۳۸۹۹
۰
۱۳۹۲/۱۲/۱۵

فرقه هایی با باورهای شگفت

پدیدآور: رسول جعفریان

خلاصه

گزارشی است از کتاب معرفه المذاهب

فرقه هایی با باورهای شگفت

 

در باره رساله معرفت مذاهب

رساله معرفة المذاهب یکی از رساله های قابل توجه در شناخت فرقه ها و مذهب‌هاست که نسخی از آن در در لندن و ایران وجود دارد. این رساله در سال 1335 توسط مرحوم علی اصغر حکمت در ضمیمه شماره اول از سال چهارم نشریه دانشکده ادبیات منتشر شد. ایشان در مقدمه نوشته اند که در لندن، در کتابخانه دفتر هندوستان، چهار نسخه از این کتاب را یافته اند و بر اساس آن این متن را فراهم آورده اند.

همانجا شماره نسخه ها را نیز قید کرده اند، اما در تصحیح، ظاهرا یک متن را از مجموع آنها فراهم آورده اند، و تنها در یک مورد، مطلبی را از یکی از نسخ که کاملا متفاوت بوده در پاورقی یاد کرده اند.

دو نسخه از آن چهار نسخه تاریخدار بوده، یکی به سال 1044 و دیگری 1137. مؤلف [کاتب؟] آن هم شخصی به نام محمود یا محمد طاهر غزالی است که خود را مدرس مدرسه جلالی خوانده است. همچنان این شک هست که آیا وی کاتب است یا مؤلف و یا حتی مترجم؛ زیرا تفاوت نسخه ها در موارد اندک، نشان از ترجمه از متن دیگری دارد. اگر این نباشد، تحریرها تا حدی متفاوت است.

اخیرا نسخه ای از این اثر در سایت گالیکا یافت شد و ضمن مقابله با نسخه چاپی معلوم شد که تفاوت های کلی با آن متن دارد.

متاسفانه به دلیل این که مرحوم حکمت نسخه بدلهای آن چهار نسخه را نیاورده و اساسا یک متنی تلفیقی از آنها بدست داده، روشن نیست که نسخه ها چگونه تفاوت هایی با هم داشته است. آنچه هست، میان نسخه حاضر و نسخه چاپی تفاوت های قابل ملاحظه هست که یکی از هدف های ما برای تایپ دوباره این متن در اینجاست.

یک نسخه دیگر از این رساله با شرح و بسط به شماره 251 در مجموعه خطی دانشکده حقوق [فریم 144 ـ 159] است که تفاوتهایی به خصوص در مقدمه با نسخه های چاپی و خطی گالیکا دارد. بخش اولیه که نگاهی به باورهای ده گانه اهل سنت دارد، با شرح و بسط آمده است. در این نسخه نیز اغلاط املایی فراوان است.

در اینجا با این هدف که متن حاضر هم بتواند نسخه پنجمی برای آن چهار نسخه باشد، اساس را همان نسخه گالیکا گذاشته و صرفا اگر نکته ای در نسخه ما نامفهوم بوده، یا کلمه یا کلماتی به قطعیت از آن سقط شده بوده، از متن چاپی کمک گرفته شده و عبارت تکمیل شده است. این اضافات در کروشه آمده است. ضمن این که تأکید می کنم که این رساله همچنان نیازمند یک تصحیح انتقادی مبسوط است.

اما اهمیت این رساله در این است که باورهای شگفتی را به گروه ها و فرقه ها نسبت می دهد که جالب توجه است. در این زمینه، برخی از نامها نیز غیر عادی و ناشناخته است.

البته این احتمال وجود دارد که بتوان بسیاری را در کتابهایی چون مقالات الاسلامیین یا آثار دیگر یافت، اما در اینجا به مناسبت درس ملل و نحل که این ترم دارم، برخی از نکات را یادآور می شوم.

اولا به طور کلی باید گفت که این قبیل آثار، با عنایت به این که به قول خودشان از 73 فرقه، فقط یکی درست و 72 فرقه باقی مانده باطل هستند، تلاش می کنند تا عجایب و غرایبی را به بقیه فرقه ها نسبت دهند. بنابرین در این رساله، علاوه بر شیعه به بسیاری از گروه های دیگر نیز مطالبی نسبت داده شده که باید مورد بررسی قرار گیرد. به طور کلی خاستگاه این اثر نه معتزلی، نه اشعری، نه حنبلی، نه جهمی، نه مرجئی و نه شیعی است، بلکه نوعی باور کلی سنی است که شاید قرابتی با اندیشه های ماتریدی داشته باشد. نویسنده حنفی است و نه تنها از نظر فقهی که از نظر کلامی، خود را پیرو ابوحنیفه دانسته و دست کم دو بار از رساله الفقه الاکبر یاد کرده و مطالبی آورده است. در آخر هم مطلبی از ابوالقاسم رازی نقل کرده که تکمله ای است در بیان برقی از فرق دیگر که عجالتا نشناختم.

