۳۴۵۲
۰
۱۳۹۳/۰۲/۰۴

یک اثر مفقود در تاریخ بخارا و قطعات برجای مانده از آن

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

یکی از تواریخ محلی که منبعی منحصر به فرد در باره شهر بخارا بوده است، تاریخ بخارای غنجار بخاری است که به سال 412 درگذشته است.

تواریخ محلی یکی از منابع بسیار با ارزش در شناخت تاریخ و جغرافیای دنیای اسلام و مهم تر از آن شناخت رجال و دانشمندان اسلامی و همین طور تحقیق در باره تمدن و فرهنگ اسلامی است. در این زمینه خراسان پیشتاز است و آثار فراوانی طی قرنهای سوم تا ششم تألیف شده است. یکی از این آثار که منبعی منحصر به فرد در باره شهر بخارا بوده است، تاریخ بخارای غنجار بخاری است که به سال 412 درگذشته است. از این اثر نسخه ای شناخته نشده و تنها بخش هایی از آن در منابع بعدی برجای مانده است. این مقاله به بررسی زندگی غنجار، تاریخ بخارا و قطعات باقی مانده آن پرداخته است.
 

 

 

 

 

تاریخ بخارای غُنجار و نقلهای برجای مانده از آن



مقدمه[1]

 

در باره جنبش علمی تاریخ نویسی محلی که طی قرنهای سوم تا هشتم هجری جریان داشت و خروجی آن پدید آمدن آثار فراوانی در باره تاریخ شهرها شد، تاکنون مطالب زیادی گفته شده و هربار با یافت شدن منابع جدید، تکمیل شده است. تواریخ محلی آثاری است بسیار استوار، برخاسته از نوعی معرفت و طنی ـ علمی در قالب علم تاریخ و جغرافی از یک سو و علم رجال و حدیث از سوی دیگر. این آثار محلی بیشتر مورد استفاده محدثان بوده و تاریخنگاران و رجال شناسان برجسته ای مانند خطیب بغدادی (م463) و سمعانی و بعد از آنها ذهبی (م 748) و صفدی (م 764) که نگاه‌های فرامحلی داشتند، قرار گرفت. در این میان تأسفی که وجود دارد، نابود شدن بخش عمده آن متون است که به ویژه بخش شرق جهان اسلام و در جریان حمله مغول و سقوطی که دنیای اسلام در این بخش از لحاظ فرهنگی تحمل کرد، پیش آمد. در این زمره، باید از تواریخ خراسان و شهرهای مختلف آن یاد کرد که به رغم همه اهمیتی که برای فرهنگ اسلامی ـ ایرانی داشته اکثر آنها برجای نمانده است. یکی از بزرگترین این آثار تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری (م 405) است که با همه عظمت و شمولی که داشته از دست رفته است. عبدالکریم رافعی (م 623) نویسنده تاریخ قزوین که خوشبختانه برجای مانده در مقدمه کتابش از چند تاریخ محلی از جمله تاریخ بخارای غنجار یاد کرده و انگیزه تألیف خود را نگارش تاریخ قزوین می‌داند که پیش از آن به صورت مختصر مورد توجه قرار گرفته بوده است:

إما ببلدة کتواریخ بغداد للحافظ أبى بکر الخطیب و غیره و تاریخ مصر لأبى سعد بن یونس و واسط لأسلم ابن سهل و اصبهان لأبى بکر ابن مردویه، و ابن مندة، و أبى نعیم، و همدان لصالح بن أحمد الحافظ ثم لکیاشیرویه، و نیسابور للحاکم، و هراة لأبى إسحاق بن معین و بلخ، لأبى‏ إسحاق المستملى و غیره، و مرو للعباس بن مصعب، و لأحمد بن سیار و غیرهما و بخارا لأبى عبد اللّه غنجار و سمرقند لأبى سعد الادریسى‏ لم أر من هذا الضرب تاریخا لقزوین إلا المختصر الذى ألفه الحافظ الخلیل بن عبد اللّه رحمه اللّه.[2]

صفدی نیز در مقدمه الوافی بالوفیات فهرستی از این تواریخ محلی را به دست داده که روشن نیست کدامیک در اختیار او بوده، اما روشن است که استفاده از آنها را در تدوین موسوعه بزرگ الوافی بالوفیات خود در دستور کار خود داشته است. وی فهرستی از تواریخ محلی را با تقسیم مناطق و بیان تواریخ هر کدام بیان کرده است.[3] اکنون و پس از یک دوره هفتصد ساله که از نابودی آن آثار گذشته، چندین دهه است که به این تواریخ توجه شده و بازسازی آنها بر اساس قطعات باقی مانده در متون دیگر آغاز شده است. بارتولد شرحی مفصل از تواریخ و بخش‌های موجود هریک از آن آثار که برای منطقه گسترده ماوراءالنهر و ایران نگاشته شده، بدست داده است.[4]

2. در میان شهرهای ماوراءالنهر، شهر بخارا از شهرهایی است که به دلیل اهمیت آن در داشتن صدها بلکه هزاران محدث و مؤلف، مورد توجه رجال شناسان و محدثانی بوده که در طلب حدیث به آن وارد می‌شدند. این شهر، نسل بزرگی از اعراب مهاجر اولیه را در خود جای داد که به تدریج به علوم دینی علاقه مند شده و حوزه علمی آن را بنیاد گذاشتند و ادامه دادند. همین که کتاب بخاری از عالمی عرب و جعفی الاصل از قبایل عرب، از این شهر برآمده، نشانگر اهمیت حوزه علمی آن در آن روزگار و موقعیتی است که در میان محدثان اهل سنت داشته است. روشن است که این اهمیت نه صرفا به خاطر جنبه های علمی، بلکه موقعیت سیاسی آن شهر در قرن سوم و چهارم بود، به طوری که بخارا در کنار شهرهایی چون سمرقند و مرو با داشتن صدها بخش و روستا، یکی از مهمترین شهرهای خراسان به شمار می‌آمد. مناسبات این شهرها با یکدیگر از لحاظ علمی، و نیز وضعیت حوزه های علمی آن، همچنان از موضوعات بکری است که روی آنها هیچ پژوهش جدی نشده و ما سخت نیازمند بازکاوی و چگونگی نظام تربیتی و آموزشی آنها بر اساس متون برجای مانده در کتابهای رجالی و تواریخ محلی هستیم. اهمیت این مناطق از جمله شهر بخارا، سبب شده است تا تواریخ متعددی برای آن نگاشته شده که از آن میان تاریخ نرشخی که نوعی بازنویسی یک اثر کهن‌تر همراه با اضافات بوده، خوشبختانه برجای مانده است. مصحح در مقدمه آن اثر مروری بر تواریخ نگاشته شده برای بخارا دارد؛[5] طبعا ما در اینجا آن مطالب را تکرار نخواهیم کرد. در همان مقدمه از تاریخ بخارای غنجار هم که محل بحث ما در این مقاله است، یاد شده است.

 

در باره غنجار

ابوعبدالله محمد بن احمد بن سلیمان بن کامل بخاری ورّاق معروف به غنجار (337 ـ 412) نویسنده اثری در تاریخ بخارا است که شهرت بسزایی در قرون پنجم تا هشتم هجری داشته و در اینجا محل بحث ماست. غنجار با توجه به معنای آن که معادل گلگون است، می‌تواند برگرفته از غنچه آر فارسی باشد که بسا به معنای صورتی است که شبیه به غنچه است.

از میان قدما، پس از ابن ماکولا، سمعانی بیشترین استفاده را از این اثر برده و شرح حالی از وی ذیل مدخل غنجار در الانساب بدست داده است. وی در آنجا چنین می نویسد، دو نفر به این لقب مشهور بودند که یکی عیسی بن موسی [راوی مشهور و] متوفای 185 است[6] که این لقب برای وی به خاطر سرخ بودن گونه‌های او یا لکه قرمزی روی صورتش بوده است. دومین آنها ابوعبدالله محمد بن احمد بن محمد بن سلیمان بن کامل بخاری وراق معروف به غنجار است که حافظ حدیث بوده وکتاب تاریخ بخارا از اوست. وی کتابی نیز با عنوان «فضائل الصحابة الاربعة» داشته است. سمعانی می‌افزاید وی فراوان به حدیث می‌پرداخته، کار وراقی داشته، و حدیث را می‌شناخته است. وی در پیری سراغ حدیث رفت و در پی احادیث عیسی بن موسی غنجار بود و به همین دلیل هم ملقب به غنجار شد. وی شاگردی ابوصالح خلف بن محمد بن اسماعیل خیام و ابوعمرو محمد بن محمد بن صابر بن کاتب بخاری و ابوحامد احمد بن حسین همدانی و عده بیشمار دیگری را کرد. زمانی به مرو رفت و از مشایخ آن حدیث شنود. به نظرم آن سوتر نرفت. شاگردانی هم دارد که عبارتند از ابوبکر محمد بن علی بن حیدرة الجعفری، ابوالمظفر هناد بن ابراهیم نسفی، ابوالولید حسن بن محمد دربندی، ابومحمد عبدالملک بن عبدالرحمن اسدی، ابوحفص عمر بن احمد بزاز معروف به خنب، ابوبکر احمد بن عبدالرحمن حافظ شیرازی، ابوسعد احمد بن محمد بن عبدالله مالینی، ابوطاهر حسن بن علی بن سلمة همدانی و دیگران. وی در سال 412 در بخارا درگذشت.[7]

عبدالغافر فارسی (م 529) در المنتخب من السیاق از تاریخ نیشابور در شرح حال وی  نوشته است: محمد بن احمد بن محمد بن سلیمان بن کامل بخاری، ابوعبدالله الحافظ المعروف بالغنجاری، ثقة، من ائمة الحدیث، صنف تاریخا لعلماء بخارا کتابا حسنا مفید و سافر فی الطلب، قدم نیسابور قدیما. حدث عن ابی احمد علی بن محمد بن عبدالله بن حبیب مروزی و عن [ابی صالح] خلف بن محمد بن اسماعیل الخیام و غیرهم، توفی سنة‌ 412[8]. این تاریخ فوت برای وی در منابع دیگر هم آمده است.[9]

