احیای سیاسی این بحث بیش از همه در مسأله فلسطین نمود داشت و تمام کسانی که در بحث تقریب فعال بودند به شدت با مسأله فلسطین و حضور رژیم صهیونیستی در این کشور اسلامی مبارزه می‌کردند و امیدوار بودند از طریق ترویج مسأله وحدت بتوانند این مشکل را حل نمایند. در دوره معاصر این مسأله توسط برخی علما همچون سید هبةالدین شهرستانی،[106] شیخ محمد حسین کاشف الغطا و شیخ عبدالکریم زنجانی پیگیری می‌شد.

محمد حسین کاشف الغطا

آیت‌الله شیخ محمد حسین کاشف الغطا یکی از علمای برجسته آل کاشف الغطا و از نوادگان شیخ جعفر کاشف الغطا اصولی معروف و شاگرد سرشناس علّامه وحید بهبهانی بود. شیخ محمد حسین زاده در سال 1294ق/1877م. در نجف متولد شد و تحصیل دروس حوزوی را از کودکی آغاز نمود. استعداد ذاتی کاشف الغطا در کنار محیط علمی خانوادگی باعث شد تا وی زودتر از دیگر همقطارانش در این علوم رشد کند. در طول دوران تحصیل، وی توانست محضر درس علمای بزرگی همچون آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، شیخ آقا رضا همدانی، میرزا محمدباقر اصطهباناتی، شیخ احمد شیرازی و شیخ محمد علی نجف‌آبادی را درک کند.[107] پیشتر درباره کتابخانه، مدرسه  و برخی آثار کاشف الغطا سخن گفتیم. کاشف الغطا علاوه بر فقه و اصول که نوآوری‌هایی در آن داشت به قدرت در ادبیات شهره بود. آنطور که خود کاشف الغطا می‌گوید دهه دوم زندگی وی بیش از همه به تحصیل ادبیات و علوم بلاغت اختصاص داشت:

«بیشتر اشتغالات من در این دهه از زندگی‌ام به مقدمات زبان عربی، شعر و ادبیات و معاشرت با ادبای مشهور و شعرای بزرگی همچون علامه سید حبوبی، سید جعفر حلّی، شیخ جواد شبیبی، شیخ باقر حیدر، شیخ عبدالحسین جواهری و شیخ آقارضا اصفهانی می‌گذشت.»[108]

کاشف الغطا به واسطه تسلط بالا و تبحّری که در ادبیات و تاریخ پیدا نمود، در همین دوره شروع به نگارش کتاب «عبقات العنبریّة فی طبقات الجعفریّة» نمود و با وجود سن کم، آن را به پایان رساند. کاشف الغطا در این کتاب، در 3 باب به بررسی احوالات زندگی آل کاشف الغطا می‌پردازد. نگارنده در هر باب به صورت مجزا به طبقه اول(شیخ جعفر، پدر و برادرانش)، طبقه دوم (فرزندان کاشف الغطا) و سوم(نوادگان) و زندگی و آثار آنان را بررسی می‌کند. دکتر جودت القزوینی درباره این کتاب می‌گوید:

«کتاب العبقات العنبریة فی الطبقات الجعفریّة از کتاب‌های تاریخی نادری است که بخشی از تاریخ مجهول مرجعیت علیای دینی و  وقایع و اتفاقاتی که در دو قرن 12 و 13 هجری/ 18 و 19 میلادی افتاده است را در خود ضبط نموده است.»[109]

کاشف الغطا در این کتاب علاوه بر نقل وقایع علمی  و سیاسی زندگی هر کدام از آل کاشف الغطا به آثار علمی و ادبی آنها نیز می‌پردازد و نمونه‌هایی از شعر آنان را ذکر می‌کند. 

«المراجعات الریحانیّة»کتاب دیگری بود که کاشف الغطا در سال 1331ق/1913م. در دو جلد در چاپخانه العرفان[110] منتشر نمود. این کتاب که با رویکرد ادبی تاریخی تنظیم شده و رنگ مباحث نقد ادبی را به خود گرفته است، مجموعه‌ای از مکاتبات و مباحثات کاشف الغطا و برخی از نویسندگان مطرح عرب همچون:

امین الریحانی(مباحث ادبی، فکری و فلسفی)

جرجی زیدان(مباحث و نقدهایی بر کتاب «تاریخ آداب اللغة العربیة» زیدان)

انستاس الکرملی(درباره کتاب «الدین و الاسلام»)

یوسف الدجوی(که شیعه را متهم به تحریف قرآن کرده بود)

جمال الدین قاسمی

در مقدمه چاپ جدید این کتاب که با تحقیق محمد عبدالحکیم الصافی چاپ شده است، ضمن ذکر زندگی نامه کاشف الغطا درباره زندگینامه امین الریحانی لبنانی نیز بحث شده است. بیشتر مطالب جلد اول به مکاتبات کاشف الغطا با الریحانی، اختصاص یافته است. اما در جلد دوم، کاشف الغطا نقدهایی را بر «تاریخ آداب اللغة العربیة» جرجی زیدان وارد می‌کند و معتقد است زیدان تتبع کافی برای بررسی تمام ادبای عرب نکرده است و کتاب وی از تاریخ ادبای شیعه بی بهره مانده است. وی با لحنی توبیخ آمیز می‌گوید:

«کسی‌که به دنبال کتاب‌های عربی و خصوصا کتب اسلامی در کتابخانه‌های لیدن و برلین و بریتانیا می‌گردد، بهتر بود که به دنبال این کتاب‌ها در کتابخانه‌های عراق و ایران و هند باشد که مادر آن کتاب‌ها هستند و در این شهرها تصنیف شده و از آنها نشأت گرفته شده‌اند.»[111]

کاشف الغطا در دوره‌ای که در سوریه، لبنان و مصر بود، همچنین به تصحیح نسخ «الوساطة» قاضی جرجانی، «معالم الاصابة» درباره نویسنده و نویسندگی، و دیوان سید محمد سعید حبوبی و دیوان سید جعفر حلی به نام «سحر بابل» همت گماشت.[112]

علاوه بر این، در بعد فقه و اصول کاشف الغطا از محضر درس علمای چندانی در فقه و اصول بهره برد اما بیش از همه وی از نزدیکان سید کاظم یزدی محسوب می‌شد و حتی در دعوای مشروطه‌خواه و مستبد که در نجف بالا گرفته بود، وی دست از حمایت از استادش نکشید. سید نیز توجه خاصی به محمدحسین و برادرش شیخ احمد داشت و آن دو نفر را وصی خود قرار داد. وی در زمان حیات استاد، شرحی بر عروه نوشت و تدریس خود را شروع کرد. تدریس وی در مسجد هندی و صحن یا مقبره مجدد شیرازی صورت می‌گرفت  و شاگردانش بیش از یکصد تن بودند.[113]

پس از سید یزدی، بخشی از مردم از شیخ احمد کاشف الغطا تقلید کردند و در سال 1338ق/1920م. بود که گروهی از اهل بغداد در تقلید خود به امام کاشف الغطا رجوع نمودند. کاشف الغطا برای استفاده مقلدانش بر کتاب «تبصـره» علامه حلّی تعلیقه‌ای نوشت. البته وی و برادرش اولین کسانی بودند که بر عروةالوثقی سید یزی تعلیقه نوشته بودند.

با تقویت جایگاه مرجعیت کاشف الغطا کتب دیگر فقهی وی به زبان‌های عربی و فارسی منتشر شد. کتاب‌هایی همچون «وجیزة الاحکام» که دو رساله کوچک به زبان عربی و فارسی بودند، «السؤال و الجواب» که به زبان عربی بود، «زاد المقلدین»که به زبان‌فارسی در نجف و خراسان تجدید چاپ شد. کتب دیگری نیز به زبان فارسی چاپ شده بود همچون «عین الحیاة»، «مناسک حج» و «مجمع الرسائل»[114] که خود این مسأله نشان از نفوذ تدریجی مرجعیت کاشف الغطا در بین فارس زبانان داشت.  آیت‌الله سید رضی شیرازی، شاگرد امام کاشف الغطا مهمترین اثر منتشـر شده ایشان را «تحریر المجلة» می‌داند.[115] آنگونه که کاشف الغطا در مقدمه این کتاب می‌گوید این کتاب از نظر وی نیاز به تنقیح داشته و اصل آن، بیش از آنکه شکل کتاب قانون داشته باشد، به کتاب فقه شبیه بوده است. و لازم بوده است تا علاوه بر آن، نظرات فرقه امامیه نیز مورد توجه قرار گیرد.[116] از همین رو بوده است که ایشان دست به تألیف این کتاب در پنج جلد زدند.

نباید فراموش کرد که امام کاشف الغطا و برادرش شیخ احمد کاشف الغطا کسانی بودند که عروةالوثقی سید کاظم یزدی را تحریر نمودند و عبارات عروةالوثقی که هنوز هم دروس خارج فقه در حوزه‌های علمیه بر اساس آن گفته می‌شود توسط این گروه تدوین شد. کاشف الغطا در این باره می‌گوید:

«سید استاد در سال 1322ق/1904م آغاز به این کار کردند و در هر دو یا سه روز علیرغم مشغله‌های مربوط به امور مرجعیت، بخشی از وقت خود را به تحریر این کتاب اختصاص می‌دادند. پس در این مدت دو یا سه ورقه از کتاب را به خط خود تحریر می‌نمودندو به من و برادرم، آیت‌الله شیخ احمد برای اصلاح عبارات از حیث عربی و رفع مشکلات یا گره‌ها(در عبارات) و توجه در ادله فروع و مطابقت فتوا با دلیل فقهی می‌دادند. و این کار برای آن بود که مبادا مشغولیت کارهای اصلی(مرجعیت) باعث ورود اشتباه یا غفلتی در این کار شده باشد.»[117]

البته همین گزارش اضافه می‌کند که در جلسه‌ای که در روزهای پنج‌شنبه و جمعه در منزل بزرگ آل کاشف الغطا با حضور دو برادر کاشف الغطا و میرزا محمد حسین نائینی و شیخ حسن کربلایی درباره تک تک فروع بحث می‌شده است و نتیجه این مذاکرات به سید یزدی گزارش می‌شده است و سید نیز برخی از اصلاحات را پذیرفته و برخی دیگر را رد می‌نمود. کتاب عروة الوثقی از آثار ماندگار فقه اسلامی است که هنوز هم به عنوان متن اصلی دروس خارج فقه در حوزه‌های علمیه مورد توجه علما است.