در این میان، برخی از آنچه به عنوان آراء مذاهب گزارش شده، مطالب قابل توجه و شگفتی است و نشان می دهد که در مجموع، تنوعی شگفتی در میان مذاهب اسلامی بوده است. برخی از مسائل معرفتی است، برخی کلامی اعم از قرآن و نبوت و ... شماری هم مباحث فقهی است. علی الرسم، ابتدا مذهب اهل سنت را با ده ویژگی که آنها هم شامل مسائل تاریخی و کلامی و فقهی می شود، از باقی مذاهب متمایز کرده و سپس به بیان دیدگاه های دیگر پرداخته است. در ادامه، باز گهگاه به تطبیق آنچه دیگران دارند با آراء اهل سنت پرداخته است.

در میان همه این مسائل، مباحث مربوط به خدا و صفات خدا از برجستگی خاصی برخوردار است. همین طور بحث جبر و اختیار. اما در مبحث فقهی به جز آن چه مربوط به نماز می شود، شاید مهم ترین نکته که در این مختصر چندین بار تکرار شده بحث اطاعت از پادشاهان، عدم خروج و بغی بر آنها، نماز خواندن پشت سر فاسق و فاجر از آنها، عدم درنگ در بیعت با آنان و مسائلی از این دست است که با صراحت خاصی در این رساله به آنها پرداخته شده است.

در باره مباحث معرفتی نیز در جاهای مختلف نکات جالبی طرح شده است. یک مسأله در باره برابری علم و عقل است و این که آیا اینها برابرند یا عقل برتر است. نکته دیگر در باره برابری علم، مسلمانان و اهل کتاب است، که کدام یک بیشتر است. نکته دیگر در باره فرقه فکریه است که از همه شگفت تر است. بنابه آنچه در این رساله آمده این فرقه بر این باورند که: «فکر به از عبادت است و هر کرا علم زیادت شود، عبادت ازو ساقط گردد بر آن مقدار، و واجب شود مر او را بر خلق مایحتاج او، پس او شریک باشد در مالهای مردمان [و] هر که بازدارد او را به آن چیز، او ظالم باشد». این نکته هم که فرقه ای بر این باور است که ایمان عبارت از علم است جالب است، چون آنچه قبلا بود، این بود که ایمان، به زبان یا دل است یا آن که به این دو و عمل و نیت است، اما عبارت بودن آن از علم جالب است و مقصود آن است که اگر کسی دین را نشناسد، ایمان ندارد. این هم که فرقه ای به نام «غیریه»‌ بگویم رسول حکیم بود نه پیامبر، نکته عجیبی است.

نکاتی نیز در باره قرآن مطرح شده که شگفت می نماید. بحث از حادث و قدیم بودن قرآن که مدتها به صورت یک مسأله مهم بود در اینجا انعکاس گسترده دارد. اما جدای از آن باوری مانند این که « و آنچه در مُصحفهاست، حکایت قرآن است جز قرآن» یا این که « دهم لفظیه گویند: لفظ و ملفوظ هر دو یکی است، یعنی قرآن، سخن خواننده نه سخن خدای است، و ما میگوییم لفظ و ملفوظ قرآن از خدای تعالی است» از این دست مطالب شگفت است.

آنچه در باره شیعه گفته، مانند بقیه فرقه ها، خیلی به اجمال و آمیخته به درست و نادرست است. این که شیعیان نماز جماعت را سنت نمی دانند، درست نمی نماید، اما این که به هر حال، شیعه نسبت به صحابه منتقد است، درست اما همه آنان با بکار بردن الفاظ تند در باره آنان موافق نیستند. طبعا شیعیان، فاطمه را برتر و فاضل تر از عائشه می دانند و در این باره روایات فراوانی در مآخذ اهل سنت هست و حاکم نیشابوری هم رساله ای در این باره دارد. بحث طلاق و تراویح درست عنوان شده ولی جالب است که می گوید شیعیان اجازه نمی دهند خطیبان لباس سیاه بپوشند که علی القاعده باید مربوط به زمان عباسیان باشد. در باره غروب و مغرب هم تفاوت درستی را اشاره کرده مربوط به افطار کردن و خواندن مغرب با اندکی تأخیر در مقایسه با اهل سنت است. در قسمتی که به اختلاف آراء میان شیعیان اشاره کرده، بیشتر از غالیان یاد کرده که نمونه آن بحث ابر و رعد و برق است. در باره امامیه گفته است: «هفتم امامیه زمین را خالی ندانند از امامی که غیب داند، و نماز نگزارند پسِ امام فاجر و گویند که خلیفه روا نیست جز بنی هاشم». در باره غیب البته باید گفت که آن را منحصر به خداوند می دانند مگر آن که مطلب خاصی به آنان گفته شده باشد. در باره فرقه متربصیه از شیعه که معلوم نیست این کلمه از کجا آمده گفته است: «خروج کردن یعنی عاصی شدن و به جنگ پیش آمدن بر پادشاهان مسلمانان روا دارند و حرام ندانند».

باوری هم که به شمراخیه نسبت داده شده و ظاهرا اگرچه نام این فرقه و برخی از معتقدات وی هست، اشاره ای به این مطلب نشده، شگفت است. البته عبارت هم قدری نارساست، اما در هر حال مفهوم است: «دوازدهم شمراخیه، گویند زنان چون ریاحین‏اند، همچنانک بوی ریاحین مباحند، و [برای] مردان بوی ریاحین بی‏ملک مباحست، روی زنان نیز بر مردان مباح است.