یاقوت حموی (م 626) در باره غنجاری چنین آورده است: محمد بن احمد بن محمد بن سلمان بن کامل بن عبد الله بن عامر بن سنان البخاری المعروف بالغنجار الحافظ، أبو عبد الله بن أبی بکر. وی از اهل ادب نبود تا آوردن نامش در این کتاب لازم باشد، تنها بخاطر تألیف کتاب تاریخ بخارا نام وی را در اینجا آوردم. سپس شرح حال وی را به نقل از سمعانی آورده و گوید که وی در سال 337 به دنیا آمد و در سال 410 درگذشت و در مقبره حوض الفدام [= المقدام] در بخارا دفن شد. سپس می‌افزاید: احمد بن ماما اصفهانی در آنچه بر تاریخ غنجار افزوده، پس از ذکر نسب غنجار به همان صورت که ما گفتیم نوشته است: نامیدنش به غنجار به خاطر تتبع احادیث ابواحمد عیسی بن موسی غنجار بخاری بوده است. ... بیشتر مشایخ وی نامشان در کتابی که در تاریخ بخارا دارد آمده است. از او شنودم که می گفت در سال 337 به دنیا آمده است. او در روز جمعه در وقت طلوع خورشید در 22 ماه شعبان 422 درگذشت.[10] در پاورقی همانجا منابع دیگر شرح وی نیز آمده است.[11]

در برخی از نقلهای بالا شاهدیم که سال وفات وی را 410، 412 و 422 آورده‌اند، اما علی القاعده همان سال 412 باید درست باشد.

ذهبی هم در باره وی می‌نویسد: الحافظ العالم محدث ما وراء النهر أبو عبد الله محمد بن أحمد بن محمد بن سلیمان بن کامل البخاری صاحب تاریخ بخارى. حدث عن خلف بن محمد الخیام وسهل بن عثمان السلمی وأبى عبید احمد ابن عروة الکرمینی ومحمد بن حفص بن أسلم وإبراهیم بن هارون الملاحمی والحسن بن یوسف بن یعقوب ومحمد بن محمد بن صابر وخلق کثیر، ولم یرحل ، حدث عنه أبو المظفر هناد بن إبراهیم النسفی ، ولم أظفر بترجمته کما ینبغی ومات فی سنة اثنتی عشرة وأربع مائة.[12]

ذهبی شرح حال دیگری که نزدیک به همین مضمون اما با تفاوت است در سیر اعلام برای وی آورده به این شرح: امام المفید الحافظ ، محدث بخارى ، وصاحب  تاریخها أبو عبد الله ، محمد بن أحمد بن محمد بن سلیمان بن کامل ، البخاری . ولقبه غنجار بلقب غنجار الکبیر عیسى بن موسى البخاری. حدث أبو عبد الله عن : خلف بن محمد الخیام ، وسهل بن عثمان

السلمی ، وأبی عبید أحمد بن عروة الکرمینی ، ومحمد بن حفص بن أسلم ، وإبراهیم بن هارون الملاحمی ، والحسن بن یوسف بن یعقوب، وعدد کثیر من أهل تلک الدیار ، ولم یرحل. حدث عنه : هناد بن إبراهیم النسفی ، وجماعة. وما بلغتنی أخباره کما ینبغی ، وما هو ببارع المعرفة. توفی سنة اثنتی عشرة وأربع مئة وقد شاخ.[13] سن او 75 سال بوده و شاید همین سبب بکار بردن تعبیر «شاخ» شده است.

صفدی هم به طور کوتاه نوشته است: الحافظ غنجار محمد بن أحمد بن محمد بن سلیمان البخاری الحافظ أبو عبد الله غنجار، بالغین المعجمة والنون الساکنة والجیم وبعد الألف راء مصنف تاریخ بخارا کان من بقایا الحفاظ بتلک الدیار توفی سنة أثنتی عشرة وأربع مایة.[14]

در شذرات هم شرح حال وی ذیل سال 412 نوشته است: و فیها غنجار الحافظ، صاحب «تاریخ بخارى» محمد بن أحمد بن محمد بن سلیمان بن کامل أبو عبد الله البخاری. روى عن خلف الخیّام و طبقته. قال ناصرالدین: کان حافظا ثقة مصنفا.[15] جایی هم به اشتباه لقب وی «فنجار» آمده که غلط چاپی است.[16]

محل زندگی و مرگ وی در بخارا بوده و  مسافرت چندانی به نقاط دیگر جز مرو که سمعانی هم به آن اشاره کرده، نداشته است. قبرش چنان که معین الفقراء در قرن هشتم نوشته، در پایین پای مزار سلاطین سامانی بوده است. عبارت وی چنین است: و در جانب جنوب مزارات سلاطین سامانیه، اندک مسافتى که رفته شود، مزار پرانوار عالم محدث ابو عبد الله محمد بن احمد بن محمد بن سلیمان بن کامل البخارى الوراق المعروف بغنجار الحافظ رحمه اللّه صاحب تاریخ بخارا و کتاب‏ فضائل الصحابة الاربعة است.[17] نفس این که مزار او پس از درگذشت وی در سال 412 تا نیمه نخست قرن هشتم، زمان تألیف مزارات بخارا بوده، جالب توجه است.

زبیدی هم ذیل کلمه «غُنْجَار» نوشته است: این لقب ابواحمد عیسی بن موسی تیمی (از موالی آنها) بخاری است. فردی صدوق است از مالک سفیان ثوری و سفیان بن عیینه و لیث روایت دارد. عبدالله بن مبارک و آدم بن ابی ایاس  و محمد بن سلام بیکندی از وی روایت دارند. در سال 185 درگذشت. اسحاق بن حمزه نوشته است که او در پایان سال 186 یا حتی 187 درگذشت. قرمزی گونه‌هایش سبب شد تا به او غنجار گفته شود. به نظرم این کلمه معرب «غنجه آر» است. فرد دیگری که ملقب به غنجار است ابوعبدالله محمد بن ابی بکر احمد بن محمد بن سلیمان بن کامل باری نویسنده تاریخ بخاری است. به او غنجار گفته شده زیرا احادیث عیسی بن موسی غنجار را دنبال می‌کرد. از ابوصالح خیام و دیگران روایت کرده و ابوالمظفر هناد بن ابراهیم نسفی از او روایت می‌کنند. در سال 412 درگذشت.[18]

 

در باره تاریخ بخارای غنجار

کتاب تاریخ بخارای وی در دوایر علمی ـ رجالی ایران و عراق شهرت داشته و اثری نفیس و شناخته شده به شمار می‌آمده است. یک دلیل آن دست کم این بود که وی شرح حال مفصلی از محمد بن اسماعیل بخاری در کتابش آورده بود. این اثر بسان اکثر تواریخ محلی که در واقع رجال محلی آن هم از نوع محدثان و حفاظ محلی است، علی القاعده بخش اندکی تاریخ و جغرافیا داشته و عمده آن شرح حال رجال و محدثان بخارا بوده است. طبعا بنا به فراوانی محدثان در این شهر باید اثری نفیس و مفصل بوده باشد که امروزه خبری از آن نیست، هرچند ممکن است تا اواخر قرن نهم باقی مانده باشد. سخاوی (م 902) گوید: و «بخارا» الغنجار محمد بن احمد البخاری الحافظ، و اختصره السلفی و الاصل عندی.[19]

کتاب وی منبعی برای تلخیصی از تاریخ بخارای نرشخی بوده است. ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی (286 ـ 348) نویسنده تاریخ بخارا، پیش از غنجاری می‌زیسته، اما بعدها که کتاب وی توسط ابونصر احمد بن محمد بن نصر قباوی تلخیص شد، در آن، از کتاب غنجاوی هم در آن استفاده شد. به گفته صفا «این کتاب را در اوائل قرن ششم ابو نصر احمد بن محمد بن نصر القباوى از مردم «قبا»‌ى بخارا بخواهش بعضى از دوستان با تلخیص آن و حذف بعض مطالب بپارسى ترجمه کرد. و مطالبى هم از کتب دیگر مانند خزائن العلوم ابو الحسن عبد الرحمن بن محمد النیشابورى و تاریخ بخاراى ابو عبد اللّه محمد بن احمد البخارى الغنجارى‏ بر آن افزوده و کتاب خود را بسال 522 بپایان برده است».[20]

چنان که از عبارت پیشگفته یاقوت استفاده می شود حافظ ابوحامد احمد بن محمد بن احید بن ماما اصفهانی متوفای 436 ذیلی بر کتاب تاریخ بخارای غنجار نوشته بوده است.[21]

بارتولد هم تنها دو سطر در باره این کتاب آورده و چنین نوشته است: ابو عبد اللّه محمّد بن احمد البخارى الغنجار (متوفى به سال 412 هجرى) وراق (صحاف، کاغذگر) «تاریخ بخارا» ئى نوشته که سمعانى (به نقل از تألیف مستغفرى) تواریخ مربوط به سلاله سامانى را از آن اخذ کرده است.

ابن ماکولا که ظاهرا کهن ترین تراجم نویسی است که از تاریخ بخاری استفاده کرده، نسخه‌ای  از تاریخ بخارا به خط غنجار داشته و از آن نقل کرده است.[22]

ساختار این کتاب با آثار مشابه آن از قرن سوم و چهارم نباید تفاوت چندانی داشته باشد. بر اساس قطعاتی که از این اثر برجای مانده است می‌توان شیوه نگارش آن را در کنار دیگر تواریخ محلی این دوره نشان داد. تکیه وی بر یاد از محدثان در کنار برخی از شخصیت‌های سیاسی مانند سلاطین سامانی را می‌توان از همین قطعات باقی مانده بدست آورد. این که فلان محدث از چه کسانی روایت کرده، یا چه کسانی از او روایت کرده‌اند و به خصوص تاریخ فوت آنان که برای رجال‌شناسان اهمیت زیادی دارد، از موارد دیگری است که در موارد باقی مانده آشکار است. همچنین تکیه روی ضبط درست اسامی، بویژه القاب شهری و روستایی که در شناخت افراد مؤثر است، از روی همین موارد برای مانده دانسته می‌شود.