کاشف الغطا را باید از علمایی دانست که سعه صدر و تحمّل بالایی در شنیدن صدای مخالف داشته است. وی در سفرهای دوره‌ای که در زندگی‌نامه‌خود نوشت خود نیز بدان‌ها اشاره کرده است نیز بر اساس همین تحمّل بالای روحی توانست سه سال در مصر زندگی کند و در دانشگاه الازهر حاضر شود و از نزدیک با سبک فکری علمای اهل سنت آشنا گردد.[118]وی از علمایی بود که علی رغم آنکه به شدّت پایبند حدیث شیعه و شاگرد و ملازم محدّث نوری بود، اما در عین حال بر احادیث اهل سنت نیز تسلّط کافی داشت و به جای آنکه بر طبل تفرقه بکوبد، فرقه‌های اسلامی را به وحدت دعوت می‌کرد. این جمله از کاشف الغطا بسیار معروف است:

«بنی الاسلام علی دعامتین: کلمة التوحید و توحید الکلمة» اسلام بر پایه کلمه توحید و توحید کلمه بنا شده است.

کاشف الغطا اما در این رویکرد خود توجه خاصی به تاریخ صدر اسلام داشت و با قدرت ادبی و تسلّط بالایی که بر تفسیر قرآن، روایات نبوی و مبانی اجتهادی اهل سنت داشت توانست یکی از حلقه‌های وصل حوزه نجف با مجامع اهل سنّت در کشورهای اسلامی باشد. آنگونه که از آثار وی مشخص است، وی در ارتباط با اهل سنت بیش از همه بر قرآن و روایات نبوی و البته تاریخ خلفای راشدین تأکید می‌کرد.

نمونه این رویکرد کاشف الغطا را در کتاب «منهج الرشاد لمن اراد السداد» می‌توان مشاده کرد. این کتاب پاسخی است مستدل از کاشف الغطا که در جواب نامه عبدالعزیز بن سعود از رهبران وهابیت در دوره اول(متوفی 1218هـ.ق/1802م) و انتقادات وی از باورها و عملکرد مذهبی شیعیان نوشته شد. برای اولین بار در مطبعة الحیدریة در سال1342هـ.ق/1924م در 82 صفحه منتشر شد.[119] در دوره حاضر نیز دکتر جودت القزوینی در انتهای کتاب طبقات العنبریة این کتاب را ضمیمه نموده است. کاشف الغطا در این کتاب به شدت پایبند اصول بحث منطقی و حکمت آمیز با اهل سنت است. تمام استدلال های وی بر اساس عقل و متکی به قرآن و روایات دینی اهل سنت است و علاوه بر ان به ریشه یابی معنای دقیق کلمات می‌پردازد و عقاید دینی اسلام را بر همین اساس تبیین می‌نماید.

کاشف الغطا در آثار عقایدی خود نیز به شدت پایبند رویکرد وحدت گرا بود و سعی در تبیین عقاید شیعه بر اساس اصولی داشت که مخلّ به وحدت نباشند. او در مقدمه کتاب «اصل الشیعة و اصولها» با تأکید بر لزوم وحدت بین فرق اسلامی می‌گوید:

«دور است که تا زمانی که متحد نشده‌اید، سعادتمند شوید و دور است که اتحاد پیدا کنید تا زمانی به کمک یکدیگر بشتابید...»[120]

«اصل الشیعة و اصولها» یکی از مهم‌ترین آثار کلامی کاشف الغطا است که سعی در تبیین منطقی هویت شیعه دارد. این کتاب در سه بخش اصلی تنظیم شده است. بخش اول به تاریخ شیعه و شیعیان بزرگ می‌پردازد و ضمن بررسی برخی شبهات تاریخی درباره ماهیت و سیر شکل‌گیری شیعه، جایگاه شیعیان را در تدوین علوم مختلف همچون علم نحو، تفسیر، کلام، تاریخ و شعر تبیین می‌نماید. بخش دوم، پاره‌ای از اعتقادات اصلی شیعیان را تبیین می‌نماید و درباره وظایف عقل سخن به میان می‌آورد. در سومین بخش نیز مهم‌ترین احکام فقهی در باب عبادات و معاملات، از نظر شیعه مطرح شده است. هدف اصلی از این باب نیز آن است که ضمن تبیین نظر شیعه در فروع دینی، به برخی شبهات اهل سنّت همچون آلوسی در باب باورهای شیعه پاسخ گفته شود تا اهل سنت متوجه شوند فروع دین در مذهب تشیع، مسائلی منطقی و مبتنی بر آیات قرآن کریم و روایات هستند و تفاوت چندانی با فروع دین از نظر اهل سنت ندارد. مؤلف در مقدمه چاپ اول این کتاب ضمن اشاره به داستان نگارش آن می‌گوید این کتاب را نه برای پاسخ گفتن به شبهات و ظلمی که به شیعه وارد می‌شده است نگاشته بلکه برای برطرف کردن سایه جهل از همه فرقه‌های مسلمین دست به این کار زده است.[121] جهلی که نگارنده نمونه‌های غیرقابل اغماضی از آن را در کتاب «فجر الاسلام» احمد امین، نویسنده مصری دیده است. کتاب «اصل الشیعة و اصولها» برخلاف تصور خود نویسنده، با استقبال بسیار خوبی مواجه شد و چندین بار منتشر گشت و حتی چاپ سوم این کتاب در قاهره منتشر شد. وی در مقدمه چاپ‌های بعدی البته تصریح می‌کند که این اثر را بدون مراجعه بسیار به منابع، و تنها برای ذکر سرفصل مطالب نگاشته است و تصور نمی‌کرده که این کتاب با چنین استقبالی روبرو شود.[122] 

