۵۴۹۲
۰
۱۳۹۳/۱۲/۱۱

نقدی بر«حلاج»، نوشته دکتر ولایتی

پدیدآور: حسین علیزاده

خلاصه

یادآوری می¬شود که این کتاب، شماره بیست¬وپنجم از یک¬صدوده جلد کتاب ایشان است. امیدواریم آن صدونه جلد دیگر را نیز اهل نظر ارزیابی كنند. ناگفته نماند که صاحب این قلم تعدادی از آنها را دیده¬ام و دریغا که وضع بسیاری آنها نیز بهتر از کتاب حلاج نیست!

حلاج: مجموعه آفرينندگان فرهنگ و تمدن (آفتاب(؛ علی‌اکبر ولایتی؛ چاپ اول، تهران: امیرکبیر، 1392.

 

«لاف از سخن چو در توان زد

آن خشت بود که پر توان زد»

حكیم نظامی

 

 

کتاب حلاج از سوی انتشارات امیرکبیر در مجموعه کتاب‌های جیبی منتشر شده است.  این نوشته به صورت بخشی از یک طرح تحقیقاتی انجام گرفته است؛ زیرا این کتاب یک ناظر دارد، یک سرویراستار، یک ویراستار و آقای دكتر علی اكبر ولایتی به عنوان مؤلف كه مجموعه‌ای از «آفرینندگان فرهنگ و تمدن اسلام و بوم ایران» را كه به اختصار «آفتاب» نامیده شده، معرفی کرده و كتاب حلاج یکی از آنان است كه چاپ اول آن در سال 1390 انجام شده است.

در مقدمۀ کتاب آمده است كه این مجموعه با هدف «بیداری فرهنگی و احیای اعتماد به نفس اسلامی و ایرانی» نوشته شده تا مردم بزرگان تاریخ اسلام و ایران را بشناسند و به بازتعریفی از ارزش‌های اعتقادی اسلامی و هویت ملی دست یابند.[1]

چنین پیداست كه آقای دکتر ولایتی در مدت محدودی در این زمینه یکصدوده جلد کتاب نوشته­اند!

آقای دکتر در تهیه این کتاب‌ها از دستیارانی نیز نام برده‌اند  از جمله: آقایان دکتر محمدرضا شمس، دکتر محمود مصدق، فرید قاسم‌لو،  هومن عباسپور، مصطفی ناظم‌نیا، حسن نیک‌پی و خانم‌ها سارا کلهر و مهناز مقدسی.

این راقم كه به مناسبتی[2] نوشته آقای ولایتی را به دقت از نظر گذراندم، انتظار داشتم که جناب آقای ولایتی با آن‌همه امکاناتی که در اختیار دارند و با وجود دستیاران متعدد و ارزشمند و از آنجا که خود نیز شخص متعهد و متدینی هستند، چیزی نوشته باشند که این بنده از آن نکته‌ای بیاموزم، اما متأسفانه این نوشته را بسیار ضعیف، ناکارآمد و سراپا اشکال یافتم.

در این کتابچه صدویازده صفحه‌ای که اگر با قطع عادی چاپ می‌شد، بی‌تردید چهل صفحه بیشتر نمی‌شد، چون صفحات سفید و نیمه سفید بسیار دارد، مطالبی آمده است که آنها را با این سستی و کاستی و پریشانی در آثاری که پیش از این دربارۀ حلاج پدید آورده‌اند نمی‌توان یافت. مطالبی در حد اطلاعات عمومی پراكنده و ضعیف و بعضاً اطلاعات نادرست متعددی که تنها مواردی از آنها چنین است.

1. با اینکه هدف از نوشتن این کتاب احیای فرهنگ و اعتماد به نفس اسلامی و ایرانی است، در متن کتاب به نقش حلاج در این‌باره هیچ اشاره‌ای نشده است و این کتاب فقط شرح‌ حال مغلوط و ناقصی از حلاج است و بس!