در اینجا مهم ترین موارد برای مانده را از آثار کهن ارائه می‌کنیم هرچند همچنان امیدواریم ـ و امید برای جوانان عیب نیست! ـ که نسخه‌ای از این اثر در میان انبوه نسخ خطی موجود در سرزمین کهن ماوراءالنهر و در یکی از این جمهوری‌های کنونی باقی مانده باشد.

 

موارد برجای مانده از تاریخ بخارای غنجار

 

الاکمال ابن ماکولا

ابن ماکولا (365 ـ 430) که به لحاظ زمانی نزدیک به غنجار است، در الاکمال مواردی از وی نقل کرده و به خصوص تصریح کرده که از نسخه ای به خط غنجار نقل کرده است: 1/320 وجدته مضبوطا کذاک فی تاریخ بخاری بخط غنجار. و در همان: 2/117 در باره جلوان بن سمرة بن ماهان بن خاقان بن عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن حکم بن ابی العاص بن امیه بخاری گوید: و وجدته [هکذا] بخط غنجار به فتح الجیم ایضا. و در 4/101: کذا وجدته مضبوطا بخط غنجار. و در 6/91 در باره محمد بن احمد بن عبس هروی کاتب نوشته است:‌ و وجدته فی کتاب تاریخ بخاری تصنیف ابی عبدالله محمد بن احمد بن محمد بن سلیمان بن کامل الغنجار الذی اخبرنی به غیر واحد عنه.

موارد نقل شده عبارتند از:‌ 1/23 ، 25 (سه مورد)، 149، 305، 321، 475، 2/284، 289، 291، 355، 361، 463، 571، 4/46، 101، 316، 5/24، 6/12، 21، 7/7، 36، 124، 132، 163، 180، 215، 237، 248، 274، 309، 350، 385، 388.

 

تاریخ بغداد

خطیب بغدادی [392 ـ 463] به لحاظ زمانی به غنجار نزدیک است و مواردی که از تاریخ بخارا نقل کرده با تعبیر «قرأت بخط ابی عبدالله الغنجار البخاری» است که نشان می‌دهد نسخه‌ای از کتاب تاریخ بخارا به خط مولف در اختیارش بوده است.

2/349 آمده است: قرأت بخط ابی عبدالله الغنجار البخاری: توفی ابوعلی بن زکریا بن یحیی المسبحی بجوزجانان فی سنة 350.

4/406: قرأت بخط أبی عبد اللّه محمّد بن أحمد الغنجار البخاری سمعت أبا بکر أحمد ابن سعید یقول: ولدت لیلة السابع عشر من جمادى الآخرة سنة تسع و سبعین و مائتین، و توفى لیلة الأربعاء لخمس بقین من ذى الحجة سنة ستین و ثلاثمائة.

5/194، أخبرنا أبو الولید الدربندی، أخبرنا محمّد بن أحمد بن محمّد بن سلمان الحافظ ببخارى. قال: توفی أبو نصر أحمد بن محمّد بن الحسین بن محمّد بن هارون- یعرف بالنیازکی- فی سنة تسع و ستین و ثلاثمائة. و کذلک قرأت أنا بخط أبی عبد اللّه الغنجار الحافظ. و هو وهم، لأن سماع القاضی أبی العلاء منه صحیح ثابت فی سنة سبعین و ثلاثمائة، و فیها سمع منه أیضا إبراهیم بن عمر البرمکیّ و غیره.

6/399: . أخبرنا هناد بن إبراهیم النسفی، أخبرنا أبو عبد اللّه الغنجار الحافظ- ببخارى- قال: توفی أبو إبراهیم إسحاق بن محمّد بن حمدان بن محمّد بن نوح الخطیب یوم الجمعة أول یوم من ذی القعدة سنة خمس و تسعین و ثلاثمائة.

 10/29 [و أخبرنی أبو الولید الدربندی أنه سمعه منه قال لی أبو الولید، أخبرنا الغنجار قال: توفی أبو القاسم ببغداد بعد ما انصرف من الحج، فی صفر سنة تسع و أربعین و ثلاثمائة. 10/ 148، 364 [قرأت بخط أبی عبد اللّه الغنجار الحافظ البخاریّ: توفی أبو محمّد عبد الصّمد بن محمّد البخاریّ بالدینور سنة ثمان و ستین و ثلاثمائة] ، 11/43 [قرأت بخط أبی عبد اللّه الغنجار الحافظ البخاریّ: توفی أبو محمّد عبد الصّمد بن محمّد البخاریّ بالدینور سنة ثمان و ستین و ثلاثمائة] ، 12/251.  موارد متعددی مطلب از خطیب به نقل از غنجار در تاریخ دمشق نقل شده که خواهیم آورد.

 

انساب سمعانی

ابوسعد عبدالکریم بن محمد سمعانی (م 562) یکی از چهر‌های برجسته خاندان سمعانی است که جد آنان از مذهب حنفی دست شست و به مذهب شافعی درآمد. این خانواده شهرت زیادی دارند و بویژه سمعانی ما، نقش مهمی در حفظ تاریخ و رجال این دوره دارد. آثار او مانند الانساب و نیز التحبیر و کتب دیگر، در حفظ شرح حال رجال این دوره، بسیار مهم و به خصوص در تاریخ و جغرافیای نواحی خراسان و حتی فراتر آن شهرهای دیگر شرق، اثری بسیار برجسته است. ویژگی مهم این اثر، استفاده از منابع فراوانی از تواریخ محلی است که قریب به اتفاق آنها از میان رفته و تنها تعداد انگشت شماری برجای مانده است. یکی از این آثار همین تاریخ بخارای ابوبکر غنجار است.

مواردی که از وی در الانساب یاد شده، شامل دو بخش است. بخشی اختصاص به اطلاعی در وی و غالبا اشاره به این که از فلان شخص حدیث شنوده یا فلان شخص از وی حدیث شنوده است و بنابرین هرچند ممکن است این موارد را از تاریخ بخارای او گرفته باشد، مشتمل بر مطلب توضیحی خاصی نیست. اما مواردی هم وجود دارد که او اطلاع خاصی را در باره شخصی یا نکته‌ای بیان کرده است. این احتمال بسیار قوی است که اطلاعات فراوان دیگر وی در باره بخارا هم از این اثر باشد، جز این که از غنجار نامی به میان نیاورده است. سمعانی در 7/42 در باره ابومحمد عبدالملک بن عبدالرحمن ... بن فضاله سباری گفته است که از مردمان بخارا بوده و کتاب تاریخ بخارای ابوعبدالله محمد بن احمد غنجار را از خود مؤلف روایت کرده است.[23] این اطلاع خاصی است که او از این کتاب به دست داده است.

سمعانی در ذیل مدخل «سامانی‌»‌ مطلبی را از غنجار نقل کرده اما بواسطه ابوالعباس مستغفری صاحب تاریخ نسف. این که تصور کنیم در همه موارد نقل شده با واسطه او بوده، قدری دشوار و ناپذیرفتنی است، به خصوص که در موارد دیگری که از غنجار نقل کرده، هیچ اشاره ای به این نکته ندارد.

 این موارد که از او یاد شده یا مطلبی از وی نقل شده به این شرح است:

1/105: در باره ابوبکر عبدالله بن محمد بن علویه ابهری قاضی شاش آمده است:... ذکره غنجار فقال: الابهری سکن بخارا و کان یتولی عمل المظالم بخراسان، و کان کذابا، و مات علی باب الشاش فی سنة 342.

1/ 383، 385، 2/97

2/202، 276،  311، 328

 در 2/107 ذیل مدخل بخاری گوید: تاریخ آن را ابوعبدالله محمد بن احمد بن سلیمان غنجار نوشته و «احسن فی ذلک»،

2/203، در 2/405 در باره محمد بن سلام بن فرج بیکندی گوید: اسم والده سلام علی التخفیف. هکذا ذکره غنجار فی تاریخه.

3/197: و قال الحافظ غنجار: توفی اسحاق بن محمد بن حمدان الخطیب یوم الجمعة اول یوم من ذی القعدة سنة 395.

 3/289، 290، 368،  381، 397، 4/ 14، 40، 56، در همین صفحه و صفحه 57 در باره ابواحمد علی بن محمد بن عبدالله محمد مروزی حبیبی گوید: قال غنجار: دخل الحبیبی بخارا فی المحرم سنة 305 و خرج من بخارا الی مرو فی ربیع الاخر سنة 351 و مات بمرو الجمعة لثلاث عشرة لیلة بقیت من رجب سنة 351.

4/97، 116، 216، 287، 5/ 18، 33، 91، 160، 209: در این جا آمده است: و من القدماء ابورجاء احمد بن داود بن محمد الخنبونی، قال غنجار: هو من قریة خنبون العلیاء، یروی عن ابی صفوان اسحاق بن احمد السلمی و ابراهیم بن اسماعیل و علی بن الحسین بن عاصم و روی عنه ابوبکر محمد بن ابراهیم بن یعقوب الکلاباذی.

در 5/ 207 مطلبی از کتاب تاریخ بخارا نقل کرده به این شرح: ذکر ابوعبدالله الغنجار، قال: ولد ابوبکر بن خنب ببغداد فی سنة 266 و دخل بخاری سنة 287 و مات ببخاری یوم السبت رجب سنه 350 و صلیت علی جنازته». جمله اخیر بسا به این معنا باشد که او هم بر وی نماز خوانده و این در حالی است که اگر چنین معنایی داشته باشد، او در آن وقت سیزده ساله باشد.

در 5/251 در باره ابن خیاطی گوید: روی عنه ابوعبدالله محمد بن احمد الغنجار، قال: و توفی بسمرقند فی ذی القعدة سنة 353.

نیز‌ 5/260،  324، 6/336، 359 در آنجا آمده: ابوالحسن علی بن محمد بن عبدالرحمن بن سابور دغولی سرخسی، عم ابوالعباس الدغولی، هکذاه ذکره غنجار فی تاریخ بخاری و قال: قدم بخاری و حدث بها.