همین عبارت در نسخه چاپی این رساله چنین آمده است: گویند: زنان همچون ریاحین اند یعنی بوی ریحان بی ملک مباح است، پس هر زنی که هست بی نکاح مباح است و روی زنان بیگانه دیدن بی نکاح مباح است.

نثر فارسی کتاب، نوعی پارسی هند و ماوراءالنهر قرنهای هشتم تا دهم است و گهگاه نکات املایی متفاوت در آن دیده می شود. در این رساله همه «زیرا چه» به جای«زیرا که» به کار برده شده است.

همان طور که اشاره کردم، این رساله، قدری متفاوت با کتابهای رایج در باب فرق و مذاهب است و نمی توان آن را زیاد جدی گرفت. این به این معناست که باید به صورت تطبیقی، تمامی اسامی فرقه ها و نیز باورهای ارائه شده در این رساله، با متون اصیل سنجیده شود.

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

الحمدلله المحمود الطّاهر المعبود الباطن والظاهر والصلوة علی رسوله الکامل والماهر و آله الی انتهاء الاجسام و الجواهر.

می‌گوید بنده ضعیف امیدوار به رحمت متعالی محمد طاهر غزالی عُرف بنظام، [مدرس] مدرسه جلالی ـ احسن الله الیه وغفر له ولوالدیه ـ که اِله دانا و پادشاه توانا ـ تضاعفت آلاؤه وترادفت نعماؤه ـ چنین می‏فرماید: وانّ هذا صِرَاطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوه ولا تَتّبِعوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبِیلِهِ؛ یعنی این راه که من شما را نموده‏ام و در رفتن این شارع فرمان فرموده‏ام، راهی راست است. این راه گیرید و برین راه روید، و [در] راههای دیگر چون کیشهای مختلفه و ملّتهای باطله مشوید که شما را پراکنده از دین رحمانی و دور افکند از راه راست مسلمانی.

و سیّد انام ـ علیه الصلوة والسلام ـ بدین جمله باز نماید: ستفترق امّتی علی ثلاثة وسبعین فِرقَةً، اثنان و سبعون، منها هالکة و واحدة منها ناجیة. و فی روایة: کلّهم فی النّار اِلاّ السّوادُ الاَعظَمُ، یعنی زمانه ای آید که امّتان من هفتاد و سه گروه شوند، هفتاد و دو از آن در دوزخ روند، و یکی در بهشت که آن اهل سنّت و جماعت‏اند که مشغول عبادت و طاعت‏اند.

حاصل آنچه مرا در نظر آمده بود، از حکم‌های این هفتاد و سه گروه در هفت فصل آوردم، و این رساله را که در مذهب‌ها شناخته میشود، [معرفة] المذاهب نام کردم که این کتاب را بخواند، اختلافی که در مذهب‌هاست بداند، از راههای کژ بیزار شود، و بر راه راست استوار شود، بمشیّة الله تعالی.

 

فصل اوّل

در بیان سنّت و جماعت و آنچه بدان تعلق دارد چون ایمان و اسلام و توحید و اعتقاد و شریعت و مذهب و اجتهاد و ملت و دین.

عبدالله بن عباس گفت ـ رضه ـ که سنّت و جماعت ده چیز است، هر که این ده چیز را بجای آرد سنّی باشد:

یکی فاضل داشتن دو پیر یعنی ابوبکر و عمر (رضه عنها).

دوم بزرگ داشتن دو داماد یعنی عثمان و علی (رضه عنهما).

سیوم بزرگ داشتن دو قبله، یعنی بیت المقدس که قبله جمله انبیاست علیهم [السلام]، و کعبه که قبله پیغمبر ماست محمد (عه م).

چهارم روا داشتن مسح بر موزه.

پنجم باز بودن از دو گواهی دادن، یعنی نه بر کسی گواهی دادن که حقیقت بهشتی است و نه بر کسی گواهی دادن که حقیقت دوزخی است.

ششم پشت دو امام نماز گزاردن، یعنی صالح و فاسق.

هفتم هر دو به تقدیر خدای تعالی شناختن یعنی نیکی و بدی.

هشتم بر دو جنازه نماز گزاردن یعنی مطیع و عاصی.

 نهم هر دو فرض گزاردن، یعنی نماز و زکوت.

دهم فرمان برداری کردن دو امیر را، یعنی سلطان عادل و سلطان ظالم.

اما هر که بگرود بخدای تعالی و به فریشتگان و به کتابها و به رسولان و روز قیامت، او مؤمن باشد؛ زیرا چه [= که] معنی ایمان، گرویدن است، و هر که گردن نهد فرمانهای خدای را، یعنی گواهی دهد که نیست سزاء پرستن جز خدای تعالی، و محمد بنده اوست، و رسول او و نماز بر پای دارد و زکوت مال بدهد و روزهای ماه رمضان بدارد، و حج خانه کعبه اگر بتواند بجای آرد، او مسلمانی باشد، زیرا چه [که] معنی اسلام گردن نهادن است.

بعضی گفته‏اند که میان ایمان و اسلام فرق نیست، هر که مؤمن [است، او] مسلمان است و هر که مسلمان است، مؤمن است.