کاشف الغطا اگر چه یکی از سردمداران تقریب بین مذاهب بود اما در عین حال خواستار زایش این وحدت از درون فرقه‌های مسلمان بود و به هیچ وجه در مورد دخالت کشورهای غربی در اداره کشورهای مسلمان خوش‌بین نبود و این بدبینی را به صراحت بیان می‌کرد. کاشف الغطا در حرکت عمومی علیه انگلیس در سال 1332ق/1914م حضور فعال داشت و از جمله علمایی بود که به همراه فرزند سید کاظم یزدی یعنی سید محمد یزدی به جهاد رفت. وی خاطرات خود را از این روزها در کتاب «عقود حیاتی» آورده است. این بخش از خاطرات وی را سلمان کامل الجبوری نیز در انتهای کتاب خود «السید محمد کاظم الیزدی» نیز ذکر کرده است.[123] اگر چه کاشف الغطا پس از این جریان به نجف بازگشت و درس و تدریس خود را از سر گرفت اما در ادبیات وی،  خصوصا در مسأله فلسطین این مسأله به اوج خود می‌رسد. «قضیة فلسطین الکبری»  که چاپ اول آن در سال 1389ق/1969م در مطبعة النعمان نجف اشرف و با مقدمه عبدالحلیم کاشف الغطا منتشر شده، مجموعه‌ای از خطبه‌های کاشف الغطا است که مرتبط با موضوع فلسطین در شهرهای مختلف عشار، بصره، حله، نجف و بغداد ایراد شده است. کاشف الغطا اسرائیل و مسأله فلسطین را مسأله همه مسلمانان می‌دید و معتقد بود در صورتی‌که فلسطین از دست یهود آزاد نشود، کشورهای دیگر منطقه در خطر قرار خواهند گرفت.[124] وی در فتوایی چنین می‌گوید:

«جهاد در راه فلسطین نه فقط بر عرب و مسلمانان بلکه بر هر انسانی واجب است. بله! این کار بر هر انسانی واجب است نه فقط به حکم شرایع و ادیان بلکه به حکم احساس و وجدان و الهام وجدان و تفکر صحیح.»[125]

او در جای دیگر می‌گوید:

«صهیونیزم تنها بلای فلسطین نیست، بلکه بلایی بر سر همه عالم است.»[126]

این خطبه‌ها تأثیر بسزایی در تهییج روحیه اسلامی و عربی جوانان علیه صهیونیزم و اشغال فلسطین داشت. نباید فراموش کرد که قدرت بیان کاشف الغطا به اندازه‌ای بود که کتاب‌شناس بزرگ شیعه آقا بزرگ طهرانی وی را بدون اغراق، «خطیب‌ترین خطبای شیعه»[127] در دوره خود می‌خواند.

کاشف الغطا در سال 1350ق/1931م به دعوت مسؤولان «گردهمایی عمومی اسلامی در قدس»(مؤتمر الاسلامی العام) پاسخ گفت و در این اجلاس حاضر شد. وی خطبه بلند و تاریخی در تأیید تقریب بین مذاهب اسلامی خواند. این خطبه به اندازه‌ای در دل‌های حاضران نشست که نماز جماعت را با حضور بیش از بیست هزار نفر بود به امامت وی به جا آوردند.[128]

نکته قابل ذکر اینکه محمدحسین کاشف الغطا اگر چه از علمای اصالتا عرب بود اما وی در کتابت و سخن گفتن به زبان فارسی به طور کامل متبحّر بود و با نظم و نثر فارسی کاملا آشنا بود. از همین منظر او توانست افکار خود را به ایران نیز صادر نماید. علاوه بر آنکه ایرانیانی که به عتبات می‌رفتند با ایشان ارتباط می‌گرفتند، خود امام کاشف الغطا نیز سفرهای متعددی به ایران داشت و با رفتن به شهرهای مختلف، همچون کرمانشاه، همدان، تهران، شاهرود، خراسان، آبادان و... مستقیما با مردم ارتباط می‌گرفت. در یکی از این سفرها کاشف الغطا دیداری نیز با رضا شاه پهلوی داشت و سفارشاتی را نیز به وی نمود.[129]

آثار متعددی از امام کاشف الغطا به فارسی برگردان شد. بخشی از آثار به صورت استفتائاتی بود که به زبان فارسی از وی می‌شد و ایشان هم به زبان فارسی بدان پاسخ می‌گفت. «الفردوس الأعلی» در اصل مجموعه‌ای از از استفتائات شرعی بود که به زبان فارسی از امام کاشف الغطا شده بود و شهید قاضی طباطبایی در سال 1370هـ.ق/1951م آنرا به عربی برگردان نمود.[130] همانطور که پیشتر گفته شد، برخی کتب فقهی ایشان نیز به صورت مستقل به زبان فارسی منتشر شده بود. غیر از اینها، کتاب «اصل الشیعة و اصولها» مورد توجه محققان فارسی قرار گرفت و چند بار به فارسی ترجمه شد. پیش از همه، علیرضا خسروانی این کتاب را با عنوان «ریشه شیعه و پایهای آن» توسط شرکت سهامی انتشار، منتشر کرد.  ترجمه دیگر این کتاب را آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی با حواشی خود، با عنوان «آئین  ما» منتشـر نمود. چاپ دوم این کتاب در اسفند 1347ش/1969م، در 2500 نسخه در تبریز منتشر شد. علیرضا خسروانی(خسـروی) کتاب دیگری نیز با عنوان «زمین و تربت حسینی» از امام کاشف الغطا ترجمه نمود که در اصل، ترجمه دو کتاب عربی با عنوان «الارض و التربة الحسینیّة» و «نبذة من السیاسة الحسینیّة» بود.