2. در نوشتن این کتابچه به آثار پیشینیان توجه شایسته و بایسته‌ای نشده و تنها به نقل و رونویسی قطعاتی از چند کتاب اکتفا شده است.  به همین دلیل در آن هیچ مطلب جدیدی وجود ندارد و از این‌رو بدون تردید چنین نوشته‌هایی را باید از مصادیق بارز کتاب‌سازی به شمار آورد.

 3. محتوای این اثر به‌گونه‌ای است که گویی چند نفر قطعاتی از کتاب‌های مربوط به حلاج را رونویسی کرده و آنها را در کنار هم چیده‌اند و اغلب در این چینش دچار تشویش و تكرار و اشتباه هم شده‌اند. برای مثال:

در كتابچه فصلی هست با عنوان اشعار حلاج.[3] در این فصل ابیاتی از دو قصیده نقل شده که یکی در مدح علی (ع) و دیگری در مدح امام رضا (ع) است.  بدون شک هر کسی که کوچک‌ترین اطلاعی از تاریخ ادبیات ایران و روند پیدایش نظم فارسی داشته باشد، می‌داند که این قصیده‌ها نمی‌توانند از سروده‌های قرن سوم هجری باشند! جالب اینکه مؤلف محترم در همین فصل قبول دارد که حلاج فارسی نمی‌دانست![4] و جالب‌تر اینکه در همین فصل به جای بحث از اشعار حلاج، مخصوصاً اشعار عربی وی كه هم اصل آن و هم ترجمه‌هایی زیبا از آن مكرر چاپ شده است، برای اینکه این فصل کوچک دو صفحه‌ای را پر کند، به موضوعات متفرقه‌ای پرداخته است همانند اتهام حلاج درباره اینكه می‌خواسته کعبه را خراب کند، نصیحت وی به فرزندش، اظهارات دیگران دربارۀ زهد حلاج و اینکه او با اهل هر مذهب همرنگ می‌شد و سرانجام اتهام حلاج به کفر و زندقه و در نهایت به این نظر می‌رسند که اگر هم حلاج شیعه نبود، گرایشی به عقاید شیعه داشت!

عجیب است که از میان این همه ناظر و ویراستار و سرویراستار و دستیاران مختلف کسی نبوده که به این مؤلف محترم بگوید این مطالب چه ربطی به فصلی دارند که موضوع آن اشعار حلاج است؟! و چرا هیچ نمونه‌ای از اشعار اصیل او نیاورده‌اند و اگر آنان این مجموعه را تنظیم کرده‌اند، لابد خود آقای دکتر آن‌قدر وقت نگذاشته‌اند که این‌ همه اشکالات آشکار را ببینند.

ناچار انسان به این نتیجه می‌رسد که حتماً خود آقای دکتر به دلیل نداشتن معلومات کافی (البته فقط در این‌گونه موارد خاص) متوجه این ضعف‌ها نشده‌اند و دستیاران و همكارانی که هم در اطراف ایشان هستند اصلاً  متوجه نشده‌اند یا آن‌قدر تسلیم‌اند که وقتی آقای ولایتی قبول کرده‌اند، آنان دم نزده‌اند. احتمال ضعیف سوم اینکه برخی از آنان یا کسانی دیگر، خدای نخواسته اهمال عمدی کرده‌اند، غافل از اینكه دارند آبروی آقای دکتر ولایتی را می برند!

4. کار تکراری و پراکنده در این نوشته کوچک بسیار است. برای مثال ایشان یک فصل دارند درباره اعتقادات حلاج، اما از عقاید حلاج در چند فصل دیگر هم بحث کرده‌اند، از جمله:

ـ در فصل مربوط به اشعار حلاج.

ـ در فصلی با عنوان عقاید حلاج دربارۀ ابلیس.

ـ در فصلی با عنوان اعتقاد حلاج به توحید.

ـ در فصلی با عنوان عقیده حلاج در باب خداوند.

ـ در فصل دیگری با عنوان آرای موافقان و مخالفان حلاج درباره مذهب وی.