و بعضی گفته‏اند که فرق هست، زیرا چه [که] رسول (عه م) معنی ایمان دیگر گفت و معنی اسلام دیگر؛ چنانچه بیان کردیم.

و هر که خدای را یکی گوید او موحّد باشد، زیرا چه معنی توحید خدای را یکی گفتن است. و هر که دل و جان بر یکی گره بندد، یعنی متفق کند بر چیزی، او معتقد باشد، زیرا چه [که] معنی اعتقاد گره بستن است، اما شریعت راهی است پیدا به راستی، و هر پیغمبری را کاری و شریعتی است؛ و مذهب [روش و رفتار کسی را گویند در کار و در شریعت مذهب] مجتهدان را باشد چون ابوحنیفه ـ رحمة الله علیه ـ [کوفی و شافعی و مالک و امثال ایشان]. و صاحب مذهبان، آن را گویند که بر سیرت خلفاء راشدین و بر شریعت رسول باشد.

روا نیست که صاحب مذهب به صاحب مذهب دیگر اقتدا کند همچنانک صاحب شریعت به صاحب دیگر. و شریعتی که اگر در شریعت دیگر یافته شود و یا حکم مذهبی در مذهب دیگر باشد، آن را اتفاقی خوانند [در حاشیه]. [مقصود از «اتفاقی»، «اجماعی» است]

و هر که بکوشد به صواب جستن در حکمی که بر صلاح و فساد آن واقف است، او مجتهد باشد، زیرا چه معنی اجتهاد کوشیدن است.

و «ملت» جمع شده را گویند بر چیزی، خواه بر حق باشند و خواه بر باطل.

و فرقه را همین معنی است.

و هر که در کیش اسلام ثابت شود، او مُسلم و دین‌دار باشد.

اما امام اعظم ابوحنیفه کوفی ـ رحمة الله علیه ـ در فقه الاکبر آورده است که چون این چهار چیز جمع شود، دین گردد: توحید و معرفت و ایمان و اسلام.

بیان کردن سنّت و جماعت که حق است، این بود.

اما آن هفتاد و دو گروه که بر باطلند در اصل شش گروه‏اند:

رافضیه، خارجیّة، جَبریه، قّدریّه، جَهمیة، مرجیه.

و هر گروهی ازین شش، دوازده گروه شده‏اند. چون شش را در دوازده ضرب کنی، هفتاد و دو گروه باشد، چنانکه بیان کرده شود.

 

فصل دوم در بیان دوازده گروه رافضیه

بدین اسامی علویّه، اَیدِیّه [ابتریه]، شِیعِیّة، اِسحاقِیّه، زیدِیّه، عَبّاسِیّه، اِمامِیّه، ناوَسِیّه، مُتَناسِخِیّة، لاعِنِیّه، راجِعِیّه، مُترَبِّصِیّه.

اما در آنچه هر دوازده گروه را اتفاق است، این است که [نماز بـ. شاید نماز با:] جماعت را سنت ندانند، و مسح موزه روا ندارند، و ابوبکر و عمر و عثمان (رضه) ل... کنند، و از یاران پیغمبر بیزار شود، مگر از علی (رضه)، و گمان برند که فاطمه فاضل تر از عایشه است (رضه) و گویند که بیغمبر (عه م = علیه السلام) بنفس خویش در رسالت نتواند ایستاد مگر بیاری غیر خود، و بر طلحه و زبیر نام بد نهند، و ایشان را مجتهد ندانند، و نومید باشند از رحمت خدای، و اقامت نماز تراویح را سنّت نشناسند، و اکر کسی سه طلاق به یک لفظ گوید، هر سه را واقع ندانند تا بر سه بار نگویند، و آن یکان یکان گفتن است، و دست راست بر دست چپ ننهادن در نماز، و خطیبان را لباس سیاه پوشیده [کذا. احتمالا: نپوشیده. در چاپی: و خطیبان را در پوشیدن لباس سیاه منع کنند]، و تعجیل در افطار، و تعجیل گزاردن نماز شام بر نور که آفتاب فرو شود سنت ندانند، و در آن تأخیر کنند تا آنگاه که ستارگان روشن نماید.

و در آنچه اختلاف است، این است:

اوّل، علویه، علی را نبی گویند.

دوم ایدیه [ابتریه] علی را شریک گویند در نبوت.

سیوم شیعیه هر که علی را از دیگر صحابه دوستی [فاضل تر]  ندارد، او را کافر گویند.

چهارم اسحاقیه، زمین را هیچ وقتی از بیغمبر خالی نداند، یعنی نگویند که نبوت ختم شده است.

پنجم زیدیه جز اولاد علی را دیگر در نماز امام ندانند.

ششم عباسیه، جز عباس عبدالمطلب را امام ندانند [و فرزندان او را در نماز امام و پادشاه بدانند].

هفتم امامیه زمین را خالی ندانند از امامی که غیب داند، و نماز نگزارند پسِ امام فاجر و گویند که خلیفه روا نیست جز بنی هاشم.

هشتم ناوسیه هر که خود را بر دیگری فاضل داند، او را کافر گویند.

نهم متناسخیه گویند که چون جان از کالبدی بیرون آید رواست که در کالبد دیگر رود. دهم لاعنیه، معاویه را [و] طلحه و زبیر و عایشه را (رضه) ل.... کنند.