«نگاهی به پندارهای وهابیت» نیز از دیگر آثار امام کاشف الغطا است که توسط محمد حسین رحیمیان به فارسی برگردان شده است. این کتاب در اصل یکی از پنج مقاله‌از کتاب «الایات البینات» بوده است. در ابتدای کتاب، پیشگفتاری از سید مرتضی حقیقی آورده شده که به طور کلی مخالف با سبک و سیاق آثار کاشف الغطا است.[131] 

به نظر می‌رسد علاوه بر رویکردهای دینی کاشف الغطا که مورد توجه متفکران مذهبی ایران قرار گرفته بود، رویکردهای سیاسی مذهبی وی نیز از سوی منتقدان مذهبی حکومت پهلوی پیگیری می‌شد. در سال 1333ش/1955م دکتر علی شریعتی روشنفکر دینی سرشناس ایران، کتابی از کاشف الغطا را با عنوان «المثل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون» به فارسی ترجمه نمود و آن را با عنوان «نمونه‌های عالی اخلاقی در اسلام است نه در بحمدون» منتشر کرد. شریعتی در مقدمه این کتاب ضمن تمجید از کاشف الغطا، وی را «تواناترین نویسنده عرب که آثارش پس از نهج‌البلاغه درخشنده‌ترین ستارگان آسمان ادب است» معرفی می‌کند.[132]

جلال‌الدین فارسی نیز ترجمه سخنرانی ایشان در پاکستان را با عنوان «نطق تاریخی حضرت آیت‌الله کاشف الغطا در کنفرانس اسلامی پاکستان» منتشر نمود. کاشف الغطا در نطق خود با محور قرار دادن آیات قرآن و روایات نبوی و اشارات تاریخی، بر لزوم اتحاد مسلمین تأکید می‌کند. وی ضمن تعریف کردن از پاکستان به عنوان کشوری که بر خلاف دیگر کشورهای منطقه که با انگیزه‌های قومیتی تشکیل شده‌اند، تنها با انگیزه دینی و برای اقامه احکام اسلام بنا شده است. اما کاشف الغطا انتقاداتی به وضعیت فرهنگی این کشور نیز می‌کند و می‌گوید:

«می‌گوییم «ما مسلمانیم» ولی تاریخ ما مسیحی است؛، مسلمانیم ولی روز یکشنبه تعطیل می‌کنیم؛ مسلمانیم اما اکثرما بزبان انگلیسی تکلم می‌کنند و با این زبان می‌فهمند.. مسلمانیم در صورتی که از عربی چیزی نمی‌دانیم. از لغت قرآن عظیم و سنت پیغمبر(ص) اما زبان بیگانگان را خوب می‌دانیم و خوب تلفظ می‌کنیم.»[133]

شیخ عبدالکریم زنجانی

کاشف الغطا تنها عالم نجفی نبود که در قدس دم از وحدت اسلامی زد. شیخ عبدالکریم زنجانی(1304-1388ق/1887-1968م.) نیز یکی دیگر از این دسته علما بود که فعالیت چشمگیری را در این زمینه از خود به ثبت رساند. زنجانی متولد یکی از قریه‌های اطراف زنجان بود و پس از طی تحصیل در ایران در سال 1326هـ.ق/1908م به نجف رفت و از محضر استادانی چون سید محمد کاظم یزدی، سید محمد فیروزآبادی یزدی بهره برد.

زنجانی به شدت به مسأله تقریب بین مذاهب توجه داشت و بدین خاطر به کشورهای مختلفی همچون مصر(قاهره)، هند و دیگر کشورهای عربی منطقه سفر کرد و با سران برخی مناطق و کشورها همچون کویت، عربستان سعودی، مکاتبه داشت.[134] وی همچنین ارتباط وثیقی با علمای مصر داشت و علاوه بر مکاتبه با شیخ الازهر شیخ محمد شلتوت در محافل دانشگاه الازهر با محور تقریب بین مذاهب سخنرانی داشت.[135] و سخنرانی‌های وی در نشریات مصری همچون البلاغ، العرفان و الجهاد منتشر می‌گشت.

زنجانی در سال 1355ق/1936م در بیت المقدس سخنرانی‌ای ایراد کرد و همه مسلمانان و اعراب را به اتحاد علیه اسرائیل تشویق نمود.[136] زنجانی حتی به تل‌آویو هم سفری داشت و در آنجا سخنرانی نمود. همچنین کتاب «الوحدة الاسلامیة أو التقریب بین مذاهب المسلمین» که درباره فعالیت‌های وحدت‌گرایانه شیخ عبدالکریم زنجانی بود با عنوان «یگانگی اسلام یا هم آهنگی مذاهبی مسلمین» توسط عطا محمد سردار نیا  ترجمع شده و در چاپخانه قضاء نجف منتشر شد.  سال چاپ مشخص نیست اما در پایان مقدمه که شرح چگونگی آغاز به ترجمه است تاریخ 14 شعبان المعظم 1381 هـ.ق خورده است.

منابع

کتاب‌ها

آل احمد، جلال. یک چاه و دو چاله و مثلا در شرح احوال. تهران: انتشارات رونق.

آل ثابت، سید محمد سعید. الوحدة الاسلامیّة أو التقریب بین مذاهب المسلمین. نجف: مطبعة الغری الحدیثة، 1961م.