5. درباره سرفصل اخیر بند پیشین، در مقدمه كتاب هم افزون بر اینكه در ص 61 به بعد «حلاج از دید دیگران» آورده شده، دیدگاه‌های گوناگون درباره او را مطرح كرده است، از این قبیل كه گروهی او را فقیه یا حنبلی دانسته‌اند و برخی او را متهم به كفر كرده‌اند (ص 11 و 12) و در ادامه همان مقدمه كوتاه از ریاضت‌های او گفته كه باز در بخش عبادات و كرامات به آنها پرداخته و تكرارشان كرده است. به دلیل پرهیز از طولانی‌شدن این نوشته، به همۀ اشکالات این کتاب کوچک نمی‌پردازیم؛ زیرا اولاً این کتابچه حقیقتاً  یک کتاب و تحقیق تازه نیست تا کسی به بررسی آن بپردازد. ثانیاً کسی که یک تنه در مدت محدود یکصدوده جلد کتاب تألیف می‌کند، اشکال کارش از هر جهت عیان است و دیگر چه حاجت به بیان!

اما به هر حال  به موارد دیگری از این اشکال‌ها به‌اختصار می‌پردازیم:

6. در مقدمه از قول ماسینون، حلاج را با محیی‌الدین عربی مقایسه می‌كند كه روح حلاج از معرفت و شناخت او بزرگ‌تر بود و باز همین را در ص 62 عیناً تكرار می‌كند، با اینكه ماسینون بزرگ‌ترین حلاج شناس اروپایی است و چندین اثر درباره حلاج پدید آورده و نكات ارزشمند فراوانی درباره او دارد كه در این نوشته اثری از آنها نیست.

همچنین در ص 21 درباره لقب حلاج بحث شده و باز از قول ماسینون در ص 26 ذیل عنوان «سفرها»، چندین لقب دیگر از جمله «حلاج الاسرار» برای او ذكر كرده‌اند!

7. بخش «مقامات عرفانی» حلاج را نیز ذیل مبحث اعتقادات حلاج آورده‌اند (ص44) و «سخنان و آموزه‌ها» كه مشتمل بر عقاید اوست جداگانه آورده شده و باز در ادامه آن «عقیده حلاج در باب خداوند» آمده كه قبلا هم در بخش «اعتقاد به توحید» مطرح شده بود!

آن‌گاه بخشی با عنوان «حلاج و تصوف» گشوده‌اند كه كمتر از نصف صفحه و فقط حدود 75 كلمه است (ص59) و شاید به خیال خود مسئله تصوف و حلاج را كه شأن و وصف اصلی اوست حل كرده‌اند كه انصافاً چنین ایجاز خالی از خللی در چنین مبحث مهمی به جادو و چشم‌بندی شبیه‌تر به نظر می‌آید!

8. در بخش «عبادات» هم بیشتر ریاضت‌های حلاج را مطرح كردند كه طبعاً با عبادات رایج و مصطلح به كلی متفاوت است، از قبیل اینكه از قول محمد بن سعدان آورده اند: « بیست سال او را خدمت كردم ندیدم او را كه اندوه خورد بر چیزی كه از او فایت گشت یا طلب چیزی كرد كه نیافت و این از كمال حسن ظن باشد به خدای تعالی». (ص68)

9. در بخش «كرامات حلاج» می‌نویسند: به خاطر حقه و كینه‌ای كه در آن زمان نسبت به حلاج وجود داشته است، داستان‌ها و سخنان و كرامات نا بجایی [!] را هم به او نسبت داده‌اند (ص 71) و ما همچنان نفهمیده‌ایم كه كرامات نابجا چیست و مگر از روی كینه به كسی كرامات هم نسبت می‌دهند ؟!