یازدهم راجعیه گویند که علی باز به دنیا خواهد آمد پیش از قیامت، و امروز در ابر است. و رعد از تک پای اسب اوست، و برق و درخشش آتش سُنب‌های اسب اوست.

دوازدهم متربصیّه، خروج کردن یعنی عاصی شدن و به جنگ پیش آمدن بر پادشاهان مسلمانان روا دارند [و حرام ندانند].

 

فصل سیوم در بیان دوازده گروه خارجیه

برین اسامی ازرَقِیّه، اَباحِیّه [اباضیه]، ثعلَبِیه، خازمِیّه [چاپی: حازمیه]، خَلفِیّه، کَوروِیَّه [کوزیه]، کَنزِیَّه، مُعتَزَلِیَّه، مَیمُونِیَّه، مُحکَمِیَّة، اخنسیّه، شمراخیه.

اما در آنچه هر دوازده را اتفاق است این است که: جماعت را حق ندانند، و اهل قبله را به گناه کافر گویند، و بر پادشاه ظالم خروج کنند، یعنی عاصی شوند. و گویند که علی بر حق نبود که بر معاویه خروج کرد. [در چاپی: و گویند که علی و پسران او بر حق بودند در امامت که بر کسان معاویه خروج کردند].

و در آنچه اختلاف است این است:

اوّل ازرقیّه گویند: مؤمن در خواب هیچ نیکویی نبیند، زیرا چه [= زیرا که]، وحی منقطع شده است.

دوم اباحیه [چاپی: اباضیه] گویند که، ایمان قول است و عمل است، و نیّت است و سنّت است.

سیوم ثعلَبیة گویند که، کارهای ما بخواست خدای است نه به قضا و تقدیر او! [در چاپی: گویند که کارها به خواست خدا نیست یعنی به قضا و تقدیر او].

چهارم حازمیه گویند: ایمان فرض مجهول است، یعنی فرضیت او ما را شناخته نشده است.

پنجم خلفیه گویند: ترک آرنده غزات، کافر است.

ششم کورویه [کوزیه]: غلو کنند در طهارت و سخت بمالند اندام را در شستن.

هفتم کنزیه: مالها را در گنج نهند و زکوت ندهند، یعنی زکوت را فریضه ندانند.

هشتم معتزلیه: بیزارند از هر دو حکم، و نگویند که بدی و نیکی از تقدیر خداست، زیرا چه [= که لازم آید که] آن را ظلم دانند؛ و نگویند که از تقدیر او نیست، زیرا چه آن را عجز دانند و نماز نگزارند پسِ بدْ مردم [و بر مرده نماز نگذارند]. و گویند که ایمان کسب بنده است و مخلوق نیست و قرآن محدَث است، و آنچه در مُصحفهاست، حکایت قرآن است جز قرآن. و فعلهای بنده‌گان مخلوق است، و مرده‌گانرا از صدقه و دعاء زنده‏گان هیچ منفعتی نیست، و مر هیچ کس را ولایت شفاعت نه، و معراج تا بیت المقدس بیش نبود، و کتاب و حساب و میزان نیست، و گذشتن بر صراط حضور بیش نه، و مسلمان فاسق میان بهشت و دوزخ بماند، و فریشتگان فاضلتر از مؤمنان‏اند، و عقل کافران و مسلمانان برابرست، و دیدار خدای تعالی کس نخواهد دیدن، و کرامت اولیا حق نیست [و خدای تعالی آفریدگار آنگاه شد که بیافرید و روزی دهنده آنگاه شد که روزی داد] پیش از [این] خالق و رازق نبود. خدای قادر به ذات خود است نه بعلم و قدرت، یعنی خدای را صفات نیست، و آنچه در عدم است که هنوز در وجود نیامد است، شیء است، یعنی جواهر در عدم جواهر بود. و روا باشد که اهل بهشت بمیرند، و بخسبند و مست [میت] شوند، و دیگر، آن که کشته شود به اجل خویش نمرده باشد، و علامت قیامت منکرند، چون بیرون آمدن دجال و یأجوج و مأجوج، [و مطلقه ثلاثه را بی آنکه حلاله کنند عقد جائز دارند] و گویند که عقل فاضلتر است از علم، و بعضی گویند هر دو برابرست. و پیغمبر در شب معراج سخن خدای به حقیقت بی‏واسط نشیند، و عرش عبارت از بلندی است، و کرسی از علم، و حجابها از منع دیدار، و لوح از جمله حکمها و قلم [عبارت] از تقدیر و پیغامبر بیش از آن پیغمبر نبود، بعد از آن شد، وپس از مردن نبی نیست، و پیش از وحی نه مؤمن بود و نه کافر، و انبیا و اولیا از زلّت معصومند، و حرام، رزق نیست، و مثل این بسیار است که می گویند بر خلاف سنت و جماعت.

نهم میمونیه گویند که، ایمان به غیب باطل است.

دهم محکمیه گویند که، خدای را بر مخلوق حکمی نیست.

یازدهم اخنسیه گویند: هر که مُرد عمل او بدو نرسد، یعنی جزاء عمل که کرده است، نیابد. [در چاپی: گویند هر که بمیرد عمل او بدو رسد یعنی جز عمل که کرده است نیابد]. [!]