الاسدی، حسن. ثورة النجف. بغداد: دار الحریة للطباعة، 1975.

الآصفی، الشیخ محمد مهدی. الشیخ محمد رضا المظفر و تطوّر الحرکة الاصلاحیّة فی النجف. قم: مؤسسة التوحید للنشر الثقافی، 1998م.

الأمین، السید محسن. أعیان الشیعة. بیروت: دار التعارف للمطبوعات، 1983م.

البراک، د.فاضل. المدارس الیهودیّة و الایرانیّة فی العراق. بغداد: مطبعة دار الرشید، 1984.

الجبور، کامل سلمان. السید محمد کاظم الیزدی. قم: ذوی القربی، 1385ش.

الجنانی، عبدالستار شنین. تاریخ النجف الاجتماعی. بغداد: مکتبة الذاکرة، 2010.

الحکیم، د.حسن عیسی. المفصّل فی تاریخ النجف الاشرف. قم: مکتبة الحیدریة، 1386؛1428.

الحلّی، شیخ عبدالحسین. النقد النزیه لرسالة التنزیه. نجف: الحیدریّة، 1347ه.ق.

الخاقانی عبدالله، و جعفر الدجیلی. موسوعة النجف الاشرف - شعراء النجف. بیروت: دار الاضوا،، 2000م.

الخاقانی، علی. شعراء الغری. قم: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، 1408 ه.ق.

الخلیلی، جعفر. موسوعة العتبات المقدّسة. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1987.

—. هکذا عرفتهم. قم: مکتبة الحیدریة، 1384 ش.

العلماء، مجموعة من. رسائل الشعائر الحسینیّة. بغداد: دار الرافد للمطبوعات، 2011م.

القزوینی، جودت. المرجعیة الدینیة العلیا عند الشیعة الامامیة. دار الخزائن لاحیاء التراث، 2014.

القزوینی، د.جودت. تاریخ القزوینی. بیروت: الخزائن لإحیاء التراث، 2012م.

المظفر، الشیخ محمد رضا. عقائد الامامیّة. قم: انصاریان، 2008م.

المظفر، الشیخ محمدرضا. اصول الفقه. قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة.

الوردی، د.علی. لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث. بغداد: مطبعة المعارف، 1974.

جاسم محمد الجزایری، محمد جواد. الشیخ عبدالکریم الزنجانی. بیروت: جواثا للنشر، 2010م.

جعفریان، رسول. «نوگرایی آخوند در دستان سید»، شهروند امروز، مرداد 1387: 111-113.

شریعتی، علی. نمونههای عالی اخلاقی در اسلام است نه در بحمدون. تهران: روشناوند، 1357.

شهرستانی، سید هبة الدین. نهضة الحسین. قم: منشورات الاجتهاد، 2000م.

طهرانی، آقا بزرگ. نقباء البشر فی القرن الرابع عشر. مشهد: دار المرتضی للنشر، 1404ه.ق.

عبدی، مرکز اسناد ریاست جمهوری؛ به کوشش عیسی. اسنادی از مدارس ایرانی در خارج و مدارس خارجی در ایران(1301-1307ه.ش)، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، 1381.

عیسی، احمد مجید. «الدراسة فی النجف» .آفاق النجفیة، 1426: 97-144.

کاشف الغطا، محمد حسین. اصل الشیعة و اصولها. مؤسسة الإمام علی (ع): قم، 1415ه.ق.

—. العبقات العنبریّة فی الطبقات الجعفریّة. بیروت: بیسان للنشر و التوزیع، 1998م.

—. الفردوس الأعلی. قم: مکتبة فیروزآبادی، 1982م.

—. المراجعات الریحانیّة. بیروت: دارالهادی، 2003م. .

—. تحریر المجلّة. نجف: مطبعة الحیدریّة، 1359ه.ق.

—. عقود حیاتی. نجف: مدرسة ومکتبة الإمام کاشف الغطاء، 2012م.

—. قضیة فلسطین الکبری. نجف اشرف: مطبعة النعمان، 1969م./1389ه.ق.

—. نطق تاریخی حضرت آیتالله کاشف الغطا در کنفرانس اسلامی پاکستان. مشهد: چاپخانه زوار.

—. نگاهی به پندارهای وهابیت. قم: الهادی، 1376ه.ش.

کمال الدین، محمد علی. النجف الاشرف فی ربع قرن منذ السنة 1908. بیروت: دار القاریء، 2005.

کوهستانی، مسعود. چالشها و تعاملات ایران و عراق در نیمه نخست سده بیستم. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1384ش.

محبوبة، الشیخ باقر آل. ماضی النجف و حاضرها. بیروت: دار الاضواء، 1986.

محمد جواد مغنیّة. مع علماء النجف الاشرف. المکتبة الاهلیة فی بیروت مع المکتبة النهضة فی بغداد، 1962.

مرون، سابرینا. مبارزه علمای اصلاحطلب لبنان با تحریفات عاشورا. قم: عترت، 1387ش.

ملکی، علی. خاطرات حجةالاسلام محمد سمامی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384ش.

موسوی اصفهانی، سید محمد مهدی. احسن الودیعة فی تراجم مشاهیر مجتهدی الشیعة. نجف اشرف: مطبعة الحیدریة، 1968م.

مقالات

القزوینی، جودت. «جامعة النجف الدینیة»، آفاق النجفیة، 1427: 68-78.

آنده، ورنر. «اختلاف نظر علما درباره برخى از جنبه هاى سوگوارى محرم»، آئینه پژوهش، بهمن و اسفند 1382: 33-42.