6/288: [زرنجر] منها ابوسلیمان داود بن طلحة بن قابوس الزرنجری، قال غنجار: من اهل زرنکری، یروی عن ابی عمران موسی بن نصر الثقفی البغدادی و محمد بن سلام البیکندی و عبدالله بن ابی حنیفة الدبوسی و غیرهم، روی عنه ابواسحاق بن المهتدی بن یونس البخاری.

6/294، 324. در اینجا ذیل لقب زنبقی گوید: و المشهور بهذه النسبة عمرو بن محمد بن جعفر زنبقی بصری، یروی عن ابی عبیدة معمر بن المثنی، روی عنه البخاری، قال الخطیب: رأیته بخط غنجار مضبوطا.[24]

 7/20، 26.

در 7/42 در باره ابومحمد عبدالملک بن عبدالرحمن ... بن فضاله سباری [سیاری] گفته شده که از مردمان بخارا بوده و کتاب تاریخ بخارای ابوعبدالله محمد بن احمد غنجار را از خود مؤلف روایت کرده است.

در 7/ 26 ذیل مدخل سامانی مطلبی در باره سامانیان آمده و در آن مطلبی از تاریخ بخارای غنجار نقل شده که بسا همه آن از همین کتاب باشد. سمعانی در آنجا مطالبی را در تاریخ سامانیان از مآخذ مختلف باید نقل کرده باشد که دست کم به کتاب حاکم نیشابوری و غنجار اشاره می‌کند. ... کذا قاله الحاکم ابوعبدالله الحاکم ... سپس مطلبی از غنجار نقل می کند آن هم نه مستقیم بلکه از کتاب مستغفری [شاید تاریخ نسف] با این عبارت:‌ ذکر ابوعبدالله بن احمد بن محمد الغنجار فیما ذکر عنه ابوالعباس المستغفری ان فتح استیجاب....

7/ 84، 155،

 8/69، در اینجا آمده است: هذه النسبة [الشخاخی] الی شخاخ و هی قریة من قری الشاش، منها ابومحمد عبدالرحمن بن محمد البخاری الشخاخی، قال غنجار: سکن الشاش فی قریة یقال لها شخاخ، یروی عن محمد بن اسماعیل البخاری و عجیف بن آدم و عبیدالله بن اسماعیل و توفی فی شهر ربیع الاخر سنة 323 بالشاش.

8/246،  285، 286، 9/67.

9/109: در اینجا آمده است: ابوعبدالرحمن بنابی اللیث عبدالله بن عبیدالله ابن سریج الشیبانی الطهمانی البخاری من اهل بخارا، ... قال غنجار: کان من اهل العدالة و الصدق وله کتب کثیرة مصنفة یروی عن ابیه و عبدالله بن عبدالرحمن الدارمی و...

در 10/50 ـ 51 ذیل مدخل الغشیدی آمده است:‌ این نسبت به غشیدی یکی از قرای بخاری است. من خودم غیشتی شنیدم. نمی دانم همان است یا نه. اما من این صورت را در تاریخ بخاری حافظ غنجار دیدم.

و نیز 10/171،  176: ابوموسی عمران بن القطن الفرخشی، قال غنجار: من قریة فرخشة، یروی عن عبیدالله بن موسی و ابی نعیم فضل بن دکین و یعقوب بن ابراهیم و العلاء بن عبدالجبار المکی ... روی عنه ابوعبدالله محمد بن صحاف بن خزیمة الضحاک و عبدالله منیح بن سیف و جماعة من اهل بلده.

10/234، 345: در اینجا آمده است: قال غنجار فی تاریخ بخارا: هو محمد بن صالح بن محمد بن السمح بن صالح بن هاشم بن عریب القحطانی المالکی المعافری الاندلسی، کان فقیها حافظا، جمع تاریخ لاهل الاندلس، روى عن محمد بن رفاعة و محمد بن وضاح و إبراهیم بن الفراز و الحسن بن سعد و أحمد بن حزم و القاسم بن أصبغ الأندلسیین، و سمع بالشام خیثمة بن سلیمان الأطرابلسی، و ببغداد إسماعیل بن محمد الصفار، ذکره أبو سعد الإدریسی فی تاریخ سمرقند فقال: أبو عبد اللَّه الفقیه القحطانى، قدم علینا سمرقند قبل الخمسین و ثلاثمائة و کتب بها عن مشایخنا، و أکثر عنهم، و جمع تاریخا للاندلسیین سمعناه بسمرقند، و کان من أفاضل الناس و من ثقاتهم، جمع من الحدیث شیئا لا یوصف من مشایخ الأندلس و المغرب و الشام و الحجاز/ و العراق و الجبال و خراسان و ما وراء النهر، و مات- رحمه اللَّه- ببخارا فی نیف و سبعین و ثلاثمائة. [سپس چند سطر از تاریخ نیشابور حاکم در باره وی نقل کرده و در پایان می‌نویسد:] قال غنجار: توفی ابوعبدالله الاندلسی ببخارا سنة تسع و سبعین و ثلاثمائة. [بخشی از این سخن غنجار در باره معافری اندلسی در نفح الطیب 2/ 290 آمده است]

10/ 470،

11/144: ابونصر اللیث بن عبدالله بن عمرو بن حفص الکماری، قال غنجار: هو من قریة کماری، یروی عن الیاس بن کرام البخاری، روی عنه ابوعمرو احمد بن محمد بن عمر المقریء و توفی فی المحرم سنة 331.

12/91: در اینجا آمده است: المجبسى‏ بفتح المیم و ضم الجیم و سکون الباء الموحدة و فی آخرها السین المهملة، هذه النسبة إلى مجبس، و هی قریة من قرى بخارا، و لا أدرى هی السابق ذکرها أم غیرها؟ و اللَّه أعلم، ذکر الّذی قبل هذا أبو کامل البصیری فی کتابه، و ذکر هذا من غیر التاء غنجار فی تاریخه و قال: أبو عبد اللَّه محمد بن عبد اللَّه بن هاشم المجبسى، من قریة مجبس، روى عن سعید بن أیوب عن ابن أبى إبراهیم الجویباری و أبى عبد اللَّه بن أبى حفص، روى عنه خلف بن محمد بن إسماعیل الخیام.

12/94، 113، 190، 242، 244، 293، 318: در اینجا آمده است: أحمد بن توبة الغازی‏المطوعی السلمی الزاهد، من أهل مرو أیضا، و هو أحد الزهاد، و یروى عن ابن المبارک، إلا أنه لم یتهدف للتحدیث، و کان یقال: إنه مستجاب الدعوة و فتح إسپیجاب فی أربعین رجلا، و بها أولادهم یعرفون بأولاد الأربعین یشار إلیهم [فی البلد]، و قال غنجار صاحب تاریخ بخارا: سکن بیکند و مات بها، یروى عن ابن المبارک و إبراهیم بن المغیرة و أن عیینة و حرملة بن عبد العزیز بن [الربیع بن‏] سبرة، روى عنه إسحاق بن منصور و عبد اللَّه بن أحمد بن شبویه و یحیى بن المثنى.‏

12/  341، 13، 299، 458: در اینجا در باره یکی از نوادگان منصور عباسی به نام ابوالعباس محمد بن محمد بن السن بن ... هارون بن مهدی بن ابی جعفر منصور با ارائه اینکه از اهل بغداد بود که به ماوراءالنهر آمده افزوده است: قال غنجار: توفی ابوالعباس بفرغانة فی سنة 357

12/ 522: قال غنجار فی تاریخ بخارا: أبو بکر محمد بن إبراهیم بن أحمد الفقیه البصیر، من درب میدان، روى عن أبى بکر بن حریث و على بن موسى القیسی و غیرهما، توفى فی غرة ذی القعدة سنة تسع و ثلاثین و ثلاثمائة، و قال: أبو عبد اللَّه محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بن بشیر المیدانی، من درب میدان، روى عن القعنبی و سعید بن منصور و یحیى بن یحیى و محمد بن سلام و غیرهم، روى عنه أبو عصمة أحمد بن محمد بن أحمد الیشکری و أبو على الحسین بن الحسین البزار، توفى لیلة الأحد لثلاث یقین من ربیع الأول اثنتین سنة ...

13/ 47 ـ 48: ذیل مدخل «النّحلى» آمده است: ‏ بفتح النون و سکون الحاء المهملة، هذه النسبة إلى قریة من قرى بخارا یقال لها: النحل، و المنتسب إلیها منیح‏ بن سیف بن الخلیل البخاری النحلى، حدث عن المسیب بن إسحاق و أحمد ابن حفص و المختار بن سابق و محمد بن سلام و حبان بن موسى، روى عنه ابنه عبد اللَّه بن منیح النحلى، ذکر حدیثه غنجار فی تاریخ بخارا فقال: عبد اللَّه بن منیح النحلى‏ من قریة النحل، و مات فی سنة أربع و ستین و مائتین و ابنه أبو عبد الرحمن عبد اللَّه بن منیح النحلى‏، روى عن أبیه و أبى عبد اللَّه بن أبى حفص و أبى طاهر المقدسی‏ و ابن إشکاب و سعید بن مسعود، یروى عنه اللیث بن على بن یحیى الأدیب، و توفى فی المحرم سنة سبع عشرة و ثلاثمائة.