دوازدهم شمراخیه، گویند زنان چون ریاحین‏اند، همچنانک بوی ریاحین مباحند، و [برای] مردان بوی ریاحین بی‏ملک مباحست، روی زنان نیز بر مردان مباح است. [در چاپی: گویند: زنان همچون ریاحین اند یعنی بوی ریحان بی ملک مباح است، پس هر زنی که هست بی نکاح مباح است و روی زنان بیگانه دیدن بی نکاح مباح است].

 

فصل چهارم در بیان دوازده گروه جبریه

بدین اسامی: مضطریه، افعالیه، معیه، مرفوعیه [مرفوضیه]، نجاریه، متحلیه [متمنیه]، کسبیه، سابقیه، حبیبیه، خوفیه، فکریه، حبسیه.

اول مضطریه گویند: خیر و شر خدای راست، ما را در آن فعلی نیست.

دوم افعالیه گویند که مر خلق را فعلی هست ولکن قدوَرت [ قدرت] نیست.

سیوم معیه گویند: خلق را قدرت است ولکن با فعلی، یعنی فعلی و قدرت هر دو مر بنده راست.

چهارم مرفوعیه [مرفوضیه] گویند آنچه نیست شده است [چاپی: گویند آنچه شدنی است شده است،] یعنی این ساعت از کسی چیزی پیدا نمی‏آید.

پنجم نجاریه گویند که خدای تعالی خلق را آفرید بر علم نه بر معلوم، و عذاب کند خلق را بر فعلهای خویش نه بر فعلهای ایشان.

ششم متحلیة [متمنیه] گویند که خیر آنست که ساکن شود نفس بر آن.

هفتم کسبیه گویند که ثواب و عقاب زیادت نشود بعمل نیک و بد.

هشتم سابقیه گویند که سعادت و شقاوت بیش ازین نبشته شده است، طاعت سود ندارد، و گناه زیان ندارد.

نهم حبیبیه گویند که دوست عذاب نکند مر دوست را، و خدای تو دوست باشد.

دهم خوفیه گویند دوست نترساند دوست را.

یازدهم فکریه گویند: فکر به از عبادت است و هر کرا علم زیادت شود، عبادت ازو ساقط گردد بر آن مقدار، و واجب شود مر او را بر خلق مایحتاج او، پس او شریک باشد در مالهای مردمان [و] هر که بازدارد او را به آن چیز، او ظالم باشد.

دوازدهم حبسیه گویند قسمت نیست در مالها، یعنی میراث نیست.

و بعضی ازین دوازده گروه گویند توفیق بیش از فعل است.

 

فصل پنجم در بیان دوازده گروه قدریه

بدین اسامی: احمدیه [احدیه]، ثنویه، کسلیه، شیطانیه، شریکیه، وهمیه، رویدیه، ناکثیه، متبریه، قاسطیه، نظامیه، منزلیه.

در آنچه دوازده را اتفاق است این است: روا باشد چیزی که نزدیک [خدا] کفر است، نزدیک [خلق] ایمان باشد. و نماز جنازه را واجب ندانند و نگزارند، و تقدیر نیکی و بدی را از خدای ندانند، از خود دانند و گویند توفیق بعد از فعل است که جبریه پیش از فعل می گویند، و در مذهب سنت و جماعت توفیق و فعل هر دو برابرند، چنانچه در فقه اکبر مذکور است. و گمان برند که معراج در خواب بود. و گویند ما نمی‏دانیم که مؤمنیم نزدیک خدای یا کافر. و میثاق را منکرند، یعنی روز الست را.

و در آنچه اختلاف [دارند]

اول احمدیه [احدیه]: گویند به فرض اقرار می کنند، و سنت را انکار میدارند. [در چاپی: گویند: ما را بر فرض از نبوت پیغامبر اقرار هست و قبول می کنیم اما بر سنت های او کاری و گذری نیست و ندانیم].

دوم ثنویه گویند که، نیکی از یزدان است و بدی از اهرمن.

سیوم الکسائیه [یا: کسلیه. در چاپی: کیسانیه!] است گویند نمی‏دانیم که افعال ما مخلوق است یا نه.

چهارم شیطانیه گویند خدای شیطان را نیافریده است، یعنی شیطان را وجود نیست.

پنجم شریکیه گویند: ایمان مخلوق است.

ششم وهمیه گویند: فعلها ما را نیست.

هفتم رویدیه گویند: جهان منسوخ نشود.

هشتم ناکثیه [چاپی: ناکسیه] گویند: روا باشد درنگ کردن به بیعت بر امامان یعنی پادشاهان.  [در چاپی: روا باشد جنگ کردن با امامان یعنی بر پادشاهان].

نهم متبریه: گویند هر که گناه کرد، توبه او قبول نشود. [در چاپی: هر که گنهکار گشت کافر گشت توبه وی قبول نشود].

دهم قاسطیه: گویند کسب فریضه [است] و نکوهیده [دارند] زهد را.

یازدهم نظامیه گویند: خدای شیء نیست [که او را توان دیدن].

دوازدهم منزلیه گویند ما نمی‏‏دانیم که تقدیر کرده شده است بدی یا نه.