آوای بیداری(ویژهنامه روزنامه جمهوری اسلامی بهمناسبت چهلمین سال رحلت آیتالله شیخ محمد حسین کاشف الغطا). تهران: روزنامه جمهوری اسلامی، اردیبهشت 1372.

فحص، سید هانی. «اصلاحات آموزشی در حوزه علمیه نجف در گفت و گو با سید هانی فحص» پگاه حوزه، 16 خرداد 1387 - شماره 53: 4-6.

گیلانی، شیخ مرتضی تصحیح جعفریان، رسول. «مدارس نجف و زندگی طلبگی در آن»، پیام بهارستان، پاییز 1389: 506-548.

مظفر، محمد رضا. «جامعة النجف الاشرف و جامعة القرویین»، آفاق النجفیة، 1426: 37-43.

 

[1]. ج. القزوینی، المرجعیة الدینیة العلیا عند الشیعة الامامیة، ص 193

[2].الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ص 119

[3]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 147

[4]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 107

[5]. ج. القزوینی، «جامعة النجف الدینیة»، آفاق النجفیة، ش 2، ص 70

[6]. عیسی، «الدراسة فی النجف»،  آفاق النجفیة، ش1، ص 122

[7]. مظفر، «جامعة النجف الاشرف و جامعة القرویین»، آفاق النجفیة، ش 11، ص 40

[8]. ج. القزوینی، المرجعیة الدینیة العلیا عند الشیعة الامامیة، صص 248و249

[9]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 109 – شایان ذکر است که امام خمینی نیز در دوره‌ای که در نجف بود در همین در مسجد درس خود را برگزار می‌نمود.

[10]. واقع در بازارچه المشراق

[11]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 126

[12]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، صص 128-129

[13]. حاج محمد حسین خان صدراعظم علاوه بر این مدرسه دو مدرسه مهم «صدر بازار» و «صدر خواجو» را نیز در اصفهان بنا نهاد.

[14]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 128

[15]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 135

[16]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 128

[17]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 137

[18]. شیخ مرتضی گیلانی تصحیح رسول جعفریان، «مدارس نجف و زندگی طلبگی در آن»، ص 512

[19]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 130

[20]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج6، ص 140

[21]. شیخ مرتضی گیلانی تصحیح رسول جعفریان، «مدارس نجف و زندگی طلبگی در آن»،  ص 525

[22]. د. ع. الحکیم، المفصّل فی تاریخ النجف الاشرف، ج16، ص 28

[23]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص  141

[24]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 132

[25]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 149

[26]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها،  ج1، ص 132

[27]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 150

[28]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 133

[29]. شیخ مرتضی گیلانی تصحیح رسول جعفریان، «مدارس نجف و زندگی طلبگی در آن»، ص 513

[30]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 133

2. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة،  ج 6، ص 154

[32]. شیخ مرتضی گیلانی تصحیح رسول جعفریان، «مدارس نجف و زندگی طلبگی در آن»، ص 514

[33]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 145

[34]. شیخ مرتضی گیلانی تصحیح رسول جعفریان، «مدارس نجف و زندگی طلبگی در آن»، ص 514

[35]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 133

[36]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 148

[37]. شیخ مرتضی گیلانی تصحیح رسول جعفریان، «مدارس نجف و زندگی طلبگی در آن»، ص 506

[38]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 135

[39]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 146

[40]. شیخ مرتضی گیلانی تصحیح رسول جعفریان، «مدارس نجف و زندگی طلبگی در آن»، ص34 5

[41]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 151

[42]. همان، ص 91

[43]. الجنانی، تاریخ النجف الاجتماعی، ص 355

[44]. همان، ص 363

[45]. الخلیلی، هکذا عرفتهم، ج2، ص 22

[46]. همان، ص 23

[47]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 182

[48]. مظفر، «جامعة النجف الاشرف و جامعة القرویین»، آفاق النجفیة، ص 42

[49]. ع. الخاقانی، شعراء الغری، ج8، ص 452

[50]. طهرانی، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج2، ص 772

[51]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج3، ص 367

[52]. طهرانی، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج2، ص 773

[53]. الخلیلی، هکذا عرفتهم، ج2، ص 24

[54]. ع. الخاقانی، شعراء الغری، ج8، ص 455

[55]. الآصفی، الشیخ محمد رضا المظفر و تطوّر الحرکة الاصلاحیّة فی النجف، ص62

[56]. ا. م. المظفر، عقائد الامامیّة، ص 29

[57]. ا. م. المظفر، اصول الفقه، ص 48

[58]. متن کامل این سخنرانی در آفاق النجفیة؛ شماره 1 صفحات 37تا 43 منتشر شده است.

[59]. فحص، «اصلاحات آموزشی در حوزه علمیه نجف در گفت و گو با سید هانی فحص»، پگاه حوزه، ش53، ص 5

[60]. مدرسه شیخ محمد جواد جزایری نیز یک دهه پس از دوره مورد بحث با روشی نزدیک به همین روش افتتاح گشت.