13/ 168 ـ 169: ذیل مدخل «النقبونى» آمده است: بفتح النون و القاف و ضم الباء الموحدة، بعدها الواو و فی آخرها النون، هذه النسبة إلى نقبون، و هی قریة من قرى بخارا یقال لها: نکبون، و سأعید ذکرها فی النون‏ مع الکاف، و کتبت هاهنا لکی لا یظن‏ أحد أنهما قریتان، و کلاهما قریة واحدة، منها أبو العباس جعفر بن محمد بن المکیّ بن حجر النقبونى، من أهل هذه القریة، یروى عن محمد بن المنذر الهروی و محمد ابن خالد بن حفص البیکندی و محمد بن یوسف بن مطر و أبى بکر السعدانی و غیرهم، روى عنه غنجار، قال: و توفى فی أول یوم  شهر رمضان سنة أربع و سبعین و ثلاثمائة. 13/198، 265، 269

معین الفقراء در باره نسب سامانیان مطلبی نوشته و در آغاز آن آورده است:‌ چنان که صاحب انساب رحمه الله فرموده است و از حافظ غنجار رحمه الله نقل کرده، مکتوب خواهد شد... سپس نام شاهان سامانی و تواریخ آنان را ذکر کرده است. پیش از این اشاره کردیم که در ذیل مدخل سامانی، مطلبی از غنجار به واسطه مستغفری نقل شده است. برداشت ملازاده این بوده که آن مطالب همه از غنجار است، در حالی که دست کم نکته ای از حاکم نیشابوری [طبعا تاریخ نیشابور] هم در آن نقل شده است. عبارت سمعانی عربی است که ملازاده فارسی شده آن را آورده است. به هر حال، بی فایده نیست که عین عبارت ملازاده که او تصور می کند مربوط به غنجار است، در اینجا بیاوریم: المشهور منهم الامیر العالم العادل الناصح للرعیة ابو ابراهیم اسمعیل ابن احمد بن سامان، مولى امیر المؤمنین رحمه الله، کتب الحدیث فى الغزو و العدل و حرمة اهل العلم و تقویتهم مشهورة معروفة، ولادت حضرت او در فرغانه است، در شوال سنه اربع و ثلثین و مأتین (234) و وفات او در بخاراست، در صفر سنه خمس و تسعین و مأتین (295) و مدت حیات او شصت و یکسال بوده است، و او از اولاد بهرام چوبین است. منقولست که سلطان اسمعیل روزى سوار شد با خدم و حشم، و مؤذن بر مناره بانگ نماز آغاز کرد، سلطان با خود گفت: حضرت خداوند را عز و جل یاد کنند، و من مرکب رانم بى‏ادبى باشد، عنان بازکشید و توقف فرمود، و جواب بانگ نماز گفت، بعد از وفات او را بخواب دیدند، و از حال او پرسیدند، فرمود: خداوند سبحانه مرا آمرزیده است، با آن تعظیم و تواضع که کردم، و والد او الامیر احمد ابن سامان هم عالم بوده است، و حدیث از سفیان بن عیینه‏ و اسمعیل بن عیینه‏ و یزید بن هرون‏ و غیر ایشان روایت میکند، و وفات او در فرغانه است، در سنه خمسین و مأتین (250) و سلطان اسمعیل را دو برادر بود، یکى ابو الحسن نصر ابن احمد و او نیز عالم بود و از اهل حدیث، وفات او در جمادى الآخره سنه تسع و سبعین و مأتین (279) بوده است، و برادر دیگر ابو یعقوب اسحق بن احمد حاکم بخارا بود، و او نیز از اهل علم بود، وفات او در قهندز بخارا بود، در حالتى که محبوس بود، در صفر سنه احدى و ثلثمائه (301)، و فرزند پادشاه اسمعیل، ابو نصر احمد بن اسمعیل را غلامان او شهید کردند در فربر بر کنار جیحون در جمادى‏ الآخره سنه احدى و ثلثمائه (301) و وفات ابو الحسن نصر بن احمد بن  اسمعیل نبیره پادشاه اسمعیل در شب پنجشنبه رجب احدى و ثلثین و ثلثمائه (331) و مدت ولایت او سى سال و یکماه و چهار روز بوده است، و وفات ابو محمد نوح بن نصر بن احمد بن اسمعیل در روز دوشنبه ربیع الآخر سنه ثلث و اربعین و ثلثمائه (343) بوده است، و وفات ابو الفوارس عبد الملک بن نوح بن نصر بن احمد بن اسمعیل در روز چهارشنبه شوال سنه خمسین و ثلثمائه (350) بوده است، و وفات ابو صالح منصور ابن نوح بن نصر در شوال سنه خمس و ستین و ثلثمائه (365) بوده است، و وفات ابو القاسم نوح بن منصور بن نوح در رجب سنه سبع و ثمانین و ثلثمائه (387) بوده است، و مدت ولایت او بیست و یکسال و نه ماه، مگر چند روز، و بعد ازو هم باشارت او خطبه بنام فرزند او ابو الحارث منصور بن نوح خواندند، از ذو القعده سنه سبع و ثمانین و ثلثمائه (387) و در نظم، سلاطین سامانیه را جمع کرده‏اند. نظم:‏

نه تن بودند ز آل سامان مشهور / هر یک بولایتی و شهری مذکور

اسمعیلی و احمدی و نصری / دو نوح و دو عبدالملک و دو منصور

در نظم، دو عبد الملک گفته است، اما در کتاب انساب یکى مذکورست‏ و گفته‏اند صد و بیست سال کمابیش، سلطنت در خاندان آل سامان بوده است.[25]

 

تاریخ دمشق

ابن عساکر (م 571 ) در تاریخ دمشق هم در مواردی به همین عبارت «قرأت بخط ابی عبدالله الغنجار البخاری»‌ آورده است. از جمله: 36/259.

8/ 188، 12/ 175، 13/ 237، 22/ 310، 23/ 387، 393، 29/ 316، 318، 319، 31/ 347، 36/ 185، 38/ 18، 19، 40/ 351، 42/ 185 [در طریق حدیث منزلت]، 48/389، 48/ 434، 52/ 55، 56، 61، 67، 68، 79، 85، 95 [چندین روایت در شرح حال محمد بن اسماعیل بخاری صاحب صحیح که قطعا در کتاب تاریخ بخارای او بوده است]، 54/ 246، 55/ 68، 56/331، 65/ 15، 19. این نقلها غالبا در منابع بعدی که در شرح حال بخاری نوشته شده آمده است که برای نمونه می‌توان به تعلیق التعلیق ابن حرج، ج 5 اشاره کرد. همان گونه که اشاره شد از مواردی که تنها در یک صفحه از تاریخ دمشق:‌ 52/89 در باره شرح حال محمد بن اسماعیل بخاری آمده، می‌توان گفت: کتاب غنجار یک منبع مهم زندگی محمد بن اسماعیل بخاری است.

اما مواردی که مطلب مستقیمی از وی نقل شده عبارت است از:

‏8/ 127: أبو عبد اللّه محمد بن أحمد بن محمد بن الغنجار، نا خلف بن محمد قال: سمعت أبا علی الحسن بن الحسین البزاز یقول: سمعت محمد بن حمیدة بن فروة یقول: سمعت أبان جاء قتیبة بن سعید یقول: الحفاظ بخراسان إسحاق بن راهویه ثم عبد اللّه بن عبد الرّحمن السّمرقندی ثم محمد بن إسماعیل رواها الخطیب عن هنّاد.

8/189: قرأت على أبی محمّد السّلمی، عن أبی بکر الخطیب، قال: قرأت بخطّ أبی عبد اللّه الغنجار البخاری سمعت أبا صالح خلف بن محمّد یقول توفی حامد بن سهل سنة سبع و تسعین و مائتین‏.

27/ 415: أخبرنا أبو الحسن علی بن أحمد بن الحسن، أنا هنّاد بن إبراهیم بن محمّد النّسفی، أنا أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد بن محمّد بن سلیمان بن کامل الغنجار الوراق، قال: توفی أبو عبد الرّحمن عبد اللّه بن حمّاد الآملی فی ربیع الآخر سنة تسع و ستین و مائتین.

36/259: محمّد بن عمر بن بکیر المقرئ: قرأت بخط أبی عبد اللّه الغنجار الحافظ البخاری: توفی أبو محمّد عبد الصّمد بن محمّد البخاری بالدّینور سنة ثمان و ستین- یعنی و ثلاثمائة.

43/ 242: عمّار بن محمّد بن مخلد بن جبیر بن عبد اللّه أبو ذرّ التمیمی، سکن بخارى، و حدّث بها عن یحیى بن محمّد بن صاعد، و أبی حامد محمّد بن هارون الحضرمی، و أحمد بن إسحاق بن البهلول، و... روى عنه: أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الغنجار، و الحاکم أبو عبد اللّه البیّع النیسابوری، و جماعة من أهل خراسان، و ما وراء النهر. و قال الغنجار: هو عمّار بن محمّد بن‏ مخلد بن جبیر بن عبد اللّه بن إسماعیل بن سعد بن ربیعة بن کعب بن مرة بن غالب بن صعصعة بن ناجیة بن عقال بن محمّد بن سفیان بن مجاشع بن دارم بن مالک بن حنظلة بن عمرو بن تمیم بن مرّ بن أدّ بن طابخة بن الیاس بن مضر. قال الخطیب‏: و أنا أبو الولید الحسن بن محمّد الدّربندی، أنا أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد بن محمّد بن سلیمان الحافظ- ببخارى- قال: توفی أبو ذرّ عمّار بن محمّد بن مخلد التمیمی البغدادی- ببخارى- یوم الثلاثاء الحادی عشر من صفر سنة سبع و ثمانین و ثلاثمائة. قال الخطیب: و هذا أصحّ من الأول‏، و اللّه أعلم.

 

معجم البلدان

یاقوت حموی (م 626] که شرح حالی برای وی در معجم الادباء آورده و قبلا گذشت، در معجم البلدان در مواردی به عنوان «راوی از فلان شخص» یا «فلان شخص از او روایت کرده» از او یاد کرده است: 1/58، 356، 416

در 1/419 در باره ابوحاتم محمد بن احمد بن حبان آمده است: و ذکر ابوعبدالله الغنجار الحافظ فی تاریخ بخاری انه مات بسجستان سنة 354 و قبره ببست معروف یزار الی الآن. در آغاز همین عبارت هم نام دقیق وی را به نقل از غنجار آورده است: ابوحاتم محمد بن حبان بن معاذ بن معبد بن سعید بن سهید التمیمی، کذا نسبه ابوعبدالله محمد بن احمد بن محمد البخاری المعروف به غنجار.