 

فصل ششم در بیان دوازده گروه جهمیه

بدین اسامی: معطلیه، مرابصیه [مترابصیه]، متراقبه، واردیه، حرقیه، مخلوقیه، غبریه، فانیه، زنادقیه، لفظیه، قبریه، واقفیه.

اما آنچه هر دوازده را اتفاق است این است: گویند ایمان به دل است جز [نه به] زبان، و عذاب گور و سوال منکر و نکیر و حوض کوثر و ملک الموت و سخن گفتن موسی را بحقیقت با خدای منکرند.

و در آنچه اختلاف است اینست:

اول معطلیه گویند: نامهای خدای تعالی و صفات او مخلوق است.

دوم مرابصیه گویند: علم و قدرت و مشیّت مخلوق است، و خلق غیر مخلوق است.

سیوم متراقیه [متراقبه] گویند خدای تعالی بر جای است.

چهارم واردیه گویند: هر که در دوزخ رفت بیرون نیامد، و مؤمن در دوزخ نرود.

پنجم حرقیه گویند که، اهل آتش چنان سوزند که از ایشان یکی هم در دوزخ نماند.

ششم مخلوقیه گویند: قرآن مخلوق است.

هفتم غیریه گویند: محمد (عه م) حکیم بود نه رسول.

هشتم فانیه گویند که بهشت و دوزخ فانی شود.

نهم زنادقیه گویند: معراج بجان بود نه بتن، یعنی جان بیغمبر در معراج رفته بود بی تن، و خدای تعالی را در دنیا دیده نشود، و قیامت را منکرند، و گویند عالم قدیم است، و معدوم شیء است.

دهم لفظیه گویند: لفظ و ملفوظ هر دو یکی است، یعنی قرآن، سخن خواننده نه سخن خدای است، و ما میگوییم لفظ و ملفوظ قرآن از خدای تعالی است.

یازدهم قبریه گویند: عذاب گور را منکرند. [در چاپی: عذاب قبر نیست بعد از مردن، یعنی ایشان عذاب و ثواب و پرسش را در گور منکرند].

دوازدهم واقفیه، گویند: در قران ما را توقف است، یعنی تأمل است، نگوییم که مخلوق است یا نه. [در چاپی: در قرآن ما را ایستادن است، یعنی تأمل است، و نگوییم که مخلوق نیست].

 

فصل هفتم در بیان دوازده گروه مرجیه

بدین اسامی: تارکیه، شاییه [شانیه]، راجیه، شاکیه، بیهشیة [بهشمیه]، عملیه، منقوصیه، مستنیه، اثریه، بدعیه، مشبهه، حشویه.

[اما آنچه هر دوازده را اتفاق است این است که گویند بعد از نماز فریضه ای نیست و هر که ایمان آورد و بعد از آن هرچه خواهد بکند باکی نیست.

و در آنچه اختلاف است این است:].

اول تارکیه گویند که، بعد از ایمان چیزی دیگر فریضه نیست، هر که ایمان آورده بعد از آن هرچه خواهد بکند. [در چاپی اصلا این عبارت نیامده و به جای آن این است: گویند: علم از برای جمع کردن دنیا باشد و عمل از برای نعمت عقبا. این همه به ترک باید کرد و در حضور با مولی مشغول باید شد].

دوم شاییه [شانیه] گویند که: هر که بگرود و لا اله الا الله بگوید، بعد از آن خواه طاعت کند خواه معصیت [زیان ندارد].

سیوم راجیه گویند بنده را به طاعت، مطیع نام کرده نشود، زیرا چه [= که] ممکن است بر خلاف گردد. [در چاپی: بنده به فرمانبرداری به عالم صالح نام کرده نشود و به معصیت عاصی نام کرده نشود، زیرا که ممکن است خلاف هر دو باشد].

چهارم شاکیه گویند: ایمان شکر آرند در ایمان. [گویند: ما نمی گوییم از ایمان، زیرا که مستقیم نیست، لیکن هرچه گوییم از روح و عقل گوییم شاید، زیرا که ما شک داریم در ایمان زیرا ه متیقن نیست، لکن هرچه گوییم از روح و عقل گوییم زیرا که ایشان متصرف اند در وجود انسان.

پنجم بهشمیه گویند: ایمان علم است، هر که نداند جمله امرها و نهیها را، او کافر باشد.

ششم عملیه گویند ایمان عمل است.

هفتم منقوصیه: گویند ایمان زیادت و کم شود. [گویند: ایمان زیاده شود به لطف وی، و کم گردد به قهر وی، هیچ نوع بنده را مدخل نیست].

هشتم مستنبیه گویند: من مؤمنم ان شاء الله.

نهم اثریه، گویند: قیاس باطل است، یعنی دلیل را نشاید.

دهم بدعیه گویند: فرمان برداری پادشاه بباید کرد، اگرچه کناه کردن فرماید. [گویند: هر مشکلی نو که در جهان پیدا می شود بی خواست و ارادت او نیست، و هر پادشاه نو که پیدا می شود فرمانبرداری او بباید کرد، اگرچه گنه کردن فرماید.

یازدهم مشبهیه گویند: حق تعالی بیافرید آدم را بر صورت خویش.

دوازدهم حشویه گویند: واجب و سنت و نقل هر سه یکی است، زیرا چه [که] امر به یک لفظ است.