10. در بخش «آثار و تالیفات حلاج» هم فقط فهرستی از 45 عنوان كتاب می‌بینیم كه بدون هیچ توضیحی از قبیل اینكه برخی از این آثار موجود نیست یا منسوب به اوست آورده شده و خالی از اغلاط هم نیست. برای مثال به جای «والذاریات ذروا»، «الذریات ذروا» و به جای «كتاب الانسان»، «كتاب الانسال» و به جای «شخص الظلمات»، «الطلمات»، یعنی در چند سطر سه غلط آن هم در فهرست آثار حلاج آمده است. باید پرسید ارائه یک فهرست خشک و خالی و بدون هیچ توضیحی دربارۀ هیچ یک از این همه آثار كه بعضاً نام‌های مبهمی هم دارند، مانند «الصّیهور و الدیهور»، مفیدِ چه تحقیق و نوآوری‌ای است؟

11. نسبت قیام و انقلاب بر ضد مقتدر به ابن ‌معتز و او را شایسته‌تر از خاندان عباسی برای خلافت دیدن یكی دیگر از عجایب و كشفیات این كتاب است، [5] اما اگر از جریان آگاهی داشتند، می‌دانستند که خود ابن معتزِ شاعر از خاندان عباسی و فرزند متوكل بود و در این جریان هم چندان نقشی نداشت، بلکه عده‌ای از امیران مخالف خلیفه در سال 296 قمری او را به میدان آوردند و به نتیجه هم نرسیدند؛ چرا كه فقط یک روز خلیفه بود و فردای آن كشته شد و مقتدر همچنان در قدرت ماند. از این بدتر نسبت مبارزه‌ به ابن‌ معتز به رهبری معنوی حلاج علیه خلافت عباسیان است، در حالی‌که خود ابن معتز می‌خواست خلافت عباسی را ادامه دهد. در پایان همین فصل نیز باز نوشته‌اند كه پیامد آن قیام این بود كه حلاج دستگیر، محاكمه و مقتول شد، چون اتهام اصلی‌اش اقدام برای براندازی خلافت عباسی و تلاش برای گسترش [!] خلافت اهل بیت پیامبر (ص) بوده است! [6]

12. «حلاج در شعر دیگران» عنوان یک فصل است؛ در صورتی که مؤلف تنها از عطار چند بیت آورده‌است و از دیگران خبری نیست. شعر عطار نیز كه حتی صفحه و سال چاپ آن مشخص شده، معلوم نیست از كدام كتاب اوست!

13. فصلی با عنوان «آراء مخالفان و موافقان درباره حلاج»[7] آورده و فصل دیگری نیز دارد با عنوان «حلاج از دید دیگران»[8] و بدیهی است كه باید این دو فصل آن هم در یک كتاب كوچک یکی می‌شدند.

14. استفاده از منابع بسیار نادرست صورت گرفته است و منابع ذکرشده در پایان کتاب، بیشترشان به موضوع بحث ربطی ندارند. بسیار دیده‌ایم که به همین روش برخی دانشجویان نیز صرفاً می‌خواهند با زرنگی تکلیف درسی خود را باارزش نشان دهند. در پایان این کتاب کوچک حدود هشتادواندی منبع ثبت شده است، اما در سراسر کتاب تنها به سیزده منبع ارجاع داده‌اند! آن‌هم نه نکات تحقیقی و جدید، بلکه مطالب معروف و مشهور، همانند اینكه نام حلاج، حسین‌بن منصور بوده که برای این مطلب دو منبع نام برده یا نام پدربزرگ منصور را «محیی یا محصی» آورده‌اند که هیچ‌کدام درست نیست. ضمناً در منابع پایانی فقط از پنج عنوان تک‌نگاری مربوط به حلاج نام‌برده‌اند و كتاب‌های مهم دیگری را از قلم انداخته و طبعاً ندیده‌اند.