در 2/449 در باره حسن بن محمد بن علی بن محمد صوفی بلخی معروف به دربندی گفته است که وی در طلب حدیث تا اسکندریه رفت. خطیب از وی نقلهایی دارد گاه به اسم و گاه بدون اسم. و نوشته است:‌ «حسن بن ابی بکر اشقر به من گفت و او کسی است که تاریخ بخارا را نزد دربندی خوانده است ...»

نیز 2/359، 3/378، 5/57، به عنوان راوی یا مروی عنه یاد شده است.

 

تاریخ الاسلام ذهبی

شمس الدی ذهبی (م 784)  نیز در تاریخ الاسلام در موارد فراوانی از وی به عنوان شیخ یا شاگرد از او یاد کرده است. برخی از موارد نقل یک عبارت از تاریخ بخارا و برخی تنها اشاره به شاگردی یا استادی غنجار برای عالمان و محدثان است. به نظر می رسد وی عمدتا از منابع پیش از خود از قبیل تاریخ بغداد و یا انساب سمعانی از غنجار نقل کرده است.

10/76 : قال غنجار فی تاریخه: ثنا ابوحفص احمد بن احمد بن حمدان، ثنا ابوسهل محمد بن عبدالله بن سهل، ثنا السری بن عباد المروزی، اخبرنی ابوجعفر محمد بن شقیق البلخی الزاهد، سمعت ابی یقول: لقیت العلماء و اخذت من آدابهم.....

10/84، 14/50، 15/38، 16/361: قال غنجار: و کان له [محمد بن سلام] مصنفات فی کل باب من العلم، [و همین عبارت در تذکرة الحفاظ:‌ 2/422] و کان بینه و بین ابی حفص احمد بن حفص مودة و اخوة و کل واحد منهما مخالف للآخر فی المذهب [همین نقل در: تهذیب الکمال: 3/1208]: و قد دخل ابن سلام خوارزم مع غنجار، و سمعا بها من عبدالکریم بن الاسود البصری و المغیره بن موسی.

18/ 33: ذهبی در اینجا شرح حال مفصلی از احمد بن اسحاق بن حصین، ابواسحاق سلمی بخاری معروف به سرماری ـ محلی در بخارا ـ دارد که دوبار نام غنجار را در این نقلها آورده و احتمال می رود مطالب بیشتری از وی در این شرح حال گرفته باشد: أخبرنی أبو علیّ بن الخلّال، أنا جعفر الهمدانیّ، أنا أبو طاهر السّلفیّ، أنا المبارک بن الطّیوریّ، و أبو علیّ البردانیّ قالا: أنا هنّاد النّسفیّ، أنا محمد بن أحمد غنجار: سمعت أبا بکر محمد بن خالد المطّوعیّ: سمعت أبا الحسن محمد بن إدریس المطّوّعیّ البخاریّ: سمعت إبراهیم بن شمّاس یقول: کنت أکاتب أحمد بن إسحاق السّرماریّ، فکتب إلیّ: إذا أردت الخروج إلى بلاد الغزّیة فی شراء الأسرى فاکتب إلیّ. فکتب إلیه فقدم إلى سمرقند فخرجنا... [آنگاه حکایت مفصلی نقل کرده و در ادامه می نویسد:] و به إلى غنجار: ثنا أبو عمرو أحمد بن محمد المقرئ: سمعت بکر بن منیر یقول: رأیت أحمد السّرماریّ، و کان ضخما، أبیض الرأس و اللّحیة. و مات بقریته سرمارى، فبلغ کراء الدّابّة من المدینة إلیها عشرة دراهم. و خلّف دیونا کثیرة، فکان غرماؤه ربّما یشترون من ماله حزمة القصب من خمسین درهما إلى مائة درهم حبّا له. فما رجعوا حتّى قضوا دیونه. و به [یعنی باز هم از غنجار]: سمعت أبا نصر أحمد بن أبی حامد الباهلیّ: سمعت أبا موسى عمران بن محمد المطّوّعیّ: سمعت أبی یقول: کان عامود السّرماریّ ثمانیة عشر منّا. فلمّا شاخ جعله اثنی عشر منّا. و کان یقاتل بالعامود. و به: .... [و نقل دیگر تا آنجا که می‌نویسد: توفّی سنة اثنتین و أربعین.

در باره این شخص یعنی احمد بن اسحاق سرماری نقلی هم در اکمال تهذیب الکمال  (1/19) آمده بدین شرح: قال الغنجار : کان عبد الله بن طاهر مشتاق إلی السرماری ، فکلموه فی المضی إلیه فلم یجب ، فلما أکثروا علیه مضى إلى سابور، فدخل الحاجب وأعلم صاحب خراسان به فأدخله ، فلما نظر ابن طاهر إلیه مد یدیه کلتیهما ، ووسع بین رجلیه وهو على السریر فعانقه بیدیه ورجلیه وجعل یبکى ، فأطال المقام، قال أوصنی ، فأوصاه بکلام. قال غنجار : ولما مات بلغ کراء الدابة من المدینة إلی قریته سرماری عشرة دراهم وزیادة، وخلف دیونا کثیرة ، فکان غرماؤه یشترون من ماله الحزمة الواحدة من القصب من خمسین درهما إلى مائة درهم حبا له ورغبة فی قضاء دیونه ، فما رجعوا من جنازته حتى قضوا دیونه.

18/341: قال غنجار فی تاریخه: نا احمد بن ابی حامد الباهلی، ثنا حفص بن برخاش الکشی، قال: کان شیخنا یحیی بن عبدالقادر مریضا، فعاده عبد بن حمید، فبکی، و قال: لاابقانی الله بعدک یا ابازکریا. قال: فماتا جمیعا. مات یحیی، ثم مات عبد الیوم الثانی فجأة من غیر مرض. و رفعت جنازتهما فی یوم واحد.

18/478: أنا ابن الخلّال، أنا جعفر، أنا السّلفیّ، أنا أبو علیّ البردانیّ، أنا هنّاد السّلفیّ، أنا غنجار فی «تاریخه»: ثنا أحمد بن أبی حامد الباهلیّ، سمعت بکر بن منیر بن خلید: سمعت محمد بن الهیثم البجلیّ ببخارى یقول: کان ببغداد قائد من بعض قوّاد المتوکّل، و کانت امرأته تلد البنات. فحملت المرأة مرّة، فحلف زوجها: إن ولدت هذه المرّة بنتا فإنّی أقتلک بالسّیف. فلمّا قربت ولادتها و جلست القابلة، ألقت المرأة مثل الجریب و هو یضطرب، فشقّوه، فخرج منه أربعون ابنا، و عاشوا کلّهم. قال محمد بن الهیثم: و أنا رأیتهم ببغداد رکبانا خلف أبیهم. و کان اشترى لکلّ واحد منهم ظئرا. قال بکر بن منیر: حضرت مجلس محمد بن إسماعیل البخاریّ، فأخبره والدی بما حکى لنا محمد بن الهیثم فقال: اکتبوا عنه، فإنّه رجل صدوق مستور. قال غنجار: توفّی سنة تسع و أربعین و مائتین.

19/243،

19/245: قال غنجار: ثنا أبو عمرو أحمد بن محمد المقرئ، ثنا محمد بن یعقوب بن یوسف البیکندیّ: سمعت علیّ بن الحسین بن عاصم البیکندیّ یقول: قدم علینا محمد بن إسماعیل، فاجتمعنا عنده لیلة، فقال بعضنا: سمعت إسحاق بن راهویه یقول: کأنّی انظر إلى سبعین ألف حدیث من کتابی. فقال محمد: أو تعجب من هذا؟ لعلّ فی هذا الزمان من ینظر إلى مائتی ألف حدیث من کتابه. قال: و إنّما عنی به نفسه‏.

19/260: و قال غنجار: سمعت أبا عمرو أحمد بن محمد المقرئ: سمعت بکر بن منیر یقول: کان محمد بن إسماعیل یصلّی ذات لیلة، فلسعه الزّنبور سبع عشرة مرّة، فلمّا قضى الصّلاة قال: انظروا أیش آذانی.

20/75

20/ 128: و قال غنجار فی تاریخه: ثنا ناصر بن محمد الأزدیّ بکرمینیة: سمعت أبا یعلى الموصلیّ یقول: رحلت إلى البصرة، فبینا نحن فی السّفینة إذا برجل یسأل رجلا: ما تقول فی رجل حلف بالطّلاق أنّک تحفظ مائتا ألف حدیث؟ فأطرق رأسه ثمّ قال: اذهب یا هذا و أنت بارّ فی یمینک. فقلت: من هذا؟ فقیل لی: أبو زرعة الرّازیّ ینحدر إلى البصرة.

20/415، 461، 21/148:‌ قال غنجار البخاریّ: سمعت محمد بن موسى الرّازیّ: سمعت الحارث بن أسامة یقول: لی ستّ بنات، أکبرهنّ بنت سبعین سنة، و أصغرهنّ بنت ستّین سنة. و ما زوّجت واحدة منهنّ لأنّی فقیر، و ما جاءنی إلّا فقیر، فکرهت أن أزید فی عیالی. و إنّی وضعت کفنی على هذا الوتد منذ نیّف و ثلاثین سنة، مخافة أن لا یجدوا ما یکفّنونی فیه. رواها علیّ بن محمد الرّازیّ الطّبیب، عن محمد بن موسى أیضا. توفّی فی یوم عرفة سنة اثنتین و ثمانین، عن سبع و تسعین سنة

22/ 98، 24/226، 25/347، 26/61، 170، 554، 557، 558، 577، 617، 27/ 110، 151، 265، 321، 324 28/ 300، 30/ 51، 394، 398، 31/  190، 310، 36/ 479

ذهبی در تذکرة الحفاظ نیز چند مورد نقل از تاریخ بخارای غنجار دارد که یکی را در متن در باره شرح حال محمد بن سلام بیکندی اشاره کردیم. نقل دیگر در شرح حال عبدالله بن شریح شیبانی بخاری است که ذهبی پس از چند نقل در باره وی گوید: انما علقت هذا من تاریخ غنجار و لم یؤرخ موته. [تذکرة الحفاظ: 2/588، سیر اعلام النبلاء: 13/41] و نقلی دیگر :‌ 2/675. چنین است در سیر اعلام النبلاء، 10/659، 11/ 85، 12/300، 401، 407، 409 ، 416، 441، 447 452، 456، 457، 464، (شرح حال بخاری)، 13/39، 41، 277، 425، 14/14، 15/80، 15/517، 524، 16/48، 70، 204، 291، 328، 466، 481، 17/30، 253، 17/304 [شرح حال غنجار]، 18/177، 257، موارد مشابهی در میزان الاعتدال نیز آمده است.