 بیان هفتاد دو ملت [باطل این] بود [که کردیم].

اما امام ابوالقاسم رازی ـ رحمه الله ـ در رساله خویش هفت گروه دیگر بیان میکند، بدین اسامی هر یک را:

 کرامیه، دهریه، حنابلیه، اباحتیه، باطنیه، براهیمه، اشعریه.

اول کرامیه گویند گمان برند که ایمان اقرار به زبان است و بس. قرآن محدث است. و مرده بنشیند در گور، گرفته شود، آنگاه سوال گور پرسیده آید. و گویند معراج نردبانی بود از زر و نقره و یاقوت و مرجانی، و ولی را فاضلتر از نبی دانند. آنچه در مصحفهاست حکایت قرآن است جز از قرآن، و عرش جای [نشستن] خدای است؛ و خدای جسم است و راست شدن او بر عرش به کیفیت است، و ملک الموت عاجز شود و مانده گردد، و نور معرفت در دل و زبان مخلوق است و غیر آن، نی. و ایمان ما از روز میثاق باز است، و امام روا بود که قریشی باشد، و بیغمبر بنفس خویش حجت نیست بر خلق مگر به معجزه، و محمد خدای را به چشم سر دید در شب معراج، و گمان برند که عرش جای نشستن است، و کرسی جای دو پای؛ و از انبیا کفر و گناه آید، و کسب را واجب ندارند، نزدیک ضرورت [کذا] و تفکر در ذات و صفات جایز دارند. [بخش مهمی از این بند در متن چاپی نیامده، هرچند در پاورقی از یکی از نسخه ها مشابه این جملات آمده است. جمله اخیر هم چنین آمده است: و نیز دیگر تصور آن و تفکر در ذات و صفات خدای تعالی را جایز ندارند].

دوم دهریه گویند: طبعها را قدیم گویند و ستاره‏گان را عاقل [چاپی: فاعل] و مختار دانند؛ و خوابی که بینند آن را تعبیر حق ندانند [چاپی: دانند]، و در خدای و قرآن و صحابه و ستارگان تقدیر و قبله و محراب و طهارت و هم شک آرند.

سیوم حنابلیه گویند: من مؤمنم اگر خدای خواهد؛ و روا بود که بنده کافر باشد به نزدیک خدای و مؤمن باشد نزدیک خلق یا برعکس این؛ و قرآن از مجرد حروف است، و خالق را بخلق ماننده کنند.

چهارم اباحتیه گویند: خدای دیده شود در دنیا، و ولی فاضل تر از نبی باشد، و مؤمنان را گناه زیان ندارد، و تکلیف بدوستی برداشته شود و ختم کار را نپرسند.

پنجم باطنیه گویند: احادیثی را که درو علامت قیامت است تأویل کنند.

ششم براهمیه گویند: رسالت را منکرند و گویند معجزه شمشیر است.

هفتم اشعریه گویند: عقل نوعی از  نوعها [چاپی: علمهای] ضرورت است، و اشعریه [از] فروع معتزله آید.

 و یک ملت دیگر امام اعظم ابوحنیفه کوفی ـ رحمة الله علیه ـ در فقه اکبر آورده است آن مجسمیه است که خدای تعالی را جسم گویند، و این ملت از فروع کرامیه است.

حاصل آنک هرچه مثل این ملتها باشد، از فروع این هفتاد و دو ملت باشد که نخست بیان کردیم، و هرچه مثل این اختلافهاست که بر [خلاف] مذهب سنت و جماعت است، از ملتهای باطل است.

حق تعالی هیچکس را بر آن راههای کژ نرساناد [در چاپی: بر آن راهها گذر نیارد] و همه را بر صراط مستقیم که شاه[راه است یعنی] سنت و جماعت است ثابت قدم داراد بحرمة النبی وآله اجمعین. تمت.

[در چاپی: تمام شد. کار من به نظام شد در وقت ظهر روز چهارشنبه پنجم شهر رجب المرجب 1137].

 

نظر شما ۰ نظر

نظری یافت نشد.

پربازدید ها بیشتر ...

مکتب درفرایند تکامل: نقد و پاسخ آن

آنچه در ذیل خواهد آمد ابتدا نقد دوست عزیز جناب آقای مهندس طارمی بر کتاب مکتب در فرایند تکامل و سپس پ

کتاب‌شناسی متنبی در ایران

فاطمه اشراقی - سیدمحمدرضا ابن‌الرسول

به منظور سهولت کار پژوهشگران، کتاب‌شناسی‌ای از تألیفاتی که درباره‌ متنبی این شاعر نامی عرب انجام گرف

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

ریاض الجنه زنوزی اثری دایرة المعارفی در حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی

رسول جعفریان

در زمستان سال 1402 موفق شدیم یک چاپ عکسی از کتاب ریاض الجنه زنوزی که اثری دایره المعرافی در حوزه فره

مرز غلو و اعتدال در عقاید شیعه از دید یک دانشمند عصر صفوی «محمد یوسف بیک»

رسول جعفریان

نوشته حاضر، مقدمه این بنده خدا برای کتاب «معرفة الابرار و نور الانوار فی معرفة الائمة الاخیار ع (تأل