15. این كتاب كوچک، 7 صفحه نمایه (شامل فهرست اعلام اشخاص، كتب و اماكن) هم دارد كه آن نیز دارای نواقص و اغلاطی است. مثلاً نام ابن خلدون را كه در ص 17 كتاب ذكر شده و به او ارجاع شده است در نمایه كه نمی‌بینیم، سهل است بلكه آن را در منابع هم نمی‌بینیم و پیداست كه فقط آن منبعی كه از آن رونویس شده به ابن خلدون ارجاع داده است. برخی از نام‌های دیگری كه در كتاب مكرر می‌بینیم، ولی در نمایه نیامده عبارتند از: سرور طه عبدالباقی مولف الحلاج شهید التصوف الاسلامی كه از جمله در ص 20 تا 32 و ص 40 و 43 مكرراً از او مطالبی نقل شده است. همچنین الساعی بغدادی (در ص 37 و 39)، میرآخوندی در صفحات متعدد، بدوی كه در ص 44 از او با ذكر صفحه كتابش مطلبی نقل شده، ولی نه در منابع و نه در نمایه اثری از او می‌بینیم!

نام استاد زرین كوب و دایرةالمعارف الشیعه نیز كه در متن آمده (ص84 و 89) در نمایه موجود نیست و این دومی كه از آن سال قتل حلاج نقل شده، در فهرست منابع نیز نیامده ولی در عوض همان‌جا عناوین كتبی آمده كه كاملاً پیداست به آنها مراجعه نكرده‌اند.

16. و سرانجام امیدوارم جناب آقای دكتر ولایتی که شخصی محترم و كارگزاری سرشناس و بانفوذ در نظام اسلامی است، به الفبای تألیف توجه داشته باشند از جمله:

  1.  

خلاصه كاش ایشان تألیف صدوده جلد را در مدت محدودی با این‌همه مشاغل نمی‌پذیرفت، اگرچه به صورت سرپرستی هیئت مؤلفان باشد، چه رسد به تألیف مستقیم.

ب) در این وانفسای کتاب و کتاب‌خوانی، ایشان که بحمدالله زندگی‌شان در سطح مطلوبی تأمین است، بهتر است اجازه بدهند که این کارها را قلم‌به‌دستانی انجام بدهند که سخت نیازمند کمک به زندگی‌شان هستند و برای این كار هم اهلیت بیشتری دارند

ج) ایشان باید توجه می‌کردند که چه آثاری در مورد حلاج پیش از این نوشته شده‌است و با وجود آن آثار، چه نیازی هست که کتاب دیگری نوشته شود؟ بدون تردید اگر کتاب جدیدی نوشته شود، باید به مزایای آن اشاره شود، در صورتی که نوشتۀ آقای دکتر نه تنها هیچ مزیتی ندارد، بلکه دیدیم كه از ضعیف‌ترین نوشته‌های پیشین نیز ناقص‌تر و ضعیف‌تر است.

د) ما درباره حلاج هم اکنون آثار پرحجم، عمیق و دقیق ماسینیون را داریم که به فارسی ترجمه و چاپ شده‌اند و پرونده حلاج‌پژوهی خوشبختانه نسبتاً پربار است. آثاری مانند مصایب حلاج، اخبار حلاج و انا الحق و عرفان حلاج. کتاب‌های دیگری نیز داریم با حجم متوسط مانند شعله طور دکتر زرین‌کوب و وضوی خون میشل فرید. و کتاب‌هایی با حجم کوچک نیز داریم مانند حلاج در هاله‌ای از تقدس و تکفیر نوشته ملازاده و حلاج هربرت ویسن ترجمه دکتر کیوانی و مقالات خوب دایرةالمعارف‌‌های فارسی ما که از نظر محتوا و اعتبار مطالب جایگاه خوبی دارند و نوشته آقای دکتر ولایتی هرگز با آنها قابل قیاس نیست، ایشان رئیس یكی از همین دانش‌نامه‌ها به نام «جهان اسلام» هم هستند و كافی بود لااقل نگاهی دقیق‌تر به مدخل حلاج همان دایرةالمعارف ارجمند می‌انداختند. درباره بسیاری از بزرگان شرق و غرب نیز از سال‌های دور انتشاراتی همچون خوارزمی و سپس طرح نو و حتی همین اواخر مراكز دیگر همچون انتشارات همشهری بزرگان اسلام و ایران را به شكلی آبرومند و علمی معرفی كرده‌اند و هر عنوان را به متخصص آنو فی المثل حافظ را به استاد خرمشاهی یا شمس تبریزی را به آقای موحد سپرده‌اند كه عمری در موضوع كار خود زحمت كشیده‌اند.