 

منابع دیگر

ابن حجر چند مورد از این کتاب در فتح الباری در شرح صحیح بخاری نقل کرده است: مقدمه: 478، 480، 487، 492، 494،  ‌ 8/228، 11/47، 13، 447،

همین طور در الاصابه: 1/436 حدیث شگفتی توسط جابر بن عبدالله عقیلی از بشر بن معاذ اسدی نقل شده که ابن حجر جابر را متهم کرده و سپس به نقل از غنجار می نویسد: قال غنجار فی تاریخه: نفاه الأمیر خالد بن أحمد من بخارى، لأنه ادّعى أنه سمع الحسن البصریّ یقول: لما ولدت حملت إلى النبیّ صلّى اللَّه علیه و سلم..

ابن کثیر در: البدایة و النهایه: 11/67 در باره شرح حال محمد بن عیسی بن سورة سلمی ترمذی (متوفای 13 رجب 279)

بغیة الطلب فی تاریخ حلب: 3/1395

در الجواهر المضئیه (از محیی الدین ابومحمد عبدالقادر قرشی حنفی متوفای 775) چندین بار مطالبی از وی نقل شده که از طریق منابع دیگر مانند خطیب بغدادی یا ذهبی است. بنگرید: 1/400، 2/20، 429، 3/63

دو مورد طبقات السنیه: 2/281، 4/345 نیز که نویسنده آن تقی الدین بن عبدالقادر تمیمی متوفای 1010 است، مع الواسطه آمده است.

همچنین نام وی در طرق احادیث فراوانی در کتاب القند فی ذکر علماء سمرقند آمده است که شمارگان آن را می توان در اعلام آن کتاب ذیل غنجار [الغنجار] دید و توجه داشت که غنجار گاه به عیسی بن موسی محدث غنجار و گاه بر مؤلف تاریخ بخارا اطلاق می شود و نباید میان آنان در مواردی که نام کامل وی نیامده، خلط کرد. بیشتر آن موارد مربوط به غنجار صاحب تاریخ بخاراست اما آنچه آمده بیشتر روایاتی است که نام غنجار در سند آنها وارد شده و تنها چند نمونه اندک ممکن است از تاریخ بخارا باشد:‌ 245: أبو سعید الشاه ابن جعفر بن حبیب‏ اسمه محمد و الشاه لقب. قال محمد بن زکریا الحافظ: هو الکسی ثم النسفی. قال: أبو عبد اللّه الغنجار: هو بخاری الأصل أقام بکش. روى عن عبد بن حمید و غیره من اهل کش و غیرهم. روى عنه أهل بخارى و نسف و الغرباء .

صفدی (م 764) هم در الوافی بالوفیات یک نقل از وی در 16/270 در شرح حال  صاحب بن محمد بن عمرو بن حبیب اسدی معروف به جزره دارد: الحافظ جزرة: صالح بن محمد بن عمرو بن حبیب، أبو علی الأسدی الحافظ المعروف‏ بجزرة ـ بالجیم و الزای و الراء المفتوحات ـ سکن خراسان، و کان قد سمع بدمشق هشام بن عمار و دحیما و العباس بن الولید و غیرهم. قال أبو أحمد الحاکم: سکن بخارى، ارتبطه بها إسماعیل بن أحمد والی خراسان معلّمه؛ قال أبوعبد اللّه محمد بن أحمد الغنجار البخاری: کان نسیج وحده فی زمانه فی الحفظ و المعرفة و الإتقان، ولد سنة خمس و مائتین ببغداد، و توفی سنة أربع و تسعین و مائتین، و سمع خلقا کثیرا بمصر و الشام و العراق و خراسان و ما وراء النهر؛ روى‏ عنه مسلم، و هو أکبر منه، و جماعة کبار، و کان ثقة عارفا، حدّث من حفظه دهرا طویلا، و لم یکن یستصحب کتابا، و کان صدوقا ثبتا ذا مزاح و دعابة، مشهورا بذلک

سخاوی (م 902) با یاد از این کتاب چنین نوشته است: و «بخارا» الغنجار محمد بن احمد البخاری الحافظ، و اختصره السلفی و الاصل عندی.[26] به هر حال ادعای شگفتی است.

در میزان الاعتدال، اثر شمس الدین ذهبی (م 748) ، ذیل نام اسحاق بن بشر بن محمد بن عبدالله بن سالم ابوحذیفه خراسانی مولی بنی هاشم آمده است: عن غنجار: مات ببخاری فی رجب سنة 206[27]

احمد بن محمود ملقب به معین الفقراء نویسنده تاریخ ملازاده نیز در باره مزار وی سخن گفته و در نیمه اول قرن نهم نوشته است: و در جانب جنوب مزارات سلاطین سامانیه، اندک مسافتى که رفته شود، مزار پرانوار عالم محدث ابو عبد الله محمد بن احمد بن محمد بن سلیمان بن کامل البخارى الوراق المعروف بغنجار الحافظ رحمه اللّه صاحب تاریخ بخارا و کتاب فضائل الصحابة الاربعة است، و او را غنجار لقب از آن جهت بود که تتبع حدیث الامام المحدث عیسى بن موسى التیمى الغنجار رحمه اللّه کرده است، وفات او در سنه اثنتى عشر و اربعمائه (412) بوده است.[28]

در تعلیقات غارات آمده است: دارقطنى گوید: على علیه السّلام او را والى مدینه نمود و برادرش معبد را والى مکه کرد، قثم با سعید بن عثمان بطرف سمرقند رفت و در آنجا به شهادت رسید، غنجار صاحب تاریخ بخارا گفته: او در سال 57 در سمرقند وفات کرد.[29]

در مجمع الاداب: 2/ 399 در باره عین القضات محمود بن ابراهیم الوشی بخاری آمده است که وی از محمد بن علی بن حیدرة جعفری از ابوعبدالله محمد بن احمد غنجار روایت کرده است.

ایضا نقلی در باره احمد بن حنبل که غنجار در طریق سندی آن قرار گرفته است در طبقات الحنابله: 188 آمده است.

زبیدی هم مواردی نقل ذیل نام اعلام یا اسامی قریه‌ها از غنجار دارد که باید مع الواسطه از منابع پیشین باشد. پیش از این شرح حال کوتاه غنجار به ویژه نظر وی را در باره وجه تسمیه غنجار که غنچه آر است ملاحظه کردیم.

نقلی از این کتاب در رساله لطایف الاذکار (از ابن مازه و تالیف در 552) نیز از آن برجای مانده بدین شرح: «دیگر مزآر دروازة ریو: در آن مقبره بسیآر بزرگان‌اند از متقدمان و از زهاد و اسامی ایشان در تاریخ بخارا حافظ غنجاری  ـ رحمة الله علیه ـ آورده آست و ذکر هر یکی بتطویل انجآمد».

و در جای دیگر ابن مازه در لطایف الاذکار آورده است: و دیگر زیآرت مقبره حوض المقدام[30] آست، و آن جای بس مبارک است و بر آن تل سخت بسیآر زرکآن‌اند ار متقدمآن. نخست حاشد کم کنآه است[31] رحمة الله علیه. و حافظ غنجآری ـ رحمة الله علیه ـ‌ در تآریخ بخآرا آورده آست که حاشد از امرآی معروف بود، دوآزده هزآر مرد تیغ زن بوده آست. او رآ انتباهی ظآهر شد و دنیا و ظآهر و آه و خواجکی و سلطنت، بس بشت آورد و توبة نصوح کرد اللَّهمَّ، و بطلب علم و عبآدت و مجآهدت مشغول شد تا علم بسیآر حآصل کرد و از جملة مذکورآن و متقدمان شد، و مدّتی ریاضت و عزلت کرد، و بعد از آن بماورآلنهر باز کشت و بر یک جانب شانة‌ کوسفندی بنوشت: مآندن کنآة اسآن‌تر از توبه کردن، و بر جآنب دیگر بنوشت: قوله تعالی: و اما من خآف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة‌ هی المآوی؛[32] و هیج ندانستی جز عبآدت کردن و در آن شانة‌ کوسفند،[33] نگریستی ـ رحمة الله علیه واسعه.

محتمل است که در «لطایف» که نسخه عکسی آن در اختیار بنده است، و ان شاءالله به زودی چاپ خواهد شد، مطالب بیشتری البته بدون یاد از نام کتاب در بخش مزارات بخارا نقل شده باشد.

در  تهذیب التهذیب نیز مواردی به نقل از غنجار آمده که به نظر می رسد از منابع دیگر گرفته شده است، هرچند برخی از آنها عجالتا جز در آن یافت نشد: 7/80: عبیدة بن بلال التمیمى العمى‏ البصرى نزل بخارى رأى انس بن مالک و صحب الحسن البصرى و روى عن فرقد السبخى. و عنه عیسى بن موسى غنجار. قال سهل بن السرى الحافظ عبیدة العمى هو عبیدة بن بلال شیخ بصرى قدم بخارى و استوطنها و مات بها سنة ستین و مائة حکاه غنجار فی تاریخه‏. و بنگرید: 4/92، 5/ 175، 191، 6/ 456، 7/ 317، 9/ 53، 131، 213،

محمد بن موسی حازمی (م 584) از «شیاب» در بخارا یاد کرده و گوید که عبدالصمد بن علی بن محمد شیابی بخارای از آنجاست و از غنجار روایت می‌کند (الاماکن، ص 122 ـ 123) اما ممکن است مقصودش عیسی بن موسی غنجار باشد.