[61]. (الخاقانی و الدجیلی، موسوعة النجف الاشرف - شعراء النجف، ج 9، صص 101- 103

[62]. الاسدی، ثورة النجف، ص 77

[63]. الجنانی، تاریخ النجف الاجتماعی، ص 411

[64]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 146

[65]. الجنانی، تاریخ النجف الاجتماعی، ص 411

[66]. ملکی، خاطرات حجةالاسلام محمد سمامی، ص 17

[67]. الجنانی، تاریخ النجف الاجتماعی، ص 414

[68]. البراک، المدارس الیهودیّة و الایرانیّة فی العراق، ص 108

[69]. کوهستانی، چالشها و تعاملات ایران و عراق در نیمه نخست سده بیستم ، ص 434

[70]. الجنانی، تاریخ النجف الاجتماعی، ص 416

[71]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 181

[72]. الاسدی، ثورة النجف، ص 42

[73]. همان، ص 187

[74]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 147

[75]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، ص 181

[76]. کمال الدین، النجف الاشرف فی ربع قرن منذ السنة 1908، ص 86

[77]. الاسدی، ثورة النجف، ص 42

[78]. کمال الدین، النجف الاشرف فی ربع قرن منذ السنة 1908، صص 98-102

[79]. الخلیلی، موسوعة العتبات المقدّسة، ج 6، صص 185 - 186

[80]. همان، ص 183

[81]. الأمین، أعیان الشیعة، ج10، ص 334

[82]. مغنیّة، مع علماء النجف الاشرف، ص 92

[83]. الخلیلی، هکذا عرفتهم، ج1، ص 206

[84]. ع. الخاقانی، شعراء الغری، ج7، ص 257

[85]. د. القزوینی، تاریخ القزوینی، ج20، صص 271- 298

[86]. د. القزوینی، تاریخ القزوینی، ج20، ص 268

[87]. آل احمد، یک چاه و دو چاله و مثلا در شرح احوال، ص 49

[88]. الأمین، أعیان الشیعة، ج10،ص342

[89]. مجموعة من العلماء، رسائل الشعائر الحسینیّة، ج2، ص 175

[90]. همان، ص 82

[91]. همان، ص 235

[92]. بنگرید به : الحلّی، النقد النزیه لرسالة التنزیه

[93]. بنگرید به: شهرستانی، نهضة الحسین

[94]. در این باره بنگرید به: مرون، مبارزه علمای اصلاحطلب لبنان با تحریفات عاشورا، ص 118

[95]. الخلیلی، هکذا عرفتهم، ج1، ص 212

[96]. شایان ذکر است که این بخش صحبت‌های مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت هیچ‌گاه توسط ایشان یا شخص دیگر تکذیب نشد. بنگرید به: http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=61234

[97]. محبوبة، ماضی النجف و حاضرها، ج2، ص 62

[98]. طهرانی، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج2، ص 883

[99]. د. القزوینی، تاریخ القزوینی ، ج20، ص 263

[100]. آنده،«اختلاف نظر علما درباره برخى از جنبه هاى سوگوارى محرم»، ترجمه جعفر جعفریان، ص 33

[101]. الخلیلی، هکذا عرفتهم، ج1، ص 124

[102]. همان، ص 209

[103]. طهرانی، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج2، ص 884

[104]. الخلیلی، هکذا عرفتهم، ج1، ص 216

[105]. الوردی، لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، ج1، ص 134

[106]. درباره سید هبه و آثار او به تفصیل در فصل دوم سخن گفته شد.

[107]. الجبوری، السید محمد کاظم الیزدی، ص  676

[108]. کاشف الغطا، عقود حیاتی، ص 42

[109]. کاشف الغطا، العبقات العنبریّة فی الطبقات الجعفریّة، ص 9

[110]. موسوی اصفهانی، احسن الودیعة فی تراجم مشاهیر مجتهدی الشیعة، ج2، ص 261

[111]. کاشف الغطا، المراجعات الریحانیّة، ج2، ص 55

[112]. طهرانی، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج2، ص 614

[113]. همان، ص 613

[114]. طهرانی، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج2، ص 615

[115]. آوای بیداری(ویژهنامه روزنامه جمهوری اسلامی بهمناسبت چهلمین سال رحلت آیتالله شیخ محمد حسین کاشف الغطا)، ص 25

[116]. کاشف الغطا، تحریر المجلّة، ج1، ص 3

[117]. الجبوری، السید محمد کاظم الیزدی، ص 139

[118]. کاشف الغطا، عقود حیاتی، ص 96

[119]. کاشف الغطا، العبقات العنبریّة فی الطبقات الجعفریّة، ص 514

[120]. کاشف الغطا، اصل الشیعة و اصولها، ص 121

[121]. همان، ص 142

[122]. همان، ص 131

[123]. بنگرید به:الجبوری، السید محمد کاظم الیزدی، صص 637-708

[124]. کاشف الغطا، قضیة فلسطین الکبری، ص 20

[125]. همان، ص 14

[126]. همان، ص 77

[127]. طهرانی، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج2، ص 616

[128]. همان، ص 615

[129]. کاشف الغطا، عقود حیاتی، ص 364

[130]. کاشف الغطا، الفردوس الأعلی، ص 2

[131]. کاشف الغطا، نگاهی به پندارهای وهابیت، ص 7

[132]. شریعتی، نمونههای عالی اخلاقی در اسلام است نه در بحمدون، ص 8

[133]. کاشف الغطا، نطق تاریخی حضرت آیتالله کاشف الغطا در کنفرانس اسلامی پاکستان بدون تاریخ، ص19

[134]. جاسم محمد الجزایری، الشیخ عبدالکریم الزنجانی، صص 188-191

[135]. آل ثابت، الوحدة الاسلامیّة أو التقریب بین مذاهب المسلمین، ص 33

[136]. همان، ص 88

منبع: جشن نامه آیت الله امینی

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