انصاف باید داد که در چنین شرایطی این پرسش بی‌جواب می‌ماند كه آقای دکتر ولایتی چرا باید اصرار به نوشتن چنین کتابی همراه با یكصدونه عنوان دیگر داشته باشند؟

یادآوری می‌شود که این کتاب، شماره بیست‌وپنجم از یک‌صدوده جلد کتاب ایشان است. امیدواریم آن صدونه جلد دیگر را نیز اهل نظر ارزیابی كنند. ناگفته نماند که صاحب این قلم تعدادی از آنها را دیده‌ام و دریغا که وضع بسیاری آنها نیز بهتر از کتاب حلاج نیست!

در پایان از ایشان انتظار داریم كه به عنوان یک فرد انقلابی و مؤمن و علاقه‌مند به آبروی ایران اسلامی، خودشان جوانمردانه به این اشتباه اعتراف نموده و دستور دهند که این مجموعه را جمع و اصلاح اساسی کنند یا هزینه‌ای را که از این بابت دریافت کرده‌اند، به دست کارشناسانی بسپارند که بتوانند در عرض چند سال آینده، یکصدوده جلد کتاب ممتاز، آموزنده و سودمند در موضوعات صدوده‌گانه بنویسند، تنها با این شرط که نوشته‌های جدید نکاتی داشته باشند که تا کنون در آثار دیگران نیامده‌اند و چنین باد!

                باز امیدواریم ایشان از این یادآوری‌ها و ارزیابی‌های دوستانه نرنجند، بلکه خوشحال شوند که ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که می‌توان از کار دیگران انتقاد کرد و چنان نیستیم که با بی‌اعتقادی و لاابالی‌گری نسبت به کاستی‌ها بی‌اعتنا بمانیم.

گمان می‌كنم كه اگر این مؤلف محترم یا دوستان ایشان بجای استقبال از این نقد دلسوزانه و پیشنهاد مشفقانه، خدای ناكرده در پی فرافكنی و پاسخ‌های ناسزاوار برآیند، آن‌گاه این بنده و  برخی از دوستان پژوهشگرم ناچار شویم كه چند عنوان دیگر از مجموعه  110 جلدی ایشان را نیز زیر ذره‌بین نقد قرار دهیم و چنین مباد.  

قصه چه كنم دراز؟ بس باشد

گر نیست گشایشی ز گفتارم

 

[1].  حلاج، دکتر علی‌اكبر ولایتی، ص  6.

[2]. مناسبت اینكه دوست اندیشمندم جناب دكتر یثربی (استاد فلسفه و عرفان پژوهی) می‌خواستند داستان زندگی حلاج را بنویسند و از بنده نیز در مواردی همچون تهیه منابع مشاوره و یاری خواستند كه تعدادی از منابع و تحقیقات جدید را خدمتشان بردم.  جالب اینكه ایشان پس از دیدن خطاها و كاستی‌های متعدد نوشته آقای دكتر ولایتی، نظراتی به مراتب تندتر از من در نقد آن دارند.

[3].  همان، ص 93.

[4].  همان، ص 94.

[5].  همان، ص29.

[6].  همان، ص 40.

[7] . همان، ص 81.

[8]. همان، ص 61.

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه بیشتر ...

‎خطابه های آیت الله ناصر مکارم شیرازی و گفتمان تمدن اسلامی پیش از انقلاب

رسول جعفریان

ماموران ساواک، گزارش سخنرانی شماری از منبرهای پیش از انقلاب را می نوشتند. سخنرانی های آقای مکارم شیر

شریعتی و تحلیل و تفسیر های متفاوت از تمدن غرب

رسول جعفریان

شریعتی از نمونه اصلاح گرانی است که از بسیاری از پدیده های روزگار خود می بایست تفسیری مناسب با دیدگاه