 

 

منابع

 

الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تصحیح عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415

الاعلام بوفیات الاعلام، ذهبی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیة، بی تا

الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، سخاوی، شمس الدین محمد بن عبدالرحمن، تصحیح فرانتز روزنتال ـ صالح احمد العلی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

الاکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف فی الاسماء و الکنی، ابن ماکولا، علی بن هبة الله بن ابی نصر، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411

الاماکن، ما اتفق لفظه و افترق مسماه من الامکنه، حازمی، محمد بن موسی، بی تا بی جا

الامصار ذوات الاثار، ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، بیروت، دارالبشائر، 1406

الانساب، سمعانی، عبدالکریم بن محمد، تصحیح عبدالرحمن معلمی، حیدرآباد، 1382ق

البدایة‌ و النهایه، ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، بیروت، دارالفکر، بیروت، 1398

بغیه الطلب فی تاریخ حلب، ابن عدیم، کمال الدین عمر بن احمد، بیروت، دارالفکر، بی تا.

تاج العروس من جواهر القاموس، زبیدی، محمد بن محمد مرتضی، تصحیح علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1414

تاریخ ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری، ترجمه یحیی آرین پور، کریم کشاورز، سیروس ایزدی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1362،

تاریخ الاسلام، ذهبی، شمس الدین محمد، تصحیح عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1409

تاریخ بخارا، نرشخی، ابوبکر جعفر بن محمد، تصحیح مدرس رضوی، تهران، توس، 1363

تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، تصحیح مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417

تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن الحسن، تصحیح علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415

تاریخ ملازاده در ذکر مزارات بخارا، احمد بن محمود المدعو بمعین الفقراء، به اهتمام احمد گلچین معانی، تبریز، ابن سینا، 1339

التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفه، سخاوی، شمس الدین محمد بن عبدالرحمن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414

التدوین فی اخبار قزوین، رافعی، عبدالکریم بن محمد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408

تذکرة الحفاظ، ذهبی، شمس الدین، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا

ترکستان نامه، بارتولد، واسیلی ولادیمیروویچ، ترجمه کریم کشاورز، تهران، آگاه، 1366

تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، بیروت، دارصادر، 1325ق

الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه، عبدالقادر بن محمد بن محمد بن سالم ابن ابی الوفاء قرشی، تصحیح عبدالفتاح محمد حلو، ریاض، هجر، 1410

 سیر اعلام النبلاء، ذهبی، شمس الدین محمد، تصحیح شعیب الارناؤوط، بیروت، موسسة الرسالة، 1406

شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، تصحیح عبدالقادر الارناؤوط و محمود الارناؤوط، بیروت، دارابن کثیر، 1406

طبقات الحنابله، ابن ابی یعلی، قاضی ابوالحسین محمد بن ابی یعلی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا

الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، تقی الدین بن عبدالقادر تمیمی، تصحیح عبدالفتاح محمد  حلو، ریاض، هجر، 1410

الغارات [تعلیقات]، ابراهیم بن محمد ثقفی، ترجمه عزیزالله عطاردی، تهران، عطارد، 1373

فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

القند فی ذکر علماء سمرقند، نسفی، عمر بن محمد، تصحیح یوسف الهادی، تهران، میراث مکتوب، 1378

مجمع الاداب فی معجم الالقاب، ابن الفوطی، عبدالرزاق بن احمد، تصحیح محمد کاظم المحمودی، وزارت ارشاد، تهران، 1374ش.

المختصر من کتاب السیاق لتاریخ نیشابور، فارسی، عبدالغافر بن اسماعیل، تصحیح محمد کاظم المحمودی، تهران، میراث مکتوب، 1384

معجم الادباء، یاقوت الحموی، بیروت، دارالغرب الاسلامی، بی تا

معجم البلدان، یاقوت حموی، بیروت، دارصادر، 1995م

میزان الاعتدال، ذهبی، شمس الدین محمد، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالمعرفة، 1382ق

الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ایبک، بیروت، دارالنشر فراتز شتایز، 1401

 

 

[1] . مقاله‌ای با عنوان غنجار و کتابه تاریخ علماء بخاری توسط دکتر طارق فتحی سلمان در سال 1990 در مجله  کلیة التربیه دانشگاه موصل (صص 167 ـ 183) نوشته شده که بخش نخست در باره تواریخ محلی، بخش در باره فهرست استادان و شاگردن و قسمتی هم در باره نقلهای از این کتاب است که در همه بخشها مع الاسف ناقص و مغلوط است. با این حال بر اساس اصل مسلم الفضل لمن سبق باید از آن یاد می‌شد، هرچند بنده پس از اتمام کار آن را ملاحظه کردم و چه خوب شد که از اول ندیدم تا از نوشتن این مقاله منصرف شوم.

[2] . التدوین فی اخبار قزوین، 1/2

[3] . الوافی بالوفیات، 1/ 47 ـ 49. فهرستی که در اینجا ارائه شده نسبتا مفصل و قابل اعتناء است، اما ذکر آن به دلیل در اختیار بودن منبع، سودمند نخواهد بود.

[4] . ترکستان نامه، 1 / 33 به بعد که شرحی از تمامی منابعی است که در باره این دیار نوشته شده و بخشی از آنها تک نگاری‌های مربوط به تاریخ و جغرافیا و رجال شهرهاست.

[5] . تاریخ بخارا نرشخی، ص 14 (مقدمه)

[6] . ذهبی در سیر اعلام النبلاء: 8/487 شرح حال عیسی بن موسی غنجار را به نقل از تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری آورده است.

[7] . الانساب، 10/79

[8] . تاریخ نیشابور، المنتخب من السیاق، ص 44

[9] . بنگرید: الاعلام بوفیات الاعلام، 1/278

[10] . معجم الادباء، 5/2349 [علی القاعده باید «عشر» عشرین شده باشد و آنچه درست است همان 412 است. اهمیت این نقل بیان روز دقیق درگذشت اوست.

[11] . مانند: تذکرة الحفاظ: 1052؛ سیر اعلام النبلاء، 17: 304  الوافی بالوفیات: 2: 60  طبقات الحفاظ: 412 ؛ الشذرات 3: 196. ذهبی سال 412 را سال وفات وی دانسته است.

[12] . تذکرة الحفاظ، 3/1052

[13] . سیر اعلام النبلاء، 17/304

[14] . الوافی بالوفیات، 2/45

[15] . شذرات الذهب، 5/66

[16] . التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفه، 2/27

[17] . تاریخ ملازاده، ص 27 ـ 28

[18] . تاج العروس، 7/ 324. ایضا در باره نامیده شدن این دو نفر به غنجار بنگرید: مقدمه ابن الصلاح، ص 197

[19] . الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، ص 253

[20] . تاریخ ادبیات فارسی، 2/977. در باره این کتاب نیز بنگرید: ترکستان نامه، 1/ 59 ـ 60

[21] . نیز بنگرید: الانساب سمعانی، 12/ 58 [منها الزیادات لتاریخ بخارا لغنجار]،  الامصار ذوات الاثار، ص 217 (تألیف ذهبی، بیروت، 1406،پاورقی). تاریخ الاسلام ذهبی، 29/ 423، الوافی بالوفیات، 7/236

[22] . الاکمال، 1/320

[23] . بنگرید:‌ معجم البلدان، 3/182 ؛ تاج العروس، 9/492 ذیل «سبر»

[24] . بنگرید: الاکمال ابن ماکولا، 4/227

[25] . تاریخ ملازاده، ص 26 ـ 27

[26] . الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، ص 253

[27] . میزان الاعتدال،

[28] . تاریخ ملازاده، ص 27 ـ 28

[29] . الغارات، ترجمه فارسی، ص 533

[30] . کذا در اصل که مقلام هم خوانده می شود اما در تاریخ ملازاده «ذکر مزارات حوض المقدام» آمده است. در برخی از منابع «مقبره حوض الفدام» آمده است. به هر حال از مقابر مشهور بخاراست که بارها نام آن در منابع آمده است. غنجار نویسنده تاریخ بخارا در آنجا مدفون بوده و یاقوت در این باره نوشته است: ابوعبد اللّه بن ابى بکر در جمله ادبا و اهل ادب نبود که ذکرش در این کتاب لازم باشد، ولى از آنجا که در تاریخ بخارا تألیفى دارد نامش را در اینجا آوردم. و از سمعانى احوال او را بدین شرح نقل نموده که: وى در سال 410 ( درست آن 412) وفات یافت، و مولدش در سال 337 بود، و در مقبره‏ حوض‏ الفدام در بخارا مدفون گردید.

[31] مقصود ابوعبدالله بن حاشد بن عبدالله صوفی عابد بخاری است که نخستین کسی است که ملازاده از تربت او در  مقبره حوض مقدام یاد کرده است. (تاریخ ملازاده، ص 34). متن بالا هم به نقل از غنجار با تفاوت در عبارت در همانجا آمده است

[32] . نازعات:‌ 40 ، 41

[33] . در اصل «گوسفند» تکرار شده است.

چاپ شده در مجله تاریخ اسلام، ش 54 تابستان 1392

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

رساله در ردّ بر تناسخ از ملا علی نوری (م 1246)

به کوشش رسول جعفریان

یکی از شاگردان ملاعلی نوری (م 1246ق) با نام میرزا رفیع نوری (م 1250ق) که به هند رفته است، پرسشی در

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

منابع مشابه

تاریخ پیدایش علم رجال و تراجم + تواریخ محلی

بشار عواد معروف / ترجمه رسول جعفریان

مقاله ای است حاوی دو فصل در تاریخ پیدایی علم رجال و تواریخ محلی

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

مروری بر افکار ابوالفتوح رازی در کتاب رَوح الاحباب و رُوح الالباب

رسول جعفریان

کتاب روح الاحباب و روح الالباب اثر ابوالفتوح رازی ـ صاحب تفسیر روض الجنان «480 ـ 552» ـ به تازگی در

برهان المسلمین در توحید و فلسفه احکام و قوانین اسلام

رسول جعفریان

نویسنده کتاب برهان المسلمین که در سال 1307 خورشیدی نوشته و منتشر شده است، می کوشد تصویری از اسلام ار